آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
لم يكن الذين كفروا من اءهل الكتب و المشركين منفكين حتى تأ تيهم البينة (1)
رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة (2)
فيها كتب قيمة (3)
و ما تفرق الذين اءوتوا الكتب إ لا من بعد ما جاءتهم البينة (4)
و مـا اءمـروا إ لا ليـعـبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا الزكوة و ذلك دين (5)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - كـافـران از اهـل كـتـاب و مـشـركـان (مـى گـفـتند) ما دست از آئين خود بر نمى داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد!
2 - پيامبرى از سوى خدا كه صحيفه هاى پاكى را بر ما بخواند.
3 - و در آن نوشته هاى صحيح و پر ارزش باشد.
4 - ولى اهـل كـتـاب (در ديـن خـدا) اخـتـلاف نـكـردنـد مـگـر بـعـد از آنـكـه دليل روشن براى آنان آمد.
5 - در حـالى كـه بـه آنـهـا دسـتـورى داده نـشـده بـود جـز ايـنـكـه خدا را پرستش كنند با كـمـال اخـلاص ، و از شـرك بـه تـوحـيد باز گردند، نماز را برپا دارند، و زكات را ادا كنند، و اين است آئين مستقيم و صحيح و پايدار.
تفسير:
اين است آئين جاويدان
در آغـاز سـوره بـه وضـع اهـل كـتـاب (يـهـود و نـصـارى ) و مـشـركـان عـرب قبل از ظهور اسلام پرداخته مى گويد: آنها مدعى بودند ما دست از آئين خود بر نمى داريم تـا دليـل روشـنـى و پـيـامـبـر مـسـلمـى بـراى مـا بـيـايـد (لم يـكـن الذيـن كـفـروا مـن اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى تاتيهم البينة ).
پـيـامـبـرى كـه از سـوى خـدا بـاشـد، و صـحـيـفـه هاى پاك و پاكيزهاى را بر ما بخواند (رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة ).
صحيفه هائى كه در آن نوشته هاى درست و موزون و ثابت و پر ارزش باشد
(فيها كتب قيمة ).
آرى آنها قبل از ظهور پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين ادعائى را داشتند، ولى بـعـد از ظـهـور او و نزول كتاب آسمانيش صحنه عوض شد، و آنها در دين خدا اختلاف كـردنـد و اهـل كـتـاب اخـتـلاف نـكـردنـد مـگـر بـعـد از آنـكـه دليـل روشن و پيامبر راستين و آشكار براى آنها آمد، (و ما تفرق الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءتهم البينة ).
به اين ترتيب آيات فوق ادعاى اهل كتاب و مشركان را بازگو مى كند كه در آغاز اصرار داشتند كه اگر پيامبرى با دلائل روشن براى دعوت ما بيايد پذيرا مى شويم .
ولى بـعـد از آمـدنـش از اين قول خود سرباز زدند، و با او به مقابله و ستيز برخاستند، جز گروهى كه طريق ايمان را پيش گرفتند.
بـنـابـرايـن آيـه فـوق شبيه چيزى است كه در سوره بقره آيه 89 آمده است : و لما جائهم كـتـاب مـن عـند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عـرفـوا كـفـروا به فلعنة الله على الكافرين : هنگامى كه از طرف خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند، و پيش از آن به خود نويد فتح مى دادنـد، هـنـگـامـى كـه ايـن كـتـاب و پـيـامـبـرى را كـه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.
مـى دانـيـم اهـل كـتـاب انـتـظـار چـنـيـن ظـهـورى را داشـتـنـد، و قـاعـدة مـشـركـان عـرب كـه اهـل كـتـاب را از خـود عـالم تـر و آگـاه تـر مـى دانستند نيز در اين برنامه با آنها همصدا بـودنـد، ولى بـعـد از تـحـقـق آرزوهـايـشـان مـسير خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند.
جـمـعـى از مـفـسران اعتقاد ديگرى در تفسير اين آيات دارند، و آن اينكه : منظور اين است كه آنـهـا واقـعـا نـه بر حسب ادعا از آئين خود دست بر نمى داشتند و منفك و جدا نمى شدند، تا دليل روشنى به سراغشان آيد.
ولى مـفـهـوم ايـن سـخـن آن اسـت كـه بـعـد از آمـدن چـنـيـن دليـل روشـنـى ايمان آوردند، در حالى كه آيات بعد نشان مى دهد اين مطلب چنين نبود، مگر ايـنـكـه گـفته شود منظور ايمان آوردن گروهى از آنها است هر چند در اقليت باشند، و به اصطلاح از قبيل موجبه جزئيه است
ولى بـه هـر حـال ايـن تـفـسـيـر بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، و شـايـد بـه هـمـيـن دليـل فخر رازى در تفسير خود آيه نخست را از پيچيده ترين آيات قرآن مى شمرد كه در تـضـاد بـا آيـات بـعد است ، و بعد براى حل مشكل طرقى ذكر مى كند كه بهترين آن همان است كه ما در بالا آورديم .
در ايـنـجـا تـفـسـيـر سومى نيز وجود دارد و آن اينكه : منظور اين است كه خداوند مشركان و اهـل كتاب را به حال خود رها نمى كند، تا زمانى كه به آنان اتمام حجت نمايد، و بينه اى بفرستد، و راه را به آنان نشان دهد و لذا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) را براى هدايت آنها فرستاد.
در حـقـيـقـت ايـن آيـه اشـاره بـه قـاعده لطف است كه در علم كلام مطرح مى باشد كه خداوند براى هر قوم و ملتى دلائل روشن را براى اتمام حجت خواهد فرستاد.
به هر حال منظور از (بينه ) در اينجا دليل روشن است كه مصداق آن طبق آيه دوم شخص (رسول الله ) است ، در حالى كه قرآن مجيد را بر زبان داشت .
(صحف ) جمع (صحيفه ) به معنى اوراقى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و منظور از آن در ايـنـجـا مـحـتواى اوراق است ، زيرا مى دانيم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگز چيزى را از روى اوراق نمى خواند.
و مـنـظـور از (مـطـهـره ) پـاك بـودن آن از هـر گـونـه شـرك و كـذب و دروغ و باطل است ، و مطهر از اينكه شياطين جن و انس در آن دخالت كنند.
هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 42 فـصـلت آمـده اسـت : لا يـاتـيـه الباطل من بين يديه و لا من خلفه : هيچگونه باطلى نه از پيش رو، و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد.
جمله (فيها كتب قيمة ) اشاره به اين است كه در اين صحف آسمانى مطالبى نوشته شده كـه از هـر گـونـه انـحراف و اعوجاج و كجى بركنار است . بنابراين (كتب ) به معنى مـكـتـوبـات است و يا به معنى احكام و مقرراتى كه از ناحيه خداوند تعيين شده است ، زيرا كـتـابـت بـه معنى تعيين حكم نيز آمده ، چنانكه مى فرمايد: كتب عليكم الصيام كما كتب على الذيـن مـن قـبـلكـم روزه بـر شـما مقرر شد همانگونه كه بر پيشينيان مقرر گرديد (بقره 183).
و بـه ايـن ترتيب (قيمة ) به معنى صاف و مستقيم ، يا محكم و پابرجا، يا ارزشمند و پربها، و يا همه اين مفاهيم در آن جمع است .
اين احتمال نيز داده شده كه چون قرآن تمام محتواى كتب پيشين را با اضافات فراوانى در بـر دارد و لذا گـفـتـه شـده كـه در آن كـتـب قـيـمـه گـذشـتـه اسـت . قابل توجه اينكه در آيه اول اهل كتاب مقدم بر مشركان ذكر شده اند، و در آيه چهارم تنها سخن از اهل كتاب است و از مشركان سخنى به ميان نيامده ، در حالى كه آيه ناظر به هر دو است .
ايـن تـعـبـيـرات ظـاهـرا بـه خـاطـر آن اسـت كـه اهـل كـتـاب در ايـن بـرنـامـه هـا اصـل و اسـاس بـودنـد، و مـشـركـان تـابـع آنـهـا، و يـا بـه خـاطـر آن اسـت كـه اهل كتاب
در خـور مذمت بيشترى بودند، چرا كه آنها علما و دانشمندان فراوانى داشتند، و از اين نظر در سـطـحـى بـالاتر از مشركان قرار گرفته بودند، بنابراين مخالفت آنها زشت تر و ناپسندتر بود و در خور سرزنش فراوان .
سـپـس اهـل كتاب و به تبع آنها مشركان را مورد ملامت قرار داده ، مى گويد: چرا در اين آئين جـديـد اخـتـلاف كـردنـد، بـعـضـى مـؤ مـن و بـعـضى كافر شدند، در حالى كه در اين آئين دسـتـورى به آنها داده نشده است جز اينكه خدا را پرستش كنند، و عبادت او را از عبادت غير او خـالص سـازنـد، و از هـر گـونـه شـرك بـاز گـردنـد و مـتـمـايـل بـه توحيد شوند، نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند (و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا الزكاة ).
سپس مى افزايد:
(و اين است آئين مستقيم و پايدار) (و ذلك دين القيمة ).
در ايـنـكـه مـنـظـور از (و مـا امـروا)... در ايـنـجا چيست جمعى گفته اند منظور اين است كه اهـل كـتـاب در آئيـن خـودشان مساءله توحيد و نماز و زكات وجود داشته و اينها مسائلى است ثابت ، ولى آنها به اين دستورات نيز وفادار نمانده اند.
ديگر اينكه در آئين اسلام دستورى جز توحيد خالص و نماز و زكات و مانند
آن نـيـامـده ، و ايـنـهـا امـورى هـسـتـنـد شـنـاخـتـه شـده ، چـرا از قبول آن سرباز مى زنند؟ و در پذيرش آن اختلاف مى كنند.
مـعـنـى دوم نـزديـك تـر بـه نـظـر مـى رسـد، زيـرا بـه دنـبـال آيـه قـبـل كه سخن از اختلاف آنها در پذيرش آئين جديد مى گفت مناسب همين است كه (امروا) ناظر به آئين جديد باشد.
از ايـن گـذشـتـه مـعـنـى اول تـنـهـا در بـاره اهـل كـتـاب صـادق اسـت و مـشـركـان را شـامـل نـمـى شـود، در حـالى كـه مـعـنـى دوم هـمـگـان را شامل مى شود.
مـنظور از (دين ) كه بايد آن را براى خدا خالص كنند به عقيده بعضى از مفسران همان (عـبـادت ) اسـت ، و جـمـله (الا ليـعـبـدوا الله ) كـه قبل از آن ذكر شده نيز همين معنى را تاءييد مى كند
ولى ايـن احـتـمـال وجود دارد كه منظور مجموعه دين و شريعت باشد، يعنى آنها ماءمور شده بـودنـد كـه خـدا را پـرسـتش كنند و دين و آئين خود را در تمام جهات خالص گردانند، اين مـعـنى با گستردگى مفهوم دين سازگارتر است ، و جمله بعد (و ذلك دين القيمة ) كه دين را به معنى وسيع مطرح كرده همين معنى را تاءييد مى كند.
(حـنـفـا) جـمـع (حـنـيف ) از ماده حنف (بر وزن كنف ) به گفته راغب در مفردات به معنى تمايل يافتن از گمراهى به سوى راه مستقيم است ، و عرب تمام كسانى را كه حج بجا مى آوردنـد يا ختنه مى كردند حنيف مى ناميد، اشاره به اينكه آنها بر آئين ابراهيم بوده اند و احنف به كسى گفته مى شود كه پاى او كث باشد.
رويـهـمـرفـتـه از كـتـب مـخـتـلف لغـت چـنـيـن بـه دسـت مـى آيـد كـه ايـن واژه در اصـل بـه مـعـنى انحراف و كجى بوده ، منتها در قرآن و اخبار اسلامى به معنى انحراف از شرك به سوى توحيد و هدايت به كار رفته است .
انـتـخاب اين تعبير ممكن است در اصل به اين دليل باشد كه جامعه هاى بت پرست هر كسى كـه آئيـن آنـهـا را رها مى كرد و به سوى توحيد گام بر مى داشت او را حنيف (منحرف ) مى شـمـردنـد، و تـدريـجـا اين تعبير براى پويندگان راه توحيد به عنوان يك تعبير رائج شناخته شد كه در حقيقت مفهومش انحراف از ضلالت به هدايت بود، و لازمه آن همان توحيد خـالص و اعـتـدال كـامـل و اجـتناب از هر گونه افراط و تفريط است ، ولى نبايد فراموش كرد كه اينها معانى ثانوى اين كلمه است .
جـمـله (و ذلك ديـن القـيـمـة ) اشـاره بـه آن اسـت كـه ايـن اصـول يـعـنـى تـوحـيـد خـالص و نـمـاز (تـوجه به خالق ) و زكات (توجه به خلق ) از اصـول ثـابـت و پـابرجاى همه اديان است ، بلكه مى توان گفت اينها در متن فطرت آدمى قرار دارد.
زيـرا از يـكـسـو سرنوشت انسان بر مساءله توحيد است ، و از سوى ديگر فطرتش او را دعـوت بـه شـكـر مـنـعـم و معرفت و شناخت او مى كند، و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنيت انسان او را به سوى كمك به محرومان فرا مى خواند.
بنابراين ريشه اين دستورات به صورت كلى در اعماق همه فطرتها جاى دارد، لذا در متن تعليمات همه انبياى پيشين و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار گرفته است .
آيه و ترجمه
إ ن الذيـن كـفـروا مـن اءهـل الكـتـب و المـشـركـيـن فـى نـار جـهـنم خلدين فيها اءولئك هم شر البرية (6)
إ ن الذين ءامنوا و عملوا الصلحت اءولئك هم خير البرية (7)
جـزاؤ هـم عـنـد ربـهم جنت عدن تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها اءبدا رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه (8)
|
ترجمه :
6 - كـافـران از اهـل كـتـاب و مـشـركـان در دوزخـنـد، جـاودانه در آن مى مانند، آنها بدترين مخلوقاتند.
7 - (اما) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند.
8 - پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جـارى اسـت ، هـمـيشه در آن مى مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنود، و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.
تفسير:
بهترين و بدترين مخلوقات !
در آيـات گـذشـتـه آمـده بـود كـه كـفـار اهـل كـتـاب و مـشـركـان در انـتـظـار ايـن بودند كه دليـل روشـنـى از سـوى خـداونـد سـراغ آنـها بيايد، ولى بعد از آمدن (بينه ) متفرق و پراكنده شدند و هر كدام راهى را پيش گرفتند.
در آيات مورد بحث به دو گروه كافران و مؤ منان در برابر اين دعوت الهى ، و سرانجام كار هر يك از آنها اشاره مى كند.
نخست مى فرمايد: كسانى كه از اهل كتاب و مشركان به اين آئين جديد كافر شدند در آتش دوزخـنـد، جـاودانـه در آن مـى مـانـنـد، آنـهـا بـدتـريـن مـخـلوقـاتـنـد! (ان الذيـن كـفـروا مـن اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر البرية ).
تـعـبـيـر بـه (كـفـروا) اشـاره بـه كـفـرشـان در مقابل آئين اسلام است ، و گر نه كفر و شرك قبلى آنها مطلب تازه اى نيست .
تـعـبـيـر اولئك هـم شـر البـريـة (آنها بدترين مخلوقاتند) تعبير تكان دهنده اى است كه نـشان مى دهد در ميان تمام جنبندگان و غير جنبندگان موجودى مطرودتر از كسانى كه بعد از وضـوح حق و اتمام حجت راه راست را رها كرده در ضلالت گام مى نهند يافت نمى شود، و ايـن در حـقـيـقـت شـبـيـه چـيـزى اسـت كـه در آيـه 22 سـوره انفال آمده است : ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون : بدترين جنبندگان نـزد خـداونـد افـرادى هـسـتـنـد كـه نـه گوش شنوا دارند و نه زبان گويا و نه انديشه بيدار!
و يـا آنـچـه در سوره اعراف آيه 179 آمده كه بعد از ذكر گروه دوزخيان با همين اوصاف مى فرمايد: اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون :
(آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر، آنها غافلانند).
آيـه مورد بحث مطلبى فراتر از اينها نيز دارد چرا كه آنها را بدترين مخلوقات معرفى كرده ، و اين در حقيقت به منزله بيان دليلى است براى خلود آنها در آتش دوزخ .
چـرا آنـهـا بـدترين مخلوقات نباشند در حالى كه تمام درهاى سعادت به رويشان گشوده شـده و از روى كـبـر و غـرور و عـنـاد و لجـاج آگـاهـانه به مخالفت برخاستند. مقدم داشتن اهـل كـتـاب بـر مـشـركـان در اين آيه نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها داراى كتاب آسـمـانـى و عـلمـا و دانـشـمـندان بودند و نشانه هاى پيغمبر اسلام در كتب آنها صريحا آمده بود، بنابراين مخالفت آنها زشت تر و بدتر بود.
در آيه بعد به گروه دوم كه نقطه مقابل آنها هستند و در قوس صعودى قرار دارند اشاره كـرده مـى فـرمـايـد: كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و اعـمال صالح انجام دادند آنها بهترين مخلوقات خدا هستند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ).
سـپـس پـاداش آنها را در چند جمله كوتاه چنين بيان مى كند: جزاى آنها نزد پروردگارشان بـاغـهـاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش پيوسته جارى است ، در حالى كه هـمـيـشـه در آن مـى مانند (جزاؤ هم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا).
(هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنود) (رضى الله عنهم و رضوا عنه ).
و ايـن مـقـام والا و پـاداشهاى مهم و بى نظير از آن كسى است كه از پروردگارش بترسد (ذلك لمن خشى ربه ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در مـورد مـؤ مـنـان سـخـن از انـجـام اعـمـال صـالح نـيـز بـه ميان آمده كه در حقيقت ميوه درخت ايمان است ، اشاره به اينكه ادعاى ايـمـان به تنهائى كافى نيست ، بلكه اعمال انسان بايد گواه بر ايمان او باشد، ولى كفر به تنهائى هر چند تواءم با عمل ناصالحى نيز نباشد مايه سقوط و بدبختى است ، گـذشـتـه از ايـن كـفـر مـعـمـولا مـبـداء انـواع گـنـاهـان و جـنـايـات و اعمال خلاف نيز مى شود.
تـعـبـير (اولئك هم خير البرية ) به خوبى نشان مى دهد كه انسانهاى مؤ من و صالح العـمـل حـتى از فرشتگان برتر و بالاترند، چرا كه آيه مطلق است ، و هيچ استثنائى در آن نـيـسـت ، آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز گـواه بـر ايـن مـعـنـى مـى باشد ، مانند آيات سجود فرشتگان بر آدم ، و آيه و لقد كرمنا بنى آدم (اسراء - 70).
بـه هـر حـال در ايـن آيه نخست از پاداش مادى و جسمانى آنها كه باغهاى پر نعمت بهشتى اسـت سـخـن به ميان آمده ، و بعد از پاداش معنوى و روحانى آنان كه هم خدا از آنان راضى است و هم آنان از خدا راضى .
آنـهـا از خـدا راضى اند چرا كه هر چه خواسته اند به آنها داده ، و خدا از آنها راضى است چـرا كـه هـر چـه او خواسته انجام داده اند، و اگر هم لغزشى بوده به لطفش صرف نظر كـرده ، چـه لذتـى از ايـن بـرتـر و بـالاتـر كـه احـسـاس كـنـد مـورد قـبـول و رضـاى مـعـبـود و مـحـبـوبـش واقـع شـده ، و بـه لقـاى او واصل گرديده است .
دارند هر كس از تو مرادى و مطلبى |
مقصود ما ز دنيى و عقبى لقاى تو است ! |
آرى بـهـشـت جـسـم انـسـان ، بـاغهاى جاويدان آن جهان است ، ولى بهشت جانش رضاى خدا و لقاى محبوب است .
جمله (ذلك لمن خشى ربه ) نشان مى دهد كه تمام اين بركات از (خوف
و خشيت و ترس از خدا) سرچشمه مى گيرد، چرا كه همين ترس انگيزه حركت به سوى هر گونه اطاعت و تقوى و اعمال صالح است .
بـعـضـى از مفسران با ضميمه كردن اين آيه به آيه 28 سوره فاطر انما يخشى الله من عـبـاده العـلماء تنها دانشمندان از خدا مى ترسند چنين نتيجه گرفته اند كه بهشت در واقع حق مسلم دانشمندان و آگاهان است .
البـتـه بـا تـوجـه بـه ايـنكه خشيت مراتب و مراحلى دارد و علم و دانش و آگاهى نيز داراى سلسله مراتب است مفهوم اين سخن روشن مى شود.
ضـمـنـا بـعضى عقيده دارند كه مقام (خشيت ) مقامى برتر از مقام (خوف ) است ، زيرا خوف به هر گونه ترس گفته مى شود ولى خشيت ترسى است تواءم با تعظيم و احترام .
نكته ها :
1 - على (عليه السلام ) و شيعيانش خير البريه اند
در روايـات فـراوانـى كـه از طـرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنين در منابع معروف شـيـعـه نـقـل شده ، آيه (اولئك هم خير البرية ) (آنها بهترين مخلوقات خدا هستند) به على (عليه السلام ) و پيروان او تفسير شده است .
(حـاكـم حـسـكـانـى ) نـيـشـابـورى كـه از دانـشـمـنـدان مـعـروف اهـل سـنـت در قـرن پـنـجـم هـجـرى اسـت ايـن روايـات را در كـتـاب مـعـروفـش (شـواهـدالتنزيل ) با اسناد مختلف نقل مى كند، و تعداد آن بيش از بيست روايت است كه به عنوان نمونه چند روايت را از نظر مى گذارنيم :
1 - (ابن عباس ) مى گويد: هنگامى كه آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية نازل شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود:
هـو انـت و شـيـعـتك تاتى انت و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين ، و ياتى عدوك غضبانا مقحمين :
مـنـظـور از ايـن آيـه تـو و شـيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد محشر مى شـود و بـه زور بـه جـهـنـم مى رود (در بعضى از نسخه هاى حديث مقمحين آمده است كه به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسيله غل و زنجير مى باشد).
2 - در حديث ديگرى از (ابوبرزه ) آمده است كه وقتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را قرائت كرد، فرمود: هم انت و شيعتك يا على ، و ميعاد ما بينى و بينك الحوض : آنها تو و شيعيانت هستيد، اى على ! و وعده من و شما كنار حوض كوثر است !.
3 - در حـديـث ديـگرى از (جابر بن عبدالله انصارى ) آمده است كه ما خدمت پيغمبر اكرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) كـنـار خـانه خدا نشسته بوديم على (عليه السلام ) به سوى ما آمد، هنگامى كه چشم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او افتاد فرمود: قد اتـاكـم اخـى : بـرادرم بـه سـراغ شـمـا مـى آيـد سـپـس رو بـه كـعـبـه كـرد: فقال و رب هذه البنية ! ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة : به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارانند سپس رو به سوى ما كرد و افزود:
امـا و الله انه اولكم ايمانا بالله ، و اقومكم بامر الله ، و اوفاكم بعهد الله و اقضاكم بحكم الله و اقسمكم بالسوية ، و اعدلكم فى الرعية ، و اعظمكم عند الله مزية .
قال (جابر): فانزل الله : (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات
اولئك هم خير البرية ) فكان على اذا اقبل قـال اصـحـاب مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) قـد اتـاكـم خـيـر البـريـة بـعـد رسول الله .
به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد، و قيام او به فرمان خدا بيش از همه شـمـا اسـت ، وفـايـش بـه عـهد الهى از همه بيشتر، و قضاوتش به حكم الله افزونتر، و مساواتش در تقسيم (بيت المال ) از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از همه فزون تر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است .
جـابـر مـى گـويـد: در ايـنـجـا خداوند آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامى كه على (عليه السلام ) مى آمد ياران محمد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى گـفـت نـد: بـهـتـريـن مـخـلوق خـدا بـعـد از رسول الله آمد!.
نـزول ايـن آيـه در كـنار خانه كعبه منافات با مدنى بودن سوره ندارد، زيرا ممكن است از قـبـيـل نـزول مـجـدد، و يـا تـطـبـيـق بـوده بـاشـد، بـعـلاوه بـعـيـد نـيـسـت كـه نزول اين آيات در سفرهائى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مدينه به مـكه آمده است واقع شده باشد، به خصوص اينكه راوى روايت جابر بن عبد الله انصارى است كه در مدينه به حضرت ملحق شد، و اطلاق مدنى بر اينگونه آيات بعيد نيست .
بـعـضـى از ايـن احـاديـث را (ابـن حـجـر) در كتاب (صواعق ) آورده و بعضى را محمد (شبلنجى ) در (نور الابصار).
(جـلال الديـن سـيـوطـى ) در (در المـنـثـور) نـيـز قـسمت عمده روايت اخير را از (ابن عساكر) از (جابر بن عبدالله ) نقل كرده است .
4 - در (درالمـنـثـور) از (ابـن عـبـاس ) آمـده اسـت كـه وقتى آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصـالحات اولئك هم خير البرية نازل شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على فرمود: هو انت و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين : آن تو و شيعيان تو در قيامت مى باشيد كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود!
5 - نـامـبـرده در حـديـث ديـگـرى از ابـن مـردويـه از عـلى (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى كـنـد كـه پـيـغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود: ا لم تسمع قول الله : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ؟ انت و شيعتك و موعدى و موعدكم الحوض ، اذا جئت الامم للحساب ، تدعون غرا محجلين : آيا اين سخن خدا نشنيده اى كـه مـى فـرمايد: كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند بهترين مخلوقاتند؟ ايـن تـو و شـيـعـيان تو هستيد، و وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر است ، هنگامى كه من براى حساب امتها مى آيم و شما دعوت مى شويد در حالى كه پيشانى سفيد و شناخته شده ايد.
بـسـيـارى ديـگـر از دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت نـيـز هـمـيـن مـضـمـون را در كـتـب خـود نـقـل كرده اند از جمله خطيب خوارزمى در (مناقب ) و (ابو نعيم اصفهانى ) در (كفاية الخـصـام ) و (عـلامـه طـبـرى ) در (تـفـسـيـر مـعـروفـش ) و ابـن صـبـاغ مـالكى در (فـصـول المـهـمـه ) و (عـلامـه شـوكانى ) در (فتح الغدير) و (شيخ سليمان قـنـدوزى ) در (يـنـابـيـع المـودة ) و آلوسـى در (روح المـعـانـى ) ذيل آيات مورد بحث و جمعى ديگر.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه حديث فوق از احاديث بسيار معروف و مشهور است كه از سوى غالب دانـشمندان و علماى اسلام پذيرفته شده ، و اين فضيلتى است بزرگ و بى نظير براى على (عليه السلام ) و پيروانش .
ضمنا از اين روايات به خوبى اين حقيقت آشكار مى شود كه واژه (شيعه )
از هـمـان عـصـر رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) به وسيله آن حضرت در ميان مـسـلمين نشر شد، و اشاره به پيروان خاص امير مؤ منان على (عليه السلام ) است ، و آنها كـه گـمـان مـى كـنند تعبير شيعه از تعبيراتى است كه قرنها بعد به وجود آمده سخت در اشتباهند.
2 - لزوم اخلاص نيت در عبادت
بـعـضـى از عـلمـاى اصول فقه به آيه و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين براى لزوم قـصـد قـربـت در عـبـادات ، و ايـنـكـه اصـل در اوامـر تـعـبدى بودن است نه توصلى استدلال كرده اند، و اين منوط به آن است كه دين در اينجا به معنى عبادت بوده باشد، تا دليـل بـر لزوم اخـلاص در عـبـادات گردد و امر را در اين آيه به طور مطلق قرار دهيم تا مـفـهـومـش لزوم قصد قربت در همه اوامر باشد (مگر مواردى كه به دليلى خارج شده ) در حـالى كـه مـفـهـوم آيـه ظـاهـرا هـيـچ يـك از ايـنـهـا نـيـسـت ، بـلكـه مـقصود اثبات توحيد در مـقـابـل شـرك اسـت ، يـعـنـى آنـهـا جـز بـه تـوحـيـد دعـوت نـشـده انـد و بـا ايـن حال ارتباطى با احكام فرعى ندارد.
3 - قوس عجيب صعودى و نزولى انسان
از آيـات ايـن سـوره بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه هيچ مخلوقى در عالم فاصله قوس صـعـودى و نـزوليـش بـه انـدازه انـسـان نـيـسـت ، اگـر داراى ايـمـان و اعـمـال صـالح بـاشـد (تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد كـه عـمـلوا الصـالحـات هـمـه اعـمـال صـالح را شـامـل مى شود نه بعضى را) برترين خلق خدا است ، و اگر راه كفر و ضلالت و لجاج و عناد را بپويد چنان سقوط مى كند كه بدترين خلق خدا مى شود!
اين فاصله عظيم ميان قوس صعودى و نزولى انسان گر چه مساءله
حـسـاس و خـطـرنـاكـى اسـت ، ولى دلالت بـر عـظـمـت مـقـام نـوع بـشـر و قـابـليـت تـكـامـل او دارد، و طـبـيـعـى اسـت كـه در كـنـار چـنـيـن قابليت و استعداد فوق العادهاى امكان تـنزل و سقوط فوق العاده نيز باشد. خداوندا! براى رسيدن به مقام شامخ خير البرية از لطـف تـو اسـتـمـداد مـى طلبيم . پروردگارا! ما را از شيعيان و پيروان آن بزرگ مردى قـرار ده كـه بـراى ايـن عنوان از همه شايسته تر است . بارالها! چنان اخلاصى مرحمت كن كه جز تو را نپرستيم و به غير تو عشق نورزيم .
آمين يا رب العالمين