آیات 1 تا 6
بـسـم اللّه الرحـمن الرحيم
قد سمع الله قول التى تجدلك فى زوجها و تشتكى الى اللّه و اللّه يـسمع تحاوركما ان اللّه سميع بصير(1)
الذين يظهرون منكم من نسائهم ما هن امـهـاتـهـم ان امـهـاتـهـم الا الى ولدنـهـم و انـهـم ليـقـولون مـنـكـرا مـن القـول و زورا و ان اللّه لعـفـو غـفور(2)
والذين يظهرون من نسائهم ثم يعودون لما قالوا فـتـحـريـر رقبه من قبل ان يتماسا ذلكم توعظون به و اللّه بما تعملون خبير(3)
فمن لم يـجـد فـصـيـام شـهـريـن متتابعين من قبل ان يتماسا فمن لم يستطع فاطعام ستين مسكينا ذلك لتـومـنـوا بـاللّه و رسوله و تلك حدود اللّه و للكفرين عذاب اليم (4)
ان الذين يحادون اللّه و رسـوله كـبتوا كما كبت الذين من قبلهم و قد انزلنا ايات بينت و للكفارين عذاب مهين (5)
يـوم يـبـعـثـهـم اللّه جـمـيـعـا فـيـنـبـئهـم بـمـا عـمـلوا احـصـئه اللّه و نـسـوه و اللّه على كل شى ء شهيد(6)
|
ترجمه آيات
بـه نـام خـداى رحـمـان و رحـيـم. خـداى تـعـالى سخن آن كس را كه با تو در مورد همسرش مـجـادله مـى كـرد وخدا شكايت مى برد شنيد و خدا گفتگوى شما را مى شنود كه خدا شنواى دانا است (1).
كـسـانـى از شـما كه زنان خود را ظهار مى كنند (و به ايشان مى گويند: تو نسبت هستى ) به صرف اين گفتار همسرانشان،
مـادر ايـشـان نـمى شوند. مادران تنها همانهايند كه ايشان را زاييده اند و اين مردان سخنى ناپسند و خلاف حقيقت مى گويند و خدا داراى عفو و مغفرت است (2).
و كـسـانـى كـه بعضى از زنان خود را ظهار مى كنند و سپس از آنچه گفته اند پشيمان مى شـونـد كفاره عملشان آزاد كردن يك برده قبل از تماس با زنان است. اين اندرزى است كه با آن موعظه مى شويد و خدا بدانچه مى كنيد با خبر است (3).
حـال اگـر كـسـى نـتـوانـسـت بـرده آزاد كـنـد كـفـاره اش دو مـاه روزه پـشـت سـر هـم و قـبـل از تـمـاس با آن همسر است. پس اگر كسى توانايى اين را هم نداشت كفاره اش اطعام شصت مسكين است و اين بدان جهت است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد. و آنچه گفته شد حدود خدا است و كافران عذابى دردناك دارند (4).
بـطـور يـقـيـن كـسـانـى كـه بـا خـدا و رسـولش مـخـالفـت مـى كـنـنـد خـوار و ذليـل مـى شـونـد هـمـچـنـان كـه پيشينيان آنان ذليل شدند چون با اين كه ما آياتى روشن نازل كرديم هيچ بهانه اى براى مخالفت ندارند و كافران عذابى خوار كننده دارند (5).
و اين عذاب در روزى است كه خدا همه آنان را مبعوث مى كند و بدانچه كرده اند خبر مى دهد چـون خـدا اعـمـال آنـان را شـمـرده و خود آنان فراموش كرده اند و خدا بر هر چيزى ناظر و گواه (6).
بيان آيات
ايـن سـوره متعرض مطالب گوناگون از احكام و آداب و صفات است. قسمتى از آن مربوط بـه حكم ظهار است، قسمتى هم مربوط به نجوى و بيخ گوشى سخن گفتن است. قسمتى هم مربوط به آداب نشستن در مجلس. و قسمتى راجع به اوصاف كسانى است كه با خدا و رسـولش مـخـالفـت مـى كـنـنـد، و يا با دشمنان دين دوستى مى ورزند، و كسانى را كه از دوسـتـى بـا آنـان احـتـراز مـى كـنـنـد مـعـرفـى نـمـوده، بـه وعـده اى جميل در دنيا و آخرت دلخوش مى سازد.
ايـن سـوره بـه شـهـادت سـيـاق آيـاتـش در مـديـنـه نازل شده.
قـد سـمـع اللّه قـول التـى تـجـادلك فـى زوجـهـا و تـشـتـكـى الى اللّه و اللّه يسمع تحاوركما...
|
در مـجـمـع البـيـان مـى گـويـد: كـلمـه (اشـتـكـاء) كـه مـصـدر فـعل (تشتكى ) است، به معناى اظهار ناراحتى است ، و فرقش با كلمه شكايت است كه شكايت به معناى ناملايماتى است كه ديگرى براى آدمى فراهم ساخته،
و (اشتكاء) اظهار ناراحتى هايى است كه خودش پيش آمده. و كلمه (تحاور) به معناى مـراجـعـه بـه يـكـديـگـر در سخن گفتن است، كه آن را (محاوره ) نيز مى گويند. وقتى گفته مى شود (حاوره، محاوره ) معنايش اينكه فلانى با فلان كسى گفتگو كرد.
سنت جاهــلى (ظهار) و الغاء و منكر دروغ اعلام كردن آن در آيه : (الذين يظاهرون منكم...)
آيـات چـهـار گـانـه و يـا شـش گـانـه اول سـوره دربـاره ظـهـار نـازل شـده، كـه در عـرب جاهليت يكى از اقسام طلاق بوده، به اين صورت كه وقتى مى خواسته زنش را بر خود حرام كند مى گفته : (انت منى كظهر امى - تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى ). با گفتن اين كلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام مى شده. بعد از ظـهـور اسـلام يـكـى از مـسلمانان مدينه (انصار) همسر خود را ظهار كرد، و بعدا از كار خود پـشـيـمـان شـد. هـمـسـرش نـزد رسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) رفته جريان را عـرضـه داشـت، و راه چـاره اى خـواسـت تا دوباره شوهرش به او برگردد و با آن جناب مـجـادله مى كرد و به درگاه خدا شكوه مى نمود. در اينجا بود كه آيات شريفه مورد بحث نازل گرديد.
و مـراد از (سـمـع ) در جـمـله (قـد سمع اللّه ) استجابت دعا و برآوردن حاجت است. و كنايه آوردن از برآوردن حاجت و استجابت دعا به كلمه (سمع ) در گفتگوها شايع است. دليـل ايـن مـعنا جمله (تجادلك فى زوجها و تشتكى الى اللّه ) است كه ظهورش در اين اسـت كـه زن نـامـبـرده در تـلاش پيدا كردن راهى بوده كه از شوهرش جدا نشود، اينها كه گـفـتـه شـد راجـع بـه جـمـله (قـد سـمـع اللّه ) بـود. اما سمع در جمله (و اللّه يسمع تحاوركما) به همان معناى معروفش (شنيدن ) است.
و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : خداى تعالى درخواست آن زن را كه با تو در مورد شوهرش مـجـادله مـى كـرد مـسـتـجـاب كـرد، زنـى كـه شوهرش او را ظهار كرده بود، و او از اندوه و بـدبـخـتـى خـود شـكـايت مى كرد و خدا گفتگوى تو را با او و او را با تو شنيد، كه خدا شنواى صوتها و بيناى ديدنى ها است.
الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا اللائى ولدنهم...
|
در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: كـسـانـى هـمـسـران خـود را ظـهـار مـى كـنـنـد، بـا ايـن عمل، همسرشان مانند مادرشان نمى شود. مادرشان تنها آن كسى است كه ايشان را زاييده.
و بـا ايـن بـيـان، حـكـم ظهار كه در جاهليت بين مردم عرب معروف بود لغو و اثرش را كه حرمت ابدى بود نفى نموده، اثر ديگرش را كه مادر شدن همسر براى شوهر باشد انكار مى نمايد.
پس معناى جمله (ما هن امهاتهم ) اين است كه : از نظر اعتبار شرع همسران به مادران ملحق نگشته، و ظهار، آنان را براى ابد حرام نمى سازد. آنگاه براى تأكيد اين معنا فرموده : (ان امـهـاتـهـم الا اللائى ولدنـهـم ) يـعـنى همسرانشان مادران ايشان نمى شوند، بلكه مادران تنها همان زنانى هستند كه ايشان را زاييده اند.
سـپـس بـراى بـار دوم مـطـلب را بـا جـمـله (و انـهـم ليـقـولون مـنـكـرا مـن القـول و زورا) تأكيد فـرمـوده، چون سياق اين جمله سياق تأكيد است، مى فرمايد: ايـنـان كـه زنـان خـود را ظـهـار مـى كـنـنـد بـا گـفـتـار خـود (كـه پـشـت تـو مـثـل پـشت مادرم است ) هم سخن ناپسندى مى گويند و هم دروغى آشكار. اما سخنشان ناپسند است، براى اين كه شرع (كه ملاك هر پسند و ناپسندى است ) آن را منكر مى داند، و بدين جـهـت تـشـريـعـش نكرد، و تشريع جاهلانه مردم جاهليت را صحه نگذاشت. و اما دروغ است، براى اين كه با آنچه در خارج و واقع است مخال فت دارد، (زيرا در خارج، مادر مادر است و هـمـسـر هـمـسـر). پـس آيـه شـريـفـه مـى فـهـمـانـد كـه عـمـل ظـهـار افاده طلاق نمى كند، و با وجوب دادن كفاره منافات ندارد، ز يرا ممكن است چنين زنـى مـانـنـد قـبـل از ظـهـار، زن ظـهـار كـنـنـده و مـحـرم او بـاشـد، ولى نـزديـكـى بـا وى قبل از دادن كفاره حرام باشد.
جـمـله (و ان اللّه لعـفـو غـفـور) اگـر دلالتـى روشـن بـر گـنـاه بـودن عمل ظهار نداشته باشد، خالى از دلالت هم نيست، الا اين كه ذكر كفاره در آيه بعد و سپس آوردن جمله (و تلك حدود اللّه ) و جمله (و للكافرين عذاب اليم ) بعد از آن چه بسا دلالت كند بر اين كه آمرزش گناه ظهار مشروط به دادن كفار است.
بيان كفاره ظهار و معناى جمله (ثم يعودون لما قالوا...)
و الذيـن يـظـاهـرون مـن نـسـائهـم ثـم يـعـودون لمـا قـالوا فـتـحـريـر رقـبـه مـن قبل ان يتماسا...
|
اين كلام در معناى شرط است، و همين جهت حرف (فاء) بر سر جمله خبريه در آمده، چون در معناى جزاء است. و حاصل آن اين است : كسانى كه زنان خود را ظهارمى كنند و آنگاه اراده مى كنند به او برگردند، بايد يك برده آزاد كنند.
و ايـن كـه فـرمـود: (من قبل ان يتماسا) دلالت دارد بر اين حكم در آيه، مخصوص كسى اسـت كـه ظـهـار كـرده و سـپـس اراده كـرده بـه آن وضـعـى كـه قـبـل از ظـهار با همسرش داشت برگردد، و اين خود قرينه است براينكه مراد از برگشتن به آنچه گفته اند، برگشتن به نقض پيمانى است كه با ظهار بسته اند.
و معناى آيه چنين مى شود: كسانى كه بعضى از زنان خود را ظهار مى كنند و سپس تصميم مـى گـيرند بر گردند به آنچه كه به زبان آورده اند، (يعنى به كلمه ظهار)، و آن را نـقـض نـمـوده بـا هـمـسـر خـود هـمـخـوابـگـى كـنـنـد، بـايـد قبل از تماس يك برده آزاد كنند.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از برگشتن به آنچه گفته اند ندامت از ظهار است. و اين تفسير درستى نيست، زيرا ندامت از ظهار لازمه برگشت است، نه معناى تحت اللفظى بر گشتن بدانچه گفته اند.
بـعـضـى ديـگر گفته اند: مراد از برگشتن بدانچه گفته اند، برگشتن به همان صيغه ظـهـار اسـت كـه بـه زبـان جـارى كـرده اند، و منظور است بخواهند دوباره آن را به زبان بـيـاورنـد. ايـن مـعـنـا هـم درسـت نـيـسـت، براى اين كه لازمه اش اين است كه هميشه كفاره، مـخـصـوص ظـهـار دوم باشد اما ظهار اول كفاره نداشته باشد، و آيه شريفه چنين چيزى را نمى فهماند، و سنت هم صرف تحقق ظهار را باعث كفاره دانسته، نه تعدد آن را.
سـپـس ايـن دنـبـاله را بـراى جـمـله مـورد بـحـث آورده كـه (ذلكم توعظون به و اللّه بما تـعـملون خبير) تا اعلام كرده باشد به اين كه دستور آزاد كردن برده توصيه اى است از خـداى تـعـالى، نـاشـى از آگـاهـى او بـه عـمـل شـمـا، چـون خـدا عـالم بـه اعمال انسان ها است. پس كفاره، اين خاصيت را دارد كه آثار سوء ظهار را از بين مى برد.
فـمـن لم يـجـد فـصـيـام شـهـريـن مـتـتـابـعـيـن مـن قـبـل ان يتماسا...
|
ايـن جـمـله بـيـانـگـر خـصـلت دوم از خـصـال سـه گـانـه كـفـاره است كه مترتب بر خصلت اول است، يعنى كسى اين وظيفه را دارد كه قدرت بر آزاد كردن برده نداشته باشد، چنين كسى است كه مى تواند به جاى آن، دو ماه پى در پى روزه بگيرد كه بعد از دو ماه روزه، جـمـاع بـرايـش حـلال مـى شـود. در ايـن جـمـله هـم بـراى بـار دوم قـيـد (مـن قبل ان يتماسا) را آورده تا كسى خيال نكند اين قيد مخصوص خصلت اولى است.
(فـمـن لم يـستطع فاطعام ستين مسكينا) - جمله خصلت سوم را بيان نموده مى فرمايد: اگـر ظـهـار كـنـنـده نـتـوانست برده آزاد كند، و در مرحله دوم نتوانست دو ماه روزه بگيرد، در مـرحـله سـوم شـصـت مـسـكـيـن را طـعـام دهـد كـه تـفـصـيـل هـر يـك از ايـن خصال سه گانه در كتب فقه آمده است.
(ذلك لتومنوا باللّه و رسوله ) - يعنى اين كه چنين حكمى تشريع نموده، و اين كه چـنـين كفاره هايى واجب كرديم، و به اين وسيله رابطه همسرى را حفظ نموديم، تا هر كس بخواهد بتواند به همسر خود برگردد. و از سوى ديگر اين كه او را به كفارات جريمه كرديم تا ديگر به سنت هاى دوران جاهليت برنگردد، همه اينها براى اين است كه شما به خدا و رسولش ايمان آورده، رسوم جاهليت را كنار بگذاريد.
(و تلك حدود اللّه و للكافرين عذاب اليم ) - كلمه (حد) در هر چيزى به معناى آن نـقـطـه اى اسـت كـه آن چـيـز بـدان مـنـتـهى مى شود. و از آن فراتر نمى رود، اين كلمه در اصـل بـه مـعـنـاى مـنـع بـوده. و مـنـظـور از جـمـله مـورد بـحـث ايـن اسـت كـه خصال سه گانه بالا را بدين جهت واجب كرديم ، و يا طور كلى احكامى كه در شريعت مقرر نـمـوديـم هـمـه حدود خدايند و با مخالفت خود از آن تعدى نكنيد، و كفار كه حدود ظهار و يا همه حدود و احكام تشريع شده ما را قبول ندارند عذابى دردناك دارند.
و ظـاهـرا مراد از كفار، همان كسانى هستند كه حكم خدا را رد مى كنند و ظهار را به عنوان يك سـنت موثر و مقبول مى پذيرند. مؤ يد اين ظهور جمله (ذلك لتومنوا باللّه و رسوله ) است كه مى فرمايد: اين سخن را بدان جهت گفتيم تا اذعان و يقين كنيد، كه حكم خدا حق است، و رسول او صادق و امين در تبليغ است، علاوه بر تاكيدى كه كرده و فرموده : (وتلك حـدود اللّه ). البـته احتمال هم دارد كه مراد از كفر، كفر عقيدتى نباشد، بلكه كفر عملى يعنى نافرمانى باشد.
ان الذيـن يـحـادون اللّه و رسـوله كـبـتـوا كـما كبت الذين من قبلهم ...
|
كلمه (محادة ) مصدر فعل (يحادون ) است به معناى ممانعت و مخالفت است . و كلمه (كبت ) به معناى اذلال و خوار كردن است.
و اين آيه شريفه و آيه شريفه بعدش هر چند ممكن است مطلبى جديد و از نو بوده باشد، و بـخـواهـد بـفـهـماند كه مخالفت خدا و رسول او چه عواقبى در پى دارد، و ليكن از ظاهر سـيـاق بـرمـى آيـد كـه بـه آيـه قـبـل نـظـر دارد و مـى خـواهـد ذيـل آن را تعليل نموده، بفهماند كه اگر از مخالفت و تعدى از حدود خدا نهى كرديم، و دسـتـور داديـم كـه بـه خـدا و رسـول ايـمان بياوريد، براى اين بود كه هر كس با خدا و رسـول مـخـالفـت كـنـد ذليـل و خـوار مـى شـود هـمـچـنـان كـه امـت هـاى قبل از اين امت، به همين خاطر ذليل شدند.
آنگاه مطلب را با جمله (و قد انزلنا ايات بينات و للكافرين عذاب مهين ) تاكيد نموده، مـى فـرمـايـد: هـيـچ شـكـى در ايـن نـيـسـت كـه ايـن دسـتـورات از ناحيه ما است، و اين كه رسول ما در تبليغ رسالت ما صادق و امين است و آنهايى كه اين دستورات را رد مى كنند عذابى خوار كننده دارند.
يوم يبعثهم اللّه جميعا فينبئهم بما عملوا...
|
كـلمـه (يـوم ) ظـرف اسـت بـراى جـمله (و كافران عذابى اليم دارند) يعنى در چنين روزى اين عذاب را دارند، در روزى كه خدا مبعوثشان مى كند كه روز حساب و جزاء است، و آنگاه آنان را از حقيقت همه آنچه كرده اند با خبر مى سازد.
(احـصـيـه اللّه و نـسـوه ) - كلمه (احصاء) معناى احاطه داشتن به عدد هر چيز است، بـه طـورى كـه حـتـى يك عدد از آن از قلم نيفتد. راغب مى گويد: احصاء به معناى به دست آوردن عـدد واقـعـى هـر چـيـز اسـت، مـى گـويـنـد (احـصـيـت كـذا). و اصل اين كلمه از ماده (حصا) است كه به معناى سنگريره است. و اگر شمردن را از اين ماده ساخته اند، براى اين بوده كه عرب در شمردن هر چيزى به سنگريره اعتماد مى كرده، همچنان كه ما با انگشتان خود چيزى را مى شماريم.
(و اللّه عـلى كـل شـى ء شـهـيـد) - ايـن جـمـله تـعـليـل اسـت بـراى جـمـله (احـصـيـه اللّه ) مـى فـرمـايـد: اگـر گـفـتـيـم خـدا عمل آنان را شمرده دارد، و خود آنان فراموش كرده اند، براى اين است كه خدا ناظر و شاهد بر هر چيز است.
و ما در تفسير آخر سوره حم سجده معناى شهادت خدا بر هر چيز را بيان كرديم.
بحث روايتى
(رواياتى درباره شأن نزول آيات مربوط به ظهار)
در كتاب الدر المنثور است كه : ابن ماجه، ابن ابى حاتم، و حاكم - وى حديث را صحيح دانـسـتـه - و ابـن مـردويـه، و بيهقى از عايشه روايت آورده اند كه گفت : بزرگ است آن خـدايـى شـنوائيش به وسعت جهان وسيع است، و هر چيزى را مى شنود، من آن روز كه خوله دختر ثعلبه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مراجعه كرده بود كلامش را مى شنيدم - اما در عين حال همه اش را نفهميدم - داشت درباره همسرش به آن جناب شكايت مى كـرد، عرضه مى داشت : يا رسول اللّه ! شوهرم از جوانى من استفاده كرد، و من رحم خود را در اخـتـيـارش گـذاشتم، تا اين كه امروز كه پير شدم و ديگر فرزند نمى آورم مرا ظهار كرده، خدايا، مـن از دسـت او نـزد تـو شـكـايـت مـى آورم. هـنـوز از جـا بـرنـخـاسـتـه بـود كـه جـبـرئيـل ايـن آيـات را آورد: (قـد سمع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها) و همسرش اوس بن صامت بود.
مؤلف: البـتـه روايـاتـى كـه در شأن نـزول ايـن آيـات از طـرق اهـل سـنـت رسـيـده بـسـيار زياد است، و در اين كه نام آن زنو نام پدرش و نام همسر و پدر هـمـسـرش چـه بوده اختلاف دارند. از همه معروف تر همين است كه نام او خوله و نام پدرش ثـعـلبـه و نـام هـمـسـرش اوس بـن صـامـت انـصـارى بـوده. قـمـى هـم اجـمـال داسـتـان را در تـفـسـيـر خـود آورده، البـتـه روايـت ديـگـرى نقل كرده كه به زودى از نظرتان خواهد گذشت.
و در مـجـمـع البـيان در تفسير آيه شريفه (و الذين يظاهرون من نسائهم ثم يعودون لما قـالوا) گـفـتـه : و اما نظريه ائمه اهل بيت (عليهم السلم) اين است كه مراد از برگشتن به آنچه گفته اند،است بخواهند با همين زن همخوابگى نموده، ظهارى را كه كرده بودند نـقـض كـنـنـد، چـون وطـى چـنـيـن زنـى قـبـل از كـفـاره جـائز نـيـسـت، و حـكـم ظـهـار بـاطـل نـمـى شـود مـگـر بعد از كفاره. و در تفسير قمى آمده كه : على بن الحسين براى ما حـديـث كـرد و گفت : محمد بن ابى عبداللّه، از حسن بن محبوب از ابى ولاد از حمران از امام بـاقـر (عليه السلام) بـرايـم نـقـل كـرد كـه فـرمـود: زنـى از مـسـلمـانـان نـزد رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم) رفـت و عـرضـه داشـت : يـا رسـول اللّه ! فـلانـى همسر من است كه عمرى رحم خود را در اختيارش گذاشتم، و در امور دنـيـا و آخـرتـش يـاريـش كـردم ، و هـيـچ نـامـلايمى از من نديده مى خواهم از او شكايت كنم. فـرمـود: از چـه شكايت كنى ؟ عرضه داشت : به من گفته تو بر من حرامى، همان طور كه پـشـت مـادرم حـرام اسـت، و مـرا از خـانـه ام بـيـرون كـرده، حـال در كـار مـن چـاره اى بينديش. حضرت فرمود: خداى تعالى درباره اين مسأله آيه اى نازل نفرموده تا طبق آن ميان تو و شوهرت حكم كنم، و من نمى خواهم از كسانى باشم كه پاسخ روشن نمى دهند. زن شروع كرد به گريه كردن، و شكوه نمودن به درگاه خداى عزوجل، و از نزد رسول خدا بيرون رفت.
راوى مـى گـويـد: خـداى تـعـالى گـفـتـگـوى او بـا رسـول خـدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و شكايتش در امر شوهرش را شنيد، و اين آيات را نـازل كـرد: (بـسـم اللّه الرحـمـن الرحـيـم قـد سـمـع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها - تا جمله - و ان اللّه لعفو غفور).
سـپـس اضـافـه كـرده اسـت : رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم) فـرسـتـاد بـه دنـبـال آن زن، و به وى فرمود برو شوهرت را بياور. زن شوهرش را آورد. حضرت به او فرمود: آيا تو به همسرت چنين و چنان گفته اى ؟ عرضه داشت : بله گفته ام تو بر من حرامى همانطور كه پشت مادرم حرام است. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود خـداى تـعـالى دربـاره كـار تـو و هـمـسـرت، قـرآنـى (آيـاتـى ) نـازل كـرده، و آيـات را بـرايـش خـوانـد: (بـسـم اللّه الرحـمـن الرحـيـم قـد سـمـع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها - تا جمله - ان اللّه لعفو غفور). بنابر اين همسرت را به خانه ببر، زيرا تو سخنى منكر و نامشروع گفته اى، و خدا از جرمت گذشت، و ديگر چنين كارى را تكرار مكن.
راوى مـى گـويد: مرد برگشت، در حالى كه از آن چه همسرش گفته بود پشيمان بود، و خداى تعالى براى اين كه مؤمنين دچار چنين ندامتى نشوند، اين آيه را فرستاد: (كسانى كـه هـمـسـر خود را ظهار مى كنند، و پشيمان مى شوند...) يعنى از اين به بعد، و بعد از آنـكـه ايـن مـرد چـنـيـن كرد و خدا او را عفو فرمود، اگر كسى چنين كند، بر او واجب مى شود قـبل از همخوابگى با همسرش برده اى آزاد كند. (ذلكم توعظون به و اللّه بما تعملون خـبـيـر)، و اگـر كـسـى نـمـى تـوانـد بـرده آزاد كـنـد، قـبـل از تـمـاس دو مـاه پـى در پى روزه بگيرد، و كسى كه استطاعت اين را هم ندارد شصت مـسكين را طعام دهد. آنگاه فرمود: خداى تعالى عقوبت كسى را كه بعد از اين نهى ظهار كند ايـن خـصـال قـرار داده و فـرمـوده : (ذلك لتـومنوا باللّه و رسوله و تلك حدود اللّه ) يعنى اين است حد ظهار - تا آخر حديث.
مؤلف: اين آيه با در نظر گرفتن سياقش و مخصوصا مضمون جمله آخرش كه مسأله عفو و مـغـفـرت را آورده، بـا مـضـمـون ايـن حـديث بهتر مطابقت دارد، و حديث از حيث سند هم عيبى نـدارد، چـيـزى كه هست با ظاهر خود عبارت آيه مى فرمايد: (و الذين يظاهرون من نسائهم ثـم يـعـودون لمـا قـالوا) سـازگـار نـيـسـت، بـراى ايـن كـه از ظاهر آيه برمى آيد كه شـوهـرش پـشـيـمان شده، و روايت مى گويد: شوهرش پشيمان نشد، بلكه زن او اعتراض كرده.