آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


و النزعت غرقا (1)
و النشطت نشطا (2)
و السبحت سبحا (3)
فالسبقت سبقا (4)
فالمدبرت اءمرا (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - سوگند به فرشتگانى كه ارواح مجرمان را به شدت از بدنهايشان بر مى كشند!
2 - و فرشتگانى كه ارواح مؤ منان را با مدارا و نشاط جدا مى سازند.
3 - و سوگند به فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند.
4 - و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند
5 - و آنها كه امور را تدبير
تفسير:
سوگند به اين فرشتگان پر تلاش
در ايـن آيـات بـه پـنـج موضوع مهم قسم ياد شده ، و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مساءله معاد و رستاخيز است ، مى فرمايد:
(سوگند به آنها كه به سختى مى كشند و بر مى كنند) (و النازعات غرقا)
(و سوگند به آنها كه به راحتى جدا مى سازند) (و الناشطات نشطا)
(و سوگند به آنها كه به سرعت حركت مى كنند) (و السابحات سبحا)
(و آنها كه به خوبى سبقت مى گيرند) (فالسابقات سبقا)
(و آنها كه امور را تدبير مى كنند) (فالمدبرات امرا)
پـيـش از آنـكه به تفسير اين آيات بپردازيم بايد لغاتى كه در آن به كار رفته دقيقا روشن شود.
(نـازعـات ) از ماده (نزع ) به معنى چيزى را از جا بر كندن و يا كشيدن است ، مانند كـشـيـدن كـمـان بـه هنگام پرتاب تير، و گاه اين واژه در امور معنوى نيز به كار مى رود مانند (نزع ) عداوت يا محبت از قلب به معنى بركندن آن
(غـرق ) بـا فـتـح را (بـر وزن شـفـق ) بـه گـفـتـه بـسـيـارى از اربـاب لغـت در اصـل بـه مـعنى فرو رفتن در آب است ، و گاه به معنى گرفتارى شديد در يك حادثه و بلا نيز آمده .
و (غرق ) (بر وزن فرق ) به گفته ابن منظور در (لسان العرب ) اسمى است كه جـانـشـيـن مـصـدر شـده و بـه مـعـنـى (اغـراق ) اسـت ، و اغـراق در اصل به معنى كشيدن كمان تا آخرين نقطه ممكن است ، سپس به معنى مبالغه در هر كار آمده .
و از ايـنـجا به خوبى روشن مى شود كه آنچه در آيه فوق آمده به معنى غرق شدن نيست بلكه به معنى انجام يك كار تا سر حد ممكن است .
(نـاشـطـات ) از مـاده (نـشـط) (بـر وزن هـشـت ) در اصـل بـه مـعـنى گشودن گره هايى است كه به آسانى باز مى شود، و به چاه هايى كه عـمـق كـمى دارد و دلو به آسانى و با يك حركت از آن بيرون مى آيد (انشاط) گفته مى شود، و به شترهايى كه با اندك اشاره اى به سرعت حركت مى كنند نيز (نشيطة ) مى گـويـند، و لذا به طور كلى اين واژه در هر گونه حركتى كه با سهولت انجام مى شود به كار مى رود.
(سابحات ) از ماده (سبح ) (بر وزن سطح ) به معنى حركت سريع در آب يا در هوا اسـت ، لذا در مـورد شـنـا كـردن در آب و يـا حـركـت سـريـع اسـب ، و بـا سـرعـت بـه دنـبـال كـارى رفـتـن گـفـته مى شود، تسبيح كه به معنى پاك شمردن خداوند از هر عيب و نـقـص ‍ اسـت نيز از همين معنى گرفته شده ، گويى كسى كه تسبيح مى گويد با سرعت در عبادت پروردگار به پيش مى رود.
(سـابـقـات ) از مـاده (سـبـقـت ) بـه مـعنى پيشى گرفتن است ، و از آنجا كه پيشى گرفتن معمولا بدون سرعت ممكن نيست گاه از اين ماده مفهوم سرعت نيز استفاده مى شود.
مدبرات از ماده تدبير به معنى عاقبت چيزى را انديشيدن است ، و از آنجا كه عاقبت انديشى و آيـنده نگرى سبب سامان يافتن كار به نحو احسن مى گردد واژه تدبير در اين معنى نيز به كار مى رود.
اكـنـون بـا تـوجـه بـه آنچه در معنى لغات اين آيات گفته شد به سراغ تفسير آنها مى رويم .
اين سوگندهاى پنجگانه كه در ابتدا در هاله اى از ابهام فرو رفته ، ابهامى كه انگيزه (انـديشه ) بيشتر و عميق تر، و سبب جولان ذهن و فكر و دقت و بررسى است اشاره به چـه كـسـان ، يـا چـه چيزهايى است ؟ مفسران درباره آن بسيار سخن گفته اند، و تفسيرهاى فراوانى دارند كه عمدتا بر سه محور دور مى زند:
1 - مـنـظـور از ايـن سـوگـندها فرشتگانى است كه ماءمور قبض ارواح كفار و مجرمانند كه آنـهـا را بـه شـدت از بـدنهايشان بر مى كشند، ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند.
و فـرشـتـگانى كه ماءمور قبض ارواح مؤ منانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا مى سازند.
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مى كنند.
سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند.
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند.
2 - ايـن سـوگـنـدهـا اشـاره به (ستارگان ) آسمان است كه پيوسته از افقى كنده مى شوند و به افق ديگرى رهسپار مى گردند.
گروهى آرام حركت مى كنند، و گروهى به سرعت راه مى سپرند.
و در اقيانوس عالم بالا شناورند
و بر يكديگر پيشى مى گيرند.
و سرانجام با تاءثيراتى كه اين كواكب دارند (تاءثيراتى همچون تاءثير نور آفتاب و ماه در كره زمين ) امور جهان را به فرمان خدا تدبير مى كنند.
3 - منظور جنگجويان يا اسبهاى مجاهدان راه خدا است كه از خانه ها و وطنهاى خود به شدت بر كنده مى شوند.
سپس با نشاط و نرمى راه ميدان نبرد را پيش مى گيرند.
و بر يكديگر سبقت مى گيرند.
و امور جنگ را تدبير و اداره مى كنند.
گاه بعضى از مفسران اين تفسيرها را به هم آميخته ، قسمتى از سوگندهاى پنجگانه را از يـك تـفـسـيـر، و قـسـمـت ديـگـر را از تـفـسـيـر ديـگـر گـرفـتـه انـد، ولى اصول همان تفسيرهاى سهگانه فوق است

البـتـه مـيـان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد، و ممكن است آيات فوق اشاره به همه اينها بـاشـد، ولى در مـجـمـوع تـفسير اول با توجه به نكاتى كه ذيلا گفته مى شود از همه مناسب تر است : نخست تناسب با روز قيامت است كه سوره در مجموع ناظر به آن مى باشد و ديگر تناسب با آيات مشابه آن در آغاز سوره (مرسلات ) است .
و ديـگـر ايـنـكـه جـمله (والمدبرات امرا) بيشترين تناسب را با فرشتگان دارد كه به فـرمـان خـدا تدبير امور جهان مى كنند، و لحظه اى از انجام اوامر او سر باز نمى زنند لا يـسـبقونه بالقول و هم بامره يعملون (انبيا - 27) به خصوص اينكه مساءله تدبير امور در اينجا به صورت مطلق ذكر شد و هيچ قيد و شرطى در آن نيست .
از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه روايـاتـى از ائمـه مـعـصـومـيـن در تـفـسـيـر ايـن آيـات نقل شده كه مناسب با همين معنى است از جمله :
در روايتى از على (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير (والنازعات غرقا) فرمود: (مـنـظـور فـرشـتـگانى است كه ارواح كفار را از بدنهايشان به شدت بيرون مى كشند، آنچنانكه تيرانداز كمان را تا آخرين مرحله مى كشد).
شـبـيـه هـمين معنى از آن حضرت (عليه السلام ) در تفسير (والناشطات ) و نيز تفسير (والسابحات ) و (فالمدبرات ) نقل شده است .
البـتـه مـى توان همين تفسير را به صورت كلى تر و عمومى ترى بيان كرد كه مساءله قـبـض ارواح مـؤ مـنان و كفار يكى از مصاديق آن باشد نه تمام محتواى آن ، به اين ترتيب كـه گـفـتـه شـود مـنـظـور از ايـن سوگندها در مجموع فرشتگان است در رابطه با اجراى كـل فـرمـانـهـاى الهـى كـه اجـراى ايـن فـرمـانـهـا در پـنـج مـرحـله تـحـقـق مـى يـابـد، اول حـركـت شـديد نخستين به دنبال تصميم گيرى قاطع ، و بعد مرحله راه افتادن آرام ، و سـپس سرعت گرفتن ، و پيشى جستن ، و در نهايت تدبير امور و سامان دادن به كارها است ، ولى بـه هـر حال برنامه فرشتگان در زمينه قبض ارواح كفار و مؤ منان يكى از مصاديق اين مفهوم كلى است ، و زمينه ساز بحثهاى آينده اين سوره درباره معاد محسوب مى شود.
پاسخ به دو سؤ ال
در ايـنـجـا دو سؤ ال باقى مى ماند نخست اينكه (نازعات ) و (ناشطات ) جمعهاى مؤ نـث اسـت ، بـه چـه مـنـاسـبـت در ايـنـجـا بـه كـار رفـتـه ؟ ديـگـر ايـنـكـه سـه سـوگـنـد اول با واو قسم شروع شده ، ولى در چهارمين و پنجمين سوگند (ف ) جانشين آن گشته است كه براى عطف يا تفريع است ؟
در پـاسـخ سـؤ ال اول بايد به اين نكته توجه داشت كه (نازعات ) جمع (نازعة ) بـه مـعـنـى طـايـفـه و گـروهـى از فـرشتگان است كه اين برنامه را انجام مى دهند همچنين (نـاشـطات ) و بقيه اين صيغه هاى جمع و از آنجا كه طايفه مؤ نث لفظى است جمع آن به همين صورت بسته شده .
و در پـاسـخ سـؤ ال دوم مـى تـوان گـفـت كـه سـبـقـت جـستن نتيجه حركت سريع است كه از (سابحات ) استفاده مى شود، و تدبير امور نيز نتيجه اى است براى مجموع اين حركت .
آخـريـن سـخـن كـه در ايـنـجـا بـايـد گفته شود اين است كه همه اين سوگندها براى بيان مطلبى است كه صريحا در آيه ذكر نشده ، ولى از قرينه مقام ، و همچنين از آيات بعد به خـوبـى روشـن مـى شـود، هـدف ايـن است كه بگويد: (سوگند به اين امور كه همه شما سرانجام مبعوث و محشور مى شويد و قيامت و رستاخيز حق است ).
آيه و ترجمه


 


يوم ترجف الراجفة (6)
تتبعها الرادفة (7)
قلوب يومئذ واجفة (8)
اءبصرها خشعة (9)
يقولون اءءنا لمردودون فى الحافرة (10)
اءءذا كنا عظما نخرة (11)
قالوا تلك إ ذا كرة خاسرة (12)
فإ نما هى زجرة وحدة (13)
فإ ذا هم بالساهرة (14)

 


ترجمه :

6 - در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورند.
7 - و به دنبال آن حادثه دومين (صيحه عظيم ) رخ مى دهد.
8 - دلهايى در آن روز سخت مضطرب است .
9 - و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده !
10 - (ولى امروز) مى گويند: آيا ما به زندگى مجدد
11 - آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم (ممكن است زنده شويم ؟).
12 - مى گويند اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار!
13 - ولى اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم واقع مى شود.
14 - ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى شوند.
تفسير:
مـعـاد تنها با يك صيحه عظيم رخ مى دهد! بعد از آن كه با قسمهاى مؤ كد وقوع قيامت به عـنـوان يـك امـر حـتمى در آيات گذشته بيان شد، در آيات مورد بحث به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد، و مى فرمايد: اين بعث و رستاخيز در روزى واقع مى شود كه زلزله وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد (يوم ترجف الراجفة ).
سپس دومين حادثه عظيم رخ مى دهد (تتبعها الرادفة ).
(راجفه ) از ماده (رجف ) (بر وزن كشف ) به معنى اضطراب و لرزه شديد است ، و از آنجا كه اخبار فتنه انگيز مايه اضطراب جامعه مى شود به آن (اراجيف ) مى گويند.
(رادفـه ) از مـاده (ردف ) (بـر وزن حرف ) به معنى شخصى يا چيزى است كه به دنـبـال ديـگـرى قـرار مـى گـيـرد، و لذا بـه شـخـصـى كـه دنبال سر ديگرى سوار بر مركب مى شود رديف مى گويند.
بـسـيـارى از مـفـسـران مـعـتقدند كه منظور از (راجفه ) همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنيا است ، و (رادفه )
اشـاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .
بـنـابـرايـن آيـه شـبـيـه چيزى است كه در آيه 68 سوره زمر آمده است و نفخ فى الصور فـصـعـق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام يـنـظرون : (در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مدهوش مى شـونـد و مـى مـيـرنـد، مـگـر آنـهـا كـه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ناگهان همه بپا مى خيزند و در انتظار حسابند).
بعضى نيز گفته اند كه (راجفه ) اشاره به زلزله اى است كه زمين را متلاشى مى كند و (رادفـه ) زلزله اى اسـت كـه آسـمـانـهـا را درهـم مـى ريـزد، ولى تـفـسـيـر اول صحيح تر به نظر مى رسد.
سپس مى افزايد: (دلهايى در آن روز سخت مضطرب است ) (قلوب يومئذ واجفة ).
دلهـاى مـجـرمـان و گنهكاران و طغيانگران همه به شدت مى لرزد، و نگران حساب و جزا و كيفر است .
(واجـفـه ) از مـاده (وجـف ) (بـر وزن حـذف ) در اصل به معنى سرعت سير است ، و اوجفت البعير در جايى گفته مى شود كه انسان شتر را با سرعت به حركت
در آورد و از آنـجا كه حركت سريع باعث لرزه و اضطراب است ، اين واژه در معنى (شدت اضطراب ) نيز به كار مى رود.
ايـن اضـطـراب درونـى به قدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مى شـود، لذا در آيـه بـعـد مـى افزايد: (چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده و خاضع است ) (ابصارها خاشعة ).
در آن روز چـشـمـها به گودى مى نشيند، از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود، و گويى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد.
آنـگـاه سـخـن را از قيامت به دنيا مى كشاند و مى فرمايد: (با اينهمه آنها در اين دنيا مى گـويـنـد آيا ما بار ديگر به زندگى باز مى گرديم ؟!) (يقولون ائنا لمردودون فى الحافرة ).
(حـافـره ) از مـاده (حـفر) در اصل به معنى كندن زمين است ، و اثرى كه از آن باقى مـى ماند (حفره ) ناميده مى شود، سم اسب را (حافر) مى گويند چون زمين را حفر مى كـنـد، سـپـس (حـافـره ) بـه عـنـوان كـنـايـه در حـالت نـخـسـتـيـن استعمال شده ، زيرا انسان از راهى كه مى رود زمين را با پاى خود حفر مى كند و جاى پاى او باقى مى ماند، و هنگامى كه باز مى گردد در همان (حفره هاى نخستين ) گام مى نهد، و لذا اين واژه به معنى (حالت اول ) آمده است .
آيـه بـعـد ادامـه سـخـنـان آنـهـا را نـقـل كـرده مـى گـويـد: (آيا هنگامى كه ما به صورت استخوانهاى پوسيده و پراكنده اى در آمديم بار ديگر به زندگى باز مى گرديم ؟!) (ائذا كنا عظاما نخرة ).
ايـن هـمـان چـيـزى اسـت كـه هـمـواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند، و مى گفتند: باور كردنى نيست كه استخوان پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد، چرا كه فاصله مـيـان آن و يك موجود زنده را بسيار زياد مى ديدند، در حالى كه فراموش كرده بودند كه در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند.
(نـخـرة ) (صـفـت مـشـبـهـه ) اسـت از مـاده (نـخـر) (بـر وزن (نـخـل ) و همچنين بر وزن (شجر) در اصل به معنى درخت پوسيده و تو خالى است ، كـه وقـتـى بـاد بـر آن مـيـوزد صـدا مـى كـنـد، و لذا بـه صـدايـى كه در بينى مى پيچد (نـخـيـر) مـى گويند، سپس اين كلمه در مورد هر موجود پوسيده و متلاشى شده به كار رفته است .
منكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند، بلكه به استهزاى (معاد) برخاسته و به عنوان مـسـخـره (مـى گـويـنـد: اگـر قـيـامـتـى در كار باشد بازگشتى است زيانبار و وضع و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود!) (قالوا تلك اذا كرة خاسرة ).
احـتـمال ديگرى كه در تفسير اين آيه است اينكه آنها از روى جد و نه از روى استهزاء، اين سـخن را مى گويند، و مقصودشان اين است كه اگر بازگشتى در كار باشد يك بازگشت تكرارى و بيهوده ، بلكه زيانبار است ، اگر زندگى خوب است چه بهتر كه خداوند همين را ادامه دهد، و اگر بد است باز گشت براى چيست ؟ جمله (ائنالمردودون فى الحافرة ) بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (حـافـرة ) بـه مـعـنـى چـاله و گـودال اسـت نـيز مى تواند قرينه اى براى اين تفسير باشد، ولى آنچه در ميان مفسران معروف است همان تفسير اول است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : در آيـات گـذشـتـه تـعبير به (يقولون ) آمده بود كه نشانه اسـتـمرار و تكرار آن سخن از سوى آنها است ، ولى تعبير به (قالوا) (گفتند) در آيه مـورد بـحـث دليل بر اين است كه اين سخن را هميشه تكرار نمى كردند تنها گاهى از آنها سر زده است ، و اين است نكته تفاوت اين تعبير.
در پـايـان ايـن آيـات بـار ديـگـر بـه مـساءله قيام قيامت و بر پا شدن رستاخيز باز مى گـردد، و بـا لحـنـى قـاطـع و كـوبـنده مى فرمايد: (اين بازگشت تنها با يك صيحه و فرياد عظيم واقع مى شود) (فانما هى زجرة واحدة ).
(ناگهان همگى بپا مى خيزند و بر عرصه زمين ظاهر مى شوند) (فاذا هم بالساهرة ).
ايـن كار پيچيده و مشكلى نيست ، همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زنـدگـى برخيزد، تمام اين خاكها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند، و از قبرها بيرون مى پرند!
(زجرة ) در اصل به معنى فريادى است كه براى راندن گفته مى شود، و در اينجا به معنى نفخه دوم است ، انتخاب اين تعبير.
(زجـرة واحـدة ) بـا تـوجـه بـه مـحـتـواى ايـن دو كـلمه اشاره به سرعت و ناگهانى بودن رسـتـاخـيـز و سـهـولت و آسانى آن در برابر قدرت خدا است كه با يك فرياد آمرانه از سوى فرشته رستاخيز، يا صور اسرافيل ، همه مردگان لباس حيات
در تن مى كنند، و در عرصه محشر حاضر براى حساب مى شوند.
(سـاهـرة ) از مـاده (سهر) (بر وزن سحر) به معنى شب بيدارى است ، و از آنجا كه حـوادث وحـشـتـنـاك خـواب شـبـانـه را از چـشـم مـى بـرد، و زمـيـن قـيـامـت نـيـز بـسـيـار هـول انـگيز است ، كلمه (ساهره ) به عرصه محشر اطلاق شده است ، بعضى نيز گفته انـد (سـاهـره ) را بـه هـر بـيابانى مى گويند، چون اصولا همه بيابانها وحشتناكند، گويى بر اثر وحشت خواب شبانه را از چشم مى برند.
آيه و ترجمه


هل اءتئك حديث موسى (15)
إ ذ نادئه ربه بالواد المقدس طوى (16)
اذهب إ لى فرعون إ نه طغى (17)
فقل هل لك إ لى اءن تزكى (18)
و اءهديك إ لى ربك فتخشى (19)
فاءرئه الاية الكبرى (20)
فكذب و عصى (21)
ثم اءدبر يسعى (22)
فحشر فنادى (23)
فقال اءنا ربكم الا على (24)
فاءخذه الله نكال الاخرة و الا ولى (25)
إ ن فى ذلك لعبرة لمن يخشى (26)

 


ترجمه :

15 - آيا داستان موسى به تو رسيده است ؟
16 - در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى صدا زد و گفت :
17 - به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است
18 - و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى ؟
19 - و من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم تا از او بترسى (و خلاف نكنى ).
20 - سپس موسى معجزه بزرگ را به او نشان داد.
21 - اما او تكذيب كرد و عصيان نمود.
22 - سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين موسى ) تلاش نمود.
23 - و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود.
24 - و گفت من پروردگار بزرگ شما هستم !
25 - لذا خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت .
26 - در اين عبرتى است براى كسانى كه خدا ترسند.
تفسير:
فرعون مى گفت من خداى بزرگ شما هستم !
بـعـد از بـيـانـات نـسـبـة مـشـروحـى كـه در آيات قبل درباره مساءله معاد و انكار و مخالفت مـشـركـان آمـد، در آيـات مـورد بـحـث بـه داسـتـان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ يعنى فـرعـون و سـرنـوشـت دردنـاك او اشـاره مـى كـنـد، تـا هـم مشركان عرب بدانند كه افراد نـيـرومـنـدتـر از آنـهـا نـتـوانـستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند، و هم مؤ منان را دلگـرم سـازد كـه از بـرتـرى نـيـروى ظـاهـرى دشـمـن هـراسـى بـه دل راه نـدهـنـد، چـرا درهـم كـوبـيـدن آنـهـا بـراى خـداونـد بـسـيـار سهل و آسان است .
نـخـسـت از ايـنـجـا شـروع مـى كـنـد: (آيـا داسـتـان مـوسـى بـه تـو رسـيـده اسـت ؟!) (هل اءتاك حديث موسى ).
جالب اينكه روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، و مطلب را با اسـتـفـهام شروع مى كند، تا شوق شنونده را بيدار سازد، و آماده براى شنيدن اين داستان عبرت انگيز شود.
سـپـس مـى افزايد: (در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى صدا زد) (اذ ناداه ربه بالواد المقدس ‍ طوى ).
(طـوى ) ممكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان (مدين ) و مصر قرار داشـت ، و نـخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد، همين تعبير در سوره (طـه ) نـيـز آمـده است ، در آنجا كه موسى ندايى مى شنود كه مى گويد: انى انا ربك فـاخـلع نعليك انك بالواد المقدس طوى : (من پروردگار تواءم ، كفشهايت را بيرون آور كه در سرزمين مقدس طوى هستى !) (طه - 12).
يا معنى وصفى دارد از ماده (طى ) به معنى (پيچيدن ) گويى آن سرزمين در قداست و بـركـت پـيچيده شده بود، يا به گفته راغب موسى مى بايست راهى طولانى به پيمايد تـا آمـاده وحـى گـردد، ولى خـداوند اين راه را براى او درهم پيچيد و او را به هدف نزديك ساخت .
سـپـس بـه پـيـامـى كـه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد، در دو جمله كوتاه و پر مـعـنى ، اشاره كرده ، مى فرمايد: (به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است !) (اذهب الى فرعون انه طغى ).
(و بـه او بـگـو: آيـا مـى خـواهـى پـاك و پـاكـيـزه شـوى ؟) (فقل هل لك الى ان تزكى ).
(و پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ، من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم ، تا از او بترسى و از اعمال خلاف بيگانه شوى ) (و اهديك الى ربك فتخشى )
و از آنـجـا كـه هـر دعـوتـى بـايـد آمـيـخـتـه بـا دليـل باشد در آيه بعد مى افزايد: (موسى به دنبال اين سخن ، معجزه بزرگ را به او نشان داد) (فاراه الاية الكبرى ).
ايـن مـعجزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد، يا يد بيضا، و يا هر دو (بنا بـر اينكه الف و لام در (الاية الكبرى ) اشاره به جنس باشد) هر چه بوده از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده .
در اين چهار آيه نكات جالبى است كه توجه به آن لازم است :
1 - عـلت رفـتـن بـه سـوى فـرعـون را طغيان فرعون ذكر مى كند، و اين نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يا مبارزه قاطع با آنها است .
2 - دعوت فرعون را با ملايم ترين و خيرخواهانه تان تعبير دستور مى دهد مى فرمايد: بـه او بـگـو: آيـا مـيـل دارى پـاك و پـاكـيـزه شـوى ؟ (البـتـه پـاكـيـزگـى مـطلق كه هم شامل پاكيزگى از شرك و كفر مى شود و هم از ظلم و فساد) شبيه تعبيرى كه در آيه 44 سوره طه آمده است فقولا له قولا لينا (با او با ملايمت سخن بگوييد).
3 - اين تعبير اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه رسالت انبيا براى پاكسازى انسانها و باز گرداندن طهارت فطرى نخستين به آنها است .
در ضمن نمى گويد: من تو را پاك كنم ، بلكه مى گويد: پاكى را پذيرا شوى ! و اين نـشـان مـى دهـد كـه پـاك شـدن بـايـد بـه صـورت خـودجـوش بـاشـد نـه تحميل از برون .
4 - ذكـر (هـدايـت ) بـعـد از (پـاك شـدن ) دليل بر اين است كه بايد در آغاز شستشويى كرد سپس به كوى دوست گام نهاد.
5 - تـعـبـيـر به (ربك ) (پروردگارت ) در حقيقت تاءكيد بر اين نكته است كه تو را بـه سوى كسى مى برم كه مالك و مربى و پرورش دهنده تو است ، چرا از مسير سعادتت مى گريزى ؟!
6 - (خـشـيـت ) و خـدا تـرسـى نـتـيجه هدايت به سوى خدا است ، آرى ثمره درخت هدايت و تـوحـيد همان احساس مسؤ وليت در برابر خداوند بزرگ است ، چرا كه هرگز خشيت بدون مـعـرفـت حـاصـل نـمـى شود، و لذا در آيه 28 سوره فاطر مى خوانيم : انما يخشى الله من عباده العلماء (تنها علما و ارباب معرفت از خدا مى ترسند)
7 - موسى نخست سراغ هدايت عاطفى او مى رود، بعد هدايت عقلى و منطقى از طريق نشان دادن آيت كبرى و معجزه بزرگ ، و اين مؤ ثرترين راه تبليغ است كه نخست از طريق خير خواهى و مـحـبـت در عـواطـف طـرف نـفـوذ كـنـنـد سـپـس بـه طـرح استدلال و بيان حجت بپردازند.
اكـنـون بـبـينيم فرعون در برابر اينهمه لطف و محبت ، و اين منطق و بيان زيبا و ارائه آيت كـبـرى چـه عكس العملى نشان داد؟ اين طاغوت خيره سر، هرگز از مركب غرور پياده نشد، و چنانكه در آيه بعد آمده (او دعوى موسى را تكذيب كرد، و به عصيان پروردگار پرداخت ) (فكذب و عصى ).
ايـن نشان مى دهد كه تكذيبها مقدمه عصيانها است ، همانگونه كه تصديقها و ايمانها مقدمه طاعتها است .
بـه ايـن مـقـدار هـم قـناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه (سپس پـشـت كـرد و بـى وقـفـه براى مبارزه با او و محو آيينش سعى و تلاش نمود) (ثم ادبر يسعى ).
و از آنـجـا كـه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او را به خطر مى انداخت ، ماءموران را بـه شـهـرهـاى مختلف اعزام كرد تا ساحران را جمع كنند، و در ميان مردم نيز دستور داد ندا دهند و آنها را براى مشاهده مبارزه ساحران با موسى دعوت نمايند (فحشر فنادى ).
گـرچـه قـرآن كـلمـه (حـشر) را در اينجا مطلق ذكر كرده ، ولى به قرينه آيه 111 و 112 اعـراف (و ارسـل فـى المـدائن حـاشـريـن يـاتـوك بكل ساحر عليم ).
و تـعـبـيـر بـه (نـادى ) نيز اگر چه مطلق است ظاهرا اشاره به دعوت فرعون از مردم بـراى اجـتـمـاع و تـمـاشـاى مـنـظـره ايـن مـبـارزه اسـت ، بـه قـريـنـه آيـه 39 شـعـرا و قيل للناس هل انتم مجتمعون : (به مردم گفته شد آيا شما اجتماع مى كنيد؟)
بـاز بـه اين توطئه ها اكتفا نكرد، بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نـمـود و گـفـت : (مـن پـروردگـار بـزرگ شـمـا هـسـتـم !!) (فقال انا ربكم الاعلى ).
و بـه راسـتـى عـجـيب است كه اين طاغيان خيره سر هنگامى كه بر مركب غرور و خود خواهى سـوار مـى شـونـد هـيـچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناسند، حتى به ادعاى خدايى نيز قـانـع نـيستند، بلكه مى خواهند (خداى خدايان ) شوند! اين سخن در ضمن اشاره به آن اسـت كـه اگـر شـمـا بتهايى را مى پرستيد آنها در جاى خود محترم ، اما من برترين بت و معبود شما هستم !
و عجب اينكه فرعون به شهادت آيه 127 سوره اعراف اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يـذرك و الهـتـك : (آيـا اجـازه مـى دهـى مـوسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و معبودهايت را به حال خود واگذارند؟)
خـودش يـكـى از بـت پـرسـتان بود، ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هـسـتـم ، يـعـنـى حـتـى خـودش را از مـعـبـود خودش ‍ نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوييهاى طاغوتها!.
و عجبتر اينكه در يك جا تنها ادعاى الوهيت مى كند ما علمت لكم من اله غيرى : (من معبودى غير از خـودم بـراى شـمـا نـمـى شـنـاسـم ) (قـصـص - 38) امـا در آيه مورد بحث پا را از اين فـراتر نهاده ادعاى ربوبيت مى كند و مى گويد من پروردگار شمايم و اين است برنامه هاى اين مغروران سبك مغز.
به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناك ترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش را درهم بكوبد لذا در آيه بعد مـى فـرمـايـد: (خـداونـد او را بـه عـذاب آخـرت و دنـيـا گـرفـتار ساخت ) (فاخذه الله نكال الاخرة و الاولى ).
(نكال ) (بر وزن ضلال ) در اصل به معنى ضعف و ناتوانى و عجز است و لذا در مورد كـسـى كـه از اداى حـواله اى خـوددارى مـى كـنـد مـى گـويـنـد نـكـول كـرد نـكل (بر وزن فكر) به معنى زنجير سنگين است كه انسان را ضعيف و ناتوان مى سازد و از حركت باز مى دارد و از آنجا كه عذاب الهى نيز مايه ناتوانى است و افراد ديگر را از ارتكاب گناه باز مى دارد به آن نكال گفته شده .
تـعـبير به (نكال الاخرة ) اشاره به عذابهاى قيامت است كه دامان فرعون و فرعونيان را مى گيرد و چون در درجه اول اهميت است مقدم دانسته شده و منظور او (اولى ) عذاب دنيا اسـت كـه دامـان فـرعـون را گـرفـت و او تـمـام يـارانـش را در كـام خـود در دريـاى نيل فرو برد.
در ايـنـجـا تـفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اينكه منظور از (الاولى ) كلمه نخستين است كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص آيه 38) و (الاخرة ) اشـاره بـه آخـريـن كـلمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفر آميزش در همين دنيا گرفتار ساخت .
ايـن مـعـنـى در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده و امـام افـزود در مـيـان ايـن دو جـمـله چـهـل سال فاصله شد (و خداوند براى حداكثر اتمام حجت او را در اين مدت عذاب نكرد)
ايـن تـفـسـيـر بـا جـمـله (اخـذ) كـه فعل ماضى است و نشان مى دهد اين مجازات به طور كامل در دنيا واقع شده و آيه بعد كه اين ماجرا را درس عبرتى مى شمرد موافق تر است .
و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده مى فرمايد: (در اين داستان موسى و فرعون و پايان عاقبت آن درس عبرت بزرگى است براى آنها كه خدا ترسند) (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ).
ايـن آيه به خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر اسـت كـه بـهـره اى از خـوف و خـشـيـت و احـسـاس مـسـئوليـت بـه دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند:

اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود

عبرت از نيك و بدش آيين بود


آرى ايـن بـود سـرنـوشـت فـرعـون طـغيانگر، تا فراعنه ديگر، رؤ ساى مشركان عرب و پـويـنـدگـان راه فـرعون در هر عصر و زمان حساب خويش را برسند و بدانند اين فرمان قطعى تاريخ و سنت تغيير ناپذير خدا است .
نكته :
گوشه اى از فصاحت قرآن
دقـت در يـازده آيـه كـوتـاه بالا بيانگر نهايت فصاحت و بلاغت قرآن است ، در اين چند خط كـوتـاه خـلاصـه اى از تـمـام مـاجراى موسى و فرعون ، انگيزه رسالت ، هدف رسالت ، وسـيـله پـاكـسـازى ، چـگـونـگـى دعـوت ، كـيـفـيـت واكـنـش و عـكـس العـمل ، چگونگى توطئه فرعون ، نمونه اى از ادعاهاى پوچ و بى اساس او، و سرانجام مجازاتهاى دردناك اين مست باده غرور و در نهايت درس عبرتى كه از آن عائد همه انسانهاى بيدار مى شود منعكس شده است .


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس