آيات 7 تا 15 سوره محمد

 يا ايها الذين امنوا ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم (7)

 و الذين كفروا فتعسا لهم و اضـل اعـمـالهـم (8)

 ذلك بـانـهـم كرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم (9)

 افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم دمر اللّه عليهم و للكافرين امثلها (10)

 ذلك بـان اللّه مـولى الذيـن امـنـوا و ان الكـافـريـن لا مـولى لهـم (11)

 ان اللّه يدخل الذين امنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار و الذين كفروا يتمتعون و يـاكـلون كـمـا تـاكـل الانعام و النار مثوى لهم (12)

 و كاين من قريه هى اشد قوه من قريتك التـى اخرجتك اهلكناهم فلا ناصر لهم (13)

 افمن كان على بينه من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهواءهم (14)

 مثل الجنه التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير اسن و انهار من لبـن لم يـتـغـيـر طـعـمـه و انـهـار مـن خـمـر لذه للشـار بـيـن و انـهـار مـن عـسـل مـصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفره من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعاءهم (15)

ترجمه آيات

اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد اگـر ديـن خدا را يارى كنيد خداوند شما را يارى كرده، قدمهايتان را ثابت مى كند (7).

و كـسـانـى كـه كـفـر ورزيـدنـد سـقـوطـى بـرنـخـاسـتـنـى نـصـيـبـشـان اسـت و اعمال خود را نابود مى كنند (8).

و اين بدان جهت است كه ايشان از آنچه خدا نازل كرده كراهت دارند خدا هم اعمالشان را بى نتيجه مى كند (9).

آيـا نـمـى شـد سـيـرى در زمـيـن كـنـنـد و بـبـيـنـنـد عـاقـبـت آنـهـايـى كـه قـبـل از ايـشـان بـودنـد چـگونه بود، خداى تعالى آنچه داشتند بر سرشان خراب كرد و كافران در طول تاريخ همين سرنوشت را دارند (10).

و اين بدان جهت است كه خدا تنها سرپرست مردم با ايمان است و كافران هيچ سرپرستى ندارند (11).

خـدا كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده اعـمـال صـالح كـردنـد بـه جـنـت هـايـى داخـل مـى سازد كه از زير آن نهرها روان است و اما كسانى كه كافر شدند سرگرم عيش و نـوش دنـيـايـنـد و مـى خورند آنطور كه چارپايان مى خورند و در آخرت جايشان آتش است (12).

و چـه بـسـيـار اهـالى قـريه ها كه از مردم قريه تو كه تو را بيرون كردند نيرومندتر بودند ولى در هنگام نزول عذاب ياورى نداشتند (13).

آيـا كـسـى كـه بـا بـرهـانـى روشـن پـروردگـار خـود را يـافـتـه مـثـل كـسـى اسـت كه اعمال زشتش به وسيله شيطان در نظرش جلوه كرده و يكسره هواى نفس خود را پيروى مى كنند؟ (14).

مثل و صفت آن بهشتى كه به مردم با تقوى وعده اش را داده اند اين است كه در آن نهرهايى از آب تازه و نمانده و نهرهايى از شير هست، شيرى كه طعمش تغيير نمى كند. و نهرهايى از شـراب اسـت كـه بـراى نـوشـنـدگـان لذت بـخـش اسـت و نـهـرهـايـى از عـسـل خـالص ‍ اسـت و ايـشـان در بـهـشـت از هـر گـونـه ثـمـره بـرخـوردارند و مغفرتى از پروردگارشان دارند آيا چنين كسانى مثل آن كس است كه جاودانه در آتش قرار داشته آبى جوشيده مى نوشند كه اندرونشان را پاره پاره مى كند؟ (15).

بيان آيات

سياق اين آيات همان سياقى است كه آيات قبل داشتند.

معناى اينكه فرمود: اگر خدا را يارى كنيد خدا ياريتان مى كند

يا ايها الذين امنوا ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم

اين آيه مؤمنين را تحريك مى كند به جهاد، و وعده نصرتشان مى دهد، در صورتى كه خدا را نـصـرت دهـنـد. و مـنـظـور از (نصرت دادن به خدا) جهاد در راه خدا و تنها به منظور تـاءيـيد دين او و اعلاى كلمه حق است، نه اينكه جهاد كنند تا در زمين سرورى نمايند، و يا غنيمت به چنگ آرند، و يا شجاعت و هنر خود را نشان دهند.

و مـراد از ايـنـكـه فـرمـود: (خـدا هم شما را يارى مى كند) اين است كه اسباب غلبه بر دشـمـن را بـرايـتـان فـراهـم مـى سـازد، مـثـلا تـرسـى از شـمـا در دل كـفار مى اندازد، و امور را عليه كفار و به نفع شما جارى مى كند و دلهاى شما را محكم و شـجاع مى سازد. بنابراين، عطف (يثبت اقدامكم ) بر نصرت، عطف خاص بر عام مى شـود. و اگـر تـثـبـيت را اختصاص به (اقدام ) داد و در بين انواع نصرت، فقط ثبات قـدم را كه كنايه اى است از تشجيع و تقويت دلها ذكر كرد براى اين است كه تقويت دلها روشن ترين مصاديق نصرت است.

 

و الذين كفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم

ايـنـكـه دنـبـال ذكـر حـال مؤمنـيـن و نـصـرت ايـشـان، حال كفار را ذكر مى كند، براى مقايسه بين حال دو طايفه است.

و كـلمـه (تـعـس ) بـه مـعـنـاى سـقـوط انـسـان و افـتـادن بـا صـورت و بـه هـمـيـن حـال مـاندن است. در مقابل آن (انتعاش ) است كه به معناى سر پا ايستادن و بدين وجه نيفتادن است. پس معناى (تعسالهم ) اين است كه كفار بيفتند اين قسم افتادن. و اين جمله و جـمـله بـعـدش ‍ نـفـرين بر كفار است، نظير جمله (قاتلهم اللّه انى يوفكون ) و آيه (قـتـل الانـسـان ما اكفره )، و ممكن است نفرين نباشد، بلكه بطور كنايه خبرى باشد از آيـنـده كـفـار، و اينكه اثر اعمالشان خنثى خواهد شد، چون انسان عاجزترين هنگامش هنگامى است كه با صورت به زمين افتاده باشد.

 

ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللّه فاحبط اعمالهم

مـراد از (مـا انـزل اللّه ) قـرآن شـريـف و شـرايـع و احـكـامى است كه خداى تعالى بر پـيـغـمـبرش نازل و خلق را ماءمور به اطاعت و انقياد از آن كرده، و كفار نسبت به آن كراهت داشته و از پيرويش استكبار ورزيدند.

و ايـن آيـه كـه مـعـنـايـش روشـن اسـت مـضـمـون آيـه قـبـلى را تعليل مى كند.

 

افـلم يـسـيـروا فـى الارض فـيـنـظـروا كـيـف كـان عـاقـبـه الذيـن من قبلهم دمر اللّه عليهم و للكافرين امثالها

كلمه (دمر) ماضى از مصدر (تدمير) است كه به معناى هلاك كردن است.

مى گويند (دمره اللّه ) يعنى خدا او را هلاك كرد، و يا (دمر اللّه عليه ) يعنى خدا هر چـه او داشـت بـر سرش خراب كرد، حتى خودش و خانواده و خانه و ملكش را. و بنابراين، عـبـارت (دمـر عليه ) به طورى كه ديگران هم گفته اند بليغ ‌تر از عبارت (دمر) است. و ضمير در (امثالها) به كلمه (عاقبت ) و يا عقوبتى كه از مفاد كلام استفاده مى شود برمى گردد.

و مـراد از (كـافرين ) كفار عهد رسول خدا هستند، و معناى آيه اين است كه : اى محمد آنها كـه بـه تـو كـفـر مـى ورزنـد امـثـال ايـن عـقـوبـت هـا و يـا عـاقـبـت هـا را دارند. و اگر به امـثـال آنـهـا تـهـديـد كـرده، بـا ايـنـكـه اگـر عـقـوبـتـى نـازل شـود يـكـى اسـت و مـثـل اسـت نه امثال، براى اين بوده كه كفار در معرض عقوبتهاى بـسـيـارى هـسـتـند، - دنيوى و اخروى - هر چند كه براى نابودى آنان به بيش از يكى نـيازى نيست. ممكن هم هست مراد از (كافرين ) مطلق كفار باشد و جمله مورد بحث از باب تاءسيس قاعده باشد.

 

ذلك بان اللّه مولى الذين امنوا و ان الكافرين لا مولى لهم

كلمه (ذلك ) اشاره به مطالب قبل يعنى نصرت مؤمنين و هلاكت و سوء عاقبت كفار است. و نـبـايـد بـه ايـن سـخـن گوش داد كه بعضى گفته اند اشاره است به ثبوت عاقبت و يا عـقـوبـت امـت هـاى گـذشـتـه بـراى كـفـار ايـن زمـان. و نـه بـه ايـن قـول كـه گـفته اند تنها اشاره است به نصرت مؤمنين. براى اينكه آيه شريفه متعرض حال مؤمنين و كفار هر دو است.

و كـلمه (مولى )، گويا مصدر ميمى باشد و معناى وصفى از آن اراده شده باشد كه در نـتـيـجه به معناى (ولى ) مى شود، چون مولى بر مالك برده اطلاق مى شود، زيرا در امـور بـرده ولايـت دارد، و بـر نـاصـر هـم اطـلاق مـى شـود، چـون در امـور مـنـصـور دخل و تصرف مى كند، و به آن امور قوت و جان مى دهد. و خداى سبحان هم از اين جهت مولى اسـت كه مالك بندگان و امور آنان در صراط تكوين است و هم مدبر آن امور است و هر جور بـخـواهـد تـدبـيـر مـى كند، مى فرمايد: (ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع ) و نيز مى فـرمـايـد: (و ردوا الى اللّه مـوليـهـم الحق ) و هم از اين جهت كه مدبر امور بندگان در صـراط سـعـادت است، ايشان را به سوى سعادتشان و به سوى بهشت هدايت مى نمايد و به اعمال صالح موفقشان مى كند و بر دشمنان ياريشان مى دهد.

توضيـح ايـنكه در تعليل نصرت مؤمنين و هلاكت كفار فرمود: خدا مولاى مؤمنان است وكافران مولايى ندارند

مـولويـت بـه مـعـنـاى دومـى مـخـتص به مؤمنين است، چون تنها ايشانند كه در راه عبوديت و پيروى خواسته هاى خدا قرار دارند، نه كفار.

مؤمنين، ولى و مولائى دارند كه خداى سبحان است، همچنان كه فرموده : (ذلك بان اللّه مولى الذين امنوا) و نيز فرموده : (اللّه ولى الذين امنوا) و اما كفار بت ها و يا ارباب را مـولاى خـود گـرفـتـند، در نتيجه همانها مولاى ايشانند، البته مولاى خيالى، همچنان كه قـرآن بـر اسـاس ايـن خـيـال بـاطـل آنـان، به نوعى تهكم و تمسخر فرموده : (و الذين كـفـروا اولياءهم الطاغوت ) و بر اساس واقع و حقيقت امر، اين ولايت خيالى را نفى نموده مـى فـرمايد: (و ان الكافرين لا مولى لهم ) آنگاه ولايت آنها را بطور مطلق، يعنى هم در تـكـوين و هم در تشريع نفى نموده مى فرمايد: (ام اتخذوا من دونه اولياء فاللّه هو الولى ) و نيز فرموده : (ان هى الا اسماء سميتموها انتم و اباوكم ).

پـس مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : يـارى خـدا از مؤمنـيـن و تـثـبيت اقدام آنان و خذلان كفار و اضـلال اعـمـال آنـان و عـقـوبتشان همه به اين علت بود كه خدا مولاى مؤمنين و ولى ايشان است، و كفار مولائى كه ياريشان كند و اعمالشان را بسوى هدف هدايت كند و از عقوبت خدا نجاتشان دهد ندارند.

از آنچه گفتيم ضعف اين نظريه روشن شد كه بعضى گفته اند: كلمه (مولى ) در آيه تـنـهـا بـه معناى ناصر است نه مالك، چون اگر به معناى مالك هم باشد، با آيه : (و ردوا الى اللّه مـوليـهـم الحـق ) مـنـافـات خـواهـد داشـت، و دليل ضعف آن روشن است.

 

ان اللّه يـدخـل الذيـن امـنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم

در ايـن آيـه بـيـن دو طـائفـه مـقايسه شده. و اثر ولايت خدا براى مؤمنين و نيز عدم ولايتش بـراى كـفـار از حـيـث عـاقـبـت و آخـرت بـيـان شـده اسـت، مـى فـرمـايـد مؤمنـيـن داخل بهشت شده، كفار مقيم در آتش خواهند گشت.

و در ايـن كـلام به منشاء آثارى كه ذكر كرده بود اشاره فرموده ؛ چون هر يك از دو طائفه را بـه بـيـانى كه مناسب حالش باشد توصيف كرده. در اشاره به صفت مؤمنين فرموده : (الذيـن امـنـوا و عملوا الصالحات ) و در وصف كفار فرموده : (يتمتعون و ياءكلون كما تـاكـل الانـعام ) و با اين دو وصف متقابل هم فهمانده مؤمنين در زندگى دنيايى خود رشد مـى يـابـند، و چون به خدا ايمان دارند و اعمال صالح مى كنند، هر چه مى كنند درست و حق اسـت، پـس راه رشـد را طـى كـرده، بـه وظـائف انـسـانـيـت عمل كرده اند. و اما كفار عنايتى به اين كه به حق برسند ندارند و دلهايشان هيچ اعتنايى به وظائف انسانيت ندارد، بلكه تمام همشان شكم و شهوتشان است و سرگرم لذت گيرى از زنـدگـى دنـياى كوتاه مدت اند و مانند چارپايان مى خورند و غير از اين آرزو و هدفى ندارند.

پـس ايـن مؤمنـيـن در تـحـت ولايـت خـدا هـسـتند، چون راهى را پيش گرفته اند كه خدايشان خـواسـتـه و بـه سـوى آن هـدايـتـشـان كـرده، و بـه هـمـيـن جـهـت در آخـرت داخـل بهشتى مى شوند كه از دامنه آن نهرها جارى است. و اما آن دسته ديگر - يعنى كفار - هـيـچ وليـى نـدارنـد و بـه خودشان واگذار شده اند و به همين جهت جايگاه و منزلشان آتش است.

و اگـر خـداى تـعـالى داخـل شـدن مؤمنـيـن در بـهـشـت را بـه خـود نـسـبـت داده، امـا مـنـزل كـردن كـفـار در آتـش را به خود نسبت نداده، براى اين است كه حق ولايت مذكور چنين اقـتـضـاء مـى كرده. آرى خداى تعالى عنايت خاصى به اولياء خود دارد. اما آنهايى كه از تحت ولايت او بيرون شده اند كارى به كارشان ندارد، در هر وادى هلاك مى شوند بشوند.

 

و كاين من قريه هى اشد قوه من قريتك التى اخرجتك اهلكناهم فلا ناصر لهم

مـراد از (قـريه ) اهل قريه است، چون مى فرمايد (ايشان را هلاك كرديم ) و مراد از قريه اى كه پيغمبر را بيرون كرد مكه است.

ايـن آيـه شـريـفـه قـلب رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) را تـقـويـت و اهـل مـكـه را تـهـديـد و تحقير مى كند، مى فرمايد خداى تعالى قريه هاى بسيارى را هلاك كـرده كـه مـردمـش بـسـيـار از مـردم مـكـه نـيـرومـنـدتـر بـودنـد، بـا ايـن حال ياورى پيدا نشد كه ياريشان كند.

 

افمن كان على بينه من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهواءهم

سـياقى كه گفتيم حال مؤمنين را با حال كفار مقايسه مى كند، دلالت دارد بر اينكه مراد از آنهايى كه بيّنه اى از پروردگار خود دارند، مؤمنين هستند. پس مراد از اينكه بر بينه اى از پروردگار خود هستند، اين است كه دليلى روشن از پروردگار خود دارند كه عقائدشان را يـقـيـنـى كـرده، و آن عـبـارت اسـت از حجت برهانى. پس مؤمنين همواره پيرو حجت قطعى هـسـتـنـد، حـجـتـى كـه راه و روش صـحـيـح را بـراى انسان بيان مى كند، انسانى كه بايد عقل را به كار بسته و حق را پيروى كند.

و امـا آنـهـا كـه كـافـر شـدنـد، دلداده اعـمـال زشـت خـود شـدنـد، چـون شـيـطـان آن اعـمـال را در نظرشان جلوه داده و دلهايشان را ربوده. و چقدر فرق است بين آنان و بين مؤمنين.

 

مثل الجنه التى وعد المتقون...

در اين جمله بين دو فريق از نظر مال كارشان فرق گذاشته و در حقيقت همان بيان گذشته (ان اللّه يـدخـل الذيـن امـنـوا...) را تـوضـيـح مـى دهـد. پـس در حقيقت اين آيه توضيح و تفصيل آن آيه است.

(مثل الجنه التى وعد المتقون ) - كلمه (مثل ) بطورى كه گفته اند به معناى صفت است، يعنى صفت بهشتى كه خدا به متقين وعده داده كه در آن داخلشان كند چنين و چنان است. و چـه بـسا از مفسرين كلمه مذكور را حمل بر همان معناى معروفش كرده و از آن استفاده كرده اند كه بهشت رفيع تر و درجه اش اعلاى از آن است كه بتوان با زبان و توصيف برايش حـد مـعـيـن كـرد. و لفـظ، تـنـهـا مـى تـوانـد بـا آوردن مـثـل، ذهـن را بـه نوعى به آن نزديك كند، همچنان كه آيه (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين )، به اين معنا اشاره كرده است. 0

در آيـه مـورد بـحـث عـبـارت (آنـهـا كـه ايـمـان آورده و اعـمـال صـالح كـردنـد) كـه در آيـه قـبـلى بـود، بـه عـبـارت (مـتـقـون ) تـبـديـل شـده، تـبـديـل لازم از مـلزوم، چـون تـقـوى و پـرهـيـز از خـدا مـسـتـلزم ايـمـان و اعمال صالح است.

وصف بهشتى كه متقين بدان وعده داده شده اند

(فـيـهـا انـهـار مـن ماء غير آسن ) - يعنى آبى كه با زياد ماندنش بو و طعم خود را از دسـت نـمـى دهـد. (و انـهار من لبن لم يتغير طعمه ) نهرهايى از شير كه مانند شير دنيا طـعـمـش تـغـيـيـر نمى كند. (و انهار من خمر لذه للشاربين ) يعنى نهرهايى از خمر كه براى نوشندگان لذت بخش است. و كلمه (لذه ) يا صفت مشبهه مؤ نث و وصف خمر است و يـا مـصـدرى است كه به وسيله آن، خمر با مبالغه توصيف شده است و يا مضافى از آن در تـقـديـر اسـت، كـه تـقـديـر آن (مـن خـمـر ذات لذه ) مـى بـاشـد. (و انـهـار مـن عـسـل مـصـفـى )، يـعـنـى عسل خالص و بدون موم و لرد و خاشاك و ساير چيزهايى كه در عـسـل دنـيـا هـسـت و آن را فـاسـد و مـعـيـوب مـى كـنـد، (و لهـم فـيـهـا مـن كل الثمرات ) در اين جمله مطلب را عموميت مى دهد.

(و مـغفره من ربهم ) - آمرزشى كه تمامى گناهان و بديها را محو مى كند و ديگر عيش آنـهـا بـه هـيـچ كـدورتـى مـكـدر و بـه هيچ نقصى منقص نيست. و در تعبير از خدا به كلمه (ربـهـم ) اشـاره اسـت بـه ايـنـكـه رحـمـت خـدا و راءفت الهيه اش سراپاى آنان را فرا گرفته.

(كـمـن هـو خالد فى النار) - در اين جمله يكى از دو طرف قياس حذف شده، تقديرش ايـن اسـت كـه : آيـا كـسـى كـه داخـل چـنـيـن بـهـشـتـى مـى شـود، مثل كسى است كه او جاودانه در آتش است. و نوشيدنى شان آبى است بسيار بسيار داغ كه روده هـايـشـان را تـكـه تـكـه مـى كـنـد و انـدرونـشـان را بـعـد از نـوشيدن مى سوزاند؟ و نـوشـيـدنـشـان هـم بـه كـراهـت و جبر است، همچنان كه فرموده : (و سقوا ماء حميما فقطع امـعـاءهـم ). بعضى از مفسرين گفته اند: جمله (كمن هو خالد...) بيانى است براى جمله قبلى كه مى فرمود: (كمن زين...) ولى اين نظريه درست نيست.

بحث روايتى

(چند روايت در ذيل آيه : (ذلك بانهم كرهوا مـا انزل الله) و بعضى آيات گذشته ديگر)

در مـجـمـع البـيـان در ذيـل آيـه ذلك (بـانـهـم كـرهـوا مـا انزل اللّه )

مـى گـويـد: امـام ابـى جـعـفـر فـرمـود: يـعـنـى از آنچه كه خدا در حق على (عليه السلام ) نازل كرده كراهت دارند.

و نـيـز در هـمـان تـفـسـيـر اسـت كـه در ذيـل جـمـله (كـمـن زيـن له سـوء عـمله ) از بعضى نـقـل كرده كه گفته اند: منظور منافقين هستند. و اين مطلب از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت شده.

مؤلف: احتمال دارد هر دو روايت از باب تطبيق مصداق بر كلى باشد.

و در تـفسير قمى در ذيل جمله (كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعاءهم ) گـفـتـه : كسى كه در چنين بهشتى قرار دارد، مثل كسى نيست كه در چنين آتشى هست، همچنان كه دشمن خدا مثل ولى خدا نيست.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس