آيه و ترجمه


ءاءنتم اءشد خلقا اءم السماء بنئها (27)
رفع سمكها فسوئها (28)
و اءغطش ليلها و اءخرج ضحئها (29)
و الا رض بعد ذلك دحئها (30)
اءخرج منها ماءها و مرعئها (31)
و الجبال اءرسئها (32)
متاعا لكم و لا نعمكم (33)

 


ترجمه :

27 - آيـا آفـريـنـش شـما (بعد از مرگ ) مشكل تر است يا آفرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاد؟!.
28 - سقف آن را برافراشته و آن را منظم ساخت .
29 - و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود.
30 - و زمين را بعد از آن گسترش داد.
31 - آبش خارج كرد و چراگاهش را آماده ساخت
32 - و كوهها را ثابت و محكم نمود.
33 - همه اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايان شما است .
تفسير:
آفرينش شما مشكل تر است يا آسمانها؟ دليل ديگرى بر معاد.
به دنبال نـقـل سـرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساءله معاد و رستاخيز بر مى گردد و نمونه هايى از قدرت بى انـتـهـاى حـق را در جـهـان هـستى به عنوان يك دليل براى امكان معاد بيان مى كند و گوشه هـايـى از نـعـمـتـهـاى بـى پايانش را بر انسانها شرح مى دهد تا حس شكرگزارى را كه سرچشمه معرفة الله است در آنها برانگيزد.
نـخـست منكران معاد را مخاطب ساخته و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد (آيا آفرينش شـمـا (و بازگشت به زندگى پس از مرگ ) مشكل تر است يا آفرينش اين آسمان با عظمت كه خداوند بنا نهاده است ) ءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها).
ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند ءإ نـا لمـردودون فـى الحـافـره (آيـا مـا بـه حـالت اول بـاز مـى گـرديـم ) ايـن آيـه مـى گـويد هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور بـاشـد مـى دانـد كـه آفـريـنش اين آسمان بلند اينهمه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قـابـل مـقـايـسـه بـه آفـريـنـش انـسـان نـيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از باز گرداندن شما به حيات عاجز است .
سـپـس بـه شرح بيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته مى افزايد (سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم و مرتب و موزون كرد) (رفع سمكها فسواها).
(سمك ) (بر وزن سقف ) در اصل به معنى ارتفاع و بلندى است و به معنى سقف نيز آمده در تـفـسـيـر كـبـير فخر رازى آمده است كه بلندى چيزى را هر گاه از سمت بالا به پايين انـدازه گـيرى كنند عمق ناميده مى شود و هر گاه از سمت پايين به بالا اندازه گيرى كنند سمك ناميده مى شود.
(سـواهـا) از مـاده تـسـويه به معنى تنظيم و موزون ساختن چيزى است و اشاره به نظم دقـيـقـى اسـت كـه بـر تـمـام كـرات آسمانى حكمفرما است و اگر منظور از سمك سقف باشد اشـاره بـه قـشـر عـظـيـمـى از هـوا اسـت كـه همچون سقف محفوظ و محكمى گرداگرد زمين را گـرفـتـه و آن را از هـجوم سنگهاى پراكنده آسمانى و اشعه هاى مرگبار كيهانى حفظ مى كـنـد. بـعـضـى تـعـبـيـر فـوق را اشـاره بـه كـروى بودن آسمانى كه گرداگرد زمين را گـرفـتـه اسـت مـى دانـند چرا كه تسويه اشاره اى است به فاصله مساوى اجزاى اين سقف نسبت به مركز اصلى يعنى زمين و اين بدون كرويت ممكن نيست .
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه آيـه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد و سرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ اطراف زمين .
به هر حال اين آيه شبيه چيزى است كه در سوره مؤ من آيه 57 آمده است .
لخلق السموات و الارض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لا يعلمون .
(آفـريـنـش آسـمـانـهـا و زمـيـن از آفـريـنـش انـسـانـهـا مـهـم تـر اسـت ولى اكـثـر مـردم (غافل و بيخبر) نمى دانند).
سپس به يكى از مهم ترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده مى فـرمـايـد: شـبـش را تـاريـك و ظلمانى و روزش را آشكار و نورانى ساخت (و اغطش ليلها و اخرج ضحاها).
كـه هـر كـدام از ايـن دو در زنـدگى انسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوان و گياه نقش فوق العاده مهمى دارد.
نـه انـسـان بـدون نـور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش او است .
(اغطش ) از ماده (غطش ) (بر وزن عرش ) به معنى تاريكى است ولى راغب در مفردات مى گويد اصل آن از اغطش به معنى كسى كه چشم كم نورى دارد گرفته شده .
(وضحى ) به معنى موقعى است كه نور آفتاب در آسمان و زمين پهن مى شود.
سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد: زمين را بعد از آن گسترش داد (و الارض بعد ذلك دحاها).
(دحا) از ماده (دحو) (بر وزن محو) به معنى گستردن است بعضى نيز آن را به معنى تكان دادن چيزى از محل اصليش ‍ تفسير كرده اند و چون اين دو معنى لازم و ملزوم يكديگرند به يك ريشه باز مى گردد.
بـه هـر حـال مـنـظـور از (دحـوالارض ) ايـن اسـت كـه در آغـاز تـمام سطح زمين را آبهاى حـاصـل از بـارانـهـاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمـين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى در آمد (و اين مساءله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد).
بـعد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده مـى فـرمـايد: (خداوند در زمين آب آن را خارج نمود و همچنين چراگاه هايش را) (اخرج منها ماءها و مرعاها).
ايـن تـعـبـيـر نـشـان مـى دهـد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود، سپس به صـورت چـشـمـه هـا و نـهـرهـا جـارى شـد و حـتـى دريـا و دريـاچـه هـا را تشكيل داد.
(مـرعـى ) اسـم مـكـان اسـت بـه مـعـنـى چـراگـاه و در اصـل از (رعـى ) بـه مـعـنـى حـفظ و مراقبت حيوان ، خواه از طريق تغذيه يا جهات ديگر گـرفـتـه شـده و لذا مـراعـات بـه معنى محافظت و مراقبت و تدبير امور آمده است ، و حديث معروف كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته نيز اشاره به لزوم مراقبت مردم ، از يكديگر آمده است .
ولى از آنـجـا كـه عـوامـل مـخـتلفى مى توانست آرامش زمين را بر هم زند، از جمله طوفانهاى عـظـيـم و دائمى و ديگر جزر و مدهايى كه در پوسته زمين بر اثر جاذبه ماه و خورشيد و هـمـچنين لرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى ، آن را بوسيله شبكه نيرومندى از كـوهـها كه سرتاسر روى زمين را فرا گرفته آرام كرد، و لذا مى فرمايد: (و كوهها را در زمين ثابت و محكم ساخت ) (و الجبال ارساها).
دربـاره نـقـش مـهـم كـوهـهـا در زنـدگـى انـسـانـهـا و آرامـش زمـيـن بـحـث مـشـروحـى ذيل آيه 3 سوره رعد (جلد 10 صفحه 114) داشته ايم .
و در پـايـان مـى فـرمـايـد هـمه اينها را براى اين انجام داد تا وسيله تمتع و حيات شما و چهارپايانتان باشد (متاعا لكم و لانعامكم ).
آرى آسمان را برافراشت .
و نظام نور و ظلمت را برقرار ساخت .
زمين را گسترش داد.
و آب و گياه از آن خارج نمود.
كوهها را مراقب حفظ زمين نمود.
و همه وسائل زندگى انسان را فراهم ساخت .
و همه را از بهر او، سرگشته و فرمانبردار كرد تا از مواهب حيات بهره گيرد و به غفلت نخورد، و بپاس اين همه فرمانبرداران كه براى او آفريده است ، فرمان الهى برد.
ايـنـهـا از يـك سـو نـشـانـه هـاى قـدرت او بـر مـسـاءله مـعـاد اسـت و از سـوى ديـگـر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .
آيه و ترجمه


فإ ذا جاءت الطامة الكبرى (34)
يوم يتذكر الانسن ما سعى (35)
و برزت الجحيم لمن يرى (36)
فاءما من طغى (37)
و ءاثر الحيوة الدنيا (38)
فإ ن الجحيم هى الماءوى (39)
و اءما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى (40)
فإ ن الجنة هى الماءوى (41)

 


ترجمه :

34 - هنگامى كه آن حادثه بزرگ رخ دهد.
35 - در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد.
36 - و جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد.
37 - اما آن كسى كه طغيان كرده ،
38 - و زندگى دنيا را مقدم داشته ،
39 - مسلما دوزخ جايگاه او است .
40 - و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف بوده و نفس را از هوى باز داشته .
41 - بهشت جايگاه او است .
تفسير:
آنها كه نفس را از هوى و هوس باز دارند.
بـعـد از اشـاره كـه بـه بـعـضـى از دلائل مـعـاد، در آيـات قبل گذشت ، در آيات مورد بحث بار ديگر، به مساءله رستاخيز و سرنوشت خدا ترسان و هـواپـرسـتان در آن روز باز مى گردد مى فرمايد: (هنگامى كه آن حادثه عظيم ، رخ دهد نـيـكـوكـاران و بـدكـاران هـر كـدام بـه جـزاى اعـمـال خويش مى رسند) (فاذا جائت الطامة الكبرى ).
(طامة ) از ماده طم (بر وزن فن ) در اصل به معنى پر كردن است و به هر چيزى كه در حد اعـلى قـرار گـيـرد طـامـه مـى گـويـنـد و لذا بـه حوادث سخت و مصائب بزرگ كه مملو از مـشـكـلات اسـت نـيـز طـامه اطلاق مى شود و در اينجا اشاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد و توصيف آن به كبرى تاءكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
سپس مى افزايد اين حادثه عظيم هنگامى كه به وقوع پيوندد همگان از خواب غفلت بيدار مـى شـونـد و انـسـان به ياد سعى و كوشش ‍ و اعمال خويش اعم از نيك و بد مى افتد (يوم يتذكر الانسان ما سعى ).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد.
اگـر تـقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنند و در پاسخ اين تقاضا (كلا) مى گويند.
و اگـر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است .
بـنـابـرايـن چاره اى جز آه حسرت كشيدن و افسوس خوردن و به گفته قرآن هر دو دست را با دندان گزيدن ندارد يوم يعض الظالم على يديه (فرقان - 27).
بايد توجه داشت كه (يتذكر) فعل مضارع است و معمولا دلالت بر استمرار دارد يعنى در آن روز انـسـان پـيوسته همه اعمال خويش را بياد مى آورد و اين به خاطر آن است كه در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود.
و لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايـد (در آن روز جـهنم براى هر بيننده آشكار مى گردد) (و برزت الجحيم لمن يرى ).
جـهـنـم هـم اكـنـون نـيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 عنكبوت و ان جهنم لمحيطة بالكافرين كافران را از هر سو احاطه كرده اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤ يت آن است ولى آن روز كه روز ظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.
جـمـله (لمـن يـرى ) اشـاره به اين است كه جهنم در آن روز به قدرى آشكار است كه هر بـيـنـنـده اى بـدون استثنا آن را مى بيند و بر هيچكس مخفى نيست ، نه نيكان و نه بدان كه جايگاهشان دوزخ است .
ايـن احـتمال نيز داده شده است كه جمله اشاره به كسانى است كه در آن روز داراى چشم بينا هـسـتـنـد زيرا طبق آيه 124 سوره طه بعضى در آن روز نابينا محشور مى شوند و نحشره يوم القيامة اعمى ولى معنى اول كه غالب مفسران
آن را پـذيـرفـتـه اند مناسب تر به نظر مى رسد زيرا جهنم براى بدكاران خود عذاب و مجازات مضاعفى است و نابينا بودن گروهى در محشر ممكن است در بعضى مواقف باشد نه در تمام مواقف .
سـپـس بـه وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كـوتـاه و پـر مـعـنـى هـم سـرنـوشـت آنـهـا را بـيـان مـى كـنـد و هـم عوامل گرفتارى آنها را مى فرمايد (اما كسى كه طغيان كند) (فاما من طغى )
(و زندگى دنيا را بر همه چيز مقدم دارد) (و آثر الحياة الدنيا).
(مسلما دوزخ جايگاه و ماواى او است ) (فان الحجيم هى الماوى ).
در جـمـله اول اشـاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خود بزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة الله است .
كسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جـمـله دوم اشـاره بـه فـسـاد عـمـلى آنـها است چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذات زودگـذر دنـيـا و زرق و بـرق آن را بـالاتـريـن ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
ايـن دو در حـقـيـقـت عـلت و مـعـلول يـكـديـگـرنـد طـغـيـان و فـسـاد عـقـيـده ، سـرچـشـمه فساد عمل و ترجيح زندگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دو آتش سوزان دوزخ است .
عـلى (عـليـه السـلام ) در حـديـثـى مـى فـرمـايـد و مـن طـغـى ضل على عمل بلا حجة (كسى كه طغيان كند گمراه مى شود و دست به اعمالى مى زند كه هـيـچ دليـلى بـراى آن نـدارد) و ايـن نـاشـى از هـمـان خـود بـزرگ بـينى است كه انسان تـمـايـلات خـويـش را بـدون هـيـچ دليـل مـنـطـقـى مـى پـذيـرد و بـراى آن ارج قائل است .
سـپـس بـه ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پر معنى پرداخته مى فرمايد (امـا كسى كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد..). (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ).
(بهشت جايگاه و ماواى او است ) (فان الجنة هى الماوى ).
آرى شـرط اول بـهـشـتـى شـدن (خـوف ) نـاشـى از (مـعـرفـت ) اسـت ، شـنـاخـتـن مقام پـروردگـار و تـرسـيـدن از مـخـالفـت فـرمـان او، شـرط دوم كـه در حـقـيـقـت نـتيجه شرط اول و مـيـوه درخت معرفت و خوف است تسلط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ، چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد، هواى نفس بدترين بتى است كه معبود واقع شده (ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى ).
حتى ابزار نفوذ شيطان در وجود آدمى (هواى نفس ) است كه اگر اين (شيطان درون ) با (شيطان برون ) هماهنگ نشود و در را به روى او نگشايد وارد شدن او غير ممكن است ، همانگونه كه قرآن مى گويد: ان عبادى ليس لك
عـليـهـم سـلطـان الا مـن اتبعك من الغاوين (تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند) (حجر - 42).
نكته ها:
1 - مقام رب چيست ؟
قـابل توجه اينكه در آيات مورد بحث مى فرمايد: (كسى كه از (مقام ) پروردگارش بـتـرسـد) نـمى فرمايد: (كسى كه از پروردگارش بترسد) در اينكه منظور از مقام چيست ؟ در اينجا تفسيرهاى متعددى است :
1 - نـخـسـت ايـنـكـه مـنظور (مواقف قيامت ) است كه انسان در اين مقامات در پيشگاه خداوند بـراى حـسـاب متوقف مى شود (بنابراين تفسير، (مقام ربه ) به معنى (مقامه عندربه ) يعنى ايستادن انسان در پيشگاه خدا است ).
2 - منظور (علم خداوند و مقام مراقبت او) نسبت به همه انسانها است ، همانطور كه در آيه 33 رعـد آمـده اسـت افـمـن هـو قـائم عـلى كل نفس بما كسبت : (آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده و مراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين وصف را ندارد؟!)
شـاهـد ديـگـرى بـراى ايـن تـفـسـيـر حـديـثـى اسـت كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: مـن عـلم ان الله يـراه ، و يـسـمـع مـا يـقـول ، و يـعـلم مـا يـعـلمـه مـن خـيـر او شـر فـيـحـجـزه ذلك عـن القـبـيـح مـن الاعـمـال فـذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى : (كسى كه مى داند خدا او را مى بيند و آنچه را مى گويد، مى شنود و از آنچه از خير و شر انجام مى دهد آگاه است ، و اين توجه او را از اعمال قبيح باز مى دارد، او كسى است كه از مقام پروردگارش خائف است ، و خود را از هواى نفس باز داشته ).
مـنـظور (مقام عدالت ) او است ، چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست ، خوف از عدالت او مـى بـاشـد، و در حـقـيـقـت ايـن خـوف از مـقـايـسـه اعـمـال خـود بـا عـدل او حـاصـل مـى شـود، هـمـانـگـونـه كـه مـجـرمـان از ديـدن يـك قـاضـى عادل بر خود مى لرزند، و از شنيدن نام محكمه و دادگاه وحشت مى كنند، در حالى كه شخص بـى گـنـاه نـه از آن تـرسى دارد، و نه از اين وحشتى ! در ميان اين تفسيرهاى سه گانه تضادى نيست و ممكن است همه آنها در معنى آيه جمع باشد.
2 - رابطه طغيان و (دنيا پرستى )
در حـقـيـقت آيات فشرده بالا اصول سعادت و شقاوت انسان را به نحو زيبا و شايسته اى ترسيم كرده است ، شقاوت انسان را در طغيان و (دنيا پرستى ) مى شمرد، و سعادت او را در (خـوف از خـدا) و (ترك هوا) و عصاره تمام تعليمات انبياء و اولياء نيز همين است و بس
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم :
ان اخـوف مـا اخـاف عـليـكـم اثـنـان : اتـبـاع الهـوى و طـول الامـل ، فـامـا اتـبـاع الهـوى فـيـصـد عـن الحـق ، و امـا طـول الامـل فـيـنسى الاخرة : (هولناك ترين چيزى كه از آنها بر شما خائفم دو چيز است : پـيروى از هواى نفس ، و آرزوهاى طولانى ، اما پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد، و اما آرزوهاى طولانى آخرت را به فراموشى مى سپرد).
هـوا پـرستى پرده اى بر عقل انسان مى كشد، اعمال سوئش را در نظر او تزيين مى دهد، و حس تشخيص را كه بزرگترين نعمت خدا، و امتياز انسان از حيوان است ، از او مى گيرد، و او را بـه خود مشغول مى دارد، اين همان است كه يعقوب آن پيغمبر روشن ضمير به فرزندان خلافكار گفت : بل سولت لكم انفسكم امرا (يوسف - 18).
در ايـنـجـا سـخـن بـسـيـار اسـت بـهـتـر آن اسـت بـه دو حـديـث از احـاديـث اهل بيت كه همه گفتنيها در آن گفته شده است ، اشاره كرده و اين بحث را پايان دهيم :
امـام بـاقـر (عليه السلام ) مى فرمايد: الجنة محفوفة بالمكاره و الصبر، فمن صبر على المـكـاره فـى الدنـيـا دخـل الجـنة ، و جهنم محفوفة باللذات و الشهوات ، فمن اعطى نفسها لذتـهـا و شـهـوتـهـا دخـل النـار: (جهنم در لابلاى ناراحتيها و صبر و شكيبايى و استقامت پـوشـيـده شـده اسـت ، هر كس در برابر ناراحتيها (و ترك شهوات ) در دنيا شكيبايى كند داخل بهشت مى شود، و دوزخ در لابلاى لذات نامشروع و شهوات سركش پيچيده شده ، و هر كـس نـفـس خـويـش را در بـرابـر ايـن لذات و شـهـوات آزاد بـگـذارد داخل آتش ‍ مى شود).
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا تدع النفس و هواها، فان هواها فى رداها، و ترك النفس و ما تهوى داءها، و كف النفس عما تهوى دواءها: (نفس را با هوا و هوسها رها مكن چرا كـه هـواى نـفـس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است ، و باز داشتن آن از هوا و هوسهايش دواى آن است ).
نـه تنها جهنم آخرت زاييده هوا پرستى است كه جهنمهاى سوزان دنيا، همچون ناامنيها، بى نظميها، جنگها، و خونريزيها، جدالها، و كينه توزيها همه ناشى از آن است .
3 - تنها دو گروه
در آيـات فـوق تنها از دو دسته سخن به ميان آمده : طغيانگران دنياپرست ، و خدا ترسان بـا تـقـوى ، جـايـگـاه هميشگى دسته اول دوزخ و جايگاه جاودانى دسته دوم بهشت ذكر شده است
البـتـه در ايـنـجـا گـروه سـومـى نـيـز هـسـتـنـد، مـؤ مـنـانـى كـه از نـظـر عـمـل كـوتـاهـى يـا آلودگـى داشـتـه انـد، كـه اگـر مـشـمـول عـفـو الهـى شـونـد و شـايسته آن باشند به گروه بهشتى مى پيوندند، و اگر مـشـمـول نـشـونـد به دوزخ مى روند اما ماوى و جايگاهشان آنجا نخواهد بود، ولى در آيات فوق سخنى از آنها در ميان نيست .
آيه و ترجمه


يسلونك عن الساعة اءيان مرسئها (42)
فيم اءنت من ذكرئها (43)
إ لى ربك منتهئها (44)
إ نما اءنت منذر من يخشئها (45)
كاءنهم يوم يرونها لم يلبثوا إ لا عشية اءو ضحئها (46)

 


ترجمه :

42 - از تـو درباره قيامت سؤ ال مى كنند كه در چه زمانى واقع مى شود؟ 43 - تو را با يادآورى اين سخن چه كار؟
44 - انتهاى آن به سوى پروردگار تو است .
45 - كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند.
46 - آنـهـا در آن روز كه قيام قيامت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقف آنها (در دنيا و برزخ ) جز عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است .
تفسير:
تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند
در تعقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز در آيات پيشين آمد، در اين آيات به سراغ سؤ ال هميشگى مشركان و
معاد رفته مى فرمايد:
(از تـو دربـاره قـيـامـت سـؤ ال مـى كنند كه در چه زمانى واقع خواهد شد) (يسئلونك عن الساعة ايان مرساها).
قـرآن در پـاسـخ اين سؤ ال براى اينكه به آنها بفهماند كه هيچكس از لحظه وقوع قيامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، مى گويد: (تو را با يادآورى اين سخن چه كار؟!) (فيم انت من ذكراها)
يـعنى تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است ، تا چه رسد به ديگران ، اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد، واحدى را به آن راهى نيست !.
بـارهـا گـفـتـه ايم از مطالبى كه بر همگان مكتوم است زمان قيام قيامت است ، چرا كه اثر تـربـيـتـى آن بـدون كـتـمان ممكن نيست ، زيرا اگر آشكار شود و زمانش دور باشد غفلت ، هـمـگـان را فـرا مـى گـيـرد، و اگـر نـزديـك بـاشـد پـرهـيـز از بـديـهـا بـه شكل اضطرار، و دور از آزادى و اختيار، در مى آيد، و اين هر دو فاقد ارزش تربيتى است .
احتمالات ديگرى در تفسير اين آيه نيز داده اند از جمله اينكه : تو مبعوث براى بيان زمان قـيـام قـيـامـت نـشـده اى ، تـو تـنـهـا مـبـعـوث شـده اى كـه اصل وجود آن را اطلاع دهى ، نه لحظه وقوع آن را.
و ديـگـر اينكه : قيام تو بيانگر نزديك شدن روز قيامت است ، همانگونه كه در حديثى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نقل شده كه دو انگشت مباركش را كنار هم گرفت و فرمود: (بعثت انا و الساعة كهاتين :) (قيام من و قيام قيامت همانند اين دو است !).
ولى تفسير اول از همه مناسبتر است .
سپس مى افزايد: (منتهاى قيامت به سوى پروردگار تو است ) (الى ربك منتهاها).
تنها او است كه مى داند قيامت كسى بر پا مى شود، هيچ شخص ديگرى از آن آگاه نيست ، و هر گونه تلاش و كوشش براى آگاهى از زمان قيام قيامت بى فايده است .
ايـن همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ان الله عنده علم الساعة : (عـلم زمـان وقـوع قـيـامـت تـنـها نزد خدا است ) و در آيه 187 سوره اعراف مى فرمايد: قل انما علمها عند ربى : (بگو علم آن فقط نزد پروردگار من است ).
بـعـضـى گفته اند منظور از جمله بالا اين است كه تحقق و انجام قيامت به دست خدا است ، و در حـقـيـقـت بـه مـنـزله بـيـان عـلتـى اسـت بـراى آنـچـه در آيـه قبل آمده است .
جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد.
باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: (كار تو فقط انذار كردن كسانى است كه از آن مى ترسند) (انما انت منذر من يخشاها).
وظـيـفـه تـو هـمـيـن انـذار و هـشدار و بيم دادن است و بس ، و اما تعيين وقت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
قابل توجه اينكه انذار را مخصوص كسانى مى شمرد كه ترس و خوف از آن روز بزرگ دارنـد، و ايـن شـبـيـه هـمـان مـطـلبـى اسـت كه در آيه دوم سوره (بقره ) آمده است : ذلك الكـتـاب لا ريـب فـيـه هـدى للمتقين : (در اين كتاب آسمانى ترديدى نيست ، و مايه هدايت پـرهـيـزگـاران است ) اينگونه تعبيرات اشاره به اين حقيقت است كه تا روح حقجويى و حـقـطلبى و احساس مسؤ وليت در برابر پروردگار در انسان نباشد نه به سراغ تحقيق از كتب آسمانى مى رود نه معاد، و نه گوش به انذارهاى انبيا و اوليا مى دهد.
و سرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تا قيامت زمان زيادى نيست ، مـى فـرمـايـد: (روزى كـه قيامت ساعت را مى بينند چنين احساس مى كنند كه گويى توقف آنها در اين جهان ، عصر گاهى يا صبحگاهى بيشتر نبوده است !)
(كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحاها)
بـه قـدرى عـمر كوتاه دنيا به سرعت مى گذرد، و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.
اين امر هم ذاتا صحيح است كه عمر دنيا بسيار كوتاه و زودگذر است ، و هم در مقايسه با قيامت كه تمام عمر جهان در مقايسه با آن لحظه اى بيش نيست .
(عـشية ) به معنى عصر و (ضحى ) به موقعى گفته مى شود كه آفتاب بالا آمده و شعاع آن گسترده شده است .
در بعضى از آيات قرآن آمده است كه در قيامت هنگامى كه مجرمان درباره مقدار توقفشان در عـالم بـرزخ يـا دنـيـا به گفتگو مى پردازند بعضى به بعضى ديگر مى گويند شما تـنـهـا ده شـبـانه روز در جهان برزخ توقف كرده ايد: يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرا (طه - 103).
ولى آنـها كه بهتر فكر مى كنند مى گويند: شما تنها به اندازه يك روز در برزخ درنگ كرديد! (يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما).
و در جـاى ديـگـر از مجرمان نقل مى كند كه وقتى قيامت بر پا مى شود مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز يك ساعت توقف نداشتند!
و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة (روم - 55).
تـفـاوت اين تعبيرات به خاطر آن است كه آنها مى خواهند كوتاهى اين مدت را با يك بيان تـقـريبى منعكس كنند، و هر كدام احساس خود را با تعبيرى بيان مى كنند كه همه در يك امر مـشـتـرك اسـت و آن كوتاهى عمر اين جهان در برابر عمر قيامت است ، و اين مطلبى است كه انسان را تكان مى دهد و از خواب غفلت بيدار مى سازد.
خـداونـدا! امـنـيـت و آرامـش را در آن روز بـزرگ و در اين جهان و آن جهان برزخ نصيب همه ما بفرما.
پـروردگـارا! هـيـچـكـس از سـخـتيهاى آن روز عظيم جز به لطف تو رهايى نمى يابد ما را مشمول لطف خاصت بگردان .
بار الها! ما را از كسانى قرار ده كه از مقام تو خائفند و نفس خويش را از هوى و هوس باز مى دارند و در بهشت برين ماوى مى گيرند.
آمين يا رب العالمين


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس