وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً«61»

وبه یادآور زمانی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس سجده کردند،مگر ابلیس که گفت:آیا برای کسی سجده کنم که از گل آفریده ای؟!

نکته ها:

* در قرآن بارها به مسأله ی سجود فرشتگان و سرپیچی ابلیس اشاره شده است.

*ابلیس،از جنّ است، «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[1]ولشکریانی دارد، «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ»[2]و سپاه او پیاده و سواره، «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ»[3]و عامل انحراف و سجده نکردنش نیز قیاس خاک و آتش بود. خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ[4]

پیام ها:

1-سجده برای غیر خدا،اما به فرمان خداوند،مانعی ندارد. قُلْنا ... اُسْجُدُوا لِآدَمَ

2-انسان گل سرسبد موجودات است،چرا که فرشتگان معصوم در برابر او سجده کردند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»

3-فرشتگان،تسلیم فرمان خدایند. اُسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا

4-اعتقاد به برتری های موهوم،شیطانی است،زیرا شیطان،به برتری نوع خود عقیده داشت. «أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً»

5-اعتراض به حکمت،عدل وامر خدا،بدتر از سجده نکردن است. أَ أَسْجُدُ ...

6-ابلیس موجودی سنجش گر و دارای اختیار است. إِلاّ إِبْلِیسَ أَ أَسْجُدُ ...

7-اجتهاد در مقابل نصّ ممنوع است.(ابلیس،در برابر نصّ خداوند،اجتهاد کرد) قُلْنا ... اُسْجُدُوا ... أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً

8-ریشه ی معصیت گاهی خودبرتربینی است. «أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً»

9-حسد ابلیس،چشم حقیقت بین او را بست،خاک و گل بودن آدم را دید،ولی روح الهی «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[5]او را ندید. أَ أَسْجُدُ ... طِیناً

10-ابلیس ملاک ارزش را عناصر مادّی می پندارد. «طِیناً»

قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّ قَلِیلاً«62»

ابلیس گفت:به من خبر ده،این است آن کسی که بر من گرامی داشتی؟اگر تا قیامت مهلتم دهی،یقیناً بر نسل او افسار زده،به زیر سلطه می کشم،مگر اندکی را.

نکته ها:

*«أ رایت»به معنای«اخبرنی»،به من خبر ده می باشد.«احتنکن»از«حنک»،طنابی است که به گردن حیوان انداخته و او را می کشند.«احتناک»،به معنای از ریشه درآوردن و سلطه ی کامل یافتن نیز می باشد.[6]

پیام ها:

1-خودپرستی،انسان را به طغیان در برابر خدا می کشد. «هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ»

2-دل کندن از جاه و مقام،یکی از سخت ترین امتحانات است. «کَرَّمْتَ عَلَیَّ»[7]

5-ابلیس هم از قیامت آگاه بود و هم به آن ایمان داشت. «أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ»

3-حسادت،به تدریج به کینه و اقدام علیه دیگران تبدیل می شود. لَئِنْ أَخَّرْتَنِ ...

لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ

4-برخی حسدها وکینه ها نسل های آینده را نیز در برمی گیرد. «ذُرِّیَّتَهُ»

6-انسان در برابر وسوسه های شیطان،آزاد است و حقّ انتخاب دارد. «إِلاّ قَلِیلاً»

7-برخی مردم،از خطر سلطه ی ابلیس درامانند. «إِلاّ قَلِیلاً»

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً«63»

(خداوند به ابلیس)گفت:برو،هر کس از آدمیان از تو پیروی کند،قطعاً کیفرتان دوزخ است،کیفری کامل!

پیام ها:

1-خداوند تقاضای مهلت خواهی ابلیس را پذیرفت. «اذْهَبْ»

2-انسان در پذیرش راه خدا یا پیروی از شیطان،آزاد است. «فَمَنْ تَبِعَکَ»

3-جایگاه ابلیس و پیروانش دوزخ است. «جَزاؤُکُمْ جَهَنَّمَ »

4-کیفر الهی کامل است،گنهکاران هم کیفر گناهان خودرا می چشند،هم کیفرگمراه کردن دیگران را به طور کامل دریافت می کنند. «مَوْفُوراً»

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُوراً«64»

و(ای شیطان!)هر کس از مردم را می توانی با صدای خود بلغزان و نیروهای سواره و پیاده ات را بر ضدّ آنان گسیل دار و در اموال وفرزندان با آنان شریک شو و به آنان وعده بده،و شیطان جز فریب،وعده ای به آنان نمی دهد.

نکته ها:

*«استفزاز»به معنای لغزاندن با سرعت و تردستی و هُل دادن است.

*ابلیس برای فریب انسان از یک راه وارد نمی شود،بلکه با تبلیغات،وعده ها،آرزوها، وسوسه ها،همراهی و مشارکت،پیاده و سواره،انسان را محاصره می کند و در این میان عدّه ای همراه او می شوند.

*در روایات می خوانیم:کسی که باکی ندارد که چه می گوید و یا درباره او چه گفته می شود ودست به هر کاری می زند وعلناً گناه یا غیبت می کند،شریک شیطان است. [8]و همچنین لقمه ی حرام،حرام خواری،زنا و به وجود آوردن نسلی فاسد و منحرف، [9]از موارد شریک شدن شیطان است.وکسی که اهل بیت پیامبر علیهم السلام را دشمن بدارد،شیطان در نسل او شریک شده است[10]

*تولید و مصرف ناسالم،کنزاندوزی،وسرمایه گذاری شرکت ها وکارخانجات خارجی، وایجاد مراکز علمی،فرهنگی،هنری ومسابقات بین المللی استعماری نوعی مشارکت شیطان است.

پیام ها:

1-قدرت ابلیس محدود است. «مَنِ اسْتَطَعْتَ»

2-تبلیغات فاسد،در انحراف مردم نقش دارد. «بِصَوْتِکَ»

3-تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی دشمن،مقدّم بر تهاجم نظامی است.«صوت»قبل از «خیل» آمده است. «بِصَوْتِکَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ»

شیطان ابتدا با تبلیغات،انگیزه ی توحیدی انسان را می گیرد،سپس با تسلیحات و لشکریانش بر او هجوم می آورد.

4-ابلیس،هم خود مایه ی گمراهی است، «اسْتَفْزِزْ» وهم نیروهای او. «بِخَیْلِکَ»

5-شیوه ی شیطان،در کمین نشستن و جلب و ربودن است. «أَجْلِبْ»

6-شرکت ابلیس در مال و فرزند انسان،از آغاز آن شروع می شود و تا لقمه ی حرام و مشتبه و زنا ادامه می یابد. «شارِکْهُمْ»

7-هر آزادی و اختیاری نشان لطف الهی نیست،گاهی قدرت مانور،نوعی قهر الهی است. «اسْتَفْزِزْ أَجْلِبْ شارِکْهُمْ وَ عِدْهُمْ»

8-بستر نفوذ شیطان،آرزوهای انسان است که با وعده های خیالی شیطان تقویت می شود. «عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُوراً»

9-شیطان،علاوه بر فریب،گناه را توجیه می کند،وعده ی دروغ شفاعت می دهد و توبه را به تأخیر می اندازد. «وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُوراً»

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً«65»

قطعاً تو بر بندگان(خالص)من تسلّطی نداری و حمایت ونگهبانی پروردگارت(برای آنان)کافی است.

نکته ها:

*با آنکه همه ی مردم بندگان خدایند،ولی خداوند بعضی را از روی احترام و تکریم به خود نسبت داده است. «عِبادِی» همانگونه که در مورد اشیا و جامدات نیز چنین نسبتی داده شده است. «بَیْتِیَ»

*عِباد خدا،در آیه دیگری با ویژگی های ایمان وتوکّل،معرّفی شده اند که شیطان را بر آنان تسلّطی نیست. «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»[11]البتّه شیطان وسوسه می کند و تماس می گیرد،ولی آنان متذکّر شده و مقاومت می کنند. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا» [12]

در حدیث آمده است:اذان و نماز،عامل طرد شیطان است.[13]

پیام ها:

1-بندگان واقعی خداوند،کم هستند. «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» در آیه 62 خواندیم که ابلیس گفت: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّ قَلِیلاً» من همه ی مردم را گمراه می کنم مگر عدّه ی اندکی را.

2-بندگی خدا،انسان را در برابر تبلیغات و لشکرکشی های ابلیسی بیمه می کند.

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» آری کسی که به قدرت بی نهایت متّصل شد، نفوذناپذیر می شود.

3-انسان آزاد است و در برابر هجوم ابلیس می تواند با پناه بردن به ایمان و عبودیّت، مقاومت کند. «عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»

4-کسی که عبد خدا شد،خداوند هم وکیل،حافظ و عهده دار او می شود.

عِبادِی ... کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً

5-پیامبر تحت حفاظت خاصّ الهی است واز نفوذ شیطان درامان است. إِنَّ عِبادِی ... کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً

رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً 66

پروردگار شما کسی است که برایتان کشتی را در دریا به حرکت درمی آورد،تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره برید.البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است.

نکته ها:

*راههای دریایی از نظرِ ارزانی،همیشگی و عمومی بودن،نقش خوبی در نقل و انتقال اشخاص و اجناس دارد و برکات کشتیرانی در حمل ونقل بار و مسافر و ماهیگیری، فراوان است.سهم دریا در اکسیژن سازی،تولید بخار و ابر و باران،پرورش ماهی و تغذیه و شگفتی های جمادی و گیاهی و حیوانی آن بسیار است.در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا من فی البحر عجائبه»

پیام ها:

1-تأمین نیازهای مادّی انسان،نشانه ی قدرت خداوند بر کفایت انسان است.

کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً رَبُّکُمُ الَّذِی ...

2-امکانات وفضل از سوی خداست و کار و تلاش از ما. «یُزْجِی لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»

3-آنچه از نعمت های دریا به دست می آوریم،تفضّل اوست. «مِنْ فَضْلِهِ»

4-ربوبیّت خداوند همراه رحمتِ دائمی اوست. رَبُّکُمُ ... کانَ بِکُمْ رَحِیماً

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً«67»

وهرگاه در دریا به شما محنت و رنج رسد،هر که را جز خداوند می خوانید،محو وگم می شود،پس چون شما را نجات دهد و به خشکی رساند،از او رومی گردانید.وانسان بسیار ناسپاس است.

نکته ها:

*یکی از دلایل فطری بودن توحید،این است که انسان در حالت درماندگی و ناامیدی از همه وسایل مادّی،متوجّه یک نقطه غیبی می شود که او را نجات دهد.

*شخصی منکر خدا،از امام صادق علیه السلام دلیلی بر اثبات خدا می خواست.حضرت پرسید:آیا تاکنون سوار کشتی شده ای که دچار حادثه شود؟گفت:آری،یک بار در سفری دریایی کشتی ما متلاشی شد و من بر تخته پاره ای سوار شدم.امام پرسید:آیا در آن هنگام،دل تو متوجّه قدرتی بود که تو را نجات دهد؟گفت:آری.فرمود:همان قدرت غیبی،خداست.

پیام ها:

1-ایمان و توبه ی موسمی و موضعی ارزشی ندارد. مَسَّکُمُ الضُّرُّ ...

2-در گرداب خطر،انسان یکتاپرست می شود، «إِلاّ إِیّاهُ» و نارسایی همه ی اسباب ظاهری و پنداری روشن می گردد. «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ»

3-فاصله گرفتن از وسایل مادّی،عامل درک بهتر حقایق است. «مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ»

4-جز خداوند،هر معبودی محو و نابود می شود. «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ»

5-دعای خالصانه مستجاب می شود. «إِلاّ إِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ»

6-آسایش،عامل غفلت است. «نَجّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ»

7-جاذبه های دنیا به قدری دلفریب است که انسان پس از ساعتی نجات از مهلکه،همه چیز را فراموش می کند. فَلَمّا نَجّاکُمْ ... أَعْرَضْتُمْ

8-فراموش کردن خداوند پس از نجات،جلوه ی روشن کفران است. «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً»

أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً«68»

پس آیا ایمن شده اید از این که شما را در ناحیه ی خشکی(به قهر خود)فرو برد،یا باران ریگ بر شما بباراند،سپس نگهبانی برای خود نیابید؟

نکته ها:

*هلاکت اقوام پیشین،به گونه های متفاوت بوده است؛خداوند برخی متجاوزان و دشمنان را در زمین فرو برد،بعضی را در دریا غرق کرد،بعضی را سنگباران و با صاعقه ی آسمانی نابود کرد.پس دست خداوند برای هلاکت کفّار باز است،اگر امروز شما را از دریا به سلامت به ساحل رساند،گمان نکنید راهی برای تنبیه شما نیست،یا دیگر عذاب نمی شوید!

پیام ها:

1-به نعمت های الهی مغرور نشویم. نَجّاکُمْ ... أَ فَأَمِنْتُمْ نجات از یک حادثه،نشانه نجات ابدی نیست،شاید دروقتی دیگر یا نقطه ای دیگر دچار مصیبت شویم.

2-احساس امنیّت از عقوبت،زمینه ساز غفلت و تجاوز است. «أَ فَأَمِنْتُمْ»

3-انسان در هر لحظه و هر جا که باشد،در دست قدرت خداست و خشکی و دریا برای قهر خدا فرق نمی کند. «یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ»

4-در برابر قهر خدا،هیچ قدرت وتکیه گاهی نیست. «ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً»

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَهً أُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً«69»

یا اینکه ایمن شده اید از اینکه خداوند دوباره شما را به دریا ببرد و طوفانی شکننده بر شما بفرستد،پس شما را به خاطر کفرتان غرق کند.آنگاه برای خودتان هیچ دادخواه و پیجویی در برابر قهر ما نیابید!؟

نکته ها:

*«حاصب»،به طوفان در خشکی و«قاصف»،به طوفان دریائی گفته می شود.«تبیع»از کلمه«تبع»،به کسی که خونبها وانتقام را پیگیری ودادخواهی کند،گفته می شود.

پیام ها:

1-به آرامش های موقّت مغرور نشویم،خطر همیشه در کمین است. «أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَهً أُخْری» با نجات از مهلکه ای،خطر برای همیشه رفع نشده است.

2-کیفر برخی ناسپاسی ها،در همین دنیاست. «فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ»

3-غفلت از خدا پس از نجات،نمونه ای از کفر و کفران است. «بِما کَفَرْتُمْ»

4-عامل هلاکت وبدبختی انسان،گرایش او به کفر وعملکرد خود اوست.

«فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ»

5-هیچ قدرتی نمی تواند در برابر خداوند،قرار گیرد و خداوند در برابر هیچ کس مسئول نیست. «لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً»

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً«70»

وهمانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا(بر مرکب ها)حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

نکته ها:

*کرامت،گاهی کرامت معنوی واکتسابی ونزد خداست،مثل کرامتی که خاصّ اهل تقواست.

«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ» [14]وگاهی کرامت در آفرینش است،نظیر «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» [15]که در خلقت انسان آمده است.مراد از «کَرَّمْنا» در این آیه،احتمالاً وجه دوّم باشد.کرامت

*انسان هم در خلقت و هوش و عقل و استعداد است،و هم در دارا بودن قانون آسمانی و رهبری معصوم،و مسجود فرشتگان واقع شدن.

انسان برتر از فرشته است،زیرا:

الف:انسان،مسجود فرشتگان است.

ب:فرشته،عقل محض است وشهوت ندارد و از این رو کمالش به ارزش کمال انسان نیست.هر که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد،برتر از فرشته است.

ج:در شب معراج،جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:تو امام باش تا به تو اقتدا کنم،زیرا خداوند شما را بر ما برتری داده است[16]

*با آنکه خداوند بشر را بر همه ی موجودات،حتّی فرشتگان برتری داد، «فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا» ولی سوء انتخاب و عمل ناپسند انسان او را به پست ترین درجه «أَسْفَلَ سافِلِینَ»[17]و به مرتبه ی حیوانات و پست تر از آن پایین می آورد. «کَمَثَلِ الْحِمارِ»[18]، «کَمَثَلِ الْکَلْبِ»[19]، «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[20]، کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ ...[21]

*در آیه،برای انسان هم کرامت مطرح است،هم فضیلت. «کَرَّمْنا فضلنا»شاید تفاوت این دو،عبارت باشد از:

الف:کرامت،امتیازی است که در دیگران نیست،امّا فضیلت،امتیازی است که در دیگران نیز هست.

ب:کرامت اشاره به نعمت های خدادادی در وجود انسان است،بدون تلاش.ولی فضیلت اشاره به نعمت هایی است که با تلاش خود انسان همراه با توفیق الهی بدست آمده است.

ج:کرامت مربوط به نعمت های مادّی است،ولی فضیلت مربوط به نعمت های معنوی است.

*سفر یکی از لوازم زندگی بشر،برای رفع نیازها و کسب تجربه هاست،که خداوند اسباب آن را در خشکی و دریا،در اختیار بشر قرار داده و آن را به عنوان یکی از نعمت های خود برشمرده است.

*به گفته ی بعضی مفسّران،«حمل در خشکی و دریا»اشاره به تسخیر تمام قوای زمینی و دریایی به دست بشر است،نه فقط سوار شدن بر کشتی و الاغ و مانند آن!

*«طیبات»،اقسامی دارد:حیات طیّبه،ذرّیه ی طیّبه و رزق طیّب.و امام باقر علیه السلام می فرماید:

رزقِ طیّب همان علم مفید است[22]

پیام ها:

1-توجّه انسان به مقام و کرامت خود،سبب شکر و دوری از کفران است.

بِما کَفَرْتُمْ ... وَ لَقَدْ کَرَّمْنا

2-نه تنها حضرت آدم،بلکه نسل انسان مورد کرامت و برتری و گرامیداشت است. «کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ»

3-تفاوت انسان با جانداران دیگر و برتری او،بسیار زیاد است. لَقَدْ کَرَّمْنا ... فَضَّلْناهُمْ ... تَفْضِیلاً

4-زمینه های رشد وکمال انسان از سوی خداست. «کَرَّمْنا ،حملنا،رزقنا،فضلنا، خَلَقْنا»

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً«71»

روزی که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان فرامی خوانیم،پس هر کس نامه ی عملش به دست راستش داده شود،پس آنان نامه ی خود را(با شادی)می خوانند و کمترین ستمی بر آنان نمی شود.

نکته ها:

*«فتیل»،رشته ی باریک میان شکاف هسته ی خرماست،کنایه از چیز بسیار اندک و کوچک و حقیر می باشد.

*قرآن از دو گونه پیشوا نام برده است:یکی امام نور و هدایت، «أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[23]و دیگری امام نار و ضلالت، «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»[24]که گروه دوّم،با زور و تهدید و تطمیع و تحقیر،مردم را به اطاعت خود وامی دارند.

*ابوبصیر به امام صادق علیه السلام گفت:«أشهد أنک امامی»،گواهی می دهم که تو امام من هستی.امام فرمود:در قیامت،هر گروهی با امامشان محشور می شوند،خورشیدپرستان با خورشید و ماه پرستان با ماه.[25]

پیام ها:

1-قیامت رافراموش نکنیم. «یَوْمَ نَدْعُوا»

2-تقسیم بندی مردم در قیامت،براساس رهبرانشان خواهد بود. «کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»

3-انسان،ناگزیر الگو و رهبری را برای خود انتخاب می کند. «کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»

4-مسلمان نباید در مسائل رهبری،منزوی و بی تفاوت باشد. «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» زیرا در قیامت به همراه او محشور می شود.

5-آثار مسأله انتخاب رهبری و اطاعت از او،تا دامنه ی قیامت ادامه دارد. «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»

6-قیامت،نه تنها دادگاه افراد،بلکه محکمه ی بزرگ امّت ها و ملّت ها و احزاب و مکتب ها و حکومت ها نیز هست. «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»

7-امامت و ولایت،در متن زندگی مطرح است،نه آنکه صرفاً موضوعی اعتقادی و در حاشیه ی زندگی باشد.رهبر،زمینه ساز سعادت یا شقاوت مردم می باشد. «کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»

8-در قیامت،نیکان از خواندن نامه ی عمل خود شاد می شوند. «یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ» و یکدیگر را صدا می زنند که بیایید نامه ی مرا بخوانید. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ»[26]

9-انسان عملکرد خود رابه صورت مکتوب دریافت خواهد کرد. «کِتابَهُ»

10-محاکمه ی انسان ها در قیامت بر اساس دلائل و اسناد مکتوب است. «وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»

11-کیفر و پاداش در قیامت،صددرصد عادلانه است. «وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»

وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً«72»

و هر کس در این دنیا کوردل و گمراه باشد،در آخرت نیز کور و گمراه تر خواهد بود.

نکته ها:

*در قیامت علاوه بر صحنه هایی که انسان ها مُهر بر لب و لال برانگیخته می شوند،عده ای هم نابینایند.نابیناییِ آنجا ریشه در کور دلی دنیا دارد.

*در روایات است:کسی که حج بر او واجب شود ولی حج نرود،یا قرآن بخواند ولی عمل نکند،کور محشور می شود. [27]

*کور دلی بدتر از کوری چشم است،چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«شر العمی عمی القلب» ،بدترین کوری،کوری دل است.و همچنین فرمودند:

«أشد العمی من عمی عن فضلنا» بدترین و سخت ترین کوری،کوری کسی است که چشم دیدن فضایل مارا ندارد.[28]

*کوری در قیامت در آیات دیگر هم آمده است،از جمله: «نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً»[29] ،همچنین آیه ی 125 سوره طه،کور برانگیخته شدن در قیامت را در اثر کور دلی در دنیا و فراموش کردن آیات الهی و اعراض از حقّ دانسته است.

*سؤال: در آیاتی آمده است که به گنهکاران گفته می شود:کتابت(نامه ی عملت)را بخوان، «اقْرَأْ کِتابَکَ» این آیات با نابینایی آنان درقیامت چگونه قابل جمع است؟

پاسخ: کوری در یکی از مواقف قیامت است،در موقف دیگر بینا می شوند و حقایقی را که در دنیا نشناخته اند،آنجا آشکارا می بینند.

*امام باقر علیه السلام می فرماید:کسی که از دیدن آفرینش بهره ی معنوی نگیرد،پس نسبت به آخرتی که ندیده،کوردل تر است.[30]

پیام ها:

1-شخصیّت اخروی انسان،بازتابی از شخصیّت دنیوی اوست. «فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی» بصیرتِ اینجا،بصیرت آنجا را در پی دارد و کور دلی اینجا، کوری آنجاست.

وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً«73»

و بسا نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحی کردیم غافل کنند تا چیز دیگری غیر از وحی را به ما نسبت دهی،و آنگاه تورا دوست خود گیرند.

نکته ها:

*در روایات می خوانیم که مشرکان از پیامبر اکرم درخواست احترام به بت ها یا مهلت یکساله برای ادامه بت پرستی داشتند و پیامبر نزدیک بود که بپذیرد،ولی خداوند او را حفظ کرد!! اما این روایات مردود است و با اصل عصمت و قاطعیّت پیامبر که در آیات دیگر قرآن آمده و سیره ی حضرت است،سازگار نیست.[31]

*صاحب تفسیر اطیب البیان می گوید:اینکه در آیه، «عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا» آمده است،نه«عما اوحینا»نشان می دهد که تلاش کفّار برای برگرداندن نظر پیامبر و عنایت او از شخص خاصّی بوده است،نه مطالب وحی شده.امّا اینکه آن شخص چه کسی بوده که خداوند درباره اش وحی فرموده است؟

حدیثی از امام باقر و امام کاظم علیهما السلام نقل شده که درباره ی ولایت حضرت علی علیه السلام است که خداوند از طریق وحی سفارش هایی را به پیامبر کرد.خداوند برای توجه نکردن پیامبر به

حسادت مردم و نپذیرفتن و تحمّل نکردن آنان،این آیه را نازل کرد و تلاش های کفّار برای عدول و تغییر موضع پیامبر را بی نتیجه گذارد.

البتّه این کلام با توجّه به کلمه ی «الَّذِی» و حدیث یاد شده قابل قبول است،به شرط آنکه مراد معرّفی حضرت علی علیه السلام در مکّه باشد،چون سوره مکّی است.

پیام ها:

1-کفّار برای جذب انبیا و رهبران نیز طرح و برنامه دارند. «کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ»

2-رهبران مذهبی باید از توطئه های دشمن در جهت ایجاد سستی و تغییر در مواضع مکتبی،هوشیار باشند. «کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ»

3-اگر دوستی و ارتباط با افراد و کشورها به قیمت چشم پوشی از مکتب و مقدّسات باشد،بی ارزش است. «إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً»

4-تا مسلمانان دست از مکتب و آیین خود بر ندارند،کفّار و دشمنان،دوست واقعی آنان نخواهند شد،دشمن به کم قانع نیست،می خواهد شما را از مکتب جدا کند. «إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً»[32]

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً«74»

واگر ما تورا استوار نکرده بودیم،هر آینه نزدیک بود که اندکی به آنان تمایل پیدا کنی.

نکته ها:

*این آیه با عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گونه تعارضی ندارد.جمله ی«نزدیک بود گناه کنی»به معنای«گناه کردن»نیست.به علاوه جمله ی«اگر استوار کردن ما نبود...» حالت شرطی دارد،یعنی اگر حمایت ما نبود شاید متمایل می شدی. ولی چون آن بود،تمایل هم پیدا نشد.در موارد دیگر هم شرطِ(اگر)به معنای انجام قطعی نیست،مثل آیه وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ ... لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ[33]اگر بر ما سخنی دروغ نسبت دهد،شاهرگش را قطع می کنیم.وآیه «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[34]اگر شرک بورزی اعمالت تباه می شود.که به معنای انجام شدن آن کارها نمی باشد.

چنانکه امام رضا علیه السلام فرمودند:این آیه از این باب می باشد که به در می گویند تا دیوار بشنود.[35] و در واقع خطاب آیه به مسلمانان است،نه شخص پیامبر.

پیام ها:

1-اگر لطف و نگهداری الهی نباشد،برای مصونیّت و عصمت پیامبران هم ضمانتی نیست. «لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ»

2-قاطعیّت ونفوذناپذیری در برابر دشمنان وکفّار،از امتیازات انبیاست. «ثَبَّتْناکَ»

3-خداوند پیامبران را معصوم نگاه می دارد. «ثَبَّتْناکَ»

4-عقب نشینی در مسائل اعتقادی واصول مکتب،تمایل وگرایش به ظالمان است ورهبران در معرض چنین خطری می باشند. «لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ»

5-انحراف حتّی اگر اندک باشد،از کسی مانند پیامبر بسیار است. «شَیْئاً قَلِیلاً»

6-کمترین عقب نشینی از اصول و ارزشها نیز ممنوع است.زیرا برای دشمنان یک موفّقیت و پیروزی حساب می شود. «شَیْئاً قَلِیلاً»

إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً«75»

آنگاه دو برابر(کیفر مشرکان)در زندگی و دو برابر در مرگ،عذابت می چشاندیم و برای خویش در برابر قهر ما یاوری نمی یافتی.

نکته ها:

*پس از نزول این آیه،رسول خدا صلی الله علیه و آله این دعا را می خواندند:

«اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین» ،خدایا! به اندازه ی چشم برهم زدنی مرا به خود وامگذار! [36]

پیام ها:

1-خداوند،هم لطف دارد،هم قهر. «ثَبَّتْناکَ لَأَذَقْناکَ»

2-رکون،(گرایش و اعتماد)به کفّار،از گناهان کبیره است،چون وعده ی عذاب درباره اش داده شده است. تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ ... لَأَذَقْناکَ

3-کیفر کمترین لغزش رهبران،دو برابر دیگران است.هرچه مقام علمی و موقعیّت اجتماعی و معنوی انسان بیشتر باشد،مسئولیّت و خطر هم بیشتر است. شَیْئاً قَلِیلاً ... ضِعْفَ الْحَیاهِ

4-اگر در قوانین کیفری،برای مسئولین جریمه ی سنگین تری وضع شود،خلاف عدالت نیست. «لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ»

5-در برابر قهر الهی حتّی برای پیامبر نیز هیچ قدرت و مقامی نمی تواند مانع ایجاد کند. «لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً»

6-تمایل به کفّار،سبب تنها ماندن انسان و محروم شدن از نصرت خداوند است.

تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ ... لا تَجِدُ ... نَصِیراً

وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلاً«76»

وبسا نزدیک بود کافران(با نیرنگ یا غلبه)تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرونت کنند،ودر آن هنگام،جز مدّت کمی پس از تو پایدار نمی ماندند(و به خاطر این ظلم گرفتار قهر الهی می شدند).

نکته ها:

*این آیه،اشاره به آیه ی 30 سوره ی انفال است که می فرماید: «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ» یادآور زمانی را که کفّار نقشه می کشیدند تا تو را حبس کنند یا بکشند یا بیرونت کنند، آنان نیرنگ می زنند و خدا هم تدبیر می کند و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.

پیام ها:

1-پیامبر در معرض هرگونه خطر،توطئه،ترور،آوارگی وتبعید بود. کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ ...

2-دشمنان مکتب،هدفشان قلع و قمع کردن اساس دین است و در این راه،به احدی حتی پیامبر رحم نمی کنند. «لَیَسْتَفِزُّونَکَ»

3-طرح کافران در مرحله اوّل،ایجاد رخنه در فکر واعتقاد رهبر است، لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی ...ودر مرحله بعد،شدّت عمل وتبعید واخراج اوست. لِیُخْرِجُوکَ ...

4-حضور پیامبر در میان مردم،مانع قهر الهی است و اگر آن حضرت را از خود دور و تبعید کنند،در فاصله کمی نابود می شوند. «لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلاً»

5-قرآن کریم،هم از غیب خبر می دهد و هم با بیان ناکامی توطئه های دشمن به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تسلّی می دهد. کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ ... لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلاً

سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً«77»

این،سنّت(هلاکت طغیان گران)درباره ی پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم جاری بوده است و برای سنّت ما هیچ تغییری نمی یابی.

نکته ها:

*تأیید پیامبران و هلاکت کافران وظالمان،سنّت الهی است که در سوره ی ابراهیم آیه 13 نیز آمده است: «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظّالِمِینَ» ،کفّار به پیامبرانشان گفتند:قطعاً ما شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم،مگر آنکه به آیین ما درآیید،ولی خدا به آنان وحی کرد که ما قطعاً ستمگران را نابود می کنیم.

پیام ها:

1-سنّت های الهی چون براساس حکمت خداست،ثابت است و در طول تاریخ دگرگون نمی شود. «سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا»

2-توطئه کفّار وامدادهای غیبی خدا نسبت به پیامبران،ریشه ی تاریخی دارد.

«سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا»

3-تحوّلات تاریخی براساس سنّت های ثابت الهی است. «لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً»

4-خداوند،عادل است و در شرایط یکسان،مهر و قهرش نیز یکسان است.

«لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً»

أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً«78»

نماز را به هنگام بازگشت خورشید(به سمت مغرب)تا تاریکی شب، بپادار،و همچنین قرآنِ سپیده دمان را.همانا(قرائت)قرآن(به هنگام)فجر (در نماز صبح)مورد مشاهده (فرشتگان)است.

نکته ها:

*«دلوک»،هنگامی است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل می کند که زوال نامیده می شود،ووقت نماز ظهر و عصر است.و «غَسَقِ اللَّیْلِ» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکی،فراگیر می شود و«فجر»،وقت نماز صبح است.[37]

*امام صادق علیه السلام می فرماید:اوّلین نمازی که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.[38] در روایت دیگری آمده است:اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود،فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت می کنند.[39] و«مشهود»بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد.[40] یعنی هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهی می دهند.

پیام ها:

1-معیار شناخت اوقات در اسلام،طبیعی است به نحوی که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لِدُلُوکِ الشَّمْسِ غَسَقِ اللَّیْلِ اَلْفَجْرِ»

2-برنامه های دینی،زمان بندی شده است. «لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ»

3-نماز تنها عبادتی است که به نام«قرآن»توصیف شده است. «قُرْآنَ الْفَجْرِ»

4-قرآن و تلاوت آن در نماز،محور اصلی است. «قُرْآنَ الْفَجْرِ»[41]

5-در میان نمازها،نماز صبح جایگاه ویژه ای دارد. «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً«79»

و پاسی از شب را بیدار باش وتهجّد و عبادت کن،و این وظیفه ای افزون برای توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامی محمود وپسندیده برانگیزد.

نکته ها:

*«هجود»،به معنای خوابیدن است و«تهجد»،به معنای برطرف کردن خواب با عبادت می باشد.

*نماز شب از نمازهای بسیار با فضیلت است و در سوره های مزّمل و مدّثر آمده است: «قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً» در روایات بیش از 30 فضیلت برای نمازشب برشمرده شده است که به برخی از فضایل آن اشاره می شود:

· تمام انبیا نمازشب داشتند.نماز شب،رمز سلامتی بدن وروشنایی قبر است.نماز شب،در اخلاق،رزق،برطرف شدن اندوه،ادای دین و نورچشم مؤثّر است. [42]

· نماز شب،گناه روز را محو می کند و نور قیامت است.[43]

· امام صادق علیه السلام می فرماید:پاداش نماز شب آن قدر زیاد است که خداوند می فرماید:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[44]هیچ کس پاداشی را که برای آنان در نظر گرفته شده نمی داند.[45]

·       امام صادق علیه السلام می فرماید:شرف مؤمن،نماز شب است و عزّتش،آزار واذیّت نکردن مردم.

·       ابوذر کنار کعبه مردم را نصیحت می کرد که برای وحشت و تنهایی قبر،در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.

·       درمانده کسی است که از نماز شب محروم باشد.

·       بهترین شما کسی است که اطعام کند،سلام را آشکارا بدهد و هنگامی که مردم در خوابند، نماز بخواند.

*نماز شب بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واجب بود و بر دیگران مستحبّ:.[46]

*در کلمه ی «مَقاماً» عظمت نهفته است(به خاطر تنوین)و در روایات آمده که «مقام محمود»همان شفاعت است.[47]

*حضرت علی علیه السلام می فرماید:گناهان و اعمال و رفتار بد انسان،موجب محرومیّت او از نمازشب می شود.[48]

*خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است.مثلاً: «وَ الْفَجْرِ»[49]، «وَ الصُّبْحِ»[50]، «وَ النَّهارِ» [51]، «وَ الْعَصْرِ» اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است: «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ»[52]، «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ»[53]، «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ»[54]یعنی سوگند به شب هنگام تمام شدنش.

و در باره ی استغفار در سحر دو آیه آمده است: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» [55]،

«الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ»[56]

پیام ها:

1-نماز شب بر پیامبر اسلام واجب بود. «فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ» آری مقام رهبری، مستلزم تکالیف سنگین تری است.

2-دل شب بهترین زمان برای عبادت است. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ»

3-مقامات پسندیده معنوی،در سایه ی عبادت وعبودیّت پیدا می شود. «فَتَهَجَّدْ مَقاماً مَحْمُوداً»

4-ما با عبادت های خویش،حقی بر خدا نداریم که طلب کنیم،هرچه هست، امید است و فضل او. «عَسی»

5-نماز شب به تنهایی کافی نیست،کمالات دیگری نیز لازم است. «عَسی»

6-تا کسی خود گامی به سوی کمال برندارد،خداوند او را به مقامی نمی رساند. فَتَهَجَّدْ ... یَبْعَثَکَ رَبُّکَ

7-مقامی ارزشمند است که نزد خدا پسندیده باشد،وگرنه شهرت های پوچ، ارزشمند و ماندگار نیست.آری دود به هوا و بالا می رود،ولی روسیاه است.

«یَبْعَثَکَ رَبُّکَ»

8-خداوند،خودش شفاعت را برای اولیا پسندیده است،نه آنکه اولیای الهی نسبت به بندگان از خدا مهربان تر باشند. «یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً«80»

و بگو:پروردگارا! مرا با ورودی نیکو و صادقانه وارد(کارها)کن و با خروجی نیکو بیرون آر و برای من از پیش خودت سلطه و برهانی نیرومند قرار ده.

نکته ها:

*صدق،بهترین وصف و حالت یک کار و یک شخص در آغاز و انجام آن است.چه بسا کارهایی که آغاز غیر صادقانه دارد و با قصد ریا،سمعه،فریب،برتری جویی و مانند آن شروع می شود،یا آغازی صادقانه دارد،ولی پایانی آمیخته به غرور، عُجب، منّت، حبط و سوءعاقب پیدا می کند و برکات آن محو می شود.رمز شکست بسیاری از حرکت ها،نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهی از آن است.

*امام صادق علیه السلام می فرماید:هرگاه برای ورود به کاری،ترس و وحشت داشتی این آیه را بخوان و اقدام کن.[57]

*انسان به جایی می رسد که از«صدیقین»می شود،هرچه می گوید عمل می کند و هرچه را عمل می کند،می گوید.[58] قلب و زبان و عملش یکی می شود.

*از مصادیق«سلطان نصیر»،می توان داشتن جانشینی لایق،یاری باوفا و وزیری دلسوز و کاردان را برشمرد.

پیام ها:

1-خواسته های خود را در برابر خداوند به زبان بیاوریم. «وَ قُلْ رَبِّ»

2-دعایی که همراه با نماز و بعد از آن باشد،اثر بیشتری دارد. أَقِمِ الصَّلاهَ ...

فَتَهَجَّدْ ... وَ قُلْ رَبِّ ...

3-دعا کردن را هم باید از خدا آموخت که چگونه بخوانیم وچه بخواهیم. وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی ...

4-یکی از اصول مدیریّت،آینده نگری و دوراندیشی است. «أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»

5-مهم تر از آغاز نیک،پایان و فرجام خوب است.نباید به آغاز شیرین دلخوش بود،بلکه باید از خطر بدعاقبتی به خدا پناه برد. «أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»

6-رهبری یک نهضت جهانی که شروع و پایانش صادقانه و بی انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دریافت امداد الهی ممکن نیست. «رَبِّ أَخْرِجْنِی»

7-همه ی امور به دست خداست و باید از او مدد خواست «أَدْخِلْنِی أَخْرِجْنِی اِجْعَلْ»

8-کسب قدرت برای اهداف مقدّس ارزش دارد. «وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً»

9-مؤمن،نصرت و امداد را تنها از خدا می طلبد. «مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً»

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً«81»

و بگو:حقّ آمد و باطل نابود شد،همانا باطل،نابود شدنی است.

نکته ها:

*«حق»،به معنای ثابت و باقی است.لذا خدا و هرچه از سوی او باشد،حقّ است.«حق» یکی از نام های خداوند است.کلمه ی«زهوق»به معنای رفتن است.«زهق نفسه»یعنی روح از بدنش خارج شد.

*برای این آیه مصادیقی همچون ظهور اسلام،ورود به مدینه،فتح مکّه و شکستن بت ها را گفته اند که در همه ی آنها باطل شکست خورده است.ولی آیه دارای مفهوم گسترده ای است و فنای باطل و بقای حق را نوید می دهد.

*بقای حقّ و نابودی باطل،یک سنّت وقانون الهی است،نه پنداری و تصادفی،هر چند پیروان حقّ کم و طرفداران باطل زیاد باشند.چرا که حقّ همچون آب،ثابت و ماندگار و باطل مانند کف،ناپایدار و فانی است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ»[59]

*قرآن می فرماید: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ»[60]ما حقّ را بر سر باطل می کوبیم و آن را نابود می سازیم.و در این صورت است که باطل رفتنی است.بنابراین حقّ باید باقدرت و کوبنده بر باطل هجوم آورد.

پیام ها:

1-پیامبر باید با قاطعیّت،پیروزی نهایی حقّ را به مردم اعلام کند. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ»

2-باید حقّ را به میدان آورد تا باطل از بین برود. جاءَ ... زَهَقَ

3-عاقبت،باطل رفتنی و نابود شدنی است و حقّ،باقی و پایدار. جاءَ ... زَهَقَ (فعل ماضی نشانه قطعی بودن است.)

4-از جلوه ها و مانورهای باطل نباید هراسید که دوامی ندارد. «کانَ زَهُوقاً»

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً«82»

و آنچه از قرآن فرو می فرستیم،مایه ی شفا(ی دل)و رحمتی برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمی افزاید.

نکته ها:

*کلمه ی «مِنَ» در «مِنَ الْقُرْآنِ» ،به معنای«بعض»نیست تا دلالت کند بر اینکه بعضی از قسمت های قرآن شفاست،بلکه بیان می کند که هر آنچه از قرآن کریم نازل می شود، شفابخش است.

*با آنکه قرآن برای هدایتِ همه است؛ «هُدیً لِلنّاسِ»[61]ولی تنها کسانی از این نور بهره می برند که پنجره ی روح خود را به سوی آن باز کنند و لجاجت و عناد را کنار گذاشته،با روحی سالم به سراغ قرآن روند؛ «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»[62]و لذا لجوجانِ بیماردل را جز خسارت نمی افزاید.مانند باران که وقتی بر مرداری ببارد،بوی تعفّن برخیزد،هر چند باران زلال و پاک است.

*استدلال قرآن،رکود فکری را شفا می دهد؛موعظه ی قرآن،قساوت را درمان می کند؛تاریخ قرآن تحیّر را برطرف می سازد؛زیبایی آهنگ و فصاحتش روح فراری را جذب می کند؛قوانین و احکامش عادات خرافی را ریشه کن می سازد؛تلاوت و تدبر در آن،بیماری غفلت را شفا می بخشد؛تبرّک به آن،امراض جسمی را شفا می دهد و رهنمودهای آن، تاریکی ها را روشن می کند.

*شفای قرآن با شفای داروهای مادّی تفاوت های زیادی دارد.داروی قرآن،ضرری را به دنبال ندارد،کهنه نمی شود و تاریخ مصرف ندارد.شفا یافته ی قرآن عامل شفای دیگران می شود. در نسخه ی شفای قرآن اشتباه نیست،همیشه و در اختیار همه است،طبیب این دارو،هم ما را می شناسد،هم دوستمان دارد و هم نتیجه ی نسخه اش ابدی است،نسخه و داروی او هم مشابه ندارد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«فان القرآن شفاء من اکبر داء و هوالکفر و النفاق و الغی و الضلال»[63]،قرآن درمان بزرگ ترین دردهاست که کفر و نفاق و گمراهی باشد.

*خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است: «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»[64]و پیامبرش را برای جهانیان،رحمت قرار داده است، «رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ»[65]هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[66]و هم کتابش رحمت است. «شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ»

پیام ها:

1-چون قرآن از جانب خدایی است که خالق بشر و فطرتِ اوست،قوانین آن نیز با فطرت مطابق و نجات دهنده ی اوست. «شِفاءٌ»

2-آنچه از سوی خدای رحمان و رحیم باشد،رحمت است. «رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»

3-چون کافران به اوامر و نواهی قرآن عمل نمی کنند،نزول هر دستور،جرمشان را بیشتر و خسارتشان را افزون تر می سازد. «لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً»

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً«83»

و هرگاه که به انسان نعمتی عطا کردیم،روی گرداند و شانه ی خودرا(از روی تکبّر)چرخاند و چون(کمترین)گزندی به او رسد(از همه چیز) مأیوس و نومید شود.

نکته ها:

*«نَئابِجانِبِهِ» یعنی به سوی خود رفته،به خود گرایش می یابد و شانه می چرخاند.

پیام ها:

1-رفاه و آسایش،زمینه ساز غفلت است. «إِذا أَنْعَمْنا أَعْرَضَ»

2-انسان به جای اینکه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود،آن را از فکر، استعداد،نبوغ و کار خود می پندارد و خدا را رها می کند. «نَأی بِجانِبِهِ»

3-نعمت ها از خداست،ولی شرّ وبدی از عملکرد خودماست. «أَنْعَمْنا مَسَّهُ الشَّرُّ»

4-انسان آن قدر ضعیف است که با نعمتی،گرفتار غفلت شده و با سختی و حادثه ی کوچکی،نا امید می شود. إِذا أَنْعَمْنا ... أَعْرَضَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً«84»

بگو:هر کس بر ساختار و خُلق و خوی خویش عمل می کند،پس پروردگارتان داناتر است به کسی که به هدایت نزدیک تر است.

نکته ها:

*امام صادق علیه السلام در بحث از نیّت واینکه نیّت از عمل بهتر است،این آیه را تلاوت فرمود.[67]

*«شاکله»،به معنای ساختار و بافت روحی انسان است که در اثر وراثت و تربیت و فرهنگ اجتماعی برای انسان پیدا می شود.بعضی«شاکله»را به معنای فطرت گرفته اند،در حالی که فطرت ها یکدست و ثابت است و آنچه در انسان ها متفاوت است، انگیزه ها،خلق و خوی، عادات و بافت فکری و خانوادگی افراد است و عمل هر کس هم در گرو آنهاست. [68]

پیام ها:

1-رفتار انسان برگرفته از شخصیّت فکری و روحی و اخلاقی اوست. «یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» (از کوزه همان برون تراود که در اوست.)

2-چون رفتارها ریشه در حالات و عادات دارد،باید از انگیزه ها و خوگرفتن های نابجا پرهیز کرد تا اعمال نابجا به صورت ملکه در نیاید. «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»

3-راههای هدایت نیز درجات و سلسله مراتب دارد. «أَهْدی»

4-هر کس نیّت بهتری داشته باشد،به هدایت نزدیک تر است. «أَهْدی سَبِیلاً»

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً«85»

و از تو درباره ی روح می پرسند.بگو:روح از امور پروردگارم(و مربوط به او)است و جز اندکی از دانش به شما نداده اند.

نکته ها:

*کلمه ی«روح»،21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زیر بکار رفته است:

الف:روحی که در کالبد انسان دمیده شده است. «نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ»[69]

ب:وحی. «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»[70]

ج:قرآن. «کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» [71]

د:روح القدس. «أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»[72]

ه:بزرگ فرشتگان. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ»[73]

ولی به هر حال روح بشر،امری پیچیده،ناشناخته و نفخه ای الهی و دارای بعد آسمانی است و تنها خداوند آن را می شناسد.

امام باقر علیه السلام کلمه ی«قلیل»را به علم قلیل تفسیر نکردند،بلکه به معنای افراد قلیل تفسیر فرمودند.[74] یعنی علم کامل،تنها به اندکی از مردم داده شده وتنها آنان به روح آگاهی دارند.

پیام ها:

1-پیامبران،مرجع پرسش های مردم بودند. «یَسْئَلُونَکَ»

2-حقیقت روح،فوق فهم ودانش بشر وسرّی از اسرار الهی است. «مِنْ أَمْرِ رَبِّی»

3-تمام علوم بشری،هدیه ی الهی است. «أُوتِیتُمْ»

4-دانش انسان،محدود و بسیار اندک است. «ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً»

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلاً«86»

واگر بخواهیم،هر آینه آنچه را به تو وحی کرده ایم،(از یادت)می بریم، سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما از تو دفاع کند.

إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً«87»

جز رحمت از پروردگارت(مدافعی نخواهی یافت)،قطعاً فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است.

نکته ها:

*آیه ی 86،حالت تهدیدآمیز نسبت به پیامبر دارد که خداوند،همچنان که عطا می کند،اگر بخواهد بازپس می گیرد[75]و آیه ی 87،لحن تشویق آمیزی دارد.

*قرآن،وحی،نبوّت،خاتمیّت وشفاعت،همه از تفضّلات الهی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده واز مقام ربوبیّت خدا سرچشمه می گیرد و خداوند عطاهایش را از او بازپس نمی گیرد،هر چند دستش باز،قدرتش استوار و می تواند همه را بازگیرد.

پیام ها:

1-نعمت ها را از خداوند بدانیم و مغرور نشویم،زیرا بقا و زوال نعمت ها به اراده ی اوست. «لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا»

2-هیچ کس در برابر قهر الهی نمی تواند نقشی داشته باشد. «ثُمَّ لا تَجِدُ»

3-نزول کتب آسمانی و وحی،از شئون ربوبیّت خداوند و در مسیر تربیت انسان است. بِالَّذِی أَوْحَیْنا ... إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ

4-قرآن،فضل بزرگ الهی است. أَوْحَیْنا ... إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً چون خداوند بزرگ و والاست،لطف او نیز بزرگ،و فضل بزرگ او مخصوص پیامبر است.

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً«88»

بگو:اگر(تمام)انس و جنّ گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند،نمی توانند مثل آن را بیاورند،هر چند که بعضی پشتیبان و یاور دیگری باشند.

نکته ها:

*«ظهیر»،از«ظَهر»به معنای پشتوانه و پشتیبان است.

*آیه،پاسخی است به سخن کفّار که می گفتند: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا»[76]ما هم اگر بخواهیم،می توانیم مثل قرآن را بیاوریم.و این دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونه ای مثل خود(تحّدی)،قرن هاست که بی جواب مانده است و تا کنون نیز دشمنان عرب زبان از اهل کتاب و مکتب های الحادی،با همه ی دشمنی هایشان با اسلام و حمایت قدرت های گوناگون،نتوانسته اند مثل قرآن را بیاورند.

*ویژگی های بی همتای قرآن،عبارت است از اینکه:هم معجزه است،هم روان و متنوّع، هم خبر از آینده می دهد،هم بهترین داستان ها را دارد،هم بهترین شیوه ی دعوت را دارد، هم بیان کننده ی همه ی مسائل و نیازهای فردی و اجتماعی،دنیوی و اخروی در همه ی زمینه ها و در تمام زمان هاست.

پیام ها:

1-جنّیان نیز همانند انسان ها مکلفنّد و قرآن،کتاب آنان نیز می باشد. «اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ»

2-ناتوانی در آوردن نظیرِ قرآن،دلیل اعجاز این کتاب است. «لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً«89»

و همانا در این قرآن،از هرگونه مثال برای مردم آوردیم،ولی بیشتر مردم سرباززده،و جز انکار کاری نکردند!

پیام ها:

1-تنوّع ودگرگونی های بیانی قرآن،از ابعاد اعجاز قرآن است. «صَرَّفْنا»

2-خداوند با آیات قرآن حجّت را بر مردم تمام کرده است. لَقَدْ صَرَّفْنا ...

3-یکنواختی خستگی آور است،پیام دعوت باید متنوّع باشد. «صَرَّفْنا»

4-کتاب هدایت،باید در دسترس همگان باشد. «هذَا الْقُرْآنِ»

5-یکی از بهترین شیوه های تعلیم وتربیت،ضرب المثل وبیان تمثیلی است.

صَرَّفْنا لِلنّاسِ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ

6-مردم متفاوتند ومثال های متنوّع،هر کدام می تواند برای گروهی روشنگر باشد. صَرَّفْنا لِلنّاسِ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ

7-دلیل انکار مردم،لجاجت آنان است،نه آنکه حجّت برای آنان نیامده است.

فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ ...

8-اکثریّت،نشانه ی حقّانیت نیست. «فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ»

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً«90»

وگفتند:ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر برای ما چشمه ای از زمین جاری سازی،

أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً«91»

یا برای تو باغی از خرما وانگور باشد که از میان آن،نهرها جاری گردانی.

نکته ها:

*ینبوع»،به چشمه ای گفته می شود که خشک نشودو همواره بجوشد.

*مشرکان که منکر اعجاز قرآن بودند،شرط ایمان آوردن خود را رسیدن به مادّیات قرار داده و توقّعات نابجایی از پیامبر داشتند.غافل از آنکه پیامبر،برای اثبات نبوّت خود معجزه انجام می دهد،نه برای اشباع هوسهای مردم لجوج،یا سرگرمی وتفریح،یا فرار از کار وتلاش.

*در واقع توقّع نابجا،قساوت،لجاجت،بهانه گیری،ناآگاهی به هدف و بی ادبی دست به دست هم می داد و سبب می شد که از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست های غیر منطقی داشته باشند، از قبیل:چشمه ی آب،باغ،رودخانه،سقوط آسمان،احضار خدا و فرشتگان، خانه ی طلا، پرواز به آسمان،نامه ی خصوصی از سوی خدا.

پیام ها:

1-هر کس به قدر فکرش درخواست دارد،ملاک نبوّت در دید مشرکان باغ و چشمه و مادّیات بود. لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی تَفْجُرَ ...

2-هدف پیامبران،ارشاد مردم به توحید بود،ولی گروهی به فکر باغ و طلا و نقره بودند. لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا ...

3-هر درخواست و توقّعی منطقی نیست.از پیامبران و مبلغان مکتبی،توقّعات نابجا زیاد است. حَتّی تَفْجُرَ ...

أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبِیلاً«92»

یا آسمان را همان گونه که می پنداری به صورت پاره هایی بر ما بیفکنی،یا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بیاوری.

أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً«93»

یا برای تو خانه ای از زر و زیور باشد،یا در آسمان پرواز کنی و به پرواز و بالا رفتن تو(نیز)ایمان نخواهیم آورد تا آنکه کتابی برما فرود آوری که آن را بخوانیم. بگو: پروردگار من منزّه است.آیا جز این است که من بشری فرستاده شده ام؟!

نکته ها:

*«کَما زَعَمْتَ» اشاره به تهدید و وعده ی عذابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه 9 سوره ی سبأ داشته است. «أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ»

*معجزه از شئون ربوبیّت خداوند و سرچشمه ی آن اراده و حکمت الهی است و از شرایط معجزه آن است که بی هدف و بیهوده یا محال نباشد.درخواست های کفّار از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این آیه بیهوده است.ساقط ساختن آسمان به نابودی همه می انجامد و کسی نمی ماند تا ایمان آورد.احضار خدا و فرشتگان هم محال است،چون جسم نیستند تا احضار شوند و ما آنان را مشاهده کنیم.

پیام ها:

1-کفّار،لجوج و بی ادبند.در تعبیر «لَنْ نُؤْمِنَ» و «کَما زَعَمْتَ» نوعی بی ادبی است.

2-کفّار،تهدیدات انبیا را باور نداشتند. «کَما زَعَمْتَ»

3-درخواست های محال و بیهوده پذیرفته نمی شود. «تَأْتِیَ بِاللّهِ»

4-حس گرایی مشرکان،دلیل توقعات نابجای آنان می باشد. تُسْقِطَ ... تَأْتِیَ

وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً«94»

و آنگاه که هدایت به سراغ مردم آمد،چیزی مردم را از ایمان آوردن بازنداشت،جز آنکه گفتند:آیا خداوند،بشری را به عنوان پیامبر، برانگیخته است؟

نکته ها:

*کسانی که دارای منطق درستی نیستند،نقطه ی قوّت را نقطه ضعف می پندارند.انسان بودنِ پیامبر نقطه ی قوّت است،نه ضعف.چون به خاطر داشتن غرائز و امیال و مشکلات، درد انسان ها را درک می کند و می تواند الگوی عملی باشد و نسخه ی مفیدی ارائه بدهد.

*بر طبق آیات قرآن،بهانه های کفّار برای ایمان نیاوردن،از این قرار است:

الف:چرا انبیا انسان هایی همچون ما هستند؟

پاسخ:بهترین نوع تبلیغ آن است که همراه با نمونه ی عملی و ارائه الگو باشد.

ب:اگر بناست انسانی پیامبر باشد،چرا فلانی از فلان خانواده یا شهر نباشد؟

پاسخ:تقسیمات مردم براساس خیال و معیارهای مادّی است،امّا نزول و دریافت وحی لیاقت می خواهد.

ج:چرا خود ما پیامبر نباشیم؟

پاسخ:نبوّت مقامی بس والا،حتّی برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانی با هر سابقه ای سزاوار پیامبری نیست.

د:چرا فرشتگان برخود ما فرود نمی آیند؟

پاسخ:نزول فرشته بر کسانی است که سابقه انحراف و گناهی نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافی را به نام وحی برای مردم می آورند.

پیام ها:

1-کفّار،بهانه جو و بی منطقند.بهانه ی کفّار این بود که چرا پیامبر بشری همانند آنهاست. ما مَنَعَ ...

2-پیامبران برای هدایت و تربیت مردم،به سراغ آنان می رفتند. «جاءَهُمُ الْهُدی»

3-شخصیّت و کرامت انسان،چون برای انسان جاهلی ناشناخته بود، می پنداشت که انسان لایق نبوّت نیست. «بَشَراً رَسُولاً»

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَهٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً«95»

بگو:اگر در زمین فرشتگانی بودند که با اطمینان و آرامش راه می رفتند، هر آینه ما از آسمان فرشته ای را به عنوان فرستاده بر آنان می فرستادیم.

نکته ها:

*آیه،در ردّ دیدگاه آنان که به بشر بودن پیامبر اعتراض داشتند،می فرماید:فرستادن پیامبر، سنّت الهی وضرورت دینی است،حتّی اگر همه اهل زمین فرشته بودند و نزاع و کشمکشی نیز میان آنان نبود و همه در آرامش و رفاه بودند،باز هم فرستاده ای از جنس آنان از جانب خداوند می آمد،چون وظیفه ی انبیا،تکامل و رشد معنوی و الگو دادن است،نه تنها رفع خصومت و دشمنی میان آنان.

پیام ها:

1-همگونی رهبران با مردم،لازمه ی تربیت و الگوپذیری آنان است.انسان برای انسان،فرشته برای فرشته. «مَلائِکَهٌ مَلَکاً»

2-رسالت و پیامبری از جانب خداست و انتخابی نیست. لَنَزَّلْنا ... رَسُولاً

قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً«96»

بگو:میان من و شما خدا برای گواهی کافی است،همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.

پیام ها:

1-خداوند با بیان گواه بودن و علم خود به برخوردهای بی منطق کفّار،پیامبر را دلداری می دهد. «قُلْ کَفی بِاللّهِ»

2-تکیه گاه پیامبران خداست،لذا قاطعیّت دارند وعقب نشینی ندارند. «کَفی بِاللّهِ»

3-خداوند با مشرکان اتمام حجّت کرده است،بنابراین به مجادلات باید پایان داد. «کَفی بِاللّهِ شَهِیداً»

4-ایمان به علم و آگاهی خداوند،سبب دوری از انحراف وبهانه جویی است.

«کَفی بِاللّهِ شَهِیداً»

5-شاهد باید عالم،دقیق و بصیر باشد. شَهِیداً ... خَبِیراً بَصِیراً

6-خداوند،هم شاهد آن است که پیامبر به وظیفه اش عمل کرده است،هم از لجاجت و سرسختی یا ایمان و تسلیم بندگانش آگاه است. کَفی بِاللّهِ شَهِیداً ...

إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً

وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً«97»

و هر که را خدا هدایت کند،پس همو هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد،هرگز یاورانی جز خدا برای آنان نخواهی یافت و ما در روز قیامت، آنان را واژگون(به صورت خزنده)کور و کر و لال محشور می کنیم و جایگاهشان دوزخ است،که هرگاه خاموش شود،آتش آنان را بیافزاییم.

نکته ها:

*«خَبَتْ» ،به معنای فروکش کردن شعله است.و«سعیر»،به معنای شعله ور شدن آتش و از نام های جهنّم است.

*سؤال: اگر گمراهان در قیامت،کر و کور و لالند،پس چگونه در آیات دیگر،از دیدن آتش؛ «رَأَی الْمُجْرِمُونَ النّارَ»[77]،یا شنیدن صدای دوزخ؛ «سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» [78]،یا فریاد و شیون آنان؛ «دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً»[79]سخن به میان آمده است؟

پاسخ: مراحل و مواقف قیامت متفاوت و متعدّد است.در هر موقفی ممکن است حالتی باشد که در مرحله ی بعد از آن نباشد. [80]

پیام ها:

1-هدایت تنها به علم،عقل و استدلال نیست،توفیق الهی نیز می خواهد. «مَنْ یَهْدِ اللّهُ»

2-گمراهان را نجات بخشی جز خدا نیست. مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ ...

3-کسی که از گوش،چشم و زبان خود در مسیر حقّ یافتن،حقّ گفتن و حقّ دیدن بهره نگیرد،در قیامت نیز کور،کر،لال و واژگون محشور می شود.این در واقع نوعی تجسّم عمل انسان است! نَحْشُرُهُمْ ... عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا

4-آتش دوزخ،برای مجرمان پیوسته شعله ورتر می شود. «کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً»

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً«98»

آن(دوزخ)کیفر آنان است،بدان جهت که کافر شدند و گفتند:آیا پس از آنکه(مردیم و به صورت)استخوان و(مثل کاه)ریزریز شدیم،آیا واقعاً به صورت آفریده ی جدیدی برانگیخته خواهیم شد؟

نکته ها:

*«رفات»،ذرّات کاه است که چنان ریز شده که دیگر قابل شکستن نیست. [81]

پیام ها:

1-قهر خدا نسبت به کافران،بی دلیل نیست،بلکه نتیجه ی عملکرد خودشان است. «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ»

2-کافران بر انکار معاد دلیل ندارند و آنچه می گویند یا از روی استهزا،یا تعجّب و یا استبعاد است. «أَ إِنّا»

3-معاد،جسمانی است. «عِظاماً وَ رُفاتاً خَلْقاً جَدِیداً»

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظّالِمُونَ إِلاّ کُفُوراً«99»

آیا نیاندیشیده اند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده است،بر آفریدن مثل این مردم نیز تواناست؟و خداوند برای آنان مدّتی معیّن کرده که شکّی در آن نیست،امّا ستمگران سرباز زده و جز به کفر به چیزی تن نمی دهند.

نکته ها:

*عبارت «لا رَیْبَ فِیهِ» ،یعنی جای هیچ تردیدی در قرآن نیست،نه آنکه هیچ کس تردیدی در آن نمی کند.

*قرآن بارها برای شک زدایی از معاد،به آفرینش آسمان ها وزمین وعظمت دستگاه خلقت و قدرت الهی بر آفرینش،اشاره کرده است. «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» [82]آیا آفرینش شما سخت تر است یا آسمان که آن را بنا نهاد؟یعنی بهترین دلیل بر امکان وجود یک چیز، واقع شدن و بودن آن است.

*در قیامت،استخوان های پوسیده همان استخوان های دنیوی و روح ملحق شده به آنها همان روح است،امّا قرآن «مِثْلَهُمْ» می گوید،مانند خشتی که اگر در هم کوبیده و دوباره از همان گل خشتی بسازند،می گویند:این مثل اوّلی است،نه عین آن.با آنکه موادّش همان مواد است.[83] «مِثْلَهُمْ»

پیام ها:

1-بهترین دلیل بر امکان معاد،توجّه به قدرت الهی در طبیعت است. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا»

2-زندگی دنیا چند روزی بیشتر نیست،کافران این همه سرسختی نکنند،یا مرگشان می رسد،یا قیامت. «جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً»

3-بی توجّهی به قدرت خداوند و استبعاد قیامت،عملی ظالمانه است، «فَأَبَی الظّالِمُونَ» و ظلم زمینه ی کفر است. «إِلاّ کُفُوراً»

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْفاقِ وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً«100»

بگو:اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بودید،قطعاً از ترس انفاق(و تهی دستی،) چیزی به کسی نمی دادید.وانسان تنگ نظر و بخیل است!

نکته ها:

*«قتور»از«قتر»به معنای بخل وامساک از بخشش است.

پیام ها:

1-کثرت مال اثری در سخاوتِ افراد حریص وبخیل ندارد.بعضی انسان ها سیری ناپذیرند و هرچه بیندوزند،باز نگران کم شدن آنند. لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ ... لَأَمْسَکْتُمْ ...

2-ترس از تهی دستی یکی از ریشه های بخل است. «لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْفاقِ»

3-سرچشمه رفتار بشر،روحیّه وخصلت های اوست. لَأَمْسَکْتُمْ ... کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً«101»

همانا به موسی نُه معجزه ی روشن دادیم.پس،از بنی اسرائیل آنگاه که (موسی)به سراغشان آمد سؤال کن.پس فرعون(با دیدن آن همه معجزه) به او گفت:ای موسی! من تو را قطعاً افسون شده می پندارم.

نکته ها:

*معجزات نه گانه ی حضرت موسی علیه السلام عبارت بود از:

1-اژدها شدن عصا.2-سفیدی کف دست.3-شکافتن دریا با عصا.4-طوفان.5-هجوم ملخ.6-هجوم شپش.7-هجوم قورباغه.8-خون شدن آبها.9-جاری شدن دوازده چشمه از سنگ با یک عصا زدن.

البتّه می توان گفت:معجزات آن حضرت هیجده تا بوده است،چون بازگشت هر یک از آنها به حالت اوّل نیز معجزه ای دیگر است.

*سؤال: قرآن غیر از این نه معجزه،معجزات دیگری هم برای حضرت موسی بیان کرده است،مانند کنده شدن کوه و بالای سر یهود قرار گرفتن آن،نزول طعامِ مَنّ و سَلوی، گاو ذبح شده ای که مرده را زنده کرد،پس چرا نه معجزه ذکر شده است؟

پاسخ: تعداد 9 معجزه درباره ی فرعون بود که با دیدن آنها باز هم ایمان نیاورد. معجزات دیگر به فرعون ارتباط نداشت[84]

پیام ها:

1-خداوند،از پیامبران خود پشتیبانی می کند. «لَقَدْ آتَیْنا»

2-خداوند با دادن معجزات به پیامبران،به مردم اتمام حجّت می کند. «لَقَدْ آتَیْنا»

3-آنان که سرسخت ترند،نیاز به استدلال و معجزه ی بیشتری دارند. «تِسْعَ آیاتٍ»

4-معجزه،باید روشن و بی تردید باشد. «بَیِّناتٍ»

5-پیامبران،پزشکانی اند که به سراغ مردم می روند.[85] «جاءَهُمْ»

6-مستکبران در برابر معجزات و برهان ها دست به تحقیر و توهین می زنند.

«لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً»

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً«102»

موسی گفت:قطعاً می دانی که این(معجزات)را جز پروردگار آسمان ها و زمین برای بصیرت شما نفرستاده است و من تو را ای فرعون! هلاک شده می پندارم.

نکته ها:

*سؤال: با آنکه موسی علیه السلام به هلاک شدن فرعون یقین داشت،چرا می گوید: «لَأَظُنُّکَ» گمان دارم؟

پاسخ: اوّلاً:ظنّ تنها به معنای گمان نیست،بلکه به باور ویقین نیز گفته شده است.

ثانیاً:شاید امیدی به هدایتش داشت.

ثالثاً:وقتی دشمن پرده دری نمی کند،ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نیز حریم را نگه داریم.فرعون گفت: «لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً» موسی نیز در جواب او فرمود: «لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً»

پیام ها:

1-گاهی انسان با آنکه حقّ را می داند،امّا خود را به جهالت می زند. لَقَدْ عَلِمْتَ ...

2-علم به تنهایی در هدایت و راهیابی انسان کافی نیست،بلکه ایمان و تسلیم لازم است،وگرنه فرعون هم علم داشت. «عَلِمْتَ»

3-معجزات موسی به قدری روشن بود که فرعون هم به آن علم داشت. «عَلِمْتَ»

4-معجزات برای بصیرت مردم است،ولی در سحر و جادو بصیرت نیست.

«بَصائِرَ»

5-در نظام های حکومتی فاسد،برای هدایت مردم باید به سراغ رئیس حکومت رفت. «یا فِرْعَوْنُ»

6-پیامبران الهی،به راه خود مطمئن بودند،از این رو با صراحت به طاغوت ها اخطار می کردند. «لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً»

7-هرکه حقّ را بفهمد،امّا لجاجت وکبر ورزد،هلاک می شود. عَلِمْتَ ... مَثْبُوراً

فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً«103»

پس(فرعون)تصمیم گرفت که آنان را از آن سرزمین تبعید کند،پس ما او و همه ی همراهانش را غرق کردیم.

وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً«104»

و پس از آن(غرق فرعون)به بنی اسرائیل گفتیم:در این سرزمین مستقرّ شوید، پس چون موعد آخرت فرا رسد،همه ی شما را با هم گرد خواهیم آورد.

نکته ها:

*«استفزاز»به معنای بیرون کردن با زور است.قرآن بارها به این شیوه ی ظالمان نسبت به اولیای الهی و ناکام ماندنشان اشاره کرده است.ابراهیم را در آتش افکندند،خدا آتش را سرد کرد،یوسف را به چاه انداختند،عزیز مصرش کرد.پیامبر را از مکّه بیرون کردند،خداوند حکومتِ جهان اسلام را به او عطا کرد.این سنّت و قانون الهی است که در برابر مکر اهل باطل،تدبیر مناسب دارد.

*«لفیف»،به معنای گروه های به هم پیوسته و انبوه می باشد.

پیام ها:

1-منطق طاغوت،خشونت وتبعید است ومردان حقّ را تحمّل نمی کنند. «فَأَرادَ»

2-در برابر اراده ی طاغوت،اراده و قهر خداوند است. فَأَرادَ ... فَأَغْرَقْناهُ

3-هرچند فکر گناه،گناه نیست،امّا اراده ی خطرناکی همچون تبعید پیامبران،قهر الهی را به دنبال دارد. فَأَرادَ ... فَأَغْرَقْناهُ

4-همه ی قدرت نمایی طاغوت ها،در زمین ومحدود است. «مِنَ الْأَرْضِ»

5-عذاب الهی،پس از اتمام حجّت است.بعد از آمدن معجزات و ایمان نیاوردن مردم،هلاکت حتمی است. «فَأَغْرَقْناهُ»

6-پایان کار طاغوت ها و همکارانشان،هلاکت و نابودی است. «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً»

7-کمک به ستمگران سبب شریک شدن در هلاکت آنان است. «مَنْ مَعَهُ»

8-رهبران فاسد در هلاکت مردم نقش دارند. «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ»

9-آنان که چند روزی بر منطقه ای حاکم می شوند،باید پاسخگوی خدا در قیامت باشند. اُسْکُنُوا الْأَرْضَ ... جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً«105»

و ما قرآن را به حقّ نازل کردیم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بیم رسان نفرستادیم.

پیام ها:

1-سلامت قرآن تضمین شده است.هم خداوند قرآن را به حقّ نازل کرد،هم وحی الهی به سلامت به مقصد رسید و شیاطین نتوانستند آسیبی به آن رسانند. «بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ»

2-محور کار پیامبران،بشارت و انذار است و حقِّ کاستن و افزودن بر وحی را ندارند. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

3-مسئولیّت پذیرش یا نپذیرفتن مردم با پیامبر نیست و کسی حقّ تحمیل عقیده بر دیگران را ندارد. «ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

4-بشارت و انذار در کنار هم مؤثّر است. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً«106»

و قرآنی که آن را بخش بخش کردیم تا آن را با تأنّی ودرنگ بر مردم بخوانی و آن را آنگونه که باید به تدریج نازل کردیم.

نکته ها:

*یکی از اعتراض های کفّار این بود که چرا قرآن یکباره نازل نمی شود، «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً» [86]این آیه پاسخی به گفته ی آنان است.

*آیات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و برای رفع نیاز همه ی طبقات در طول تاریخ است،بخش بخش نازل شده تا با رویدادهای گوناگون،تطبیق داشته و برای منتظران دلچسب تر باشد.مثلاً اگر آیات جهاد در زمان صلح نازل می شد،در جایگاه واقعی خود نبود.

*تدریج،یکی از سنّت های الهی است،چه در آفرینش،که جهان را در شش روز آفرید و چه در نزول قرآن،با آنکه می توانست یکباره نازل کند یا بیافریند.

نزول تدریجی آیات قرآن برای آن بود که علم به آن توأم با عمل به آن شود.البتّه از نزول تدریجی قرآن،ارتباط دائمی پیامبر صلی الله علیه و آله با مبدأ وحی نیز استفاده می شود.

پیام ها:

1-بخش بخش شدن قرآن به اراده خداوند است. «فَرَقْناهُ»

2-تعلیم و تربیت و ارشاد،باید تدریجی باشد. «فَرَقْناهُ عَلی مُکْثٍ»

3-تلاوت تدریجی قرآن،شنونده را برای آیات دیگر تشنه و منتظر می کند. «عَلی مُکْثٍ»  «مُکْثٍ» آرامش همراه اطمینان است.

4-یک مربّی و مصلح،باید برای دراز مدّت برنامه داشته باشد و از زمان و نیازمندی های جدید غافل نباشد. «عَلی مُکْثٍ»

5-گرچه روح بزرگ پیامبر ظرفیّت دریافت همه ی وحی را یکجا دارد،امّا مردم کم ظرفیّتند و باید به تدریج آن را دریابند. «لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ»

6-قرآن،علاوه بر جنبه ی تعلیمی،جنبه ی اجرایی هم دارد که باید به تدریج اجرا شود.اجرای صدها دستور در جامعه ای که صدها فساد دارد،یکباره محال است. «نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً»

قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً«107»

بگو:به قرآن ایمان آورید یا ایمان نیاورید(برای خداوند فرقی ندارد)، قطعاً آنان که پیش از این علم داده شده اند،هرگاه برآنان تلاوت می شود، سجده کنان بر چانه ها به زمین می افتند.

نکته ها:

*«یَخِرُّونَ» ،از«خریر»،به معنای صدای آبی است که از بلندی سرازیر می شود.همچنین به کسانی که برای خدا بی اختیار به سجده می افتند در حالی که صدایشان به تسبیح بلند است نیز گفته می شود.

*به چانه افتادن،کنایه از نهایت تواضع و تسلیم است که علاوه بر پیشانی،همه ی صورت و چانه هم بر روی خاک قرار می گیرد.

پیام ها:

1-ایمان و کفر مردم،در حقانیّت قرآن اثری ندارد. «آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا»

2-علم،هدیه ای الهی است. «أُوتُوا الْعِلْمَ»

3-برخلاف آنان که جهل را منشأ ایمان به خدا و مذهب می دانند،قرآن علم و دانایی را ریشه ی ایمان می داند. أُوتُوا الْعِلْمَ ... یَخِرُّونَ

4-جمعی از علمای اهل کتاب،به قرآن ایمان آوردند و قرآن در روح آنان اثری عمیق گذاشت. أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ ... یَخِرُّونَ

5-علم واقعی آن است که انسان را در برابر حق،به خضوع وادار کند. «أُوتُوا الْعِلْمَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً»

6-هنگام لجاجتِ گروهی در برابر حق،باید یادآور گروهی شد که اهل اطاعت بودند،تا سرسختی مخالفان در روحیه ی ما اثر بدی نگذارد. «مِنْ قَبْلِهِ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً»

7-قرآن به قدری بلندمرتبه و پر محتواست که هنگام تلاوت خضوع دانشمندان را به دنبال دارد. إِذا یُتْلی ... یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً

وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً«108»

ومی گویند:پروردگارمان منزّه است،همانا وعده پروردگار ما انجام شدنی است.

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً«109»

و گریه کنان بر چانه ها(به سجده)می افتند و همواره بر خشوعشان افزوده می شود.

نکته ها:

*تکرار تعبیر «یَخِرُّونَ» ؛یا برای تکرار سجده ی آنان است،یا برای ارج نهادن به آن کمال،و یا برای آنکه در مرحله ی اوّل،سجودشان برای معرفت آیات قرآن و رسیدن به وعده ی تورات و انجیل بوده و در مرحله ی دوّم،به خاطر اشک و روحیّه ی خشوع بوده است.

*در تورات و انجیل،بارها وعده ی آمدن پیامبر خاتم داده شده بود.این آیه اشاره به آن است که برخی اهل کتاب،چون تحقّق وعده ی الهی را می دیدند،به تسبیح خدا و سجود خاشعانه می پرداختند.

پیام ها:

1-بازگویی گفتار و رفتار خوبان و مؤمنان،در تربیت دیگران مؤثر است وَ یَقُولُونَ ...

2-عالمان،خدا را از هر عیبی منزّه می دانند، أُوتُوا الْعِلْمَ ... یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا (عقیده به نقص خداوند،برخاسته از جهل انسان است.)

3-تلاوت قرآن،در بعضی از چند جهت تأثیر می گذارد:عمل،بیان وقلب.

«سُجَّداً یَقُولُونَ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»

4-تلاوت قرآن،انسان را دائماً بالا می برد. «إِذا یُتْلی یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»

5-معرفت و خشوع،محدودیّتی ندارد.هرچه معرفت بیشتر شود،خشوع هم بیشتر است. «یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»

6-گریه در حال عبادت و سجود،ارزشمند است. «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ»

7-ذکر خدا در سجده،نشان دهنده ی ارزش سجده است. «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ»

8-گریه از برکات و آثار علم است. «أُوتُوا الْعِلْمَ یَبْکُونَ»

9-اشکی ارزشمند است که دائمی باشد،نه لحظه ای. «یَبْکُونَ»

قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً«110»

بگو:نام اللّه را بخوانید یا نام رحمان را،هر کدام را بخوانید،پس بهترین نامها از آن اوست.ونمازت را خیلی بلند یا خیلی آهسته نخوان ومیان این دو،راهِ(معتدلی)را انتخاب کن.

نکته ها:

*در بعضی تفاسیر آمده است:پیامبر در مسجدالحرام دعا می خواند و می گفت:«یا الله یا رحمن»/دّه ای پنداشتند که او دو خدا را می خواند که یکی«اللّه»است و دیگری «رحمان».آیه نازل شد و این شبهه را زدود.[87]

*بعضی نام ها تنها علامت و نشان است و کاری به تطابق معنا با مسمّی ندارد،مثل شناسایی افراد از طریق صدا،لباس،ماشین،یا شناسایی کشور یا مؤسسه ای از راه آرم و نشان.امّا گاهی اسامی تنها آرم نیستند،بلکه محتوا و پیام دارند،مثل نام های مبارک خدا که هر یک،گویای کمالی از ذات اوست.

*هرگاه پیامبر بلند نماز می خواند،کفّار با شعر خواندن بلند،مزاحم می شدند و هرگاه آهسته می خواند،اصحاب نمی شنیدند.نزول این آیه،دستور به قرائتی بین بلند و آهسته بود[88]

*در روایات شیعه و سنّی آمده است:خداوند 99 اسم دارد که هر که در دعا خداوند را به آنها بخواند،رستگار وپیروز می شود. [89]

پیام ها:

1-پیامبر باید شبهات را برطرف کند. «قُلِ»

2-نام های خدا،همه به یک حقیقت برمی گردد و عین ذات اوست. «أَیًّا ما تَدْعُوا»

3-اسمای حُسنی وبرترین صفات،مخصوص خداوند است. «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

4-چون از سویی خدا و کمالاتش بی نهایت است،و از سوی دیگر عقل و کلمات انسان محدود،بهترین راه آن است که خدا را به نام هایی بخوانیم که از خود او و قرآن گرفته ایم،وگرنه انسان ممکن است به انحراف افتد واسم های نامناسب برای خدا بتراشد. «الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

5-در دعا خواندن،انسان آزاد است که خدا را به هر یک از نام هایش که می خواهد، بخواند. أَیًّا ما تَدْعُوا ...

6-در همه ی نام های خدا،بهترین معانی و مقدّس ترین مفاهیم به کار رفته است.

«فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

7-اسلام،دینی میانه و معتدل است،حتّی قرائت نمازش باید با صدایی میانه باشد. «وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً»

8-اسلام،غیر از نیّت و عمل،به شیوه و کیفیّت عمل هم نظر دارد.نماز باید روی آداب خاصّ خوانده شود. «لا تَجْهَرْ لا تُخافِتْ اِبْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ»

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً«111»

و بگو:ستایش از آنِ خداوندی است که نه فرزندی برای خود گرفته است، و نه در حاکمیّت،شریکی برای او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف، یاوری گرفته است.و او را به طور شایسته،بزرگ بشمار.

نکته ها:

*این سوره،با تسبیح خداوند آغاز شد و با حمد و تکبیر او پایان گرفت،چنانکه سوره ی مؤمنون نیز با رستگاری مؤمنان آغاز شده، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و با رستگار نشدن کفّار، پایان گرفته است. «لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»

*در روایات،تلاوت این آیه،برای ادای دین و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بیماری، مؤثّر شمرده شده است.

*نفی فرزند از خداوند،در مقابل یهود و مسیحیّت است،و نفی شریک در مقابل قریش و نفی ولیّ در مقابل برخی از مجوسان و ستاره پرستان است. [90]

پیام ها:

1-ستایش خدا را از خدا بیاموزیم. قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ ...

2-دلیل اختصاص ستایش ها به خدا،بی نیازی اوست. «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً»

3-عظمت و بزرگی خدا را عظمتی ویژه دانسته و او را بی نیاز مطلق بدانیم. «کَبِّرْهُ تَکْبِیراً»

«الحمدللّه ربّ العالمین »



[1] - کهف،50

[2] - شعراء،95

[3] - اسراء،64.

[4] - اعراف،12

[5] - حجر،29.

[6] - مفردات راغب

[7] - در سخن بزرگان آمده است:«آخر ما یخرج من رؤوس الصدّیقین حُبّ الرئاسه»آخرین چیزی که انسان در خودسازی از آن دل می کند،جاه ومقام است

[8] - تفسیر نورالثقلین

[9] - بحار،ج101،ص 136

[10] - کافی،ج5،ص 502

[11] - نحل،99

[12] - اعراف،201

[13] - بحار،ج 63،ص 268 و ج 53،ص 182.

[14] - حجرات،13

[15] - تین،4

[16] - تفسیر نورالثقلین

[17] - تین،5.

[18] - جمعه،5

[19] - اعراف،176

[20] - اعراف،179

[21] - بقره،74

[22] - تفسیر کنزالدقائق

[23] - .انبیاء،73

[24] - قصص،41

[25] - تفسیر نورالثقلین

[26] - حاقّه،19

[27] - تفسیر کنزالدقائق

[28] - تفسیر کنزالدقائق

[29] - اسراء،97

[30] - توحید صدوق،ص 455.

[31] - تفسیر المیزان

[32] - نظیر آیه ی«لن ترضی عنک الیهود و لاالنّصاری حتّی تتّبع ملّتهم»یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد،مگر آنکه از کیش و آیین آنان پیروی کنی.بقره،120.

[33] - حاقّه،44-46

[34] - زمر،65

[35] - .«ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره».تفسیر نورالثقلین

[36] - تفسیر مجمع البیان

[37] - تفسیر اطیب البیان

[38] - کافی،ج3،ص 275

[39] - کافی،ج3،ص 275

[40] - تفسیر المیزان.

[41] - .پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«لاصلوه الاّ بقرآن».کنزالعمّال،ح 19698

[42] - سفینه البحار

[43] - بحار،ج 84،ص 140

[44] - سجده،17

[45] - تفسیر مجمع البیان

[46] - تفسیر فرقان

[47] - تفسیر نورالثقلین

[48] - بحار،ج 87،ص 145.

[49] - فجر،1

[50] - مدّثر،34.

[51] - .شمس،3

[52] - فجر،4

[53] - تکویر،17

[54] - مدّثر،33

[55] - ذاریات،18

[56] - آل عمران،17.

[57] - تفسیر نورالثقلین

[58] - تفسیر المیزان

[59] - رعد،17.

[60] - انبیاء،18

[61] - بقره،185

[62] - بقره،2

[63] - نهج البلاغه،خطبه 176

[64] - انعام،12

[65] - انبیاء،107

[66] - فتح،29

[67] - تفسیر نورالثقلین.

[68] - تفسیر فرقان.

[69] - سجده،9

[70] - غافر،15

[71] - شوری،52

[72] - بقره،87

[73] - .قدر،4.

[74] - تفسیرنورالثقلین.

[75] - نسبت به موارد دیگر نیز چنین است،همانگونه که «خلقکم» ،«یذهبکم». همانگونه که«یعزّ»،«یذلّ»،همانگونه که«یهدی»،«یضلّ»،همانگونه که «احیاکم»، «یمیتکم»، همانگونه که«ینصرکم»،«یخذلکم».آری،آفریدن و بردن،عزّت و ذلّت، هدایت و ضلالت، حیات و مرگ،یاری و خواری تنها به دست اوست.

[76] - انفال،31

[77] - کهف،53

[78] - فرقان،12

[79] - فرقان،13

[80] - تفسیر تبیان

[81] - مفردات راغب

[82] - نازعات،27

[83] - تفسیر نورالثقلین

[84] - تفسیر المیزان،فرقان

[85] - حضرت علی علیه السلام در معرّفی پیامبر فرمود:«طبیبٌ دوّارٌ بطبّه».نهج البلاغه،خطبه،108

[86] - فرقان،32.

[87] - تفاسیر تبیان و فرقان

[88] - تفسیر ابوالفتوح رازی

[89] - تفاسیر طبری،المیزان و مجمع البیان

[90] - تفسیر مجمع البیان ونمونه


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس