سیمای سوره رعد
این سوره در مکّه نازل شده و چهل و سه آیه دارد.با توجّه به طرح موضوع تسبیح رعد آسمان در آیه 13 این سوره،رعد نامیده شده است.
مطالبی پیرامون عظمت قرآن،توحید،آفرینش آسمان ها و زمین،تسخیر ماه و خورشید، آفرینش میوه ها و گیاهان،معاد و عدل الهی،مسئولیّت مردم،وفای به عهد و صله رحم، صبر و ترک انتقام جویی،کسب آرامش واقعی در پرتو ایمانِ به خدا و سرنوشت شوم مخالفان انبیا علیهم السلام در این سوره آمده است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ«1»
الف لام میم را،آن آیات کتاب(آسمانی)است و آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرو آمده،حقّ است،ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.
پیام ها:
1-قرآن،کتابی بسیار با عظمت است. «تِلْکَ»
2-نزول کتب آسمانی،برای تربیت مردم است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»
3-در قرآن،باطل راه ندارد. أُنْزِلَ إِلَیْکَ ... اَلْحَقُّ
4-محور،حقانیّت است نه اکثریّت.بی توجّهی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم، دلیل بر باطل بودن راه نیست. «الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ»
5-اکثریّت مردم حقّ گرا نیستند. «أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ»
6-رهبر باید بداند که بسیاری از مردم به او ایمان نمی آورند،پس با آمادگی بیشتری با این مسأله روبرو می شود.(مفهوم کلّ آیه)
اَللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ«2»
خداست آنکه آسمان ها را بدون ستون هایی که آن را ببینید برافراشت، سپس بر عرش(مقام فرمانروایی)برآمد وخورشید وماه را که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند،تسخیر نمود.او کار(هستی)را تدبیر می کند، آیات خود را به روشنی بیان می کند تا شاید به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید.
نکته ها:
آیاتی در قرآن برنگهداری آسمان ها(وزمین)توسط خدا دلالت می کند،از جمله:
الف:آیه فوق، «اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»
ب: «إِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ»همانا خداوند آسمان ها و زمین را از سقوط حفظ می کند و اگر روی به سقوط نهند،هیچکس جز او نمی تواند آنها را نگهدارد.
ج: «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ»و خداوند از سقوط آسمان بر زمین جلوگیری می کند.
علامه طباطبایی(ره)در تفسیرالمیزان می گوید:مراد از«تفصیل»جدا کردن کرات آسمانی و زمین از یکدیگر است،و مشاهده ی این تفکیک،ما را بر قدرت تفکیک مردم در قیامت آگاه می سازد.
«عَمَدٍ» جمع عمود به معنای ستون و پایه است.
از حضرت علی علیه السلام سؤال شد که خداوند چگونه به حساب همه خلائق می رسد؟حضرت فرمودند:همان گونه که به همه خلایق رزق می دهد.
پیام ها:
1-آسمان ها بر پایه هایی استوارند. «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»
ندیدن دلیل بر نبودن نیست.امام رضا علیه السلام فرمودند:
«فثم عمد و لکن لا ترونها»پایه هایی هست،ولی شما آنها را نمی بینید.
2-خورشید نیز در حال حرکت است. «کُلٌّ یَجْرِی»
3-کرات آسمانی در مقدار حرکت خود،زمان بندی شده اند. «لِأَجَلٍ مُسَمًّی»
4-هستی تحت تدبیر الهی است. «یُدَبِّرُ»
5-دست خداوند در تفصیل آیات باز است.(چه تفصیل آیات تشریعی و چه تفصیل آیات تکوینی) «یُفَصِّلُ الْآیاتِ»
6-نظام هستی،هدفدار است. «یَجْرِی لِأَجَلٍ - لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ»
آفرینش جهان بدون معاد،کاری لغو و بیهوده است.
7-دلیل بر معاد،همان دلیل توحید است.خدایی که می آفریند وتدبیر و...می کند، قیامت را هم برپا خواهد کرد. رَفَعَ ، اِسْتَوی ، یُدَبِّرُ ،... بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ
وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ«3»
و اوست خدایی که زمین را گسترانید و در آن کوه ها و نهرها قرار داد و از هر میوه ای،دو جفت در آن قرار داد.او روز را با شب می پوشاند.قطعاً در این(امور)برای کسانی که فکر می کنند نشانه هایی است.
نکته ها:
آیه قبل درباره ی آسمان ها بود واین آیه در مورد زمین ونعمت های زمینی است.
«رَواسِیَ» جمع«راسیه»به معنای ثبوت است و از اینرو به کوه های ثابت و استوار رواسی می گویند.«زوج»و «زَوْجانِ» هر دو به معنای نر و ماده است.
گرچه«لینه»دانشمند گیاه شناس،در قرن 18 موفق به کشف قانون زوجیّت گیاهان شد،امّا اسلام در هزار و چند صد سال قبل به این نکته اشاره کرده است.البتّه مردم مسئله ی نر و ماده را در بعضی گیاهان مثل خرما،فهمیده بودند،ولی عمومیّت زوجیّت از طریق قرآن اعلام شد.
نر و ماده در گیاهان،گاهی در یک درخت یا شکوفه و گاهی در دو درخت یا دو شکوفه است
جمله «مَدَّ الْأَرْضَ» شاید به بیرون کشیده شدن زمین از زیر آب اشاره دارد که در روایات به نام«دَحْو الارض»آمده است.این احتمال با نظریه زمین شناسان امروزی که می گویند:
زمین ابتدا در زیر آب قرار داشته،مطابقت دارد.واللّه العالم
نظام آفرینش بر اساس زوجیّت است:
الف:زوجیّت در نباتات؛ «وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ»
ب:زوجیّت در حیوانات؛ «وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً»
ج:زوجیّت در انسان؛ «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»
د:زوجیّت در همه چیز؛ «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ»
پیام ها:
1-گستردگی زمین،حکیمانه و با تدبیر انجام گرفته است. «مَدَّ الْأَرْضَ»
(گستردگی زمین و وجود کوهها در آن،باعث حفظ تعادل زمین و عامل بهره مندی انسان هاست،زیرا که اگر تمام زمین مسطح یا کوهستانی بود، امکان زندگانی وجود نداشت.)
2-کوهها،منبع ذخیره آب و نهرها وسیله ی توزیع آب و هر دو زمینه ساز زندگی انسان ها هستند. «رَواسِیَ وَ أَنْهاراً»
3-توالی و تبادل شب و روز،عامل زندگی است. «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ» (وگرنه یا همه چیز در اثر حرارت می سوخت و یا بواسطه ی عدم نور و حرارت پژمرده می شد و یخ می زد.)
4-جهان طبیعت،کلاس درس است نه خانه غفلت. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ«4»
و در زمین قطعاتی است مجاور هم و باغ هایی از انواع انگور و کشت زار و درختان خرما(محصولاتی مختلف)همانند و غیر همانند که همه با یک آب آبیاری می شوند و بعضی میوه ها را در خوردن بر بعضی برتری دادیم.
همانا در این(تنوّع میوه ها و مزه ها با آنکه از یک آب و خاک تغذیه می شوند)برای کسانی که تعقّل دارند حتماً نشانه هایی است.
نکته ها:
«صِنْوانٌ» بر خلاف ظاهرش که قالب تثنیه دارد،جمع«صنو»به معنای شاخه ای است که از اصل درخت خارج می شود و در اینجا به معنای مشابه و مانند است.
پیام ها:
1-زمین،قطعاتی مجاور یکدیگر است که هر قطعه ای استعداد خاص خود را داراست. «قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ»
2-تنوّع میوه ها با رنگ،مزه،بو و شکل های مختلف،همه از نشانه های قدرت الهی است. «لَآیاتٍ»3 -تنوع میوه ها با اراده و خواست خداوند است،و گرنه یک آب،یک نوع مزه بیشتر ندارد. «یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ»
4-همجواری،دلیل یکسانی نیست.ملاک برتری،بهره دهی بیشتر است.
«مُتَجاوِراتٌ - نُفَضِّلُ .... فِی الْأُکُلِ»
5-اندیشمندان از خوردنی ها،روح ایمان خود را نیز تقویت و اشباع می کنند،در حالی که دیگران،تنها به پرکردن شکم خود اکتفا می نمایند. «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ«5»
اگر تعجّب می کنی پس عجیب گفتار آنهاست(که می گویند:)آیا آنگاه که خاک شدیم،آیا به آفرینش تازه ای در می آییم؟آنانند کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند و همانانند که غُلها در گردنشان باشد و همانانند همدم آتش که در آن جاودانه اند.
نکته ها:
این آیه خطاب به پیامبر می فرماید:از انکار نبوّت توسط مردم تعجّب مکن،زیرا آنها از قدرت من،در زنده کردن مردگان نیز در تعجّباند و آن را باور ندارند.
منکرین معاد دلیلی بر محال بودن معاد،ارائه نداده اند و تنها وقوع آن را بعید می شمرند.در مقابل،قرآن علاوه بر ذکر عدالت و حکمت خداوند که مستلزم وجود قیامت است،بارها در مقام جواب از این استبعاد منکرین برآمده است؛
یک جا می فرماید:اگر شما در وقوع قیامت شک دارید،از آفرینش ابتدایی خود یاد کنید که ما چگونه شما را از خاک و نطفه آفریدیم. «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّاخَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ
و در جای دیگر می فرماید:ای پیامبر صلی الله علیه و آله ! به مردم بگو:همان کسی که بار اول شما را آفرید، بار دیگر در قیامت شما را خلق خواهد کرد و جای هیچ گونه تعجّبی هم نیست. «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»
پیام ها:
1-انکار معاد یعنی انکار قدرت،عدالت و حکمت خداوند و این کفر است.
«أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا»
2-منکر معاد چون تمام هدفش دنیاست،به غل و زنجیر مادیّت،هواپرستی، جهل و خرافات مبتلا می گردد و اینچنین کسی در آخرت نیز در غل و زنجیر عذاب الهی خواهد بود. «الْأَغْلالُ»
3-غل و زنجیر در قیامت بر روی گردن منکرین نیست تا بتوانند آن را بردارند، بلکه چنان به درون گردنشان فرو رفته که قابل برداشتن نیست. «فِی أَعْناقِهِمْ»
4-منکر معاد چون توشه ای برای رهایی خود از قهر الهی فراهم نکرده،همیشه در عذاب باقی است. «خالِدُونَ»
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ«6»
وپیش از رحمت ونیکی،به شتاب از تو عذاب وبدی می خواهند در حالی که پیش از آنان عذاب ها بوده است.وهمانا پروردگارت نسبت به مردم با همه ستمشان دارای آمرزش است و به یقین پروردگارت سخت کیفر است.
نکته ها:
«مثلات»جمع«مثله»عذاب وعقوبتی است که به انسان روی می آورد.
گاهی عناد و لجاجت به جایی می رسد که انسان حاضر است آرزوی هلاکت کند،ولی حقّ را نپذیرد.در قرآن مجید به نمونه هایی از این نوع روحیّه ها اشاره شده است،از جمله:
کافران می گفتند: «وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ»خدایا! اگر این قرآن،حقّ و از جانب توست،پس یا از آسمان بر ما سنگ ببار و یا ما را به عذابی دردناک مبتلا نما(که ما آن را نمی پذیریم).
در جای دیگر آمده:اگر ما این قرآن را بر غیر عرب(عجم)نازل می کردیم و پیامبر آن را بر مردم قرائت می فرمود: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» ایمان نمی آوردند وآن را نمی پذیرفتند.
یا اینکه اهل کتاب به کفّار و بت پرستان می گفتند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً»راه شما از راه اسلام بهتر است.در صورتیکه اهل کتاب از مشرکان به اسلام نزدیکترند،ولی لجاجت،آنها را از ابراز حقّ دور می داشت.
تعجیل عدّه ای از مردم به نزول قهر الهی،می تواند به واسطه این دلایل باشد:
الف:غفلت و فراموشی تاریخ گذشتگان و باور نکردن و بعید دانستن قهر الهی.
ب:حسادت به داشته های دیگران.چنانکه در تاریخ آمده است چون امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام به امامت رسید،شخصی که تحمّل این موضوع را نداشت، آرزوی مرگ کرد که در شأن نزول سوره معارج بدان اشاره شده است.
ج:احساس بریدگی و یأس و به بن بست کامل رسیدن.
د:استهزا و عدم قبول و پذیرش،حتّی به قیمت جان دادن.
قرآن می فرماید:اگر خداوند به جهت گناه و عملکرد بد مردم آنها را فوراً عذاب کند،هیچ کس روی زمین باقی نمی ماند،امّا او از راه لطف،صبر می کند تا شاید مردم توبه کنند.
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ... و آیه وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ ...
پیام ها:
1-انسان در اثر لجاجت،چنان سقوط می کند که حاضر است نابود شود،ولی حقّ را نپذیرد. «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَهِ»
2-تاریخ پیشینیان،بهترین الگو ونمونه است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ»
3-قهر الهی را شوخی نپندارید و به نمونه های گذشته توجّه کنید. «مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ»
4-سنّت خداوند مهلت دادن است و کاری به عجله مردم ندارد. «لَذُو مَغْفِرَهٍ»
5-راه توبه و بازگشت،برای افراد لجوج نیز باز است. لَذُو مَغْفِرَهٍ ... عَلی ظُلْمِهِمْ
6-خداوند،انسان ها را با همه ی بدی هایی که از آنها سر می زند باز دوست دارد.
«لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ»
7-لطف خداوند بر قهر او مقدم است. «مَغْفِرَهٍ - اَلْعِقابِ»
8-خوف و رجا و بیم و امید،در کنار هم عامل رشد است. «لَذُو مَغْفِرَهٍ - لَشَدِیدُ الْعِقابِ»
9-قهر ولطف الهی از مقام ربوبیّت اوست. «رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ ، رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ»
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ«7»
وکسانی که کفر ورزیدند می گویند:چرا از طرف پروردگارش نشانه ای (آشکار و به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟(ای پیامبر!)تو فقطبیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است.
نکته ها:
از ابن عباس نقل شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند:
«انا المنذر» و آنگاه به علی بن ابیطالب علیهما السلام اشاره کردند و فرمودند:
«انت الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی»
پیام ها:
1-کافران،توقّعات نابجا از خدا و پیامبرش دارند.(آنها خواستار نشانه ها و معجزه هایی بر اساس هوا وهوس خود هستند.) «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ»
2-انسانِ بهانه جو،لایق خطاب الهی نیست. «إِنَّما أَنْتَ» خداوند گفتار کفّار را بی جواب گذارده و پیامبر را مخاطب قرار داده است.
3-تربیت،هم به تهدید نیاز دارد و هم به ارشاد. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»
4-برای جامعه ی جاهل غافل،هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ»
5-کار اصلی پیامبران،ارشاد و انذار است؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» نه برآوردن خواسته های بی ربط مردم و عرضه معجزه در هر لحظه و برای هرکس. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ»
6-با آنکه دیگر پیامبری مبعوث نمی شود،امّا خداوند حجت خود را بر همه ی مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»
7-انبیا تنها به مشرق زمین اختصاص نداشته اند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» 8-در عصر حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»
اَللّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ«8»
خداوند می داند آنچه را که هر ماده ای(در شکم)حمل می کند و آنچه را که رحم ها جذب می کنند(مثل نطفه)و آنچه را که(در مراحل بعد از جذب) می افزایند و هر چیز نزد او به مقدار و اندازه ای است.
نکته ها:
در این آیه،ابتدا از علم خداوند نسبت به حمل هر ماده ای،(چه دارای رَحم باشد مثل انسان و حیوان و چه دارای رَحم نباشد مثل نبات و جماد)سخن به میان آمده و سپس به موجودات دارای رحم اشاره شده است.
«غیض»به معنای فرو بردن(نطفه)است.یعنی خداوند،به آن آبی که رحم به خود جذب می کند و در آن تغییراتی می دهد و رو به رشد و زیادی می برد،آگاه است.
پیام ها:
1-خداوند حالات باروری تمام موجودات را می داند. «یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی»
2-علم خداوند،به جزئیات هم تعلق می گیرد.(او از نژاد،صفات،استعدادها، شکل و جنس جنین آگاهست.) یَعْلَمُ ... ما تَغِیضُ ... وَ ما تَزْدادُ
3-در تکامل یا نقص نوزاد،رَحم نقش مهمی دارد. «ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ»
4-نظام آفرینش موجودات بر اساس مقدار و میزان دقیق است. «بِمِقْدارٍ» (یعنی اگر مدّت حمل کم یا زیاد شود،اگر حمل سقط شود یا چند قلو گردد، اگر حمل،ناقص الخلقه یا دارای عضو زیادی شود،این کم و زیادی «تَغِیضُ و تَزْدادُ» بر اساس یک فرمول حساب شده است.)
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ«9»
او به نهان و آشکار آگاه،بزرگ و بلند مرتبه است.
نکته ها:
آشکار و نهان،برای انسانِ محدودی که حواس پنجگانه او حتّی از بسیاری از حیوانات محدودتر است،مطرح است.امّا برای خدایِ خالق غیب و شهود،چنین چیزی معنا ندارد.
امام صادق علیه السلام در مورد «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ» فرمودند:
«الغیب ما لم یکن و الشهاده ما قد کان» ،غیب یعنی چیزی که نبوده و شهادت یعنی چیزی که بوده است
پیام ها:
1-خداوند نسبت به هر کمالی،بزرگ «الْکَبِیرُ» و نسبت به هر نقص و عیبی،پاک و منزّه است. «الْمُتَعالِ»
سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ«10»
(برای او)یکسان است که از شما کسی سخن را سرّی گوید و کسی که آن را آشکارا گوید وکسی که خود را به شب مخفی کند و کسی که در روز آشکارا حرکت کند.
نکته ها:
این آیه که ظاهراً توضیح و تکمیل آیه سابق است،یکی از آیات بسیاری است که در رابطه با علم خداوند،به اعمال کوچک و بزرگ و ظاهر و پنهان و حتّی افکار و نیّات انسان ها،درقرآن مجید آمده است و اگر انسان ها به چنین علمی از طرف پروردگار ایمان داشته باشند، می تواند بهترین عامل حیا و تقوا و بزرگ ترین وسیله تربیت آنها باشد. زیرا سبب تشویق نیکوکاران و تهدید بد کاران می گردد.جالب آنکه خداوند در این آیه،علم خود را به حرف های سرّی و کارهای مخفی و شبانه،قبل از کلام های علنی و کارهای آشکار روزانه ذکر کرده است.
«سارِبٌ» از«سرب»در اصل به معنای آب جاری است،ولی به کسی که در روز به سراغ کاری می رود نیز گفته می شود.
پیام ها:
1-علم خداوند نسبت به همه چیز یکسان است.(نه مثل علم و آگاهی ما که نسبت به بعضی چیزها بیشتر و نسبت به بعض دیگر کمتر و یا در حد هیچ است.) سَواءٌ مِنْکُمْ ...
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ«11»
برای انسان فرشتگانی است که پی درپی او را از پیش رو و از پشت سر از فرمان خداوند حفاظت می کنند.همانا خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند و هرگاه خداوند برای قومی آسیبی بخواهد پس هیچ برگشتی برای آن نیست و در برابر او هیچ دوست و کارساز و حمایت کننده ای برای آنان نیست.
نکته ها:
«مُعَقِّباتٌ» جمع«معقبه»است و حرف«تاء»آن برای تأنیث نیست،بلکه برای مبالغه است.مثل علامه،لذا فاعل «یَحْفَظُونَهُ» مذکر آمده است.
البتّه مراد از «مُعَقِّباتٌ» تعقیب انسان نیست تا با «بَیْنِ یَدَیْهِ» منافات داشته باشد،بلکه منظور،تعاقب و پی درپی آمدن ملائکه شب و روز است.
مراد از «أَمْرِ اللّهِ» در این آیه قهر و عذاب الهی نیست،زیرا معنا ندارد که فرشتگان انسان را در برابر کیفر الهی حفاظت کنند،بلکه مراد خطرات و حوادث طبیعی است.چون طبیعت مخلوق خداست و آنچه در آن بگذرد نیز به خواست و اراده ی او می باشد.
در آیات و روایات متعدّد از فرشتگانی یاد شده که مأمور حفظ جان انسان و ثبت کارهای او هستند و از آنان در برابر خطراتی که مورد اراده ی حتمی خداوند نیست محافظت می نمایند.
البتّه بنابر مستفاد از روایات،همینکه اراده ی قطعی خداوند رسید،فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمی الهی می سپارند.بنابراین امر و فرمان خداوند دوگونه است،حتمی و غیرحتمی(قضا و قدر)و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمی حفظ می کنند،بدیهی است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمی شود و سرنوشت انسان ها و امتّ ها همچنان در اختیار خود آنهاست.
حفاظت فرشتگان هم از جان انسان هاست و هم از اعمال و رفتار آنها «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ - یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» و هم از ایمان و فکر آنها در برابر انحرافات و وساوس شیطانی،زیرا «یَحْفَظُونَهُ» هم شامل روح می شود و هم شامل جسم.
امام سجاد علیه السلام با اشاره به این آیه فرمودند:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهند عبارتند از:ظلم به مردم،ناسپاسی خداوند و رها کردن کارهای خیری که انسان به آن عادت کرده است.
این آیه در مورد جوامع بشری است،نه تک تک افراد انسانی.یعنی جامعه ی صالح، مشمول برکات خداوند و جامعه ی منحرف،گرفتار قهر الهی می شود.امّا این قاعده در مورد فرد صالح و انسان ناصالح صادق نیست،زیرا گاهی ممکن است شخصی صالح باشد،ولی بخاطر آزمایش الهی گرفتار مشکلات شود و یا اینکه فردی ناصالح باشد،ولی به جهت مهلت الهی،رها گردد.
پیام ها:
1-خداوند انسان را رها نمی گذارد. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
2-گروهی از فرشتگان الهی،محافظ انسان ها هستند. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
3-خداوند انسان را از حوادث غیر مترقّبه حفظ می کند، «لَهُ مُعَقِّباتٌ ... یَحْفَظُونَهُ» نه ازحوادثی که با علم وعمد برای خود بوجود می آورند. «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ»
4-خطرات وحوادث گوناگون،انسان را احاطه کرده است. «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»
5-خداوند نعمتی را که عطا فرماید پس نمی گیرد،مگر آنکه مردم،آن نعمت را ناسپاسی کنند. «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ»
6-به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نروید،سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
7-حفاظت خداوند تا زمانی است که انسان،کفران نعمت نکند وگرنه از لطف الهی محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً»
8-برخورداری از نعمت های ظاهری و بیرونی،وابسته به کمالات نفسانی و حالات درونی است. «حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» در جای دیگر می فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...
9-اراده ی خداوند بالاتر از همه ی اراده هاست. «إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ»
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ«12»
اوست کسی که برق(آسمان)را برای بیم و امید به شما نشان می دهد و ابرهای گران بار را پدید می آورد.
نکته ها:
برق و صاعقه ی آسمان از یک جهت مایه ترس و وحشت مردم است،به خاطر باریدن بی موقع،جریان سیل،خرابی ها و آتش سوزی ها و از جهت دیگر سبب شادی و نشاط و امید است،زیرا سبب ریزش باران،سیرابی درختان و زراعت ها،طراوت و شادابی هوا و پاکی و نظافت است.
پیام ها:
1-گرچه به ظاهر،عوامل طبیعی زمینه پیدایش رعد و برق و باران است،ولی مبدا و موجد همه عوامل خداوند است. «یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ»
2-کشف قوانین فیزیکی وشیمیایی طبیعت،نباید از ایمان ما به خداوند بکاهد، زیرا طبیعت وقوانینش مخلوق خدا هستند. یُرِیکُمُ الْبَرْقَ ... یُنْشِئُ السَّحابَ
وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ«13»
رعد با ستایش او و فرشتگان از بیم او تسبیح می کنند و او صاعقه ها را فرو می فرستد تا هر که را بخواهد مورد اصابت قرار دهد،در حالی که آنان درباره خداوند به جدال می پردازند و او سخت کیفر است.
نکته ها:
در فرهنگ قرآن،کلّ هستی در حال تسبیح خداوند،آنهم تسبیحی براساس علم وشعور وانتخاب.جالب آنکه قرآن بگونه ای این مطلب را طرح و بیان می کند که اذهان را به خود متوجّه سازد و ردّی بر ناباوری ها باشد.از جمله:
1.آوردن الفاظی مثل«سبح»و «یُسَبِّحُ» که صراحت در این معنا دارد.
2.تکرار این مطلب در سوره های متعّدد.
3.آوردن مسئله تسبیح موجودات در ابتدای سوره و بلافاصله بعد از«بسم اللّه».
4.آوردن کلماتی از قبیل:قنوت وخضوع همه هستی «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» ،سجده ستارگان و گیاهان «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ» ،اطاعت آسمان وزمین «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»، آگاهی موجودات در نماز و تسبیح «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»
5.خطاب انسان به اینکه شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ
«محال»از «حِیلَهً» به معنای هر نوع چاره اندیشی پنهانی است و چون چاره اندیشی ملازم علم و قدرت است،لذا مفسران «شَدِیدُ الْمِحالِ» را«شدید القوه و العذاب»معنی کرده اند.
در برخی آیات قرآن،تسبیح و حمد الهی در کنار هم قرار گرفته اند؛ «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» ، «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»چنانکه در ذکر رکوع و سجود نیز چنین می گوییم؛ «سبحان ربی العظیم و بحمده»و«سبحان ربی الاعلی و بحمده»
در روایات متعدّدی از اهل سنّت آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به هنگام شنیدن صدای رعد سخن خود را قطع کرده و به دعا مشغول می شدند و دیگران را نیز به این کار ارشاد می فرمودند.
برخی صاعقه ها کیفر و عذاب الهی می باشند که بر اقوام گنهکار نازل می شوند،مانند قوم ثمود... فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
پیام ها:
1-رعد نیز مثل فرشته،تسبیحی آگاهانه و از روی شعور دارد،زیرا کلمه رعد و فرشته در کنار هم آمده اند. «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَهُ»
2-تسبیح فرشتگان بر اساس خداترسی و خشیت است. «مِنْ خِیفَتِهِ»
3-صاعقه و صاعقه گرفتگی یک امر تصادفی نیست،بلکه با خواست خدا و مطابق قوانین الهی است. «یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ»
4-برای انسان لجوج،چیز خطرناکی مثل صاعقه هم بازدارنده نیست. «یُجادِلُونَ»
5-در فکر حیله وخدعه وجدال با خدا نباشید که با او نمی توان درافتاد. «هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ»
6-هرگونه تدبیر و حیله ای بد نیست،چه بسا که باید در برابر افرادی،سخت ترین تدبیرها و برنامه ریزی ها را بکار برد. «شَدِیدُ الْمِحالِ»
لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلاّ کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ«14»
تنها خواندن او حقّ است و کسانی را که(مشرکان)جز او می خوانند هیچ پاسخشان نمی گویند،مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال آنکه نخواهد رسید و دعا و خواست کافران(از غیر خدا)جز در گمراهی(وبه هدر رفتن و انحراف)نیست.
نکته ها:
دعوت به پرستش خدای ودوری از توجّه به دیگران و تنها او را مؤثر دانستن،بارها در قرآن تذکّر داده شده است.از جمله:اگر انسان،تنها از من درخواست کند،من حتماً او را پاسخ می دهم. «أُجِیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ»امّا اگر به سراغ دیگران رفت و از آنها حاجت خواست،بداند آنها نمی شنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمی کنند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ»
انسانِ محدود در زندگی پرحادثه دنیا نیازمند پناهگاهی مطمئن است،انبیا پناهگاه واقعی را به او معرّفی می کنند، «لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ» امّا کمک های دیگران(طاغوت ها)یا برای استحمار یا استثمار یا تبلیغات وحفظ موقعیّت خود و یا...می باشد و در واقع آنچه برای آنها مطرح نیست،انسان است.
انسان،فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقیقت است «لِیَبْلُغَ فاهُ» ولی راه وصول به آن را گم می کند.امّا جز ایمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او،هیچ چیز دیگری انسانِ بی نهایت طلب را سیراب نمی کند. «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» چرا که غیر از اللّه هر چه باشد سراب است و دعا از غیر او بیهوده.
پیام ها:
1-جز خدا به سراغ دیگران نروید که از غیر او هیچ کاری ساخته نیست.
«لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ»
2-سرچشمه ی شرک مردم،تصوّرات و خیالات باطل آنهاست. کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ ... وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ
3-هرکس خالصانه خدا را بخواند،با دست پر برمی گردد.دست خالی برگشتن به خاطر توجّه به غیر خداست. لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ ... وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ
وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ«15»
و هرکه در آسمان ها و زمین است،خواه ناخواه با سایه هاشان بامدادان و شامگاهان، برای خدا سجده می کنند.
نکته ها:
«مَنْ» برای موجود عاقل بکار می رود و«ما»برای غیر آن،امّا در آیات دیگر مشابه این آیه با «ما» آمده است،مثل آیه «وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»،لذا می توان نتیجه گرفت که مراد از این آیه نیز سجده ی همه موجودات است،خصوصاً که«ظلال»نیز مطرح شده که ناگفته پیداست سایه،عقل ندارد.
شاید منظور از سجده کردنِ سایه ها حالت افتادن سایه بر زمین باشد،نظیر تشبیهی که در فارسی می آوریم:سرو سواره می رود،غنچه پیاده می رسد.
«آصال»جمع«اصل»وآن جمع«اصیل»از ماده ی«اصل»به معنی انتها وآخر روز است.
پیام ها:
1-هستی،مطیع و ساجد خداوند است،چرا ما نباشیم؟ وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ ...
2-سجده،مخصوص خداست. «وَ لِلّهِ یَسْجُدُ»
3-مؤمنان با میل و رغبت سجده می کنند،ولی دیگران بخاطر نیاز،مجبور به تواضع و تذلّل می شوند. «طَوْعاً وَ کَرْهاً»
4-اگر موجودی خدایی شد،عوارض وآثار آن هم در خط او قرار می گیرد. «ظِلالُهُمْ»
5-سجده ی موجودات دائمی است. یَسْجُدُ ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ«16»
بگو:پروردگار آسمان و زمین کیست؟بگو:خداست.بگو:پس چرا جز او، چیزهایی را که مالک هیچ سود و زیانی برای خویشتن نیستند سرپرست گرفته اید؟بگو:آیا نابینا و بینا با هم برابرند؟یا آیا تاریکی ها و روشنایی یکسانند؟یا مگر برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفریدن خدا (چیزی)آفریده و این آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟بگو:خداوند، آفریدگار هر چیزی است و اوست یگانه ی قهّار.
نکته ها:
طرح مسائل در قالب سؤال وجواب،یکی از شیوه های تبلیغی،تربیتی و آموزشی است که قرآن،بسیار به آن توجّه کرده است قُلْ مَنْ ...
در روایات آمده است:شرک به خدا،از حرکت مورچه ای سیاه در شب تاریک روی سنگ سیاه مخفی تر است. نمونه اش آن است که بگویی:این کار به برکت خدا و فلانی انجام شد.
پیام ها:
1-مشرکان از شدّت تعصّب،به روشن ترین سؤالات هم جواب نمی دهند،لذا پیامبر باید خود،پاسخ سؤالش را بدهد. مَنْ رَبُّ السَّماواتِ ... قُلِ اللّهُ
2-کفّار تنها خالقیّت خدا را قبول داشتند، لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ ... لَیَقُولُنَّ اللّهُ و دیگران را مدبّر می دانستند. قُلْ مَنْ رَبُّ ...
3-انسانی که نمی تواند برای خود سودی را جلب یا ضرری را دفع نماید،نباید تحت هیچ عنوانی به جای خدا مورد اطاعت مردم قرار گیرد. «لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»
4-کسی که حقّ را دید و آن را نپذیرفت،چشم دلش کور وفضای اطرافش ظلمات است. هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ ...
5-غیر از خداوند کسی چیزی را نیافریده تا در آفریده ها دچار اشتباه شویم.
«فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ»
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْأَمْثالَ«17»
خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد،پس رودخانه ها به اندازه(ظرفیّت) خویش جاری شده و سیلاب کفی را بر خود حمل کرد و از(فلزّات)آنچه که در آتش بر آن می گدازند تا زیور یا کالایی به دست آرند،کفی مانند کفِ سیلاب(حاصل شود)این گونه خداوند حقّ و باطل را(بهم)می زند پس کف (آب)به کناری رفته(و نیست شود)و امّا آنچه برای مردم مفید است در زمین باقی بماند.خداوند این گونه مثال ها می زند.
نکته ها:
در این آیه دو مثال برای معرّفی باطل ذکر شده است،یکی مثال کفی که بر روی آب ظاهر می شود و دوم کفی که هنگام ذوب فلزات،روی آنها را می پوشاند.
باطل همچون کف است،زیرا:1.رفتنی است،2.در سایه حقّ جلوه می کند،3.روی حقّ را می پوشاند،4.جلوه دارد،ولی ارزش ندارد.نه تشنه ای را سیراب می کند نه گیاهی از آن می روید،5.با آرام شدن شرایط محو می شود،6.بالانشین پر سر وصدا،امّا توخالی و بی محتوی است.چنانکه در آیات دیگر نیز بر این امر تأکید شده است:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ»،با حقّ بر سر باطل می کوبیم.
«یَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ» ،خداوند باطل را محو می کند.
«وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ» ،باطل در دنیا و آخرت محو و نابود است. «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» ،همانا باطل رفتنی است.
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»،حقّ آمد و باطل رفت.
تمثیل،مسائل عقلی را محسوس و راه رسیدن به هدف را نزدیک می نماید،مطالب را همگانی و لجوجان را خاموش می سازد،لذا قرآن از این روش بسیار استفاده نموده است.
پیام ها:
1-فیض الهی جاری است وهرکس به مقدار استعدادش بهره مند می شود. «أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها»
2-تلاش برای ساخت وسایل ضروری(متاع)یا رفاهی(حِلیه)ممدوح است.
«یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّارِ»
3-در کوره ی حوادث است که ناخالصی ها معلوم و حقّ و باطل ظاهر می شود.
یُوقِدُونَ عَلَیْهِ ... زَبَدٌ مِثْلُهُ
4-وجود باطل،اختصاص به مکان و زمینه ی خاص ندارد.(کف،هم بر روی سیل سرد و هم بر روی فلزات گداخته ظاهر می شود.) «زَبَدٌ مِثْلُهُ»
5-سرچشمه باطل،ناخالصی هایی است که حقّ و حقیقت بدان آلوده شده است.
«یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ»
6-حقّ و باطل با هم هستند،امّا سرانجام،باطل رفتنی است. «فَیَذْهَبُ جُفاءً»
7-نفع مردم در حقّ است. «ما یَنْفَعُ النّاسَ»
8-حقّ ماندنی است. «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ»
9-هر ثروت،دانش،دوست و یا حکومتی که برای مردم مفید باشد،ماندنی است. «ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ»
10-آنچه از سوی خداوند نازل می شود،همچون باران خالص وحقّ است،لیکن همین که با مادیات درآمیخت،دچار ناخالصی وزمینه ی پیدایش کف و باطل می شود. «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً»
لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ«18»
برای کسانی که پروردگارشان را اجابت کردند نیکوترین(پاداش)است.ولی کسانی که(دعوت)او را نپذیرفتند،اگر هر آنچه در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، قطعاً حاضرند آن را(برای رهایی خود از عذاب)فدیه بدهند،آنانند که برایشان حساب سختی است و جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است.
نکته ها:
از قرآن استفاده می شود،در قیامت برای مردم چند نوع حساب وجود دارد:
1.گروهی حساب آسان دارند. «حِساباً یَسِیراً»
2.عده ای سخت ودقیق حسابرسی می شوند. «حِساباً شَدِیداً»، «سُوءُ الْحِسابِ» مراد از «سُوءُ الْحِسابِ» دقّت در حساب است.
3.بعضی بی حساب به دوزخ می روند و نیازی به محاکمه و میزان ندارند. «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً»
4.گروهی بی حساب به بهشت می روند. «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»
طبق آنچه از روایات و احادیث متعدّد به دست می آید،کسانی که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند،حسابشان آسان و کسانی که با مردم به سختی و دقت شدید عمل نمایند حسابشان سخت خواهد بود.افراد مشرک بی حساب به دوزخ و اهل صبر هم بی حساب به بهشت خواهند رفت.
در قرآن استجابت طرفینی است،یعنی اگر مردم انتظار استجابت از خداوند را دارند باید دعوت خداوند را اجابت کنند، «اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» هرگاه خدا و رسول،شما را بسوی مکتب حیات بخش می خوانند،پاسخ مثبت دهید تا خدا نیز دعای شما را اجابت فرماید. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ»، «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ»
بحثی پیرامون دعوت
مسئله دعوت را می توان از ابعاد گوناگونی مورد بحث و توجّه قرار داد:
1.دعوت کنندگان: دعوت کنندگان به حق:
الف:انبیا. «أَدْعُوا إِلَی اللّهِ»، «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ»، «داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ»
ب:مؤمنان: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ»
ج:جنّ: «یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللّهِ»
امّا دعوت کنندگان به باطل:
الف:پیشوایان کفر: «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»
ب:شیطان: «کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ»، «ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ»
ج:مشرکان: «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»
2.موضوع دعوت:
الف:حیات. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»ب:راه مستقیم. «لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ج:مغفرت. «وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ»
د:بهشت. «وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ» ه:نجات. «أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجاهِ»
3.برخورد مخالفان:
الف:تهمت:ساحر؛ «إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ»شاعر؛ «بَلْ هُوَ شاعِرٌ»
کاهن؛ «فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ»مجنون؛ «وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
کاذب؛ «لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ»سلطه طلب؛ «یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ»
ب:تهدید. لَرَجَمْناکَ ، أَوْ یَقْتُلُوکَ ...
ج:تحقیر. أَ هذَا الَّذِی ...
د:شک. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ»
ه:توطئه وجنگ. «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ»
4.انگیزه ها و عوامل عدم پذیرش:
الف:تقلید.ب:تعصب.ج:تکبر.
د.هوای نفس. «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ»
5.پاداش پذیرش:
الف:اجر. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»
ب:حیات. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»
ج:حُسنی. «لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی»
پیام ها:
1-بهترین ها در انتظار مؤمن است. «الْحُسْنی» 2-باز خرید و فدیه در روز قیامت وجود ندارد. «لاَفْتَدَوْا بِهِ»
3-قبولی دعوت خداوند،باید از روی میل و رغبت باشد. «اسْتَجابُوا»
أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ«19»
پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت بسوی تو نازل شده حقّ است، مانند کسی است که نابیناست؟همانا تنها صاحبان خرد پند می گیرند.
نکته ها:
در آیه قبل به کسانی که دعوت حیات بخش انبیا علیهم السلام را اجابت می کنند اشاره شد،این آیه وآیات بعد،آثار استجابت آن دعوت را بیان می فرماید.
هر کدام از فطرت،عقل و علم در انسان،مغز و لبّی دارند که گاه بواسطه عادات،رسوم، خرافات، غرائز،روی آنها پوشیده می شود،لذا انسان باید دائماً متوجّه آن هسته ی مرکزی و مغز آنها باشد.
سیمای خردمندان در قرآن
واژه«اولوا الالباب»مرتبه در قرآن آمده و هر مرتبه همراه با یک کمال و وصفی بیان شده است.از جمله:
1.راز احکام را می فهمند. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»
2.آینده نگر هستند. «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»
3.دنیا را محل عبور و گذر می دانند نه توقف گاه و مقصد. لِأُولِی الْأَلْبابِ اَلَّذِینَ ... یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً
4.از تاریخ،درس عبرت می گیرند. «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ»
5.بهترین و برترین منطق را می پذیرند. اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ... وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ6.اهل تهجّد وعبادت می باشند. أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ... إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
پیام ها:
1-قرآن انسان بی خبر از حقّ را نابینا می داند.به جای«کمن هو لا یعلم»فرموده است «کَمَنْ هُوَ أَعْمی»
2-دین،مطابقت فطرت انسان هاست،تنها تذکّر لازم است تا غفلت زدایی شود.
إِنَّما یَتَذَکَّرُ ...
3-عقلی که انسان را به حقانیّت کتاب آسمانی نرساند،عقل نیست. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»
4-علم مفید،محصول تعقّل و تذکّر است. «فَمَنْ یَعْلَمُ ، یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»
5-برای رسیدن به عقل سلیم و فطرت خالص باید گناه و غفلت را از خود دور کرد. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»
اَلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ«20»
(خردمندان)کسانی هستند که به پیمان الهی وفا می کنند و عهد(او را)نمی شکنند.
نکته ها:
«عهد الله»هم شامل پیمان های فطری از قبیل عشق به حقّ و عدالت می شود،هم پیمان های عقلی مثل درک حقایق عالم هستی و مبدأ و معاد را در برمی گیرد،هم بر پیمان های شرعی همچون عمل به واجبات و ترک محرّمات اطلاق می گردد و هم بر پیمان هایی که انسان ها با یکدیگر می بندند و متعهّد می شوند و خداوند مراعات آنها را واجب فرموده،صادق است.
یکی از مهم ترین پیمان های الهی،امامت رهبران آسمانی است.بعد از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام با پشت سرگذاشتن آزمایش های متعدّد به مقام امامت رسید،از خداوند خواست تا فرزندان او نیز دارای این مقام شوند.خداوند برای روشن شدن جایگاه امامت،به جای آنکه بفرماید مقام امامت به افراد ظالم نمی رسد فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» عهد من به ستمگران نمی رسد.
«میثاق»به چیزی گفته می شود که دل انسان با آن وثوق و اطمینان پیدا می کند و از آنجا که وجود یک رهبر الهی،دل و جان انسان ها را آرام و مطمئن می سازد.لذا از مصادیق میثاق شمرده شده است.
وفای به عهد مانند احترام به والدین و ردّ امانت،تنها از حقوق اسلامی نیست،بلکه از حقوق انسانی است.لذا هر خردمند و عاقلی باید آن را مراعات کند.
پیام ها:
1-عقل صحیح وسالم،انسان را به دین الهی وفادار می سازد. «أُولُوا الْأَلْبابِ ، اَلَّذِینَ یُوفُونَ»
2-وفای به عهد از آثار خرد و عقل است. أُولُوا الْأَلْبابِ - یُوفُونَ ...
3-احترام به پیمان ها و قراردادهای اجتماعی،از ویژگی های انسان مؤمن عاقل است. «لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ»
وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ«21»
و(خردمندان)کسانی هستند که آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند می دهند و در برابر پروردگارشان(بخاطر شناختی که دارند خشوع و)خشیت دارند و از سختی حساب می ترسند.
نکته ها:
در روایات آمده است آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده،صله ی رحم،یعنی حفظ پیوندهای خانوادگی و همچنین حفظ پیوندهای مکتبی یعنی ارتباط دائم و عمیق با رهبران آسمانی و پیروی از خط ولایت است.
با نگاهی ساده و گذرا به جهان در عصر حاضر خواهیم دید علی رغم آنکه بهترین و بیشترین سرمایه،یعنی نفت را در زیر پای خود دارند و بهترین نقطه وحدت و عشق بیش از یک میلیارد مسلمان،یعنی کعبه را در پیش روی،و از بهترین مکتب و منطق نیز برخوردارند،امّا بخاطر قطع ارتباط با مسأله رهبری الهی،همچنان تحت انواع فشارهای ابرقدرت ها بسر می برند.از این روست که در آیه 27 سوره بقره بعد از جمله «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» عبارت «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» آمده است،زیرا بدیهی است که قطع رحم به تنهایی سبب فساد بر روی زمین نمی شود،بلکه این رها کردن رهبری الهی است که گرفتار شدن در چنگال طاغوت و گسترش و نشر فساد و تباهی را بدنبال می آورد.
ارتباطاتی را که خداوند به آن امر فرموده،بسیار متنوّع و فراوان است،از جمله:
الف:ارتباط فرهنگی با دانشمندان. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
ب:ارتباط اجتماعی با مردم. «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»
ج:ارتباط عاطفی با والدین. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»
د:ارتباط مالی با نیازمندان. «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً»
ه:ارتباط فکری در اداره جامعه. «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»
و:ارتباط سیاسی با ولایت. «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»
ز:ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»
ح:ارتباط معنوی با اولیای خدا. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»
صله رحم
صله ی رحم تنها به دیدن و ملاقات کردن نیست،کمک های مالی نیز از مصادیق صله ی رحم بشمار می رود.امام صادق علیه السلام فرمودند:در اموال انسان غیر از زکات،حقوق دیگری نیز واجب است و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودندالبتّه شاید مراد امام علیه السلام از حقوق دیگر،همان خمس باشد.
در اهمیّت صله رحم همین بس که خداوند آن را در کنار ذکر خود قرار داده است. «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ»
ارحام تنها منحصر به خانواده و بستگان نسبی نیست،بلکه جامعه بزرگ اسلامی را که در آن همه افراد امت با هم برادرند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»و پدرشان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و
حضرت علی علیه السلام است نیز در برمی گیرد.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«انا و علی ابوا هذه الامه»
امام صادق علیه السلام در آستانه رحلت از دنیا،دستور دادند تا به بستگانی که نسبت به ایشان جسارت کرده بودند هدیه ای بدهند.وقتی حضرت در انجام این کار مورد انتقاد قرار می گیرند،آیه فوق را تلاوت می فرمایند. و این گونه به ما یاد می دهند که شرط صله ی رحم خوش بینی،علاقه و رابطه آنها با ما نیست.
در توضیح عبارت های «یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» و «یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» باید گفت که اگر چه کلمات «خَشِیتُ» و«خوف»در بعضی موارد در معنای مترادف و مشابهی بکار رفته و از آنها یک معنا اراده گردیده است،امّا فی الواقع میان آن دو تفاوت وجود دارد؛به اینکه خشیت عبارت است از آن خوف و تأثر قلبی که انسان بخاطر احترام و عظمت از کسی در دل پیدا می کند،امّا خوف دارای معنای وسیعتری است و شامل هرگونه ترس و اضطرابی می شود.به عبارت دیگر هیچگاه خشیت در مورد یک حادثه تلخ بکار نمی رود و انسان نمی گوید من از سرما،مرض و...خشیت دارم در حالی که کاربرد واژه خوف در اموری مثل ترس از سرما، گرما و مرض امری رایج و شایع است.و نهایتاً،از آنجا که خشیت بر مبنای علم انسان به عظمت و اهمیّت و احترام طرف مقابل قرار دارد،می توان گفت که خشیت مخصوص افراد عالم است و خوف در مورد همه مردم بکار می رود.چنانکه قرآن می فرماید: «إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»تنها دانشمندان از خدا خشیت دارند.
پیام ها:
1-حفظ پیوندهای مکتبی و الهی،نشانه ی عقل صحیح است. أُولُوا الْأَلْبابِ ...
الَّذِینَ یَصِلُونَ
2-ما باید بخاطر فرمان خدا با بستگان ارتباط برقرار کنیم،خواه دیگران به دنبال ارتباط با ما باشند یا نباشند. «أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»
3-در دید و بازدیدها و صله ی رحم ها،مواظب گناهان و از جمله چشم چرانی ها باشید. یَصِلُونَ ... یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ
4-هم از عظمت الهی پروا کنید، «یَخْشَوْنَ» و هم از مجازات او بترسید. «یَخافُونَ»
5-قطع رحم،سبب سختی حساب است. یَصِلُونَ ... یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ
وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَهً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ«22»
و(خردمندان)کسانی هستند که برای جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه کرده ونماز بپا داشتند واز آنچه روزیشان کردیم پنهانی وآشکارا انفاق کردند وبدی را با نیکی پاک می کنند.آنانند که سرای آخرت مخصوص آنهاست.
نکته ها:
«صبر»،فقط به معنای تحمّل مشکلات نیست،بلکه شامل پایداری در عبادت،مقابله با معصیت،بردباری در مصیبت،تسلیم در اطاعت و عدم غرور و مستی در نعمت نیز می شود.
«وَجْهِ رَبِّهِمْ» به معنای جلب توجّه،عنایت و رضایت پروردگار است.
اقامه نماز یکی از مصادیق پیمان های الهی «عَهْدَ اللّهِ» است که در آیات سابق آمد، چنانکه در روایت نیز آمده است؛
«الصلاه عهد الله» .
صبر و صلاه پیوند با خالق،انفاق و حسنه،ارتباط با مردم است.
انفاق دارای درجاتی است؛
گام اوّل:بخشش از فضل و داده های الهی. «أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ»
گام دوم:بخشش از دسترنج و کسب حلال. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ»
گام سوم:بخشش از آنچه دوست دارند. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»
گام چهارم:ایثار. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ»
به فرموده ی المیزان، «عُقْبَی الدّارِ» به معنای عاقبت به خیری در دنیاست،ولی می توان گفت که شامل هر دو سرا«دنیا و آخرت»می شود.
معنای اینکه بدی را با خوبی برطرف کنیم،این است که اگر از مومنان کسی کار ناشایستی در رابطه با ما انجام داد اغماض کنیم،نه اینکه با افراد ظالم و مفسد چنین رفتاری داشته باشیم،زیرا در مورد آنها باید مقابله به مثل نمود.به هر صورت اگر چه اسلام دین اخلاق و عاطفه و بخشش است،ولی در جای خود «لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ» نیز دارد.
اسلام مکتب جامع و اولواالالباب افراد کاملی هستند.وجود جملاتی همچون: «یُوفُونَ» ، «یَصِلُونَ» ، «یَخْشَوْنَ» ، «یَخافُونَ» ، «صَبَرُوا» ، «أَقامُوا» ، «أَنْفَقُوا» و «یَدْرَؤُنَ» نشانه آن است که انسان های کامل هم متعهد به پیمان های خود هستند،هم تمام ارتباطات خود را حفظ می کنند،هم تقوای والایی دارند و هم بجای انزوا،در همه ی میدان ها حاضر و فعّال اند.
پیام ها:
1-صبر و استقامتی ارزش دارد که برای خداوند و در راه او باشد.(نه هر تعصب و لجاجت ویکدندگی) «صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ»
2-نماز باید اقامه شود،نه آنکه فقط خوانده شود.یعنی باید آداب،شرایط،حدود و دستورات آن مراعات شود. «أَقامُوا الصَّلاهَ»
3-رابطه با خدا بدون کمک به دیگران مقبولیّتی ندارد،گرچه کمک هم تنها کمک مالی نیست. «أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا»
4-به انفاق خود مغرور نشوید،آنچه می دهید از اوست. «أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ»
5-وقتی نیّت کار «ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» یعنی رضایت پروردگار شد،دیگر پنهان و آشکار عمل مهم نیست. «سِرًّا وَ عَلانِیَهً» 6-حکمت اقتضا می کند که بعضی از کمک ها علنی وبعضی دیگر مخفی باشد.
«سِرًّا وَ عَلانِیَهً»
7-گناه را با توبه،منکر را با معروف،ظلم را با عفو،ناسزا را با سلام،عذاب را با صدقه،جفا را با صله،استبداد را با مشورت و ولایت طاغوت و شیطان را با ولایت حقّ جبران نماییم. «یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ»
8-خوش عاقبتی در دنیا و آخرت از آنِ صاحبان خرد است. أُولُوا الْأَلْبابِ ... أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ
جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ«23»
(سرای آخرت)باغ های جاودانی که آنان و هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بوده اند بدان داخل می شوند و فرشتگان از هر دری (برای تبریک و تهنیت) بر آنان وارد می شوند.
نکته ها:
از میان 127 مرتبه ای که «جَنّاتُ» و«جنت»در قرآن آمده،تنها 11 مورد از آن تعبیر «جَنّاتُ عَدْنٍ» دارد که طبق حدیثی از درّالمنثور،به معنای بهشت مخصوص است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:هر کس می خواهد زندگی و مرگش همچون زندگی و مرگ من باشد و به «جَنّاتُ عَدْنٍ» که بهشت من است وارد شود،باید علیّ ابن ابیطالب علیهما السلام و ذریّه ی او را،رهبر و امام خود قرار دهد که آنها در علم و فهم،برترین انسان ها و هادی مردم به سوی هدایت اند.
بارها در قرآن آمده است که افراد صالحِ یک خانواده،در بهشت نیز در کنار هم خواهند بود و از مصاحبت یکدیگر لذت خواهند برد.البتّه ذکر عنوان بعضی از افراد خانواده مثل پدر، همسر و فرزند در آیه شریفه فوق دلالت بر خصوصیّتی ندارد و شامل همه افراد صالح خانواده،اعم از افراد مذکور و مادران،خواهران و برادران نیز می شود.در ضمن شاید علت عدم ذکر نام مادر آن باشد که مادر،همسر پدر است و مشمول«ازواج»می گردد،همان گونه که خواهر و برادر،ذریّه پدر،و عمو و عمّه از ذُراری آباء شمرده می شوند.
آنچه از آیات الهی به دست می آید این است که فرشتگان،در همه احوال در دنیا و آخرت (برزخ و قیامت)با انسان ارتباط دارند،گاهی بر او درود و صلوات می فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ»گاهی برای او استغفار و طلب بخشش می کنند، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»و زمانی هم برای او دست به دعا برمی دارند، «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنٍ» در هنگام مرگ و شروع عالم برزخ نیز با شعار و تلقین «أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا»و با جمله «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» جان آنها را می گیرند. «الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»و در آخرت نیز از هر سو بر آنان سلام می کنند.
برای بهشت هشت درب ذکر شده که با تعداد اوصافی که برای اولوا الالباب در آیات اخیر شمرده شده مطابقت دارد.گویا هر کدام از این صفت های هشت گانه،دری از درهای بهشت و راهی بسوی سعادت ابدی را به سوی انسان باز می کند.
هر پدر و فرزند،هر زن و شوهر و هر آباء و ذریّه ای در بهشت به یکدیگر ملحق نمی شوند و در کنار هم قرار نمی گیرند،زیرا در روز قیامت،انساب و اسباب،کارساز نیستند. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»و آن روز هر کس در گرو اعمال خویش است، «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ»و جز سعی و تلاش،چیز دیگری مؤثر نیست، «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی» بنابراین ورود بعضی از بستگان بر بعضی دیگر،تنها به خاطر لیاقت و صلاحیّت فردی خود آنهاست.مشابه این آیه را می توان در سوره های غافر،آیه 7 وطور آیه 21 نیز مشاهده کرد.
پیام ها:
1-شرط ورود به بهشت،صالح بودن است. «وَ مَنْ صَلَحَ»
2-خانواده بهشتی،خانواده ای است که بین اعضای آن همبستگی و صمیمیّت در مسیر حقّ باشد. «صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ»
3-توجّه به عواطف در اسلام یک اصل است.برای انسان زندگی در بهترین مکان ها،ولی به دور از خانواده،صفایی ندارد. «یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ»
سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ«24»
(فرشتگان هنگام دیدارِ بهشتیان به آنان می گویند:)بخاطر استقامتی که کردید،بر شما درود باد.پس چه نیکوست سرای آخرت.
نکته ها:
یکی از امتیازات بی نظیر قرآن،بیان پرمحتواترین مطالب،در قالب ساده ترین و مختصرترین کلمات است.از جمله همین عبارت «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» که جمله ای بسیار کوتاه و آسان،امّا پرمحتوا و رساست و سابقه ی آن به انبیای گذشته همچون ابراهیم،نوح و آدم علیهم السلام می رسد. «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ»، «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»
سلام،یکی از نام های خداوند،تهنیت خداوند بر پیامبران،تبریک الهی بر بهشتیان،زمزمه فرشتگان،کلام بین المللی تمام مسلمانان،شعار بهشتیان در این جهان و آن جهان،ذکر خالق و مخلوق،ندای وقت ورود و خروج،آغاز هر کلام در نامه و بیان است که هم بر مرده و زنده و هم بر بزرگ و کوچک گفته می شود و پاسخ آن در هر حال واجب است.
پیامِ سلام،احترام،تبریک،دعا،امان و تهنیت از سوی خداوند است. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»وقتی ما در پایان هر نماز می گوییم:«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»،با این سلام تمام مرزهای نژادی و امتیازات پوچ سنّ،جنسیّت،مال،مقام،زبان و زمان را درطول تاریخ در هم می شکنیم و با همه بندگان صالح خدا ارتباط برقرار می کنیم و بر آنها درود می فرستیم.
در روایات آمده:گروهی از مردم قبل از رسیدگی به حساب،به بهشت می روند،وقتی فرشتگان علت را سؤال می کنند،جواب می شنوند که ما در دنیا بر اطاعت خداوند و بر مشکلات و مصایب صبر می کردیم و اهل شکیبایی بودیم.فرشتگان با شنیدن جواب،از آنان با سَلامٌ عَلَیْکُمْ ...استقبال می کنند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:ما اهل صبر هستیم،امّا شیعیان ما از ما صبورتر می باشند.زیرا صبر ما بر چیزی است که می دانیم،ولی آنان بر چیزی صبر می کنند که نمی دانند.
نکاتی پیرامون صبر
1.منشأ و سرچشمه صبر را از خداوند بدانیم. «وَ ما صَبْرُکَ إِلاّ بِاللّهِ»
2.مقصد و هدف از صبر را نیز رضایت الهی قرار دهیم،نه خوشنامی و نه هیچ چیز دیگر. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»
3.صبر از صفات انبیا است. «کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ»
4.صبر کلید بهشت است. أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ ...
5.صبر در بلاها و آزمایشاتِ الهی،محک و ملاک شناخت و روشن شدن چهره ی مجاهدان و صابران است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرِینَ»
6.صبر سبب دریافت صلوات خداوند است. «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»
(شاید یکی از علل صلوات بر پیامبر و اهل بیت او این است که آنها صابرترین مردم بودند.)
7.صبر نسبت به ایمان،به منزله سر برای بدن است.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«الصبر من الایمان کالرأس من البدن»
8.صبر،میزان درجات بهشتیان است. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» ، «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا»، «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیراً»
9.صبر،دارای درجاتی است.در حدیثی می خوانیم که صبر بر مصیبت 300 و صبر بر طاعت 600 و صبر از معصیت 900 درجه دارد.
10.در سراسر قرآن فقط در مورد صابران اجر بی حساب مطرح شده است. «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»
11.قرآن مجید در کنار صبر،شکر را نیز مطرح فرموده است،اشاره به اینکه مشکلات هم نعمت هستند. «لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ»
12.صبر،وصیّت امام حسین علیه السلام به فرزندش امام سجّاد علیه السلام است.
«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا
13.گاهی در یک اقدام چند نوع صبر دیده می شود.نظیر اقدام حضرت ابراهیم در قربانی کردن اسماعیل که هم صبر بر اطاعت و تسلیم و هم صبر بر مصیبت را لازم دارد.
پیام ها:
1-سرچشمه همه کمالات صبر است. «بِما صَبَرْتُمْ» صبر در پایان هشت نشانه و کمال برای اولوا الالباب بیان شده وفرشتگان نیز اساس درود خود را صبر مؤمنان می دانند.
2-سلام کردن به هنگام ورود،شیوه فرشتگان است. «یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ»
3-بهشت«دارالسلام»است.چون فرشته ها از هر سو بر بهشتیان سلام می کنند.
«مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»
4-به کسانی که پایداری وپشتکار دارند احترام بگذاریم. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»
5-در نظام الهی حتّی بکار بردن کلمات و درود و تبریک نیز بر اساس یک مبنا وحکمت(ایمان و عمل)است نه تملّق و گزافه. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»
وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ«25»
(در برابر گروه اوّل)کسانی هستند که پیمان خدا را پس از محکم بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوند آن فرمان داده قطع می کنند و در زمین فساد می نمایند.
آنانند که برایشان لعنت است و برایشان بدمنزلی است.
نکته ها:
در برابر صفات نیکو وبارز اولوا الالباب در وفای به عهد و ارتباط با آنچه خداوند بر وصل آن فرمان داده،قرآن به گروهی اشاره می کند که ضد این صفات را دارا می باشند،یعنی عهد و پیمان می شکنند و آنچه را امر به وصل آن شده،قطع می کنند.لذا در مقابل «عُقْبَی الدّارِ» ، برای این افراد «سُوءُ الدّارِ» در نظر گرفته شده است.
فساد در زمین،بارها در قرآن نسبت به افراد و اعمالی مطرح شده است،از جمله افرادی که مصداق مفسد معرّفی گردیده اند،فرعون است. «إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»همچنین افعالی مثل:هلاک حرث و نسل ،ایجاد تفرقه و آدم کشی نیز از جمله مصادیق فساد در زمین دانسته شده است.قرآنجزای«مفسد فی الارض»را کشتن،دار زدن،قطع عضو و یا تبعید می داند و کسانی را که در دل اراده ی بلند پروازی و فساد دارند،محرومان از الطاف الهی در قیامت می شمارد.
امام سجّاد علیه السلام به فرزندش وصیّت می فرماید:
«ایاک و مصاحبه القاطع لرحمه،فانی وجدته ملعونا فی کتاب الله»از دوستی و مصاحبت با کسانی که قطع رحم می کنند بپرهیز،زیرا من در قرآن،آنها را ملعون یافتم. یَقْطَعُونَ ... لَهُمُ اللَّعْنَهُ
پیام ها:
1-یکی از شیوه های تربیتی و تبلیغی،روش مقایسه است. یُوفُونَ ... عُقْبَی الدّارِ - یَنْقُضُونَ ... سُوءُ الدّارِ
2-نقطه ی شروع تمام انحرافات،جدایی انسان از خداوند است. یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ ... یُفْسِدُونَ
3-قطع رحم از گناهان کبیره است،زیرا وعده عذاب برای آن داده شده است.
یَقْطَعُونَ ... لَهُمْ سُوءُ الدّارِ
4-فساد انسان،به همه جا سرایت می کند. «یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»
اَللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاّ مَتاعٌ«26»
خداوند برای هر که بخواهد روزی را گسترش می دهد و(یا)تنگ می گرداند و (مردم)به زندگی دنیا دل خوشند،در حالی که زندگی دنیا در (برابر زندگی)آخرت جز یک کامیابی(موقت و اندک)نیست.
نکته ها:
گرچه در این آیه،توسعه وتنگی رزق به خدا نسبت داده شده،امّا بدیهی است که کارهای خداوند حکیم،از روی مصلحت و حکمت صادر می شود.چنانکه در برخی آیات و روایات، بعضی علل آن بیان شده است.از جمله؛وجود گناه در زندگی افراد که باعث تغییراتی در رزق آنها می گردد.چنانکه در دعای کمیل می خوانیم:
«اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم» خداوندا! ببخشای بر من آن گناهانی که نعمت ها را دگرگون می سازد.
گاهی تفاوت در رزق و روزی بخاطر آزمایش افراد است، وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ ... وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ ... ما هر آینه شما را با نقص اموال امتحان می کنیم.گاهی محروم شدن
بجهت محروم کردن دیگران از حقوق آنهاست،نظیر داستان باغی که در آتش سوخت که سوره ی قلم به آن اشاره فرموده است و گاهی هم بی توجّهی به یتیمان باعث تنگی روزی است. «کَلاّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ»
مهم آن است که ما نه از بسط رزق یاغی شویم و همه چیز را از یاد ببریم و نه به هنگام قبض آن از همه چیز ناامید و مأیوس گردیم که نظام الهی،نظامی است حکیمانه و بر پایه آزمایش،نه بر اساس شانس و بخت و اقبال.
پیام ها:
1-روزی به دست خداست نه به زرنگی،دو رنگی،پیمان شکنی و قطع روابطی که احیاناً مستلزم انفاق و بخشش است. «اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ»
2-رزقِ کم هم براساس اندازه ی حکیمانه مقدّر می شود. «یَقْدِرُ» بجای«یضیق»
3-با اینکه دنیا اندک است،ولی طرفداران خود را فریب می دهد. وَ فَرِحُوا ...
4-دنیا،کوچک،کم و زودگذر است،به آن دل خوش نکنیم. «إِلاّ مَتاعٌ»
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ«27»
کفّار می گویند:چرا از طرف پروردگارش معجزه ای(به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟بگو:همانا خداوند هر که را بخواهد(به حال خود رها و) گمراه می کند و هر کس را که به سوی او رو کرده و توبه نماید،به سوی خویش هدایت می نماید.
نکته ها:
هر پیامبری برای اثبات ادعای نبوّت خود،باید نشانه ای از جانب خداوند داشته باشد که آن را معجزه می نامند،این معجزه طبعاً در امور خاص و مشخصّی است،امّا افراد لجوج که قصدپذیرش حقّ را نداشتند،از پیامبر تقاضای معجزه بر اساس هوس های خود می کردند،در صورتی که اگر لجاجت را کنار می گذاشتند،قرآن،خود،بزرگترین معجزه است.
گاهی آب و غذا برای افراد مریض مضرّ است،امّا این ضرر نه از آن جهت که در آب و غذا ضرری وجود دارد،بلکه بخاطر بیماری این افراد است.آری! افرادی که از نظر روحی مریض اند،مانند مریض جسمانی در پذیرش آیات ناب الهی دچار ناراحتی می گردند،زیرا به محض مواجهه با حقّ،روح لجاجت در آنها تحریک شده و هدایت را پس می زند و این همان معنای «یُضِلُّ» است.
بحثی پیرامون هدایت و ضلالت
هدایت الهی دوگونه است:ابتدایی و تکمیلی.
هدایت ابتدایی در رابطه با همه مردم است، «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ»امّا هدایت تکمیلی نسبت به کسانی است که هدایت عمومی اول را پذیرفته باشند.مثل معلمی که در روزهای اوّل درس،مطالب خود را یکسان و یکنواخت به همه شاگردان عرضه می کند،امّا بعد از مدّتی برای محصلان کوشا،جدی و پرکار خود،لطف بیشتری مبذول می دارد. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً»
امّا براستی برای افرادی که قرآن درباره ی آنها می فرماید:
«وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ»هیچ آیه ای از آیات الهی برایشان نازل نشد،مگر آنکه از آن اعراض کردند.
«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ» اگر ما کتاب را از آسمان در کاغذی فرو فرستیم و آنها با دست خودشان آن را لمس کنند،باز هم می گویند سحر است.
«وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها» اگر هر معجزه ای ببینند،ایمان نخواهند آورد.
آیا جز برداشتن دست عنایت و زدن مهر ضلالت بر دلهایشان،چاره ای دیگر می باشد؟!
در هر حال،خداوند،حکیم و عادل است و تمام کارها و خواست او از: «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» ، «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» ، «یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ» ، «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ» ، «یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ» ، «یَخْلُقُ ما یَشاءُ» همه بر اساس عدل و حکمت و لطف و عنایت تفسیر می گردد.
یعنی اگر فرمود: «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» ،چنین نیست که بدون هیچ ضابطه و معیاری،هدایت را برای کسی خواسته باشد،بلکه چنانچه از آیات دیگر برمی آید،یکجا ایمان را شرط هدایت می شمارد و می فرماید: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ»و در جای دیگر،کسب رضایت و خشنودی حقّ را با پیمودن راه سلامت زمینه هدایت معرّفی می فرماید: «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»
و یا اگر فرمود: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» ،در آیه دیگر،اسراف و تردید و شک را عامل این اضلال می داند. «یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ»
به هر صورت اگر دهانه ظرفی به طرف آسمان باشد،باران در او وارد می شود،امّا اگر به طرف زمین قرار بگیرد،از نزولات آسمانی بهره ای نخواهد برد و اینچنین است انسانی که دهانه روحش به جانب مادیّات باشد،بدیهی است که از باران معنویّت الهی بی نصیب خواهد بود. «اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَهِ وَ أَنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»
پیام ها:
1-کفّار لجوج هر لحظه معجزه ی جدیدی می خواهند.مشکل در معجزه بیرونی نیست،بلکه در عناد درونی آنهاست. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ»
2-سنّت الهی هدایت همه مردم است، «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی» امّا اگر کسی راه کج را انتخاب کرد،خداوند کیفر او را،همان گمراهی قرار می دهد. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ»
3-خشوع در برابر حق،کلید هدایت است. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»
4-اگر چه هدایت مردم بدست خداست،ولی هدایت خداوند شامل کسانی می شود که در خود،آمادگی به وجود آورده باشند. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ«28»
(هدایت شدگان)کسانی هستند که ایمان آورده ودلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.
نکته ها:
یاد خدا تنها به ذکر زبانی نیست،اگر چه یکی از مصادیق روشن یاد خداست،زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.
یاد خداوند برکات بسیار دارد،از جمله:
الف:یاد نعمت های او،عامل شکر اوست.
ب:یاد قدرت او،سبب توکّل بر اوست.
ج:یاد الطاف او،مایه محبّت اوست.
د:یاد قهر و خشم او،عامل خوف از اوست.
ه:یاد عظمت و بزرگی او،سبب خشیت در مقابل اوست.
و:یاد علم او به پنهان و آشکار،مایه حیا و پاکدامنی ماست.
ز:یاد عفو و کرم او،مایه امید و توبه است.
ح:یاد عدل او،عامل تقوا و پرهیزکاری است.
انسان،بی نهایت طلب است و کمال مطلق می خواهد،ولی چون هر چیزی غیر از خداوند محدود است و وجود عارضی دارد،دل را آرام نمی گرداند.در مقابل کسانی که با یاد خدا آرامش می یابند،عده ای هم به متاع قلیل دنیا راضی می شوند. «رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها»
نماز،ذکر الهی ومایه آرامش است. «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»، «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ»
ممکن است معنای «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این باشد که به واسطه ذکر و یادی که خدا از شما می کند،دلهایتان آرام می گیرد،یعنی اگر بدانیم خداوند ما را یاد می کند و ما در محضر او هستیم،دلهایمان آرامش می یابد.چنانکه حضرت نوح علیه السلام به واسطه کلام الهی «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» آرام گرفت و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت علی اصغرش با عبارت
«هین علی انه بعین الله» این آرامش را ابراز فرمود و یا در دعای عرفه آمده است:
«یا ذاکر الذاکرین»
سؤال:اگرچه در این آیه آمده است که دلها،و به ویژه دل مؤمن،با یاد خدا آرام می گیرد،امّا در آیات دیگری می خوانیم هرگاه مؤمن خدا را یاد کند،دلش به لرزه می افتد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»آیا این لرزش و آرامش می توانند در یکجا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟
پاسخ: برای تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یک فرد،توجّه به این مثال ها راهگشا می باشد:
الف:گاهی انسان بخاطر وجود همه مقدمات،اطمینان و آرامش دارد،امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناک است.مثل جراح متخصصی که به علم و کار خود مطمئن است، ولی باز در هنگام عمل شخصیّت مهمی دلهره دارد.
ب:فرزندان،هم به وجود والدین،احساس آرامش می کنند و هم از آنها حساب می برند و می ترسند.
ج:گاهی انسان از آنجا که می داند فلان ناگواری برای آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است،امّا اینکه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر،او را نگران می کند و به لرزه می اندازد.
د:انسان های مؤمن وقتی در تلاوت قرآن به آیات عذاب،دوزخ و قهر الهی می رسند،لرزش بر اندام آنها مستولی می شود،امّا هنگامی که آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت می کنند،آرامشی شیرین،قلوب آنها را فرا می گیرد و آنها را دلگرم می سازد.امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه می فرماید:
«اذا ذکرت ذنوبی فزعت و اذا رأیت
کرمک طمعت» ، یعنی هرگاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد می آورم،ناله می زنم،امّا وقتی به یاد لطف و عفو تو می افتم امیدوار می شوم.
صاحب المیزان برای این جمله،از قرآن شاهد می آورد؛ «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللّهِ»یعنی در آغاز انسان دلهره دارد،ولی کم کم به آرامش می رسد.
کسی که از یاد خدا غافل است،آرامش ندارد و زندگی بدون آرامش زندگی نکبت باری است.
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»
عامل آرامش و دلگرمی
دستیابی به اطمینان و آرامش می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد،ولی در رأس آنها آگاهی و علم جلوه ویژه ای دارد؛
-کسی که می داند ذرّه ی مثقالی از کارش حساب دارد، «مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.
-کسی که می داند بر اساس لطف و رحمت الهی آفریده شده، «إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» امیدوار است.
-کسی که می داند خداوند در کمین ستمگران است، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»آرامش دارد.
-کسی که می داند خداوند حکیم و علیم است وهیچ موجودی را بیهوده خلق نکرده است «عَلِیمٌ حَکِیمٌ» خوش بین است.
-کسی که می داند راهش روشن و آینده اش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی»قلبش مطمئن است.
-کسی که می داند امام و رهبرش انسانی کامل،انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً» آرام است.
کسی که می داند کارِ نیک او از ده تا هفتصد بلکه تا بی نهایت برابر پاداش دارد،ولی کار زشت او یک لغزش بحساب می آید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ»
-کسی که می داند خداوند نیکوکاران را دوست دارد، «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»به کار نیکش دلگرم می شود.
-کسی که می داند کار خیرش آشکار و کار شرّش پنهان می ماند،«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح»شاد است.
عوامل اضطراب و نگرانی
یکی از شایع ترین بیماری های قرن حاضر،اضطراب و افسردگی است.برای این بیماری که دارای علائمی همچون انزواطلبی،در خود فرورفتن،خودکم بینی و بیهوده انگاری است، دلایل بسیاری را ذکر کرده اند،از جمله:
-شخص افسرده از اینکه همه چیز را مطابق میل خود نمی بیند دارای افسردگی شده است،در حالی که ما نباید بخاطر اینکه چون به همه آنچه می خواهیم،نرسیدیم،از مقدار ممکن آن هم دست برداریم و تسلیم شویم.
-شخص افسرده با خود فکر می کند که چرا همه مردم مرا دوست ندارند و حال آنکه این امر غیر ممکنی است و حتّی خدا و جبرئیل هم دشمن دارند،لذا انسان نباید توقّع داشته باشد که همه او را دوست بدارند.
-شخص افسرده گمان می کند که همه مردم بد هستند،در صورتی که چنین نیست و خداوند به فرشتگانی که این توهّم را داشتند پاسخ داد.
-شخص افسرده گمان می کند که همه ناگواری ها از بیرون وجود اوست،در حالیکه عمده تلخی ها عکس العمل و پاسخ خصلت ها و کردارهای خود ماست.
-شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایی می کند.
حضرت علی علیه السلام برای رفع این حالت می فرماید:
«اذاخفت من شیء فقع فیه»از هر چه می ترسی خود را در آن بیانداز که ترس هر چیز بیش از خود آن است.
-شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد.این حالت را می توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.
-چون در بعضی کارها ناکام شده است،نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.
-چون بر افراد وقدرت های ناپایدار تکیه دارد،با تزلزل آنها دچار اضطراب می شود.
-و خلاصه اموری همچون عدم قدردانی مردم از زحمات آنها،گناه،ترس از مرگ تلقین های خانواده به اینکه نمی دانی و نمی توانی،قضاوت های عجولانه،توقّعات نابجا و تصوّرات غلط،علت بسیاری از افسردگی ها و اضطراب ها می باشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او می توان آنها را به آرامش و شادابی مبدل ساخت.تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ» را در روز 14 خرداد 73 در همدان می نویسم،زیرا بمناسبت پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)برای سخنرانی آمده ام.کسی که در پایان وصیّت نامه بسیار مهم خود می فرماید:«من با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد و روحی امیدوار به فضل الهی از خدمت شما مرخص می شوم.»
پیام ها:
1-نشانه انابه واقعی،ایمان و اطمینان به خداست. مَنْ أَنابَ ، اَلَّذِینَ آمَنُوا ...
2-ایمان بدون اطمینان قلبی،کامل و کارساز نیست. «آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ»
3-یاد خداوند با زبان کفایت نمی کند،اطمینان قلبی هم می خواهد. «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ»
4-تنها یاد خدا،مایه ی آرامش دل می شود. «بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند،ولی از آرامش لازم خبری نیست.
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ«29»
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند خوشا بحالشان و سرانجام نیکویی دارند.
نکته ها:
مردم چهار دسته اند:
الف:مؤمن،کسانی که هم ایمان دارند و هم اعمالشان صالح است.
ب:کافر،کسانی که ایمان ندارند و در ظاهر نیز اظهار ایمان نمی کنند.
ج:فاسق،کسانی که ایمان دارند،ولی اعمالشان صالح نیست.
د:منافق،کسانی که ایمان ندارند،ولی به ظاهر اظهار ایمان می کنند.
«طُوبی» یا مصدر است مثل «بُشْری» و یا مؤنث«اطیب»به معنای بهترین است.در آیه مصداق خاصی برای(بهترین)بیان نشده تا شامل همه بهترین ها شود.و شاید روایاتی که می گوید:طوبی درختی است که ریشه آن در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وعلی علیه السلام وشاخه های آن بر سر مؤمنان سایه افکنده،مثال و تجسمی باشد از اینکه همه پاکی ها و خیرات در گرو اتصال به رهبران آسمانی است.
وقتی کوته فکران به پیامبر صلی الله علیه و آله انتقاد کردند که چرا این همه فاطمه زهرا علیها السلام را می بوسی؟ حضرت فرمود:زمانی که در شب معراج مرا به بهشت بردند،من از میوه درخت طوبی خوردم و وجود فاطمه از آن نشأت گرفت و پدید آمد ومن هرگاه مشتاق بوی بهشت می شوم دخترم فاطمه را بو می کنم.(
کامیابی افراد بی ایمان و بدور از عمل صالح،عمق و تداوم ندارد.چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«لا خیر فی لذه من بعدها النار»در لذّتی که بعد از آن آتش باشد،خیری نیست.
پیام ها:
1-زندگی شیرین دنیوی و عاقبت نیکوی اخروی در سایه ایمان و عمل صالح است. اَلَّذِینَ آمَنُوا ... طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ
2-کامیابی های دنیوی در صورتی ارزش دارد که همراه عاقبت اخروی باشد نه آنکه مانع آن گردد. «طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»
کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ«30»
این چنین ما تو را در میان امتی که پیش از آن امت های دیگری(آمده و) رفته اند،به رسالت فرستادیم،تا آنچه را به سوی تو وحی کرده ایم بر آنان تلاوت کنی.در حالی که آنان به خدای رحمان کفر می ورزند،بگو:او پروردگار من است،معبودی جز او نیست تنها بر او توکّل کرده ام و بازگشت من تنها به سوی اوست.
نکته ها:
اگر چه بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان امت عرب بوده است،ولی به صراحت آیات دیگر،او پیامبر تمام امت هاست. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّهً لِلنّاسِ»
پیام ها:
1-بعثت انبیا،سنّت الهی وبر اساس لطف و رحمت اوست. کَذلِکَ ... بِالرَّحْمنِ 2-توجّه به تاریخ هر قوم،برای تبلیغ وتربیتشان لازم است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها»
3-وظیفه پیامبران تلاوت وحی الهی بر مردم است. «لِتَتْلُوَا»
4-در برابر کفّار مقاومت واز عقیده خود دفاع کنید. «یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ ، قُلْ هُوَ رَبِّی»
5-توکّل بر خدا،عامل مقاومت در برابر کفّار است. «قُلْ هُوَ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»
6-دلایل ایمان ما به خداوند؛ربوبیّت او «رَبِّی» ،یگانگی او «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ» ، پناهگاهی او «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» ،و بازگشت ما بسوی او «إِلَیْهِ مَتابِ» ،می باشد.
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَی النّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ«31»
واگر به واسطه قرآن کوهها به حرکت درآیند یا زمین قطعه قطعه شود یا به واسطه آن مردگان به سخن آیند،(باز ایمان نمی آورند.)بلکه تمام امور بدست خداست.آیا مومنان(از این سنگدلان)مأیوس نشده اند(و نمی دانند) که اگر خدا می خواست قطعاً(با قهر واجبار)همه مردم را به راه می آورد.و پیوسته به کسانی که کفر ورزیدند به سزای کارهایی که کرده اند مصیبت کوبنده ای می رسد یا آن مصیبت به نزدیک خانه آنان فرو می آید(تا هر لحظه زندگی همراه با دغدغه داشته باشند و این دلهره همچنان ادامه دارد) تا آنگاه که وعده الهی فرا رسد.همانا خداوند خلف وعده نمی کند.
نکته ها:
این آیه اوج عناد و لجاجت کفّار را بیان می کند.نظیر آیه 111 سوره انعام که می فرماید:اگر ما فرشتگان را بر خود آنها نازل کنیم و مردگان با آنها سخن بگویند و همه چیز روبروی آنان محشور شود باز هم ایمان نخواهند آورد.
قرآن کتابی است که محکمتر از کوهها را تکان داد و بالاتر از مرده های جسمانی را زنده کرد.عقول و دلهای مرده و سنگِ مردم جاهل عرب را حیات داد.و اگر کتابی باشد که بتواند کوهها را تکان دهد و مردگان را زنده گرداند،آن همین قرآن است. أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ ...
از فرمایش امام کاظم علیه السلام استفاده می شود که در قرآن،علوم ورموزی است که می توان به واسطه آنها در طبیعت تصرف کرد. «سُیِّرَتْ بِهِ ، قُطِّعَتْ بِهِ ، کُلِّمَ بِهِ»
پیام ها:
1-انتظار نداشته باشید که همه مردم ایمان بیاورند. «لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَی النّاسَ جَمِیعاً»
2-عناد ولجاجت،درد بی درمان جوامع بشری است.(اگر کسی طالب و جویای حقّ باشد،یک معجزه هم برای ایمان آوردن کافی است) «قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ ، قُطِّعَتْ بِهِ ، کُلِّمَ بِهِ»
3-در جهان بینی الهی همه کاره خداست. «بَلْ لِلّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً»
4-معجزه،تحت اراده خداوند است.نه بر اساس پیشنهاد و هوس های افراد لجوج. «بَلْ لِلّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» 5-اراده خداوند بر هدایت اختیاری انسان هاست،نه اجبار و اکراه آنان. «لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَی النّاسَ جَمِیعاً» چنانکه در آیه ای دیگر می فرماید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»
6-کفّار باید منتظر ضربه هایی از جانب خداوند بر کشور و مرزهای خود باشند.
«لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَهٌ»
7-قهر خداوند اختصاص به جهان آخرت ندارد. تُصِیبُهُمْ ... قارِعَهٌ
8-همه جا موعظه و استدلال کافی و کارساز نیست،گاهی قهر و غضب لازم است. تُصِیبُهُمْ ... قارِعَهٌ
9-علت نزول بلاها،کردار خود ماست. «بِما صَنَعُوا قارِعَهٌ»
10-هشدارهای الهی گاه به صورت مستقیم و نسبت به خودماست و گاه بطور غیر مستقیم و نسبت به دیگران و مناطق اطراف ماست. «تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ»
11-از عذاب دیگران درس عبرت بگیریم. «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ»
12-هیچگاه در وعده ها و وعیدهای الهی شک نکنیم. «لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ«32»
و همانا پیامبرانی پیش از تو(نیز)به استهزاء گرفته شدند،امّا من به کسانی که کفر ورزیدند مهلت دادم سپس آنان را(به قهر خود)گرفتم،پس (بنگر که)کیفر من چگونه بود.
پیام ها:
1-شناخت تاریخ پیامبران،عامل صبر و بردباری در برخورد با مشکلات و تحمّل سختی ها و مصائب است. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»
2-کسی که فرستادگان الهی را مسخره کند،کافر است. «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» 3-مهلت دادن،سنّت حتمی و همیشگی الهی است. «فَأَمْلَیْتُ» (مؤمن از این فرصت برای توبه و عمل صالح بهره برداری می کند،امّا کافر بر گناهان خویش اصرار می ورزد.)
4-به مهلت الهی مغرور نشویم،که قهر او یکدفعه می رسد. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»
5-اگر کسی را برای انجام کاری مأمور می کنید،خطرات و سختی های کار را به او گوشزد نمایید و به او روحیّه دهید. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»
أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ«33»
پس آیا آن(خدایی)که بر هر کس و عملکرد او حاکم و ناظر است،(با بُت های ساختگی یکی است؟)و(لی)آنان برای خدا شریکانی قرار داده اند.
بگو:آنها را نام ببرید(چه هستند و چه توانی دارند؟)آیا خدا را از شریکانی در زمین خبر می دهید که او نمی شناسد؟یا سخنی توخالی (می گویید)،بلکه برای کسانی که کفر ورزیدند،مکرشان آراسته جلوه داده شده است و از راه(حقّ)باز داشته شده اند و هر که را خدا گمراه کند،پس برای او هیچ هدایت کننده ای نیست.
نکته ها:
قائم بودن خدا،به معنای تدبیر تمام امور وکفایت،حفاظت،نظارت،ثبت وضبط آنهاست.
پیام ها:
1-خداوند با طرح سؤال،عقل و فطرت انسان را به قضاوت می طلبد،زیرا عقل و فطرت با شرک سازگار نیست. أَ فَمَنْ ... أَمْ تُنَبِّئُونَهُ
2-کسی که از خدای علیم و واحد و قیّوم جدا شود،به ورطه شرک و چند خدایی گرفتار می آید. «شُرَکاءَ»
3-بت پرستی و شرک به قدری سبک سری و بی منطق است که حتّی نمی توان نام و اوصاف معبودان آنان را بیان کرد. «قُلْ سَمُّوهُمْ»
4-شاید مشرکان نیز از عمق جان بت ها را قبول ندارند. «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ»
5-شرک نیز نوعی کفر است. جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ ... زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا
6-کسی که مسائل انحرافی برایش جلوه کرد،از راه حقّ و مسیر هدایت باز می ماند. زُیِّنَ ... صُدُّوا
7-به نقشه ها و تدبیرهای خود مغرور نشوید. زُیِّنَ ... مَکْرُهُمْ
لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ واقٍ«34»
برای آنان در زندگی دنیا عذابی است و قطعاً عذاب آخرت سخت تر است و در برابر(قهر)خداوند هیچ محافظی برایشان نیست.
نکته ها:
عذاب آخرت سخت تر است،زیرا:
الف:در قیامت اسباب و وسایل قطع می گردد. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»
ب:نسب و فامیلی،دیگر کارآیی ندارد. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ»
ج:فدیه قبول نمی شود. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی ... بِبَنِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ ... وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً کَلاّ حاضر است بستگان و حتّی تمام جهان را فدا کند.
د:عذرخواهی مفید نیست. «یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ»
ه:دوستان یکدیگر را رها می کنند. «لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً»
و:دوام دارد و همیشگی است. «خالِدِینَ فِیها»
ز:تخفیفی در کار نیست. «لا یُخَفَّفُ»
ح:هم روحی و هم جسمی است. «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ»
پیام ها:
1-کسی که برای خدا شریک قرار دهد،در دنیا نیز عذاب می شود. لَهُمْ عَذابٌ فِی ...
الدُّنْیا
2-شفاعت،شامل حال مشرکان نمی شود. «ما لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ واقٍ»
مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النّارُ«35»
مثال بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده(چنین است که)نهرها از زیر آن جاری است.میوه ها و سایه اش دائمی است این است.عاقبت کسانی که تقوا پیشه کردند و سرانجام کافران آتش است.
نکته ها:
از جمله شیوه های تعلیم و تربیت در قرآن،مقایسه و سنجش میان افراد،حالات و سرانجامِ حقّ و باطل است.از این جهت چون در آیه ی قبل،آینده مشرکان بیان شده بود، لذا در این آیه به عاقبت افراد با تقوا اشاره می فرماید تا انسان ها با مقایسه ی این دو سرنوشت،با درک و آگاهی بیشتر و بهتری بتوانند راه خود را انتخاب نمایند.
پیام ها:
1-آنچه را که می توان از بهشت درک کرد،شبیه و مثل آن است، «مَثَلُ الْجَنَّهِ» و گرنه بهشت برای وجود محدودی مانند ما،به درستی قابل درک نیست.
2-نعمت های بهشتی،موسمی،موضعی و فاسد شدنی نیست و قطع و وصل و آفت در آن راه ندارد. «دائِمٌ»
3-بهشت،بهای تقواست و بی جهت به کسی داده نمی شود.پاداش پرهیز موقت دنیوی،کامیابی دائم اخروی است. اَلْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... أُکُلُها دائِمٌ
4-به ظاهر افراد نگاه نکنید،زیرا که پایان کار مهم است. «عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا»
5-مؤمن باید باتقوا باشد.در مقابل «الْمُتَّقُونَ» ، «الْکافِرِینَ» آمده است.
وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ«36»
و کسانی که به آنان کتاب(آسمانی)دادیم،به آنچه به سوی تو نازل شده دلشاد می شوند.و بعضی از گروه ها کسانی هستند که بخشی از آن(قرآن)را انکار می کنند. بگو:همانا من مأمورم که خدا را بپرستم و به او شرک نورزم.تنها به سوی او دعوت می کنم و بازگشت من به سوی اوست.
نکته ها:
این آیه همچون آیات دیگراز افراد سالم،خوش قلب و پذیرای حقِ اهل کتاب ستایش کرده و می فرماید:اهل کتاب واقعی،روحیّه ی حق گرا دارند،از تعصبات نابجا پرهیز می کنند وچون با اسلام و آیات الهی برخورد کنند،شادمان شده و ایمان می آورند.
پیام ها:
1-گرچه پذیرفتن آیات مهم است،ولی پذیرش شادمانه مهمتر است. «یَفْرَحُونَ»
2-ایمان به تمام دستورات الهی لازم است،نه بخشی از آن. «بِما أُنْزِلَ»
3-حزب گرایی کورکورانه،یک آفت وخطر در برابر حق گرایی است. «مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ»
4-باید در برابر انکار حق،قاطعیّت نشان داد. مَنْ یُنْکِرُ ... قُلْ
5-دلیل بندگی خالصانه،آن است که سرنوشت و آینده ما به دست اوست.
أَعْبُدَ اللّهَ ... إِلَیْهِ مَآبِ
6-توحید،نبوّت،معاد اصول مشترک همه ادیان آسمانی است؛
توحید، «أَعْبُدَ اللّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ» نبوّت، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» معاد، «إِلَیْهِ مَآبِ»
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ«37»
و بدین سان ما آن(قرآن)را به صورت فرمانی روشن(به زبان عربی) نازل کردیم و بدون شک اگر بعد از دانشی که به تو رسیده است از هوسهای آنان پیروی کنی،در برابر (قهر) خدا برای تو هیچ یاور و محافظی نیست.
نکته ها:
«حکم»در آیه،به یکی از این سه معناست:حاکم و فاصل میان حقّ و باطل،احکام الهی و حکمت.
پیام ها:
1-بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی،سنّت حکیمانه الهی است. «وَ کَذلِکَ»
2-پست تر از هواپرستی وهوسرانی،تأمین هوسهای دیگران است. «أَهْواءَهُمْ»
3-علم به تنهایی سعادت آفرین نیست،چه بسا که انسان با وجود علم،باز هم به دنبال خرافات و هوسهای مردم برود. «اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»
4-انسان های آگاه،مسئولیّت بیشتری دارند. «جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»
5-علم واقعی،قرآن است. أَنْزَلْناهُ ... جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ
6-خداوند با هیچکس خویشاوندی ندارد،حتّی اگر انبیا هم کج بروند،مورد تنبیه الهی واقع می شوند. «ما لَکَ مِنَ اللّهِ»
7-جلب رضایت منحرفان همان و از دست دادن امدادهای الهی،همان. اِتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ... ما لَکَ مِنَ اللّهِ
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ«38»
والبتّه ما قبل از تو(نیز)پیامبرانی فرستاده ایم و برای آنان همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه ای بیاورد،مگر با اذن الهی.برای هر زمان و دوره ای کتاب(و قانون)است.
نکته ها:
امام صادق علیه السلام فرمودند:ما فرزندان حضرت محمّد صلی الله علیه و آله هستیم و مادرمان فاطمه علیها السلام است و خداوند به هیچ یک از پیامبران چیزی را نداده مگر آنکه آن را به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نیز داده است.سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً ...
پیام ها:
1-بعثت انبیا،یکی از سنّت های الهی است. «أَرْسَلْنا رُسُلاً»
2-انبیا نیز مثل سایر مردم زندگی می کرده و دارای همسر و فرزند بوده اند.
«أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً»
3-معجزه ی پیامبران بر اساس خواست آنها یا درخواست و هوس مردم نیست، بلکه با اذن و اراده ی الهی است. «إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ»
4-زمان،در نزول قانون الهی نقش دارد. «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ»
یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ«39»
خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند و ام الکتاب تنها نزد اوست
نکته ها:
بحثی پیرامون مقدّرات الهی
مطابق آنچه از آیات و روایات به دست می آید مقدرات الهی بر دو نوع است:
1.اموری که مصلحت دائمی دارد و لذا قانونش هم دائمی است.مثل آیاتِ؛ «ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ»در کلام ما تبدّل راه ندارد. «کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»هر چیزی در نزد پروردگار دارای حساب و کتاب دقیقی است.اینگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است «فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»و فقط مقربان الهی با اذن خداوند می توانند بر آن آگاه شوند. «کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»
2.اموری که غیرحتمی و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است،مثل توبه کردن مردم از گناه که مصلحت عفو را درپی دارد،و یا دادن صدقه که مصلحت دفع بلا را به همراه می آورد و یا ظلم و ستم که به خاطر مفسده اش قهر الهی را به دنبال دارد،یعنی خداوند متعال در اداره ی نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بی نهایتی که دارد،می تواند با تغییر شرایط،تغییراتی در آفرینش و قوانین آن بدهد.بدیهی است که این تغییرات،نشانه ی جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر و پشیمانی او نیست،بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دوره ی آن امر است.
قرآن مجید در این زمینه نمونه های زیادی دارد که به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»دعا کنید تا من برای شما مستجاب کنم.انسان با تضرع ودعا می تواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.
ب: «لَعَلَّ اللّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»قانون الهی در همه جا ثابت نیست،شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم،برنامه جدیدی را بوجود آورد.
ج: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»خداوند،هر روز در شأن مخصوص همان روز است.
د: «فَلَمّا زاغُوا ، أَزاغَ اللّهُ»چون راه انحرافی را انتخاب کردند،خدا هم منحرفشان ساخت.
ه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ»با ایمان و تقوا،مسیر قهر الهی به لطف و برکت تغییر می یابد.
و: «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد،مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.
ز: «إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» کسانی که توبه کنند،ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند،خداوند بدی های آنان را به خوبی و حسنه تبدیل می کند.
ح: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»اگر شما برگردید،ما هم برمی گردیم.
سؤال: اگر علم خدا عین ذات اوست و قابل تغییر نیست،پس هر چه در علم او گذشته باید به مرحله عمل برسد وگرنه جهل خواهد بود.
پاسخ: علم خدا بر اساس نظام علل واسباب است،بدین صورت که او علم دارد که اگر از این وسیله استفاده شود،این نتیجه و اگر از وسیله ای دیگر بهره برداری شود،سرانجام دیگری را درپی خواهد داشت و علم او جدای از علم بر اسباب و علل نیست.
بداء چیست؟
یکی از ایراداتی که اهل سنّت بر شیعه وارد می کنند این است که می گویند:شیعه برای خداوند«بداء»قائل می شوند و به گمان آنها«بداء»یعنی تغییر در علم الهی و کشف خلاف برای خداوند،در حالی که منظور شیعه از بداء ظاهر شدن چیزی است که ما انسان ها خلاف آن را گمان می کردیم.
«بداء»در آفرینش،نظیر نسخ در قانون است،مثل آنکه از ظاهر قانون و یا حکمی تصوّر کنیم که دائمی است،ولی بعد مدّتی ببینیم که عوض شده است؛البتّه این به معنای پشیمانی و یا جهل قانونگذار نیست،بلکه شرایط باعث بوجود آمدن این تغییر در قانون شده است،درست مانند نسخه ای که پزشک با توجّه به شرایط فعلی بیمار آن را می نویسد،امّا به محض تغییر حال او،نسخه جدیدی تجویز می کند،لذا همان گونه که نسخ در آیات را که در واقع یک نوع بداء است،همه فرق اسلامی از شیعه و سنی قبول کرده اند،می بایست«بداء» را با همین معنا و بیانی که آمد پذیرا باشند.پس بداء به معنای جهل ماست نه جهل خداوند.
نمونه های از بداء
1.ما گمان می کردیم خداوند که به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، می خواسته اسماعیل علیه السلام کشته و خونش بر زمین ریخته شود،امّا بعداً ظاهر شد که اراده ی الهی از این امر،آزمایش پدر بوده است نه کشته شدن پسر.
2.ما از وعده خداوند با حضرت موسی علیه السلام تصوّر می کردیم که دوره ی مناجات سی شب است، «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَهً»امّا بعداً ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است، ولی خداوند به جهت آزمایش،آن را در دو مرحله اعلام فرموده است،ابتدا سی شب و سپس ده شب.
3.ما فکر می کردیم که قبله ی مسلمانان برای همیشه بیت المقدس است،ولی آیات تغییر قبله برای ما ظاهر کرد که قبله ی دائمی،کعبه بوده است.
4.وقتی نشانه های قهر خدا پدید آمد،حتّی حضرت یونس علیه السلام هم مطمئن شد که عذاب الهی نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد،لذا از میان مردم بیرون رفت،امّا مردم ایمان آوردند و قهر الهی برطرف گردید. «إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ»
به هر صورت معنای بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نیست،زیرا خداوند از ابتدا می دانست که خون اسماعیل ریخته نخواهد شد،مدّت مناجات موسی چهل شب است، قبله دائمی مسلمانان،کعبه خواهد بود و قوم یونس اهل نجات هستند،ولی ظاهر دستورات و حوادث به نحوی بود که انسان تصوّر دیگری داشت.پس تغییری در علم خداوند پیدانشده و این ما هستیم که دارای دید تازه ای شده ایم.
بداء به این معنا دارای اثرات تربیتی بسیاری است،از جمله اینکه انسان تا آخرین لحظه ی عمر،به تغییر شرایط امیدوار می ماند،روحیّه ی توکّل در او زنده می گردد،اسیر ظواهر نمی شود،ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر می شود.با توبه، صدقه، مناجات و دعا تلاش می کند تا مسیر حوادث و قهر الهی را تغییر دهد.
امام صادق علیه السلام فرمودند:خداوند از همه انبیا همراه با توحید،ایمان به بداء را نیز پیمان گرفته است.
در حدیث دیگر می خوانیم:هر کس گمان کند برای خداوند مسئله جدیدی روشن شده که قبلاً آن را نمی دانسته،از او تبرّی بجویید.
پیام ها:
1-دست خدا برای تغییر در نظام تکوین یا تشریع باز است. «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ»
2-خداوند،آفرینش را به حال خود رها نکرده است. «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ»
3-محو یا اثبات قوانین حاکم بر جهان هستی،به دست خداست. یَمْحُوا اللّهُ ...
4-محو و اثبات الهی بر اساس،حکمت و علم است. «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»
5-جهان آفرینش دفتری دارد که تمام حوادث در آن ثبت است. «الْکِتابِ»
وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ«40»
(ای پیامبر! در فکر دیدن نتیجه کار مباش! زیرا)اگر بخشی از آنچه را به آنان وعده می دهیم(در زمان حیات تو)به تو نشان دهیم یا تو را از دنیا ببریم،(بدان که ما وعده های خود را محقق خواهیم کرد)پس وظیفه تو تنها تبلیغ است و حساب تنها با ماست.
پیام ها:
1-آنچه از لطف خداوند بر مسلمانان و یا قهر الهی بر کفّار مشاهده می شود،تنها گوشه ای از تحقق وعده های الهی است. «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ»
2-حتّی مرگِ افرادی چون رسول گرامی اسلام مانع از تحقق وعده های الهی نیست و در زمان پیش بینی شده،محقق خواهد شد. نُرِیَنَّکَ ... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ
3-گاهی آثار تبلیغ بعد از رفتن مبلّغ پدیدار می شود،پس در انجام وظیفه منتظر نتیجه فوری نباشیم،زیرا که تأخیر نشانه ی تعطیل نیست.... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ
4-کیفرهای الهی بدون حساب،بیجا و گزافه نیست. «عَلَیْنَا الْحِسابُ»
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ«41»
(حساب همه با ماست و ما به سرعت حساب همه را می رسیم)مگر ندیدی که ما به سراغ زمین می آییم و دائماً از اطراف آن(با گرفتن جان ساکنانش) می کاهیم.خداوند حکم می کند و هیچ تجدیدنظر کننده ای برای حکم او نیست و او سریعاً به حساب همه می رسد.
نکته ها:
در روایات متعدّد می خوانیم که مراد از کم شدن اطراف زمین،مرگ و فقدان علما و دانشمندان بزرگ است.
پیام ها:
1-از تاریخ و عاقبت گذشتگان درس عبرت بگیریم و در وعده و وعیدهای الهی شک نکنیم. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا»
2-پایان عمر حکومت ها و شخصیّت ها،با خواست الهی است. نَأْتِی ... نَنْقُصُها
4-حکومت و فرمان الهی شکست ناپذیر است. «لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ»
5-تمام افراد و قدرت ها به تدریج از زمین برچیده می شوند،ولی قدرت الهی ثابت و پابرجاست. نَنْقُصُها ... وَ اللّهُ یَحْکُمُ
وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدّارِ«42»
و البتّه کسانی که پیش از آنان بودند مکرها کردند،ولی(سودی نکرد زیرا) همه تدبیرها و مکرها برای خداست،او می داند که هر کس چه کسب می کند و کفّار بزودی خواهند دانست که سرای آخرت از آن کیست.
نکته ها:
قرآن برای اینکه تمام توجّه انسان به خدا معطوف شود و از غیر او مأیوس گردد،همه ی راههایی را که ممکن است باعث گرایش انسان به غیر خدا شود می بندد،مثلاً می فرماید:
«الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً» اگر به خاطر کسب عزّت به سراغ دیگران می روی،بدان که تمام عزّت ها برای خداست.
در جای دیگر می فرماید: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً» تمامی قدرت ها در نزد خداوند است.
و در این آیه می فرماید: «فَلِلّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» تمام تدبیرها از خداست،تا انسان برای دستیابی به عزّت و قدرت و سیاست به دیگران دل نبندد.
یکی از بهترین نمونه های مکر خداوند،مهلت دادن به منحرفان است،بنحوی که آنها گمان می کنند راهشان درست است،امّا خداوند بارها در قرآن فرموده است که کفّار گمان نکنند مهلت دادن،نشانه محبّت ما نسبت به آنهاست،بلکه ما مهلت می دهیم تا پیمانه ی آنها پر شود.
پیام ها:
1-رهبران دینی نگرانِ مکر مخالفان نباشند،زیرا در طول تاریخ این حیله ها برای انبیا نیز بوده است. «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
2-از تاریخ درس عبرت بگیریم که عاقبت از آنِ کیست. «لِمَنْ عُقْبَی الدّارِ»
3-تمام تدبیرها و اثرات آن به دست خداوند متعال است،به سراغ دیگران نرویم.
«فَلِلّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً»
4-مکر انسان نسبت به خدا معنا ندارد،چون مکر و حیله در جایی أثر می کند که طرفِ مورد مکر غافل باشد. «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ»
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ«43»
و کسانی که کفر ورزیدند گویند:تو فرستاده(خدا)نیستی.بگو:گواهی خدا و کسی که علم کتاب نزد اوست،میان من و شما کافی است.
نکته ها:
در اوّلین آیه این سوره خواندیم که آنچه بر پیامبر نازل می شود حقّ است،اگر چه اکثر مردم ایمان نمی آورند،در این آخرین آیه نیز می خوانیم که کفّار،رسالت پیامبر را انکار می کنند، این حاکی از اوج لجاجت و عناد اهل باطل با فرستاده الهی و کلام حقّ اوست.
وقتی یکی از اطرافیان حضرت سلیمان که مقداری از علم کتاب را دارد،می تواند در کمتر از یک چشم برهم زدن،تخت ملکه ی سبأ را در پیش روی آن حضرت حاضر کند،پس اگر کسی تمام علم کتاب را داشته باشد،چه قدرتی می تواند داشته باشد؟!
مطابق روایات،مراد از کسی که علم همه ی کتاب را دارد،حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشند.
پیام ها:
1-ایمان به حمایت خداوند،بهترین پشتوانه در برابر هرگونه تکذیب و تحقیر است. «قُلْ کَفی بِاللّهِ»
2-آگاهی بر کتاب الهی،مقام انسان را تا به آنجا بالا می برد که گواهی او در کنار گواهی خداوند قرار می گیرد. کَفی بِاللّهِ ... وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
3-گاهی ارزش گواهی یک فرد،از انکار هزاران نفر بیشتر است.(اصل با کیفیّت است نه با کمیّت) یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً ... مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
«الحمدللّه ربّ العالمین»
- تفسیرکبیر،ج 19،ص 14.طبری و ابن کثیر و احقاق الحقّ،(ج 3،ص 87)نیز آن را نقل کرده اند.