آيات 1 تا 19 

 بسم اللّه الرحمن الرحيم

 اذا السماء انفطرت (1)

 و اذا الكواكب انتثرت (2)

 و اذا البحار فجرت (3)

 و اذا القبور بعثرت (4)

 علمت نفس ما قدمت و اخرت (5)

 يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم (6)

 الذى خلقك فسوئك فعدلك (7)

 فى اى صوره ما شاء ركبك (8)

 كلا بل تكذبون بالدين (9)

 و ان عليكم لحافظين (10)

 كراما كاتبين (11)

 يعلمون ما تفعلون (12)

 ان الابرار لفى نعيم (13)

 و ان الفجار لفى جحيم (14)

 يصلونها يوم الدين (15)

 و ما هم عنها بغائبين (16)

 و ما ادرئك ما يوم الدين (17)

 ثم ما ادرئك ما يوم الدين (18)

 يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله(19)

ترجمه آيات

به نام خداى رحمان و رحيم. وقتى كه آسمان بشكافد (1).

و وقتى كه ستارگان پراكنده شود (2).

و وقتى كه درياها به هم متصل گردد (3).

و زمانى كه گورها زير و رو شود و مردگان از آن بيرون شوند (4).

در آن روز هر كس داند كه چه كرده و چه نكرده (5).

اى انسان چيست كه تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده است ؟ (6).

پروردگارى كه تو را آفريده و پرداخته و تناسب داده (7).

و به هر صورتى كه خواسته تركيب كرده است (8).

اصلا شما روز جزا را دروغ مى شماريد (9).

و گر نه او بر شما نگهبانان گماشته (10).

كه نويسندگانى ارجمندند (11).

و هر چه بكنيد مى دانند (12).

و در روز قيامت آنها كه نيكوكارند در نعيمند (13).

و آنها كه بدكارند در جهنمند (14).

روز جزا وارد آن شوند (15).

و از آن غائب نگردند (16).

تو چه دانى كه روز جزا چيست ؟ (17).

و باز چه دانى كه روز جزا چيست (18).

روزى است كه كسى درباره كسى اختيارى ندارد و آن روز فرمان خاص خداست (19).

بيان آيات

اين سوره روز قيامت را با بعضى از علامت هاى متصل به آن تحديد مى كند، و خود آن روز را هم به بعضى از وقايعى كه در آن روز واقع مى شود معرفى مى كند، و آن اين است كه در آن روز تمامى اعمالى كه انسان خودش كرده و همه آثارى كه بر اعمالش مترتب شده، و بوسيله ملائكه حفظه كه موكل بر او بوده اند محفوظ مانده، در آن روز جزاء داده مى شود. اگر اعمال نيك بوده با نعيم آخرت، و اگر زشت بوده و ناشى از تكذيب قيامت بوده، با دوزخ پاداش داده مى شود، دوزخى كه خود او افروخته و جاودانه در آن خواهد زيست.

آنگاه دوباره توصيف روز قيامت را از سر مى گيرد، كه آن روزى است كه هيچ كسى براى خودش مالك چيزى نيست، و امر در آن روز تنها براى خداست. و اين سوره از آيات برجسته قرآن است، و بدون هيچ اختلافى در مكه نازل شده است.

بيان تعدادى از علامتهاى روز قيامت

اذا السماء ان فطرت

كلمه (فطر) به معناى شكافتن و كلمه (انفطار) به معناى شكافته شدن است، و آيه شريفه نظير آيه زير است، كه آن نيز سخن از شكافته شدن آسمان دارد، و مى فرمايد: (و انشقت السماء فهى يومئذ واهيه ).

 

و اذا الكواكب انتثرت

يعنى روزى كه ستارگان هر يك مدار خود را رها كرده، درهم و برهم مى شوند. در حقيقت در اين آيه ستارگان را به گردن بندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانه هاى ريز و درشتش را با نظمى معين چيده و به نخ كشيده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهم و برهم و متفرق شوند.

 

و اذا البحار فجرت

در مجمع البيان گفته كلمه (تفجير) به معناى آن است كه به اصطلاح فارسى آب نهر را به خاطر زياد شدن بشكند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مى گويند، براى اين است كه گناهكار، پرده حيا را پاره مى كند، و از صراط مستقيم خارج گشته، به بسيارى از گناهان مبتلا مى شود، و اگر صبح را فجر مى گويند، باز براى اين است كه روشنى پرده ظلمت را پاره كرده به همه جا منتشر مى شود.

و اينكه مفسرين تفجير بحار را تفسير كرده اند به اين كه درياها به هم متصل مى شوند، و حائل از ميان برداشته شده، شورش با شيرينش مخلوط مى شود، برگشتش باز به همين معنايى است كه صاحب مجمع كرده، و اين معنا با تفسيرى كه براى آيه (و اذا البحار سجرت ) كردند، كه درياها پر از آتش مى شوند نيز مناسبت دارد.

 

و اذا القبور بعثرت

در مجمع البيان گفته وقتى مى گوييم : (بعثرت الحوض و بحثرته ) در هر دو صورت معنايش اين است كه من آب حوض را زير و رو كردم، و دو كلمه (بعثره ) و (بحثره ) به معناى پشت و رو كردن، و باطن چيزى را ظاهر ساختن مى آيد پس معناى آيه اين است كه زمانى كه خاك قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مى گردد، باطنش كه همان انسانهاى مرده باشد ظاهر مى شود، تا به جزاى اعمالشان برسند.

مراد از اينكه در قيامت هر نفسى به آنچه مقدم و مؤخر داشته عالم مى شود 

علمت نفس ما قدمت و اخرت

مراد از (علم نفس )، علم تفصيلى است به آن اعمالى كه در دنيا كرده، و اين غير از آن علمى است كه بعد از منتشر شدن نامه اعمالش پيدا مى كند، چون آيات زير هم دلالت دارد بر اينكه انسان به اعمالى كه كرده آگاه است : (بل الانسان على نفسه بصيره و لو القى معاذيره، يوم يتذكر الانسان ما سعى، يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء).

و مراد از (نفس )، جنس انسانها است، پس عموميت را افاده مى كند. و مراد از (آنچه مقدم و موخر داشته )، اعمالى است كه خودش كرده، و سنت هايى است كه براى بعد از مرگش باب كرده، حال چه سنت خوب و چه سنت زشت، كه بعد از مردنش هر كس به آن سنت ها عمل كند ثواب و عقاب را به حساب او نيز مى نويسند، همچنان كه فرمود: (و نكتب ما قدموا و اثارهم ).

ولى بعضى گفته اند: مراد از اين دو جمله، اعمالى كه در اول عمر كرده و اعمالى كه در آخر عمر انجام داده مى باشد، در نتيجه عبارت (ما قدمت و اخرت ) مى خواهد بفهماند به همه اعمال خود آگاه مى شود و چنان نيست كه اعمال دوران كودكى و جوانى را فراموش ‍ كند.

بعضى ديگر در معناى تقديم و تاءخير وجوهى ديگر گفته اند كه قابل اعتناء نيست، هر كس بخواهد مى تواند به تفاسير مطول مراجعه كند.

و ما در تفسير آيه (ليميز اللّه لخبيث من الطيب ) كلامى داشتيم كه مراجعه به آن براى اينجا بى فايده نيست.

مفاد استفهام توبيخى (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم) و آنچه وصف (كريم) افاده مى كند

 

يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم... ركبك

اين آيه شريفه انسان را مورد عتاب قرار داده، سرزنش مى كند، و منظور از اين انسان، افرادى هستند كه منكر روز جزايند، چون دنبال اين آيات فرموده : (كلا بل تكذبون بيوم الدين ) و معلوم است كه تكذيب يوم الدين، كفر، و مستلزم انكار تشريع دين است، و اين انكار هم مستلزم انكار ربوبيت خداى تعالى است، و اگر چنين شخصى را انسان خواند، براى اين بود كه حجت و يا شبيه حجتى باشد براى اينكه بفهماند نعمت هايى كه در آيات بعد مى شمارد تماميش براى تك تك انسانها نيست، بلكه مجموع آنها ثابت است براى تمام انسانها.

در اين آيه مى بينيم كه غرور را معلق به دو صفت (ربوبيت ) و (كرم ) خداى تعالى كرده، و اين بدان منظور بوده كه بفهماند علت عتاب و توبيخ چه بود، و حاصلش اين است كه تمرد مربوب و سرگرمى و فرو رفتن سراپايش در معصيت ربى كه مدبر امر او است، و نعمت هاى ظاهرى و باطنيش سراپاى وجود او را فرا گرفته، كفرانى است كه هيچ فطرت سليمى در زشتى آن شك ندارد، و بدون دغدغه مرتكبش را مستحق عقاب مى داند، مخصوصا در موردى كه رب منعم، كريم هم باشد، يعنى اگر نعمتى مى دهد و عطايى مى كند هيچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر اين در احسانى كه مى كند بديها و نادانيها و نافرمانيهاى مربوب را در نظر نمى گيرد، و از همه اغماض مى كند، كه كفران چنين ربى باز هم زشت تر و توجه عتاب و مذمت شديدتر و روشن تر است.

پس اينكه فرمود: (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ) استفهامى است توبيخى كه انسان را به صورت سؤال در برابر كفرانى مخصوص يعنى بدون عذر و بهانه مذمت مى كند، و آن كفران مخصوص، كفران نعمت هاى ربى است كريم.

انسان در برابر اين سؤال جوابى ندارد، و نمى تواند بگويد: پروردگار اكرم تو مرا مغرور كرد، چون پروردگارش قبلا به زبان انبيايش به او پيام داده بود كه : (لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد)، و نيز فرموده بود: (و اما من طغى و اثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماوى )، و از اين قبيل پيامهاى ديگر كه تصريح مى كند به اينكه معاندين مفرى از عذاب ندارند و معلوم است كه بعد از بيان و تماميت حجت، ديگر عذرى نمى ماند، و اگر در عين حال گنهكار بتواند بگويد: (كرم تو مغرورم كرد) و به صرف گفتن اين حرف عذاب از او برطرف شود، بايد در مورد كافر معاند هم كافى باشد، و حال آنكه چنين نيست، چون گفتيم بعد از بيان عذرى نيست.

از همينجا روشن مى شود كه گفتار بعضى از مفسرين كه گفته اند: آوردن كلمه (كريم ) در آيه از باب تلقين حجت است، كه آن نيز مظهرى از كرم است. درست نيست.

چگونه ممكن است خواسته باشد به دهان بنده اش بگذارد كه در پاسخ من بگو:(خدايا كرم تو مرا مغرور كرد)، با اينكه سياق آيه سياق تهديد است، به طورى كه در آخر بدينجا كشيده مى شود كه (و ان الفجار لفى جحيم يصلونها يوم الدين و ما هم عنها بغائبين ).

برقرارى عدالت بين اعضاء و قواى انسان يكى از موارد تدبير الهى

(الذى خلقك فسويك فعدلك ) - اين جمله ربوبيت توام با كرم خدا را بيان مى كند و مى فرمايد: يكى از موارد تدبير او اين است كه : انسان را با همه اجزاى وجودش خلق كرد، و سپس به تسويه اش پرداخته، هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آن را دارد قرار داد، و سپس به عدل بندى او پرداخته، بعضى از اعضا و قوايش را با بعضى ديگر معادل قرار داد، و بين آنها توازن و تعادل برقرار كرد، كه مى بينيم هيچ عضوى از اعضاى او از معادلش قوى تر و سنگين تر نيست، در نتيجه اگر يكى از اعضايش نتوانست كار او را انجام دهد عضوى ديگر برايش قرار داده تا آن كار را انجام دهد، مثلا خوردن كه با لقمه انجام مى شود كار دهان است، و چون دهان خودش نمى تواند لقمه را پاره و خرد كند اين كار را با دندانهايى مختلف انجام مى دهد، و چون نيازمند است لقمه را زير دندانها بدهد، و از اين سو به آن سو ببرد، خداى تعالى اين كار را به عهده زبان گذاشت، و چون دهان در گرفتن لقمه احتياج به آلتى داشت كه لقمه را گرفته در آن قرار دهد، اين كار را به عهده دست ها نهاد، دست هم احتياج به كف و كف دست هم احتياج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت، و انگشتان هم احتياج به بند داشت و از سوى ديگر دست هم بخاطر اينكه همه جا دراز نمى شود، احتياج داشت كه از جايى به جايى ديگر منتقل شود، و لذا خدا براى آدمى پا قرار داد، و روى همين حساب معادله را در اعمال ساير اعضاء و قوا كه هزاران هزار و بلكه از حد شمار بيرون است برقرار ساخت، و همه اينها مظاهرى از تدبير خداى تعالى است، او است كه اين نعمت ها را افاضه مى فرمايد، بدون اينكه منفعتى براى خود خواسته باشد، و بدون اينكه ناسپاسى انسانها مانع افاضه او شود، آرى افاضه او از كريمى او است.

(فى اى صوره ما شاء ركبك ) - اين آيه شريفه جمله (عدلك ) را بيان مى كند، و به همين جهت در اول آن واو عاطفه نيامده. كلمه (صورت ) به معناى نقشى است كه اجرام و اعيان به خود مى گيرند، و با صورت خاص به خود، از جرمهاى ديگر مشخص ‍ مى گردند، مثلا معلوم مى شود اين يكى سنگ و آن ديگرى كفش و آن سومى آجر است. و كلمه (ما) در آيه زايده است، كه صرفا به منظور تأكيد آمده.

و معنايش اين است كه : اى انسان چه باعث شد به پروردگار كريمت كه تو را آفريد، و اعضاء و قوايت را تسويه كرد، و در هر شكلى كه خواست تو را تركيب نمود، مغرور شوى ؟ - با اينكه او نخواسته و نمى خواهد مگر چيزى را كه مقتضاى حكمت باشد - تو را به مقتضاى حكمت مركب كرد از نر و ماده، سفيد و سياه، بلند و كوتاه، چاق و لاغر، قوى و ضعيف، و غير اينها، و نيز مركبت كرد از اعضايى كه در همه افراد هست، و در بين خود از يكديگر متمايز است، نظير دو دست، دو پا، دو چشم، سر و بدن، و استواى قامت، و امثال آن كه همه اينها از مصاديق عدل در تركيب اجزا با يكديگر است، و يا به تعبير آيه شريفه (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ) احسن تقويم است و همه به تدبير رب كريم منتهى مى شود، و خود انسان در هيچ يك از آنها دخالتى ندارد.

 

كلا بل تكذبون بالدين

كلمه (كلا) مثل كلمه (حاشا) ردع و انكار را مى رساند، در اينجا مى خواهد مغروريت انسان به كرم خداى تعالى را ردع كند، كه انسانهاى ناسپاس آن را وسيله و بهانه كفر و معصيت خود كردند، مى فرمايد مغرور نشويد كه اين غرور سودى به حال شما نخواهد داشت.

(بل تكذبون بالدين ) - يعنى نه، بلكه شما جزا را تكذيب مى كنيد، در اين جمله از آنچه از آيه (ما غرك بربك الكريم ) استفاده مى شود اعراض شده، از آن جمله استفاده مى شود كه علت كفر و معصيت آنان مغرور شدن به كرم الهى بوده، و گر نه به قيامت و جزا و لو بالقوه اعتراف دارند، چون فطرت سليم بر آن حكم مى كند، در اين جمله مى فرمايد: نه، علت اين نيست، بلكه علت واقعى اين جرات و حسارت بر كفران و نافرمانى، بدون كمترين ترسى از جزا، اين است كه روز جزا را منكريد.

در آيه (يا ايها الانسان ) خطاب را متوجه انسان نموده شش مرتبه ضمير كاف خطاب مفرد به آن برگردانيد، ناگهان در آيه مورد بحث ضمير را جمع مخاطب كرد، تا بفهماند هر كس كه در معصيت و كفر با انسان شريك باشد تنها علت كفر و نافرمانيش نداشتن ايمان به روز جزا است.

ثبت و ضبط اعمال انسانها توسط دو فرشته موكل و توصيف آنها به (كراما كاتبين)

و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون

اين آيه شريفه اشاره دارد به اينكه اعمال انسان غير از طريق يادآورى خود صاحب عمل، از طريقى ديگر نيز محفوظ است، و آن محفوظ بودن اعمال با نوشتن فرشتگان نويسنده اعمال است، كه در طول زندگى هر انسانى موكل بر او هستند، و بر معيار آن اعمال پاداش و كيفر مى بينند، همچنان كه فرمود: (و نخرج له يوم القيمه كتابا يلقيه منشورا اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا).

(و ان عليكم لحافظين ) - يعنى از ناحيه ما حافظانى موكل بر شما هستند، كه اعمال شما را با نوشتن حفظ مى كنند، اين آن معنايى است كه سياق افاده اش مى كند.

(كراما كاتبين ) - حافظانى كه داراى كرامت و عزتى نزد خداى تعالى هستند، و اين توصيف يعنى توصيف ملائكه به كرامت در قرآن كريم مكرر آمده، و بعيد نيست كه با كمك سياق بگوييم مراد اين است كه فرشتگان به حسب خلقت موجوداتى مصون از گناه و معصيت، و مفطور بر عصمت هستند، مويد اين احتمال آيه شريفه (بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) است، كه دلالت دارد بر اينكه ملائكه اراده نمى كنند مگر آنچه را كه خدا اراده كرده باشد و انجام نمى دهند مگر آنچه را كه او دستور داده باشد، و همچنين آيه (كرام برره ).

و مراد از كتابت در كلمه (كاتبين ) نوشتن اعمال است، به شهادت اينكه مى فرمايد: (يعلمون ما تفعلون ) و در تفسير آيه (انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون ) گفتارى در معناى كتابت اعمال داشتيم، هر كس بخواهد مى تواند بدانجا مراجعه نمايد.

ملائكه به افعال و نيات ما علم دارند و بر هر كس دو ملك مأمور ثبت و كتابت اعمال اويند

(يعلمون ما تفعلون ) - در اين جمله مى خواهد بفرمايد: فرشتگان در تشخيص اعمال نيك از بد شما و تميز حسنه آن از سيئه آن دچار اشتباه نمى شوند. پس اين آيه ملائكه را منزه از خطا مى دارد، همچنان كه آيه قبلى آنان را از گناه منزه مى داشت. بنابر اين ملائكه به افعال بشر با همه جزئيات و صفات آن احاطه دارند، و آن را همانطور كه هست حفظ مى كنند.

در اين آيات عده اين فرشتگان كه مأمور نوشتن اعمال انسانند معين نشده، بله در آيه زير كه مى فرمايد: (اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد) استفاده مى شود كه براى هر يك انسان دو نفر از آن فرشتگان موكلند، يكى از راست و يكى از چپ، و در روايات وارده در اين باب نيز آمده كه فرشته طرف راست مأمور نوشتن حسنات، و طرف چپ مأمور نوشتن گناهان است.

و نيز در تفسير آيه (ان قران الفجر كان مشهودا)، اخبار بسيار زيادى از دو طريق شيعه و سنى رسيده كه دلالت دارد بر اينكه نويسندگان نامه اعمال هر روز بعد از غروب خورشيد بالا مى روند، و نويسندگانى ديگر نازل مى شوند، و اعمال شب را مى نويسند تا صبح شود، بعد از طلوع فجر صعود نموده مجددا فرشتگان روز نازل مى شوند، و همينطور.

و در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: (يعلمون ما تفعلون ) دلالتى بر اين معنا هست كه نويسندگان داناى به نيات نيز هستند، چون مى فرمايد: آنچه انسانها مى كنند مى دانند، و معلوم است كه بدون علم به نيات نمى توانند به خصوصيات افعال و عناوين آنها، و اينكه خير است يا شر، حسنه است يا سيئه علم پيدا كنند، پس معلوم مى شود ملائكه داناى به نيات نيز هستند.

 

ان الابرار لفى نعيم و ان الفجار لفى جحيم

اين آيه عطف به سابق نشده، بلكه استينافى است، مى خواهد نتيجه حفظ اعمال با نوشتن نويسندگان و ظهور آن را در قيامت بيان كند.

و كلمه (ابرار) به معناى نيكوكاران است، و كلمه (فجار) به معناى گنهكاران پرده در است، و ظاهرا مراد كفار هتاك باشد، نه مسلمانان گنهكار، چون مسلمانان در آتش مخلد نمى شوند.

و اگر كلمه (نعيم ) و (جحيم ) را نكره آورده - بطورى كه گفته شده - براى اين بوده كه بفهماند عظمت آن نعمت و هول و هراس آن دوزخ چيزى نيست كه بتوان به آن پى برد.

 

يصلونها يوم الدين

ضمير (ها) به جحيم بر مى گردد، مى فرمايد فجار در روز جزا براى ابد ملازم دوزخند، و از آن جدا شدنى نيستند.

 

و ما هم عنها بغائبين

اين آيه عطف تفسيرى است بر آيه قبل و همان مفاد را تأكيد مى كند، و خلاصه مجددا مى فرمايد اهل دوزخ از دوزخ غايب نمى شوند، و منظور اين است كه از آن بيرون نمى آيند، پس آيه مورد بحث در معناى آيه (و ما هم بخارجين من النار) است.

 

و ما ادريك ما يوم الدين

اين جمله روز جزا را بزرگ و هول انگيز معرفى مى كند، و معنايش اين است كه : تو نمى توانى به حقيقت يوم الدين احاطه پيدا كنى. و اين كنايه است از عظمت، و اينكه يوم الدين بالاتر از آن است كه قالب الفاظ بتواند آن را آنطور كه هست در خود بگنجاند، در اين جمله مى توانست به آوردن ضمير اكتفاء كند، ولى نكرده، و مجددا كلمه (يوم الدين ) را آورد تا بزرگى آن روز را تأكيد كند.

 

ثم ما ادريك ما يوم الدين

تكرار جمله نيز براى تأكيد مطلب است.

در قيامت رابطه تاثير و تاثر اسباب عادى از بين مى رود

(يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله

كلمه (يوم ) ظرفى است كه به تقدير (اذكر) و يا نظير آن منصوب شده، يعنى به ياد آر روزى را كه هيچ كس براى كسى مالك چيزى نيست، و اين آيه علاوه بر آنچه در آيه قبل بود بيان اجمالى ديگرى است براى حقيقت يوم الدين.

توضيح اينكه : رابطه تاءثير از ناحيه اسباب ظاهرى، و تاءثر از ناحيه مسببات آن در روز قيامت منقطع است، همچنان كه در جاى ديگر بدان تصريح نموده، مى فرمايد (و تقطعت بهم الاسباب )، و نيز فرموده : (و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوه لله جميعا)،

پس در آن روز هيچ انسانى مالك چيزى براى ديگرى نيست. و يا به عبارتى ديگر نمى تواند براى ديگران كارى بكند، شرى را دفع و يا خيرى را جلب نمايد، و اين با آيات شفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتيجه باز خود خدا مالك است، نه شخص شفيع.

و معناى جمله (و الامر يومئذ لله ) اين است كه : در آن روز مالك، تنها و تنها خدا است، و غير او كمترين سهمى از مالكيت ندارد.

و مراد از كلمه (امر) - به طورى كه گفته اند - مفرد كلمه (اوامر) است، يعنى تنها او است كه دستور مى دهد، چون در جاى ديگر نيز فرموده : (لمن الملك اليوم لله الواحد القهار)، پس منظور از اين كلمه به معناى مقابل نهى است، و اينكه بعضى آن را به معناى شأن گرفته اند با مقام آيه نمى سازد.

بحث روايتى

(رواياتى در ذيل (علمت نفس ما قدمت و اخرت)، (و ان عليكم لحافظين) و (الامر يومئذ لله))

در تفسير قمى در ذيل آيه (و اذا القبور بعثرت ) فرموده : يعنى قبرها شكافته مى شود،و مردگان بيرون مى آيند.

و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) از حذيفه روايت آورده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس سنت خيرى را باب كند، و خودش به آن عمل نمايد، هم اجر عمل خود را دارد و هم مثل اجرهاى پيروانش را، بدون اينكه از اجر پيروانش كم شود، و هر كس سنت شرى را باب كند، و خودش به آن عمل كند، هم وبال عمل خود را دارد، و هم مثل وبالى كه پيروانش دارند، بدون اينكه از وبال پيروان چيزى كم شود، حذيفه بعد از نقل اين كلام، آيه (علمت نفس ما قدمت و اخرت ) را تلاوت كرد.

و در همان كتاب آمده كه عبد بن حميد از صالح بن مسمار روايت كرده كه گفت : من شنيده ام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بعد از آنكه آيه (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ) را تلاوت فرموده، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته : نادانيش او را نسبت به تو مغرور كرده.

و در تفسير قمى در ذيل آيه (فى اى صوره ما شاء ركبك ) فرموده : اگر مى خواست، به صورتى غير اين صورت تو را تركيب مى كرد.

مؤلف: اين روايت را صاحب مجمع البيان بدون ذكر سند از امام صادق (عليه السلام) آورده.

و نيز در همان تفسير در ذيل آيه (و ان عليكم لحافظين ) فرموده : همان دو فرشته اى كه موكل بر انسانند.

و از سعد السعود نقل شده و در روايتى هم آمده كه اين دو فرشته - كه موكل بر انسانند - هنگام نماز فجر نزد مؤمن مى آيند، و با آمدن آنان آن دو فرشته كه در شب موكل بر او بودند بالا مى روند، و چون خورشيد غروب كند، دوباره همان دو فرشته براى نوشتن اعمال شب نازل مى شوند، و نويسندگان روز بالا مى روند، و اعمال او را به درگاه خداى عزوجل مى برند.

و مدام اين آمد و شد ادامه دارد، تا اجل مؤمن برسد وقتى اجلش رسيد، (اين ) دو فرشته با فرد صالح خدا حافظى مى كنند، و مى گويند خدا عوض ما جزاى خيرت دهد، چه بسيار عمل صالحى كه به ما نشان دادى، و چه سخنان نيكوى بسيارى كه به گوش ما شنواندى، و چه مجالس خيرى كه ما را بدانجا بردى، در عوض ما امروز موكل بر هر چيزى هستيم كه دوست بدارى، و آن را برايت تاءمين مى كنيم، و به درگاه پروردگارت شفاعتت مى كنيم.

و اما اگر گنهكار باشد به او مى گويند خدا عوض از ما جزاى شرى به تو بدهد، براى اين كه يك عمر ما را آزردى، چه اعمال زشتى كه به ما نشان دادى، و چه سخنان زشتى كه به گوش ما شنواندى، و چه بسيار مجالس بدى كه ما را بردى، و از اين به بعد ما هم موكل بر هر امرى هستيم كه تو آن را كراهت بدارى، و عليه تو نزد پروردگارت شهادت مى دهيم.

و در مجمع البيان در ذيل آيه (والامر يومئذ لله ) مى گويد: عمرو بن شمر از جابر از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: (و الامر يومئذ و اليوم كله لله )، آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قيامت مى شود، همه حكام از بين مى روند، و ديگر حاكمى نمى ماند بجز خدا.

مؤلف: منظور آن جناب اين است كه : امر، تنها در قيامت مختص به خدا نيست بلكه در دنيا هم همينطور است، و اگر در آيه مالكيت امر را مختص به خدا در روز قيامت كرده، به اين اعتبار بوده كه اين حقيقت در قيامت ظاهر مى شود، نه اينكه تنها در آن روز مالك است، پس علت اينكه ظهور اين حقيقت مختص به قيامت شده، اين است كه در قيامت امر و حكم ديگرى نمى ماند، ساير صفاتى هم كه در قرآن كريم براى خدا در خصوص قيامت اثبات شده نظير امر است. و بنابر اين مى توان گفت اين روايت از روايات برجسته است.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس