به نام خدا که رحمتش بي اندازه است و مهرباني اش هميشگي.
ص، سوگند به قرآن که مشتمل بر ذکر [حقايق، معارف، مطالب اخلاقي و اجتماعي و احکام حلال و حرام] است. (1)
[اينکه قرآن را نمي پذيرند، براي اين نيست که زمينه اي براي پذيرش آن وجود ندارد] بلکه کافران [غرق] در تکبّر [و سرکشي و عداوت] و دشمني اند. ( 2 )
چه بسيار اقوامي که پيش از آنان هلاک کرديم که [وقت نزول عذاب] فرياد کمک خواهي سر دادند، در حالي که وقت گريز و يافتن پناه گاه نبود؛ (3)
و از اينکه بيم دهنده اي از جنس خودشان به سوي آنان آمده است تعجب کردند، و کافران گفتند: اين جادوگري بسيار دروغگوست. (4)
آيا [محمّد] معبودان [گوناگون] را معبودي يگانه قرار داده است؟ به راستي [که منحصر کردن معبودان در يک معبود] چيزي بسيار شگفت است. (5)
سران و اشرافشان روان شدند [و فرياد برداشتند] که برويد و بر پرستش و نگهداري معبودانتان ايستادگي کنيد زيرا از اين دعوت [به سوي خداي يگانه] رياست و آقايي بر اراده شده است. ( 6 )
ما اين [پرستش معبود يگانه] را در آخرين آيين [که پدرانمان بر آن بودند] نشنيده ايم؛ اين جز دروغي ساخته شده نيست. (7)
آيا از ميان ما [که داراي ثروت فراوان و مقام و قدرتيم] قرآن، فقط بر او [که فقيري يتيم بيش نيست] نازل شده است؟! [نه، قرآن دروغي ساخته شده نيست] بلکه اينان درباره قرآن من در شک هستند، بلکه هنوز عذاب را نچشيده اند [تا از بيماري شک درآيند و به حقّانيّت آن اقرار کنند و زبان از گستاخي و جسارت ببندند]. ( 8 )
مگر خزانه هاي رحمت پروردگار تواناي شکست ناپذير و بخشنده ات نزد آنان است [که منصب نبوّت را به هر کس که دلشان خواست ببخشند؟] ( 9 )
يا مگر مالکيّت و فرمانروايي آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست، در اختيار آنان است؟ [اگر چنين است] پس [بيايند] از نردبان ها [ي رساننده به اين مالکيّت و فرمانروايي] بالا روند [و امور را به دست گيرند و مانع نزول وحي بر محمّد شوند و خود به هر کس که بخواهند وحي کنند] ( 10 )
اينان لشکري ناچيز و اندک [از احزاب کفر و شرک] اند که در آنجا [که ميدان جنگ بدر است] شکست خوردني هستند. ( 11 )
پيش از اينان نيز قوم نوح و عاد و فرعون که از تمام ابزار حاکميت برخوردار بودند [پيامبران را] انکار کردند؛ (12)
و نيز قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب ايکه همان احزاب کفر و شرک اند، (13)
که هر يک از اينان پيامبران را انکار کردند، پس عقوبت [من بر آنان] محقق و ثابت شد، (14)
و اينان [که تو را انکار مي کنند] جز يک فرياد مرگبار را که هيچ تأخيري در آن نيست، انتظار نمي کشند، (15)
و [اينان از روي مسخره] گفتند: پروردگارا! پيش از روز حساب، هر چه زودتر سهم ما را از عذاب به ما بده. (16)
بر آنچه مي گويند شکيبا باش، و بنده ما داود را که داراي نيرومندي [در دانش و حکومت] بود ياد کن. او بسيار رجوع کننده [به سوي خدا] بود. ( 17 )
همانا ما کوه ها را مسخّر و رام کرديم که با او در شبان گاه و هنگام برآمدن آفتاب تسبيح مي گفتند، (18)
و پرندگان را [نيز] به طور دسته جمعي [مسخّر و رام کرديم که با او تسبيح مي گفتند]، و همه رجوع کننده به سوي خدا بودند،(19)
و حکومتش را محکم و استوار ساختيم و به او حکمت و منصب داوري عطا کرديم، (20)
و آيا خبر مهم آن دادخواهان هنگامي که از ديوار بلند نمازخانه او بالا رفتند به تو رسيده است؟ (21)
زماني که [به طور ناگهاني] بر داود وارد شدند، و او از آنان هراسان شد، گفتند: نترس [ما] دو گروه دادخواه و شاکي هستيم که يکي از ما بر ديگري ستم کرده است؛ بنابراين ميان ما به حق داوري کن و [در داوريت] ستم روا مدار، و ما را به راه راست راهنمايي کن. ( 22 )
اين برادر من است، نود و نه ميش دارد و من يک ميش دارم، گفته است: اين يکي را هم به من واگذار. و در گفتگو مرا مغلوب ساخت. ( 23 )
گفت: يقيناً او با درخواست افزودن ميش تو به ميش هاي خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسياري از معاشران و شريکان به يکديگر ستم مي کنند، به جز کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند و اينان اندک اند. و داود دانست که ما او را [در اين حادثه] آزموده ايم، در نتيجه از پروردگارش درخواست آمرزش کرد و بي درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت(24)
و ما او را در اين [داوري] آمرزيديم، بي ترديد او نزد ما تقرب و منزلتي بلند و سرانجامي نيکو دارد(25)
و گفتيم:] اي داود! همانا تو را در زمين جانشين [و نماينده خود] قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داوري کن و از هواي نفس پيروي مکن که تو را از راه خدا منحرف مي کند. بي ترديد کساني که از راه خدا منحرف مي شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابي سخت دارند. (26)
و ما آسمان و زمين و آنچه را که ميان آنهاست، بيهوده نيافريده ايم، اين پندار کافران است، پس واي بر آنان که کافرند از آتش دوزخ. ( 27 )
آيا کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند مانند مفسدان در زمين قرار مي دهيم يا پرهيزکاران را چون بدکاران؟! ( 28 )
اين کتاب پربرکتي است که آن را بر تو نازل کرده ايم تا آياتش را تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند(29)
و سليمان را به داود بخشيديم، چه نيکو بنده اي بود به راستي او بسيار رجوع کننده [به خدا] بود(30 )
[ياد کن] هنگامي را که در پايان روز اسب هاي چابک و تيزرو بر او عرضه کردند. ( 31 )
پس گفت: من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم [که نماز مستحب پايان روز است] اختيار کردم [زيرا مي خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده کنم و همواره به آنها نظر مي کرد] تا [خورشيد] پشت پرده افق پنهان شد. ( 32 )
[اسب ها چنان توجه او را جلب کرده بودند که گفت:] آنها را به من بازگردانيد. پس [براي نوازش آنها] به دست کشيدن به ساق ها و گردن هاي آنها پرداخت؛ (33)
و به راستي سليمان را [درباره فرزندش] آزموديم، و [آزمون اين بود که] بر تختش جسدي [بي جان از فرزندش] افکنديم [فرزندي که سليمان به زنده بودن او بسيار اميد داشت]، آن گاه به درگاه خدا رجوع کرد [و همه امورش را به خدا واگذاشت] ( 34 )
گفت: پروردگارا! مرا بيامرز و حکومتي به من ببخش که بعد از من سزاوار هيچ کس نباشد؛ يقيناً تو بسيار بخشنده اي(35)
پس باد را براي او مسخّر و رام کرديم که به فرمان او هر جا که مي خواست نرم و آرام روان مي شد. ( 36 )
و هر بنّا و غواصي از شياطين را [مسخّر و رام او نموديم]، ( 37 )
و ديگر شياطين را که با غل و زنجير به هم بسته بودند [در سلطه او درآورديم تا نتوانند در حکومت او فتنه و آشوب برپا کنند. ( 38 ) [
[و به او گفتيم:] اين عطاي بي حساب ماست، [به هر کس خواهي] بي حساب ببخش و [از هر کس خواهي] دريغ کن. ( 39 )
بي ترديد او نزد ما تقرب و منزلتي بلند و سرانجامي نيکو دارد. ( 40 )
و بنده ما ايوب را ياد کن، هنگامي که پروردگارش را ندا داد که شيطان [به سبب رنج و شکنجه اي که دچارش هستم] مرا سرزنش و شماتت مي کند [تا از رحمت تو دلسردم کند. ( 41 ) [
[به او گفتيم:] با پايت به زمين بکوب، اين آبي است براي شسشتو، آبي سرد و آشاميدني. (42)
و خانواده اش را [که در حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او بخشيديم تا رحمتي از سوي ما و تذکري براي خردمندان باشد. ( 43 )
و [به او گفتيم: چون سوگند خورده اي که همسرت را براي اينکه تو را در امور معنوي ناراحت کرده بود، صد تازيانه بزني] با دستت بسته اي ترکه خشک برگير و همسرت را با آن بزن، و سوگندت را مشکن. بي ترديد ما او را شکيبا يافتيم. چه نيکو بنده اي! يقيناً بسيار رجوع کننده به سوي ما بود. ( 44 )
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ياد کن که داراي قدرت و بصيرت بودند. ( 45 )
ما آنان را با [صفت بسيار پرارزش] ياد کردن سراي آخرت با اخلاصي ويژه خالص ساختيم. ( 46 )
به يقين آنان در پيشگاه ما از برگزيدگان و نيکان اند. ( 47 )
و اسماعيل واليسع وذوالکفل را ياد کن و همه از نيکان اند. ( 48 )
اين [سرگذشت هاي سازنده] يادآوري و پند است؛ و بي ترديد براي پرهيزکاران بازگشت گاه نيکويي خواهد بود. ( 49 ) [
آن بازگشت گاه] بهشت هاي جاويداني است که درهايش را به روي آنان گشوده اند،(50)
در حالي که در آنجا بر تخت ها تکيه مي زنند و ميوه هاي فراوان و نوشيدني مورد دلخواهشان را در آنجا مي طلبند، (51)
و نزد آنان زناني است که فقط به شوهرانشان عشق مي ورزند، و با شوهرانشان هم سن و سال اند. ( 52 ) [
به آنان گويند:] اين است آنچه شما را براي روز حساب وعده مي دادند. ( 53 )
اين بي ترديد عطاي ماست که براي آن پاياني نيست. ( 54 )
اين [همه براي پرهيزکاران است]، و مسلماً براي سرکشان، بدترين بازگشتگاه خواهد بود. ( 55 )
دوزخ که در آن وارد مي شوند و چه بد آرامگاهي است! ( 56 )
اين آب جوشان و مايع چرکين متعفّن است که بايد آن را بچشند، (57)
و [جز اينها] عذاب هاي ديگري مانند آن دارند. ( 58 ) [
چون پيشوايان کفر به دوزخ درآيند، و پيروانشان را نيز راهي دوزخ کنند ندا رسد:] اين گروهي [از پيروان شما] هستند که با فشار و زور با شما وارد دوزخ مي شوند. [پيشوايان کفر در پاسخ ندا دهنده گويند:] خوش آمد و گشايشي بر آنان [که پيروان ما بودند] مباد، بي ترديد آنان به آتش خواهند سوخت. ( 59 ) [
پيروان به پيشوايان] گويند: بلکه بر شما خوش آمد و گشايشي مباد، شما اين عذاب را از پيش براي ما فراهم کرديد، و چه بد قرارگاهي است. ( 60 )
مي گويند: پروردگارا! هر کس اين عذاب را از پيش براي ما فراهم آورده است، براي او در آتش عذابي دو چندان بيفزا. (61)
و مي گويند: ما را چه شده که [مردان مؤمن و شايسته] اي که از اشرارشان مي شمرديم، نمي بينيم. ( 62 )
آيا ما آنان را به ناحق به مسخره گرفتيم [و اکنون در بهشت جاي دارند] يا [در دوزخ اند و] ديدگان ما به آنان نمي افتد؟! ( 63 )
اين گفتگو و مجادله اهل آتش حتمي و واقع شدني است. ( 64 )
بگو: من فقط بيم دهنده ام، و هيچ معبودي جز خداي يگانه قهّار نيست. ( 65 )
پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست، تواناي شکست ناپذير و بسيار آمرزنده است. ( 66 )
بگو: اين [قرآن من] خبري بزرگ است،(67)
که شما از آن روي مي گردانيد. ( 68 )
من از ملأ اعلي هنگامي که [درباره آفرينش آدم] مجادله مي کردند، هيچ خبري ندارم. ( 69 )
به من وحي نمي شود جز براي اينکه بيم دهنده اي آشکارم. ( 70 ) [
ياد کن] هنگامي را که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشري از گل خواهم آفريد. ( 71 )
پس زماني که اندامش را درست و نيکو نمودم و از روح خود در او دميدم، براي او سجده کنيد. ( 72 )
پس فرشتگان همه با هم سجده کردند؛ (73)
مگر ابليس که تکبّر ورزيد و از کافران شد. ( 74 ) [
خدا] فرمود: اي ابليس! تو را چه چيزي از سجده کردن بر آنچه که با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تکبّر کردي يا از بلند مرتبه گاني؟ (75)
گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل ساختي. ( 76 ) [
خدا] گفت: از آن [جايگاه] بيرون رو که بي ترديد تو رانده شده اي؛ (78)
و حتماً لعنت من تا روز قيامت بر تو باد. ( 78 )
گفت: پروردگارا! مرا تا روزي که مردم برانگيخته مي شوند، مهلت ده. ( 79 ) [
خدا] گفت: تو از مهلت يافتگاني، (80)
تا زماني معين و معلوم. ( 81 )
گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مي کنم،(83)
مگر بندگان خالص شده ات را. ( 83 ) [
خدا] گفت: سوگند به حق و فقط حق را مي گويم (84)
که بي ترديد دوزخ را از تو و آنان که از تو پيروي کنند، از همگي پر خواهم کرد (85)
بگو: من براي ابلاغ دين هيچ پاداشي از شما نمي خواهم و از کساني که چيزي را از نزد خود مي سازند [و ادعاي باطل مي کنند] نيستم. ( 86 )
آن [قرآن را که بر شما مي خوانم] جز مايه تذکر و پندي براي جهانيان نيست. ( 87 )
و بي ترديد پس از مدتي خبر [صدق حقّانيّت و ظهور عيني آيات و وعده هاي] آن را خواهيد دانست(88)