آيات 23 تا 30 سوره ملك

قل هو الذى انشاكم و جعل لكـم السـمـع و الابـصـار و الافـده قـليـلا مـا تـشـكـرون (23)

قـل هـو الذى ذراكـم فـى الارض و اليـه تـحـشـرون (24)

و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صـادقـين (25)

قل انما العلم عند اللّه و انما انا نذير مبين (26)

فلما راوه زلفه سيت وجوه الذيـن كـفـروا و قـيـل هـذا الذى كـنـتـم بـه تـدعـون (27)

قـل ارايـتـم ان اهـلكـنـى اللّه و مـن مـعـى او رحـمـنا فمن يجير الكافرين من عذاب اليم (28)

قـل هـو الرحـمـن امـنـا بـه و عـليـه تـوكـلنـا فـسـتـعـلمـون مـن هـو فـى ضلال مبين (29)

قل ارايتم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياتيكم بماء معين (30)

ترجمه آيات

بـگـو او هـمـان كـسـى اسـت كـه شـمـا را هـسـتـى داد و بـرايـتـان گـوش و چـشـم و دل قرار داد ولى شكر شما اندك است (23).

بگو او همان كسى است كه شما خاكيان را در زمين خلق كرد و به سوى او محشور مى شويد (24).

و (بـه خـاطر همان عتو و نفور و ناسپاسيشان ) مى گويند اين وعده اى كه مى دهيد چه وقت انجام مى شود اگر راست مى گوييد؟ (25).

بگو علم آن تنها و تنها نزد خداست و اما من فقط بيم رسانى روشنگرم (26).

هـمـيـنكه آن وعده را نزديك ببينند اثر نوميدى و خسران در چهره كفار نمايان مى شود و به ايـشـان گـفـته مى شود اين است آنچه قبلا وعده اش را به شما دادند (و شما مى پرسيديد پس كى مى رسد) (27).

بگو به من خبر دهيد اگر (فرضا) خدا، من و پيروان مرا هلاك كند و يا بر ما رحم كند (چه دخـالتـى در سـرنوشت شما كفار دارد و) كافران را چه كسى از عذاب دردناك پناه مى دهد (28).

بـگـو آن كـس هـمـان رحـمـان اسـت كـه مـا بـه وى ايـمـان آورديـم و بـر او توكل كرديم پس به زودى خواهيد دانست چه كسى در ضلالت آشكار است (29).

بگو اگر آبى كه شما به وسيله آن زنده ايد در طبقات زمين فرو برود چه كسى است كه آبى گوارا برايتان بياورد؟ (30).

بيان آيات

ايـن آيات نشانه هاى ديگرى از ربوبيت خداى تعالى را به مشركين تذكر مى دهد تا به وسـيـله آن بـه وحـدانيت خدا در خلقت و تدبير رهنمونشان شود، و در آن مطالب را توام با تـخـويـف وتـهـديـد بيان مى كند، همچنان كه گفتيم همه سوره اينطور است، چيزى كه هست بـايـد ايـن را در نـظـر بـگـيـريـم كـه خـداى تـعـالى بـعـد از آنـكـه در جـمـله (بـل لجـوا فـى عـتـو و نـفور) به لجاجت و عناد آنان درباره حق اشاره كرد، سياق را از خـطـاب بـه آنـان بـرگـردانـيـد، و روى سـخـن از ايـشـان بـرتـافـتـه خـطـاب را مـتـوجه رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله و سلم) كرد، و فرمود: حالا تو با آنان سخن بگو، و بـگـوشـشـان بـخـوان، و آيـات و نشانه هاى ربوبيت من در خلقت و تدبير را كه همه بر يـگـانـگـى مـن در ربـوبـيـت دلالت دارنـد بـه يـادشـان بـياور، و از عذاب من انذارشان كن (قـل هـو الذى...)، (قـل هـو الذى ذراكـم...)، (قـل انـمـا العـلم...)، (قـل ارايـتـم ان اهـلكـنـى اللّه ...)، (قـل هـو الرحـمـن...)، (قـل ارايـتـم ان اصـبـح ماوكم غورا...) كه در همه اين آيات مى فرمايد: تو بگو چنين و چنان.

قل هو الذى انشاكم و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده قليلا ما تشكرون

مقصود از انشاء بشر (هو الذى انشاكم...)

كـلمـه (انـشاء) به معناى ايجاد ابتدايى چيزى و تربيت آن است، و در اينكه در آخر اين آيه بشر را عتاب كرده به اينكه (قليلا ما تشكرون - چه كم است شكرگزاريتان ) و هـمـچـنـين در آخر نظير اين آيه مانند آيه 78 سوره مؤمنون و آيه 9 سوره الم سجده دلالت دارد بـر ايـنـكـه انـشاى بشر و ايجاد او و مجهز كردنش به جهاز حس و فكر، از اعظم نعمت الهى است، كه با هيچ مقياسى نمى توان عظمت آن را اندازه گيرى كرد.

و مـنـظـور از انـشـاى بشر صرف خلقت او نيست، بلكه منظور خلقت بدون سابقه او است، يعنى حتى در ماده هم سابقه نداشت، و در ماده چيزى به نام انسان نبود، همچنان كه در آيه زيـر خلقت جسم و ماده بشر را سابقه دار مى داند، و از پديد آوردن جسمش تعبير به خلقت مـى كـنـد، ولى وقـتى به خود او مى رسد از ايجادش تعبير به انشاء نموده، مى فرمايد: (و لقـد خـلقـنا الانسان من سلاله من طين ثم جعلناه نطفه فى قرار مكين ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه... ثم انشاناه خلقا اخر).

كـه از آن فـهـمـيـده مـى شـود انسان سميع و بصير، و متفكر شدن مضغه به وسيله تركيب شـدن نـفـس بـشـر با آن مضغه، خلقتى ديگر است، و سنخيتى با خلقت انواع صورتهاى مـادى قـبـل، يعنى صورت خاكى و گلى و نطفه اى و علقه اى و مضغه اى ندارد، اينها همه اطوارى است كه ماده انسان به خود گرفته، و اما خود انسان داراى شعور در هيچ يك از اين اطوار وجود نداشته، و شبيه به هيچ يك از آنها نيست، و اين همان انشا است.

و نظير آيه سوره مؤمنون (و من اياته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون ) است، (كلمه (اذا - ناگهان ) را از نظر دور نداريد).

پـس ايـنـكـه فـرمـود: (هـو الذى انـشـاكـم ) اشـاره اسـت بـه خـلقـت انـسان، و جمله (و جـعـل لكـم السمع و الابصار و الافئده ) اشاره است به مجهز شدن انسان به جهاز حس و فـكـر، و مـنـظـور از جـعـل، جـعـل انـشـائى سـمـع و بـصـر و افـئده اسـت، هـمـچـنـان كـه جـعـل نـفـس آدمـى انـشـائى است، و در جاى ديگر درباره انشائى بودن آنها فرموده (و هو الذى انشا لكم السمع و الابصار و الافئده قلى لا ما تشكرون ).

پـس انـسـان هـر چـنـد كـه بـه صـفات بسيارى از قبيل حواس پنجگانه ظاهرى و باطنى از سـايـر مـوجـودات، يـعـنـى جـمادات و نباتات ممتاز است، ولى در آيه به دو صفت سمع و بـصـر اكـتـفـا كرده، و اين يا به خاطربوده كه اين دو مهمتر از ساير امتيازات است، و يا احتمالا براى اين بوده كه اصلا منظور از آن دو همه صفات و حواس ظاهرى است، و در آيه بـر جزء اطلاق شده و كل اراده شده است، و منظور از كلمه (افئده ) كه جمع (فواد - قلب ) است، نفس متفكر آدمى است كه انسان با اين امتياز از ساير حيوانات ممتاز مى شود.

(قليلا ما تشكرون ) - يعنى كم شكر مى گزاريد، شكرى كه شايسته اين نعمت و يا هـمـه نـعـمـت هـاى عـظـمـاى الهـى بـاشـد، بنابر اين كلمه (ما) زايده و كلمه (قليلا) مفعول مطلق است، و تقدير كلام (تشكرون شكراكم ) مى باشد.

و بـعـضـى از مـفـسـريـن كلمه (ما) را مصدريه گرفته اند، كه بنابر اين، معناى جمله (قليلا شكركم ) مى شود.

قل هو الذى ذراكم فى الارض و اليه تحشرون

مصدر (ذرء) كه فعل (ذراكم ) از آن مشتق است، به معناى خلقت است، و منظور از خلق كـردن ايـشـان در زمـيـن ايـن اسـت كـه خـلقـتـشـان وابـسـتـه بـه زمـيـن اسـت، و كـمـال آنـان جـز بـه اعمالى وابسته به ماده زمينى تمام نمى شود، آرى خداى تعالى مواد زمـيـنـى را در دل بـشـر زينت داده، به طورى كه دلها به سوى آن مجذوب شود، و به اين وسـيله افراد صالح از طالح ممتاز گردند، همچنان كه فرمود: (انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا).

و جـمـله (و اليـه تـحـشـرون ) اشـاره اسـت به مسأله بعث و جزا و قيامت و وعده اى است قطعى.

حكايت استعمال منكرين مقاد در مسئله قيامت و پاسخ به آنان

و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين

مـنـظـور از ايـن وعده همان قيامت موعود است. در اين جمله سخن كفار و منكرين معاد را حكايت مى كند كه در آمدن آن عجله كردند، البته استعجالشأن به منظور استهزا بوده.

قل انما العلم عند اللّه و انما انا نذير مبين

اين جمله، جواب از استعجال ايشان است كه مى گفتند (پس اين وعده كى مى رسد...) و حـاصـل جـواب ايـن اسـت كـه عـلم به اينكه قيامت چه وقت مى رسد نزد خدا است، و غير از خـداى تـعـالى كـسـى را از آن آگـاهى نيست همچنان كه خودش در جاى ديگر قرآن فرموده : (لا يجليها لوقتها الا هو) و من بجز اينكه نذيرى آشكار هستم مسووليت و اختيارى ندارم، مـن تـنـهـا مأمورم بـه شـما خبر دهم كه به زودى به سوى خدا محشور مى شويد، و اما اينكه چه وقت محشور مى شويد، نمى دانم.

ايـن مـعـانـى از آيـه و سـيـاقـى كـه آيـه در آن قـرار دارد يـعـنـى سـيـاق سـوال و جـواب استفاده مى شود، و بنابر اين، لام در كلمه (العلم ) لام عهد است و مراد، عـلم بـه وقـت حـشـر اسـت، و امـا اگـر الف و لام را بـراى جنس بدانيم، همچنان كه از جمله (انما العلم عند اللّه ) با قطع نظر از چيز ديگرى همين جنس استفاده مى شود، در نتيجه مـعنايش اين مى شود كه به طور كلى حقيقت علم نزد خداست، و احدى به هيچ مقدار از آن علم احاطه نمى يابد، مگر به اذن خداى تعالى ، همچنان كه فرمود: (و لا يحيطون بشى ء من عـلمـه الا بـما شاء) و خدا نخواسته كه من از آن علم بى كرانش جز اين را بدانم كه شما به زودى محشور مى شويد، و شما را از آن روز انذار كنم، و اما اينكه وقت رسيدن آن روز چه زمانى است علمى بدان ندارم.

خطاب ملائكه به اهل دوزخ : اين همان وعده اى است كه به شما مى دادند!

فلما راوه زلفه سيئت وجوه الذين كفروا...

كلمه (زلفه ) به معناى (قرب - نزديكى ) است. و مراد از آن (قريب - نزديك ) است، و ممكن هم هست از باب (زيد عدل باشد)، و ضمير در جمله (راوه ) به وعد، و بـه قـول بـعـضى به عذاب برمى گردد. و معناى آيه اين است كه : وقتى آن وعده و يا عـذاب را نـزديـك بـبـيـنـنـد آن وقـت روى كـسـانـى كـه كـفـر ورزيدند ترش مى شود، و در سيمايشان اثر خسران و نوميدى هويدا مى گردد.

(و قـيـل هـذا الذى كـنـتـم به تدعون ) - بعضى از علماى لغت گفته اند: (تدعون ) بـدون تـشـديـد دال و تـدعـون بـا تـشـديـد، هـر دو بـه يـك مـعـنـا اسـت، مـثـل دو كلمه (تدخرون ) بى تشديد و (تدخرون ) با تشديد. و معناى جمله اين است كـه بـه ايـشـان گفته مى شود: عذاب كه مى بينيد همان وعده اى است كه به شما دادند، و شما همواره مى پرسيديد پس آن قيامت و عذاب چه وقت است، و با گفتن متى (هذا الوعد) در آمدنش عجله مى كرديد، و از ظاهر سياق برمى آيد كه گوينده اين كلام ملائكه اند،

كـه بـه امـر خـدا به اهل دوزخ خطاب مى كنند. بعضى از مفسرين گفته اند گوينده آن خود كفارند كه به يكديگر مى گويند.

قل ارايتم ان اهلكنى اللّه و من معى او رحمنا فمن يجير الكافرين من عذاب اليم

حـرف (ان ) شـرطيه است، كه شرط و جزا مى خواهد، شرط آن جمله (اهلكنى اللّه ) و جـزايـش جـمـله (فمن يجير الكافرين...) است، مى فرمايد به ايشان بگو: به من خبر دهـيـد بـبـيـنم اگر خدا مرا و مؤمنين را كه با منند هلاك كند، و يا به ما رحم نموده، هلاكمان نـكـنـد، چـه كـسـى كـافـران را - كه همين شماييد و به خدا كفر مى ورزيد، و مستحق عذاب دردنـاك اويـيـد، - از عـذاب دردنـاك او پـنـاه مـى دهـد؟ و در ايـن جـمـله به طور قاطع كفار راتـهـديـد مـى كـنـد بـه ايـنـكـه هـلاك شـدن مـا و هـلاك نـشـدنـمـان هـيـچ سـودى بـه حال شما ندارد، و عذابى را كه به طور قطع و به خاطر كفرتان به شما خواهد رسيد از شما برطرف نمى سازد.

بعضى از مفسرين گفته اند: كفار مكّه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و مؤمنين را به مردن نفرين مى كردند، لذا خداى تعالى مأمورش كرد به ايشان بگويد: چه خدا ما را هـلاك كـنـد و چه باقى بدارد، به هر حال سرنوشت ما به دست اوست، و ما از زحمت او اميد خـيـر داريـم، و امـا شما چه مى كنيد، چه كسى را داريد كه از عذاب اليم خدا كه به خاطر كفرتان به خدا مستحق آن شده ايد، پناهتان دهد؟

قـل هـو الرحـمـن امـنـا بـه و عـليـه تـوكـلنـا فـسـتـعـلمـون مـن هـو فـى ضلال مبين

ضـمـيـر بـه خدايى برمى گردد كه رسول اللّه مأمور شده بشر را به توحيد او دعوت كـنـد، و كـفـار هـمـان خدا را مى خوانند تا او را هلاك سازد. و معناى آيه اين است كه بگو آن خـدايى كه من شما را به توحيد او مى خوانم، و شما او را به نفرين من و عليه مؤمنين مى خوانيد، همان رحمانى است كه نعمتش هر چيزى را فرا گرفته، و ما به او ايمان آورده بر او تـوكـل كـرده ايم، بدون به چيزى غير او متمايل شويم، و يا اعتماد كنيم، پس اى مردم كافر! به زودى خواهيد فهميد چه كسى در ضلالت آشكار است ؟ ما و يا شما؟

در كشاف گفته : اگر بپرسى چرا مفعول فـعـل (امـنـا) را كـه ضـمـيـر در (بـه ) بـاشـد، بـعـد از فـعـل آورد، و مـفـعـول فـعـل (تـوكـلنـا) را كـه ضـمـير در (عليه ) باشد جلوتر از فعل آورد، و خلاصه چرا نفرمود: (امنا به و توكلنا عليه )؟ در پاسخ مى گويم :

علتش اين بود كه كلمه (آمنا) در مقام تعربض به كافران بود، كه ذكرشان به ميان آمـده بـود، پـس گـويـا فـرمـوده : (ايـمـان آورديـم بـه رحـمـان، و مـثـل شـمـا بـه او كـفـر نـورزيـديـم )، آنـگـاه فـرمـود: و بـر خـصـوص او تـوكـل كـرديـم - چـون مـقـدم شـدن كـلمـه (بـر او) انـحـصـار را مـى رسـانـد - و تـوكـل نـكـرديـم بـرآنـچـه شـمـا بـر آن تـوكـل نـمـوديـد، شـمـا بـر رجال و اموالتان توكل كرديد، و ما بر خداى رحمان و بس.

قل ارايتم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياتيكم بماء معين

كـلمـه (غـور) بـه مـعـنـاى فـرو رفـتـن آب در زمـيـن اسـت، و مـنـظـور از ايـن مـصدر اسم فـاعـل - غـائر - اسـت، و كـلمه (معين ) به معناى آب جارى در روى زمين است . و معناى آيه اين است كه : مرا خبر دهيد اگر آب شما به زمين فرو رود، و روى زمين آبى نماند، چه كسى كه در روى زمين برايتان آب جارى سازد؟

در ايـن بـاره رواياتى است كه آيه شريفه را بر ولايت على (عليه السلام) و دشمنى آن جـنـاب تـطـبـيق مى كند، كه البته منظور از آنها تفسير نيست بلكه تطبيق كلى بر مصداق است.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس