نام سیمای سوره ی قصص
این سوره هشتاد و هشت آیه دارد و قبل از هجرت،در مکّه نازل شده است.
به مناسبت ورود کلمه«قصص»در آیه ی 25،این سوره نیز«قَصص»نام گزفته است که به معنای«بیان سرگذشت»می باشد.
آیات 3 تا 46 این سوره بطور مفصّل به ماجرای حضرت موسی وفرعون وآیات انتهایی آن نیز به داستان قارون می پردازد و به سرنوشت صابران نیکوکار و فاسدان گناهکار اشاره می فرماید.
اگر چه در سی و چهار سوره از سوره های قرآن کریم به نحوی از ماجرای حضرت موسی و فرعون سخن رفته ولی تنها در این سوره است که به تمام زوایای زندگی آن حضرت از تولّد،کودکی،جوانی تا ازدواج،نبوّت و دعوت به یکتاپرستی توجّه شده است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده ی مهربان.
طسم«1» تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ«2»
طا،سین،میم.اینها آیات کتاب روشنگر است.
نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«3»
ما بخشی از سرگذشت موسی و فرعون را برای(آگاهی)گروهی که ایمان می آورند،به درستی بر تو می خوانیم.
پیام ها:
1- قرآن،معجزه ی ابدی اسلام،از همین حروف الفبای عربی تشکیل شده است، اگر آن را کلام بشر می دانید شما نیز مثل آن را بیاورید. «طسم ، تِلْکَ آیاتُ»
2- قرآن،کتابِ روشن،شفّاف و همه فهم است. «الْکِتابِ الْمُبِینِ»
3- بیان سرگذشت پیشینیان،نشانه ی قانونمند بودن سنّت های الهی در تاریخ است.اگر تاریخ،حساب و کتاب و قانون نداشت،ما نمی توانستیم از آن برای زندگی امروز خود استفاده کنیم. نَتْلُوا ... مِنْ نَبَإِ مُوسی ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
4- در نقل تاریخ،به فرازهای مهمّ و عبرت آموز توجّه کنیم.( «نَبَإِ» به خبر مهم گفته می شود)
5-مبارزه پیامبران با طاغوت ها و ستمگران،الگوی مؤمنان است. نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
6- داستان های قرآن،خُرافه،خیالی و گزافه نیست. «نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ»
7- هدفِ قرآن از بیان داستان،هدایت مؤمنان است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
8-اوّلین شرط هدایت،قابلیّت است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ«4»
همانا فرعون در سرزمین(مصر)سرکشی کرده و مردم آنجا را فرقه فرقه نموده است،گروهی از آنان را به زبونی و ناتوانی کشانده، پسرانشان را سر می برد و زنانشان را(برای کنیزی)زنده نگه می دارد.
به راستی که او از تبهکاران است.
نکته ها:
* کلمه ی«شیع»جمع«شیعه»،در اصل به معنای دنباله روی و تبعیّت است ولی از آنجا که در یک گروه،معمولاً بعضی از بعضی دیگر پیروی می کنند،به معنای گروه نیز می آید.
*کلمه ی«نساء»به معنای زنان است،ولی شاید در این آیه مراد دختران باشند،زیرا در برابر پسران قرار گرفته اند.
*کلمه ی «فِرْعَوْنَ» نام شخص نیست،بلکه عنوان پادشاهان مصر بوده است.چنانکه «کسری»عنوان پادشاهان ایران و«قیصر»عنوانِ پادشاهان روم بوده است.
پیام ها:
1- شناخت اوضاع و احوال جوامع در هنگام ظهور و بعثت پیامبران،امری لازم است. إِنَّ فِرْعَوْنَ ...
2- در شناخت نظام ها،اشخاص مهم نیستند،بلکه عملکردها اهمیّت دارند. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ» (نام«فرعون»به خاطر عملکرد استکباری ومتجاوزانه اوست)
3- تکبّر و گردنکشی،زمینه ی فساد و گناه است. عَلا فِی الْأَرْضِ ... یَسْتَضْعِفُ ...
یُذَبِّحُ ...
4- تفرقه اندازی،بارزترین اهرم سلطه مستکبران بر مردم است. «جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» (تا وقتی مردم اتّحاد و همبستگی داشته باشند،طاغوت ها قدرتی ندارند و نمی توانند کاری از پیش ببرند.)
5-تفرقه،مقدّمه ی ذلّت پذیری است.ابتدا مردم گروه گروه و متفرّق می شوند سپس به استضعاف کشیده می شوند. «شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ»
6- اعمال خلاف کارگزاران،به پای حاکم نیز حساب می شود.در این آیات تمام جنایات یاران فرعون،به شخص او نیز نسبت داده شد. «جَعَلَ ، یَسْتَضْعِفُ ، یُذَبِّحُ»
7- خداوند،مسأله تفرقه افکنی را قبل از قتل و کشتار ذکر فرموده است.شاید به خاطر آن که تفرقه زمینه ی کشتن و یا مهم تر از کشتن است. شِیَعاً ... یُذَبِّحُ
8-سیاست گذار و دستوردهنده نیز عامل و فاعل جرم شناخته می شود. إِنَّ فِرْعَوْنَ ... یَسْتَضْعِفُ ، یُذَبِّحُ ، یَسْتَحْیِی
9- تفرقه افکنان مفسدند. «کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»
آری هر جامعه که حاکمش متکبّر،مردمش متفرّق،نیروهای فعّالش مورد تهدید و منافعش در کام طبقه مرفّه باشد،جامعه ای فرعونی و طاغوتی است.
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ«5»
و ما اراده کرده ایم بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شدند،منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان(روی زمین)قرار دهیم.
نکته ها:
*کلمه ی«منت»در این جا به معنای نعمت بزرگ و با ارزش است،نه منّت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر دیگران باشد و مسلّماً کار زشت و ناپسندی است.
*شکّی نیست که هرگاه اراده ی الهی بر تحقّق امری تعلّق گیرد،آن مسئله قطعاً عملی خواهد شد و هیچ مانعی نمی تواند سدّ راه آن گردد،قرآن می فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» همانا فرمان اوست که هرگاه چیزی را اراده کند که باشد،پس آن چیز خواهد بود و محقّق خواهد شد.
*با این که همه نعمت ها از جانب خداوند است وبندگان در هر نعمتی رهین منّت او هستند، لیکن او در خصوص چند نعمت،تعبیر به منّت فرموده که طبعاً از اهمیّت بالای آنها حکایت دارد،از جمله:
الف:نعمت اسلام. «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ»
ب:نعمت نبوّت. «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً»
ج:نعمت هدایت. «بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ»
د:نعمت حاکمیّت مؤمنان. وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ ...
*در روایات بسیار،حضرت مهدی علیه السلام وحکومت آن بزرگوار در آخرالزمان مصداق اتمّ این آیه معرّفی شده است.
*مسئله حاکمیّت مستضعفان بر زمین،با عبارات و بیان های مختلفی در قرآن آمده است:
الف: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» خداوند به کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند،وعده ی خلافت در زمین را داده است.
ب: وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمّا ظَلَمُوا ... ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِبعد از آنکه اقوام ستمگر پیشین را هلاک کردیم...شما را جانشینان زمین قرار دادیم.
ج: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»بندگان صالح،وارث زمین می شوند.
د: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم.
ه: «لَنُهْلِکَنَّ الظّالِمِینَ. وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» ما ستمگران را نابود وبعد از آن شما را ساکن زمین می گردانیم.
*مراد از مستضعفان در این آیه،با توجّه به مجهول بودن فعل «اسْتُضْعِفُوا» ،کسانی هستند که خود در این امر نقش نداشته و استکبار آنها را به استضعاف کشیده باشد.
پیام ها:
1- حکومت جهانی مستضعفان و حمایت از مظلومان تاریخ،اراده وخواست الهی است. «نُرِیدُ»
2- در حکومت خودکامه طاغوتی،نیروهای کارآمد به ضعف کشانده می شوند.
«اسْتُضْعِفُوا»
3- آینده از آنِ مستضعفان است. نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً ...
4- امامت،همچون بعثت،نعمت ویژه ای است که خداوند بر مردم منّت می نهد.
در مورد بعثت پیامبر می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً»در این جا می فرماید: نَمُنَّ ... نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ«6»
وبه آنان(مستضعفان)در زمین،قدرت وتمکّن بخشیم،و از ناحیه آنان به فرعون و(وزیرش)هامان و سپاهیانشان آنچه را که از آن بیمناک بودند نشان دهیم.
پیام ها:
1- مستضعفان مأیوس نشوند که خداوند به آنان نیز قدرت می دهد. «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ»
2- اگر چه کیفر اصلی طاغوت ها در جهان دیگر است،ولی در دنیا نیز از قهر الهی در امان نخواهند بود. نُرِیَ ... ما کانُوا یَحْذَرُونَ
3- خداوند،کافران را به دست مؤمنان،ذلیل و خوار می گرداند. نُرِیَ ... ما کانُوا یَحْذَرُونَ
4- دشمن هر قدر بزرگ باشد،از مؤمنان هراس و وحشت دارد. «ما کانُوا یَحْذَرُونَ»
وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ«7»
و ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده،پس هرگاه(از فرعونیان)براو بیمناک شدی،او را(در جعبه ای گذاشته و)به دریا بیفکن و (از این فرمان)مترس و(از دوریش)غمگین مباش،(زیرا)ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از پیامبران قرار می دهیم.
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ«8»
پس(مادر موسی چنان کرد،چیزی نگذشت که)فرعونیان،او را(دیده و از آب)برگرفتند تا سرانجام،دشمن و مایه اندوهشان گردد.همانا فرعون و هامان و سپاهیانشان خطاکار بودند.
نکته ها:
*به فرعون گفته شده بود که امسال کودکی به دنیا می آید که اگر بزرگ شود تو را سرنگون می کند.او دستور داد تمام نوزادانی را که به دنیا می آیند بکشند؛امّا همین که موسی به دنیا آمد،خداوند به مادرش الهام کرد که او را شیر دهد،آنگاه در صندوقی گذارده و به دریا اندازد.
*در این آیه نسبت به مادر حضرت موسی،دو امر،دو نهی و دو بشارت آمده است:دو امر:«أَرْضِعِیهِ - أَلْقاهُ» ،دو نهی: «لا تَخافِی - لا تَحْزَنِی» ،دو بشارت: «رَادُّوهُ - جاعِلُوهُ»
*کلمه«خوف»،در مورد احتمال خطر و کلمه«حزن»در مورد نگرانی قطعی بکار می رود.
*مراد از دریا در این آیه،رود عظیم نیل در کشور مصر است که به جهت بزرگی و عظمت، دریا خوانده شده و کاخ فرعون در ساحل آن بنا شده بود.
*وقتی خداوند بخواهد،دشمن انسان نیز مأمن و ملجأ او می شود. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ» (عدو شود سبب خیر،گر خدا خواهد.) گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.
پیام ها:
1- در اضطراب ها و بن بست ها،خداوند بهترین هادی و حامی مؤمنان است. «أَوْحَیْنا»
2- زن نیز می تواند مورد الهام الهی قرار گیرد. «أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی»
3- نزول امدادهای غیبی با بهره گیری از امکانات مادّی منافاتی ندارد.شیردادن و در صندوق گذاردن،منافاتی با توکّل ندارد. «أَرْضِعِیهِ»
4- در هیچ شرایطی نباید شیر مادر را از فرزند دریغ داشت. «أَرْضِعِیهِ»
5-در دستورهای الهی اسراری نهفته است که شاید در نظر ابتدایی،معقول نیاید.
«فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ»
6- در راه اجرای فرامین الهی،نه از چیزی بترسیم و نه نسبت به مسئله ای نگران باشیم. «لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی» (مادر موسی دو نگرانی داشت:یکی ترس از کشته شدن فرزند و دیگری غم فراق او،که خداوند هر دو را همان گونه که در آیات بعد خواهیم خواند به نحو احسن جبران فرمود.)
7- آنچه در راه خداوند داده شود،به بهترین وجه باز می گردد. «أَلْقاهُ - رَادُّوهُ ، جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (مادر موسی به فرمان خداوند فرزندش را رها کرد،خداوند هم او را برگرداند و هم به مقام نبوّت رساند.)
8-خداوند،اخباری از غیب را در اختیار افرادی که بخواهد قرار می دهد.
«جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»
9- فرعون واسطه نجات موسی از دریا شد،وسرانجام به دست او در همان دریا غرق گردید. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» (آری،خدا می تواند نوزاد بی دست وپا را در دریا حفظ کند،ولی انسان صاحب دست وپا را غرق سازد)
10- خواست انسان در مقابل اراده ی الهی بی اثر است. «لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»
فرعون گمان کرد که هدیه ای برای او رسیده است؛امّا خداوند اراده فرموده بود که دشمنش را در دامان او بپروراند.
11- فرعون و وزیر و لشکریانش طرح دادند و عمل کردند،ولی تدبیر خداوند همه ی آنها را خنثی کرد. «کانُوا خاطِئِینَ»
12- طرّاح،مشاور،آمر ومباشر،همگی به نوعی در جرم شریکند. «کانُوا خاطِئِینَ»
وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«9»
و(چون)همسر فرعون(احساس کرد که آنان قصد کشتن کودک را دارند خطاب به فرعون)گفت:او را نکشید(که او)روشنی چشم من و توست.
شاید به ما سودی برساند یا او را به فرزندی بگیریم،ولی آنها نمی فهمیدند(که چه کسی را در آغوش خویش می پرورانند).
نکته ها:
*در زندگی حضرت موسی،چند زن،نقش محوری و اساسی داشته اند:مادر موسی، خواهر موسی،زن فرعون و همسر موسی،در این آیه نقش زن فرعون در جلوگیری از قتل او بیان شده است.
پیام ها:
1- زنان،در امور اجتماعی دارای نقشی مؤثّرند. «قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ»
(زن فرعون،رأی فرعون را تغییر داد و شوکت،سلطنت وثروت فرعون هیچ یک مانع او نشد)
2- با طرح پیشنهادات صحیح و سریع،از القای طرح های انحرافی جلوگیری کنیم.قبل از آنکه فرعون تصمیم خود را ابراز کند،همسرش راه درست برخورد با مسئله را القا نمود. «قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ»
3- در بیان پیشنهادات از کلمات عاطفی ودلنشین استفاده کنیم. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ»
4- دل های همه به دست خداست.او می تواند سخت ترین دل ها همچون دل فرعون را نیز نرم سازد. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ»
5-در برخورد با منکرات،ابتدا از راه عاطفه وارد شویم و سپس به امر و نهی بپردازیم. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ»
6- از نهی از منکر زبانی،غفلت نورزیم که بسیار کارساز است. «لا تَقْتُلُوهُ» (زن فرعون با گفتن «لا تَقْتُلُوهُ» از کشته شدن موسی جلوگیری کرد،چنانکه یکی از برادران یوسف با گفتن «لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ» از کشته شدن یوسف جلوگیری کرد.)
7- طاغوت ها از ابتدایی ترین عواطف انسانی نیز بی بهره اند و نیاز به تذکّر دارند.
«لا تَقْتُلُوهُ»
8-فوائد امر ونهی را بگوییم تا مردم آسان تر بپذیرند. «لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا»
9- در نظام طاغوتی،ملاک وضع یا لغو قوانین،هوس ها و منافع شخصی طاغوت هاست.(قانون قتلِ عام نوزادانِ پسر،بر اساس منافع شخصی فرعون وضع شد و باز بر پایه ی امید به منافع آینده در مورد نوزاد آب آورده (حضرت موسی)همین قانون لغو گردید.) «لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا»
10- برخی انسان ها در ظاهر بسیار بلند پروازند،ولی درباطن اسیر نیازهای درونی خویش هستند.فرعون که ادّعا می کرد: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» سرانجام می پذیرد که ممکن است یک نوزاد آب آورده برای او سودمند واقع شود.
«عَسی أَنْ یَنْفَعَنا»
11- فرعون از فرزند پسر محروم بود.لذا با پذیرش نوزاد از آب آورده،به حقارت و عجز خود بیشتر پی برد. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
12- گاه ایجاد علاقه و محبّت میان افراد بر اساس یک خط غیبی است که خود طرفین نیز از آن غافلند. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ«10»
ودل مادر موسی(از هر چیز،جز فکر فرزند)تهی شد(و)اگر قلب او را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان(به وعده ی ما باقی)بماند، همانا نزدیک بود که(به واسطه جزع وفزع)آن(راز)را افشا کند.
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«11»
و(مادر موسی)به خواهر او گفت:(صندوق حامل موسی را)دنبال کن پس او از دور وی را زیر نظر داشت،در حالی که(دشمنان)متوجّه نبودند(که آنکه او را تعقیب می کند خواهر موسی است و از این تعقیب،چه هدفی دارد).
نکته ها:
*تفسیر المیزان،آیه ی «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً» را با توجّه به سیاق و ظاهر آیات قبل و بعد،چنین معنا نموده اند:دلِ مادر موسی به واسطه ی وحی الهی آرام گرفت و دیگر خوف و ترسی نداشت و اگر آن وعده ی الهی نبود،مادر موسی به سبب شدّت اضطراب،آن راز را افشا می کرد.
*مادر موسی بعد از آنکه فرزندش را در صندوقی گذارده و در دریا انداخت،به خواهر موسی مأموریّت داد تا مخفیانه این جریان را پیگیری کند.او نیز به دور از چشم مأموران حکومتی، صندوق را دنبال کرد تا این که از دریا نجات یافت و در دامان همسر فرعون قرار گرفت.او همچنان موسی را زیر نظر داشت تا این که متوجّه شد درباریان فرعون به دنبال دایگانی برای شیردادن به کودک هستند؛امّا موسی هیچ سینه ای را نمی پذیرد،سرانجام خواهر موسی با طرح پیشنهاد دایگی مادرش و پذیرش دربار،مأموریّتش خاتمه یافت.
پیام ها:
1- افشای اسرار از نشانه های سستی و ضعف ایمان است. «لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها»
2- آرامش دل ها به دست خداست. «رَبَطْنا عَلی قَلْبِها»
3- از نشانه های ایمان،آرامش خاطر ودل آرام است. رَبَطْنا ... لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
4- آنچه در نظر الهی مهمّ است،ایمان است و زن و مرد تفاوتی ندارند. «لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» در صورتی که باید می فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِناتِ»
5-زنان ودختران نیز باید از تدبیرهای لازم در مسائل اجتماعی برخوردار باشند.
«قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ»
6- در امور حساسیّت برانگیز،کارها را به دیگران واگذار کنیم. «لِأُخْتِهِ» در ماجرای موسی علیه السلام حساسیّت بر روی مادر بیشتر بود و امکان داشت که مطلب افشا گردد.
7- توکّل به خدا به معنای بی تفاوتی در مسائل نیست.با این که مادر موسی زن باایمانی بود،ولی باز هم دخترش را برای تعقیب ماجرا فرستاد. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ، قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ»
8-در برخورد با نظام های طاغوتی و خفقان آور،تعقیب ومراقبت امری ضروری است. «قُصِّیهِ»
9- برای حفظ اسرار،عادّی سازی در رفتار یک امر لازم است. «عَنْ جُنُبٍ» (خواهرموسی از دور صندوق برادر را زیر نظر داشت،تا این مراقبت بسیار عادّی باشد وسبب حساسیّت وتحریک دشمن نشود.)
10- مؤمن،مأموریّت خود را به دور از توجّه دشمن به انجام می رساند. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»
وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ«12»
و ما(به دهان گرفتن سینه ی)زنان شیرده را از پیش بر او ممنوع کردیم، پس(خواهر موسی که مأموران را در جستجوی دایه دید)گفت:آیا می خواهید شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما بپذیرند و برای او خیرخواه باشند؟
نکته ها:
*«مراضع»جمع«مرضع»،یعنی زنان شیرده و دایه.
پیام ها:
1- اگر خداوند نخواهد،تشکیلات عریض و طویلی همچون دستگاه فرعون نیز از تأمین غذای یک کودک عاجز می ماند. «حَرَّمْنا»
2- ابتدایی ترین کارها مثل مکیدن نوزاد نیز با اراده ی الهی است و اگر او نخواهد، اتّفاق نخواهد افتاد. «حَرَّمْنا»
3- رضاع و سپردن نوزاد به دایه برای شیردادن،سابقه ای تاریخی و طولانی دارد.
«الْمَراضِعَ»
4- وقتی سر انسان متکبّر به سنگ خورد،راهنمایی و پیشنهاد دیگران،حتّی یک فرد ناشناس را نیز به راحتی می پذیرد. «فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ»
5-پیشنهادات خود را در رابطه با چیزی که حساسیّت برانگیز است،به طور عادّی مطرح کنیم. «هَلْ أَدُلُّکُمْ»
6- در برابر دشمن باید زیرک بود.(خواهر موسی،نامی از مادر به میان نیاورد و نگفت:«علی امه»،بلکه آن را به صورت ناشناس ذکر کرد.) «عَلی أَهْلِ بَیْتٍ»
7- نیازمندی های نوزاد،منحصر در غذا نیست،بلکه او به خانواده و کانون محبّت نیز احتیاج دارد؛لذا خواهر موسی سخن از سرپرستی همه جانبه کرد،نه تنهاتغذیه. «یَکْفُلُونَهُ»
8-پیش نهادهای خود را به گونه ای مطرح کنیم که مخاطب،آن را به نفع خود بداند. «یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ»
9- کفالتی ارزشمند است که با خیرخواهی و محبّت همراه باشد. «یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ»
فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ«13»
پس ما(این گونه)او را به مادرش باز گردانیدیم تا روشنی چشم او باشد و غم نخورد و بداند که همانا وعده الهی حقّ است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.
نکته ها:
*گاهی اوقات عناوین برای انسان،مزاحم و مانعند.مثلاً در این ماجرا مادر موسی پذیرفت که به عنوان دایه فرزندش را شیر دهد؛زیرا عنوان مادر،سبب قتل فرزند وآزار مادر می شد.
پیام ها:
1- وعده های الهی تخلّف ندارد.در آیه ی هفتم خداوند وعده داد که نوزاد را به مادر برگرداند و در این آیه می خوانیم که او را برگرداند. «إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ - فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ»
2- نوزاد،نور چشم مادر است. «کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها»
3- برای اهل حقّ،اهداف مهم است،نه عناوین. «فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ» سرانجام،فرزند به آغوش مادر بازگشت گرچه این بار،مادر به عنوان دایه استخدام شد؛ولی عنوان مهم نیست،برگشتن نوزاد مهم است.
4- مادر به واسطه ی ارتباط عمیق با فرزند،بیشترین نقش را در زندگی او دارد.
«إِلی أُمِّهِ» (در این جا نامی از پدر موسی به میان نیامده است.)
5-عاقبت،سختی ها بسر آمده و فراق به وصال خواهد انجامید. «فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها» (پس از مدّت ها نگرانی و غم،سرانجام خداوند،موسی را به مادر بازگرداند. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»)
6- اگر خداوند بخواهد،یک فرد،مایه ی امید و نور چشم دو گروه مخالف (خاندان فرعون و خاندان موسی)می شود. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ - تَقَرَّ عَیْنُها»
7- انبساط و شادی،حزن و اندوه،در بینایی انسان تأثیر دارد. «تَقَرَّ عَیْنُها» چنانکه در آیه ی 84 سوره ی یوسف،می خوانیم:دوری حضرت یوسف،باعث نابینایی حضرت یعقوب گردید. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ»
8-ایمان به خداوند دارای مراحل و درجاتی است.مادر موسی بانویی مؤمنه بود، «رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» امّا یک مؤمن نیز باید به مرحله ی یقین و علم عمیق برسد. «لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ»
9- فلسفه و دلیل بعضی حوادث،درک حقّانیّت وعده های الهی است. «لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ»
10- اکثر مردم ظاهربین هستند و درکی از اسرار حکیمانه ونقشه های مدبّرانه ی خداوند ندارند. «أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«14»
چون موسی نیرومند شد و کامل گردید،به او حکمت و دانش عطا کردیم و ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.
نکته ها:
*«أشد»از«شدت»،به معنی نیرومند شدن و «اسْتَوی» از«استواء»به معنای کمال خلقت واعتدال آن است.
*عبارت «حُکْماً وَ عِلْماً» سه مرتبه در قرآن مجید آمده که در همه موارد،حُکم بر علم مقدّم شده است.«حکم»به معنای فهم درست و قدرت بر داوری صحیح و«علم»به معنای داشتن آگاهی و اطلاعات است.
پیام ها:
1- اوّلین شرط پذیرش مسئولیّت،بلوغ جسمانی است. «وَ لَمّا بَلَغَ»
2- بلوغ واقعی،تنها به رشد جسمی و نیروی جنسی نیست،بلکه به کمال فکر و عقل نیز وابسته است. «وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی»
3- وعده های الهی،تخلّف ناپذیر است. جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ - وَ لَمّا بَلَغَ ... آتَیْناهُ
4- نزول الطاف الهی،شرایط مناسب می خواهد. وَ لَمّا بَلَغَ ... آتَیْناهُ
5-حکمت بر علم مقدّم است. «حُکْماً وَ عِلْماً»
6- لطف به نیکوکاران،سنّت الهی است. «وَ کَذلِکَ»
7- پاداش نیکوکاران،منحصر به آخرت نیست. «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (بهره مند شدن موسی علیه السلام از حکمت ودانش،پاداش الهی در برابر احسان اوست.)
وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ«15»
وموسی وارد شهر شد،در حالی که مردم(از ورودش)بی خبر بودند،پس در آنجا به دو مرد برخورد که با یکدیگر نزاع می کردند،این یکی از طرفدارانش و آن (دیگری)از دشمنانش بود.پس آن که از پیروان موسی بود،از او در برابر دشمنش یاری خواست.پس موسی(به حمایت از دوست خود)مُشتی بر او زد که کار او را ساخت(و با همان مشت کشته شد)،موسی(از این پیشامد تکانی خورد و)گفت:این از کار شیطان بود،همانا او دشمن گمراه کننده ی آشکاری است.
نکته ها:
*ظاهراً حضرت موسی قبل از نبوّتش،بیرون از شهر زندگی می کرده است و این یا به خاطر حرکات انقلابی او بوده که در آنجا بسر می برده و یا به خاطر این که کاخ فرعون که موسی علیه السلام در آن زندگی می کرده،خارج از شهر قرار داشته است.
*سؤال: اگر پیامبران خدا معصومند،پس مشت زدن و آدم کشتن موسی علیه السلام چه توجیهی دارد و چگونه تفسیر می شود؟
پاسخ: کلمه ی «هذا» در جمله ی «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» به نزاع و ستیز آن دو مرد اشاره دارد نه به عمل حضرت موسی،یعنی ایجاد این درگیری کار شیطان است.
*حضرت موسی قصد کشتن آن مرد را نداشت و فقط به خاطر دفاع از یک مؤمنی دست به این کار زد.از این روی خداوند از قتل او انتقاد نکرده و در جای دیگر می فرماید: «وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ»تو یکی از فرعونیان را به قتل رساندی ودچار غم واندوه شدی و ما تورا از غم نجات دادیم.
پیام ها:
1- مصلحان جامعه باید گاهی به صورت ناشناس و غیر رسمی،بدون نام و عنوان در میان مردم حاضر شوند. «دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها»
2- حضرت موسی قبل از نبوّت نیز دارای یار و پیرو بود. «مِنْ شِیعَتِهِ»
3- گرچه موسی بزرگ شده ی کاخ فرعون بود،ولی مردم مستضعف به خاطر تفکّر ومنش،او را حامی و رهبر خود می دانستند. «فَاسْتَغاثَهُ»
4- دفاع و حمایت از مظلومان،شیوه ی اولیای الهی است. «فَوَکَزَهُ مُوسی»
5-انبیا،افرادی با غیرت،جوانمرد،مظلوم نواز وظلم ستیز بوده اند. فَاسْتَغاثَهُ ...
فَوَکَزَهُ مُوسی
6- مردان خدا در صورت لزوم بادشمن درگیر می شدند و از زور بازو بهره می بردند. «فَوَکَزَهُ مُوسی»
قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ«16»
(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من به خویشتن ستم کرده ام،پس مراببخش،پس (خداوند)او را آمرزید به درستی که او آمرزنده ی مهربان است.
نکته ها:
*سؤال: جمله ی «ظَلَمْتُ نَفْسِی» به خودم ظلم کردم،از زبان کسی که به پیامبری می رسد چه معنایی دارد؟
پاسخ: مراد از ظلم به خود در اینجا،گرفتار شدن به آثار اجتماعی قتل غیر عمد است،نه گناه، تا با مقام عصمت منافات داشته باشد.زیرا خداوند،موسی را مخلَص می داند؛ «إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً»و کسی که به این درجه نائل گردید دیگر گناه نمی کند،زیرا شیطان اقرار کرده که قدرت نفوذ در مخلصین را ندارد. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»
پیام ها:
1- در دعا،خداوند را با کلمه مبارکه ی «رَبِّ» بخوانیم. «قالَ رَبِّ»
2- هر چند کار خلاف،عمدی نباشد ولی نباید از آثار طبیعی و وضعی آن غافل بود. «ظَلَمْتُ نَفْسِی» (حضرت موسی به قصد نجات یک مؤمن وارد صحنه شد و ناخواسته مرتکب قتل گردید و در واقع گناهکار به حساب نمی آمد؛امّا این عمل،کار او را دشوار کرد و این یک آفت بود.)
3- افراد صالح حتّی در برابر کجی های غیر عمدی نیز بلافاصله استغفار می کنند و از تبعات آن دوری می گزینند. «فَاغْفِرْ لِی»
(حضرت موسی با استغفار خود چند چیز را از خداوند درخواست کرد،هم محو آثار اجتماعی کار خود را،هم برطرف شدن نگرانی از آینده را و هم دفع توطئه های انتقام جویانه ی فرعونیان را.)
4- دعای انبیا مستجاب است. «فَغَفَرَ لَهُ»
قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ«17»
(سپس موسی)گفت:پروردگارا! به خاطر(قدرت و)نعمتی که بر من ارزانی داشتی،پس هرگز پشتیبان تبهکاران نخواهم بود.
نکته ها:
*شاید مراد از نعمت در جمله ی «أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» ،غفران و بخشش الهی باشد.
پیام ها:
1- قدرت جسمی،از نعمت های الهی است. «بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» (موسی قدرتی داشت که با یک مشت توانست کافری را از پا در آورد.)
2- شکر نعمت های الهی،دوری از ستم به دیگران است. «بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» شکرانه ی بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است
3- همکاری با گنهکاران نیز گناه است. «فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ»
(به گفته ی روایات،راضی بودن به گناه دیگران هم گناه بحساب می آید.)
فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ«18»
(ولی از آن پس،موسی به سبب این قتل)در شهر نگران و ترسان گردید(و هر لحظه انتظار حادثه ای را می کشید)پس ناگهان(مشاهده کرد)همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود،با فریاد از او کمک می خواهد!، موسی به او گفت:بدرستی که تو در گمراهی آشکاری هستی!.
پیام ها:
1- هر ترسی مذموم نیست،ترس از نرسیدن به اهداف خود و یا دستیابی دشمن به آرزوهایش،ترس پسندیده است. «خائِفاً یَتَرَقَّبُ»
2- از بازتاب کارها و تصمیمات خود مراقبت کنیم. «یَتَرَقَّبُ»
3- با وجود آنکه موسی در کاخ فرعون زندگی می کرد،ولی با مردم رابطه داشت و در میان آنان به شخصی مصلح شهرت یافته بود. «یَسْتَصْرِخُهُ»
4- اگر در جایی وظیفه تقیّه است و باید به خاطر مصالحی اهداف مکتوم بماند، نباید هر روز دست به تحرّک و آشوبی زد و عدم رعایت این موضوع،گناه محسوب می شود. «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ»
5-خودی های بی توجّه را باید توبیخ کرد و نباید به خاطر حزب و گروه،خلاف آنان را نادیده گرفت. «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ»
فَلَمّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاّ أَنْ تَکُونَ جَبّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ«19»
پس چون(موسی)خواست به آن کسی که دشمن هر دوی آنها بود حمله کند(و با او درگیر شود،او)گفت:ای موسی! آیا تصمیم گرفته ای که مرا (هم)به قتل برسانی،همان گونه که دیروز(نیز)انسانی را کُشتی؟! تو جز زورگویی در روی زمین هدفی نداری و نمی خواهی که از مصلحان باشی.
نکته ها:
*کلمه ی«بطش»به معنای خشم همراه با شدّت و قدرت است.
پیام ها:
1- انتقاد از خلاف دوستان،نباید سبب رها کردن و حمایت نکردن از حقّ آنان شود.(با این که حضرت موسی در آیه ی قبل با جمله ی «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ» از یار خود انتقاد کرد؛ولی باز هم تصمیم به حمایت از او گرفت) «أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ»
2- در همه جا موعظه کارساز و کافی نیست،گاهی زور و قدرت لازم است. «أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ»
(«وقار»به معنای وارفتگی و بی حالی نیست،حضرت موسی دو روز پی در پی درگیری خیابانی داشت.)
3- در نظام استکباری،فرعون که نوزادان معصوم را عمداً به قتل می رساند،خدا خوانده می شود! ولی موسی که بدون قصد قتل به دشمن کافر ضربه ای وارد می کند و منجر به مرگ او می شود،جبّار معرّفی می شود!! «تَکُونَ جَبّاراً فِی الْأَرْضِ»
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَهِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النّاصِحِینَ«20»
و(در این هنگام)مردی از دورترین نقطه شهر(که مرکز استقرار فرعونیان بود)شتابان(به سوی او)آمد و گفت:ای موسی! همانا سران قوم در مورد تو مشورت می کنند تا تو را بکشند،پس(فوراً از اینجا)خارج شو،همانا که من از خیرخواهان و دلسوزان تو هستم.
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ«21»
پس(موسی)از شهر خارج شد در حالی که نگران و ترسان بود.گفت:
پروردگارا! مرا از(دست)این گروه ستمگر نجات ده.
نکته ها:
*مراد از کلمه ی «رَجُلٌ» در این آیه،همان«مؤمن آل فرعون»است که سوره ی«مؤمن» (غافر)به نام اوست.او ایمان خود را کتمان و در لباس تقیّه به موسی کمک می کرد.
پیام ها:
1- حضرت موسی در دربار فرعون،عامل نفوذی و طرفدار داشت. «جاءَ رَجُلٌ»
2- کمک به ظالم در هر شکلی حرام است؛ولی ورود و نفوذ در دستگاه برای کمک به اهل ایمان کاری پسندیده است. «جاءَ رَجُلٌ» (حضور علیّ ابن یَقطین یکی از یاران امام کاظم علیه السلام در دستگاه ظلم بنی عبّاس نیز از همین باب بود.)
3- طاغوت ها برای امنیّت و آسایش بیشتر خود،در میان مردم و مرکز شهر زندگی نمی کنند. «أَقْصَی الْمَدِینَهِ»
4- در حفظ جان رهبران و نخبگان جامعه،نهایت تلاش خود را بکار ببریم.
«یَسْعی»
5-گاه،خبررسانی به موقع وسوز و سرعت در کار،سرنوشت یک ملّت را عوض می کند. «یَسْعی» (چه بسا که اگر این مرد،اخبار را به موسی علیه السلام نمی رساند و آن حضرت از شهر بیرون نمی رفت،به دست مأموران فرعون کشته می شد.)
6- یک انسان انقلابی مثل موسی،جبهه ی کفر و مهره های آن را به اضطراب و تکاپو می اندازد. «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ»
7- اطرافیان طاغوت ها نیز در جرم آنها شریک هستند. «یَأْتَمِرُونَ بِکَ»
8-افشای توطئه ها و طرح های خائنانه واجب است. «یَأْتَمِرُونَ بِکَ»
9- مصلحان جامعه باید همواره آمادگی هجرت و آوارگی را داشته باشند.
«فَخَرَجَ»
10- به هشدارهای دلسوزانه بها دهیم و نصیحت دیگران را بپذیریم. «فَاخْرُجْ - فَخَرَجَ»
11- شجاعت،به معنای در دسترسِ دشمن قرار گرفتن نیست. «فَخَرَجَ»
12- زندگی انبیا غالباً با آوارگی و سختی همراه بوده است. «فَخَرَجَ»
13- سعی و همّت خود را بکار بریم؛ولی نتیجه را از خداوند بخواهیم. «فَخَرَجَ -
قالَ رَبِّ نَجِّنِی»
14- دعا باید با تلاش و حرکت همراه باشد. «فَخَرَجَ مِنْها - قالَ رَبِّ نَجِّنِی»
15- رهبران الهی،در همه حالات از خداوند استمداد می کنند. «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ» ، «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» ، «رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ»و «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»
وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ«22»
و چون(موسی)به سوی مدین روی نهاد،گفت:امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت فرماید.
نکته ها:
*«مَدْیَنَ» شهری در جنوب شام وشمال حجاز،ونزدیک تبوک است که در آن زمان از قلمرو حکومت فرعون،بیرون بوده است.
پیام ها:
1- تحرّک،هجرت و بکارگیری تاکتیک های متفاوت از لوازم یک انقلاب است.
«وَ لَمّا تَوَجَّهَ»
2- اوّل حرکت کنیم،سپس دعا کنیم و امیدوار باشیم. وَ لَمّا تَوَجَّهَ ... قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی
3- امیدواری،در همه ی حالات پسندیده است. «عَسی رَبِّی»
4- فراز و نشیب ها،یک سنّت الهی در راه تربیت انسان هاست. وَ لَمّا تَوَجَّهَ ... قالَ عَسی رَبِّی
5-کار خود را با استمداد از پروردگار آغاز کنیم. وَ لَمّا تَوَجَّهَ ... قالَ عَسی رَبِّی ...
6- در محیطهای طاغوت زده که زمینه ی انحراف و تصمیمات نابخردانه فراهم است،از خداوند،هدایت بجوییم. «یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ»
وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ«23»
و چون موسی به(چاه)آب مدین رسید،گروهی از مردم را در اطراف آن دید که به سیراب کردن(چهار پایان خویش)مشغولند و در کنار آنان به دو زن برخورد که مراقب بودند(تا گوسفندانشان با گوسفندان دیگر مخلوط نشوند.پس موسی جلو رفته و به آنان)گفت:منظور شما(از این کناره گیری)چیست؟ گفتند:ما(برای پرهیز از اختلاط با مردان، گوسفندان خود را)آب نمی دهیم تا این که همه ی چوپانان خارج شوند و (حضور ما در این جا برای آن است که)پدر ما پیرمردی کهنسال است.
فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ«24»
پس(موسی گوسفندانشان را)برای آنان آب داد،سپس رو به سوی سایه آورد و گفت:پروردگارا! همانا من به هر خیری که تو برایم بفرستی نیازمندم.
نکته ها:
*«تَذُودانِ» از مادّه«ذود»به معنای منع کردن و جلوگیری کردن است.
*در این آیه،کلمه «وَجَدَ» دو مرتبه تکرار شده که نشانه ی دو نگاه جداگانه است،در حالی که اگر مردان و زنان در کنار هم بودند با یک نگاه دیده می شدند.
پیام ها:
1- از حیا و ضعف زنان،سوء استفاده نکنیم.اگر قانون و حمایتی در کار نباشد، بسیاری از مردان،حقوق زنان را نادیده می گیرند. أُمَّهً ... یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ
2- حریم میان زن و مرد یک ارزش است که دختران شعیب آن را مراعات می کردند. «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ»
3- دختران پیامبر خدا چوپانی می کنند،ولی هرگز تن به ذلّت وگدایی نمی دهند.
«امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ»
4- چوپانی،شغل بسیاری از انبیای الهی بوده است. «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ» اگر پدر ما پیر نبود،خودش چوپانی می کرد.
5-مشکلات شخصی،ما را از حمایت دیگران باز ندارد. «قالَ ما خَطْبُکُما» (موسی علیه السلام که جانش در خطر و در حال فرار بود،از کمک وحمایت دیگران دست برنداشت.)
6- حمایت از زنان یک ارزش انسانی است. «ما خَطْبُکُما»
7- گفتگوی مرد با زن در صورت لزوم مانعی ندارد. «ما خَطْبُکُما»
8-سعی کنیم در حرف زدن با نامحرم،خلاصه سخن بگوییم. «ما خَطْبُکُما»
9- نسبت به آنچه در اطراف ما می گذرد،بی تفاوت نباشیم. «ما خَطْبُکُما»
10- کار زن در خارج از منزل اشکالی ندارد،به شرط آنکه:
الف:زن در محیط کار،تنها نباشد. «امْرَأَتَیْنِ»
ب:با مردان اختلاطی نداشته باشد. «مِنْ دُونِهِمُ - لا نَسْقِی حَتّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ»
ج:مردی که توان کار داشته باشد،در خانواده نباشد. «أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ»
11- اگر در موضعی غیر عادّی قرار داریم،از خود دفع شبهه کنیم. «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ»
12- وقتی پدر و نان آور خانواده از کار می افتد،همه ی فرزندان حتّی دختران نیزمسئول هستند. «أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ»
13- در کمک به دیگران،شرطی قرار ندهیم و سریع اقدام کنیم. «فَسَقی لَهُما»
حضرت موسی همین که دلیل منطقی آن دو زن را شنید،بدون هیچ گونه پرسش و درخواستی،بی درنگ به رفع خواسته آنان پرداخت.
14- خدمت به مردم را خالصانه انجام دهیم و حل مشکلات خود را از خداوند بخواهیم. «فَسَقی لَهُما - رَبِّ إِنِّی» (موسی گوسفندان آن دو دختر را سیراب کرد، ولی برای رفع گرسنگی خود به جای استمداد از آنان،از خدا کمک طلبید.)
15- همه چیز را از خداوند درخواست نماییم. «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»
16- در دعا،برای خداوند تکلیف و مصداق معیّن نکنیم. «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (حضرت موسی با این که گرسنه بود؛ولی از خدا،مصداقی از نان و غذا طلب نکرد.)
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ«25»
پس(چیزی نگذشت که)یکی از آن دو(زن)در حالی که با حیا وعفّت راه می رفت به نزد او آمد و گفت:همانا پدرم از شما دعوت می کند تا مزد این که برای ما آب دادی به تو بپردازد.پس همین که موسی به نزد آن پدر پیر(حضرت شعیب)آمد و سرگذشت خود را برای او بازگو کرد،او گفت:
نترس،تو از(دست)گروه ستمگران نجات یافتی.
پیام ها:
1- پاداش انسان ها را سریع و بلافاصله بپردازیم. «فَجاءَتْهُ»
2- رفت وآمد زن در بیرون خانه باید براساس حیا و عفّت باشد. «تَمْشِی عَلَی
اِسْتِحْیاءٍ» (حیا،از برجسته ترین کمالات زن در قرآن می باشد).
3- در دعوت،مرد از مرد و زن از زن دعوت کند. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ»
4- بدون دعوت،خود را میهمان نکنیم. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ»
5-کسی که از دامن طاغوت بگریزد،به خانه ی پیامبر خدا میهمان می شود. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ»
6- غریب نوازی،از صفات بارز پیامبران الهی است. «یَدْعُوکَ»
7- برای خدمات مردم،ارزش قائل شویم. «لِیَجْزِیَکَ»
8-قصد قربت،با قدردانی دیگران منافاتی ندارد. «أَجْرَ ما سَقَیْتَ» (حضرت موسی کار را برای رضای خدا انجام داد؛ولی حضرت شعیب با پرداخت مزد از زحمات او تقدیر کرد.)
9- حوادث را برای اهل خبره،تفسیر و تحلیل و بازگو کنیم. «قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ»
10- عاقبت اهل ایمان،نجات و رستگاری است. «نَجَوْتَ»
11- دعای انبیا،مستجاب است. «نَجَوْتَ» حضرت موسی دیروز دعا کرد: «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»،امروز می شنود: «لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»
12- با اولیای خدا بودن،یک نوع ایمنی و احساس امنیّت است. «نَجَوْتَ»
قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ«26»
یکی از آن دو(دختر،خطاب به پدر)گفت:ای پدر! او را استخدام کن،زیرا بهترین کسی که(می توانی)استخدام کنی،شخصِ توانا و امین است.
نکته ها:
*امام رضا علیه السلام فرمود:«حضرت شعیب از دخترش پرسید:چگونه امانت داری این جوان را
فهمیدی که او را امین می خوانی؟ گفت:وقتی دعوت شما را به او ابلاغ کردم،به من گفت:از پشت سر من،مرا راهنمایی کن». تا مبادا به قامت من چشم بدوزد.
پیام ها:
1- دختران نیز در خانواده بر اساس منطق و حکمت،حقّ پیشنهاد دارند و فرقی با دیگران ندارند. «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»
2- روابط حسنه میان والدین و فرزندان و آزادی بیان در خانواده،یک ارزش است. «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»
3- همه ی اعضای خانه پیشنهاد بدهند؛ولی تصمیم نهایی با سرپرست خانواده است. «اسْتَأْجِرْهُ»
4- زنان عفیفه به دنبال آنند تا کمتر از منزل خارج شوند. «اسْتَأْجِرْهُ» (برای کارهای سخت خارج از منزل،از مرد استفاده شود.)
5-کار،عار نیست،اولیای خدا نیز کار می کرده اند. «اسْتَأْجَرْتَ»
6- در گزینش ها،به بهترین ها توجّه کنیم. «خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ»
7- برای استخدام،دو عنصر توانایی(تخصّص)و امانتداری(تعهّد)،لازم است.
«الْقَوِیُّ الْأَمِینُ»
8-توانایی ها و امانتداری ها را باید در شرایط عادّی و بدون توجّه طرف، شناسایی و احراز کرد. «الْقَوِیُّ الْأَمِینُ»
(غالب افراد با تصنّع،تملّق و ریاکاری،واقعیّت خود را می پوشانند؛امّا حضرت موسی در یک صحنه ی طبیعی،با یک کار حمایتی و برخورد عفیفانه،خود را نشان داد.)
کار و کارگری
*خداوند از مردم،عمران و آبادی زمین را خواسته که بدون کار و تلاش محقّق نمی شود.
«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها»
*در سراسر قرآن بر عمل صالح که دارای معنای بسیار گسترده ای است،تکیه شده است.
*انبیای الهی،کشاورز،چوپان،خیّاط و نجّار بوده اند.
*کار در اسلام عبادت و به منزله ی جهاد است.
*دعای بیکار مستجاب نمی شود.
*کار وسیله ی تربیت جسم و روح،پرکردن ایّام فراغت،مانع فساد و فتنه،عامل رشد و نبوغ و ابتکار،توسعه ی اقتصادی،عزّت و خودکفائی و کمک به دیگران می باشد.
*قرآن می فرماید:ما زمین را برای شما رام قرار دادیم،پس از پشت آن بالا روید و از رزق آن بخورید. «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ»
*اسلام برای کار بازویی احترام ویژه ای قائل شده است و مراعات حقّ کارگر و تحصیل رضای او و پرداخت سریع مزد او و اضافه پرداخت بر مقدار تعیین شده و احترام به او همه و همه مورد سفارش اسلام است.همان گونه که برای کشاورزی سفارش نموده تا آنجا که سیراب کردن درخت،پاداش سیراب کردن مؤمن دارد.
*حضرت علی علیه السلام به استاندارش سفارش می کند که کشاورزان مورد ستم قرار نگیرند و در گرفتن مالیات مراعات آنان را بکن.
*کارهای فکری نیز از ارزش بالایی برخوردار است تا آنجا که یک ساعت فکر مفید از ساعت ها عبادت بهتر است.
*کم کاری و سهل انگاری در کار،مورد انتقاد است تا آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:خداوند دوست دارد هرکس کاری انجام می دهد آن را به نحو أحسن انجام دهد.
*قرآن می فرماید:هرگاه از کار مهمی فارغ شدی به کار مهم دیگری بپرداز. «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»
بنابراین بیکاری،ممنوع.
آری،بیکاری مایه ی خستگی،تنبلی،فرسودگی،فرصتی برای نفوذ شیطان،ایجاد فتنه و گسترش گناه می باشد.
*البتّه اسلام برای کار،ساعت و مرز قرار داده و به کسانی که در ایّام تعطیل کار می کنند،لقب متجاوز داده است.
*امام رضا علیه السلام فرمود:مؤمن باید ساعات خود را بر چهار بخش تقسیم کند:ساعتی برای کار، ساعتی برای عبادت،ساعتی برای لذّت و ساعتی برای دوستان و رسیدگی به امور اجتماعی که در غیر این صورت انسان به صورت عنصری حریص در آمده و مورد تمام انتقادهایی که درباره ی حرص است قرار می گیرد.
*اسلام توجّه خاصّی به کیفیّت کار دارد،نه به مقدار و کمّیت آن.
*به هر حال اسلام به کار اهمّیت داده تا آنجا که در حدیث می خوانیم:خداوند بنده پرخواب و انسان بیکار را دشمن داردامام باقر علیه السلام فرمود:«کسی که در کار دنیایش تنبل باشد،در کار آخرتش تنبل تر است».
*در حدیث می خوانیم:شخص فقیر وبیکاری نزد پیامبر آمد و تقاضای کمک کرد.حضرت فرمود:آیا کسی در منزل تبری دارد؟ یک نفر گفت:بله،او تبر را آورد و پیامبر چوبی که در کنارش بود،دسته ی آن تبر قرار داد و به آن شخص بیکار تحویل داد و فرمود:این ابزار کار؛ امّا تلاش با خودت.
از این حرکت چند نکته استفاده می شود:
1.انبیا در فکر زندگی مردم نیز هستند.
2.ضعیف ترین فرد جامعه می تواند با شخص اوّل جامعه ملاقات کند.
3.جامعه نیاز به تعاون و همکاری دارد.تبر از یک نفر و چوب آن از دیگری،هماهنگی و سازندگی و تبر سازی از شخص پیامبر.
4.برای مبارزه با فقر،باید ابزار تولید را در اختیار نیروهای فعّال جامعه قرار داد.
قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ«27»
(حضرت شعیب به موسی)گفت:من قصد دارم تا یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم بر این(شرط)که هشت سال برای من کار کنی و اگر(این مدّت را)به ده سال تمام کردی،پس(بسته به خواست و محبّت)از ناحیه توست و من نمی خواهم که بر تو سخت گیرم،بزودی به خواست خداوند،مرا از صالحان خواهی یافت.
نکته ها:
*ما می توانیم تمام کارهای خود را رنگ الهی دهیم،چنانکه قرآن می فرماید: «صِبْغَهَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَهً»مثلاً هرگاه صورت خود را می شوییم،قصد وضو نماییم،هرگاه می نشینیم مثل پیامبر صلی الله علیه و آله روبه قبله نشینیم،به جای مدرک و مقام،برای رضای خداوند درس بخوانیم،لباسی که برای همسر می خریم،به مناسبت اعیاد مذهبی همچون عید غدیر یا تولّد حضرت زهرا علیها السلام باشد،هدیه ای که برای فرزند خود می خریم به مناسبت کسب یک کمال معنوی باشد،همان گونه که در این آیه به جای هشت سال فرمود:به اندازه ی هشت حج.
پیام ها:
1- اگر کاری بر اساس جوانمردی و ضعیف نوازی انجام شود،علاوه بر اجر معنوی،پاداش دنیوی نیز بدنبال دارد. «قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» (حضرت موسی که تا ساعاتی پیش حتّی بر جان خود ایمن نبود،اینک علاوه بر امنیّت جانی،صاحب زن و زندگی و کار می شود.)
2- سنّت های خوب ازدواج(همچون حضور در منزل دختر و گفتگو با حضور پدرش)را از انبیا بیاموزیم. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ - إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ»
3- شناخت داماد پیش از اقدام به ازدواج،امری ضروری است. «فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ - قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» (موسی سرگذشت خود را صادقانه به شعیب گفت و او به موسی اطمینان پیدا کرد،آنگاه پیشنهاد دامادی او را برای دخترش مطرح نمود.)
4- اگر از امین بودن،توانایی و علاقه مندی به کار جوان مطمئن شدیم «الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» نداشتن امکانات و مسکن را مانع ازدواج قرار ندهیم. «أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ»
5-پیشنهاد ازدواج از جانب پدر دختر مانعی ندارد. «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ»
6- رعایت نوبت میان دختران،و ازدواج دختر بزرگتر قبل از کوچکتر،همه جا ضروری نیست. «إِحْدَی ابْنَتَیَّ» (حضرت شعیب به حضرت موسی گفت:
می خواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو درآورم وشرط نکرد که دخترِ اوّل باشد یا دوم.)
7- پدر نباید در امر ازدواج میان دختران،تفاوت بگذارد. «إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ»
8-دختر و پسر هنگام خواستگاری،می توانند در برابر یکدیگر قرار بگیرند.
«هاتَیْنِ»
9- غریزه ی جنسی را جدّی بگیریم.حتّی در خانه ی نبوّت،برای سلامت محیط خانه و کار،ابتدا به امر ازدواج اقدام و سپس به استخدام توجّه می شود. «أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ - عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی»
10- ازدواج،با مهریه همراه است. «عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی»
11- لازم نیست مهریه مال و ثروت باشد.حضرت شعیب به موسی گفت:دخترم را به ازدواج تو درمی آورم به شرط آن که هشت سال برای من کار کنی. «عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ» (البتّه در شریعت اسلام می بایست به فتاوای مراجع تقلیدمراجعه کنیم.)
12- زمان بندی قراردادها را بر اساس زمان عبادات و امور معنوی قرار دهیم.
«ثَمانِیَ حِجَجٍ» (به جای هشت سال،فرمود:هشت حج)
13- یکی از راه های ترویج معروف،بزرگداشت اوقات معنوی و«ایّام اللّه»است.
«ثَمانِیَ حِجَجٍ»
14- مقام نبوّت،مانع از صحبت پیرامون مقدار مهریه و مال الاجاره نیست. «ثَمانِیَ حِجَجٍ»
15- مراسم حج،در ادیان گذشته نیز سابقه داشته است. «حِجَجٍ»
16- هنگام صحبت برای مهریه،پدر عروس،حدّاقل مورد قبول را انتخاب کند و پذیرش بیشتر را به اختیار داماد بگذارد. «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ» حضرت شعیب به موسی گفت:اگر هشت سال را به ده سال برسانی اختیار با شماست.
17- در میزان مهریه،داماد را در تنگنا قرار ندهید. «فَمِنْ عِنْدِکَ»
18- پدر عروس در امر ازدواج سخت گیری نکند و در پرداخت مهریه،توان داماد را در نظر بگیرد. «ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ»
19- کسانی که به کارگران و زیردستان خود سخت گیری می کنند،انسان هایی ناصالح هستند. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ»
20- داماد باید از ناحیه ی بستگان جدید،آرامش خاطر داشته باشد. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ»
21- بدون استمداد از خدا و گفتن انشاء اللّه،برای آینده وعده ای ندهیم. «إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ»
22- اعتمادِ متقابلِ داماد و خانواده ی عروس لازم است. سَتَجِدُنِی ... مِنَ الصّالِحِینَ
اهمّیت ازدواج
در روایات می خوانیم:ازدواج سبب حفظ نیمی از دین است.دو رکعت نماز کسی که همسر دارد از هفتاد رکعت نماز افراد غیر متأهّل بهتر است.خواب افراد متأهّل از روزه شب زنده دار غیر متأهّل،بهتر است.
آری بر خلاف کسانی که ازدواج را عامل فقر می پندارند،رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:ازدواج روزی را بیشتر می کند.
همچنین فرمودند:«کسی که از ترس تنگدستی ازدواج را ترک کند،از ما نیست و به خدا سوءظن برده است».
در روایات می خوانیم:«کسی که برای ازدواجِ برادران دینی خود اقدامی کند،در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار می گیرد».
قرآن نسبت به تشکیل خانواده واقدام برای ازدواج،دستور أکید دادهو سفارش کرده که از فقر نترسید،اگر تنگ دست باشند،خداوند از فضل و کرم خود،شما را بی نیاز خواهد کرد.
ازدواج وسیله ی آرامش است. در ازدواج فامیل ها به هم نزدیک شده و دل ها مهربان می شود و زمینه ی تربیت نسل پاک و روحیه ی تعاون فراهم می شود.
در روایات می خوانیم:«برای ازدواج عجله کنید و دختری که وقت ازدواج او فرا رسیده، مثل میوه ای رسیده است که اگر از درخت جدا نشود فاسد می شود».
انتخاب همسر
معیار انتخاب همسر در نزد مردم معمولاً چند چیز است:ثروت،زیبایی،حَسب و نَسب.
ولی در حدیث می خوانیم:«علیک بذات الدین»تو در انتخاب همسر،محور را عقیده وتفکّر وبینش او قرار ده. در حدیث دیگر می خوانیم:چه بسا زیبایی که سبب هلاکت و ثروت که سبب طغیان باشد
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هرگاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دین و امانت داری او را پسندید،جواب ردّ ندهید و گرنه به فتنه و فساد بزرگی مبتلا می شوید».
امام حسن علیه السلام به کسی که برای ازدواج دخترش مشورت می کرد فرمود:«دامادِ با تقوا انتخاب کن که اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به خاطر تقوایی که دارد به او ظلم نمی کند».
در روایات می خوانیم:«به افرادی که اهل مشروبات الکلی هستند و افراد بداخلاق وکسانی که خط فکری سالمی ندارند و در خانوادهای فاسد رشد کرده اند،دختر ندهید».
ناگفته نماند که ازدواج دو نوع است:دائم و موقّت که برای هر دو در قرآن و روایات اسلامی توصیه ها و دستورات خاصّی آمده است،متأسّفانه ازدواج دائم،به خاطر برخی آداب و رسوم بی منطق و بهانه گیری بعضی بستگان و توقّعات خانواده عروس و داماد و آرزوهای دور و دراز،به صورت یک معمّا و گردنه ی صعب العبور در آمده است و ازدواج موقّت نیز آن گونه زشت و ناپسند شمرده شده که فحشا جای آن را گرفته است.
قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ«28»
(موسی پیشنهاد شعیب را پذیرفت و)گفت:این(قرارداد)بین من و تو (برقرار شد،البتّه)هر کدام از دو مدّت را که به انجام رساندم،پس ستمی بر من نخواهد بود،و خداوند بر آنچه ما می گوییم(گواه و)وکیل است.
نکته ها:
*عبارت «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ» دو گونه معنا شده است؛یکی این که مهریّه
دختر خواه هشت سال باشد و خواه ده سال،هیچ یک بر من ستم نیست و معنای دیگر این که بعد از پایان هر یک از این دو مدّت،اگر خواستم از نزد شما بروم نباید مانعی در کار باشد.
من همین مدّت قرارداد را می مانم و بعد از آن اختیار با خودم می باشد.
پیام ها:
1- در عقد ازدواج(به خلاف طلاق)،حضور شهود لازم نیست. «بَیْنِی وَ بَیْنَکَ»
2- در قراردادها برای خود،اختیاراتی در نظر بگیریم ودست خودرا در محورهایی بازبگذاریم. «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ»
3- ایمان به خداوند،سلامت قراردادها را بیمه و تضمین می کند. «وَ اللّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ»
فَلَمّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ«29»
پس چون موسی،مدّت(قرارداد خود با شعیب)را به پایان رساند و با خانواده اش رهسپار گردید،از سوی(کوه)طور آتشی را دید.به خانواده اش گفت:(همین جا) بمانید،همانا من آتشی دیده ام،(می روم تا)شاید از آن خبری بیابم یا مقداری آتش برایتان بیاورم تا(با آن)گرم شوید.
نکته ها:
*«آنَسْتُ» ،به معنای مشاهده کردنی است که در آن انس و آرامش باشد. «جَذْوَهٍ» به معنای قطعه و کلمه ی «تَصْطَلُونَ» از ریشه«صلی»به معنای گرم شدن با آتش است.
*تمام خطاب های حضرت موسی به همسرش،با ضمیر جمع آمده است. «امْکُثُوا - آتِیکُمْ - لَعَلَّکُمْ - تَصْطَلُونَ» شاید به خاطر آن که حضرت در آن ده سالی که با همسرش زندگی می کرده،صاحب فرزند یا فرزندانی شده است.
*از جملات «سارَ بِأَهْلِهِ» ، «آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ» و «لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» در این آیه و از جمله ی «أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدیً» در آیه ی 10 سوره ی طه استفاده می شود که حضرت موسی در شب حرکت کرده است،شبی سرد و ظلمانی که در این میان راه را نیز گم کرده بود.
پیام ها:
1- مؤمن،به شرط و قرارداد خود،وفادار است. «قَضی مُوسَی الْأَجَلَ»
2- زن و فرزند نباید مانع حرکت،هجرت و انجام مسئولیّت ها شوند،چنانکه مرد هم نباید آنها را رها کند،بلکه باید در کنار وهمراه یکدیگر باشند. «سارَ بِأَهْلِهِ»
3- در جایی که اطمینان خاطر نداریم،خانواده خود را نبریم. «امْکُثُوا» دیدن آتش،به قرینه جمله ی «إِنِّی آنَسْتُ ناراً» ،مخصوص حضرت موسی بوده و برای آن حضرت مبهم بوده است،لذا از خانواده اش خواست که در همانجا منتظر بمانند تا خود تنها به نزد آتش رود و برگردد.
4- هر کجا که به تحقّق قول خود مطمئن نیستیم،وعده ی قطعی ندهیم. «لَعَلِّی آتِیکُمْ - لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» (کلمه ی«لعل»به معنای شاید است،یعنی شاید خبری بیاورم یا شاید قطعه آتشی برای گرم شدن بیاورم.)
5-مرد،مسئول رفع نیازمندی های همسر وخانواده خود است. «لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»
6- برای رسیدن به مقامات عالی عرفان،لازم نیست با زن وفرزند متارکه کنیم، بلکه می توان بطور عادّی وطبیعی و ساده زندگی کرد و به بالاترین درجات عرفان نیز رسید. سارَ بِأَهْلِهِ ... قالَ لِأَهْلِهِ ... لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ
فَلَمّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ«30»
پس همین که(موسی)به نزد آن(آتش)آمد،(ناگهان)از جانب راست آن درّه،در آن منطقه مبارک و خجسته از(میان)یک درخت،ندا داده شد که ای موسی! همانا من،اللّه،پروردگار جهانیان هستم.
نکته ها:
*کلمه ی «شاطِئِ» به معنای جانب وساحل،کلمه ی«وادی»به معنای رودخانه و درّه است.
«بقعه»به قطعه زمینی اطلاق می شود که با زمین های همجوارش تفاوت داشته باشد.
*دست خداوند در شیوه ی وحی باز است.خداوند می تواند به دل ها الهام کند،یا این که بر انسان ها فرشته نازل نماید و یا حتّی ازدرون درختی ایجاد صوت نموده با پیامبر برگزیده اش سخن بگوید.
چنانکه در سوره شوری می فرماید: «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»خداوند با هیچ بشری سخن نمی گوید مگر از طریق وحی یا از پشت حجاب یا این که فرشته ای بفرستد.
پیام ها:
1- بعضی مکان ها دارای قداست هستند. «الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ»
2- در جایی که زمینه ی تعجّب وجود دارد،باید تأکید بیشتری کرد.(موسی که بری اوّلین بار صدایی از درخت می شنود،تعجّب می کند و لذا کلام خداوند با «إِنِّی و أَنَا» همراه تأکید آمده است.) «إِنِّی أَنَا»
3- خداوند برای اجرای اراده ی خود،فکرها ودیدها را در مسیر خاصّی قرار می دهد.موسی در پی به دست آوردن آتشی برای پیدا کردن راه و گرم شدن خانواده اش،به آن سوی کشیده شد؛ولی هدف خداوند چیز دیگری بود. إِنِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ ... إِنِّی أَنَا اللّهُ
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ«31»
و(از تو می خواهم)این که عصایت را بیفکنی! پس چون(موسی عصا را انداخت ناگهان)مشاهده کرد که آن(عصا)چنان جست و خیز می کند که گویا ماری چالاک و کوچک است،پشت کنان فرار کرد و به عقب(هم)نگاه نکرد!(به او ندا رسید که)ای موسی! پیش بیا و نترس،همانا تو درامان هستی.
پیام ها:
1- خداوند از هر چیز می تواند معجزه ای بیافریند. أَلْقِ عَصاکَ ... کَأَنَّها جَانٌّ
2- برای انجام مأموریّت های بزرگ،باید برنامه را قبلاً تمرین و تکرار کرد. «أَلْقِ عَصاکَ» (حضرت موسی می بایست ابتدا خود،معجزه را ببیند تا بتواند آن را در برابر دیگران تکرار نماید.)
3- انبیا در جنبه ی بشری،همچون سایر انسان ها نسبت به اموری،دغدغه و ترس داشته اند. «لا تَخَفْ»
اُسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ«32»
(ای موسی! اکنون)دستت را در گریبانت فرو ببر(خواهی دید که)بدون هیچ بیماری،و نقص و عیبی،سفید و درخشان بیرون خواهد آمد، و برای رهایی از(تعجب و) ترس، بازوی خود را جمع کن،پس این(دو معجزه،دو دلیل روشن و)دو برهان از طرف پروردگارت به سوی فرعون و اشراف اطراف اوست،به درستی که آنان گروهی فاسق بوده اند.
قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ«33»
(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من یکی از آنها(فرعونیان)را کشته ام، پس می ترسم که مرا(به قصاص او)به قتل رسانند.
نکته ها:
*جمله ی «وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ» یا به معنای آن است که به هنگام ترس و وحشت،دست هایت را بر روی سینه و یا زیر بغل بگذار(بر خلاف بعضی که وقتی می ترسند،دست ها را بالا می برند)و یا به معنای کمر همّت بستن و مصمّم شدن و پیش رفتن است
*در تورات آمده است:وقتی موسی دست در گریبان برد،دستش مرض پیسی گرفت و مانند برف سفید شد، ولی قرآن سفیدی دست موسی را از بیماری نمی داند،بلکه آن را نشانه ی قدرت الهی می داند که در مقام ارائه ی برهان،راه را بر هر گونه شبهه و انحراف ببندد.
«بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»
پیام ها:
1- همراه با نمود قهر،نمودی از لطف نیز ضروری است. «تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ - تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» (در کنار مار ترسان،دست درخشان لازم است)
2- معجزات الهی،نقصان و عوارض سوئی ندارد. «مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»
3- ارشاد و دعوت باید پشتوانه ی منطقی والهی داشته باشد. «بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ»
4- مار شدن عصا و سفید شدن دست،نشانه ای از تشویق و تنبیه،انذار و بشارت است که دو عنصر اساسی در زمینه تربیت است. «بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ»
5-برای اصلاح جامعه،باید ابتدا به سراغ ریشه ها و سرچشمه های فسق و فساد رفت. «إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ»
6- قانون قصاص،سابقه ای طولانی دارد. «قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»
7- در پذیرش مسئولیّت،موانع را مطرح و ارزیابی کنیم. «فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»
وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ«34»
و برادرم هارون را که در بیان از من شیواتر است برای یاری ام با من بفرست تامرا تصدیق کند،همانا می ترسم که(فرعونیان)مرا تکذیب کنند.
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ«35»
(خداوند)فرمود:(نگران مباش)ما بازوی تو را به واسطه(همراهی) برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما،برتری و سلطه قرار خواهیم داد، پس به برکت آیات(و نشانه های)ما بر شما دست نخواهند یافت(و)شما و هرکس پیروی تان کند،پیروز خواهید بود.
نکته ها:
*هارون(که در لغت،به معنای کوه نشین یا قاصد است)برادر بزرگ حضرت موسی،از انبیای بنی اسرائیل بوده و در قرآن از او ستایش شده است.
*حضرت موسی در انجام مأموریّتش از دو چیز می ترسید،یکی قصاص قتل،«انی فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» و دیگری تکذیب حقّ، «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ»
*در واگذاری مسئولیّت های سنگین،باید به همه ی ابعاد شخص،توجّه کرد.گرچه حضرت هارون از نظر سنّ و سخن،از حضرت موسی بزرگ تر و خوش بیان تر بود،ولی حضرت موسی به خاطر صفات و لیاقت های دیگری که داشت،در این مأموریّت مسئول و مأمور شد.هر چند هارون نیز پیامبر الهی بود.
*در شیوه ی تبلیغ،ارشاد،امر به معروف و نهی از منکر،گاهی باید افراد دو نفری یا بیشتر اقدام کنند. «فَأَرْسِلْهُ مَعِی»
در امر به معروف و نهی از منکر،محور اصلی اثر کردن است؛اگر با اشاره اثر می کند باید اشاره کرد،اگر فریاد اثر می کند باید فریاد زد.اگر با طومار و راهپیمایی و تحصّن و اعتصاب و تجمّع،یا تهدید و تشویق،باید همان راه را طی کرد و به هر نحو ممکن،قلباً و لساناً و عملاً جلو مفاسد را گرفت،حتّی اگر با تکرار اثر می کند باید امر ونهی را تکرار کرد.
پیام ها:
1- اقرار به کمالات دیگران،خود یک کمال وارزش است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» حضرت موسی با این که پیامبر اولوالعزم بود،به کمال برادرش اقرار کرد.
2- بیان روان،از عوامل مؤثّر در جذب افراد وتبلیغ موفّق است. «هُوَ أَفْصَحُ»
3- برای ارشاد و دعوت به حقّ،از بهترین ها استفاده کنیم. «هُوَ أَفْصَحُ»
4- هر نیرویی را در جای خود بکار بگیریم. «هُوَ أَفْصَحُ» (هارون دارای بیانی شیوا بود و در این مأموریّت تبلیغی،سخن رسا نقش اساسی داشت،لذا حضرت موسی از خداوند همراهی او را درخواست کرد.)
5-لازم نیست که مسئولان،در همه ی کمالات،برترین باشند،بلکه باید من حیث المجموع لایق باشند. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (با این که مسئول اصلی موسی بود، ولی در بعضی جهات هارون قوی تر بود.)
6- گاهی برای رفع مشکلات،بایستی خود اقدام به پیشنهاد و ارائه راهکار به مسئول مربوطه نمود. أَخِی هارُونُ ... فَأَرْسِلْهُ
7- دغدغه ی برنامه ریزی و آینده نگری،با ترس و وحشت متفاوت است. «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ»
8-در یک رسالت الهی،نفر دوم را نیز باید خداوند تعیین فرماید. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» همان گونه که ما معتقدیم جانشین پیامبر را نیز باید خدا تعیین کند.
9- ایمان و حمایت بستگان،در پشت گرمی مبلّغ و تأثیرگذاری او در دیگران، بسیار مؤثّر است. «أَخِی - یُصَدِّقُنِی»
10- دعا ودرخواست انبیا مستجاب است. «فَأَرْسِلْهُ مَعِی - سَنَشُدُّ عَضُدَکَ» حضرت موسی از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را همراه و یاور او قرار دهد و خداوند آن را اجابت کرد.
11- بهترین نوع برادری،برادری در تأیید حقّ و بازوی یکدیگر بودن در مسیر خداوند است. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ»
12- پیروزی انبیا،در سایه ی آیات الهی محقّق می شود. «فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا»
13- حتّی انبیا به امید واطمینانِ خاطر نیاز دارند.خداوند به موسی و هارون و پیروانشان وعده ی پیروزی داد و آنان را امیدوار کرد. «أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ»
فَلَمّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ«36»
پس هنگامی که موسی با(معجزات و)آیات روشن ما به سراغ آنان آمد، گفتند:این چیزی جز سحر ساختگی نیست و ما چنین چیزی را در(میان) نیاکان خود نشنیده ایم.
پیام ها:
1- تهمت،بزرگ ترین حربه ی مستکبران علیه مصلحان است. «ما هذا إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَریً»
2- تعالیم پیامبران الهی،تابع آداب ورسوم گذشتگان نیست. «ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا»
3- در پذیرش عقاید،منطق وبرهان ملاک است،نه سیره ی پدران. «ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا» (پیشینه نداشتن یک تفکّر،دلیل نادرستی آن نیست)
4- برخی انسان ها،منطق روشن را فدای گذشته تاریک می کنند. «جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ - ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ»
وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ«37»
و موسی(در پاسخ تکذیب فرعونیان)گفت:پروردگار من به کسانی که از جانب او آمده اند،آگاه تر است و(می داند)سرانجام(نیک)آخرت برای چه کسانی است.به درستی که ستمکاران رستگار نخواهند شد.
نکته ها:
*در آیه قبل آمد که فرعونیان با گستاخی کامل،معجزات الهی را سحر معرّفی کرده و اظهار نمودند که ما در تاریخ نیاکانمان چنین حرف هایی نشنیده ایم،در این آیه حضرت موسی به کنایه به آنان می فرماید:شما دروغ می گویید،زیرا قبل از من،کسانی چون حضرت یوسف چراغ هدایت نیاکان شما را در دست داشته و دین ابراهیم را ترویج می کرده اند.
پیام ها:
1- در برابر تکذیب کفّار که معجزات را سحر می خوانند،باید به خدا توکّل کرد.
ما هذا إِلاّ سِحْرٌ ... رَبِّی أَعْلَمُ ...
2- ادّعاهای پوچ را با شعارهای الهی خنثی سازیم. ما هذا إِلاّ سِحْرٌ ... رَبِّی أَعْلَمُ
3- خدا هیچ مردمی را بی راهبر و راهنما نگذاشته است. «رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی»
4- هدایت یافتگان،خوش عاقبتند. «لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ»
5-توجّه به معاد،در رأس برنامه های انبیا بوده است. وَ قالَ مُوسی ... مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ
6- کسانی که انبیا را ساحر می نامند،ستمگرانی بد عاقبت اند. «لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ»
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ«38»
وفرعون گفت:ای بزرگان قوم!(اگرچه)من جز خودم معبودی برای شما نمی شناسم(امّابرای تحقیق بیشتر)ای هامان! برای من آتشی بر گِل بیفروز(و آجر تهیه کن)پس برجی بلند برای من بساز،شاید(به واسطه ی بالا رفتن از آن)به خدای موسی دست یابم.و همانا من او را از دروغگویان می پندارم.
نکته ها:
*کلمه ی«صرح»به معنای ساختمان بلند است.این آیه نشان می دهد که در مصر قدیم، هم کوره های آجرپزی بوده و هم قدرت بر ساختن برج داشتند.
پیام ها:
1- روحیّه ی استکباری،مانع پذیرش حقّ است.فرعون گفت:جز خودم هیچ خدایی برای شما نمی شناسم. «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»
2- مستکبران،عقاید و افکار خود را به دیگران تحمیل می کنند. «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»
3- شعار مستکبران این است:هر چه را من نمی شناسم،پس وجود ندارد. ما عَلِمْتُ ...
4- توقّع دیدن خداوند با چشم ظاهری،تفکّر فرعونی است. «أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی»
5-قدرت نمایی،عوام فریبی با ژست تحقیق و بررسی،و منحرف کردن افکار عمومی،از شیوه های مستکبران است. فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ ...
6- مستکبران،خود را محور همه چیز می دانند.(فرعون به هر مناسبتی خود را مطرح می کرد) «ما عَلِمْتُ - غَیْرِی - فَأَوْقِدْ لِی - فَاجْعَلْ لِی - لَعَلِّی أَطَّلِعُ - إِنِّی لَأَظُنُّهُ»
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ«39»
او(فرعون)و سپاهیانش به ناحقّ در زمین تکبّر ورزیدند و پنداشتند که آنان به سوی ما بازگردانده نمی شوند.
استکبار و مستکبر
*در طول تاریخ،افراد مغرور و متکبّری بوده اند که خودشان را محور و مرکز همه چیز می پنداشتند.در این سوره فرعون می گوید: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی» من جز خودم برای شما معبودی سراغ ندارم و هنگامی که ساحران به موسی ایمان آوردند گفت: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» آیا بدون اجازه ی من به موسی ایمان آورده اید.
فرعون توقّع دارد که هیچ کس بدون اجازه ی او،هیچ عقیده ای نداشته باشد.امروز نیز فرعون ها،ابرقدرت هایی هستند که می خواهند خود را محور فرهنگ،سیاست،اقتصاد و صاحب اختیار جهان بدانند.
*مستکبران گاهی برای قدرت نمایی،فرد یا گروه یا کشوری را نابود می کنند یا مورد لطف قرار می دهند.نظیر نمرود که به حضرت ابراهیم گفت: «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» حیات و مرگ این مردم به دست من است،هر که را بخواهم می کشم و هر که را بخواهم از زندان آزاد می کنم.
*مستکبران،گاهی زرق و برق و جلوه های مادّی را به رخ مردم می کشند،همان گونه که فرعون می گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی»آیا حکومت مصر از آنِ من نیست؟ آیا نمی بینید که این نهرها از زیر کاخ من جاری است؟
*مستکبران،گاهی با ارعاب،مردم را به تسلیم وادار می کنند.فرعون به ساحرانی که به موسی ایمان آوردند گفت: «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ»من دست و پای شما را بر خلاف یکدیگر قطع می کنم.
*مستکبران،گاهی با مانور وخودنمایی،مردم ساده لوح را فریفته ی خود می کنند.قارون به گونه ای در کوچه وبازار راه می رفت که مردم دنیاپرست،آه از دل کشیده و می گفتند:ای کاش برای ما نیز آنچه برای قارون است وجود داشت.
*مستکبران،گاهی با تطمیع می خواهند مغزها و فکرها را بخرند.چنانکه فرعون به ساحران گفت:اگر آبروی موسی را بریزید،من به شما پاداش بزرگی می دهم وشما را از مقرّبان دربارم قرار می دهم.
*مستکبران،گاهی با سفرهای خود دل ها را متزلزل می کنند.قرآن می فرماید:گردش کفّار در شهرها تورا مغرور نکند.
*مستکبران گاهی با تحقیر دیگران جنگ روانی به راه می اندازند و به طرفداران انبیا نسبت های ناروا می دهند و آنان را اراذل و اوباش می خوانند
*مستکبران،گاهی با ایجاد ساختمان های بلند و رفیع،دلربایی می کنند.فرعون به وزیرش هامان گفت:برجی برای من بساز تا از آن بالا روم و خدای موسی را ببینم!
واقعاً قرآن چقدر زنده است که خلق و خوی و رفتار و کردار زشت مستکبران را به گونه ای ترسیم کرده که با زمان ما نیز قابل تطبیق است.
پیام ها:
1- مردم از دین حاکمان پیروی می کنند. «اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ»
2- معیار ستایش ها و انتقادهای قرآن،حقّ است. «بِغَیْرِ الْحَقِّ»
3- غفلت از گذرا بودن دنیا و گمان به جاودانگی،زمینه ساز خوی استکباری است. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ»
4- عدم اعتقاد و توجّه به معاد و حساب،زمینه ی شکل گیری استکبار است.
«لا یُرْجَعُونَ»
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظّالِمِینَ«40»
پس ما(نیز)او و لشگریانش را(با قهر خود)گرفتیم و به دریا افکندیم.پس بنگر که پایان کار ستمگران چگونه است.
نکته ها:
*در این آیه فرعون و لشکرش به چیز بی ارزشی که از زمین برگرفته وبه دریا پرتاب شود، تشبیه شده اند.این تحقیر برای آن است که تمام قدرت ها در برابرقدرت وقهر الهی ناچیزند.
*«نبذ»،یعنی دورانداختن اشیای بی ارزش و بی مقدار است.
پیام ها:
1- کیفرهای الهی،اختصاص به آخرت ندارد.(فرعون در همین دنیا غرق شد) «فَأَخَذْناهُ»
2- یاران فرد ستمکار،در سرنوشت او سهیم و شریکند. «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ»
3- سرانجام مستکبران،ذلّت و قهر است. «فَنَبَذْناهُمْ»
4- برای ریشه کنی فساد،باید هر چیزی که آلوده باشد از بین برود. «فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ»
5-به حوادث تاریخی به دیده ی عبرت بنگریم. «فَانْظُرْ»
6- ستمگران،سرنوشت مشترکی دارند. «عاقِبَهُ الظّالِمِینَ» (به جای عاقبت فرعون فرمود:عاقبت همه ستمگران چنین است)
7- مهم عاقبت کار است،نه جلوه های زودگذر آن. فَانْظُرْ ... عاقِبَهُ الظّالِمِینَ
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ لا یُنْصَرُونَ«41»
وآنان(فرعونیان)را پیشوایانی قراردادیم که به آتش(دوزخ)دعوت می کنند و(البتّه در)روز قیامت،یاری نخواهند شد.
وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَهً وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ«42»
و در این دنیا،لعنتی بدرقه ی آنان کردیم و روز قیامت،آنان از زشت چهره گان خواهند بود.
نکته ها:
*قرآن مجید همچنان که در مورد پیشوایان هدایت و نور،کلمه ی «أَئِمَّهً» را بکار برده است، «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»این کلمه را بر جلوداران ضلالت و نار نیز اطلاق فرموده است، «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ» و از این رو است که در قیامت،هر کس با رهبری که در دنیا انتخاب کرده به دادگاه عدل الهی احضار می شود. «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»فرعون نیز به عنوان یکی از همین پیشوایان در آن روز قومش را به دوزخ وارد می کند.
«یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ»
پیام ها:
1- روحیّه ی استکباری،انسان را رهبر دوزخیان می سازد. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً ...
2- نقش حکومت ها را در شکل دهی ساختار فرهنگی و عقیدتی جامعه نمی توان نادیده گرفت. «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»
3- تبلیغات مستکبران،در واقع دعوت به دوزخ است. «یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»
4- مستکبرانی که امروز به عِدّه و عُدّه دل خوش دارند،در قیامت،بی کس ویاور خواهند بود. «یَوْمَ الْقِیامَهِ لا یُنْصَرُونَ»
5-کیفرهای الهی،مخصوص آخرت نیست. «وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا»
6- لعنت ونفرین مردم،تبلور قهر الهی است. «أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَهً» چنانکه دعای خیر مردم و نام نیک،نشانه ی لطف خداوند است. «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»
7- نفرین بر ظالم حتّی بعد از نابودی او لازم است. أَتْبَعْناهُمْ ... لَعْنَهً
8-زشت کاری های دنیوی،به زشت روئی های اخروی می انجامد. «یَوْمَ الْقِیامَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ»
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ«43»
و به تحقیق بعداز آنکه نسل های نخستین را نابود ساختیم،به موسی کتاب(آسمانی تورات را)عطاکردیم(تا وسیله ای)برای بصیرت مردم و هدایت و رحمت باشد،شاید که آنان پند گیرند.
نکته ها:
*کلمه «بَصائِرَ» جمع«بصیرت»به معنای بینش و آگاهی و کلمه ی«أبصار»جمع«بصر»به معنای چشم است.
پیام ها:
1- با شکست طاغوت،زمینه برای صالحان فراهم می گردد. «آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا»
2- پایان کار مستکبران،هلاکت و نابودی است. «أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی»
3- دینداری باید براساس بصیرت باشد. «بَصائِرَ»
4- ارسال کتب و رسل،بر اساسِ رحمتِ الهی است. لِلنّاسِ ... رَحْمَهً
5-کتب آسمانی،عامل بصیرت و هدایت است. «بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُدیً»
6- تا انسان بصیرت پیدا نکند،هدایت نمی شود و تا هدایت نشود،لطف و رحمت الهی را دریافت نمی کند. «بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَهً»
7- دین،جزو فطرت انسان هاست و کتب آسمانی آن فطرت را غبارزدایی می کنند. «یَتَذَکَّرُونَ»
8-با وجود کتب آسمانی و پیامبران،باز هم گروهی از انسان ها هدایت را نمی پذیرند. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشّاهِدِینَ«44»
و هنگامی که فرمان(نبوّت)را به موسی دادیم،تو در جانب غربی(کوه طور)حضور نداشتی و از شاهدان نبودی.
نکته ها:
*با مطالعه ی تاریخ گذشتگان،می توان با آنان زندگی کرد،هر چند درمیانشان حضور فیزیکی نداشت.حضرت علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید:من گرچه عمر پیشینیان را نداشته ام امّا بخاطر مطالعه،تفکّر و دقّت در زندگانی وآثار آنان،گویی یکی از آنان شده و با آنان زندگی کرده ام.
*عبارت «ما کُنْتَ» چهار مرتبه در این آیه و آیات بعد تکرار گردیده که بر غیبی بودن اخبارِ تاریخی قرآن تأکید دارد.
پیام ها:
1- نقل ماجرای نبوّت حضرت موسی با همه ی ریزه کاری های آن،از زبان پیامبری که در آن زمان ها حضور نداشته،نشانه ی حقّانیّت و اعجاز قرآن است. وَ ما کُنْتَ ... وَ ما کُنْتَ ...
2- برخی داستان های قرآن،از اخبار غیبی است،نه از نقل شاهدان عینی. وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ ...
3- بخش غربی کوه طور،محلّ نزول تورات بوده است. «بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ»
وَ لکِنّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرْسِلِینَ«45»
ولی ما(اقوامی را)در اعصار مختلف خلق کردیم،پس زمان های طولانی بر آنها گذشت(و آثار انبیا از دل هایشان محو شد،پس تو را با کتاب آسمانی به سوی مردم فرستادیم)،و تو در میان اهل مَدین اقامت نداشته ای تا(از وضع آنان آگاه باشی و بتوانی)آیات ما را(پیرامون مردم مَدیَن)بر آنان(مردم مکّه)بخوانی، لیکن سنّت ما این است که افرادی را برای هدایت می فرستیم.
نکته ها:
*کلمه ی «ثاوِیاً» از ماده ی«ثوی»و به معنای مقیم می باشد،چنانکه کلمه ی«مثوی»از همین ماده،به معنای جایگاه و قرارگاه است.
پیام ها:
1- مردم در هر عصر و زمانی به معارف الهی نیازمندند. ما کُنْتَ ... تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا
2- گذشت زمان،آثار انبیای گذشته را کم رنگ و زمینه را برای آمدن پیامبر اسلام فراهم کرده است. فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ ... کُنّا مُرْسِلِینَ
3- بعثتِ پیامبران،سنّت خداوند است. «کُنّا مُرْسِلِینَ»
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ«46»
وآنگاه که ما(موسی را)ندا دادیم،تو در کنار کوه طور نبودی،لیکن(این وحی و اطلاع از اخبار گذشتگان)رحمتی است از جانب پروردگارت تا تو (به واسطه ی آن)قومی را که پیش از تو هشدار دهنده ای برایشان نیامده بود،هشداردهی،شاید آنان متذکّر شوند.
پیام ها:
1- انبیا بدون اتصال به عالم وحی،همچون سایر مردم اخبار غیبی را نمی دانند.
ما کُنْتَ ...
2- مقایسه(بین جهل و علم،عجز و قدرت،فقر و غنا،نقص و کمال،)کلید خودشناسی و خداخواهی است. ما کُنْتَ ... لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ
3- خاطرات قرآنی،همگی از سرچشمه وحی است. «ما کُنْتَ ... إِذْ نادَیْنا»
4- بیان داستان های حقیقی و عبرت آموز قرآن،وسیله ای برای تربیت و هشدار است. «رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ»
5-انذار خلق،جلوه ای از رحمت خداست. «رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ»
6- برای هدایت افراد غافل،انذار و هشدار،کارسازتر است. «لِتُنْذِرَ - مِنْ نَذِیرٍ» (با این که رسالت پیامبران در قالب مجموعه ای از بشارات و انذارهاست،ولی از آنجاکه انذار اثر بیشتری در روحهای غفلت زده دارد،در قرآن توجّه بیشتری به مسأله ی انذار شده است.)
7- مردم در انتخاب راه و عقیده آزادند و اجباری در پذیرش دعوت پیامبران ندارند. لِتُنْذِرَ ... لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
8-انسان ها،به واسطه ی فطرت،مسائلی را در ضمیر خویش می دانند،ولی برای جلوگیری از فراموشی،باید آنها را تذکّر داد. «یَتَذَکَّرُونَ»
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ«47»
و اگر نبود این که هرگاه مصیبتی در اثر عملکردشان به آنان برسد، می گویند: پروردگارا!(ما که نمی دانستیم)چرا برای ما پیامبری نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و از ایمان آورندگان باشیم،(ما هرگز پیامبری به سوی آنان نمی فرستادیم).
نکته ها:
*آیه ی قبل هدف آمدن انبیا را انذار و هشدار دانست،این آیه هدف دیگر بعثت را که اتمام حجّت و بستن راه بهانه و عذر است بیان می کند.
*مفهوم آیه این است که کفّار می گویند:بدبختی ومصیبت ما به خاطر عمل فاسدی است که به سبب نداشتن پیامبر مرتکب شده ایم،اگرپیامبر می داشتیم گرفتار نمی شدیم،خداونددر پاسخ می فرماید:ما برای اتمام حجّت بر آنها پیامبرانی فرستادیم.
پیام ها:
1- بسیاری از مصائب و حوادث تلخ،مولود عملکرد خودماست. «تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» آری اعمال نیک و بد،در همین دنیا نیز اثر خود را می گذارند.
2- ایمان به خدا و پیروی از انبیا،رمز نجات از مصیبت هاست. «تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ - لَوْ لا أَرْسَلْتَ»
3- عقل،علم وفطرت،به تنهایی کافی و کارساز نیست،بلکه وحی نیز لازم است.
«لَوْ لا أَرْسَلْتَ»
4- عقاب بدون بیان،قبیح است. «لَوْ لا أَرْسَلْتَ» (بعثت انبیا یک اتمام حجّت است تا کسی نگوید:ما که خبر نداشتیم و ندانسته مرتکب خلاف شده ایم.)
5-پیروی و اطاعت،نشانه ی ایمان واقعی است. «فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»
فَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُلٍّ کافِرُونَ«48»
پس هرگاه از جانب ما(آیات)حقّ برای آنان آمد،گفتند:چرا آنچه(به این پیامبر)داده شده،شبیه آن چه به موسی داده شده نیست؟(چرا معجزاتی مثل تبدیل عصا به اژدها ویا نزول دفعی کتاب،مثل تورات که قابل مشاهده باشد ندارد؟! اما)مگر(همین کافران لجوج و بهانه گیر)به آنچه قبلاً به موسی داده شده بود،کفر نورزیدند؟(مگر آنها نبودند که)گفتند:
(این دو کتاب تورات و قرآن)سحرهایی هستند که پشتیبان یکدیگرند و (نیز) گفتند:همانا ما به همه ی آنها کافریم؟!
نکته ها:
*در این که جمله ی «سِحْرانِ تَظاهَرا» اشاره به کدام دو چیز است،احتمالات زیادی داده شده که با توجّه به آیه ی بعد معلوم می شود مراد،قرآن و تورات است.
پیام ها:
1- رسالت پیامبر وقرآن،حقّ است. «لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً - فَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ»
2- منکرین حقّ،بجای توجّه به حقّانیّت،تنها به مقایسه های بی اساس وباطل نظر دارند. «جاءَهُمُ الْحَقُّ - لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ»
3- افراد متحجّر،حاضر به پذیرش حرف جدید و منطقی نیستند. «لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی»
4- سحر و ساحری،شایع ترین تهمتی است که به انبیا زده می شود. «سِحْرانِ» (منکرین بهانه جو اظهار می نموند که این قرآن و آن تورات،دو کتاب سحرند که از یکدیگر پشتیبانی می کنند.)
5-دشمنان،منطق و کلام حقّ را خدشه دار می کنند تا راه را برای انکار خود باز کنند. سِحْرانِ ... إِنّا بِکُلٍّ کافِرُونَ
قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«49»
(ای پیامبر! به آنان)بگو:(اکنون که منکر هر دو کتاب هستید)اگر راست می گویید،شما کتابی از جانب خداوند بیاورید که از این دو(کتاب تورات و قرآن)هدایت بخش تر باشد تا من از آن پیروی کنم.
پیام ها:
1- باید به یاوه سرایی منکران،جواب مناسب داد. قُلْ ...
2- برای اثبات حقّ،گاهی باید روش تحدّی و مبارزه طلبی و مناظره را انتخاب کرد. قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ ...
3- انتقاد به تنهایی کافی نیست،باید همراه آن طرح و پیشنهاد داد. سِحْرانِ تَظاهَرا ... فَأْتُوا بِکِتابٍ
4- از جمله امتیازات انبیا،تحدّی ومبارزه طلبی در آوردن کتاب یا معجزه است.
«فَأْتُوا بِکِتابٍ - أَهْدی»
5-توراتِ اصلی وقرآن،بهترین کتاب های آسمانی برای هدایت بشر می باشند.
فَأْتُوا بِکِتابٍ ... أَهْدی مِنْهُما
6- در مقابل کفر و انکار باید پیروان ادیان الهی حامی یکدیگر باشند. «أَهْدی مِنْهُما» و نفرمود:«أهدی منی»آری،در برابر دشمن مشترکی که به همه ی کتب آسمانی کافر است و شعار «إِنّا بِکُلٍّ کافِرُونَ» سر می دهد،قرآن،از تورات حمایت کرده و آن را در کنار خویش قرار می دهد.
7- رهبران دینی باید بهترین سخن و منطقی ترین شیوه را در مقابل مخالفان ارائه دهند. فَأْتُوا بِکِتابٍ ... أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ
8-ملاک ومعیار در انتخاب،تبعیّت از بهترین هاست. «أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ»
9- در گزینش مربّی،دوست وکتاب،هدایت بخش بودن،معیار است. «أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ»
10- انسان از آوردن کتابی برتر از قرآن وتورات اصلی عاجز است. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ«50»
پس اگر(خواسته و پیشنهاد)تو را نپذیرفتند،بدان که آنان پیرو هوس های نفسانی خویش اند و کیست گمراه تر از آن کس که بدون(پذیرش حقّ و توجّه به)هدایت و رهنمون الهی،از هوس خود پیروی نماید؟ همانا خداوند،قوم ستمگر را هدایت نمی کند.
نکته ها:
*برای انسان سه دشمن معنوی شمرده اند:جلوه های دنیوی،تمایلات نفسانی و وسوسه های شیطانی.در این میان،دنیا و جلوه های آن همچون کلیدی است که با حرکت به یک سوی،در را باز می کند و با حرکت به سوی دیگر می بندد،یعنی هم می توان از آن بهره ی خوب گرفت و هم می توان آن را در راه بد بکار برد.وسوسه های شیطانی نیز-اگر چه نقش آفرین هستند ولی-انسان را به گناه مجبور نمی کنند،مضافاً بر این که،شیطان در دل اولیای خدا راه نفوذ و تسلّطی ندارد؛امّا دشمن دوم که از همه کارسازتر است،هواها و تمایلات نفسانی است که خطرناک ترین دشمن انسان بشمار می رود.
پیام ها:
1- گاه هواپرستی(با تبلیغات،توجیهات،مغالطه کاری و طرفداری اکثریّت) چنان جلوه می کند که شناخت آن،بصیرت و دقّت لازم دارد. «فَاعْلَمْ»
2- آنجا که هدایت پذیری نباشد،هواپرستی حاکم است. لَمْ یَسْتَجِیبُوا ... یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ
3- منکران حقّ وهواپرستان،گمراه ترین مردم هستند. «مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ»
4- هدایت واقعی،هدایتی است که از علم و حکمت بی نهایت سرچشمه گرفته باشد. «هُدیً مِنَ اللّهِ»
5-هواپرستی ظلم است و هواپرستان از هدایت الهی به دورند. «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ»
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ«51»
وما پیوسته برای آنان سخن گفتیم(و آیات قرآن را برایشان نازل کردیم) شاید که پندگیرند ومتذکّر شوند.
اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ«52»
(برخی از)آنان که پیش از این(قرآن)کتابشان دادیم،همان ها به آن (قرآن)ایمان می آورند.
نکته ها:
*کلمه «وَصَّلْنا» از «وَ صَلِّ» ،به معنای ارتباطدادن ومتّصل کردن است.مراد از این اتّصال یا پی در پی بودن تذکّرات است و یا هماهنگی و هم سویی مطالبی که ارائه می شود.
*از سنّت های خداوند،هدایت انسان هاست که لحظه ای قطع نمی شود؛ «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»و از طریق آیات الهی،انبیا واوصیا علیهم السلام و علمای دین،تداوم می یابد؛ «وَصَّلْنا لَهُمُ» وچنانچه منطقه ای به این هدایت الهی دسترسی نداشت،می بایست گروهی از آن منطقه کوچ کرده و با تفقّه در دین،مردم را از آن بهره مند سازند.
پیام ها:
1- در تربیت باید تذکّرات،تدریجی،گام به گام،مکرّر و متنوّع باشد. «وَصَّلْنا» (آری با یک یا دو تذکّر مختصر نباید انتظار اصلاح وتربیت داشت)
2- آیات قرآن دارای یک نوع همسویی و پیوستگی است. «وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ»
3- همه ی آیات الهی،کتب آسمانی و رهبران دینی،یک حرف و هدف را دنبال می کنند. «وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ»
4- انسان،موجودی فراموشکار است و نیاز به تذکّر دارد. «یَتَذَکَّرُونَ»
5-اهل کتاب واقعی،کسانی هستند که با دیدن اسلام،ایمان می آورند. اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ... بِهِ یُؤْمِنُونَ
وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا کُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ«53»
و زمانی که(قرآن)بر آنان تلاوت شود،گویند:ما به آن ایمان آوردیم، همانا آن،حقّی است از طرف پروردگار ما(و)ما پیش از این(نیز) اهل تسلیم بوده ایم.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ«54»
آنان به خاطر صبرشان،دو برابر پاداش داده می شوند.و(آنانند که) بدی ها را با نیکی دفع می کنند و از آنچه روزی آنان کرده ایم(به دیگران) انفاق می نمایند.
پیام ها:
1- طالبان حقّ،به دنبال حقّ هستند و توجّهی به این که چه کسی،از چه نژادی و با چه زبانی آن را می گوید ندارند. إِذا یُتْلی ... قالُوا آمَنّا ( «یُتْلی» به صورت مجهول،یعنی گوینده مطرح نیست.)
2- اگر روح پاک باشد،با شنیدن حقّ ایمان می آورد. یُتْلی ... آمَنّا (به عکس،اگر زمینه فراهم نباشد،با تلاوت پیوسته هم امیدی به ایمان نیست.)
3- ایمانی ارزش دارد که بر اساس معرفت و شناخت حقّ باشد. «آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ»
4- شرایط وزمینه های افراد،در دریافت الطاف الهی متفاوتند. «یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا»
5-پذیرش حقّ،نیازمند صبر در مقابل انواع انتقادها ومشکلات است. قالُوا آمَنّا ... یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ ... بِما صَبَرُوا
6- گذشت از بدی های دیگران و انفاق به آنان در صورتی ارزش دارد که خصلت و خوی انسان باشد. «یَدْرَؤُنَ - یُنْفِقُونَ» (فعل مضارع نشانه دوام و استمرار است.
آری،مؤمنانی مورد ستایش اند که دارای پشتکار،گذشت و اهل بخشش باشند.)
7- اگر بدانیم که رزق از طرف خداست،انفاق برای ما آسان می شود. «مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»
8-مورد انفاق تنها مال نیست،از علم،توان و آبرو نیز می توان انفاق کرد. «مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ«55»
و هرگاه(سخن)لَغوی را بشنوند،از آن روی برگردانند و گویند:اعمال ما برای ما و کارهای شما برای شما باشد،سلام(وِداعِ ما)بر شماباد،ما به سراغ جاهلان نمی رویم.
نکته ها:
*در آیه ی قبل خداوند به کسانی که در راه او صبر کنند و بدی ها را با خوبی پاسخ دهند و از اموالشان در راه خدا بخشند،پاداشِ دو برابر وعده داد،این آیه به یکی از نمونه های صبر و برخوردهای خوب،اشاره می فرماید.
*«لغو»یعنی امر بیهوده که هم در کلام و هم در عمل قابل بروز است و مؤمنان به اعراض از آن سفارش شده اند.از جمله ویژگی های بهشت آن است که لغو و بیهودگی در آنجا نیست.
«لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ»
*«مُدارا»،کوتاه آمدن از موضع قدرت است،نظیر پدری که دست کودکش را در دست دارد وقدرت بر تند رفتن دارد،ولی آهسته راه می رود؛امّا«مُداهنه»،کوتاه آمدن از موضع ضعف است.نظیر بسیاری از رؤسای کشورها که به خاطر نداشتن شجاعت،در اختیار ابرقدرت ها قرار دارند.انبیا و اولیای الهی با مردم مدارا می کنند؛امّا در برابر کفر مداهنه نمی ورزند.
پیام ها:
1- مؤمن واقعی کسی است که نه تنها به مجلس لغو نمی رود و به سخن لغو گوش نمی دهد،بلکه اگر کلام بیهوده ای هم شنید،عکس العمل نشان می دهد. «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»
2- یکی از نمونه های صبر،بی اعتنایی به لغو و اعراض از آن است. «صَبَرُوا - أَعْرَضُوا عَنْهُ»
3- اعراض از لغو در گفتن،شنیدن،دیدن و معاشرت،کمالی است که در همه ی ادیان الهی از آن ستایش شده است. «سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» (آیه فوق در توصیف گروهی از اهل کتاب است.)
4- از شیوه های عمومی وساده ی نهی از منکر،اعراض از منکر است. سَمِعُوا ...
أَعْرَضُوا عَنْهُ (لغو را با لغو پاسخ نگوییم.)
5-انسان در برابر آنچه می شنود،مسئول است. سَمِعُوا ... أَعْرَضُوا
6- قاطعیّت،صلابت و عدم سازش،نشانِ ایمان راسخ است. «لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ»
7- سود و زیان عمل هر کس به خود او برمی گردد. «لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ»
8-اعراض،باید کریمانه باشد. أَعْرَضُوا ... سَلامٌ عَلَیْکُمْ
9- اعراض باید همراه هشدار به اهل لغو باشد. أَعْرَضُوا ... لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ
10- لغو،میوه ی جهل و بیهوده گو،جاهل است. «لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ»
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ«56»
(ای پیامبر!)همانا تو نمی توانی هر که را دوست داری هدایت کنی(و به مقصد برسانی)،بلکه این خداوند است که هر کس را بخواهد هدایت می کند و او به ره یافتگان آگاه تر است.
نکته ها:
*مضمون این آیه که در مقام دلداری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است،در آیات دیگر وبا بیانات وتعابیر مختلف تکرار شده است،از جمله در سوره ی یوسف می خوانیم: «وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ»،ای پیامبر! هر چند به هدایت آنان حریص باشی،باز اکثر مردم ایمان نمی آورند،یا در سوره ی بقره آمده است: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»هدایت پذیری مردم بر عهده ی تو نیست وخداوند،هر که را بخواهد،هدایت می فرماید.
*در جلد پنجم تفسیر درّالمنثور(از تفاسیر اهل سنّت)روایاتی به این مضمون نقل شده است که در آستانه ی فوت ابوطالب،پدر حضرت علی علیهما السلام،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نزد او حاضر شد و اسلام را بر او عرضه فرمود؛امّا او نپذیرفت و این آیه نازل شد!!
ما با قطع نظر از این که شأن نزول آیه چیست و آیا اصلاً ارتباطی با پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علی علیه السلام دارد یا خیر،(که با اندک تأمّلی،عدم این ارتباط ثابت می شود،زیرا آیه در ادامه ی بحث پیرامون گروهی از مؤمنان اهل کتاب در مقابل مشرکان مکّه است)کمی به بحث پیرامون این روایات و ایمان حضرت ابوطالب می پردازیم.
علاّمه ی امینی،صاحب کتاب گرانقدر«الغدیر»در جلد هشتم این کتاب از صفحه ی 19 به بعد با نقد و ردّ تمامی این روایات مجعول و با استناد به منابع تاریخی،معتقد است که
راویان این گونه روایات،در زمان فوت حضرت ابوطالب یا اطفالی شیرخوار بودند و یا همچون ابوهریره،هنوز اسلام نیاورده بودند.
همچنین ایشان از صفحه 330 تا 410 همان جلد،به دلایل مؤمن بودن حضرت ابوطالب می پردازد و صدها شعر از خود آن حضرت،ده ها خاطره و چهل حدیث از اهل بیت پیامبر ذکر می کند که حاکی از ایمان او به خداوند و رسول اللّه صلی الله علیه و آله است.بعضی از این دلائل عبارتند از:
1.سخنان پیامبر و ائمّه معصومین علیهم السلام پیرامون ایمان او.
2.حزن و اندوه پیامبر صلی الله علیه و آله در فوت او.
3.دعای پیامبر صلی الله علیه و آله بالای منبر،به ابوطالب وتشییع جنازه ی او.
4.حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که من شفیع والدین و عمویم ابوطالب در قیامت هستم.
5.وصیّت نامه او مبنی بر حمایت بنی هاشم از پیامبر اسلام.
6.سفارش او به همسر و فرزندش جعفر،برای حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و توجّه به اسلام ونماز.
7.حمایت های بیدریغ او از پیامبر که در شب های خطرناک،جای خواب آن حضرت را با جای خواب فرزندش علی علیه السلام عوض می کرد وفرزندش را در معرض خطر قرار می داد.
8.زندگی فاطمه بنت اسد با ابوطالب که در اسلام او شکّی نیست،زیرا اگر ابوطالب مسلمان نبود،نباید زن مسلمان همسرش باشد.
9.اشعار فراوان او که از اقرارش به اسلام حکایت دارد.
البتّه نباید فراموش کرد که تنها گناه نابخشودنی او این است که پدر علی علیه السلام است! و دشمنان آن حضرت چه بودجه هایی را در راه ضربه زدن به آن حضرت هزینه کردند و روایاتی را جَعل نمودند و برای این که میان ابوطالب پدر حضرت علی علیهما السلام و ابوسفیان پدر معاویه تعادلی برقرار کنند،سابقه ی شرک را تهمت زدند.
پیام ها:
1- وظیفه ی انبیا ابلاغ پیام های الهی و ارائه ی راه است.پذیرفتن یا عدم پذیرش مردم ربطی به آن بزرگواران ندارد. «إِنَّکَ لا تَهْدِی»
2- پیامبران،برای هدایت منحرفان سوز وشور داشتند. «مَنْ أَحْبَبْتَ»
3- هدایت،کار خداوند است که فقط شامل دلهای پاک و آماده می شود. «وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی»
4- خواست خداوند بر اساس حکمت و علم اوست. «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ»
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ«57»
و(کفّار مکّه)گفتند:اگر ما با(قبول برنامه های)تو،هدایت را بپذیریم، (بزودی)از سرزمینمان آواره خواهیم شد.(بگو:)آیا ما آنان را در حرم أمنی قرار ندادیم که بهره های هر چیزی به عنوان روزی از جانب ما به سوی آن سرازیر می شود؟ ولی بیشتر آنان نمی دانند!
نکته ها:
*گروهی از مشرکان مکّه به پیامبراسلام صلی الله علیه و آله اظهار نمودند که اگر ما هدایت را به همراه تو پذیرا شویم،به سرعت از خانه و کاشانه خود رانده و آواره،و از زندگی و هستی خویش ساقط و درمانده می گردیم.
خداوند با سه پاسخ بهانه ی آنان را ردّ می فرماید:
پاسخ اوّل که در همین آیه مورد اشاره قرار گرفته است این که؛همان خدایی که مکّه را پایگاه أمن ومحلّ جلب و سرازیر شدن روزی فراوان برای شما قرار داد،باز می تواند آن را تداوم بخشد.(در این جواب دلگرمی و بشارت است)
پاسخ دوم که در آیه ی بعد آمده است این که؛بر فرض به خاطر حفظ رفاه و منافع خود، ایمان نیاورید،قهر خدا را چه خواهید کرد؟(در این جواب انذار و هشدار است)
پاسخ سوم که در آیه ی 60 همین سوره مطرح شده است این که؛مگر مال و متاع دنیا چقدر ارزش دارد که به واسطه ی آن ایمان نمی آورید بدانید آنچه در نزد خداست،بهتر و پایدارتر است.پس عدم ایمان شما هیچ وجه و توجیهی ندارد.
پیام ها:
1- دین،تنها عقیده نیست،بلکه برنامه های عملی نیز دارد. «نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ»
2- حساسیّت دشمنان تنها نسبت به راه حقّ و مسیر الهی نیست که آنها،هم به راه حقّ و هم به رهبری حقّ اعتراض دارند. «إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ»
3- ایمان آوردن،تنها به آگاهی داشتن نیست،بلکه به جرأت هم نیاز دارد. «إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ» (آری،گروهی حقّانیّت اسلام را می فهمند،ولی بخاطر حفظ منافع شخصی از آن سرباز می زنند.)
4- انسان،وطن دوست است. «مِنْ أَرْضِنا»
5-ترس از دست دادن نعمت ها را با یاد الطاف الهی دفع کنیم. «أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً» (آری یاد نعمت ها،عامل توکّل و رفع نگرانی هاست.)
6- بهبود،رونق و رشد اقتصادی در گرو امنیّت و آرامش اجتماعی است. «آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ»
7- امنیّت و رزق،دو نعمت تضمین شده ی حرم الهی(مکّه)است. «آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ»
8-برتری ایمان بر رفاه و آسایش،برای اکثر مردم پنهان است. «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاّ قَلِیلاً وَ کُنّا نَحْنُ الْوارِثِینَ«58»
و چه بسیار مناطقی که ما(آنها را)به خاطر طغیان در زندگی،هلاک کردیم،این خانه های آنهاست که بعد از آنان جز اندکی(از انسان ها در آن) سکونت نکردند و ما وارث آنان هستیم.
نکته ها:
*کلمه ی«بطر»به معنای طغیان و سرمستی بر اثر فزونی ثروت و رفاه است.
*در آیه ی قبل خواندیم که گروهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفتند:اگر ما به تو ایمان بیاوریم،کفّار مکّه ما را آواره خواهند کرد،و خداوند فرمود:همان قدرتی که مکّه را محل امن و رزق فراوان برای شما قرار داد،بعد از ایمان نیز می تواند نعمت هایش را برای شما حفظ نماید.در این آیه خداوند می فرماید:فراموش نکنید که ما بسیاری از شهرها را که سرمست از نعمت ها و غرق در رفاه بودند نابود کردیم،شما نیز که به خاطر حفظ رفاه و اموال خود ایمان نمی آورید،با قهر الهی چه می کنید؟!
*منظور از «فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ» ،مساکن مخروبه ی قوم عاد در منطقه احقاف(میان یمن و شام)، یا قوم ثمود در منطقه سَدوم است که مردم حجاز در مسافرت های تجاری از کنار آنها عبور می کردند و با چشم خود می دیدند.
پیام ها:
1- گاه ثروت و رفاه نه تنها مایه ی سعادت نیست که باعث غرور،طغیان و هلاکت است. کَمْ أَهْلَکْنا ... بَطِرَتْ مَعِیشَتَها
2- سرنوشت افراد و جوامع،در گرو اعمال خود آنهاست. کَمْ أَهْلَکْنا ... بَطِرَتْ مَعِیشَتَها
3- سنّت الهی،هلاکت مرفّهان بی ایمان است. «أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ بَطِرَتْ»
4- خرابه ها وبقایای تمدّن های گذشته،بهترین پندآموز نسل های بعدی است.
«فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ» (از جمله برنامه های تربیتی،بازدید از همین اماکن است.)
5-مرفّهان،اموال خود را رها کرده و خواهند رفت.پس هدایت وسعادت ابدی را با رفاه زودگذر دنیوی معامله نکنیم. «نَحْنُ الْوارِثِینَ»
وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ«59»
و پروردگارت قریه ها(و شهرها)را نابود نمی کند،مگر این که در میان آنان پیامبری برانگیزد،که آیات ما را بر آنان تلاوت کند.و ما هیچ آبادی را هلاک نکردیم مگر آنکه اهل آن ظالم بودند.
پیام ها:
1- از مهم ترین وظایف انبیا،تلاوت آیات الهی بر مردم است. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ»
2- مکّه،امّ القرای اسلام است. «یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً»
3- جوامع ستمگر در معرض قهر الهی هستند. رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری ...
4- تا اتمام حجّت نشود،قهری از جانب خدا نازل نمی شود. «ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً»
5-قهر الهی،یکی از شیوه های تربیتی خداوند است.(هلاکت به دنبال کلمه ی «رَبُّکَ» آمده است) «رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری»
6- محل های تبلیغی باید در مراکز وکانون های اصلی اجتماعات وشهرها باشد.
«یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً» (آیه،مبیِّن نقش مکان در تبلیغ است.)
7- پاسخ مثبت ندادن به دعوت انبیا،ظلم است. یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ... وَ أَهْلُها ظالِمُونَ
8-هلاکت ستمگران در دنیا،سنّت وبرنامه ی الهی است. مُهْلِکِی الْقُری ... أَهْلُها ظالِمُونَ
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ«60»
و آنچه به شما داده شده،بهره ی زندگی دنیا و زینت آن است(که فانی و زودگذر است)،در حالی که آنچه نزد خداست،بهتر و پایدارتر است.پس آیا نمی اندیشید؟!
نکته ها:
*در واقع این سوّمین جوابی است که خداوند در پاسخ بهانه جویی کفّار مکّه(که اگر ما ایمان بیاوریم،زندگانی ما مختل می شود)می دهد،که آنچه به گمان خام خود از رهگذر عدم ایمان به دست می آورید،متاع وکالای بی ارزش و فانی زندگی محدود دنیاست،در حالی که آنچه نزد خداست،بهتر و ماندگارتر است.
پیام ها:
1- ثروت و دارایی خود را محصول تلاش و زرنگی خویش نپنداریم که هر چه هست از خداوند است. «ما أُوتِیتُمْ»
2- نعمت های دنیوی،محدود است؛ «مِنْ شَیْءٍ» ولی پاداش الهی،نامحدود و غیر قابل تصوّر است. «ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی»
3- اگر به خاطر پذیرش ایمان،دنیا را از دست بدهید،به نعمت های بی منتها وبی زوال دست خواهید یافت. «ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی»
4- هرکس باقی را فدای فانی،و بهره ی ناب را با لذّات آمیخته با مشکلات عوض کند،در حقیقت عاقل نیست. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
نگاهی به دنیا از منظر قرآن
*در قرآن مجید،از دنیا وزندگانی دنیا با تعبیرات مختلفی یاد گردیده و انسان ها را از اقبال به آن و اغفال در برابر آن برحذر داشته است،از جمله:
*دنیا،عارضی است. «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»
*دنیا،بازیچه است. «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»
*دنیا،اندک و ناچیز است. «فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاّ قَلِیلٌ»
*زندگی دنیا،مایه ی غرور و اغفال است. «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ»
*زندگی دنیا،برای کفّار جلوه دارد. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا»
*مال و فرزند،جلوه های دنیا هستند. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»
*دنیا،غنچه ای است که برای هیچ کس گُل نمی شود. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»
*چرا آخرت را به دنیا می فروشید؟ «اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ»
*چرا به دنیای فانی و محدود،راضی می شوید؟ «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا»
*چرا به دنیای کوچک و زودگذر شاد می گردید؟ «فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا»
*چرا دنیا را به آخرت ترجیح می دهید؟ «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَهِ»
*چرا به دنیاداران خیره می شوید؟ «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ»
*چرا فقط به دنیا فکر می کنید؟ «لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا»
*آیا دنیاگرایان نمی دانند که جایگاهشان دوزخ است؟ «وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی»
البتّه این همه هشدار به خاطر کنترل مردم دنیاگراست و آنچه در آیات و روایات انتقاد شده، از دنیاپرستی،آخرت فروشی،غافل شدن،سرمست شدن و حقّ فقرا را ندادن است،ولی اگر افرادی در چهارچوب عدل و انصاف سراغ دنیا بروند و از کمالات دیگر و آخرت غافل نشوند و حقّ محرومان را ادا کنند و در تحصیل دنیا یا مصرف آن ظلم نکنند،این گونه مال و دنیا فضل و رحمت الهی است.
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاهِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ«61»
پس آیا کسی که به او وعده ای نیکو داده ایم و او آن را خواهد دید،مانند کسی است که او را از بهره ی زندگی دنیا بهره مند ساختیم(و)سپس او درروز قیامت از احضارشدگان(برای حساب و جزا)خواهد بود؟!
نکته ها:
*این آیه در ادامه ی آیات قبل،پیرامون کسانی است که به خاطر حفظ زندگانی دنیا،بر کفر باقی ماندند.
*وعده ای که در این آیه به آن اشاره گردیده،همان وعده ای است که در آیات مختلف قرآن به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است،از جمله آیه ی نهم سوره ی مائده: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ».
*مخالفان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در صدر اسلام،افراد مرفّه و کامیاب بوده اند.
پیام ها:
1- وعده های الهی و پاداش های اخروی،هم بزرگ است و هم نیکو. «وَعْداً حَسَناً» (کلمه «وَعْداً» که با تنوین آمده،اشاره به بزرگی امر و کلمه «حَسَناً» نشان از نیکویی دارد.)
2- وعده های الهی،قطعی و مسلّم است. وَعَدْناهُ ... فَهُوَ لاقِیهِ
3- شیوه ی مقایسه،از بهترین اسلوب های تبلیغ و تربیت است. أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ ... کَمَنْ مَتَّعْناهُ (کسانی که وعده های الهی را دریافت می کنند،قابل مقایسه با دیگران نیستند)
4- توفیق بهره گیری از متاع دنیا نیز به دست خداست. «مَتَّعْناهُ»
5-کامیابی دنیوی،نشانه ی آسودگی اخروی نیست. مَتَّعْناهُ ... مِنَ الْمُحْضَرِینَ
6- بهره مندی های دنیوی،حساب و کتاب دارد. مَتَّعْناهُ ... مِنَ الْمُحْضَرِینَ
حضرت علی علیه السلام می فرماید:«فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب»در حلال دنیا حساب و در حرام آن عقاب است.
7- کامیابی غافلانه،احضار ذلیلانه ی اخروی در پی دارد. «مِنَ الْمُحْضَرِینَ» آری در لذّتی که پایانش آتش است،خیری نیست.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«62»
و روزی که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:کجایند آن شریکانی که برای من می پنداشتید؟
قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیّانا یَعْبُدُونَ«63»
آن(شریکان و)کسانی که حکم عذاب بر آنان محقّق گشته،می گویند:
پروردگارا! اینان کسانی هستند که ما گمراه کرده ایم.همان گونه که خود گمراه بودیم،آنها را(نیز)گمراه نمودیم،(امّا اینک از آنان)به سوی تو بیزاری می جوییم.(اینان در واقع)ما را نمی پرستیدند(بلکه به دنبال هواپرستی و هوسرانی خود بودند.)
وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ«64»
و(در این هنگام به مشرکان)گفته می شود:(اکنون آن)معبودانی را که شریک خدا می پنداشتید بخوانید،پس آنها را می خوانند؛امّا جوابی به آنها نمی دهند و(در این حال)عذاب الهی را می بینند(که آنان را در برمی گیرد، پس آرزو می کنند)ای کاش،هدایت یافته بودند.
نکته ها:
*با بر پایی قیامت،صحنه های عجیب و گوناگونی اتفاق می افتد که این آیات به بعضی از آنها اشاره می فرماید؛یکی از صحنه ها،سؤالات توبیخ آمیز خداوند،از مشرکان است.
صحنه ی دیگر،اظهار تنفّر و بیزاری معبودها از کسانی است که آنها را می پرستیدند و صحنه ی سوّم،ملامت منحرفان از شیطان است که شیطان هم در جواب می گوید:مرا سرزنش نکنید،بلکه خودتان را ملامت نمایید؛ «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»در قیامت،هر کس گناه خود را به گردن دیگری می اندازد،ولی از طرف مقابل هم جواب می شنود که: «بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ»گناه را به گردن ما نیاندازید،بلکه شما خودتان اهل طغیان بودید.
*بعضی از معبودها همچون حضرت عیسی و فرشتگان الهی،تقصیری ندارند؛امّا کسانی نظیر شیاطین،طاغوت ها دانشمندانی که سبب بدعت و انحراف در دین گشته اند، مقصّرند و عذاب خداوند در مورد آنان قطعی است.
پیام ها:
1- صحنه های قیامت را فراموش نکنیم. وَ یَوْمَ ...
2- دادگاه قیامت،علنی و حضوری است. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
3- کاری نکنیم که در قیامت،از پاسخ گویی آن،درمانده و عاجز باشیم. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
4- شرک و تکیه بر هرچه غیر خداست،گمان،خیال و سراب است. «تَزْعُمُونَ»
5-معبودهای عزیز دنیوی،ذلیلان و محکومان اخروی اند. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»
6- هرکس دیگران را به جای خداوند به سوی خویش بخواند،عذاب الهی برایش حتمی است. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»
7- پرستش غیر خدا،یک فریب است. «أَغْوَیْنا»
8-فریب خوردگان،به دنبال فریب دیگران نیز هستند. «أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا»
9- انسان ها در انتخاب راه آزادند و می توانند راه های انحرافی را نیز برگزینند.
«غَوَیْنا»
10- معبودهای غیر خدایی،روزی از عابدانِ خود متنفّر خواهند بود. «تَبَرَّأْنا»
11- حقیقت شرک،هوی پرستی است. «ما کانُوا إِیّانا یَعْبُدُونَ»
12- معبودهای دروغین،به ناله های شما در وقت نیاز پاسخی نخواهند داد.
«فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا» دلبستن به غیر خدا در دنیا،مایه ی محروم شدن از یاری او در قیامت است.)
13- قیامت،روز حسرت است. «لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ»
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ«65»
و(به یاد آورید)روزی که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:به پیامبران(و فرستادگان من)چه پاسخی دادید؟
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ«66»
پس در آن روز،همه ی اخبار(و پاسخ هایی که می توان از دیگران گرفت) بر آنان پوشیده می ماند،و آنان از یکدیگر سؤالی نمی کنند.
فَأَمّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ«67»
امّا هر کس(در این دنیا)توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته ای انجام دهد،پس امید است که از رستگاران باشد.
نکته ها:
*در آیه ی قبل،سؤال از توحید بود؛ «أَیْنَ شُرَکائِیَ - اُدْعُوا شُرَکاءَکُمْ» و در این آیات به مسأله ی نبوّت اشاره گردیده است. «ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ»
پیام ها:
1- همه در برابر دعوت پیامبران مسئولیم. «ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ»
2- در قیامت،راه های دریافت خبر،بسته و همه متحیّر و درمانده اند. «فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ»
3- در قیامت،مردم نمی توانند با همفکری و مشورت و با سؤال از یکدیگر، جوابی برای دادگاه عدل الهی آماده کنند. «فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ»
4- در اسلام،بن بست وجود ندارد.راه بازگشت و توبه برای همگان باز است.
«مَنْ تابَ»
5-توبه،تنها پشیمانی قلبی نیست،ایمان واقعی و عمل صالح می خواهد.
«تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»
6- توفیق توبه با تمام شرایط و قبول و تداوم آن برای کسی تضمین نشده است، از این روی باید انسان همیشه در حال خوف و رجا باشد.(کلمه ی«عسی»به معنای امید است،یعنی با توبه وایمان وعمل صالح،امید رستگاری هست.)
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ«68»
و پروردگارت آنچه را بخواهد می آفریند و(آنچه را بخواهد)برمی گزیند، برای آنان(در برابر خداوند)حقّ انتخابی نیست،منزّه است خدا وبرتر است از آنچه(برای او)شرک می ورزند.
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ«69»
و پروردگار تو آنچه را دل های آنان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می سازند،می داند.
وَ هُوَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ«70»
او اللّه است،معبودی جز او نیست،ستایش در دنیا و آخرت(و آغاز و فرجام) مخصوص اوست،حاکمیّت تنها از آنِ اوست و به سوی او بازگردانده می شوید.
پیام ها:
1- قدرت مطلقه،از آنِ خداوند است. «یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ»
2- تکوین(آفرینش هستی)و تشریع(قانون زندگی)به دست خداوند است.
«یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ»
3- انتخاب رهبر آسمانی به دست خداست،نه مردم. «وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»
4- کسی حقّ قانون گذاری دارد که آفریدگار هستی باشد. یَخْلُقُ ما یَشاءُ ... لَهُ الْحُکْمُ
5-کسی که در برابر قانون خدا،قانون بشری را بپذیرد،در حقیقت برای خدا شریک پذیرفته است. «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ»
6- چون معبودی جز او نیست،پس ستایش ها مخصوص اوست. «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ»
7- آفرینش و گزینش،کار خداوند است؛ولی او کار باطل نمی کند. «سُبْحانَ اللّهِ»
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ«71»
بگو:آیا اندیشیده اید که اگر خدا شب را تا روز رستاخیز پایدار بدارد،کدام خدایی غیر از«اللّه»برای شما روشنی خواهد آورد؟ پس آیا نمی شنوید؟
نکته ها:
*کلمه ی«سرمد»به معنای دائم و همیشگی است.
*جمله ی «أَ فَلا تَسْمَعُونَ» ،با محتوای آیه که پیرامون شب است تناسب دارد؛زیرا قدرت شنیدن انسان در شب،همچنان محفوظ است،هرچند چشمان او چیزی نبیند،چنانکه در آیه ی بعد که بحث در ارتباط با روز است،جمله ی «أَ فَلا تُبْصِرُونَ» آمده است.
*از جمله راه های شناخت خداوند،اندیشه ی پیرامون زوال یا تغییر نعمت هاست؛البتّه جابجایی و توالی شب و روز،یکی از بزرگ ترین نعمت ها و آیات الهی است.
پیام ها:
1- شیوه ی احتجاج با مخالفان را از خداوند بیاموزیم. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ»
2- بهترین نشانه های خداشناسی آن است که برای همه کس،در همه جا و در همه وقت،قابل دسترسی باشد. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ»
3- یکی از شیوه های قرآن،طرح پرسش های بیدار کننده است. إِنْ جَعَلَ اللّهُ ...
4- حرکت زمین و ایجاد شب و روز،با اراده ی الهی است. جَعَلَ ... اَللَّیْلَ سَرْمَداً
5-طبیعت،زیباترین تابلو و کتاب معرفت الهی است. «اللَّیْلَ - بِضِیاءٍ»
6- در عقاید نباید تقلید کرد. «أَ رَأَیْتُمْ - أَ فَلا تَسْمَعُونَ»
7- در تبلیغ،از وجدان مخاطبین استمداد بطلبیم. أَ رَأَیْتُمْ ... مَنْ إِلهٌ ... أَ فَلا تَسْمَعُونَ
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ«72»
(و)بگو:به من خبر دهید که اگر خداوند،روز شما را تا روز رستاخیز جاودان بدارد، کدام خدایی غیر از«اللّه»برای شما شب خواهد آورد تا در آن آرامش(و آسایش)یابید؟ پس آیا نمی نگرید؟
پیام ها:
1- نظام حاکم بر هستی،از طرف خداوند است واگر بخواهد آن را به نظام دیگری تبدیل می کند. إِنْ جَعَلَ اللّهُ ...
2- قدرت خداوند نسبت به همه ی پدیده ها یکسان است. جَعَلَ ... اَللَّیْلَ سَرْمَداً ، جَعَلَ ... اَلنَّهارَ سَرْمَداً
3- شب برای آسایش است و انسان نیازمند آسایش. «تَسْکُنُونَ فِیهِ»
4- افراد بی بصیرت،قابل توبیخ و سرزنش هستند. «أَ فَلا تُبْصِرُونَ»
5-شرک،معلول نداشتن بصیرت است. مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ ... أَ فَلا تُبْصِرُونَ
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ«73»
و از رحمت اوست که برای شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش یابید و از فضل او(روزی خود را)بجویید،و باشد که شکر گزارید.
نکته ها:
*در آیات قرآن،همیشه شب بر روز مقدّم است.شاید از آن جهت که تاریکی شب،ذاتی زمین واز خود آن است،ولی روشنی روز،از خورشید است که بر زمین عارض می شود.
پیام ها:
1- منشأ خلقت و اعطای نعمت،نیاز او،یا طلب ما نیست،بلکه بخشندگی و رحمانیّت اوست. «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ»
2- آرامش شب،مقدّمه ی تلاش روز است. «لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا»
3- خداوند،بخشنده است؛ولی انسان باید تلاش کند. مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ ... لِتَبْتَغُوا
4- شب برای آسایش وروز برای کار وفعالیّت است. «لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»
5-آنچه به دست آوریم از فضل اوست،به زرنگی خود ننازیم. «مِنْ فَضْلِهِ»
6- نعمت های مادّی باید مقدّمه ی شکر وکسب مراتب معنوی باشد. لِتَسْکُنُوا ...
لِتَبْتَغُوا ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
7- دنیا اگر وسیله ی رشد،قرب و شکر به درگاه الهی باشد،منفور و مذموم نیست. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«74»
و(باز به خاطر آورید)روزی را که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:کجایند آن(همتایان و)شریکانی که برای من می پنداشتید؟!
نکته ها:
*این آیه،شبیه آیه ی 62 همین سوره است که قبلاً گذشت.
پیام ها:
1- صحنه ی حضور مشرکان در قیامت،صحنه ای قابل یادآوری است. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ...
2- آنان که برای خداوند،شریکی قائلند،خود را برای پاسخگویی آماده نمایند.
«أَیْنَ شُرَکائِیَ» (انسان مسئول اندیشه و گرایش خود است)
3- قیامت،روز ظهور پوچی معبودان و درماندگی مشرکان است. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
4- تمام معبودان در بی اثری و همه مشرکان در بی جوابی یکسانند. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
5-قاضی دادگاه قیامت،ذات مقدّس خداوند است. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
6- برای غیر خداوند،در قیامت،هیچ قدرتی نیست. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»
7- خداوند شریک ندارد،آنچه را شریک او می شمرند،پندار و توهّمی بیش نیست. «کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ«75»
و(در آن روز)از هر امّتی،گواهی بیرون می آوریم،پس(به مشرکان)می گوییم:
دلیل خود را(بر شرک)بیاورید! پس می فهمند که حقّ،مخصوص خداست و هر چه به دروغ می بافتند،از(دست)آنان رفته و محو شده است.
نکته ها:
*مواقف قیامت،متعدّد است،در یک موقف بر لب های انسان مُهر خورده و اعضا و جوارح دیگر به شهادت می پردازند؛ «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ» در موقفی دیگر،
انسان می تواند سخن بگوید؛ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»در یک جا سخنی با انسان گفته نمی شود؛ «لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ»ولی در جای دیگر،خداوند می فرماید: «هاتُوا بُرْهانَکُمْ»
*گرچه بعضی احتمال داده اند که مراد آیه این باشد که خداوند از هر گروه مشرک،یکی از افراد برجسته را به عنوان شاهد و سخنگو بیرون می کشد و از او می پرسد:برهان شرک شما چیست؟ ولی با توجّه به روایتی که در ذیل آیه از امام باقر علیه السلام آمده استمراد این است که در هر عصر و زمانی،انسان معصومی(پیامبر یا وصیّ پیامبر)که به اعمال مردم آگاه باشد،وجود دارد تا در قیامت به عنوان گواه رفتار مردم،شاهد قرار گیرد.
پیام ها:
1- در قیامت،گواهان از خود امّت ها برمی خیزند. «مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً»
2- محاکمات روز قیامت،علنی و حضوری است. «شَهِیداً فَقُلْنا»
3- عقاید و افکار خود را بر اساس برهان و دلیلِ محکم تنظیم کنیم.زیرا شرک برهانی ندارد و در آخرت بهانه،خریداری ندارد. «هاتُوا بُرْهانَکُمْ»
4- مشرکان،منطق و برهان ندارند. «هاتُوا بُرْهانَکُمْ»
5-هر نوع کتمانِ حقایق،فقط در دنیاست،در آخرت با کنار رفتن پرده ها،حقّ و حقیقت،ظاهر و متجلّی می شود. «فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ»
6- اگر چه مجرمین در قیامت به فکر انکار هستند،ولی حضور گواه،آنان را به بن بست می کشاند. شَهِیداً ... فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ
7- باطل،رفتنی است. «ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ«76»
همانا قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم نمود،با آن که ما آنقدر از گنج ها(و صندوق جواهرات)به او داده بودیم که حمل کلیدهایش بر گروه نیرومند نیز سنگین بود.روزی قومش به او گفتند:مغرورانه شادی مکن، به درستی که خداوند شادمانان مغرور را دوست نمی دارد.
نکته ها:
*در تفسیر مجمع البیان حدیثی نقل شده که قارون پسرخاله ی حضرت موسی و انسانی دانشمند بود و در خواندن تورات،مهارت بی نظیری داشت.او ابتدا از یاران موسی علیه السلام و از جمله گروه هفتاد نفری ملازم آن حضرت برای اعزام به کوه طور و مناجات در آنجا بود؛امّا به واسطه بدست آوردن ثروت بی حساب،عَلَم مخالفت برداشت و سرانجام مورد خشم و قهر الهی واقع گردید.
*حضرت موسی درطول دوران مبارزه اش با سه محور اصلی فساد و طغیان،درگیر بود:یکی محور قدرت و زور که فرعون،سردمدار آن بود.دیگری اهرم ثروت و زَر که قارون،مظهر آن بشمار می رفت،و سومی عامل فریب و تزویر که سامری رهبری آن را به عهده داشت.به عبارت دیگر،حضرت موسی با مثلّث شومِ زور،زر و تزویر،دست به گریبان بود.
پیام ها:
1- ذکر نمونه های تاریخی،مایه ی عبرتِ آیندگان است. إِنَّ قارُونَ ...
2- سابقه ی خوب،دلیل برآینده خوب و یا چشم پوشی از انحرافات امروز نیست. «کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی»
3- فامیل پیامبر بودن،به تنهایی عامل موفّقیّت ونجات نیست. «کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی»
4- وجود بستگان منحرف،نباید از مقام افراد صالح و مصلح بکاهد. «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی»
5-ثروت بدون حساب،وسیله ی قدرت و قدرت،عاملی برای تجاوزگری و عیّاشی است. «الْکُنُوزِ - فَبَغی عَلَیْهِمْ - لا تَفْرَحْ»
6- ثروت،ما را مغرور و سرمست نسازد. «لا تَفْرَحْ»
7- نهی از منکر در مقابل سرمایه داران؛حتّی بر طبقه محروم نیز لازم است. «قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ»
8-افراد سرمست،از محبّت الهی محرومند. «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (آری؛ثروت و دارایی نشانه ی محبوبیّت نزد خداوند نیست.)
وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ«77»
و(ای قارون!)در آنچه خداوند به تو داده است،سرای آخرت را جستجو نما و(در عین حال)بهره ات را نیز از این دنیا فراموش مکن و همان گونه که خداوند به تو احسان کرده است،تو نیز(از این ثروت به دیگران)احسان نما وبدنبال فساد در زمین مباش که خداوند،فسادگران را دوست نمی دارد.
نکته ها:
*حضرت علی علیه السلام در تفسیر جمله ی «لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» فرمود:«یعنی از سلامتی، قوّت،فراغت،جوانی و شادابی خود برای آخرت استفاده کن».
*در این آیه به چند دستور و رهنمود تربیتی اشاره شده است:
الف:توجّه داشتن به آخرت،همراه با بهره مندی از دنیا.
ب:احسان به دیگران با توجّه به الطاف خداوند به انسان.
ج:دوری از فساد با توجّه به «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»
پیام ها:
1- دنیا مزرعه ی آخرت است. «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ» (به قارون گفته شد:از این امکانات سرای آخرت را دنبال کن.)
2- دارایی ثروتمندان،از آنِ خداست. «آتاکَ اللّهُ»
3- آخرت را باید با جدیّت دنبال نمود،هر چند دنیا را نیز نباید فراموش کرد.
«ابْتَغِ - لا تَنْسَ»
4- مال و ثروت می تواند وسیله ی سعادت اخروی گردد. «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ»
5-موعظه ی ثروتمندان،کار پسندیده ای است. وَ ابْتَغِ ...
6- هرکس به سهم و نصیب خود اکتفا کند وباقی را صرف آخرت نماید. وَ ابْتَغِ ...
وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ ...
7- در موعظه،به نیازهای طبیعی هم توجّه داشته باشیم. «لا تَنْسَ نَصِیبَکَ»
8-ثروت بی حدّ،بهره مندی بی حساب رابدنبال ندارد.نصیب هرکس محدود و مشخّص است. «نَصِیبَکَ»
9- آخرت طلبی از طریق احسان به دیگران است. وَ ابْتَغِ ... وَ أَحْسِنْ
10- برای دعوت دیگران به احسان،یادآوری احسان الهی در حقّ آنان کارساز است. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ»
11- سرمایه داران بی ایمان،در معرض فساد هستند. «لا تَبْغِ الْفَسادَ»
قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ«78»
(قارون در جواب)گفت:همانا این(ثروت فراوان)به واسطه دانشی که نزد من است،به من داده شده،آیا او نمی دانست که خداوند،قبل از او از میان نسل ها،کسانی را که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند،هلاک کرده است؟ و(در آن هنگام حتّی)از گناهان مجرمان(هم)سؤالی نمی شود؟!
نکته ها:
*سؤال: با این که در آیات بسیاری از قرآن می خوانیم که سؤالِ قیامت از همه کس؛ «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»،از همه چیز؛ «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ،از همه حال؛ «إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ» و از همه جا؛ «إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ»خواهد بود،پس چرا در این آیه آمده است: «لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ» ؟!
پاسخ: آیاتی که دلالت بر سؤال دارد،مربوط به قیامت است؛ولی آیه اخیر،اشاره به زمان نزول قهر الهی در دنیاست که در آن هنگام دیگر مهلتی برای سؤال و جواب وجود ندارد.
پیام ها:
1- غرور علمی،گاهی آنچنان انسان را خودمحور می سازد که دیگر نقش هیچ کس یا هیچ چیز را قبول ندارد. «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی»
2- به علم خود نازیدن،اخلاق قارونی است. «عَلی عِلْمٍ عِنْدِی»
3- ثروت و قدرت را احسان الهی بدانیم،نه محصول علم و تلاش خود.(مردم می گفتند:این خداوند است که به تو ثروت داده است،قارون می گفت:خودم بر اساس علم،آن را پیدا نموده ام.) «أَحْسَنَ اللّهُ - عَلی عِلْمٍ عِنْدِی»
4- آشنایی با تاریخ،بهترین درس عبرت است. أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ ... مِنْ قَبْلِهِ
5-قلع و قمع گردنکشان،از سنّت های خداوندی است.(قدرت و ثروت،مانع نزول قهر الهی نیست.) «أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ»
6- قدرت وثروت،سعادت آفرین نیست. أَهْلَکَ ... أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً
7- دست بالای دست بسیار است. «مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ»
8-هشدار! اگر قهر الهی فرا رسد،دیگر فرصتی برای سؤال و جواب و چون و چرا نخواهد بود. «لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ»
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ«79»
(روزی قارون)با تمام تجمّل خود در میان قومش ظاهر شد،(با دیدن این صحنه)آنان که خواهان زندگانی دنیا بودند(آهی کشیده و)گفتند:ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده،برای ما نیز بود.براستی که او بهره ی بزرگی(از نعمت ها)دارد.
پیام ها:
1- قدرت و ثروت در دست انسان های غافل،سبب فخرفروشی،خودنمایی وتجمّل گرایی است. «فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ»
2- به رخ کشیدن ثروت،صفتی قارونی است. «فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ»
3- قارون صفتان،خود را برتر از دیگران می دانند. «عَلی قَوْمِهِ»
4- اشرافی گریِ حاکمان،می تواند فرهنگ مردم را تغییر دهد. عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ...
یا لَیْتَ لَنا ...
5-ظواهرِ زیبای دنیا،دامی برای جذب و انحراف کوته فکران است. «قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا»
6- آرزوی قارون شدن،آرزوی دنیاپرستان کم خرد است. یُرِیدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا ...
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ«80»
و(امّا)کسانی که علم و آگاهی(واقعی)به آنان داده شده بود،گفتند:وای بر شما! پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند(از این مال و ثروت)،بهتر است،و(البتّه)جز صابران،آن(پاداش)را دریافت نخواهند کرد.
نکته ها:
*قارون،خود را عالم وکسب ثروت را به واسطه ی علم خود می دانست؛ «أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی» امّا خداوند در این آیه می فرماید:علم حقیقی با مال اندوزی سازگار نیست.
پیام ها:
1- دلباختگان دنیا سزاوار سرزنش و نکوهش اند. «وَیْلَکُمْ»
2- خداوند از فرزانگان بنی اسرائیل به خاطر برخورد با دلباختگان دنیا ستایش می کند. قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ...
3- علم واقعی،انسان را به سوی آخرت و تقوی و عمل صالح سوق می دهد.
«قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ»
4- عالم آگاه کسی است که زرق و برق دنیا او را مجذوب نسازد و دنیاگرایان را تحقیر کند. «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ»
5-علما باید مردم را از عشق به دنیا برحذر دارند. «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ»
6- اگر چیزی را از کسی منع می کنیم،در صورت لزوم و توان،بهتر از آن را به او عرضه نماییم. «ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ»
7- ایمان و عمل صالح،زمانی سعادت آفرین است که انسان بر آن پایدار باشد.
«آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ»
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ«81»
پس ما،او و خانه اش را به زمین فرو بردیم و هیچ گروهی نبود که او رادر برابر قهر خداوند یاری کند و خودش نیز نمی توانست از خویش دفاع نماید.
نکته ها:
*انسان می تواند در دو قوس حرکت کند:قوس صعودی که به معراج رسد و قوس نزولی که به زمین فرو رود.
پیام ها:
1- نتیجه ظلم،هلاکت است. فَبَغی عَلَیْهِمْ ... فَخَسَفْنا بِهِ
2- زمین،گاهی مأمور قهر خداوند است. «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ»
3- سرانجام ثروت اندوزی،بخل،غرور و هلاکت است. «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ»
4- ثروت،وسیله ی نجات نیست. «ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ»
وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ«82»
و همان کسانی که موقعیّت دیروز او(قارون)را آرزو می کردند(با دیدن صحنه هلاکت او)می گفتند:وای!(بر ما)گویا خداوند،(رزق و)روزی را بر هرکس از بندگانش که بخواهد،گشاده و یا تنگ می گرداند،(و)اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود،هر آینه ما را نیز(با او)به قعر زمین برده بود،وای! گویی کافران،رستگار نمی شوند.
پیام ها:
1- در برخورد با مسائل،زود قضاوت نکنیم.(آنان که دیروز حسرت می خوردند ای کاش مثل قارون بودند،امروز می گویند:چه خوب شد که ما مثل او نبودیم) تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ - وَیْکَأَنَّهُ ...
2- هرگز نخواهیم که مانند ثروتمندانِ مغرور و غافل باشیم. تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... وَیْکَأَنَّ
3- به جای تمنّای ثروت دیگران،به داده های الهی قانع باشیم. تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ
4- همه آرزوها،به صلاح نیست. «تَمَنَّوْا مَکانَهُ»
5-گاه،مستجاب نشدن دعا و برآورده نگردیدن آرزو،بزرگ ترین لطف و منت الهی بر انسان است. تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا
6- حوادث،سبب بیداری فطرت ها و تغییر پندارها و خواسته های غلط است.
«لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا»
7- ثروتی که انسان،آن را از جانب خدا و برای او نداند،او را به کفر می رساند.
«لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»
تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ«83»
(ما،نجات و سعادت در)آن سرای آخرت را(تنها)برای کسانی قرار می دهیم که خواستار برتری و فساد در زمین نباشند و سرانجام، (رستگاری)از آن پرهیزکاران است.
نکته ها:
*این آیه به منزله قطعنامه داستان قارون است که هر گونه ثروت اندوزی و برتری جویی، مایه ی هلاکت در دنیا و شقاوت در آخرت می شود.بر اساس روایات،حضرت علی علیه السلام،این آیه را برای تاجران بازار تلاوت می فرمود. امام خمینی قدس سره بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در پایان درس اخلاقشان برای طلاّب و فضلای حوزه ی علمیّه ی قم به آن عنایت داشتند.
*در حدیث می خوانیم که اگر کسی به واسطه بهتر بودن بند کفشش بر دیگری خود را برتر ببیند،جزو کسانی است که اراده ی علوّ در زمین دارند.
چه بسیارند کسانی که در تهیه مسکن،مرکب،لباس،کلام،ازدواج و نام گذاری فرزند،کاری می کنند که در جامعه نمودی داشته باشند و مردم متوجّه آنان شوند که به فرموده روایت، این افراد اراده برتری در زمین دارند و از بهشت محرومند.
پیام ها:
1- سرای آخرت بس عظیم است.(کلمه ی «تِلْکَ» برای بیان عظمت است)
2- هرگونه برتری طلبی،ممنوع است. «لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا»
3- منشأ فساد،برتری جویی است. لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ لا فَساداً
4- پرهیزکار کسی است که اراده ی تفاخر وبرتری بر دیگران ندارد. لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«84»
هرکس نیکی آورد،برای او(پاداشی)بهتر از آن خواهد بود،و هر کس بدی آورد،پس کسانی که کارهای ناروا انجام دهند،جز(به اندازه)آنچه کرده اند،مجازات نمی شوند.
پیام ها:
1- کار نیک،مطلوب و پسندیده است،از هر کس و به هر مقدار که باشد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ»
2- مهم تر از انجام کار نیک،به سلامت رساندن آن به صحنه ی قیامت است. «جاءَ بِالْحَسَنَهِ» (چه بسیارند کسانی که کارهای خوبی انجام می دهند،ولی به واسطه گناه،منّت گذاشتن،عُجب و یا تحقیر دیگران،آن را از بین می برند و نمی توانند کار خوب خود را به قیامت برسانند.)
3- انسان ها در انتخاب راه زندگی خود آزادند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ - مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ»
4- حتّی در گفتار،سخن خویش را از خوبی ها آغاز کنیم.(ابتدا کلمه«الحسنه» آمده،سپس«السیئه»)
5-در نظام سراسر لطف الهی،پاداش نیکی ها بیشتر از خود نیکی هاست هر چند به مرحله عمل نرسد و در حالت اندیشه و طرح باقی بماند،ولی کیفر کار بد به اندازه کار بد و به شرطی است که از درجه ی فکر و اندیشه بگذرد و لباس عمل بپوشد. «عَمِلُوا السَّیِّئاتِ»
6- کار نیک دیگران را فراموش نکنیم،حتّی اگر یک عمل ساده باشد،«الحسنه» ولی بدکاران را وقتی جزا دهیم که برکار بد خود اصرار داشته باشند. «ما کانُوا یَعْمَلُونَ»
7- خداوند پاداش نیکی ها را با فضل خود می دهد،ولی در کیفر بدکاران با عدل خویش رفتار می کند. فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها - فَلا یُجْزَی ... إِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«85»
همانا آن کس که قرآن را(بر تو نازل و عمل به آن را)بر تو واجب کرد،قطعاً تو را به وعده گاه(و زادگاهت)باز خواهد گردانید.بگو:پروردگارم آگاه تر است که چه کسی هدایت آورده وچه کسی در گمراهی آشکار است.
نکته ها:
*در آیه هفتم گذشت که خدا به مادر موسی الهام فرمود که فرزندت را به دریا بینداز و نگران مباش که ما او را به تو باز خواهیم گرداند، «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ - إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»
در این آیه نیز خدا به پیامبر اسلام وعده می دهد که او را به زادگاهش بازگرداند. «لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ» آری،همان قدرتی که موسی را به مادر برگرداند،تو را نیز(بعد از هجرت)به مکّه برخواهد گرداند.
*در این که «مَعادٍ» اشاره به چه معنایی دارد و مصداق آن چیست،نظرات متفاوتی ارائه شده است؛بعضی آن را«مکّه»زادگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و این آیه را یک خبر غیبی دانسته اند،که ای پیامبر! روزی همین مکّه به دست تو فتح خواهد شد و به آن بازخواهی گشت.عده ای نیز آن را مقام محمود پیامبر(مقام شفاعت)،و جمعی هم آن را به قیامت و بهشت،معنا و تفسیر کرده اند.
امّا روایات،مراد از معاد در این آیه را رجعت پیامبر اسلام به دنیا می دانند.
از عقاید قطعی ما که از آیات و روایات بسیاری بر می آید،«رَجعت»است.یعنی این که خداوند گروهی از اولیای خود را قبل از قیامت به دنیا برخواهد گرداند.
پیام ها:
1- ابلاغ قرآن سبب تمرّد کفّار و هجرت پیامبر شد؛امّا خدای قرآن دوباره پیامبر را به زادگاهش برخواهد گرداند. «لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ»
2- تلاوت،تبلیغ و عمل به قرآن،قبل از هر کس بر خود پیامبر واجب است.
«فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ»
3- تعبیر به فریضه بودن قرآن،نشانه ی اهمیّت و جایگاه والای آن است. «فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ»
4- در مقام بیان نیز ابتدا از نقاط مثبت شروع کنیم. «مَنْ جاءَ بِالْهُدی - مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ»
وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ«86»
و تو امید نداشتی که(این)کتاب(آسمانی)به تو القا گردد،(و این نزول نبود،)مگر رحمتی از سوی پروردگارت،پس(به شکرانه ی آن)هرگز پشتیبان کافران مباش.
نکته ها:
*دو شباهت میان حضرت موسی علیه السلام و محمّد صلی الله علیه و آله در آیات این سوره به چشم می خورد:
1.حضرت موسی به امید به دست آوردن آتش،به سوی آن رفت و به نور رسید، فَلَمّا أَتاها نُودِیَ ...(آیه ی 30)،پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز به قصد عبادت به غار حرا رفت که با وحی آسمانی آشنا شد. ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ ...
2.در آیه هفده حضرت موسی اظهار داشت: «رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» پروردگارا! به خاطر لطفی که به من کردی من هرگز یاور تبهکاران نخواهم بود.در این آیه نیز خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ ... فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ به خاطر کتاب آسمانی که به تو القا شده،هرگز یاور کافران مباش.
پیام ها:
1- حتّی انبیا با آن پاکی روح و کمال عبودیّت،توقّع دریافت وحی نداشته اند، وحی،رحمت الهی بوده است. ما کُنْتَ تَرْجُوا ... إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ
2- بعثت پیامبران ونزول کتب آسمانی،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ»
3- برائت و پرهیز از پشتیبانی کافران به قدری مهم است که شکرانه ی نزول وحی قرار گرفته است. یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ ... فَلا تَکُونَنَّ ...
4- هرگونه حمایت از کفر وپشتیبانی از جرم ممنوع است. «فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ»
وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ«87»
و(به هوش باش)پس از آنکه آیات الهی به سوی تو نازل گردید،(وسوسه ها و تهدیدات کفّار)تو را(از تبلیغ و عمل به آن)باز ندارد و(همچنان دیگران را) به سوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکان مباش.
نکته ها:
*بعثت،مراحلی دارد:
الف:گرفتن وحی. «یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ»
ب:برائت از کفّار. «فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً»
ج:صلابت در کار. «لا یَصُدُّنَّکَ»
د:دعوت دیگران. «ادْعُ إِلی رَبِّکَ»
ه:اخلاص در عقیده و عمل. «لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
*توجّه به توحید و نفی شرک و کفر آنچنان مهم است که خداوند در این آیات بارها پیامبر صلی الله علیه و آله را بر آن هشدار می دهد.غالب جملات پیرامون این مسئله در آیات اخیر،با نون تأکید ثقیله و با لحن مبالغه آمده است. «لا تَکُونَنَّ - لا یَصُدُّنَّکَ - لا تَکُونَنَّ»
پیام ها:
1- کوتاه آمدن در ابلاغ وحی،نوعی تقویت کفر است. «فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ وَ لا یَصُدُّنَّکَ»
2- دشمنان حتّی برای شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نقشه دارند. «لا یَصُدُّنَّکَ»
3- رهبران آسمانی نیز به تذکّرات الهی نیازمندند. «لا یَصُدُّنَّکَ»
4- رسالت باید همراه عزّت و قاطعیّت باشد. لا یَصُدُّنَّکَ ... بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ
5-علم و آگاهی،مسئولیّت را سنگین تر می کند. «بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ»
6- کسی در دعوت به حقّ موفّق می شود که قاطع و نفوذناپذیر باشد. لا یَصُدُّنَّکَ ...
اُدْعُ إِلی رَبِّکَ»
7- دعوت باید خالصانه باشد و هیچ مسئله ای را جز رضای خداوند در نظر نگیرد. «ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» آری کسی که به خاطر ملاحظه دیگران دعوت به خدا نکند،در مدار شرک قرار گرفته است.
8-دعوت باید به سوی خدا باشد،نه خود. «ادْعُ إِلی رَبِّکَ»
9- شرک زدایی و مبارزه با کفر،سرلوحه ی فعالیّت پیامبران و از تأکیدات بسیار جدّی خداوند است. «لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
وَ لا تَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ«88»
و(هرگز)معبود دیگری را با«اللّه»مخوان که معبودی جز او نیست.همه چیز جز وجه او نابود است،حُکم(و حاکمیّت،تنها)از آن اوست،و همه به سوی او بازگردانده می شوید.
نکته ها:
*فرقه ی«وهّابیّت»اظهار می نمایند که هرکس،غیر خدا را بخواند،مشرک می شود؛زیرا خداوند فرموده است: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً»،بنابراین کسانی که در توسّل،اولیای خدا را صدا می زنند،مشرکند! امّا این آیه توضیح می دهد که مشرک،کسی است که غیر خدا را به عنوان خدای دیگر بخواند: «لا تَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ» و ناگفته پیداست که شیعیان هیچ مقامی را به عنوان خدا صدا نمی زنند،بلکه به عنوان کسی که نزد خداوند آبرو دارد صدا می زنند،آن هم آبرویی که از طرف خداوند به او داده شده است،نظیر انبیا و اولیای الهی،نه هر شفیع و آبرومند موهومی.زیرا بت پرستان نیز در دنیای خیال خود،برای بت ها آبرویی تصوّر می کردند.
*در این آیه،شرک زدایی با عبارات مختلفی بیان شده است؛
الف:خدای دیگری را با«اللّه»مخوانید.
ب:معبودی جز اللّه نیست.
ج:همه چیز جز او نابود شدنی است.
د:حاکمیّت،تنها از آن اوست.
ه:تنها به سوی او باز می گردید.
*پادشاه کشور سعودی هر سال روز عید قربان علمای فرقه های اسلامی را میهمان می کند.
در یکی از سالها علاّمه سیّد شرف الدین جبل عاملی(از علمای برجسته لبنانی)به مهمانی دعوت می شود.علاّمه همین که وارد جلسه شد،قرآنی را که جلد چرمی داشت به شاه هدیه کرد.شاه آن را گرفت و بوسید.علاّمه گفت:تو مشرک هستی! شاه ناراحت شد که چرا چنین تهمتی می زنی؟ علاّمه گفت:چون شما چرمی را بوسیدی که پوست حیوان است و احترام به پوست حیوان شرک است!
شاه گفت:من هر پوستی را نمی بوسم،کفش من از چرم و پوست حیوان است؛ولی هرگز آن را نمی بوسم،این قطعه چرم،جلد قرآن قرار گرفته است.
علاّمه فرمود:«ما نیز هر آهنی را نمی بوسیم،آهنی را می بوسیم که صندوق یا ضریح و دژ و پنجره ی قبر پیامبر یا امامان معصوم علیهم السلام باشد».
آری،شرک آن است که ما کسی یا چیزی را در برابر خدا عَلم کنیم و برای او قدرتی مستقلّ قائل شویم،در حالی که شیعه قدرت اولیای خدا را مستقل نمی داند،بلکه قدرتی وابسته به قدرت الهی می داند و اگر گنبد وبارگاهی می سازد به خاطر آن است که به مردم اعلام کند در این جا مرد توحید دفن شده است.کسی که در اینجا دفن شده در راه خداشهید گشته و فدا و فنای توحید شده است.پس گنبد و بارگاه،یعنی مرکزی که زیر آن فریاد توحید بلند است،نه مرکزی در برابر مسجد.
*امام رضا علیه السلام فرمودند:«وجه اللّه»پیامبر خدا و حجّت های او در زمین هستند که به وسیله
آنان به خدا،دین و معرفت او توجّه می شود. در دعای ندبه درباره امام زمان علیه السلام می خوانیم:«أین وجه الله الذی یؤتی»و نیز می خوانیم:«أین وجه الذی یتوجه الاولیاء»
پیام ها:
1- موحّد واقعی کسی است که از همه ی معبودها،ابَرقدرت ها،ایسم ها وطاغوت ها آزاد باشد. «لا تَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ»
2- به آنچه رفتنی است،دل نبندیم و خود را اسیر آنها نسازیم. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ» چنانکه حضرت ابراهیم فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»
3- حاکمیّت،مخصوص خداوند است. «لَهُ الْحُکْمُ»
4- معبود واقعی چند شرط دارد:
الف:فناپذیر نباشد. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ»
ب:بر هستی فرمانروا باشد. «لَهُ الْحُکْمُ»
ج:فرجام همه به دست او باشد. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
5-مرگ،نابودی نیست،بازگشت به مبدأ است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
پروردگارا! مزه ی تلاوت،تدبّر و پندگیری از قرآن را به ما بچشان.
پروردگارا! چراغ دل ما را به نور قرآن روشن و وجود ما را روشنی بخش قرار ده.
پروردگارا! رفتار و گفتار ما را برخاسته از قرآن و سیره وسنّت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله واهل بیت معصومش علیهم السلام قرار بده.
آمین ربّ العالمین