به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است‏ و مهربانى ‏اش هميشگى.

طسم (1)

اين آيات [باعظمت] کتاب روشنگر است. ( 2 )

بخشي از سرگذشت [مهم] موسي و فرعون را براي [عبرت گرفتن] مردمي که ايمان مي آورند به حق و راستي بر تو مي خوانيم. ( 3 )

همانا فرعون [در سرزمين مصر] برتري جويي و سرکشي کرد و مردمش را گروه گروه ساخت، در حالي که گروهي از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مي بريد، و زنانشان را [براي بيگاري گرفتن] زنده مي گذاشت؛ بي ترديد او از مفسدان بود. ( 4 )

و ما مي خواستيم به آنان که در آن سرزمين به ناتواني و زبوني گرفته شده بودند، نعمت هاي باارزش دهيم، و آنان را پيشوايان مردم و وارثان [اموال، ثروت ها و سرزمين هاي فرعونيان] گردانيم. (5)

و براي آنان در آن سرزمين، زمينه قدرت و حکومت آماده کنيم، و به فرعون و هامان و سپاهشان که از ايشان اند چيزي را که از آن هراسناک و در حذر بودند [و آن پيروزي بني اسرائيل بر آنان بود] نشان دهيم. ( 6 )

و به مادر موسي الهام کرديم که او را شير بده، پس هنگامي که [از سوي فرعونيان] بر او بترسي به دريايش انداز، و مترس و غمگين مباش که ما حتماً او را به تو باز مي گردانيم، و او را از پيامبران قرار مي دهيم. ( 7 ) [

مادرش به الهام خدا او را به دريا انداخت] پس خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند تا سرانجام، دشمنشان و مايه اندوهشان شود. مسلماً فرعون و هامان و سپاهيان آن دو خطاکار بودند؛ (8)

و همسر فرعون گفت: [اين نوزاد] براي من و تو مايه شادماني و خوشحالي است، او را نکشيد، اميد است ما را سود دهد، يا وي را به فرزندي خود بگيريم. ولي آنان آگاه نبودند [که دشمنشان را به دست خود مي پرورند]. ( 9 )

و قلب مادر موسي [از هر چيز جز ياد فرزندش] تهي شد [و در اضطراب و نگراني فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محکم و استوار نکرده بوديم تا از باورکنندگان وعده ما باشد، به درستي که نزديک بود آن [حادثه پنهاني] را فاش کند، (10)

و به خواهر موسي گفت: [اوضاع و احوال] او را پي گيري کن. پس او موسي را از دور [در آغوش فرعونيان] ديد در حالي که خاندان فرعون [پي گيري او را] درک نمي کردند. ( 11 )

و ما پيش از آن [خوردن شير] همه زنان شيردهنده را بر او حرام کرديم [تا پستان هيچ زني را نگيرد،] پس [خواهرش پيش آمد و] گفت: آيا مي خواهيد شما را به خانواده اي راهنمايي کنم که سرپرستي او را براي شما به عهده گيرند و خيرخواه او باشند؟ (12)

پس او را به مادرش برگردانيم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند که حتماً وعده خدا حق است، ولي بيشتر مردم [که محروم از بصيرت اند اين حقايق را] نمي دانند. (13)

چون به توانايي [جسمي و عقلي] خود رسيد و رشد و کمال يافت، به او حکمت و دانش داديم؛ و اين گونه نيکوکاران را پاداش مي دهيم. ( 14 )

و [موسي] به شهر وارد شد در حالي که اهل آن [در خانه ها استراحت مي کردند و از آنچه در شهر مي گذشت] بي خبر بودند، پس دو مرد را در آنجا يافت که با هم [به قصد نابودي يکديگر] زد و خورد مي کردند، اين يک از پيروانش، و آن ديگر از دشمنانش، آنکه از پيروانش بود از موسي بر ضد کسي که از دشمنانش بود درخواست ياري کرد، پس موسي مشتي به او زد و او را کشت، گفت: اين [نزاع ميان آن دو] از عمل شيطان است، قطعاً او گمراه کننده و دشمني اش آشکار است. ( 15 )

گفت: پروردگارا! [از اينکه از جايگاهم درآمدم و وارد شهر شدم] به خود ستم کردم [مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن] و آمرزشت را نصيب من فرما. پس خدا او را آمرزيد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است. ( 16 )

گفت: پروردگارا! به خاطر قدرت و نيرويي که به من عطا کردي، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم شد. ( 17 )

پس [موسي آن شب را] در آن شهر با حالت بيم و نگراني صبح کرد، در حالي که [آثار و عواقب حادثه اتفاق افتاده را] انتظار مي کشيد؛ پس ناگهان ديد آنکه ديروز از او ياري خواسته بود، دوباره وي را به فريادرسي مي خواند، [موسي به او] گفت: همانا تو گمراهي آشکار هستي، [و گمراهيت از اينکه بدون قدرت و نيرو با فرعونيان به زد و خورد مي پردازي، پيداست]. (18)

 هنگامي که خواست با کسي که دشمن هر دوي آنان بود به سختي برخورد کند [و از آن بني اسرائيلي مظلوم دفاع نمايد، مرد ستمديده با ارزيابي اشتباهش در حقّ موسي به تصور آنکه موسي قصد وي را دارد] گفت: اي موسي! آيا مي خواهي مرا بکشي چنان که ديروز يک نفر را کشتي؟ تو مي خواهي در اين سرزمين فقط ياغي و سرکش باشي، ونمي خواهي از مصلحان به شمار آيي! ( 19 )

و مردي از دورترين [نقطه] شهر شتابان آمد [و] گفت: اي موسي! اشراف و سران [فرعوني] درباره تو مشورت مي کنند که تو را بکشند! بنابراين [از اين شهر] بيرون برو که يقيناً من از خيرخواهان توام. ( 20 )

پس موسي ترسان و نگران در حالي که [حوادث تلخي را] انتظار مي کشيد از شهر بيرون رفت، [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از اين مردم ستمکار نجات بده. (21)

هنگامي که به سوي مدين روي آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست [که انسان را به نتيجه مطلوب مي رساند] راهنمايي کند. ( 22 )

هنگامي که به آب مدين رسيد، گروهي از مردم را بر آن يافت که دام هايشان را آب مي دادند، و غير آنان دو زن را ديد که [دام هايشان را از رفتن به سوي آب] بازمي دارند؛ گفت: چه چيزي شما را بر بازداشتن [گوسفندان] وامي دارد؟ گفتند: ما [اين دام هايمان را] آب نمي دهيم تا [اين] شبانان [دام هايشان را] برگردانند و پدر ما پيري کهنسال است [به اين علت از انجام اين کار معذور است ( 23 )

[پس [موسي] دام هايشان را [به جهت کمک کردن به آن دو] آب داد، سپس به سوي سايه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خير بر من نازل مي کني، نيازمندم. ( 24 )

پس يکي از آن دو [زن] در حالي که با حالت شرم و حيا گام برمي داشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را مي طلبد تا پاداش اينکه [دام هاي] ما را آب دادي به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بيان کرد، گفت: ديگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات يافتي. ( 25 )

يکي از آن دو زن گفت: اي پدر! او را استخدام کن؛ زيرا بهترين کسي که استخدام مي کني آن کسي است که نيرومند و امين باشد [و او داراي اين صفات است]. ( 26 )

گفت: مي خواهم يکي از اين دو دخترم را به نکاح تو درآورم به شرط آنکه هشت سال اجير من باشي، و اگر ده سال را تمام کردي، اختيارش با خود توست [و ربطي به اصل قرار داد ندارد]، و من نمي خواهم بر تو سخت گيرم، و به خواست خدا مرا از شايستگان خواهي يافت. ( 27 ) [

موسي] گفت: اين قرارداد ميان من و تو باشد، هر يک از اين دو مدت را به پايان برم هيچ تعدّي و ستمي بر من نيست، و خدا بر آنچه مي گوييم، نگهبان و وکيل است. (28)

چون موسي آن مدت را به پايان برد و با خانواده اش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشي ديد، به خانواده اش گفت: درنگ کنيد که من آتشي ديدم، [مي روم] شايد خبري از آن براي شما بياورم يا پاره اي از آتش را مي آورم تا گرم شويد. ( 29 )

چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادي در آن جايگاه مبارک از آن درخت ندا رسيد که اي موسي! يقيناً منم خدا پروردگار جهانيان، (30)

و عصايت را بيفکن. پس وقتي آن را ديد که تند و سريع حرکت مي کند، گويا ماري باريک و تيزرو است، پشت کنان گريخت و به پشت سر برنگشت. [ندا آمد:] اي موسي! پيش آي و مترس، بي ترديد تو [از آسيب و گزند آن] در اماني، (31)

دستت را در گريبانت ببر تا بدون هيچ عيبي سفيد و درخشان بيرون آيد، و براي [از بين رفتن] ترسي که دچارش شده اي دو دستت را بر سينه بگذار، پس اين دو معجزه از ناحيه پروردگار توست به سوي فرعون و اشراف و سران او که همواره مردمي نافرمان هستند. ( 32 )

گفت: پروردگارا! من يک نفر از آنان را کشته ام، مي ترسم مرا بکشند، (33)

و برادرم هارون زبانش از من گوياتر است، پس او را همراه من بفرست که ياور و دستيارم باشد تا [در همه امور] مرا تصديق کند؛ زيرا مي ترسم [فرعون و فرعونيان] تکذيبم کنند. ( 34 ) [

خدا] گفت: به زودي قدرت و نيرويت را به وسيله برادرت افزون کنم، و براي هر دوي شما به خاطر معجزات ما [که در اختيارتان نهاده ام] قدرتي قرار مي دهم که آنان به شما دست نيابند، شما و آنان که از شما پيروي کنند، پيروزيد. (35)

پس هنگامي که موسي آيات روشن ما را براي آنان آورد، گفتند: اين جز جادويي ساختگي و دروغين نيست، و ما اين [ادعاي نبوّت و دعوت به توحيد] را از پدران پيشين خود نشنيده ايم [که به ما گفته باشند کسي در ميانشان به عنوان پيامبر و دعوت کننده به توحيد آمده باشد]! ( 36 )

و موسي گفت: پروردگارم به کسي که از نزد او هدايت آورده و به کسي که سرانجام نيک براي اوست داناتر است؛ بي ترديد ستمکاران پيروز نمي شوند. (37)

و فرعون گفت: اي اشراف و سران [مملکت]! من براي شما هيچ معبودي جز خود نمي شناسم، پس اي هامان! برايم بر گِل آتش بيفروز [تا آجر محکم و قوي به دست آيد]، پس برايم برجي بلند بساز شايد بر معبود موسي آگاهي و اطلاع يابم، و البته من او را از دروغگويان مي پندارم. ( 38 )

او و سپاهيانش به ناحق در زمين سرکشي و تکبّر کردند، و پنداشتند که آنان را به سوي ما بازنمي گردانند، (39)

پس او و سپاهيانش را گرفتيم و در دريا افکنديم؛ پس با تأمل بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بود؟ (40)

و آنان را [به کيفر طغيانشان] پيشواياني که دعوت به آتش مي کنند قرار داديم، و روز قيامت ياري نمي شوند، (41)

و آنان را در اين دنيا با لعنت بدرقه کرديم، و روز قيامت از زشت رويان [و مطرودان] از رحمت خدايند، (42)

و پس از آنکه اقوام پيشين را [چون قوم نوح و هود و صالح و لوط] هلاک کرديم، به موسي کتاب داديم که براي مردم وسيله بينايي و هدايت و رحمتي بود، تا متذکّر و هوشيار شوند(43)

 تو در جانب غربي [وادي طور] حضور نداشتي هنگامي که ما [با نازل کردن تورات] امر نبوّت موسي را به انجام رسانديم، و از شاهدان [آن واقعه مهم هم] نبودي. ( 44 )

ولي ما ملت هايي را پديد آورديم، پس روزگار درازي بر آنان گذشت [تا جايي که سرگذشتشان فراموش شد، اکنون ما سرگذشتشان را به تو وحي مي کنيم تا براي مردم بيان کني]. و تو در ميان مردم مدين ساکن نبودي تا نشانه هاي [قدرت و خشم] ما را [که به آنان رسيد] بر اينان [که در مکه، آلوده به طغيان و فسادند] بخواني، ولي ما بوديم که تو را به پيامبري فرستاديم [و سرگذشت مردم مدين را به تو وحي کرديم تا بر آنان بخواني. ( 45 )

و زماني که ما موسي را ندا داديم، تو در ناحيه طور نبودي ولي به سبب رحمتي از پروردگارت [سرگذشت موسي را به تو وحي کرديم] تا به مردمي که پيش از تو [تا زمان عيسي] بيم دهنده اي براي آنان نيامده بود، بيم دهي تا متذکّر و هوشيار شوند. ( 46 )

و اگر نه آن بود که به سبب گناهاني که مرتکب شدند عذابي به آنان برسد، پس بگويند: پروردگارا! چرا پيامبري به سوي ما نفرستادي تا از آياتت پيروي کنيم و از مؤمنان باشيم [بي ترديد در عذاب کردن و هلاکتشان شتاب مي نموديم.](47)

پس هنگامي که حق [چون قرآن و پيامبر] از سوي ما براي آنان آمد [به جاي آنکه بپذيرند] گفتند: چرا مانند آنچه به موسي دادند به او نداده اند؟ آيا پيش از اين به آنچه به موسي داده شد، کفر نورزيدند؟! گفتند: [اين تورات و قرآن] دو جادويند که پشتيبان يکديگرند!! و گفتند: ما منکر هر دو هستيم!! ( 48 )

بگو: [بنا بر ادعاي شما چنانچه تورات و قرآن از جانب خدا نيست] اگر راست مي گوييد کتابي از نزد خدا بياوريد که هدايت کننده تر از اين دو باشد تا آن را پيروي کنم. ( 49 )

پس اگر پاسـخ تو را ندادند بدان که فقط از هواهاي نفساني خود پيروي مي کنند و گمراه تر از کسي که بدون هدايتي از سوي خدا از هواهاي نفساني خود پيروي کند، کيست؟ مسلماً خدا مردم ستمکار را هدايت نمي کند. (50)

ما اين قرآن را براي آنان پي در پي و به هم پيوسته [به صورت سوره اي پس از سوره اي و آيه اي بعد از آيه اي] آورديم تا متذکّر و هوشيار [حقايق] شوند(51)

[و برخي از] کساني که پيش از قرآن کتابشان داديم، به قرآن ايمان مي آورند، (52)

و هنگامي که بر آنان خوانند، مي گويند: به آن ايمان آورديم، يقيناً اين قرآن از سوي پروردگارمان حق و درست است، البته ما پيش از نزول آن [به سبب راهنمايي هاي تورات و انجيل] تسليم بوديم. ( 53 )

اينان به علت صبري که [بر ايمان و عمل به قرآن] کردند و بدي [مردم] را با نيکي و خوبي خود دفع مي کنند و از آنچه به آنان روزي کرده ايم، انفاق مي نمايند، دوبار پاداششان مي دهند. ( 54 )

و هنگامي که سخن بيهوده اي بشنوند، از آن روي برمي گردانند و مي گويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي شما، سلام بر شما [سلام متارکه]، ما خواستار [همنشيني و معاشرت با] نادانان نيستيم. ( 55 )

قطعاً تو نمي تواني هر که را خود دوست داري هدايت کني، بلکه خدا هر که را بخواهد هدايت مي کند؛ و او به هدايت پذيران داناتر است، (56)

و [مشرکان براي معذور بودن خود در نپذيرفتن هدايت] گفتند: اگر ما همراه تو از هدايت [قرآن] پيروي کنيم [به وسيله مشرکان قلدر عرب] از سرزمينمان [شهر مکه] ربوده خواهيم شد! آيا ما آنان را در حرم امني جاي نداديم که همواره [در همه فصول سال] هر نوع ميوه و محصولي که رزقي از سوي ماست به سوي آن گردآوري مي شود؟ ولي بيشتر آنان معرفت و دانش [نسبت به واقعيات] ندارند. ( 57 )

چه بسيار [اهل] شهرهايي را که [به سبب فراواني نعمت] در زندگي خود گرفتار سرمستي و طغيان شده بودند، هلاک کرديم، پس اين ها خانه هاي ايشان است که پس از آنان [خراب و ويران شده و] جز اندکي مورد سکونت قرار نگرفته اند، و فقط ما وارث آنان هستيم! ( 58 )

و پروردگارت بر آن نبوده است که شهرها را نابود کند، تا آنکه [پيش از نابودي] در مرکز آنها پيامبري برانگيزد که آيات ما را بر آنان بخواند، و ما [در هيچ حالي از احوال] نابودکننده شهرها نبوده ايم مگر در حالي که اهلش ستمکار بوده اند. (59)

آنچه به شما داده شده کالا و ابزار زندگي دنيا و زينت آن است، و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؛ آيا نمي انديشيد؟ (60)

پس آيا کسي که وعده نيک به او داده ايم و حتماً به آن خواهد رسيد، مانند کسي است که او را [فقط] از کالا و ابزار زندگي دنيا برخوردارش کرده ايم، سپس او در روز قيامت از احضار شوندگان [براي عذاب] است؟! ( 61 )

و [ياد کن] روزي را که خدا آنان را ندا مي دهد و مي گويد: کجايند معبوداني که مي پنداشتيد شريکان من [در ربوبيت] هستند؟ (62)

کساني که عذاب بر آنان حتمي و لازم شده [از سردمداران شرک و کفر که مردم را به اطاعت و بندگي خود واداشتند] مي گويند: پروردگارا! اينانند [مطيعان ما] که گمراهشان کرديم، همان گونه که ما [به اختيار خود] گمراه شديم آنان را نيز [به اختيار و انتخاب خودشان] گمراه کرديم، [از آنان] به سوي تو بيزاري مي جوييم، ما را نمي پرستيدند، [بلکه هواي نفسشان را مي پرستيدند، ( 63 )

[به مطيعان] گفته شود: شريکان خود را [که مي پرستيديد] بخوانيد. پس آنها را مي خوانند ولي آنها پاسـخشان را نمي دهند، و عذاب را مي بينند و آرزو مي کنند که اي کاش هدايت مي يافتند، (64)

و روزي که خدا آنان را ندا مي دهد و مي گويد: چه پاسـخي به پيامبران داديد؟ (65)

پس در آن روز [به خاطر ترس و هراس فراگير و به سبب محجوب بودن دل هايشان و قطع رابطه آنان با علل و اسباب، همه] اخبار [واقعي] بر آنان پوشيده ماند [و راه نجات از همه طرف بر آنان مسدود است]، بنابراين از يکديگر پرسش هم نمي کنند، (66)

و اما کسي که [از شرک و عصيان] توبه کرده و ايمان آورده و کار شايسته انجام داده، اميد است که از رستگاران باشد،(67)

و پروردگارت آنچه را بخواهد مي آفريند و [آنچه را بخواهد] بر مي گزيند، براي آنان [در برابر اراده او در قلمرو تکوين و تشريع] اختياري نيست؛ منزّه است خدا و برتر است از آنچه براي او شريک مي گيرند، (68)

و پروردگارت آنچه را سينه هايشان پنهان مي نمايد و آنچه را آشکار مي کند، مي داند (69)

و اوست خدا که معبودي جز او نيست، همه ستايش ها در دنيا و آخرت ويژه اوست، و فرمانروايي فقط براي اوست، و تنها به سوي او بازگردانده مي شويد. (70)

بگو: به من خبر دهيد، اگر خدا شب را بر شما تا روز قيامت پاينده و جاويد کند، کدام معبودي است جز خدا که براي شما روشنايي بياورد؟ پس آيا [دعوت او را] نمي شنويد؟ (71)

بگو: به من خبر دهيد اگر خدا روز را بر شما تا روز قيامت پاينده و جاويد کند، کدام معبودي است جز خدا که شبي را براي شما بياورد تا در آن بياراميد؟ پس آيا [آثار قدرت او را] نمي بينيد؟ (72)

و از رحمت خود شب و روز را براي شما قرار داد، تا در شب بياراميد و [در روز] رزق و روزي بجوييد، باشد که سپاس گزاري کنيد. ( 73 )

و [ياد کن] روزي را که خدا آنان را ندا مي کند و مي گويد: کجايند معبوداني که مي پنداشتيد شريکان من [در ربوبيت] هستند؟ (74)

و از هر امتي گواه مطلع و آگاهي [چون پيامبر يا امام معصوم يا شخصي عادل و صالح] بيرون مي آوريم، و [در محضر او به امت] مي گوييم: دليل خود را [بر درستي آيين شرک] بياوريد. پس براي آنان يقيني شود که بي ترديد حق [يعني توحيد] ويژه خداست، و آنچه را به دروغ [به عنوان شريک خدا] مي ساختند از دستشان مي رود و گم مي شود. (75)

 همانا قارون از قوم موسي بود که بر آنان تعدي و تجاوز کرد، و از گنجينه هاي مال و ثروت آن اندازه به او داديم که حمل کليدهايش بر گروهي نيرومند گران و دشوار مي آمد. [ياد کن] هنگامي که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادي مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد. ( 76 )

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سراي آخرت را بجوي، و سهم خود را از دنيا فراموش مکن، و نيکي کن همان گونه که خدا به تو نيکي کرده است، و در زمين خواهان فساد مباش، بي ترديد خدا مفسدان را دوست ندارد(77)

گفت: جز اين نيست که اين [ثروت و مال انبوه] را بر پايه دانشي که نزد من است به من داده اند. آيا نمي دانست که خدا پيش از او اقوامي را هلاک کرده است که از او نيرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان [که جرمشان معلوم و مشهود است] از گناهانشان بازپرسي نمي شود. ( 78 ) [

قارون] در ميان آرايش و زينت خود بر قومش درآمد؛ آنانکه خواهان زندگي دنيا بودند، گفتند: اي کاش مانند آنچه به قارون داده اند براي ما هم بود، واقعاً او داراي بهره بزرگي است. ( 79 )

و کساني که معرفت و دانش به آنان عطا شده بود، گفتند: واي بر شما پاداش خدا براي کساني که ايمان آورده و کار شايسته انجام داده اند بهتر است. و [اين حقيقت الهيه را] جز شکيبايان در نمي يابند. ( 80 )

پس او و خانه اش را در زمين فرو برديم، و هيچ گروهي غير از خدا براي او نبود که وي را [براي رهايي از عذاب] ياري دهد، و خود نيز نتوانست از خود دفاع کند. ( 81 )

و بامدادان، آنانکه ديروز مقام و جايگاه او را آرزو داشتند [چنان حالي شدند که] مي گفتند: وه! گويي خدا رزق را براي هر کس از بندگانش بخواهد وسعت مي دهد، و [براي هر که بخواهد] تنگ مي گيرد، اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود، ما را نيز در زمين فرو برده بود، وه، گويي کافران رستگار نمي شوند. ( 82 )

آن سراي [پرارزش] آخرت را براي کساني قرار مي دهيم که در زمين هيچ برتري و تسلّط و هيچ فسادي را نمي خواهند؛ و سرانجام [نيک] براي پرهيزکاران است. (83)

 هر کس کار نيکي [به پيشگاه خدا] بياورد، پاداشي بهتر از آن براي اوست، و هر کس کار بدي بياورد [پس بداند آنان که کارهاي ناشايسته انجام داده اند] جزا داده نمي شوند مگر آنچه را همواره انجام مي داده اند(84)

یقيناً کسي که [ابلاغ و عمل کردن به] قرآن را بر تو واجب کرده است، حتماً تو را به بازگشت گاه [رفيع و بلند مرتبه ات، شهر مکه] بازمي گرداند. بگو: پروردگارم به کسي که هدايت را آورده است و به کسي که در گمراهي آشکاري است، داناتر است. ( 85 )

و تو اميد و انتظار نداشتي که اين کتاب بر تو القا شود، لکن رحمتي از سوي پروردگارت بود [که بر تو القا شد]؛ پس هرگز پشتيبان کافران مباش، (86)

و مبادا [کفر پيشگان لجوج] تو را از [ابلاغ] آيات خدا پس از آنکه به سوي تو نازل شد باز دارند، و به جانب پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش،(87)

و با خدا معبودي ديگر مخوان، جز او معبودي نيست، هر چيزي مگر ذات او هلاک شدني است، فرمانروايي [بر همه جهان هستي] ويژه اوست، و فقط به سوي او بازگردانده مي شويد. (88)


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس