سیمای سوره شمس
سوره شمس،پانزده آیه دارد و در مکّه نازل شده است.
نام آن برگرفته از آیه اول است که با سوگند به خورشید آغاز می شود.
بیشترین سوگندهای قرآن،به صورت پشت سر هم در این سوره آمده است که با یازده سوگند پیاپی بر خورشید وماه،روز و شب و آسمان زمین،بر ارزش و اهمیّت تزکیه نفس،تأکید می ورزد.
مضمون این سوره آن است که انسان با الهام خدایی،کار نیک را از کار زشت تشخیص می دهد و اگر بخواهد رستگار شود،باید باطن خود را تزکیه کند و با انجام کارهای نیک،آن را رشد و پرورش دهد و گرنه از سعادت محروم می ماند.
آنگاه به عنوان شاهد،داستان قوم ثمود را ذکر می کند که به خاطر تکذیب پیامبرشان حضرت صالح و کشتن شتری که معجزه الهی بود،به عذابی سخت گرفتار شدند.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها«1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها«2» وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها«3» وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها«4» وَ السَّماءِ وَ ما بَناها«5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها«6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها«7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها«8»
(1)به خورشید سوگند و گسترش نور آن.(2)به ماه سوگند،آنگاه که از پی خورشید در آید.(3)به روز سوگند آنگاه که زمین را روشن سازد.(4)به شب سوگند،آنگاه که زمین را بپوشاند.(5)به آسمان سوگند و آنکه آن را بنا کرد.
(6)به زمین سوگند و آنکه آن را گسترانید.(7)به نفس سوگند و آنکه آن را سامان داد.(8)پس پلیدی ها و پاکی هایش را به او الهام کرد.
نکته ها:
* شاید رمز سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و...آن است که آنچه را که برای آن سوگند یاد شده(تزکیه نفس)به مقدار عظمت خورشید و ماه ارزش دارد.
* ارزش خورشید و ماه و شب و روز،بر کسی پوشیده نیست.حیات جانداران و پیدایش ابر و بارش باران و رویش گیاهان و درختان و تغذیه حیوانات و انسان،همه مرهون تابش خورشید است.
* در قرآن،گاهی به خورشید بزرگ سوگند یاد شده و گاهی به انجیر و زیتون کوچک و این شاید به خاطر آن باشد که برای قدرت خداوند فرقی میان خورشید و انجیر نیست.همانگونه که دیدن کاه و کوه برای چشم انسان یکسان است و دیدن کوه برای چشم،زحمتی اضافه بر دیدن کاه ندارد.البتّه بالاترین سوگندها،سوگند به ذات خداوند است،آنهم درباره تسلیم بودن مردم در برابر رهبری آسمانی. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ»
* پرسوگندترین سوره ها،همین سوره شمس است که طبیعتاً باید در مورد مهمترین مسائل باشد و آن تزکیه روح از هرگونه پلیدی و آلودگی است.شاید این همه سوگند برای بیان اینکه رستگاری در سایه تهذیب است،به خاطر آن باشد که خداوند به انسان بفهماند که من تمام مقدّمات را برای تو آماده کردم،با نور آفتاب و ماه صحنه زندگی را روشن و با گردش شب و روز،زمینه تلاش و استراحت شما را فراهم کردم.زمین را برای شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درک خوبی ها و بدی ها را به روح شما الهام کردم تا به اختیار خود،راه تزکیه نفس را بپیمایید.
ابر و باد و مه و خرشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
* «فجورها»از فجر به معنای شکافتن است.
* برافراشتگی آسمانها و گستردگی زمین،با اراده مستقیم الهی یا از طریق نیروها و عوامل طبیعی است و لذا قرآن می فرماید: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها» و نفرمود:«من بناها»زیرا کلمه «ما»شامل غیر خداوند نیز می شود.یعنی آنچه آسمان را بنا کرد از نیروها و جاذبه ها و دافعه های طبیعی است که خداوند حاکم کرده و اگر مراد از کلمه«ما»در «وَ ما بَناها» خداوند باشد،به خاطر آن است که در لفظ«ما»نوعی ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همین دلیل به جای کلمه«من»کلمه«ما»گفته شده است.(واللّه العالم)
* جهان هستی،گویا در ابتدا یک مجموعه متراکم بوده،سپس بخشی برافراشته و آسمان شده و بخشی گسترده و زمین شده است. «بَناها - طَحاها» مؤید این سخن آیه ای است که می فرماید:آسمان و زمین رتق بود و فتق کردیم،یعنی بسته بود و بازش کردیم. «رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»
* بعضی کلمه «طَحاها» را اشاره به حرکت زمین دانسته اند،چون یکی از معانی«طحو» راندن و حرکت دادن است.
* اسلام،فکر انسان مادی را از شکم و شهوت و شمشیر و شراب،به تأمّل در عمق آسمان ها و زمین و گردش کرات و پیدایش ایام وا داشته است.
* در تفاوت میان وحی و الهام،گفته اند که الهام،درکی است که انسان سرچشمه آن را نمی شناسد،در حالی که گیرنده وحی،سرچشمه وحی را می شناسد
پیام ها:
1- بسیاری از موجودات هستی،پدیده هایی شگفت انگیز،روشنگر،مقدّس و ارزشمند هستند و می توان به آنها سوگند یاد کرد. «وَ الشَّمْسِ - وَ الْقَمَرِ - وَ النَّهارِ»
2- ماه به دنبال خورشید و تابع آن است. «إِذا تَلاها»
3- اجرام آسمانی با یکدیگر پیوند دارند «وَ الشَّمْسِ - وَ الْقَمَرِ - وَ السَّماءِ - وَ الْأَرْضِ»
4- خورشید و ماه و ستاره را خدا نپندارید،همه آنها آثار قدرت و تدبیر موجود دیگری هستند. «تَلاها - بَناها - طَحاها»
5-خواسته ها و تمایلات و غرایز انسان به طور حکیمانه تعدیل شده است. «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها»
6- گناه،نوعی شکافتن پرده عفّت و دیانت است. «فُجُورَها»
7- فهم و درک خوبیها و بدیها به صورت فطری،در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»
8-ابتدا باید پلیدی ها را بشناسیم،سپس راه گریز و پرهیز از آنها را.(کلمه «فجور»قبل از«تقوا»آمده است.) «فُجُورَها وَ تَقْواها»
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها«9» وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها«10» کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها«11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها«12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَهَ اللّهِ وَ سُقْیاها«13» فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّاها«14» وَ لا یَخافُ عُقْباها«15»
(9)به راستی رستگار شد،آن کس که نفس خود را تزکیه کرد.(10)و بی شک محروم و ناامید گشت هر کس که آن را به پلیدی آلود.(11)قوم ثمود از روی سرکشی،(پیامبرشان را)تکذیب کردند.(12)آنگاه که شقی ترین آنها(برای کشتن ناقه)به پا خاست.(13)پس پیامبر خدا به آنان گفت:ناقه خدا و آبشخورش را(حرمت نهید).(14)پس او را تکذیب کردند و ناقه را کشتند و پروردگارشان به خاطر این گناه،آنان را درهم کوبید و با خاک یکسانشان کرد.(15)و خداوند از عاقبت کار خود بیم ندارد.
نکته ها:
* امام باقر و صادق علیهما السلام در تفسیر آیه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها» فرمودند:«قد افلح من اطاعیعنی آن کس که از پیامبر و امامان معصوم،اطاعت کرد،رستگار شد.
* در دید الهی،پاکان رستگارند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها» ولی در نزد فرعونیان،زورمندان رستگارند که غلبه دارند و به ظاهر پیروزند. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی»
* در انجام کارهای خیر،امید رستگاری است. «وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَدر حالی که در تزکیه نفس و خودسازی،رستگاری قطعی است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها»
* تزکیه نفس،شامل دوری از عقائد و اخلاقیات و رفتارهای ناپسند و کسب عقائد و اخلاقیات و کردارهای پسندیده است.
* در سوره شعراء،آیه 155 «لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» و سوره قمر،آیه 28 «نَبِّئْهُمْ
أَنَّ الْماءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» می خوانیم:آب قریه یک روز سهم مردم و یک سهم روز شتر است و هر کدام در روز خود بهره گیرند و کسی مزاحم ناقه نشود که به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.
* در قرآن،چهل مرتبه ماده فلاح به کار رفته که از بررسی آنها معلوم می شود رستگاری شامل چه گروه هایی می شود و چه گروه هایی از رسیدن به آن محرومند،همچون مجرمان که می فرماید: «لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ»
* در قرآن،بعضی مطالب با یک سوگند آمده است. «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»
گاهی دو سوگند پشت سرهم آمده است. «وَ الضُّحی وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی»
گاهی سه سوگند در پی هم آمده است: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً ، فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً ، فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً»
گاهی چهار سوگند: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»
گاهی پنج سوگند: «وَ الْفَجْرِ ، وَ لَیالٍ عَشْرٍ ، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ ، وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ»
ولی خداوند در این سوره،ابتدا یازده سوگند یاد کرده و سپس به اهمیّت تزکیه نفس اشاره کرده است.
* «خابَ» از مصدر«خیبه»به معنای به هدف نرسیدن است.
* «دس»به معنای پنهان کردن و تعبیر قرآن درباره ی زنده به گور کردن دختران چنین است:
«یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» آری خلافکار،به خاطر شرمندگی رویی برای جلوه در جامعه ندارد و سعی می کند عیب ها و خلافکاری های خود را پنهان کند.کلمه«دسیسه»نیز به کار زشتی گفته می شود که آن را پنهان می کنند.
* «دمدم»به معنای عذاب شکننده و فراگیر است که عذاب شده را قطعه قطعه و پراکنده می کند.
* منظور از «فَسَوّاها» یا قلع و قمع ساختمان ها است که با خاک یکسان شد و یا خود مردم که با خاک یکسان شدند.
* یک فرد تزکیه شده می تواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصیّت و معرفت و وحدت دهد،چنانکه یک نفر تزکیه نشده برای رسیدن به هوسهای خود امت هایی را به فساد و نابودی و سقوط می کشاند.
* در قرآن،برای رستگاری انسان ها دو عامل مطرح شده است:یکی ایمان و دیگری تزکیه.
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها» ، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»
بنابراین حقیقت ایمان و تزکیه یکی است و هر کس می خواهد خودسازی کند،باید مؤمن واقعی باشد.آری مؤمن واقعی کسی است که خود را تزکیه کند و تزکیه شده واقعی،کسی است که ایمان داشته باشد و احکام و تکالیف دینی را به دقت انجام دهد که در آغاز سوره مؤمنون آمده است.
* در تفسیر اطیب البیان می خوانیم،جنایتکاران تاریخ و قاتلان زیاد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حکومت یا گرفتن حکومت یا محو رقیب و یا طمع به رسیدن چیزی،دست به جنایات می زدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت علی علیه السلام مرتکب جنایت عظیم شدند،در حالی که هیچ یک از انگیزه ها و عوامل فوق در کار نبود،فقط و فقط شقاوت بود.
* حضرت علی علیه السلام در کوفه روی منبر فرمود:شتر صالح را یکی پی کرد ولی خداوند همه را عذاب کرد چون هم راضی بودند و سپس به این آیه اشاره کرد.
* در روایات متعددی از شیعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل،طبری و قرطبی،آمده که «اشقی الاولین»عاقر ناقه و«اشقی الاخرین»قاتل علی بن ابیطالب است.
پیام ها:
1- سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و زمین و آسمان و روح انسان که سعادت انسان در گرو رشد معنوی است نه زندگی مادّی. وَ الشَّمْسِ ... قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها
2- اگر نفس را رها کنیم،انسان را به سقوط می کشاند.لذا نفس را باید کنترل کرد.
«زَکّاها»
3- تزکیه و خودسازی،محروم کردن نیست،رشد دادن است. «زَکّاها»
4- هر کس نفس خود را در لابلای عادات و رسوم و پندارها مخفی کند و غافلانه دنبال تأمین خواسته های نفسانی رود،محرومیّت بزرگی خواهد داشت. «قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»
5-طغیان و گناه،مقدّمه کفر و تکذیب است. «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» («تقوا»یعنی پاکی و«طغوی»یعنی طغیان در گناه)
6- در شیوه تبلیغ،بعد از بیان اصول کلّی،نمونه هایی نقل کنید. قَدْ خابَ ... کَذَّبَتْ ثَمُودُ
7- شکستن قداست ها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بیشتر باشد، شکستن آن قساوت بیشتری می خواهد.«اشقی»
8-اگر انسان به فکر تزکیه نباشد،در ابتدا پیروی از نفس را مخفیانه انجام می دهد «دَسّاها» و سپس علنی. «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها»
9- در انجام کار بد،آن کس که شقی تر است زودتر تحریک می پذیرد. «انْبَعَثَ أَشْقاها»
10- هر چه به خدا منسوب باشد،مقدّس است و باید مورد احترام قرار گیرد و اهانت به آن،کیفر الهی را به دنبال دارد. «ناقَهَ اللّهِ ، فَعَقَرُوها ، فَدَمْدَمَ»
11- زدودن علف های هرز کافی نیست،بارور کردن هم لازم است.( «زَکّاها» به معنای رشد است.)
12- به کامیابی های زودگذر نفس مغرور نشوید که عاقبتش محرومیّت است. «وَ قَدْ خابَ» (کلمه«خاب»یعنی محروم شد و به آنچه می خواست نرسید.)
13- هر کس به گناه دیگری راضی باشد شریک جرم است.شتر را یک نفر کشت ولی قرآن می فرماید:جمعی آن را کشتند. «فَعَقَرُوها»
14- خداوند بر هر چیز مسلط است و از نابود کردن ستمگران هیچ پروائی ندارد. «وَ لا یَخافُ عُقْباها»
15- رضایت و تشویق و تحریک به گناه نیز گناه است. اِنْبَعَثَ أَشْقاها ... بِذَنْبِهِمْ
16- کیفرهای الهی جلوه ای از ربوبیّت اوست.(مربّی باید موانع تربیت را برطرف سازد.) «فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ»
17- قهر الهی در دنیا نیز سخت است. «فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّاها»
«والحمد للّه ربّ العالمین»