سیمای سوره ص
این سوره در مکّه نازل شده و هشتاد و هشت آیه دارد.
نام این سوره برگرفته از آیه اول آن و یکی از حروف مقطّعه قرآنی است.
آیات این سوره همچون سوره صافّات،بیانگر استمرار جریان بعثت در طول تاریخ و برخورد مشرکان و کافران با عقیده به توحید و معاد است.
در سوره صافّات،نام پیامبرانی چون نوح،ابراهیم،لوط،موسی،هارون، الیاس و یونس مطرح شد،این سوره به تاریخ زندگی داود،سلیمان و ایّوب، بیشتر پرداخته است.
بخش پایانی سوره،ماجرای آفرینش انسان،سجده فرشتگان بر آدم و نافرمانی شیطان را بیان می کند تا مؤمنان به کرامت ذاتی انسان نزد خداوند پی برده و از پیروی شیطان دوری کنند.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ«1» بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّهٍ وَ شِقاقٍ«2»
صاد،به قرآن پندآموز سوگند.آری،کسانی که کفر ورزیدند،در سرکشیِ سخت و مخالفت شدیدی هستند.
کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ«3»
چه بسیار اقوام پیش از اینان که(به خاطر کفر و نفاق)هلاکشان کردیم، پس فریاد زدند،لیکن(چه سود)که زمان،زمان فرار نبود.
نکته ها:
* کلمه ی «عِزَّهٍ» و«عزیز»به معنای نفوذ ناپذیری است.صلابت و نفوذ ناپذیری،گاهی بجاست،نظیر ان لِلّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ ...و گاهی نابجاست که به معنای سرسختی و یکدندگی و لجاجت است.گاهی سرچشمه عزّت،علم و قدرت و کمالات است،نظیر عزّتی که برای خدا و رسول و مؤمنان گفته می شود ولی گاهی سرچشمه عزّت،تکبّر و غرور و تعصّب و خودپسندی است،نظیر آیه مورد بحث. «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّهٍ وَ شِقاقٍ»
* کلمه ی «شِقاقٍ» به معنای اختلاف و مخالفت شدیدی است که به جدایی بیانجامد. «قَرْنٍ» به مردمی گفته می شود که مقارن یکدیگر و در یک زمان زندگی می کنند.
کلمه ی «لاتَ» مرکب از دو حرف است،«لا»که به معنای نفی است و حرف«ت»که برای مبالغه و تأکید است،نظیر حرف تاء در علامه. «لاتَ» در نفی زمان به کار می رود،یعنی:
زمان،زمان چنین کاری نیست.کلمه ی «مَناصٍ» از«نوص»به معنای پناهگاه است.
* حرف«ص»از حروف مقطعه است که در حدیث می خوانیم این حروف از متشابهاتی است که خداوند علم آن را مخصوص خود قرار داده است.
* از ندای کفّار در«نادوا»اعلام پشیمانی آنان از کرده های پیشین است که دیگر سودی به حال آنان ندارد.چنانکه در آیه 14 سوره انبیاء سخن آنان را چنین بیان می کند که می گویند: «یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ» ای وای بر ما،ما از ستمگران بودیم.
* قرآن،ذکر است. «ذِی الذِّکْرِ»
ذکر مبارک است. «هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ»
برای همه ی جهانیان ذکر است. «ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
در دسترس همگان است. «لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ»
پیام ها:
1- سوگند خداوند به قرآن،نشانه عظمت این کتاب و حقانیّت پیامبر است. «وَ الْقُرْآنِ»
2- قرآن،فطرت های خفته را بیدار و دانسته های فراموش شده را یادآوری می کند. «ذِی الذِّکْرِ»
3- با این که مطالب متفاوت و متنوّع بسیاری در قرآن آمده است،ولی خط اصلی در همه ی آنها هدایت مردم و تذکّر به آنان است. «ذِی الذِّکْرِ»
4- عظمت قرآن به ذکر بودن آن است. «الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» همان گونه که ارزش
عالم به غافل نبودن اوست. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»و نفرمود:«فسئلوا اهل العلم»
5-انسان اختیار دارد ودر انتخاب راه آزاد است.قرآن برای تذکّر وهدایت انسان نازل شده لیکن برخی راه کفر را انتخاب می کنند. «ذِی الذِّکْرِ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا»
6- کفر کافران،ناشی از عناد و لجاجت آنان است نه قصور قرآن در بیان حقّ. «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّهٍ وَ شِقاقٍ»
7- از حوادث تاریخ درس بگیریم. «کَمْ أَهْلَکْنا»
8-همه ی غرورها،زمانی خواهد شکست و به ناله و فریاد تبدیل خواهد شد.
«فَنادَوْا»
9- در برابر قهر خدا پناهی نیست. «وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ»
10- توبه و ناله تا قبل از وقوع قهر کارساز است. «وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ»
وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ«4»
و تعجب کردند که هشدار دهنده ای از خودشان به سراغشان آمده و کافران گفتند:این،جادوگری دروغگو است.
پیام ها:
1- مخالفان،نقطه ی قوّت پیامبر را نقطه ی ضعف او می پندارند.(از مردم بودن، نقطه ی قوّت است ولی کفّار از همین امر شگفت زده می شدند). عَجِبُوا ...
مُنْذِرٌ مِنْهُمْ
2- مهم ترین وظیفه ی انبیا هشدار است. «مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»
3- پیامبر،باید از جنس خود مردم باشد تا همان نیازها و احساسات را داشته باشد و بتواند الگو و رهبر مردم باشد. «مِنْهُمْ»
4- غرور و سرسختی نابجا،سبب می شود که انسان هر چه را مطابق تمایلاتش نباشد تکذیب کند. فِی عِزَّهٍ وَ شِقاقٍ..
وَ قالَ الْکافِرُونَ ...
5-کفّار به جای پیروی از منطق،تهمت می زدند. «ساحِرٌ کَذّابٌ»
أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ«5»
آیا او به جای معبودهای متعدّد،یک معبود قرار داده است؟ البتّه که این، چیزی بسیار عجیب است!
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ«6»
سردمداران کفر،(سخن پیامبر)را رها کردند(و به دیگران نیز گفتند:)بروید و بر پرستش خدایان خود پایدار بمانید که این مقاومت شما چیز مطلوبی است.
ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ«7»
ما این مطالب را در آیین اخیر(نیاکان یا آیین مسیحیّت)نشنیده ایم،این آیین جز آیینی ساختگی نیست.
نکته ها:
* «عُجابٌ» به چیز بسیار عجیب گویند.«انطلاق»به معنای رفتنی است که با جدایی از فردی همراه باشد. «اخْتِلاقٌ» به معنای ساختگی بودن چیزی است که سابقه نداشته باشد، یعنی اینها را از خودبافته و پرداخته و خلق کرده است.
* «ملأ»به گروهی گویند که نام و عنوان آنها چشم گیر و چشم پرکن باشد.
مراد کفّار از «الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ» دین حضرت مسیح است که آخرین دین آسمانی قبل از اسلام بوده،زیرا آنان قائل به تثلیث بوده اند.
* ممکن است مراد از «إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ» این باشد که این دعوت به توحید،همان سیادت و آقایی است که خواست ومراد پیامبر است واگر نظام بت پرستی برچیده شود رهبر موحّدین پیامبر خواهد شد که اراده او همین است.او با دعوت به توحید به فکر آقائی بر شماست.
پیام ها:
1- اولین اقدام پیامبر،نفی معبودهای دروغین و اثبات خدای یکتاست. «جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً»
2- کفّار هم در توحید گرفتار بودند، «أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً» هم در نبوّت، «عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» - آیه ی قبل-و هم در معاد. «أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ»
3- برای اکثر مردم،دست برداشتن از عقاید دیرینه و توجّه به افکار جدید سخت و شگفت آور است. «أَ جَعَلَ - لَشَیْءٌ عُجابٌ»
4- گاهی باطل چنان اوج و قدرت می گیرد که سخن حقّ سخنی عجیب و غیر قابل قبول می شود. «هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ»
5-سردمدارانِ کفر،برای نفوذ کلام خود،اول خودشان به انحراف می روند و بعد به دیگران سفارش رفتن می کنند. اِنْطَلَقَ الْمَلَأُ ... أَنِ امْشُوا
6- در میان کفّار،گروهی عامل انحراف و سرسختی دیگران هستند. «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا»
7- کفّار را از گفتار و رفتارشان بشناسیم:
الف)شبهه افکنی و فتنه جویی. أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ ... لَشَیْءٌ عُجابٌ - عَجِبُوا
ب)دور کردن مردم از اجتماعات حقّ. «امْشُوا»
ج)به جای دعوت به تفکّر،دعوت به تعصّب و مقاومت. «اصْبِرُوا»
د)تکیه بر آیین نیاکان یا طرح آیین دیگران در برابر اسلام. «ما سَمِعْنا بِهذا»
8-کفّار برای دعوت دیگران از گرایش های آنان سوء استفاده می کنند. «اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ»
9- هر نوع پایداری و صبری پسندیده نیست. «اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ» چنانکه هر نوع نوآوری محکوم نیست تا گفته شود. بِهذا ... اِخْتِلاقٌ
10- پیامبران،صبر را در راه خدا قرار می دهند. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» و کفّار،صبر را در راه بت ها. «اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ»
11- سردمداران کفر،پایداری بر انحراف را تبلیغ و ترویج می کنند. «إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ»
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ«8»
آیا از میان همه ی ما،قرآن بر او نازل شده است؟(این حرف ها بهانه ای بیش نیست)بلکه آنان نسبت به قرآن،در شک هستند.آری،آنان هنوز عذاب مرا نچشیده اند.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ«9»
مگر گنجینه های رحمت پروردگار عزیز و بخشنده ی تو در اختیار آنان است(تا وحی بر افرادی که آنان می خواهند نازل شود)؟
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ«10»
یا حکومت آسمان ها و زمین و آن چه میان آنهاست،از ایشان است؟ پس به وسیله ی امکاناتی که دارند بالا روند(و رشته کار را بدست گیرند و از نزول وحی بر کسی که ما می خواهیم جلوگیری کنند).
جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ«11»
آنان لشگر کوچکی از احزابِ شکست خورده اند(که از حقیقت دورند و بهانه می گیرند).
نکته ها:
* یکی از نام های قرآن کریم،«ذکر»است.در آغاز این سوره قرآن به ذکر توصیف شد، «الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» در این آیه هم نزول قرآن بر پیامبر،نزولِ ذکر شمرده شده، «أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» در آیه ی 48 نیز می خوانیم: «هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ» در آخر سوره نیز آمده است:
«إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ».
* شک دو گونه است:طبیعی و تعمّدی.در شک طبیعی انسان به دنبال فهم حقیقت است، امّا هنوز به علم نرسیده است.این شک،امری مثبت و لازمه ی فکر بشری است.
امّا گاهی انسان چیزی را می داند،ولی خود را به شک می زند و تجاهل می کند و دیگران را به شک می اندازد تا حقیقت آشکار نگردد
مراد قرآن از اینکه می فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» شک نوع دوم است.
* حرفِ «ما» در «جُنْدٌ ما» برای تحقیر است،یعنی لشگری ناچیز و کوچک.
پیام ها:
1- شک برخی کفّار در رسالت پیامبر اسلام،برخاسته از شک در اصل امکان نزول وحی است. أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ ... بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی
2- برخی کسانی که روی احکام دین بهانه می گیرند،در حقیقت اصل دین را قبول ندارند. أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ ...
3- ریشه ی برخی انکارها،حجاب معاصرت و حسادت است.(چرا او پیامبر شد و ما نشدیم) «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا»
4- کسانی که رهبر و مکتب الهی را تحقیر می کنند باید تحقیر شوند.در پاسخ کسانی که می گویند: «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا» چطور شد که او پیامبر شد، قرآن می فرماید:شما چه کاره اید،مگرخزینه های رحمت خدا دست شماست یا حکومت آسمان ها به دست شماست،شما یک گروه شکست خورده ای بیش نیستند. أَمْ عِنْدَهُمْ ... أَمْ لَهُمْ ...
5-شک،اگر طبیعی باشد قهر و عذابی را در پی ندارد،مگر در صورتی که می توانسته آن را برطرف کند و یقین حاصل کند و در این امر کوتاهی نکرده باشد،لیکن اگر تشکیکِ برخاسته از غرور و تحقیر و تضعیف دیگران باشد، تهدید و قهر و عذاب به دنبال دارد. «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ»
6- کافران،تا عذاب نشوند و آتش را به چشم خود نبینند،ایمان نمی آورند!(زیرا حس گرا هستند و فقط آنچه را به چشم می بینند می پذیرند.)
7- بعثت پیامبران برای هدایت مردم،جلوه ای از رحمت و عزّت و بخشندگی الهی است. «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ»
8-خداوند در مورد تربیت مردم،بخشنده است «الْوَهّابِ» ولی نسبت به تمایلات نامعقول و نامشروع مردم نفوذ ناپذیر است. «الْعَزِیزِ»
9- انتخاب رهبر و قانون باید به دست خدایی باشد که هم نظام هستی به دست اوست، «مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» هم نظام تربیتی مردم از اوست، «رَبِّکَ» و هم رحمت او بی نهایت است. «خَزائِنُ رَحْمَهِ» (لذا مردم حقّ ندارند بگویند چرا در میان ما او پیامبر شد و دیگری نشد).
10- عالمِ بالا،اسباب تدبیر عالمِ پایین است. «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ»
11- گرچه دشمنان،ارتش وتشکیلاتی دارند،امّا در مقابل حقّ،نه عددی هستند، «جُنْدٌ ما» نه قدرتی دارند، «مَهْزُومٌ» و نه حزب و گروهشان منحصر به فرد است.«من احزاب»
12- احزاب غیر الهی محکوم به شکست و انقراضند. «مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ»
13- خداوند از غیب و آینده ی کفّار خبر می دهد.(همین مکّه که محل چنین ایراداتی بر نبوّت پیامبر است،روزی شاهد شکست آنان در فتح مکّه خواهد بود.) «مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ»
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ«12»
پیش از این کفّار(مکّه نیز،)قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت،انبیا را تکذیب کردند.
وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ«13»
(همان گونه که)قوم ثمود و لوط و اصحاب بیشه(که قوم حضرت شعیب بودند)آنان نیز احزابی بودند(که انبیا را تکذیب کردند).
إِنْ کُلٌّ إِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ«14»
هر یک از این گروهها،رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهی در مورد آنان تحقّق یافت.
وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَیْحَهً واحِدَهً ما لَها مِنْ فَواقٍ«15»
گویا این کفّار جز صیحه ای هلاکت بار که به دنبالش بازگشتی برای آنان نیست،انتظار ندارند.
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ«16»
و(لذا با تمسخر و غرور)گفتند:«پروردگارا! سهم ما را(از عذاب)هرچه زودتر قبل از روز قیامت به ما بده».
نکته ها:
* «ذُو الْأَوْتادِ» صاحب میخ ها،کنایه از تثبیت قدرت است. «فَواقٍ» به معنای رجوع است.
همچنین فرصت دادن میان دوشیدن شیر حیوان برای رجوع شیر مجدد به پستان است.
* «أیکه»به معنای درخت و «أَصْحابُ الْأَیْکَهِ» یعنی مردمانی که در سرزمینی پر آب و درخت زندگی می کردند.
* در این چند آیه به سرنوشت شوم امّت های شش نفر از انبیای قبل از اسلام اشاره شده
است تا هم کفّار زمان پیامبر اسلام عبرت بگیرند و هم پیامبر و مؤمنان بدانند که تکذیب انبیا سابقه دیرینه دارد و چیز جدیدی نیست.
قوم نوح در آب غرق شدند، «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ» خداوند آنان را با طوفانی موج ساز در دریا گرفتار کرد.
قوم عاد که حضرت هود را تکذیب کردند به وسیله ی تند بادی سخت از پای درآمدند، «فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَهٍ» با بادی پر صدا،سرد و طغیانگر هلاک شدند.
قوم فرعون در امواج نیل هلاک شدند، «أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ» ما آل فرعون را غرق کردیم.
قوم ثمود که حضرت صالح را تکذیب کردند با صیحه ای آسمانی نابود شدند، «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَهً واحِدَهً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ» با صیحه ای آنگونه نابودشان کردیم که به صورتی که مانند خار و خاشاک خرد شده در آغل چهار پایان است در آمدند.
قوم لوط با زلزله و سنگ های آسمانی، «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً»ما با فرستادن سنگ هلاکشان کردیم.
اصحاب ایکه که حضرت شعیب را تکذیب کردند با صاعقه به هلاکت رسیدند. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ» ما از آنان انتقام گرفتیم.
پیام ها:
1- بیان تاریخ پر عبرت گذشتگان،نمونه ای روشن از ذکر بودن قرآن است که در آیه ی اول خواندیم: «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» ، کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ...
2- طاغوت های زمان،به هنگام عجز در مقابل منطق،به آزار و شکنجه اقدام می کنند. «فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ»
3- قوم عاد و فرعون و نوح و ثمود و لوط گروه هایی متشکل و بی نظیر بودند.
«أُولئِکَ الْأَحْزابُ» (کلمه«حزب»به گروه متشکل و منسجم و همسو گفته می شود و کلمه «أُولئِکَ» که در آن نوعی انحصار است اشاره به این است که اینها قومی بی نظیر بوده اند.)
4- تکذیب یک پیامبر به منزله تکذیب همه پیامبران است. «إِنْ کُلٌّ إِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ»
5-صیحه و صاعقه،یکی از عذاب های دنیوی خداوند است. «صَیْحَهً واحِدَهً»
6- اگر عذاب بیاید اجازه بازگشت به کافران داده نخواهد شد. «ما لَها مِنْ فَواقٍ»
7- تکذیب پیامبران،سنّت همیشگی معاندان در طول تاریخ بوده است. «إِنْ کُلٌّ إِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ»
8-کافران،تهدیدهای الهی را به تمسخر و استهزا می گیرند. «عَجِّلْ لَنا قِطَّنا»
9- غرور و لجاجت،انسان را وادار می کند که به استقبال خطر رود. «عَجِّلْ لَنا قِطَّنا»
10- قیامت،روز حسابرسی است. «یَوْمِ الْحِسابِ»
اِصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ«17»
(ای پیامبر!)بر آن چه می گویند شکیبا باش و بنده ی ما داود را یاد کن که صاحب قدرت بود،امّا با این حال،همواره روی به سوی درگاه ما داشت.
إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ«18»
همانا ما کوه ها را رام کردیم در شامگاهان و بامدادان،همراه او تسبیح گویند.
وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوّابٌ«19»
و پرندگان را(نیز)گرد آورده(و تسخیر او کردیم)تا همگی به داود رجوع کنند(و در ذکر خدا با او هماهنگ گردند).
وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ«20»
و فرمانروایی و حکومت او را استوار داشتیم و به او حکمت و داوری عادلانه و فیصله بخش دادیم.
نکته ها:
* در این سوره به تاریخ نه نفر از انبیا اشاره شده که سرگذشت سه نفر به تفصیل و شش نفر به اجمال مطرح شده است.اولین نفر حضرت داود است که با ده کمال ستایش شده است.
* در این آیات،برای حضرت داود ده کمال مطرح شده است:
الف)الگوی صبر برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله. «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ»
ب)بندگی خداوند. «عَبْدَنا»
ج)بازگشت به خدا و انابه های پی در پی. «إِنَّهُ أَوّابٌ»
د)قدرت داشتن. «إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ»
ه)تسخیر کوه ها و هم نوایی آنها با او. «یُسَبِّحْنَ معه»
و)عرضه ی پرندگان بر او. «وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً»
ز)هم نوایی آنها در انابه با او. «کُلٌّ لَهُ أَوّابٌ»
ح)حاکمیّت و حکومت. «شَدَدْنا مُلْکَهُ»
ط)حکمت الهی. «آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ»
ی)داوری حقّ و فیصله دادن به اختلافات. «فَصْلَ الْخِطابِ»
* در قرآن،در چندین آیه از پرندگان سخن به میان آمده است،از جمله:
الف)ماجرای حضرت ابراهیم و زنده شدن چهار پرنده. «فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ»که پرندگان وسیله آشنایی با توحید و معادشناسی قرار می گیرند.
ب)یکی از معجزات حضرت عیسی ساختن مجسمه ای از یک پرنده بود که با دمیده شدن نَفَس حضرت حیات گرفت. «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً»
ج)در این آیه پرندگان هم نوا با داود می شوند. «وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً»
د)هدهد که برای سلیمان خبر آورد و نامه رسانی کرد. «اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ»
ه)پرندگان منطق دارند و انبیا آن را می دانند. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ»
و)پرندگانی که وسیله ی نابودی دشمنان می شوند. «وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ»
ز)پرندگان،تسبیح و نماز آگاهانه دارند. «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»
* مراد از حکمت،معارف محکم،یقینی و غیر قابل تردید است،بر خلاف علم که همواره در معرض خطا و تردید است.
پیام ها:
1- لازمه ی رهبری،سعه ی صدر و صبر در مقابل سخنان تلخ دیگران است.
«اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»
2- یاد تاریخ گذشتگان،عامل صبر در برابر سختی ها و مشکلات است.
اِصْبِرْ ... وَ اذْکُرْ
3- استهزا و تبلیغات سوء کار همیشگی مخالفان است. «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ» (فعل مضارع رمز استمرار است).
4- استهزا و تبلیغات دشمن بسیار سخت و شدید است.(زیرا پیامبری را که سعه صدر و حلم دارد خسته و محتاج به صبر می کند). اِصْبِرْ عَلی ...
5-انبیا نیز به مواعظ الهی نیازمندند. اِصْبِرْ ...
6- نقش الگوها در تربیت فراموش نشود. «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ»
7- سرچشمه ی قدرت بر صبر،عبودیّت و سرسپردگی به خداست. «عَبْدَنا داوُدَ»
8-قدرت در دست فرعون سبب استبداد است، «وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ» ولی در دست مردان خدا همراه با تضرّع و بندگی است. «داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ»
9- توبه و انابه ی صاحبان قدرت،سزاوار ستایش است. «ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ»
10- توبه و انابه ای ارزشمند است که مختصر و لحظه ای نباشد. «أَوّابٌ» حضرت
داود بسیار انابه می کرد و در همه امور زندگی به خداوند روی می آورد و این توجّه دائمی سبب قدرت او بود. «ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ»
11- انسان در اثر تکامل معنوی می تواند طبیعت را با خود همراه کند. «سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ»
12- یک عمل انقلابی داود(که در آیه 251 سوره بقره آمده است وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ ...)آن همه الطاف الهی را به دنبال داشت. سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ ... شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ
13- بهترین زمان برای یاد خدا شامگاهان و صبحگاهان است. «بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ»
14- شرط دریافت الطاف خداوند عبودیّت است. «عَبْدَنا - ذَا الْأَیْدِ - آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ»
15- کافران هر چه می خواهند لجاجت کنند و سر تعظیم در برابر خدا فرود نیاورند،امّا بدانند هستی در حال تسبیح خداست. «یُسَبِّحْنَ»
16- کوه ها نوعی شعور دارند «مَعَهُ یُسَبِّحْنَ» و حیوانات زمان را می شناسند. مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ ...
17- محور تسبیح حیوانات و جمادات هستی،تسبیح اولیای خداست. مَعَهُ یُسَبِّحْنَ ... کُلٌّ لَهُ أَوّابٌ
18- پرندگان دارای نوعی شعور نسبت به خداوند و هستی هستند. «وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوّابٌ»
19- حکومت باید بر اساس حکمت و عدالت باشد. «شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»
20- حضرت داود،از پیامبرانی است که نبوّت و سلطنت را با یکدیگر داشته است. «شَدَدْنا مُلْکَهُ - وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ»
21- دین از سیاست جدا نیست و برخی انبیا حکومت داشته اند. «ذَا الْأَیْدِ - شَدَدْنا مُلْکَهُ - فَصْلَ الْخِطابِ»
22- ما نیز باید حکومت مردان خدا را تقویت کنیم.جمله «شَدَدْنا مُلْکَهُ» رمز آن است که شما نیز ملک و حکومت اولیای الهی به او را تقویت کنید.
23- رهبران جامعه باید شرائطی داشته باشند.ارتباط دائمی با خداوند «إِنَّهُ أَوّابٌ»
قدرت، «شَدَدْنا مُلْکَهُ» حکمت، «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ» و توانایی بر فیصله دادن بخاطر منطق قوی. «فَصْلَ الْخِطابِ»
وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ«21»
و آیا ماجرای آن دادخواهان که از دیوار محراب(داود)بالا رفتند به تو رسیده است؟
إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ«22»
آن گاه که(ناگهانی)بر او وارد شدند و او از(مشاهده ی)آنان به هراس افتاد.شاکیان گفتند:نترس،ما دو نفر درگیر شده ایم و یکی از ما بر دیگری تعدّی نموده است،پس بین ما به حقّ داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست راهنمایی فرما».
نکته ها:
* «خصم»به معنای نزاع و درگیری است و به هر یک از طرفین دعوا نیز گفته می شود.
کلمه ی«سور»به معنای دیوار بلند است و «تَسَوَّرُوا» به معنای بالا رفتن از دیوار است.
کلمه ی«محراب»به دو معناست؛گاهی به معنای بالای مجلس و بهترین جای منزل است که بزرگان می نشینند و گاهی به معنای محلّ عبادت و جایگاه امام جماعت است.
«شطط»به معنای تجاوز و افراط و زیاده روی و ستم است.
* امام رضا علیه السلام فرمود:خداوند دو فرشته را(در قیافه دو دادخواه)نزد داود فرستاد و آن دو از در بر او وارد نشدند بلکه از دیوار محراب بالا رفته و ناگهان نزد او آمدند.
شاید بتوان از این ماجرا استفاده کرد که برای آزمایش یا آموزش،فضاسازی و فیلم سازی و تغییر فیافه و ایجاد صحنه های هیجانی،دوست یا دشمنی فرضی،تغییر لباس و صدا و کارهای هنری جایز باشد واللّه العالم.
* در آیات پیشین،قرآن کمالات بسیاری را برای حضرت داود بیان نمود که آخرین آنها، فصل الخطاب،یعنی قضاوت قاطعانه بود.
در این آیات به صحنه ای اشاره می کند که خداوند برای داود پیش آورد تا او را آزمایش کند و در نهایت آموزش دهد که چگونه داوری کند.در این صحنه که بر اساس برخی روایات، توسط برخی فرشتگان انجام شده است،دو نفر به گونه ای غیر منتظره بر داود وارد می شوند،چنانکه او گمان می برد قصد سوئی نسبت به او دارند،امّا می گویند:ای داود نترس،ما دو نفر شاکی هستیم که میان ما اختلاف شده و از تو داوری می خواهیم.
* فرشته بودن این دو نفر را این نکته تقویت می کند که در داستان حضرت ابراهیم و حضرت لوط نیز،فرشتگان به گونه ای بر آنان ظاهر شدند که این دو پیامبر ترسیدند و سپس فرشتگان گفتند:نترسید.
* در قضاوت،عدالت جایگاه محوری دارد،لذا در این آیات،با سه عبارت مختلف،بر عدالت در قضاوت تأکید شده است: «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ» ، «لا تُشْطِطْ» ، «اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ»
پیام ها:
1- قبل از بیان سخن،در مخاطبین انگیزه ی شنیدن ایجاد کنیم. «هَلْ أَتاکَ نَبَأُ»
2- خداوند،پیامبر را به مطالعه تاریخ گذشته دعوت می کند. «هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ»
3- صحنه های هیجانی و غوغایی و دلهره آور،زمینه ی عجله و دست پاچگی در قضاوت است. «تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ - فَفَزِعَ»
4- قضاوت در محراب عبادت،ارزش و قداست آن را بیش تر می کند.(سکوی
قضاوت حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه بود و محل قضاوت حضرت داود در محراب). «تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ»
5-ترس و دلهره طبیعی به سراغ موحّدین نیز می آید و با توحید منافاتی ندارد.
«فَفَزِعَ»
6- پیامبران نیز به حکم بشر بودن،از امور غیر منتظره،وحشت می کنند. «فَفَزِعَ»
7- برای قضاوت،باید طرفین دعوا در دادگاه حاضر باشند. «خَصْمانِ»
8-انبیا،مرجع و ملجأ مردم بوده اند. دَخَلُوا عَلی داوُدَ ... خَصْمانِ بَغی ...
9- تذکّر به قاضی در لحظه ی قضاوت،وسیله ای است برای مصونیّت او از اشتباه. «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا»
10- طرفین دعوا،باید خواهان اجرای حقّ باشند،نه حفظ منافع خود. «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ»
11- رهبران و داوران جامعه الهی باید نصیحت پذیر و حقّ شنو باشند. «فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ»
12- اجرای عدالت در جامعه،عامل هدایت مردم به راه مستقیم و دوری از افراط و تفریط می شود. «اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ»
إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ واحِدَهٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ«23»
این برادر من است که برای او نود و نه میش و برای من تنها یک میش است،امّا(با آن همه سرمایه به من)می گوید:آن یک میش را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه نموده است.
نکته ها:
* جمله ی «أَکْفِلْنِیها» یعنی کفالت آن را به من واگذار و این کنایه از بخشش و هدیه است و «عَزَّنِی» از عزّت به معنای غلبه است.
پیام ها:
1- نزاع،به معنای نفی برادری نیست. «خَصْمانِ بَغی» ، «إِنَّ هذا أَخِی»
2- انسان،حریص و زیاده طلب است و هرگز از مال دنیا سیر نمی شود. «أَکْفِلْنِیها» (بر خلاف نظریه برخی فلاسفه که آزادی در رسیدن به شهوات و غرایز را وسیله آرامش می دانند و می گویند:انسان همین که سیر شد آرام می شود).
3- کسانی که قصد تصاحب حقّ دیگران را دارند،مقدّمات حقوقی و استدلالی کار خود را هم برای دادگاه آماده می کنند. «عَزَّنِی فِی الْخِطابِ»
4- چه بسا مظلومی که نتواند حقّ خود را درست بیان کند و در سخن،از ظالم کم بیاورد.پس قاضی باید بدنبال کشف حقیقت باشد و فریب خوش زبانی متهم را نخورد. «عَزَّنِی فِی الْخِطابِ»
قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ«24»
(داود)گفت:حقّا که او با درخواست افزودن میش تو به میش های خودش به تو ستم کرده است و البتّه بسیاری از شریکان،بعضی بر بعضی ستم می کنند،مگر کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام می دهند و آنان کم هستند و داود متوجّه شد که ما او را(با این صحنه و طرح نزاع)آزمایش کردیم،پس،(از قضاوت خود قبل از شنیدن سخن طرف مقابل پشیمان شد و)از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع در افتاد و توبه و انابه کرد.
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ«25»
پس ما آن(قضاوت عجولانه)را بر او بخشیدیم و البتّه برای او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نیک است.
نکته ها:
* ماجرای قضاوت حضرت داود در تورات کنونی نیز آمده است،امّا متفاوت از آنچه در قرآن آمده است که با مقام انبیا نمی سازد و کذب و دروغی بیش نیست.
در فصل 12 تورات کتاب اشموئیل می خوانیم:کسی نزد مشاور داود آمد و گفت:در شهری دو نفر بودند که یکی غنیّ و دیگری فقیر،غنیّ گوسفند و گاو بسیار داشت و فقیر تنها یک برّه ی کوچک داشت.مسافر غریبی نزد شخص غنیّ آمد،او بخل کرد و از مال خودش خرج نکرد،بلکه برّه ی مرد فقیر را ذبح کرد تا از مسافر غریب پذیرایی کند،اکنون فتوای داود چیست؟
داود عصبانی شد و گفت:کسی که این کار را کرده مستحقّ قتل است،او باید چهار گوسفند به جای یک گوسفند بدهد.سؤال کننده گفت:ای داود! آن مرد تویی! داود فهمید که مرادش از طرح سؤال این بود که تو که همسر داشتی چرا همسر همسایه ات را با توطئه تصاحب کردی؟ لذا داود ناراحت شد و توبه کرد!!
پیام ها:
1- قضاوت،نباید عجولانه و بر اساس شنیدن سخن یکی از طرفین باشد.
(حضرت داود با شنیدن سخن یک نفر از طرفین دعوا قضاوت کرد و فرمود:
«لَقَدْ ظَلَمَکَ» و به همین دلیل از خداوند عذر خواست).
2- افزون طلبی ظلم است گرچه انسان موفق به افزودن نشود. «ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ»
3- انسان می تواند مالک اموال زیاد باشد.حضرت داود از داشتن 99 میش انتقاد نکرد،بلکه از افزون طلبی ظالمانه برادر انتقاد کرد). لَقَدْ ظَلَمَکَ ...
4- در انتخاب همکار و شریک باید محور کار،ایمان و عمل صالح باشد وگرنه خطر کلاهبرداری و تجاوز به حقوق شرکاء در پیش است. کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی ... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا
5-ایمان و عمل صالح در کنار هم کارسازند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»
6- شرکت،بستری برای لغزش و ضایع کردن حقّ شریک است. «کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی»
7- اقتصاد سالم در سایه ی ایمان و عمل صالح است. لَیَبْغِی ... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
8-کسانی که حقّ دیگران را مراعات کنند بسیار کمند. «قَلِیلٌ ما هُمْ»
9- آزمایش حتّی برای پیامبران الهی مطرح است. «أَنَّما فَتَنّاهُ»
10- سفارش به ایمان و عمل صالح و مراعات حقوق مردم بهترین رهنمود است.
(از حضرت داود رهنمود خواستند: «اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ» حضرت فرمود:
کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی ... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا ...
11- انبیا به خاطر ساده ترین لغزش،بهترین نوع انابه و توبه را از خود نشان می دادند.(ترک اولای حضرت داود این بود که قبل از شنیدن سخن هر دو طرف قضاوت کرد). «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ»
12- توبه ی فوری ارزش زیادی دارد. «فَاسْتَغْفَرَ» (حرف فاء)
13- ربوبیّت الهی زمینه درخواست آمرزش است. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
14- حقوق مردم به قدری مهم است که عجله در داوری حتّی اگر از پیامبر معصوم سر زند باید همراه با استغفار باشد. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
15- رکوع در نماز،قبل از اسلام نیز بوده است. «خَرَّ راکِعاً»
16- توبه باید هم ظاهری باشد و هم درونی و عمقی. «خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ»
17- توبه ی فوری،پذیرش فوری را به دنبال دارد. فَاسْتَغْفَرَ ... فَغَفَرْنا لَهُ
18- توبه،غیر از جبران گذشته،آینده را نیز تأمین می کند. «فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ»
19- مقام معنوی،آن گاه ارزش دارد که همراه با حسن عاقبت و تأمین آینده باشد.
«لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ»
20- گاهی دنیا و آخرت برای یک نفر جمع می شود. «شَدَدْنا مُلْکَهُ - سَخَّرْنَا الْجِبالَ
مَعَهُ - عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ»
یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ«26»
ای داود! همانا ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم،پس میان مردم به حقّ داوری کن و از هواها و هوس ها پیروی نکن که تو را از راه خدا منحرف می کند.البتّه کسانی که از راه خدا منحرف می شوند برایشان عذاب سختی است به خاطر آن که روز قیامت را فراموش کردند.
پیام ها:
1- خداوند تدبیر امور بندگانش را به انبیا سپرده است. «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً»
2- تدبیر امور مردم،حقّ خداست که به هر کس بخواهد واگذار می کند. «إِنّا جَعَلْناکَ»
3- دین از سیاست جدا نیست. «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً»
4- حکومت بر مردم،نعمت بزرگی است که شکر آن،اجرای عدالت در میان مردم است. جَعَلْناکَ خَلِیفَهً ... فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ
5-محور قضاوت باید حقّ باشد. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ»
6- رهبران و داوران جامعه باید از هوای نفس دور باشند. خَلِیفَهً ... فَاحْکُمْ ... لا تَتَّبِعِ الْهَوی
7- در مدیریّت حتّی المقدور نیروها را حفظ کنید.(خداوند به خاطر یک ترک اولی،اولیای خود را از گردونه ی اجتماع خارج نمی کند). فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ ...
فَغَفَرْنا ... یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ
8-قضاوت از شئون حکومت است و باید الهی باشد. «شَدَدْنا مُلْکَهُ - إِنّا جَعَلْناکَ
خَلِیفَهً - فَاحْکُمْ»
9- حکومت دینی،سابقه ای بس طولانی دارد. «شَدَدْنا مُلْکَهُ - جَعَلْناکَ خَلِیفَهً - فَاحْکُمْ»
10- رفتار خلیفه ی خدا باید پرتوی از افعال الهی باشد. «وَ اللّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ»، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ»
11- هر چه در برابر حقّ قرار گیرد،هوی و هوس است. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی»
12- خطر قضاوت،دوری از حقّ و توجّه به هواهای نفسانی است. فَاحْکُمْ ...
بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی
13- همه انسان ها حتّی انبیا در معرض دام هوس هستند که از طریق هشدارهای الهی مصون می مانند. «لا تَتَّبِعِ الْهَوی»
14- هوی پرستی ممنوع است،خواه تمایلات فردی و شخصی باشد یا گروهی و حزبی. «لا تَتَّبِعِ الْهَوی»
15- هوی پرستی با انحراف مساوی است. «لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ»
16- خطرات گام به گام پیش می آید(گام اول هوی پرستی،گام دوم انحراف از راه خدا،گام سوم فراموش کردن حساب و قیامت و در نتیجه عذاب شدید).
لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ ... لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ
17- ایمان به معاد کافی نیست،باید انسان یاد معاد باشد.(در مورد بعضی افراد قرآن می فرماید: «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» ایمان به معاد ندارد ولی در این آیه می خوانیم:ایمان هست ولی معاد را فراموش می کند. «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»
18- هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت،خطراتی است که حاکمان جامعه را تهدید می کند. جَعَلْناکَ خَلِیفَهً ... لا تَتَّبِعِ الْهَوی ... نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ«27»
و ما آسمان و زمین و آن چه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم،این،پندار کسانی است که کفر ورزیدند،پس وای از آتش(دوزخ)بر کسانی که کافر شدند!
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ«28»
آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند همانند فسادگران در زمین قرار می دهیم،یا اهل تقوا را مانند فاجران قرار می دهیم؟
پیام ها:
1- در جهان بینی الهی،آفرینش هدفدار است. ما خَلَقْنَا ... باطِلاً و در بینش غیر الهی،آفرینش بی هدف است. «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»
2- چون نظام هستی بر اساس حقّ است پس داوری نیز باید بر اساس حقّ باشد تا نظام قانون با نظام آفرینش همسو باشند. فَاحْکُمْ ... بِالْحَقِّ ... وَ ما خَلَقْنَا ... باطِلاً
3- در تمام هستی،هیچ ذرّه ای بیهوده خلق نشده است. «ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً»
4- کفّار برای اعتقادات خود دلیل ندارند بلکه تکیه گاهشان ظن و گمان است.
ظَنُّ الَّذِینَ ...
5-چون آفرینش هدفدار است،هرگز رها نمی شود و تا روز قیامت و رسیدن مؤمن و مفسد به پاداش و کیفر ادامه دارد. وَ ما خَلَقْنَا ... باطِلاً ... فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ
6- دلیل معاد،حکمت و عدالت الهی است.حکمت:هیچ چیزی بیهوده خلق نشده است.امّا عدالت:آیا ما فجّار و متّقین را یکسان قرار می دهیم؟ «ما خَلَقْنَا ... باطِلاً - أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ»
7- تقوا،کناره گیری و گوشه نشینی نیست،بلکه به میدان آمدن و کار کردن است، البتّه کار نیک. اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ... اَلْمُتَّقِینَ
8-فساد،تنها قتل و جنایت نیست،بلکه گناه نوعی فساد است. کَالْمُفْسِدِینَ ...
کَالْفُجّارِ
9- اگر کسی صالحان و مفسدان را به یک چشم بنگرد،گویا هستی را باطل شمرده است. أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا ... کَالْمُفْسِدِینَ
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ«29»
(این)کتاب مبارکی است که به سوی تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند.
نکته ها:
* «مُبارَکٌ» به چیزی گفته می شود که فایده و خیر آن،رشد و فزونیِ زیاد و ثابت داشته باشد.
قرآن از منبع مبارک است. «تَبارَکَ الَّذِی» در شب مبارک نازل شده است. «فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ» در مکان مبارک نازل شده «بِبَکَّهَ مُبارَکاً» و خودش نیز مبارک است. کِتابٌ ... مُبارَکٌ
* سیمای قرآن در این آیه ترسیم شده است:
الف)متن آن نوشته شده است. «کِتابٌ»
ب)از سرچشمه ی وحی و علم بی نهایت الهی است. «أَنْزَلْناهُ»
ج)گیرنده ی آن شخص معصوم است. «إِلَیْکَ»
د)محتوایش پر برکت است. «مُبارَکٌ»
ه)هدف از نزول،تدبّر در آن است. «لِیَدَّبَّرُوا»
و)علم و آگاهی به نکات و معارف آن،مقدّمه ی حرکت معنوی و قرب به خداست. «لِیَتَذَکَّرَ»
ز)کسانی این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند. «أُولُوا الْأَلْبابِ»
اهمّیت قرآن و تدّبر در آن
* کسی که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهی است. «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»
* عالم ربانی کسی است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد.... کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
* کتاب آسمانی را باید با جدّیت گرفت. «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ»
* کسانی که قرآن را مهجور کردند،در قیامت مورد شکایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار می گیرند. «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»
* امام سجّاد علیه السلام فرمود:اگر قرآن داشته باشم و تنها باشم احساس غربت نمی کنم.«لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معی»
* حضرت علی علیه السلام فرمود:قرآن دریایی است که هیچ کس به قعر آن نمی رسد.«بحرا لا یدرک قعره»
* امام خمینی قدس سره به شدّت تأسّف می خورد که چرا تمام عمر خود را صرف تدّبر در قرآن نکرده است،همان گونه که مرحوم ملاّصدرا در تفسیر سوره ی واقعه این تأسّف را دارد.
پیام ها:
1- قرآن،مبارک است.(تلاوت،تدّبر،تاریخ،استدلال،داستان،الگوهای، معارف،اخبار غیبی،تشبیهات،اوامر و نواهی آن،همه و همه پر از راز و رمز است). کِتابٌ ... مُبارَکٌ
2- گرچه قرآن،مبارک است،امّا برای تدبّر است،نه فقط تبرّک جستن به ظاهر آن.(برای حفظ منزل،مسافر و عروس از خطرات) کِتابٌ ... مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا
3- تدّبر در قرآن مقدّمه ی تذکّر است وگرنه چه بسا انسان اسرار و لطایف علمی قرآن را درک کند ولی مایه ی غرورش شود. «لِیَدَّبَّرُوا - لِیَتَذَکَّرَ»
4- تدّبر باید در همه ی آیات قرآن باشد نه تنها در آیات الاحکام. «لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ»
5-شرط تدبّر و بهره گیری و پندپذیری،عقل و خرد است. لِیَدَّبَّرُوا ... وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ
6- کسانی که از قرآن متذکّر نمی شوند،بی خردند. «لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»
7- قرآن،مطابق عقل و خرد است،لذا اهل خرد با تدبّر در آن به احکام و رموزش پی می برند. «لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» (در قرآن،امری مخالف عقل یافت نمی شود)
8-معارف قرآن پایان ناپذیر است.این که به همه دستور تدبّر می دهد نشان آن است که هر کس تدبّر کند به نکته ی تازه ای می رسد و اگر علما و دانشمندان گذشته همه ی اسرار قرآن را فهمیده باشند،تدّبر ما لغو است. «لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ»
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ«30»
و ما به داود سلیمان را بخشیدیم،او بنده ی خوبی بود،زیرا که بسیار به درگاه ما روی می آورد.
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصّافِناتُ الْجِیادُ«31»
آن گاه که عصرگاهان اسبان چابک تندرو بر سلیمان عرضه شد(و او مشغول سان دیدن بود).
فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ«32»
پس سلیمان گفت:من این اسبان را به خاطر پروردگارم(و برای جهاد با کفّار)دوست دارم.(سان دیدن ادامه داشت)تا آنکه اسبان از دیدگان او پنهان شدند.
رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ«33»
(پس دستور داد)اسبان را نزد من بازگردانید(تا بار دیگر آنها را ببینم) پس شروع کرد(به نوازش کردن اسبان و)تا ساق ها و گردن های اسبان را دست می کشید.
نکته ها:
* «صافنات»جمع«صافنه»به اسبی گفته می شود که هنگام ایستادن یکی از دست های خود را کمی بلند می کند و نوک سم را به زمین می گذارد که این امر،نشانه ی چابکی اوست.
«جیاد»یا جمع«جواد»به معنای اسب تندرو است یا جمع«جید»یعنی نفیس و ارزشمند.
* کلمه ی«خیر»در مورد اموال دنیا نیز به کار می رود که در اینجا مراد از آن،اسبان هستند.
ترکیبِ «حُبَّ الْخَیْرِ» به معنای دوست داشتن چیزی است که به انسان خیر می رساند.
چنانکه در جای دیگر می فرماید: «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»
یک توضیح و بررسی
در مورد این آیات،دو تفسیر کاملاً متفاوت بیان شده است که مطابق آنچه ما گفتیم:
روزی حضرت سلیمان به هنگام عصر از اسبان تیزرو که برای جهاد آماده کرده بود سان می دید،نظیر سان دیدنی که در آیه 17 سوره ی نمل می خوانیم: «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» علاقه ی سلیمان به اسبان،جهت اهداف رزمی و برای خدا بود و لذا فرمود:
سرچشمه ی علاقه من یاد خداست. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی» نگاه سلیمان هم چنان ادامه داشت تا اسب ها از دیدگان سلیمان پنهان شدند.او دستور داد بار دیگر اسبان را برگردانید و رژه را تکرار کنید.در سان دوّم،سلیمان دستی بر گردن و ساق اسبان کشید و بدین وسیله از مربیان نیز قدردانی کرد.
این تفسیر،هم با ظاهر آیه سازگار است و هم فخر رازی و سید مرتضی آن را نقل کرده اند و از بیان مرحوم علامه مجلسی در جلد 14 بحار،ص 104 نیز استفاده می شود.بر اساس این تفسیر مراد از جمله «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» دور شدن اسبان از محل سان و دیدگان حضرت سلیمان و مراد از جمله ی «رُدُّوها عَلَیَّ» تقاضای تکرار سان است.
امّا در بعضی تفاسیر می خوانیم:سلیمان آن چنان در تماشای اسبان غرق شد که خورشید غروب کرد و نماز عصرش از دست رفت.لذا ناراحت شد و دستور داد خورشید برگردد و مشغول وضو شد و سر و گردن و پاهایش را مسح کرد.
در این معنا اشکالاتی است،از جمله:
1.نامی از خورشید در آیه نیست تا مراد از «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» غروب آن و مراد از «رُدُّوها عَلَیَّ» بازگشت آن باشد.
2.پیامبری که خداوند او را در آیه ی قبل با جمله ی «نِعْمَ الْعَبْدُ» و «أَوّابٌ» ستایش می کند، چگونه در آیه ی بعد فردی غافل از نماز معرّفی می نماید!؟
3.دستور برگشتن خورشید با لحنی آمرانه «رُدُّوها عَلَیَّ» چه توجیهی دارد؟ اگر نمازی که ترک شده واجب بوده که با شأن پیامبر سازگار نیست و اگر نماز نافله و مستحبی بوده،برگشت خورشید برای نماز نافله چه توجیهی دارد؟
این تفسیر در برخی روایات نیز آمده است،امّا روایات یاد شده سند صحیحی ندارند و با اصول عقلی که می گوید:باید انبیا معصوم باشند سازگار نیست،لذا بهتر است فهم این روایات را به اهلش واگذاریم.
پیام ها:
1- فرزند،هدیه ای الهی است. «وَهَبْنا»
2- محور ستایش خداوند از انسان،بندگی اوست. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»
3- شرایط تلخ و شیرین در اولیای خدا اثری ندارد.(جمله ی «نِعْمَ الْعَبْدُ» هم برای حضرت داود و سلیمان آمده است که تمام امکانات برایشان فراهم بود و هم برای حضرت ایوب که تمام حوادث تلخ بر سر راهش قرار گرفته بود.)
4- توجّه و رجوع به خداوند باید دایمی باشد. «أَوّابٌ»
5-سان دیدن از امکانات و نیروهای رزمی،کاری پسندیده است. عُرِضَ عَلَیْهِ ...
6- رهبر باید شخصاً از نیروها سان ببیند و آگاهی از کمیّت و کیفیّت نیروها و امکانات،شرط رهبری است. «عُرِضَ عَلَیْهِ»
7- بالاترین مقام از حیوانات بازدید می کند و این،هم پیام مدیریّتی دارد و هم پیام تواضع. «عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصّافِناتُ الْجِیادُ»
8-مراسم رژه و سان دیدن،لازمه ی نیروهای رزمنده است. عُرِضَ عَلَیْهِ ...
چنانکه در جای دیگر فرمود:لشگریان سلیمان در برابر او رژه رفتند. «جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»
9- محبت و علاقه به اموال و امکانات اگر هدفدار و متعادل باشد مانعی ندارد.
«أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی» حضرت سلیمان در این آیه می فرماید:علاقه ی من به اسبان از سر عشق به خداست.(زیرا هر چه لشکر توحید مجهزتر باشد،سبب عزّت بیشتری است).
10- اسبان رزمی،مورد علاقه پیامبران الهی بوده است. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ» چنانکه قرآن نیز به نفس اسبان قسم یاد کرده است. «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»
11- گاهی لازم است بازدید تکرار شود. «رُدُّوها عَلَیَّ»
12- حیوانات مسح و دست کشیدن انسان ها را احساس می کنند. «فَطَفِقَ مَسْحاً»
13- ترحّم بر حیوانات و نوازش آنها کار انبیاست. «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ»
14- سان دیدن باید با ملاطفت همراه باشد. «عُرِضَ عَلَیْهِ - فَطَفِقَ مَسْحاً»
وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ«34»
و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم پس به درگاه خدا انابه و توبه کرد.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ«35»
و گفت:پروردگارا! مرا بیامرز و به من فرمانروایی و ملکی عطا کن که پس از من سزاوار هیچ کس نباشد،همانا تو بسیار بخشنده ای.
نکته ها:
* در این آیات سخن از آزمایش سخت حضرت سلیمان است.امّا در اینکه این آزمایش چه بوده،چند نظر است:
الف)سلیمان چندین همسر داشت و آرزو داشت فرزندان زیاد و برومندی نصیبش شود که بازوی او در اداره کشور باشند،امّا از خداوند غافل شد و«ان شاء الله»نگفت،لذا هیچ فرزندی برای او تولّد نیافت جز فرزندی ناقص الخلقه که همچون جسدی بی روح آن را بر تخت او افکند.
ب)خداوند،خود سلیمان را به بیماری سختی گرفتار کرد که همچون جسدی بی روح روی تخت افتاده بود سپس او را به حالت اول برگرداند و شفا داد.(با توجّه به اینکه «أَنابَ» به معنای برگشتن است).
ج)خداوند،جنازه فرزندش را که بسیار مورد علاقه او بود به روی تختش انداخت.
پیام ها:
1- همه ی مردم حتّی انبیا آزمایش می شوند. «فَتَنّا سُلَیْمانَ»
2- آزمایش وسیله ی صیقلی شدن روح و قرب به خداست. فَتَنّا ... ثُمَّ أَنابَ
3- انحصار قدرت در افراد معصوم و الهی،سبب استبداد و انحراف نمی شود.
«هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»
4- اول خود را با توبه و انابه پاک کنیم و ظرف روح را شستشو دهیم،سپس از خداوند حکومت و قدرت بخواهیم. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی»
5-استغفار قبل از دعا،سبب استجابت دعاست. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً»
6- برخی انبیا به سراغ قدرت و حکومت می رفتند. «هَبْ لِی مُلْکاً»
7- قدرت انبیا با زور و کودتا نیست،از طریق الطاف الهی است. «هَبْ لِی مُلْکاً»
8-لازمه ی کسب معنویّت و انابه و تضرّع،انزوا و گوشه گیری نیست. ثُمَّ أَنابَ ...
هَبْ لِی مُلْکاً
9- عدم دخالت در سیاست قداست آفرین است. «هَبْ لِی مُلْکاً»
10- از خداوند تنها رفع مشکل و شفای مرض را نخواهید بلکه علاوه بر جبران و اصلاح گذشته،کسب قدرت و نجات امّت را نیز درخواست کنید. ثُمَّ أَنابَ ... هَبْ لِی مُلْکاً
11- همّت بلند حضرت سلیمان،سبب درخواست های بلند او از خداوند می شود. «مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»
12- در دعا و مناجات،صفات و نام هایی را درباره ی خداوند ذکر کنید که با دعا تناسب داشته باشد. «هَبْ لِی - أَنْتَ الْوَهّابُ»
13- بخشش گسترده و پی در پی مخصوص خداوند است. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ»
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ«36»
پس ما باد را مسخّر او ساختیم که به فرمان او هر کجا می خواهد به نرمی و آرامی حرکت کند.
وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ«37» وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ«38»
و جن های سرکش را(مسخّر او ساختیم)هر بنّا و غوّاصی از آنها را.و گروه دیگری از جن ها که در غل و زنجیر(و تحت سلطه ی او)بودند.
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ«39»
(گفتیم:)این بخشش بی حساب ماست،به هر کس می خواهی ببخش یا امساک کن.
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ«40»
و برای او نزد ما مقامی شایسته و سرانجامی نیک است.
نکته ها:
* کلمه ی «رُخاءً» به معنای آسانی است.این باد،تخت سلیمان را بلند و آرام به هر کجا که او اراده می کرد فرو می نشاند.
* مراد از «الشَّیاطِینَ» یا شیاطین جنّی است که مسخر سلیمان شدند با آنکه طبیعتشان تمرّد و سرکشی است و یا اعم از انسان های سرکش و جنّیان متمرّد است،زیرا کلمه شیطان با این مفهوم وسیع نیز در قرآن آمده است. «شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»
* خداوند به اعجاز خود،همه نیروهای طبیعی،انسانی و جنّی را تحت سلطه ی سلیمان قرار داد.گروهی در خشکی آنچه را او می خواست می ساختند، «بَنّاءٍ» و گروهی نیازهای حکومت او را در دریا بر آورده می کردند. «غَوّاصٍ»
* مراد از هذا عَطاؤُنا ... بِغَیْرِ حِسابٍ عطای بی حساب الهی به پیامبران است که مورد محاسبه و مؤاخذه قرار نمی گیرد.
* خداوند در این آیات به الطافی که به حضرت سلیمان داشته اشاره دارد،از جمله:تسخیر باد و بهره گیری از نیروی جنّ و مهار کردن نیروهای مخرّب و تفویض اختیار و مقام قرب الهی و آینده ای درخشان.
این نعمت ها گوشه ای از حکومت نمونه ای است که او درخواست کرده بود.آری،یک حکومت نمونه باید از نیروهای مخرّب درامان باشد، «مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» باید مشکل ارتباط سریع و حمل و نقل را حل کند، «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ» از تخصّص ها استفاده کند، «بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ» قدرت تصمیم داشته باشد، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ» دستش باز باشد، «بِغَیْرِ حِسابٍ» و در عین حال آینده ی معنویّت او تأمین باشد. «عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ»
* حکومت لغزشگاهی برای انحراف و بد عاقبت شدن است و لذا حضرت یوسف در چاه و زندان نگفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» لیکن همین که به حکومت رسید از خداوند حسن عاقبت و مسلمان مردن را درخواست کرد، «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ» و حضرت سلیمان نیز خوش عاقبت شد. «حُسْنَ مَآبٍ»
پیام ها:
1- خداوند دعای صالحان را مستجاب می کند. هَبْ لِی مُلْکاً ... فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ
2- اجابت پروردگار،نشانه ی روا بودن درخواستِ سلیمان مبنی بر حکومت بی نظیر است. هَبْ لِی مُلْکاً ... فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ
3- با اراده ی خداوند،طبیعت هم می تواند مفید باشد و هم مضر. «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ» ، «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ»
4- انبیا دارای ولایت تکوینی هستند. تَجْرِی بِأَمْرِهِ ... حَیْثُ أَصابَ
5-در برابر حکومت حضرت سلیمان،هنوز صنعت دنیا بسیار عقب مانده است.
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ - وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
6- جنّیان می توانند به سود انسان کار کنند. «الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
7- از نیروهای متمرّد نیز می توان با مدیریّت صحیح بهره برداری کرد. «الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
8-جنّ،دارای عقل و شعور و تخصص است. «بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
9- انسان علاوه بر قدرت تسلّط بر انسان های دیگر و طبیعت،قدرت تسلّط بر جن و شیاطین را نیز دارد. «بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
10- دریا یکی از منابع ثروت و قدرت است. «وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
11- در مدیریّت برای اجرای طرح های مهم،باید همه ی نیروها را بسیج کرد.
«کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
12- استفاده از تخصص بیگانگان و غیر مؤمنان مانعی ندارد. «الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»
13- در حکومت الهی نیز زندان ضروری است.از اینکه بعضی جنّیان بنّاء و غواص بودند و بعضی در قید و بند،معلوم می شود که این دسته اگر آزاد بودند در حکومت سلیمان علیه السلام اخلال ایجاد می کردند. «مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ»
14- در حکومت های الهی،قدرت و اختیارات،از طرف خداوند به حاکم تفویض می شود. «فَسَخَّرْنا - هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ»
15- در میان عطا و منع،تقدم با بخشش است.( «فَامْنُنْ» قبل از «أَمْسِکْ» است)
16- حکومتی الهی است که در آن امنیّت،صنعت،مدیریّت و امکانات طبیعی همراه با مقام معنوی باشد. «فَسَخَّرْنا - بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ - وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی»
17- توسعه ی مادّی «بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ» با مقام قرب الهی منافاتی ندارد. «ثُمَّ أَنابَ - قالَ رَبِّ اغْفِرْ - إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی»
18- اکثر حکومت ها در آغاز کار خود چراغ سبز نشان می دهند و محبوبیّت نسبی دارند ولی به تدریج از محبوبیّت و قدرت آنها کاسته می شود،لیکن حکومت سلیمان خوش عاقبت بود. «حُسْنَ مَآبٍ»
وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ«41»
و بنده ی ما ایّوب را یاد کن،آن گاه که پروردگارش را ندا داد که:شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.
اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ«42»
(به او گفتیم:)پای خود را بر زمین بزن(تا از زیر پای تو چشمه ای جاری کنیم)این چشمه ی آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است.
نکته ها:
* «نصب»به معنای رنج و سختی است،«رکض»کوبیدن پا بر زمین است و «مُغْتَسَلٌ» به آب یا محل شستن گویند.
* چنانکه در روایات آمده است:حضرت ایّوب دارای اموال و فرزندان و امکانات بسیار بود و همواره خدا را سپاس می گفت.شیطان به خداوند عرضه داشت که اگر ایّوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای،اگر این نعمت ها از او گرفته شود او بنده ی شکرگزاری نخواهد بود.
خداوند به شیطان اجازه داد بر دنیای ایّوب مسلّط شود.او ابتدا اموال و گوسفندان و زراعت های ایّوب را دچار آفت و بلا کرد امّا تأثیری در ایّوب نگذاشت.سپس بر بدن ایّوب سلطه یافت و او چنان بیمار گشت که از شدّت درد و رنجوری اسیر بستر گردید،امّا با این حال از مقام شکر او چیزی کاسته نشد.
چون ایّوب از این امتحان سخت الهی به خوبی پیروز برآمد،خداوند دوباره نعمت های خود را به او بازگرداند و سلامت جسمش را بازیافت
* خداوند برای بازگرداندن سلامتی به جسم ایّوب،به او فرمان می دهد که با کوبیدن پا برزمین،به قدرت الهی چشمه ای از آب جاری سازد و با شستشوی بدن خود در آن آب، جسمش را از هر بیماری پاک گرداند.
* تحمّل سختی از سوی انبیا برکاتی دارد،از جمله:
الف)مردم درباره آنان گرفتار غلوّ نمی شوند.
ب)آنان مقام ویژه ای در اثر صبر،دریافت می نمایند.
ج)اگر الگوها و بزرگان نیز سختی ببینند،فقرا و ضعفا و بیماران تحقیر نمی شوند.
د)مردم،راه برخورد با مشکلات را از آنان می آموزند.
* بر اساس روایات،برخی مردم گمان کردند که حضرت ایّوب،گناهی را مرتکب شده که گرفتار چنین بلایی شده است و لذا او را شماتت می کردند.در حالی که بلا برای اولیا مایه ی رشد و کسب درجه است.
* در این سوره،داستان متفاوت دو پیامبر الهی مطرح شده است:یکی حضرت سلیمان، پیامبری که بالاترین قدرت و امکانات را داشت.دیگری حضرت ایّوب،پیامبری که سخت ترین تلخی ها را برای مدّتی طولانی چشید.
امّا قرآن هر دو پیامبر را با عبارت «نِعْمَ الْعَبْدُ» ستایش می کند.زیرا رفاه و رنج،هیچکدام نتوانست آنها را از مدار بندگی خدا خارج سازد.
آری،غوّاص و صیّاد ماهر چه در دریای شور و چه در دریای شیرین کار خود را به بهترین وجه انجام می دهد و شوری و شیرین آب در صیّادی و غوّاصی او اثری ندارد.
پیام ها:
1- تاریخ مردان بزرگ نباید فراموش شود.تاریخ انبیا حتّی برای پیامبر اسلام سازنده است زیرا آشنائی با مشکلات دیگران مایه تقویت صبر و شکیبایی است. «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ»
2- ایّوب بنده حقیقی خداوند بود. «عَبْدَنا»
3- شکوه کردن از مشکلات،نزد خدا مانعی ندارد. «نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ»
4- شیطان بر روح و اعتقاد اولیای خدا سلطه ای ندارد امّا می تواند در مورد جسم آنان،نقش ایذایی داشته باشد. «مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ»
5-رنج ها و مصیبت ها میدانی مناسب برای وسوسه شیاطین است. «بِنُصْبٍ» (بنابراین معنی که:شیطان به سبب رنج ها با من تماس می گیرد.)
6- دعا جلوه ای از عبودیّت است. «عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ»
7- برای رفع گرفتاری ها و مشکلات،دعا کنیم. «نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ»
8-دعای انبیا مستجاب می شود و به دنبال سختی ها گشایش است. «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ»
9- همه جا چشیدن سختی ها نشانه ی دوری از خدا نیست.(گاهی اولیای خدا سخت ترین شرایط را تحمّل می کنند،در حالی که با زدن پا بر زمین چشمه ی آب خنک برایشان جاری می شود.) «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ»
10- شستشو با آب سرد برای سلامتی نقش مهمی دارد. «مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» (آب شستشو نیز باید تمیز و قابل آشامیدن باشد).
11- طبیعت مسخّر خداوند است و خداوند آن را مسخّر اولیای خود می کند.
«ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ»
وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنّا وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ«43»
و ما بر اساس رحمت خویش خانواده اش را(که در اثر بیماری سخت و طولانی،از او جدا شده بودند)به او بخشیده و برگرداندیم و همانند آنها را به آنان افزودیم(و بستگانش را توسعه دادیم)تا برای خردمندان پندی باشد.
وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ«44»
(و او را از بن بست تعهّدی که کرده بود نجات دادیم.او سوگند یاد کرده بود که به خاطر تخلف همسرش ضربه ای شلاق به او بزند لیکن چون همسرش وفادار بود به او گفتیم:)دسته ای از شاخه های نازک گیاه به دست خود بگیر و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود)و سوگند را مشکن.ما ایّوب را صابر یافتیم،چه بنده ی خوبی که بسیار توبه و انابه دارد.
نکته ها:
* «ضغث»به دسته ای از شاخه ها و چوب های نازک گویند.«حنث»به معنای شکستن عهد و سوگند است.
* چنانکه در روایات آمده است:همسر ایّوب،زنی فداکار بود که در تمام دوران بیماری او را رها نکرد و از او پرستاری نمود.روزی شیطان در شکل یک انسان بر او ظاهر شد و گفت:
من همسرت را درمان می کنم به شرط آنکه بپذیرد من عامل بهبودی اش بوده ام.
وقتی این پیشنهاد را به ایّوب گفت،او بر آشفت و گفت:تو فریب شیطان را خورده ای و چنین امری را پذیرفته ای،آنگاه سوگند یاد کرد که همسرش را تنبیه کند.
پیام ها:
1- در سختی ها،هرگز از رحمت خدا مأیوس نشوید. وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ ... رَحْمَهً مِنّا
2- خاندان گسترده یک نعمت الهی است. «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ»
3- گشایش ها لطف الهی است نه امتیاز و استحقاق ما. «رَحْمَهً مِنّا»
4- تنها خردمندان از فراز و نشیب ها،درس عبرت می گیرند. «ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ»
5-راه تخفیف کیفرها را باید از خداوند فراگیریم. «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً»
6- حتّی حسن سابقه و فداکاری و از خاندان نبوّت بودن،مانع عمل به قانون نیست. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»
7- در شرایط سخت،به سراغ حل مسأله بروید ولی قانون شکنی نکنید. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»
8-حرمت عهد و سوگند را حفظ کنیم. «لا تَحْنَثْ»
9- صبر تلخ است ولیکن عاقبت میوه ی شیرین دهد. «وَهَبْنا لَهُ - وَجَدْناهُ صابِراً»
10- انابه و تضرع به درگاه خداوند سرچشمه ی صبر است. «صابِراً - إِنَّهُ أَوّابٌ»
وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ«45»
و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که دارای قوّت و بصیرت بودند یاد کن.
إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَی الدّارِ«46»
همانا ما آنان را با خلوص ویژه ای که یادآور سرای قیامت بود خالص کردیم.
وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ«47»
و آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکانند.
وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ«48»
و اسماعیل و یَسَع و ذوالکفل را که همه از نیکانند،یاد کن.
نکته ها:
* در این آیات نام شش نفر از انبیا(ابراهیم،اسحاق،یعقوب،اسماعیل،الیسع و ذوالکفل) آمده و برای آنان شش صفت ذکر شده است:بندگی خدا،قدرت،بصیرت،خلوص، برگزیدگی و نیکی.
* «مصطفین»جمع«مصطفی»به معنای برگزیده است.«اخیار»جمع«خیر»به معنای اهل خیر و نیکی است.
* «الْیَسَعَ» که نام او دو بار در قرآن آمده یکی از پیامبران الهی است.
در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که این پیامبر همانند حضرت عیسی مرده زنده می کرد.
* امام جواد علیه السلام در پاسخ عبدالعظیم حسنی فرمود:ذوالکفل بعد از سلیمان جزء 313 نفر از پیامبران مرسل و برجسته بود که مثل داود قضاوت می کرد و جز برای خدا خشم نکرد.
پیام ها:
1- تاریخ پاکان و پیامبران و بزرگان را زنده نگاه داریم. «وَ اذْکُرْ عِبادَنا»
2- سرچشمه ی همه ی کمالات پیامبران،عبودیّت است. «عِبادَنا» قبل از کمالات دیگر ذکر شده است.
3- رهبر باید دارای قدرت و بصیرت باشد. «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ»
4- نشانه ی لطف خاص خداوند به بنده اش آن است که او همواره یاد قیامت باشد. أَخْلَصْناهُمْ ... ذِکْرَی الدّارِ
5-آخرت اندیشی و دوری از دنیاطلبی از خصوصیات رهبران الهی است. «إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَی الدّارِ»
6- یاد قیامت،مایه نزدیک شدن انسان به اخلاص است. أَخْلَصْناهُمْ ... ذِکْرَی الدّارِ
7- آخرت اندیشی به انسان بصیرت می دهد. أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ... إِنّا أَخْلَصْناهُمْ ...
8-بالاترین ارزش،آبرو داشتن نزد خداست. «عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ»
9- کسی که بنده ی خالص و نیک خدا باشد،خداوند نام او را گرامی می دارد.
(شما به فکر نام نیک نباشید) وَ اذْکُرْ - وَ اذْکُرْ ...
10- یکی از راه های دعوت به خیر،تجلیل از اهل خیر است. وَ اذْکُرْ ...
هذا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ«49»
این یاد(ما در دنیا از آنان)است و البتّه برای پرهیزکاران بازگشتگاهی نیکو(در قیامت)خواهد بود.
جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوابُ«50» مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ وَ شَرابٍ«51»
باغ های جاودانه ای که درهایش به روی آنان گشوده است.در آن جا(بر تخت ها) تکیه می زنند(و)میوه های فراوان و نوشیدنی در آن جا طلب می کنند.
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ«52» هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ«53» إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ«54»
و در کنارشان همسرانی است که به شوهرانشان چشم دوخته و هم سالند.این است آن چه برای روز حساب به شما وعده داده می شود.این رزق ماست که برای آن پایانی نیست.
پیام ها:
1- نقل تاریخ نباید سرگرمی باشد بلکه باید هدفدار و وسیله ی هوشیاری باشد.
وَ اذْکُرْ ... هذا ذِکْرٌ
2- ذکر،ابعاد مختلفی دارد:قرآن ذکر است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» نماز ذکر است، «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِیتاریخ بزرگان نیز ذکر است. «هذا ذِکْرٌ» (تاریخ بزرگان وسیله یادآوری و درس آموزی است).
3- تقوا وسیله ی خوش عاقبتی است. «لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» (کلمه «مَآبٍ» به معنای مرجع و بازگشت است).
4- برای جذب مردم،به کلّی گویی اکتفا نکنید.(تنها به «لَحُسْنَ مَآبٍ» اکتفا نشده، بلکه به دنبال آن آمده است: جَنّاتِ عَدْنٍ ...)
5-شناخت تاریخ گذشته و توجّه به جاذبه های آینده،در گرایش مردم به حقّ مؤثّرند. وَ اذْکُرْ ... لَحُسْنَ مَآبٍ جَنّاتِ عَدْنٍ
6- انواع نعمت در بهشت جمع است.تعدّد باغ ها «جَنّاتِ» ابدیّت «عَدْنٍ» سهل الوصول بودن «مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوابُ» وفور و کثرت «بِفاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ»
7- نشانه همسر خوب آن است که به غیر شوهر چشم ندوزد. «قاصِراتُ الطَّرْفِ»
8-نعمت های بهشتی،هم حساب و کتاب دارد «لِیَوْمِ الْحِسابِ» و هم دائمی است.
«ما لَهُ مِنْ نَفادٍ»
9- معاد،جسمانی است.(تکیه کردن بر تخت،خوردن میوه،نوشیدن شراب و داشتن همسر،همه و همه نشانه آن است که معاد جسمانی است). «مُتَّکِئِینَ ، بِفاکِهَهٍ ، شَرابٍ ، قاصِراتُ الطَّرْفِ»
هذا وَ إِنَّ لِلطّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ«55» جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ«56»
این(پاداش بهشتیان)و البتّه برای طغیانگران بازگشت گاه بدی است.
دوزخی که در آن وارد می شوند،چه بد آرامگاهی است.
هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسّاقٌ«57» وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ«58»
این آب داغ و چرکابی است که باید آن را بچشند.و(جز این ها)کیفرهای دیگری از همان نوع برای آنان است.
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النّارِ«59»
(به سران دوزخی گفته می شود:)این ها گروهی(از پیروان شما)هستند که همراه شما وارد می شوند،(آنها می گویند:)خوش آمدی برای آنان نیست، زیرا که آنان وارد دوزخ شدند.
قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ«60»
(آنان به رهبران و پیش کسوتان خود)گویند:بلکه خوش آمد بر شما مباد که شما این عذاب را برای ما پیش فرستادید،پس چه جایگاه بدی است.
قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النّارِ«61»
گویند:«پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته،پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بیفزا».
نکته ها:
* «مهاد»از«مهد»به معنای جایگاه و آرامگاه است.
«حَمِیمٌ» یعنی آب جوشان و «غَسّاقٌ» یعنی چرکابی که از پوست دوزخیان می چکد.
«مُقْتَحِمٌ» ورود در کار ترسناک را گویند.
* «شکل»به معنای مثل و مانند و «أَزْواجٌ» به معنای انواع است.یعنی انواع دیگری از همین گونه عذاب دارند.
پیام ها:
1- سرلوحه ی خوبی ها،تقوا و سرلوحه ی بدی ها،طغیان و سرکشی است. «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ - إِنَّ لِلطّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ»
2- طغیان عامل بد عاقبتی است. «لِلطّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ»
3- عذاب های دوزخ متنوّع و گوناگون است. «وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ»
4- در قیامت پیروان فساد،از پیشگامان خود تنفّر دارند. «أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا»
5-انسان،دوزخِ خود را از پیش می فرستد. «قَدَّمْتُمُوهُ لَنا»
6- دعوت دیگران به گناه،سبب سلب مسئولیّت از گناهکار نیست.با این که می گویند: «أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا» شما این عذاب را برای ما فراهم کردید،ولی خودشان نیز در دوزخ گرفتارند.
7- در نظام تربیتی اسلام،تشویق و تهدید در کنار هم است.(آیاتِ پاداش متّقین و کیفر طاغین)
8-کسانی که در دنیا و در مدار ایمان،به یکدیگر دعا نکنند،در آخرت و در دوزخ به یکدیگر نفرین خواهند کرد. «رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا»
9- تنها دعایی که از دوزخیان مستجاب می شود،دعای افزودن عذاب برای پیش کسوتان کفر است. «فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً» «لِکُلٍّ ضِعْفٌ»
10- ردّ و بدل کردن ناسزا یکی از برخوردهای دوزخیان است.(گروهی می گویند: «لا مَرْحَباً بِکُمْ» ولی جواب می شنوند: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ»)
وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ«62»
و گویند:چرا مردانی را که ما آنان را از اشرار می شمردیم(در این جا)نمی بینیم؟
أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ«63»
آیا ما(به ناحقّ)آنان را به مسخره می گرفتیم(و امروز اهل بهشتند،یا آنکه در جهنّم هستند)و چشمان ما به آنها نمی افتد.
إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ«64»
همانا مجادله ی اهل آتش یک واقعیّت است.
نکته ها:
* در روایات معتبر آمده است که:گروهی از شیعیان نزد اهل بیت علیهم السلام شکایت کردند که گروهی ما را رافضی می خوانند و از مشرکان و کفّار بدتر می دانند.امام علیه السلام سوگند یاد کردند که شما مشمول شفاعت ما می شوید و آنان در دوزخ سراغ شما را خواهند گرفت،سپس این آیه را تلاوت کردند: «وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» .
سیمایی از تخاصم مجرمان
* در قیامت،هر کس دنبال شریک جرم می گردد که گناهش را به دوش او بیندازد:
بعضی گویند:جامعه ما را منحرف کرد. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنِینَ»
بعضی گویند:دوست بد ما را منحرف کرد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ»
بعضی گویند:شریک،ما را منحرف کرد. «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»
بعضی گویند:بزرگان فاسد ما را منحرف کرده اند. «أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا»
بعضی گویند:شیطان ما را منحرف کرد. «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»
پیام ها:
1- برخی کسانی که در دنیا از بدان محسوب شده،تحقیر می شوند،در بهشت کامیاب خواهند بود. «لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ»
2- در دوزخ،افراد یکدیگر را می شناسند و هوش و حواس دارند. «ما لَنا لا نَری رِجالاً»
3- زود قضاوت نکنیم،شاید افراد به ظاهر پست امروز،عالی مقام های قیامت باشند. «نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ»
4- قیامت روز اقرار است. «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا»
5-بهشتیان در مجلس انس بر تخت ها تکیه زده اند ولی دوزخیان با یکدیگر جرّوبحث دارند. «مُتَّکِئِینَ فِیها» ، «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ»
قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ«65»
بگو:من فقط بیم دهنده ام و هیچ معبودی جز خداوند یکتای قهار و مقتدر نیست.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفّارُ«66»
پروردگار آسمان ها وزمین وآنچه میان آن دو است،نفوذناپذیر وبسیار آمرزنده.
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ«67» أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ«68» ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی إِذْ یَخْتَصِمُونَ«69»
بگو:او خبر بزرگی است،که شما از او رویگردانید.برای من نسبت به عالم بالا هیچ آگاهی نبود،آن گاه که(درباره او با یکدیگر)مجادله می کردند.
إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلاّ أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ«70»
به من چیزی وحی نمی شود مگر از آن رو که من هشدار دهنده ای آشکارم.
نکته ها:
* «قهار»به معنای قدرت قاهره ای است که همه ی قدرت ها،مقهور و محکوم او هستند.
* در روایات می خوانیم که: «نَبَأٌ عَظِیمٌ» علیّ بن ابی طالب است و خود حضرت فرمود:«انا النبأ العظیم»چنانکه در دعای ندبه نیز خطاب به حضرت مهدی علیه السلام می گوییم:«یا بن النباء العظیم»
این معنا با ضمیر «هُوَ» که در مورد انسان به کار می رود،نه اشیا،سازگارتر است.
* مراد از«ملا اعلی»همان«افق اعلی»است که در سوره ی نجم می خوانیم: «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی» و هدف معراج،بالا بردن سطح علمی پیامبر بود. «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا»
بنابراین شاید آیات مذکور این مطلب را دنبال می کنند که:
ای پیامبر! به مردم بگو:علیّ بن ابیطالب خبر بزرگی است که برخی از شما مسلمانان از او اعراض می کنید(و به سراغ دیگری می روید).
من از عالم بالا بی خبر بودم آنگاه که مردم بر ولایت او مخاصمه می کردند ولی در سفر معراج،امامت علی بن ابیطالب مطرح و تثبیت شد و فکر نکنید امامت او نظر شخصی من است،هر چه هست وحی الهی است.
البتّه این معنا با استمداد از روایات متعدّد و رهنمود تفسیر اطیب البیان استفاده شد ولی تفاسیر دیگر این آیه را مقدّمه ی آیات بعد در مورد آفرینش آدم دانسته اند.
پیام ها:
1- وظیفه و جایگاه پیامبر باید به مردم اعلام شود. «قُلْ»
2- جایی که غفلت همه را فراگرفته،باید از زاویه ی انذار سخن گفت. «إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ»
3- انسان با خطرها و آسیب هایی روبرو است که بواسطه انذار انبیا می تواند رهائی یابد. «أَنَا مُنْذِرٌ»
4- نقش هشدار و انذار در تربیت،بیش از نقش بشارت است. «أَنَا مُنْذِرٌ»
5-انذار،زمانی مؤثّر است که از سرچشمه ی قدرت باشد. «أَنَا مُنْذِرٌ - اَلْواحِدُ الْقَهّارُ»
6- اقتدار،در سایه ی وحدت است. «الْواحِدُ الْقَهّارُ» (در قرآن شش مورد کلمه ی قهار آمده که در کنار همه ی آنها کلمه ی واحد است).
7- همه هستی تحت یک مدیریّت و اراده است. «الْواحِدُ الْقَهّارُ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
8-خداوند تمام هستی را پرورش می دهد و همه را رو به کمال می برد. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا»
9- مربّی باید هم قدرت داشته باشد و هم رحمت. رَبُّ ... اَلْعَزِیزُ الْغَفّارُ
10- اقبال یا اعراض مردم نشانه ی حقّانیّت یا بطلان امری نیست. «هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»
11- در تبلیغ و هدایت مردم از روش های روشن و بدون ابهام استفاده کنید.
«نَذِیرٌ مُبِینٌ»
إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ«71»
آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت:همانا من آفریننده ی بشری از گِل هستم.
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ«72»
پس همین که او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم،سجده کنان برای او به خاک افتید.
فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ«73» إِلاّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ«74»
پس فرشتگان همه با هم سجده کردند.مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود.
نکته ها:
* «سَوَّیْتُهُ» از«استواء»به معنای اعتدال و استواری در آفرینش است.
* ممکن است جمله «إِذْ قالَ» مربوط به جمله«تحیمون»در آیات قبل باشد،یعنی من از ملاء اعلی آنگاه که فرشتگان بر سر آفرینش انسان با خداوند مجادله می کردند آگاه نبودم.
چنانکه در آیه 30 سوره بقره خواندیم که خداوند به فرشتگان فرمود:من در زمین خلیفه قرار می دهم،آنان گفتند:انسان موجود مفسد و خونریز است،از آفریدنش صرف نظر کن و ما تو را با حمد خود ستایش و تسبیح می کنیم.
* ماجرای خلقت انسان وسجده فرشتگان بر او،در سوره های بقره،اعراف،حجر،اسراء و کهف آمده وتکرار این داستان بیانگر تعصّب و نژادپرستی ابلیس و حسادت بر انسان و خطر تکبّر و عدم توبه و عذرخواهی است که در طول تاریخ،همه ی انسان ها به نحوی با آن درگیر هستند.
از سوی دیگر برای توجّه دادن انسان به مقام انسانیّت است،انسانی که مسجود فرشتگان است باید هشیار باشد که ارزش خود را هدر ندهد.
* مراد از «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» آن نیست که چیزی از خدا جدا شده و به انسان ملحق شده باشد،بلکه منظور بیانِ منشأ و ریشه ی روح انسان است که از عالم بالاست،نه عالم خاکی.
* از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:خداوند آدم را آفرید و ما اهل بیت را در نسل او قرار داد و به خاطر کرامت ما فرمان سجده صادر کرد،پس مسجود قرار گرفتن آدم،برای خداوند عبودیّت بود و برای آدم احترام،زیرا ما در صلب او بودیم!
پیام ها:
1- انسان تنها موجودی است که خداوند قبل از خلقت،آفریدن او را به فرشتگان اعلام کرد. «قالَ رَبُّکَ»
2- آفرینش فرشتگان،قبل از انسان بوده است.(زیرا خداوند قبل از انسان با فرشتگان گفتگو داشته است). «قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ»
3- منشأ وجودی انسان،آب و خاک است. «خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»
4- روح،پس از جسم آفریده شده است. «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»
5-روح،از بدن مستقل و جداست. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»
6- فرشتگان به خاطر نفخه ی الهی،به آدم سجده کردند ولی برخی انسان ها حتّی به خاطر ذات حقّ برای خدا سجده نمی کنند. مِنْ رُوحِی ... لَهُ ساجِدِینَ
7- انسان دارای دو بعد مادّی و معنوی است. «مِنْ طِینٍ - مِنْ رُوحِی»
8-الطاف الهی،زمینه ی مستعدّ لازم دارد.تا به ظرفیّت های مادّی پرداخته نشود وظیفه روح الهی در آن ممکن نیست. «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»
9- روح،در بدن همه ی جانداران هست ولی تعبیر «رُوحِی» مخصوص انسان است که از شرافت ویژه ای برخوردار است. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»
10- روح پدیده ای لطیف است.(کلمه نفح و دمیدن بیانگر لطافت روح است)
11- فرشتگان مثل انسان مورد امر و نهی قرار می گیرند. «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
12- سجده بر انسان،به خاطر بعد روحی اوست نه جسمی او. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا»
13- سجده بر آدم،چون به فرمان خداست،بندگی خداست نه بندگی آدم. «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» (سجده مظهر بزرگداشت و کرامت و قبول خلافت انسان است نه پرستش او).
14- لیاقت از سابقه مهم تر است.(سابقه ی فرشتگان بیش از آدم بود ولی چون لیاقت انسان بیش تر بود آنها به او سجده کردند.) «لَهُ ساجِدِینَ»
15- فرشتگان تسلیم خدایند. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ»
16- عبادت دسته جمعی با شکوه تر است.همه ی فرشتگان سجده کردند، «کُلُّهُمْ» آن هم دسته جمعی. «أَجْمَعُونَ»
17- در میان خوبان بودن مهم نیست،از خوبان بودن مهم است. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ - إِلاّ إِبْلِیسَ»
18- تکبّر،مانع تعبّد و تسلیم است. اِسْتَکْبَرَ وَ کانَ ...
19- ابلیس از اوّل کافر بود ولیکن ترک سجده کفر او را کشف کرد. «کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»
قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ«75»
(خداوند)فرمود:«ای ابلیس! چه چیز تو را مانع شد که برای موجودی که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده کنی؟ تکبّر کردی یا از بلند مرتبه گانی؟!»
قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ«76»
ابلیس گفت:«من از او بهترم،مرا از آتش آفریدی و او را از گِل»
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ«77» وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ«78»
خداوند فرمود:«پس از این درگاه بیرون شو که تو رانده شده ای.و همانا لعنت من تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود.»
نکته ها:
* مراد از«عالین»به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گروهی هستند که از فرشته ها برترند و از مقام و مرحله و مکان دیگری سرچشمه می گیرند. شاید مراد پیامبر همان باشد که در زیارت جامعه خطاب به اهل بیت علیهم السلام می خوانیم:«خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله ان یرفع و یذکر»یعنی خداوند شما را نورهایی در عرش قرار داد،آنگاه برای دسترسی بشر به هدایت،شما را در مناطقی از زمین قرار داد،تا محل ندای توحید باشید.واللّه العالم.
* مراد از دو دست در آیه به گفته امام صادق علیه السلام دست قدرت و حکمت است وگرنه خداوند جسم نیست تا دست ظاهری داشته باشد.
پیام ها:
1- از خلافکار توضیح بخواهید و خلاف ها را ریشه یابی کنید. «یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ» (به مجرم فرصت حرف زدن بدهید).
2- اصل،گرایش و پذیرش حقّ است،هر کجا خلاف آن را دیدید مانعی پیدا شده است. «ما مَنَعَکَ»
3- آفرینش انسان با توجّه خاص خداوند بوده است. «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ»
4- اجتهاد در برابر نصّ کار ابلیس است. فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ... أَنَا خَیْرٌ
5-ایمان به خداوند و خالق بودن او کافی نیست بلکه اطاعت و تسلیم در برابر او لازم است.(ابلیس خالق بودن را قبول داشت ولی تسلیم و اطاعت نداشت).
«خَلَقْتَنِی»
6- مقایسه های ظنّی نمی تواند سرچشمه ی ارزیابی درست شود.(ابلیس خود را با انسان مقایسه کرد و نتیجه گیری نمود). أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ - خَلَقْتَنِی ...
7- نژاد پرستی،تفکّر شیطانی است. «مِنْ نارٍ - مِنْ طِینٍ»
8-تعصّب مانع شناخت حقیقت است.(ابلیس نژاد آتشی خود را می بیند ولی نفخه ی الهی انسان را نمی بیند). «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ»
9- شرافت به کسب کمالات است نه مادّه و عنصر اوّلی که گفته شود انسان از گل و ابلیس از آتش است. مِنْ نارٍ - مِنْ طِینٍ ... فَاخْرُجْ
10- در مدیریّت،اخراجِ فرد متمرّد از قانون لازم است. «فَاخْرُجْ مِنْها»
11- نتیجه ی تکبّر و حسادت،محرومیّت است. «فَاخْرُجْ»
12- عناصر نامطلوب باید از جامعه طرد شوند.(در قرآن شش مرتبه کلمه ی رجیم آمده که همه ی آنها در مورد ابلیس است). فَاخْرُجْ ... فَإِنَّکَ رَجِیمٌ
13- تحقیر شیطان،هم مکانی بود «فَاخْرُجْ» هم مقامی. «لَعْنَتِی»
قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ«79»
ابلیس گفت:«پروردگارا! پس مرا تا روزی که(خلایق)برانگیخته(و زنده) می شوند مهلت ده».
قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ«80» إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ«81»
(خداوند)فرمود:تو از مهلت یافتگانی،تا روز و زمانی معیّن.
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ«82»
ابلیس گفت:به عزّت تو سوگند که همه(ی مردم)را گمراه خواهم کرد.
إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ«83»
مگر بندگان تو آنان که خالص شده اند.
نکته ها:
* حضرت علی علیه السلام می فرماید:دلیل مهلت دادن خداوند به ابلیس پر شدن پیمانه و تکمیل آزمایش او بود.
پیام ها:
1- ابلیس بخاطر تکبّر عفو نخواست،بلکه مهلت برای انتقام خواست. فَأَنْظِرْنِی ...
لَأُغْوِیَنَّهُمْ
2- ابلیس با تمام تکبّر و کفر از بیان درخواست خود مأیوس نشد. «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی»
3- عمر به دست خداست. «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی»
4- در دعا گفتن«ربّ»مؤثّر است.هم اولیای خدا و هم ابلیس در دعاهای خود این کلمه را بکار برده اند). «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی»
5-ابلیس،هم معاد را می دانست «إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» هم توحید را می دانست «رَبِّ» هم نبوّت را می دانست. «عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» پس مشکل او ندانستن اصول دین نبود بلکه تکبّر و لجاجت بود.
6- خداوند دعای بدترین خلق خود را نیز اجابت می کند. رَبِّ فَأَنْظِرْنِی ... فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ
7- غیر از ابلیس بعضی دیگر نیز عمر طولانی دارند. «مِنَ الْمُنْظَرِینَ»
8-هر طول عمری نشانه مهر ومحبّت خدا وعامل خوشبختی نیست. «مِنَ الْمُنْظَرِینَ»
9- سنّت خداوند آن است که مرگ را به همه بچشاند و لذا طول عمر ابلیس تا قیامت تضمین نشد بلکه تا روز خاصی اجابت شد. «إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
10- خطر وسوسه های ابلیس جدّی است.(او سوگند یاد کرده که همه را به نحوی گمراه کند). «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ»
11- گاهی یک گناه،مقدّمه ی گناهان بزرگتری می شود.(گناه سجده نکردن بر آدم،مقدّمه ای برای گناه اغفال مردم می شود). «لَأُغْوِیَنَّهُمْ»
12- اخلاص در عبودیّت،شرط مصونیّت از دام های ابلیس است. «إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»
قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ«84» لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ«85»
(خداوند)فرمود:به حقّ سوگند و حقّ می گویم:که جهنّم را از تو و تمام کسانی که از تو پیروی کنند پر خواهم کرد.
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ«86»
(ای پیامبر! به مردم)بگو:من از شما(به خاطر رسالتم)هیچ پاداشی طلب نمی کنم و من اهل تکلّف نیستم.
إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ«87» وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ«88»
او جز تذکّری برای جهانیان نیست.و خبرش را پس از مدّتی خواهید دانست.
نکته ها:
* رابطه میان گوینده و گفتار چهار نوع است:
الف)هم گوینده باطل است،هم سخن باطل است.
ب)گوینده بر باطل است،ولی سخن حقّی می گوید.
ج)گوینده بر حقّ است ولی حرفش باطل است.
د)هم گوینده حقّ است و هم کلام او حقّ است.
خداوند،هم خودش حقّ است و هم سخنش حقّ است. «قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ»
* در آغاز این سوره،سخن از ذکر به میان آمد، «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» در پایان سوره نیز از ذکر این گونه یاد شده است: «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
مراد از تکلّف که پیامبر آن را از خود نفی می کند،آن است که من سخنانم روشن و منطقی است و چیزی را بر شما تحمیل نمی کنم. «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ»
* چنانکه در ذیل آیه 67 این سوره: «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ» گفتیم،بر اساس روایات مراد از «نَبَأٌ عَظِیمٌ» خبر ولایتِ علیّ بن ابی طالب علیهما السلام است که آیه پایانی سوره نیز همانند آنجا،از ضمیرِ«هو»استفاده کرده و می فرماید:این خبر پس از مدّتی آشکار گشته و از آن آگاه می شوید. «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»
جالب آنکه در آیات دیگر نیز مزد رسالت پیامبر،مودّت اهل بیت ذکر شده و در این آیات نیز پس از نفی مزد مادّی بر رسالت،به این امر توجّه شده است.
پیام ها:
1- خداوند جز حقّ نمی گوید.(مقدّم شدن کلمه ی«حق»بر«اقول»نشانه ی آن است که او جز حقّ نمی گوید). «وَ الْحَقَّ أَقُولُ»
2- در برابر تأکید اهل باطل،شما نیز با جدّیت سخن بگویید.شیطان گفت:
لَأُغْوِیَنَّهُمْ ...خداوند فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ»
3- در قیامت،رهبران کفر و پیروانشان در یک جا جمع خواهند شد. «جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ»
4- شیطان جسم دارد زیرا پر شدن جهنّم در صورتی است که ابلیس دارای جسم باشد. «لَأَمْلَأَنَّ»
5-مبلّغ باید بی توقّعی خود را به مردم اعلام کند. «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»
6- شرط توفیق در تبلیغ،توقّع نداشتن از مردم است. «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ»
7- پیامبران،نه تنها توقّع مادّی،بلکه هیچ گونه انتظاری از مردم نداشتند. «مِنْ أَجْرٍ»
8-یکی از شرایط توفیق در تبلیغ،نداشتن تکلّف است.(مؤمن،در عمل و سخن و معاشرت،خود و دیگران را به زحمت نمی اندازد). «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» تصنع و تکلّف و ظاهرسازی عملی ناپسند و مذموم است.
9- کسی می تواند جهان را آزاد کند که خود گرفتار قیود و عادات و رسوم ساختگی نباشد. «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
10- رسالت قرآن جهانی و فرا ملّیتی است. «ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
11- قرآن کتاب بیداری و هشیاری است. «ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
12- انسان بدون قرآن در معرض انواع غفلت ها و نسیان هاست. «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
13- بشر در آینده از اخبار مهم قرآن(پیرامون تحقّق وعده ها و پیروزی متّقین و صالحین)آگاه خواهد شد. «لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»
«والحمدللّه ربّ العالمین»
- عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 94،باب 14 حدیث 1 به نقل از تفسیر راهنما.