سیمای سوره قلم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ«1» ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ«2» وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ«3» وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ«4»
نون.به قلم و به آنچه می نویسند سوگند.که تو به خاطر(لطف و)نعمت پروردگار دیوانه نیستی.و همانا برای تو پاداش بی پایان است.و حقّاً که تو بر اخلاق بزرگی استواری.
نکته ها:
* «مَمْنُونٍ» اگر از«من»به معنای قطع باشد،به معنای پاداش بی انقطاع است و اگر از«منت» باشد به معنای آن است که الطاف الهی بدون منّت است.ظاهرا معنای اول منظور باشد، زیرا به رخ کشیدن نعمت از جانب خداوند عیب نیست،بلکه انگیزه ای برای شکر و اطاعت از او می شود.
* نقش قلم از نقش زبان،شمشیر،درهم و دینار،شهرت و فرزند بیشتر است.زیرا قلم تجربه قرنها را به هم منتقل می کند و فرهنگ را رشد می دهد.افراد را با قلم می توان خواب یا بیدار کرد.ملّتی را می توان با قلم،عزیز یا ذلیل کرد.قلم یک فریاد ساکت است.قلم سند رسمی است.قلم گزارشگر تاریخ است.
سوگند به قلم،نشانه فرهنگ و تمدن است.تکیه بر قلم،تکیه بر سند و استدلال است.
رابطه با قلم رابطه با علم است.در میان تمام صداها،سه صدا امتیاز دارد:صدای قلم دانشمندان،صدای پای مجاهدان و صدای چرخ ریسندگان.آری،امّتی عزیز است که علم و قدرت و اقتصادش پویا باشد و اگر امروز بخواهیم این سه صدا را نقل کنیم،باید بگوییم:
صدای چاپخانه،توپخانه و کارخانه،یعنی قدرت فرهنگی،نظامی و اقتصادی.
* قلم ها و نوشته ها،حافظ علومند.در حدیث می خوانیم:«قیدوا العلم بالکتابه»
* کسی به قلم و نوشته سوگند یاد می کند که در تمام عمرش یک سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ».به قول حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
* در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نکنید،قرآن می فرماید: «کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» هیچ پیامبری به سراغ مردم نیامده،مگر آنکه به او گفتند:ساحر یا دیوانه است.
* پاداشهای الهی را ساده ننگرید. «أَجْرٌ کَبِیرٌ» ، «أَجْرٌ عَظِیمٌ»، «أَجْرٍ کَرِیمٍ» ، «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»، «أَجْراً حَسَناً»، «أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ».
اخلاق در اسلام
در میان صفات و ویژگی های پیامبر،قرآن بر اخلاق آن حضرت تکیه کرده و آن را«خلق عظیم»خوانده است.به همین مناسبت،سخنان برخی از پیشوایان دینی در این زمینه را از کتاب میزان الحکمه،باب خلق نقل و ترجمه می کنیم.
حضرت علی علیه السلام فرمود:«رب عزیز اذله خلقه و ذلیل اعزه خلقه»چه بسیارند عزیزانی که به خاطر بداخلاقی ذلیل می شوند و ذلیلانی که به خاطر حُسن خلق عزیز می شوند.
امام حسن علیه السلام فرمود:«حسن الخلق رأس کل بر»خوش اخلاقی سرآمد هر کار نیک است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«انما تفسیر حسن الخلق ان اصاب الدنیا یرضی و ان لم یصبه لم یسخط»
حسن خلق به این است که اگر کامیاب شدی راضی باشی و اگر نشدی عصبانی نشوی.
حضرت علی علیه السلام فرمود:«ان العبد المسلم یبلغ بحسن خلقه درجه الصائم القائم»انسان در اثر حسن خلق به درجه نمازگزاران روزه دار می رسد.
امام صادق علیه السلام فرمود:مکارم اخلاق ده چیز است:یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم،حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، جوانمردی.
حضرت علی علیه السلام فرمود:«من مکارم الاخلاق،ان تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفوا من ظلمک»از مکارم اخلاق آن است که هر کس با تو قطع رابطه کرد،تو با او رابطه برقرار کنی و اگر تو را محروم کرد،تو به او عطا کنی و اگر به تو ظلم نمود،او را عفو نمایی.
امام صادق علیه السلام فرمود:«الخلق الحسن یمیت الخطیئه کما تمیت الشمس الخبیث»اخلاق نیکو سبب نابودی گناهان است همانگونه که خورشید خباثت ها را می میراند.
همچنین فرمود:«حسن الخلق یثبت الموده»اخلاق نیکو علاقه ها را محکم و استوار می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«خصلتان لا یجتمعان فی المؤمن،البخل و سوء الخلق»در افراد باایمان بخل و بداخلاقی جمع نمی شود.
به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفته شد:فلان زن،اهل عبادت ولی بداخلاق است و همسایه اش را با زبان می رنجاند.حضرت فرمود:«لا خیر فیها هی من اهل النار»او اهل دوزخ است.
در روایات آمده است،هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سعدبن معاذ را دفن کرد.فرمود:به خاطر بداخلاقی او در منزل،فشار قبری بر او وارد شد.
خُلق عظیم
کلمه خُلق به صفاتی گفته می شود که با سرشت و خوی انسان عجین شده باشد و به رفتارهای موسمی و موقّت گفته نمی شود.تفسیرهای مختلفی درباره «خُلُقٍ عَظِیمٍ» شده است،از جمله:
الف)عایشه گوید:اخلاق پیامبر،متضمّن 10 آیه اول سوره مؤمنون است و بالاتر از این مدح، مدحی نیست.
ب)مراد،تخلّق به اخلاق اسلام و طبع بزرگ است.
ج)مراد،صبر بر حق و تدبیر امور بر اقتضای عقل است.
د)برخی از کتب لغت،خلق را به معنای دین و آئین گرفته اند،چنان که در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم که آن حضرت فرمود:مراد از خلق عظیم آئین اسلام است.
ه)مراد،برخورد بزرگوارانه با مخالفان است.چنان که خداوند او را به این شیوه،مامور ساخته بود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»
و)مراد،مکارم اخلاق است.چنانکه از آن حضرت روایت شده که فرمود:«انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق»و فرمود:«ادبنی ربی فاحسن تادیبی» پروردگارم مرا تربیت نمود و چه خوب تربیت نمود.
ز)عایشه درباره اخلاق پیامبر گفت:«کان خلقه القرآن»اخلاق پیامبر،تجسم قرآن بود.
* مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان(ج6،ص 183)،حدود 27 صفحه در زمینه اخلاق و سنن و آداب زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله روایاتی را نقل کرده است،که به برخی از آنها فهرست وار اشاره می کنیم:
1.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود کفش خود را می دوخت.
2.لباس خود را وصله می زد.
3.گوسفند را خودش می دوشید.
4.با بردگان،هم غذا می شد.
5.بر زمین می نشست.
6.بر الاغ سوار می شد.
7.حیا مانعش نمی شد که نیازهای خود را از بازار تهیه کند.
8.به توانگران و فقرا دست می داد و دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد.
9.به هرکس می رسید،چه بزرگ و چه کوچک،سلام می کرد.
10.اگر چیزی تعارفش می کردند،آنرا تحقیر نمی کرد،اگرچه یک خرمای پوسیده بود.
11.کم خرج،کریم الطبع و خوش معاشرت بود.
12.بدون اینکه قهقهه کند،همیشه تبسّمی بر لب داشت.
13.بدون اینکه چهره درهم کشیده باشد،همیشه اندوهگین به نظر می رسید.
14.بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد،همواره متواضع بود.
15.بدون اینکه اسراف ورزد،سَخیّ بود.
16.بسیار دل نازک و مهربان بود.
17.هرگز دست طمع بسوی چیزی دراز نکرد.
18.هنگام بیرون رفتن از خانه،خود را در آینه می دید،موی خود را شانه می زد و چه بسا این کار را در برابر آب انجام می داد.
19.هیچ گاه در مقابل دیگران پای خود را دراز نمی کرد.
20.همواره بین دو کار،دشوارتر آن را انتخاب می کرد.
21.هیچ وقت به خاطر ظلمی که به او می شد در صدد انتقام بر نمی آمد مگر آنکه محارم خدا هتک شود که به خاطر هتک حرمت خشم می کرد.
22.هیچ وقت در حال تکیه کردن غذا میل نکرد.
23.هیچ وقت شخصی از او چیزی درخواست نکرد که جواب(نه)بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نکرد.
24.نمازش در عین تمامیّت،سبک و خطبه اش کوتاه بود.
25.مردم،آن حضرت را به بوی خوشی که از او به مشام می رسید،می شناختند.
26.وقتی در خانه مهمان داشت،اول کسی بود که شروع به غذا می کرد و آخرین کسی بود که از غذا دست می کشید تا مهمانان راحت غذا بخورند.
27.بر سر سفره،همیشه از غذای جلوی خود میل می کرد.
28.آب را با سه نفس می آشامید.
29.جز با دست راست چیزی نمی داد و نمی گرفت و غذا نمی خورد.
30.وقتی دعا می کرد،سه بار دعا می کرد و وقتی سخن می گفت در کلام خود تکرار نداشت.
31.اگر اذن دخول به خانه مردم می گرفت،سه بار تکرار می کرد.
32.کلامش روشن بود به طوری که هر شنونده ای آنرا می فهمید.
33.نگاه خود را بین افرادی که در محضرش بودند تقسیم می کرد.
34.هر گاه با مردم سخن می گفت،در حرف زدن تبسم می کرد.
پیام ها:
1- سوگند به قلم به جای سوگند به بیان،تشویق سوادآموزی و مقام دانش پژوهی است.(مبارزه با بیسوادی و ترغیب به نوشتن و خواندن از برنامه های اولویّت دار اسلام است.)(والقلم و ما یسطرون)
2- عصمت و مصونیّت پیامبر در سایه لطف الهی است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»
3- آنچه در برابر فشار تهمت،انسان را پایدار می کند توجه به لطف و پاداش الهی است. «إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»
4- اگر از پاداش مردم چشم پوشی کنیم،به پاداش های پایدار الهی می رسیم.
«لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»
5-پاداش ابدی برای کسی است که خُلق او عظیم باشد. لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ ... .لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ
6- تسلّط بر اخلاق عظیم،مقارن تسلط بر راه مستقیم است. «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» (و در جای دیگر می فرماید: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»)
7- کمالات پیامبر با او عجین است،و او بر آنها تسلط دارد. «لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»
8-دفاع از شخصیت های مذهبی که مورد تهمت و تحقیر قرار می گیرند،لازم است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ - إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»
فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ«5» بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ«6» إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ«7»
پس به زودی می بینی و آنها نیز می بینند که کدامیک از شما(تو یا دشمنانت)گرفتار جنونید.همانا پروردگارت،خود به آنکه از راهش منحرف شده،آگاه تر است،و همو به هدایت یافتگان داناتر است.
نکته ها:
* در روایات آمده است:هنگامی که قریش دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را بر دیگران مقدم می شمرد،گفتند:محمد مفتون او شده است که این آیات نازل شد.
* در سوره قمر نیز مشابه این لحن را می خوانیم: «سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذّابُ الْأَشِرُ» فردا خواهند دانست دروغ پرداز و هواپرست کیست؟ در این آیات نوعی بشارت به پیروزی پیامبر اسلام بر کفّار نیز هست.
پیام ها:
1- خداوند پیامبرش را در برابر دشمنان دلداری می دهد. «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ»
2- آینده حقایق را روشن می کند. «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ»
3- کفّاری که با علم و عمد،دلائل روشن انبیا را نپذیرند،سزاوار لقب مجنون هستند. «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» (همان گونه که ایمان آگاهانه نشانه خردورزی است.)
4- نسبت گمراهی به دیگران و یا ادعای هدایت برای خود کارساز نیست.
خداوند است که گمراه واقعی و هدایت یافته واقعی را می شناسد. «هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»
فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ«8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ«9» وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ«10» هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ«11» مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ«12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ«13» أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ«14» إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ«15» سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ«16»
پس،از تکذیب کنندگان اطاعت نکن.آنان دوست دارند که تو سازش کنی و آنان نیز با تو سازش کنند.و از هر فرومایه که بسیار سوگند یاد می کند،پیروی نکن.
(آن که)عیب جوست و برای سخن چینی در جنب و جوش است.برای جلوگیری از کارهای خیر اصرار می ورزد،متجاوز و گنه پیشه است.خشن و بی اساس و تبار است.(تمام این زشتی هابه خاطر آن است که او دارای مال فراوان و فرزندان نیرومند است.هرگاه آیات ما بر آنان تلاوت شود،گویند:افسانه های پیشینیان است.به زودی بر بینی اش مهر ذلت می نهیم.
نکته ها:
* «تُدْهِنُ» از«دهن»به معنای روغن و مراد،روغن مالی و سازش و انعطاف پذیری است.
* «هَمّازٍ» از«همز»به معنای عیب جو و مرادف کلمه«عیاب»است.
* «مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ» یعنی برای سخن چینی و نمّامی،بسیار تکاپو می کند.مراد از «مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ» شاید بخل در مال باشد.چون قرآن درباره مال،کلمه خیر را به کار برده است.
* «زَنِیمٍ» به کسی گویند که اصل و نسب روشنی ندارد و به قومی نسبت داده نمی شود (زنازاده).امام صادق علیه السلام فرمود: «عُتُلٍّ» کفر بزرگ و «زَنِیمٍ» کسی است که در کفر خود حرص و ولع دارد.
* قرآن،بارها رسول خدا را از پیروی منحرفان با جمله «لا تُطِعْ»و «لا تَتَّبِعْ»نهی فرموده است.
* برای نجات مردم،دشمن را با تمام ابعادش معرفی کنید.در این آیات حدود ده خصلت نقل می کند که به خاطر یکی از آنها پرهیز از آنان لازم است،تا چه رسد به اینکه تمام این خصلت ها در گروه یا فردی باشد.
* رهبر جامعه که مورد اطاعت و پذیرش مردم است باید سرچشمه نشاط و امید و وحدت و تقوا باشد و صفاتی همچون عیب جویی،سخن چینی،بخل،تجاوز،خشونت که هریک عامل دلسردی و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در این آیات،فرمان بری از صاحبان این خصلت ها نهی شده است.
* آیات قران،بارها مورد انواع تهمت ها قرار گرفته است؛با تعبیراتی از قبیل «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» افسانه های پیشینیان، «أَضْغاثُ أَحْلامٍ»خواب های پریشان، «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ» دروغ هایی که به خدا نسبت داده شده، «لَقُلْنا مِثْلَ هذا» سخنانی که ما نیز مثل آن را می توانیم بگوئیم، «یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» انسانی این حرف ها را به او یاد داده، «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ» گروهی پشت پرده به او کمک می کنند.
* در روایات می خوانیم:خداوند به حضرت شعیب فرمود:من جمعیّت صد هزار نفری را گرفتار قهر خود می کنم با اینکه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و این به خاطر آن است که خوبان غیرت دینی ندارند و با گناهکاران مداهنه می کنند.
مخفی نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است که نامش مداهنه است ولی کوتاه آمدن از موضع قدرت که نامش مداراست مانعی ندارد،نظیر پدری که به خاطر رعایت حال کودکش آهسته راه می رود.
* «هَمّازٍ ، مَنّاعٍ ، مُعْتَدٍ أَثِیمٍ» از صفات کفّار است و هرگاه مسلمانی دارای این صفات شد به کفّار نزدیک شده است.
پیام ها:
1- به شکرانه نعمت های الهی،از منحرفان پرهیز کنید. «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ»
2- اخلاق نیکو همراه با دافعه و پرهیز از منحرفان است. «لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ» (آری معنای حُسن خلق،سازش با افراد فاسد نیست.)
3- انبیا نیز به تذکّر الهی نیازمندند. «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ»
4- به سوگند مخالفان اعتباری نیست و هر چه بیشتر سوگند خورند بی اعتبارتر است. «لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ»
5-در جامعه اسلامی،افراد بی نسب و فرومایه «مَهِینٍ» ،عیب جو«نمیم»،و کسانی که بخل،تجاوز،گناه و خشونت جزء ذاتشان شده است،جایگاه اجتماعی، سیاسی،مدیریّتی ندارند. فَلا تُطِعِ ...
6- از نقشه های دشمن غافل نشوید.دشمنان تلاش می کنند تا شما را به سازش بکشانند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ...
7- به دشمن امتیاز ندهید،حتّی اگر آنان با دادن امتیاز،چراغ سبز سازش را روشن کردند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ ...
8-عقب نشینی از اصول،خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع)
9- سازش با دشمن،به منزله اطاعت از اوست.و مراد از اطاعت نکردن،همان سازش نکردن است. فَلا تُطِعِ ... وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
10- فرومایگی درونی و برخورداری از امکانات بیرونی،دو عامل فتنه و فساد است. مَهِینٍ ... ذا مالٍ وَ بَنِینَ
11- دارا بودن ثروت و نیرو کفّار نمی تواند دلیل سازش باشد. لَوْ تُدْهِنُ ... أَنْ کانَ ذا
مالٍ وَ بَنِینَ»
12- خط اول مخالفان انبیا،سرمایه داران بی درد هستند. ذا مالٍ وَ بَنِینَ ... قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ
13- خداوند کیفر متکبران را به گونه ای می دهد که آثارش در بدنشان باقی می ماند. «سَنَسِمُهُ»
14- کیفر تحقیر کننده،تحقیر شدن است. «سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ»
إِنّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ«17» وَ لا یَسْتَثْنُونَ«18» فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ«19» فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ«20» فَتَنادَوْا مُصْبِحِینَ«21» أَنِ اغْدُوا عَلی حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمِینَ«22»
همانا،ما مردم(مکّه را)آزمودیم،همان گونه که صاحبان آن باغ(در یمن) آزمودیم،آنگاه که سوگند یاد کردند صبحگاهان میوه های باغ را بچینند.و چیزی را(برای فقرا)استثناء نکردند.پس هنگامی که در خواب بودند،از طرف پروردگارت آفتی بر گرد باغ چرخید(و باغ را سوزاند).پس صبح شد در حالی که (اصل باغ به کلی)برچیده شده بود.(آنان بی خبر از ماجرا)بامدادان یکدیگر را ندا دادند.که اگر قصد چیدن میوه دارید به سوی کشتزار حرکت کنید.
نکته ها:
* مراد از «طائِفٌ» ،آفت و بلایی است که بر گرد باغ چرخید و آنرا سوزاند و خاکستر کرد.
«صرم»به معنای قطع و چیدن میوه است و مراد از«صریم»برچیده شدن و قطع تمام درختان با قهر الهی است.
* «َتَنادَوْا» به معنای ندای افراد برای اجتماع در یک محل و مشورت و هم فکری است.
* قهر الهی،گاهی به افراد می رسد.همان که فرعون و لشکرش غرق شدند،«اغرقناه و
جنوده»،گاهی به مال می رسد مثل این آیات که باغش سوخت ولی خودشان سالم بودند و گاهی به افراد و مال،هر دو می رسد،نظیر قارون که خودش و خانه اش و سرمایه اش به خاک فرو رفت. «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ»
* در این سوره دو بار از بخل انتقاد شده است.یک بار در آیه «مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ» و یک بار داستان این آیات.
* سنّت های خوب نیاکان را باید ادامه داد امّا در این داستان وارثان تصمیم گرفتند راه پدر را کنار و فقرا را محروم کنند.
* گناه،سبب محرومیّت است.امام باقر علیه السلام فرمود:«ان الرجل لیذنب الذنب فیدرء عنه الرزق»مردی که گناه می کند،به همان میزان از رزق الهی محروم می شود.چنانکه در روایت آمده است:گاهی انسان به خاطر گناه از نماز شب محروم می گردد.
* ارزش مال تا جایی است که فکر را منحرف نکند وگرنه به حکم خداوند مسجد ضرار خراب می شود و گوساله طلایی سامری را می سوزاند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً»
داستان باغ سوخته
مرد باغداری که هر سال از میوه های باغش به فقرا انفاق می کرد از دنیا رفت.وارثان تصمیم گرفتند فقرا را محروم نمایند،تنها یکی از وارثان مخالف بود ولی اکثر آنان بخل ورزیدند و برای محروم کردن فقرا تصمیم گرفتند که سحرگاهان به باغ روند و میوه ها را بچینند تا فقرا آگاه نشوند.به باغ رفتند،آن را یک تخته خاکستر دیدند.گفتند:ما راه را گم کرده ایم،این باغ ما نیست.امّا دیگری گفت:ما از راه درست پدر منحرف شدیم،و تصمیم گرفتیم فقرا را محروم کنیم،لذا خودمان محروم شدیم.آن فرزندی که از روز اول با بخل مخالف بود،گفت:آیا به شما نگفتم این فکر غلط است؟ به هر حال آنان قهر الهی را دیدند و متنبّه شدند و یکدیگر را ملامت کردند.
پیام ها:
1- آزمایش یکی از سنّت های الهی است. «إِنّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا»
2- قران،نمونه های مختلف اتحاد الهی را بیان می دارد تا ما با شیوه آزمون الهی آشنا شویم. «کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّهِ»
3- طرح هایی که به محروم کردن فقرا بینجامد ناکام است. أَقْسَمُوا ... وَ لا یَسْتَثْنُونَ ...
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
4- هر سوگندی ارزش ندارد. «أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ»
5-قهر الهی مخصوص آخرت نیست بلکه گاهی در دنیا و بسیار سریع واقع می شود. فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ ... فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
6- تنبیه و کیفر از شئون ربوبیّت است و جنبه تربیتی دارد. «طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ»
7- هیچ کس نمی تواند بر خدا پیشی بگیرد.(اینها صبح زود برای چیدن میوه ها برخاستند ولی خداوند سحر باغ را سوزاند.) «وَ هُمْ نائِمُونَ»
8-کیفر و جرم باید متناسب باشد.چون فقرا را محروم کردند پس محروم شدند.
لا یَسْتَثْنُونَ ... فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
9- فکر و تدبیر انسان در برابر تدبیر خدا بی رنگ است.(در اینجا وارثان تصمیمی گرفتند و خداوند اراده دیگری فرمود.) أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ ...
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
10- خداوند حامی فقراست.با اینکه فقرا از تصمیم وارثان خبر نداشتند ولی خداوند به حمایت از فقرا و برای تنبیه وارثان بخیل،باغ را سوزاند. لا یَسْتَثْنُونَ ... فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
11- کامیابی های انسان در انحصار محاسبات او نیست.در این داستان محاسبات به گونه ای بود،امّا نتیجه چیز دیگری شد. لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ ... فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
12- نیّت بد،اگر همراه با برنامه ریزی و انجام اقدامات مقدماتی باشد،کیفر دارد.
وَ لا یَسْتَثْنُونَ ... فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
13- ثروتی که محرومان از آن بهره مند نشوند،نبودنش بهتر است. «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ»
14- حرص و بخل،سبب زیادت سرمایه و کامیابی نمی شود. لا یَسْتَثْنُونَ ...
فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ
فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ«23» أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ«24» وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرِینَ«25» فَلَمّا رَأَوْها قالُوا إِنّا لَضَالُّونَ«26» بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ«27» قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ«28» قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ«29» فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ«30» قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا طاغِینَ«31» عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ«32» کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ«33»
پس به راه افتادند،در حالی که آهسته با یکدیگر می گفتند.که مبادا امروز مسکینی بر شما وارد شود.در آن صبحگاهان قصد باغ کردند در حالی که خود را قادر(بر جمع محصول)می پنداشتند.پس چون آن را(سوخته) دیدند،گفتند:ما راه را گم کرده ایم،(این باغ ما نیست).عاقل ترین آنها گفت:
آیابه شما نگفتم چرا خدا را منزّه نمی دانید(و با تصمیم بر بخل خیال کردید خدا عاجز و شما همه کاره اید).گفتند:پروردگار ما منزّه است،قطعاً ما ستمکاریم.پس به یکدیگر روی آورده در حالی که به ملامت هم می پرداختند.گفتند وای بر ماکه سرکش بودیم.امید است پروردگار ما بهتر از آن رابرای ما جایگزین کند،همانا ما به پروردگارمان رغبت و امید داریم.اینگونه است عذاب و اگر بدانند عذاب آخرت بزرگتر است.
نکته ها:
* «حَرْدٍ» به معنای بخل و منع دیگران است. «غَدَوْا عَلی حَرْدٍ» یعنی صاحبان باغ به قصد محروم کردن فقراحرکت کردند.
* حرص و بخل،انسان را سنگدل می کند،تا آن جا که به مسکین و فقیر رحم نمی کند. «لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ»
* «أَوْسَطِ» به کسی گویند که معتدل و به دور از افراط و تفریط باشد.
* رسیدگی به مساکین مستحب نیست،بلکه واجب است،زیرا خداوند به خاطر ترک مستحب کسی را کیفر نمی دهد.در این آیه محروم کردن مسکین سبب سوختن باغ در دنیا شد و در آخرت نیز،دوزخیان،دلیل دوزخی شدن خود را بی اعتنایی به محرومان می دانند.
ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ... لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ
* رسیدگی به فقرا،مخصوص فقرای مؤمن نیست.در این ماجرا سخنی از ایمان و کفر فقیران نیست بلکه سخن از بخل و حرص بعضی و گرسنگی و فقر دیگران است.
* گاهی برای تغییر فکر و فرهنگ،باید فرد یا گروهی خطاکار در جامعه رسوا شوند تا موجب عبرت دیگران گردند.خداوندی که«اظهر الجمیل و ستر القبیح»است پرده برداری می کند و ماجرای باغی که سوخت تابلوی تاریخ می شود.)
* در دعا و گفتگو با خداوند کلمه «رَبِّنا» را زیاد بکار ببریم.در این آیات چند بار این کلمه تکرار شده است. رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ ... عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا ... إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ
* قهر خدا که آمد همه را می سوزاند.با اینکه یکی از وارثان مخالف محروم کردن فقرا بودسهم او نیز سوخت.
* نمونه های عذاب دنیوی عبارت است از:
الف)سلب نعمت.ب)سلطه اشرار.ج)سلب توفیق.د)سلب امنیّت و آرامش.
ولی عذاب آخرت شدید،الیم،عظیم و کبیر است. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»
پیام ها:
1- هرچه قصد سوء بیشتر باشد،خطر بیشتر است. «لا یَدْخُلَنَّهَا» (گفتند:احدی از فقرا وارد باغ نشود،خداوند هم تمام باغ را سوزاند.)
2- حرص و بخل گاهی به قدری شدید می شود که فرد حاضر نیست حتّی یک فقیر را بهره مند سازد. «مِسْکِینٌ» در قالب مفرد آمده است.
3- روحیه حریصانه «لا یَسْتَثْنُونَ» ،تصمیم مخفیانه «یَتَخافَتُونَ» و اقدام قدرتمندانه «قادِرِینَ» ،هیچ یک کاری از پیش نمی برد.(بل نحن محرومون)
4- از فواید حوادث تلخ،بازگشت به خویشتن است. «فَلَمّا رَأَوْها قالُوا إِنّا لَضَالُّونَ»
5-اگر دیگران را از یک جهت محروم کنیم،از چند جهت محروم می شویم. «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (محروم از میوه،محروم از پاداش الهی،محروم از دعای فقرا، محروم از رضایت روح پدر،محروم از عزّت اجتماعی)
6- حرف حق را بگویید،گرچه در اقلیّت باشید. قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ ...
7- اعتدال و خردمندی،سبب دستگیری از مستمندان و مانع حرص و بخل است. «قالَ أَوْسَطُهُمْ»
8-در شیوه تبلیغ،از فرصت ها استفاده کنید.کسانی که دیروز حاضر به شنیدن حرف حق نبودند،امروز حاضر به شنیدن شدند. قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ ...
9- در تحلیل و بررسی ناگواری ها به کوتاهی های خودمان اعتراف کنیم و خداوند را منزّه بدانیم. «سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ»
10- آنچه را دیروز انجام نداده اید،امروز جبران کنید. «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ - قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا»
11- ریشه محرومیّت از الطاف الهی،ظلم انسان به خویشتن است. بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ... إِنّا کُنّا ظالِمِینَ
12- اگر اتّحاد بر اساس تقوا نباشد،سرانجام به تفرقه تبدیل می شود.(برادرانی که پیش از این برای محروم کردن همدست بودند،امروز یکدیگر را ملامت کرده وگناه را به گردن یکدیگر می اندازند.) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ»
13- ندادن حق دیگران،ظلم به خویش و طغیان به دیگران است. «إِنّا کُنّا ظالِمِینَ - إِنّا کُنّا طاغِینَ»
14- در برابر خداوند،به ضعف و زشتی عمل خود اعتراف بیشتری کنیم. «إِنّا کُنّا ظالِمِینَ - إِنّا کُنّا طاغِینَ» (چنانکه علی علیه السلام در دعای کمیل می گوید:«معتذرا نادما، منکسرا مستقیلا،مستغفرا منیبا مقرا مذعنا معترفا»)
15- به هنگام از دست دادن اموال دنیوی،به لطف و رحمت الهی امیدوار باشید که بهتر از آن را به شما بدهد. «عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها»
16- دست خداوند برای تأمین و جبران باز است.گناهکاران مایوس نباشند و خود را برای همیشه شکست خورده نپندارند. «یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها»
17- هیچ وقت برای بازگشت به خدا دیر نیست. «إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ» (صاحبان باغ با مشاهده باغ سوخته،از خواب غفلت بیدار شدند و توبه کردند و به سوی خدا روی آوردند.)
18- شکستن دل فقیر،کیفر دنیوی و اخروی دارد. «کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ»
19- ایمان به کیفر و عذاب قیامت،مانع بخل و طغیان و ظلم است. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ«34» أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ«35» ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ«36» أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ«37» إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ«38» أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَهٌ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ«39» سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ«40» أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ«41»
همانا برای پروا پیشه گان نزد پروردگارشان باغ های پر نعمت است.آیا ما مسلمانان را همچون مجرمان قرار می دهیم؟ شما را چه شده،چگونه داوری می کنید؟ آیا برای شما مکتوبی است که در آن می خوانید،هر چه را اختیار کنید برای شما خواهد بود؟ یا مگر برای شما بر گردن ما پیمان هائی است که تا روز قیامت،هرچه را حکم کنید برای شما باشد؟ از آنان سؤال کن که کدام یک از آنان ضامن این ادعا است؟ یا برای آنان شریکانی است(که در قیامت به دادشان رسد) پس اگر راست گو هستند،شریکانشان را بیاورند.
نکته ها:
* گروهی می گفتند:قیامتی نیست و اگر باشد،در آنجا نیز ما در رفاه کامل خواهیم بود. «وَ ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی»این آیات،پاسخ آن تفکر باطل است.
پیام ها:
1- در تربیت و ارشاد،باید همراه هشدار،تشویق نیز باشد. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ - إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ»
2- باغ های بهشت مملو از نعمت است،بر خلاف باغ های دنیوی که در کنار نعمت هایش دردسرها و آفت هایی است.(جنات النعیم)
3- کیفر و پاداش،بر اساس عدالت است. «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ»
4- عدالت را هر وجدان و فطرت سالمی می پسندد. «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ»
5-استناد واستدلال باید یا به کتاب آسمانی باشد که حجّت است: «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ» و یا به عقل «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» یا بر اساس تعهّد و پیمان«ام لکم ایمان بالغه»
6- کتاب های آسمانی تابع تمایلات لجام گسیخته انسان ها نیست. أَمْ لَکُمْ کِتابٌ ...
إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ (در هیچ کتاب آسمانی نیامده که هر چه خواستید بشود.)
7- خداوند،هیچ تعهّدی نداده که حقیقت همان چیزی است که شما حکم می کنید. أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ ... إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ
یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ«42» خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ«43»
روزی که کار بر آنان دشوار شود و به سجده کردن دعوت شوند ولی نتوانند. دیدگانشان(از ترس)فرو افتاده و ذلّت و خواری وجودشان را فرا گرفته است.آنان(در دنیا) به سجده دعوت می شدند در حالی که سالم بودند(ولی سجده نکردند و امروز دیگر عاجزند.)
نکته ها:
* مراد از «یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ» همان اصطلاحی است که در فارسی می گوییم:کارد به استخوانش رسیده است.
* در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:در آن روز بر دهان ها مهر زده شود،ترس تمام وجود را فرا گیرد،چشم ها خیره و جان ها به حنجره ها رسد.
* در سوره فرقان آیه 60 می خوانیم: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا» هرگاه به آنان گفته شود:در برابر خدای رحمان سجده کنید،گویند:رحمن کیست؟ آیا به آنچه دستور می دهی سجده کنیم؟ آیه مورد بحث که می فرماید: «کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ» اشاره به آن آیه دارد.
* مراد از دعوت به سجده در دنیا «کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» یا ندای اذان است که مردم را به نماز و سجده دعوت می کند یا آیاتی که فرمان عبادت دارد و یادستوراتی که عمل به آن،نوعی سجده و تواضع و فروتنی در برابر خداوند است، بگذریم که سجده اوج عبادت است.
پیام ها:
1- قیامت،روز بُروز سختی ها است. «یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ»
2- قیامت،تجسّم دنیاست.آن که در دنیا اهل سجده نبوده است،در قیامت،توان سجده ندارد. «یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ»
3- کسانی که از فرصت اختیار و سلامتی استفاده نکنند،در انتظار روزی باشند که هیچ یک از این فرصت ها را نخواهند داشت. «یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»
4- مجرم،رویی برای سربلند کردن و نگاه کردن ندارد. «خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ»
5-ذلّت قیامت فراگیر است. «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ»
6- کسی که خشوع انتخابی در برابر خدا را نپذیرد،در آن روز خشوع و ذلّت اجباری را خواهد پذیرفت. خاشِعَهً ... تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ
فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ«44» وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ«45»
پس مرا با کسی که(قرآن،)این حدیث(الهی)را تکذیب می کند واگذار،ما آنان را از راهی که نمی دانند تدریجاً(به سوی عذاب)پیش می بریم.و به آنان مهلت می دهم،همانا تدبیر من محکم و استوار است.
نکته ها:
* کلمه«استدراج»یعنی نزدیک شدن درجه درجه و گام به گام و مراد آن است که خداوند گروهی را گام به گام به گونه ای که متوجه نشوند به ورطه سقوط نزدیک می کند.
* در قرآن آیات زیادی است که می فرماید ما به گناهکاران مهلت می دهیم و آنان خیال نکنند که ما آنان را دوست داریم یا فراموششان کرده ایم.
* امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود:اگر گناهی انجام گرفت و گناهکار همچنان در رفاه و نعمت بود،این نشانه استدراج الهی در کیفر است.
پیام ها:
1- تکذیب کنندگان،با خدا طرفند. «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ»
2- خداوند،به پیامبرش دلداری می دهد. «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ»
3- تکذیب قرآن،کیفری بس بزرگ دارد،زیرا خداوند می فرماید:آنان را به من واگذار. «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ»
4- قرآن،مملو از سخنان جدید و تازه است. «بِهذَا الْحَدِیثِ» (حدیث \سخن نو)
5-زود قضاوت نکنید و هر رفاهی را نشانه سعادت ندانید.(حیوانات را به چراگاه می برند و آنها فربه می شوند،ولی پایان کارشان کشتارگاه است.) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»
6- بزرگترین خطر،آن است که انسان از آن غافل باشد و به فکر چاره نباشد. «مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»
7- خداوند امهال دارد ولی اهمال ندارد. سَنَسْتَدْرِجُهُمْ ... إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ
8-مهلت های الهی،تدبیر خدا برای هلاکت کفّار است. «أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»
9- توطئه های بشری خنثی می شود ولی تدبیر الهی محکم است. «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»
أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ«46» أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ«47» فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ«48» لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ«49» فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِینَ«50»
آیا(در برابر انجام رسالت)مزدی درخواست می کنی که آنان از پرداخت آن سنگین بارند؟ یا اسرار غیب نزد آنهاست و آن ها می نویسند.پس برای(تحقّق)فرمان پروردگارت صبر کن و همانند(یونس)صاحب ماهی مباش آن گاه که با دلی پر اندوه ندا در داد.اگر رحمت پروردگارش او را در نیافته بود،قطعاً به صحرائی بی گیاه افکنده می شد،در حالی که مستحقّ مذمّت بود.پس خداوند او را برگزید و از شایستگان قرارش داد.
نکته ها:
* «مَغْرَمٍ» از«غرامت»به معنای ضرری است که به انسان می رسد بدون اینکه جنایت یا خیانتی کرده باشد.
* «مُثْقَلُونَ» ،از«ثقل»به معنای سنگینی است،خواه مادی باشد،خواه روحی.
* «مَکْظُومٌ» به کسی گویند که از غم و اندوه پر شده باشد.
* آیات،46 و 47 این سوره،شبیه آیات 40 و 41 سوره طور است.
* خداوند در قرآن،حدود بیست مرتبه پیامبرش را به صبر دعوت کرده است زیرا ارشاد مردم صبر و مقاومت لازم دارد.
* در سوره شعراء،شعار تمام انبیا این است که ما از شما مردم مزد نمی خواهیم. «وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»
* کفّار در آیه 45 با جمله «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ» تهدید شدند،پس خداوند برای آنان حکم و برنامه ای دارد،تو صبر کن و در نفرین عجله نکن. «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»
سؤال:مراد از«نعمت پروردگار»که یونس دریافت کرد چه بود؟
پاسخ: هم نعمت مادی به او رو کرد،زیرا او غرق نشد و ماهی او را بلعید،در شکم ماهی زنده ماند و سپس او را بیرون آورد.
و هم نعمت معنوی که توفیق عذرخواهی و پذیرش توبه او باشد،زیرا هیچ توبه و اطاعتی از انسان سر نمی زند مگر با توفیق الهی.
سؤال: با اینکه حضرت یونس مورد لطف قرار گرفت،پس چرا باز هم به بیابان خشک پرتاب شد؟ چنانکه در سوره صافات می فرماید: «فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ»ما او را در بیابان خشک فرو نهادیم در حالی که او بیمار بود و بوته ای از کدو بر بدن او رویاندیم(تا شفا یافت).
پاسخ: پرتاب به بیابان همراه با درمان بیماری،لطف است،ولی پرتاب با توبیخ مذمّت ابدی قهر است.
پیام ها:
1- انبیا از مردم پاداش نمی خواستند. «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً»
2- به طور طبیعی،مردم از عالم دینی که هدف مادی داشته باشد فرار می کنند.
«فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ»
3- صبر و مقاومتی مورد سفارش است که برای فرمان خدا باشد،نه از روی یکدندگی و لجاجت بی جا. «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»
4- رهبر جامعه نباید در هیچ شرایطی امّت را رها کند. «لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»
5-دعا و مناجات،زمینه تدارک الهی است. نادی ... تَدارَکَهُ
6- توفیق توبه،نعمت الهی است. «تَدارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ»
7- توبیخ،ملامت و آوارگی در بیابانهای خشک،تنها کیفر یک بی صبری است.
«لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ»
8-فریاد و ناله ای ارزش دارد که برخاسته از درون باشد،وگرنه نفاق است.
«نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ»
9- توبه و گفتگو با خداوند،راهی است برای دریافت نعمت های ویژه. إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ ... فَاجْتَباهُ رَبُّهُ
10- به جای آنکه افراد را به خاطر یک لغزش طرد کنیم،آنها را تدارک کنیم، ضعف ها را برطرف و آنگاه به آنان مسئولیّت دهیم. تَدارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ ...
فَاجْتَباهُ رَبُّهُ
11- انتخاب پیامبران تنها بدست خداست. «فَاجْتَباهُ رَبُّهُ»
وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ«51» وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ«52»
و نزدیک بود کسانی که کفر ورزیدند،چون قرآن را شنیدند،تو را چشم بزنند و می گویند:او دیوانه است.در حالی که آن قرآن جز مایه بیداری برای جهانیان نیست.
نکته ها:
* در آغاز این سوره به تهمت جنون به رسول اللّه صلی الله علیه و آله اشاره شد و در این آیه که پایان این سوره است به این نسبت تصریح شده است. «وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
«لَیُزْلِقُونَکَ» از ماده«زلق»به معنای لغزیدن و به زمین افتادن و کنایه از هلاکت و نابودی است.
* آیه 51،بیانگر شدّت غضب کفّار است که به هنگام شنیدن آیات قرآن می خواهند با چشمانشان تو را نابود کنند و مراد از آن،یا نابود کردن طریق چشم زخم است و یا کنایه است،همان طور که می گوییم فلانی بانگاهش می خواست مرا بخورد.
* بغض و کینه انسان را به تضادگویی وادار می کند.از یک سو قرآن را عظیم می داند به نحوی که حسادتش می خواهد پیامبر را نابود کند و از سویی دیگر او را به پریشان گویی و دیوانگی متّهم می کند.
* دشمن با دست می جنگد،با زبان تهمت می زند،و با چشم قصد نابودی دارد.
* آغاز سوره،سخن از قلم و نوشتن بود و پایان سوره،بیداری تمام جهانیان.شاید اشاره به این باشد که کلید بیدار شدن جهانیان،ابزار فرهنگی است.
چشم زخم
پیامبر فرمود:«ان العین حق و انها تدخل الجمل و الثور التنور»چشم زخم حق است و به قدری کارساز است که شتر و گاو را داخل تنور می کند.
چشم زخم لازم نیست از دشمن باشد.گاهی دوست از دوست خودش به خاطر داشتن کمالی تعجب می کند و لذا در حدیث داریم که اگر از دوست خود چیزی دیدید که تعجب کردید،خدا را یاد کنید تا بلای چشم زخم دفع شود و چه بسیارند کسانی که به وسیله چشم زخم هلاک شده و جان داده اند.
البتّه حق بودن شوری چشم به این معنا نیست که ما به بعضی افراد سوءظن داشته باشیم و آنان را متهم به چشم شوری کنیم.و یا کوتاهی های خودمان را در موارد مختلف به حساب چشم زخم بگذاریم.در روایات می خوانیم:صدقه،دعا،خواندن سوره های ناس و فلق و امثال آن می تواند مانع تأثیر چشم زخم شود.
پیام ها:
1- کینه دشمن جدی ست،باید به هوش بود. «وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ»
2- قرآن،از توطئه های دشمن پرده برمی دارد. «وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا»
3- لبه تیز حمله دشمن رهبرجامعه اسلامی است. «لَیُزْلِقُونَکَ»
4- چشم زخم یک واقعیّت است. «لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ»
5-در برابر تهمت به اولیای الهی باید دفاع کرد.در برابر «یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» خداوند فرمود: «ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»
6- قرآن،وسیله غفلت زدایی است. «ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ»
7- قرآن،محدود به زمین و زمان خاصّی نیست،کتابی است جهانی و جاودانی برای همه ملت ها. «ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»
«والحمدللّه ربّ العالمین»