آيات 1 تا 19

 بـسـم اللّه الرّحـمـن الرّحـيـم

 و الذاريات ذروا (1)

 فالحاملات وقرا (2)

 فالجاريت يسرا (3)

 فـالمـقسمات امرا (4)

 انما توعدون لصادق (5)

 و ان الدين لواقع (6)

 و السماء ذات الحبك (7)

 انـكـم لفـى قـول مـخـتـلف (8)

 يـوفـك عـنـه مـن افـك (9)

 قتل الخراصون (10)

 الذين هم فى غمره ساهون (11)

 يسئلون ايان يوم الدين (12)

 يوم هم عـلى النـار يـفـتـنـون (13)

 ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون (14)

 ان المتقين فى جـنـات و عـيـون (15)

 اخـذيـن مـا اتـيـهـم ربـهـم انـهـم كـانـوا قـبل ذلك محسنين (16)

 كانوا قليلا من اليل ما يهجعون (17)

 و بالاسحارهم يستغفرون (18)

 و فى اموالهم حق للسائل و المحروم (19).

ترجمه آيات

بـه نـام خـدا كـه هم رحمان است و هم رحيم. سوگند به بادهايى كه ذرات سر راه خود را به اطراف مى پراكند (1).

و پس از آن سوگند به ابرهاى سنگين بار از آب (2).

و سپس سوگند به كشتى هايى كه به آسانى در درياها در حركتند (3).

و آنگاه به فرشتگانى سوگند كه امر خدا را در بين خود تقسيم مى كنند (4).

كه آنچه بدان تهديد شده ايد صادق و آمدنى است (5).

و محققا روز جزا واقع شدنى است (6).

به آسمان آراسته سوگند (7).

كه شما در سخنانى مختلف سرگردانيد (8).

سخنانى كه هر كس از كتاب خدا منحرف مى شود به وسيله آن منحرف مى شود (9).

خـدا بـكشد كسانى را كه بى دليل و برهان در باره روز جزاء سخن مى گويند (و مردم را منحرف مى كند) (10).

آنهايى كه در جهلى عميق غرق در غفلتند (11).

و در چنين ظلمت و غفلتى مى پرسند روز جزاء كى است (12).

روزى است كه همين خراصان در آتش گداخته مى شوند (13).

و به ايشان گفته مى شود بچشيد ان عذابى را كه مى خواستيد در آمدنش عجله شود (14).

محققا مردم با تقوى در بهشت ها و چشمه سارهايى وصف ناپذيرند (15).

در حـالى كـه بـه آنـچـه پـروردگـارشـان بـه ايشان مى دهد راضى اند، چون در دنيا از نيكوكاران بودند (16).

آرى، اندكى از شب ها را مى خوابيدند (17).

و در سحرها استغفار مى كردند (18).

و در اموال خود براى سائل و محروم حقى قائل بودند (19).

بيان آيات

بيان غرض و مفاد اين آيات شريفه

دعـوت پـيامبر اسلام همواره لبه تيزش به طرف وثنيت بود، كه ايشان را به توحيد در ربـوبـيـت مـى خـواند، و مى خواست به آنها بفهماند كه خداى تعالى تنها رب آنان و رب تمامى عالم است. و اين دعوتش از دو طريق بود، يكى از راه بشارت و نويد، و يكى از راه انذار و تهديد كه مخصوصا بر اين انذار بيشتر تكيه داشت. و انذارش به دو چيز بود: يـكـى عـذاب دنيا كه اقوام و ملل گذشته را به جرم تكذيب منقرض ساخت. و يكى هم عذاب آخرت كه عذابى است جاودانه. و در پيشبرد دعوت همين انذار مؤثر و عمده بود، چون اگر حساب و جزاى روز قيامت نباشد، ايمان به وحدانيت خدا و نبوت انبياء لغو و بى اثر است.

همچنان كه مشركين به همين منظور خداى آسمان و زمين را با خدايان دروغين معاوضه كردند، و شديدا با اصول سه گانه توحيد و نبوت و معاد مخالفت و انكار مى ورزيدند.

آرى مى خواستند با انكار معاد و اصرار در اينكه چنين چيزى نيست و مسخره كردن آن به هر راهـى كـه مـمـكـن باشد خود را از قيد و بند آزاد كنند، چون آنها هم اين قدر مى فهميدند كه اگـر بـتـوانـنـد اصـل سـوم يـعـنـى مـعـاد را بـاطـل كـنـنـد آن دو اصل ديگر خود به خود باطل مى شود.

و ايـن سـوره متعرض مسأله معاد و انكار مشركين نسبت به آن است. و با اين مسأله ختم مى شـود. امـا نـه از ايـن جـهت كه خود معاد را اثبات كند، همچنان كه در مواردى از كلام مجيدش، معاد بدان جهت كه معاد است مورد نظر قرار گرفته، بلكه از اين جهت متعرض ‍ آن شده كه روز جزاء است، و كسى كه وعده آن را داده خداى تعالى است، و خداى تعالى هم يگانه رب ايشان است، و وعده او صدق است، و در آن شكى نيست.

و بـه همين منظور وقتى رشته كلام به احتجاج بر مسأله معاد مى كشد، بر مسأله توحيد احـتـجاج مى كند، و آيات بيرونى از زمينى و آسمانى و آيات درونى را به رخ مى كشد. و عـذابـهـايـى كـه بـا آن عـذابـهـا امـت هـاى گـذشـتـه را بـه دنـبـال دعـوت بـه تـوحـيـد عـقوبت كرد - وقتى دعوت انبيا را نپذيرفتند، و نبوتشان را تكذيب كردند - ذكر مى كند، و اين نيست مگر براى همين منظور كه با اثبات توحيد، روز جزاء را كه خداى واحد وعده داده اثبات كند، خدايى كه هرگز خلف وعده نمى كند، از سوى ديگر روز جزاء را اثبات كند كه دعوت نبويه از آن خبر داده ، (دعوتى كه هرگز دروغ و فـريـب در آن وجـود نـدارد)، تـا در نتيجه راهى براى انكار معاد برايشان باقى نماند، و نتوانند از راه انكار معاد مسأله توحيد و نبوت را هم لغو جلوه دهند، كه بيانش گذشت.

اين سوره به شهادت سياق آياتش، در مكه نازل شـده، و احـدى هـم در اين معنا اختلاف ندارد. و هر چند همه آياتش برجسته است، اما يكى از برجسته ترين آياتش آيه شريفه (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ) است.

و ايـن نـوزده آيـه اى كـه از اول سوره در اينجا آورديم، در حقيقت آغاز گفتار است، و در آن خـاطـرنـشـان مـى سـازد ايـن وعده اى كه داده شده اند وعده اى است حق و صدق، و انكارشان نـسـبـت بـه آن و لجـبـازيـشـان در انـكـار آن بـه جـز تـخـمـيـن و احـتـمـال دليـلى نـدارد، آنـگـاه بـه تـو صـيـف روز جزاء مى پردازد كه متقين در آن روز چه وصفى دارند، و منكرين چه حالى.

 

و الذاريات ذروا فالحاملات وقرا فالجاريات يسرا فالمقسمات امرا

كـلمـه (ذاريـات ) جمع (ذاريه ) است، و ذاريه از (ذرو) گرفته شده. وقتى مى گويند (ذرت الريح التراب ) و يا مى گويند تذور الريح التراب ذروا معنايش اين اسـت كـه باد، خاكها را پراكنده كرد، و به پرواز درآورد. و كلمه (وقر) - به كسره واو و سكون قاف - به معناى سنگينى بار در پشت و يا شكم است.

اشاره به ايـنـكـه سوگندهاى چهارگانه در آيات : (والذاريات ذروا...) سوگند به همه اسباب مؤثر در تدبير سراسر جهان است

و ايـنـكـه در ايـن آيات پشت سر هم سوگند خورده، براى اين بوده كه مطلبى را كه بر سـر آن سـوگـنـد مى خورد تأكيد كند، و آن مطلب عبارت است از آمدن روزى كه در آن روز جـزاى اعـمـال داده مى شود. در جمله (و الذاريات ذروا) سوگند مى خورد به نسيم هايى كه خاك را بلند مى كند و به هوا مى برد، و جمله (فالحاملات وقرا) با فائى كه در آغـازش دارد و تـاءخـير و ترتيب را مى فهماند، جمله اى است كه عطف بر جمله (الذاريات ) شـده، و سـوگـنـدى اسـت به ابرهاى حامله و باردار از باران، و جمله (فالجاريات يسرا) كه باز عطف به جمله قبلى است ، سوگندى است به كشتى هايى كه به سهولت در دريا روانند.

و جـمـله (فـالمقسمات امرا) كه عطف بر جمله قبلى است سوگندى است به ملائكه اى كه كارشان اين است كه به امر پروردگار عمل مى كنند، و اوامر خدا را در بين خود به اختلاف مقامهايى كه دارند تقسيم مى كنند.

آرى، امـر پروردگار صاحب عرش، در خلقت و تدبير، امرى است واحد، ولى وقتى اين امر واحـد را ملائكه اى حمل مى كنند كه پست هاى مختلف و ماءموريت هاى گوناگون دارند، قهرا همان امر واحد بر طبق اختلاف مقامات ايشان تقسيم و تكه تكه مى شود، و همچنين اين تقسيم ادامه دارد تا به دست فرشتگانى برسد كه ماءمور پديد آوردن حوادث جزئى عالمند، در آنجا ديگر بيشتر تكه تكه مى شود و تكثير مى پذيرد.

و ايـن آيـات چهارگانه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد تمامى تدابير عالم را در زير پـوشـش خـود مى گيرد، و به همه اشاره دارد، چون هم نمونه اى از تدبير امور خشكيها را كـه هـمـان (و الذاريـات ذروا) بـاشـد آورده و هم نمونه اى از تدابير امور درياها را در جمله (فالجاريات يسرا) ذكر كرده، و هم نمونه اى از تدابير مربوط به فضا را در عـبـارت (فالحاملات وقرا) خاطرنشان ساخته، و هم تدابير مربوط به تمامى باقى مـانـدگـان زوايـاى عـالم، و بالاخره مجموع عالم را در عبارت (فالمقسمات امرا) اشاره كرده كه گفتيم منظور از آن ملائكه است كه واسطه هاى تدبير هستند، و اوامر خداى تعالى را تقسيم مى كنند.

پـس ايـن آيات چهارگانه در اين معنا است كه فرموده باشد: سوگند مى خورم به تمامى اسبابى كه در تدبير سراسر جهان مؤثرند كه مطلب چنين و چنان است. در رواياتى كه از طـرق شـيـعـه و سـنـى از عـلى (عـليـه افـضـل الصـلوات و السـلام ) نقل شده آيات مزبور به همان معنايى كه گذشت تفسير شده.

ولى از فخر رازى حكايت مى كنند كه در تفسير كبير خود گفته : اين به ذهن نزديكتر است كـه هـر چـهـار آيـه را حـمل كنيم بر همان بادها، چون بادها، هم ذارياتند، و خاك را بالا مى بـرند، و هم حاملاتند، چون به بارانها آبستنند، و هم جارياتند كه به سهولت در فضا جريان دارند، و هم مقسماتند براى اينكه ابرها را در بين اقطار مختلف زمين تقسيم مى كنند.

ولى حق مطلب اين است كه آنچه كه وى آن را نزديك به ذهن خوانده از ذهن دور است، و آنچه ما گفتيم منيع تر از توجيه او است.

 

انما توعدون لصادق و ان الدين لواقع

كـلمـه (ما) موصوله است و ضمير در (توعدون ) به آن برمى گردد، چيزى كه هست ضـمـيـر حـذف شـده، و تـقـديـر آن (ان الذى توعدونه ) است. البته ممكن است (ما) مـصـدريـه، و جـمـله (توعدون ) از وعده باشد، نه از وعيد، همچنان كه وقوع جمله (ان الديـن لواقـع ) ايـن مـعـنا را تاءييد مى كند، چون كلمه دين به معناى مطلق جزا است، چه وعـده بـاشـد و چـه وعـيـد. بـعـضـى هـم گفته اند: جمله (توعدون ) از (ايعاد) مصدر (وعـيـد) اسـت، و تـنـهـا شـامـل عـذاب مـى شـود، نه مطلق جزاء همچنان كه آيه (فذكر بالقران من يخاف وعيد) نيز مؤيد آن است.

و اگـر وعده (و يا وعيد) را صادق خوانده، با اينكه در حقيقت صادق، وعده و وعيد دهنده اسـت، از بـاب مـجاز در نسبت است، همان طور كه اين مجاز در جمله (فى عيشه راضيه ) نـيـز بـه كـار رفته، چون در حقيقت صاحب عيش راضى است نه خود عيش. و يا از باب اين است كه مضافى از آن حذف شده و تقديرش (وعده ذوصدق ) است، يعنى وعده كسى كه داراى صدق مى باشد، همچنان كه نظير اين را در جمله (فى عيشه راضيه ) گفته اند، و كلمه (دين ) به معناى جزاء است.

تأكيد بر صدق و وقوع معاد و جزا

و به هر حال جمله (انما توعدون لصادق ) جواب قسم است، يعنى همان مطلبى است كه بـراى اثـبات و تأكيد ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله (و ان الدين لواقع ) عطف اسـت بـر آن، و بـه مـنزله تفسير آن است. و معناى مجموع كلام اين است كه : به چه و چه سـوگـنـد مـى خـورم كـه آنچه وعده داده شده ايد (يعنى آن وعده هايى كه در قرآن هست و يا رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله وسلّم )، به وسيله وحى به شما وعده مى دهد كه روز جزايى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسيد، اگر اعمالتان خير است ، بـه جـزاى خـيرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسيد) صادق است، و روز جزاء آمدنى است.

 

و السماء ذات الحبك

كلمه (حبك ) به معناى حسن و زينت است، و به معناى خلقت عادلانه نيز هست، و وقتى به (حـبـيـكـه ) يـا (حـبـاك ) جمع بسته مى شود معنايش طريقه يا طرايق است، يعنى آن خطها و راههايى كه در هنگام وزش باد به روى آب پيدا مى شود.

معناى آيه : (والسماء ذات الحبك) و مقصود از اينكه كفـار در (قول مختلف) هستند

و معناى آيه بنا بر معناى اول چنين مى شود: به آسمان داراى حسن و زينت سوگند مى خورم. در ايـن صـورت ايـن آيـه بـه آيـه (انـا زيـنا السماء الدنيا بزينه الكواكب ) شباهت خـواهـد داشـت. و بـنـا بـر مـعـنـاى دوم چـنـيـن مـى شـود: بـه آسـمـان كـه خـلقـتـى مـعـتـدل دارد سـوگند. و در اين صورت به آيه (و السماء بنيناها بايد) شباهت دارد. و بـنـا بـر مـعـنـاى سـوم چـنـيـن مـى شـود: به آسمانى كه داراى خطوط است سوگند. در اين صورت به آيه (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ) نظر دارد.

و بـعـيـد نـيـسـت كـه ظـهورش در معناى سوم بيشتر باشد، براى اينكه آن وقت سوگند با جـوابـش مـنـاسب تر خواهد بود، چون جواب قسم عبارت است از اختلاف مردم و تشتت آنان در طـريـقـه هـايـى كـه دارنـد. هـمـچـنـان كـه ظـهـور قـسـم هـاى سـه گـانـه قـبـل، يعنى ذاريات و حاملات و جاريات، در معناى جرى و سير با جوابش كه جمله (انما تـوعـدون...) است، در معناى جرى مشترك است، چون جواب قسم نيز متضمن معناى رجوع و سير به سوى خدا مى باشد.

 

انكم لفى قول مختلف يوفك عنه من افك

قول مختلف سخن متناقضى را گويند كه ابعاضش با يكديگر نسازد، و يكديگر را تكذيب كنند. و از آنجايى كه زمينه كلام اثبات صدق قرآن و يا دعوت و يا صدق گفتار آن جناب در وعـده هـايـى اسـت كـه از مسأله بـعـث و جـزاء مـى دهـد، نـاگـزيـر مـراد از قـول مـخـتـلف - البـتـه ايـن كـه مـى گـوييم قطعى نيست ليكن از احتمالات ديگر به ذهن نزديك تر است - سخنان مختلفى است كه كفار به منظور انكار آنچه قرآن اثبات مى كند مى زدند، اينك فهرستى از سخنان ايشان :

1- مى گفتند: اين كتاب سحر است، و آورنده اش ساحر.

2- مى گفتند: جن به او صدمه زده و ديوانه اش كرده.

3- مـى گـفـتـنـد: القـاءهـاى شـيـطـانـهـاى جـنـى اسـت و خـود او مـردى كـاهـن و رمال است.

4- اين كتاب شعر و آورنده اش شاعر است.

5- مى گفتند: دروغهايى است كه به خدا مى بندد.

6- مى گفتند: فردى از بشر او را درس مى دهد.

7- هـمـه ايـنها كه مى گويد خرافات كهنه اى است كه از جايى پيدا كرده، و از روى آن نوشته است.

(يـوفـك عـنـه مـن افـك ) - كـلمـه (افـك ) به معناى صرف و منحرف كردن است. و ضـمـيـر (عـنـه ) بـه كـتـاب بـرمـى گـردد، امـا از ايـن جـهـت كـه مـشتمل بر وعده به آمدن قيامت، و اثبات جزاء است. و معنايش اين است كه : منحرف مى شود از قـرآن هـر كـس كـه مـنـحـرف مـى شـود. و بـعـضـى ضـمـيـر عـنـه را بـه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) برگردانيده، گفته اند: معناى جمله اين است كه مـنـحـرف مـى شـود از ايـمـان بـه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) هر كس كه مى شـود. ولى خـوانـنـده مـحـترم توجه دارد كه معناى قبلى با سياق موافقتر است، هر چند كه برگشت هر دو به يك معنا است.

وجوه مختلف در معناى جمله : (يؤفك عنه من افك)

و از بـعـضى از مفسرين حكايت شده كه گفته اند: ضمير (عنه ) به كلمه (ما توعدون ) و يـا بـه (ديـن ) بـرمـى گـردد زيـرا خـداى تـعـالى اول سـوگـنـد خـورد بـه (ذاريـات ) و آن چـند چيز ديگر كه بعث و جزاء حق است، سپس سـوگـند خورد به آسمان كه كفار در باره وقوع بعث در قولى مختلف هستند، بعضى شك دارنـد و بعضى منكرند، آنگاه مى فرمايد منحرف مى شوند از اقرار به امر قيامت و جزاء، اشـخـاصـى كه به دست ديگران منحرف شده اند. و اين وجه هم قريب به همان وجه سابق است.

و از بـعـضـى ديـگـر حـكـايـت شـده كـه گـفـتـه انـد: ضـمـيـر در (عـنـه ) بـه قول مختلف بر مى گردد، و كلمه (عن ) تعليل را مى رساند، همچنان كه در آيه (و ما نحن بتاركى الهتنا عن قولك ) علت را افاده مى كند، و در نتيجه جمله مورد بحث صفتى مى شود براى قول، و معنايش اين است كه : شما در قولى مختلف هستيد، قولى انحرافى كه به سبب اشخاص منحرف كننده، انحرافى شده است. و اين وجه خوبى است.

بـعـضـى ديگر گفته اند: ضمير در (انكم ) به مسلمان و كافر، هر دو برمى گردد، و در نتيجه منظور از قول مختلف قول مسلمين است كه مى گويند بعث و جزاء واقع شدنى است، و قـول كـفـار اين است كه مى گويند: واقع شدنى نيست. و شايد سياق آيه با اين وجه خـيـلى سـازگـار نباشد. و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند، كه خيلى بى اساس است و فايده اى در نقل آنها نيست.

 

قتل الخراصون الذين هم فى غمره ساهون يسئلون ايان يوم الدين

اصل كلمه (خرص ) عبارت است از سخنى كه با گمان و تخمين و بدون علم زده شود، و چـون چنين سخنى در خطر اين هست كه دروغ در آن رخنه كرده باشد، لذا كذاب دروغپرداز را هـم (خـراص ) گفته اند. و اما اينكه منظور از خراصان چه كسانى هستند، از هر احتمالى بـه ذهـن نـزديـك تـر ايـن احـتـمال است كه بگوييم مراد همان كسانى هستند كه بدون علم و بدون دليل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى كردند، و در آن از روى مظنه و تخمين شك و ترديد نموده، منكر آن مى شدند.

و جمله (قتل الخراصون ) نفرينى است بر آنان كه كشته شوند. و اين كنايه اى است از نـوعـى طـرد و مـحـروم كـردن كـسـى از رسـتـگـارى. و آن مـفـسـرى هـم كـه كـلمـه (قتل ) را به معناى (لعن ) گرفته برگشت سخنش به همين معنا است.

(الذيـن هـم فـى غـمـره سـاهون ) - كلمه (غمره ) به طورى كه راغب مى گويد: آب بسيار زيادى است كه بستر خود را پوشانده باشد، يعنى ته آب پيدا نباشد. و اين كلمه مـثلى شده است براى جهاتى كه صاحبش را پوشانده باشد. و مراد از سهو - به طورى كه گفته اند - مطلق غفلت است.

و معناى آيه با در نظر داشتن اينكه در وصف خراصون است، اين است كه : اين خراصان در جهالتى عميق قرار دارند، آنچنان جهل بر آنان احاطه دارد كه از حقيقت آنچه به ايشان خبر مى دهند غافلند.

(يـسـئلون ايـان يـوم الديـن ) - ضمير جمع در جمله (يسالون مى پرسند) به همان خـراصـان بـرمـى گـردد. آنـهـا بـودنـد كـه بـه عـنوان استهزاء عجله مى كردند كه بايد بـگـويـى روز جـزاء چـه وقـت اسـت، هـمـچـنـان كـه در جـاى ديگر از ايشان حكايت كرده كه پرسيدند (متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).

توضيحى در مورد جمله : (ايان يوم الدين) كه سـؤال (خراصون) از زمان روز قيامت است

 كلمه (ايان ) وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چيزى كه اين كلمه بر سر آن در آمـده، و پـرسـش كـفـار با اين كلمه از (يوم الدين ) - كه ظاهر در زمان است - بدين عـنـايـت بـوده كـه بـر آن وعـده داده شـده و مـلحـق بـه زمـانـيـات است و لذا با اين كلمه سؤ ال شـده ؛ زيـرا قـيامت شؤ ونى دارد كه آن شؤ ون ملحق به زمانيات است. همان طور كه از زمـانـيـات با كلمه (ايان ) و (متى ) سؤ ال مى شود. مثلا گفته مى شود: (متى يوم العيد روز عيد چه زمانى است ) - برخى از مفسرين چنين گفته اند.

ممكن هم هست استعمال اين گونه كلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفيت و زمان باشد، به اينكه اوصاف مخصوص ‍ ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان اين زمان، يعنى زمان رخ دادن اين اوصاف كى است، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و يـا قـبـل از چه زمانى بوده ؛ مثل اينكه مى پرسند: روز عيد كى است ؟ و جواب مى دهند: ده روز ديـگـر. و يـا مى پرسند: روز عيد كى بود؟ مى گويند ده روز جلوتر بود، در حالى كـه اصـل ايـن سـؤ ال مـجـازى اسـت، چون روز عيد خودش روز و زمان است زمان كه در زمان قرار نمى گيرد، بلكه اوصاف مختص به آن است كه در زمان واقع مى شود، و اين گونه سوالات مختص به كلام عرب نيست. و در قرآن كريم نيز بسيار آمده.

 

يوم هم على النار يفتنون

ضـمـيـر جـمـع بـه خـراصـان بـرمـى گـردد، و كـلمـه (فـتـن ) در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظـرف (يـوم ) متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده. و يا متعلق است به مبتدائى كه در كلام نيامده، و تقديرش اين است كه : (يوم الدين در روزى واقع مى شود كه خراصان در آتش معذبند و يا مى سوزند).

و اين آيه جواب از سؤ ال آنان بود كه مى پرسيدند (ايان يوم الدين )، چيزى كه هست بـه جـاى ايـنـكـه تـاريـخ آن را در پاسخ معين كند صفت آن را بيان كرد، و اشاره كرد به ايـنـكـه كـفـار در آن روز چـه حـالى دارنـد، و ايـن بـدان جـهـت بـود كـه وقـت قـيـامـت جـزء مـسـائل غـيبى است، آن غيب هايى كه احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا كسى را بدان آگاهى نـيـسـت ؛ چـون خـداى تعالى بعضى از مسائل غيبى را به بعضى از انبيائش اطلاع مى دهد، ولى قـيامت از آن حوادثى است كه علمش مخصوص به خود اوست، همچنان كه فرموده : (لا يجليها لوقتها الا هو).

 

ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون

ايـن آيـه حـكـايـت مـى كند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكه اش به امر او در روز قيامت به خراصان مى كنند، در حالى كه در آتش ‍ افتاده مى سوزند.

و معناى آن اين است كه : به ايشان گفته مى شود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است ، اين عذاب همان بود كه عجله مى كرديد، و به عنوان استهزاء مى گفتيد: چه وقت مى رسد.

 

ان المتقين فى جنات و عيون

اين جمله حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند.

و اگـر جـنـات و عـيـون را نكره (بدون الف و لام ) آورده براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان، توصيف كنند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه قرار گرفتن متقيان در بهشت درست است، چـون بـالاخـره بـهـشت منزلگاهى است، ولى چشمه ها كه قرارگاه نيستند، چرا فرموده : متقيان در چشمه ها هستند؟ جواب اين است كه اين تعبير از باب توسعه و مجاز است، و معناى تحت اللفظى منظور نيست.

 

اخذين ما اتيهم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين

يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خـداونـد و از آنـچـه بـه آنـهـا داده راضـى انـد. ايـن مـعـنـا از تـعـبـير به (آخذين ) و (ايـتـاء) و از نـسـبـت ايـتـاء بـه پـروردگـارشـان فـهـمـيـده مـى شـود. ايـن آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مى فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يـعـنـى در دنـيـا در اعـمـالشـان نـيـكـوكـار بـودنـد، و اعمال نيكى داشتند.

 

كانوا قليلا من الليل ما يهجعون

ايـن آيـه و آيـات بـعـدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند. كلمه (هجوع ) كه مصدر فعل (يهجعون ) است، به معناى خواب در شب است. بعضى هم گفته اند اصلا به معناى خواب اندك است.

مـمـكـن اسـت كـلمـه (مـا) زائده بـاشـد و كـلمـه (يـهـجـعـون ) خـبـر بـاشد براى كلمه (كـانوا)، و كلمه (قليلا) ظرفى باشد متعلق به (يهجعون ) و ممكن هم هست كلمه (قـليـلا) صـفت باشد براى مفعول مطلقى كه در كلام نيامده، كه تقدير آن (يهجعون هجوعا قليلا) باشد.

معناى اينكه در وصف متقين فرمود: (كانوا قليلا مـن الليل ما يهجعون)

و كلمه (من الليل ) در هر حال متعلق است به كلمه (قليلا)، و معناى آيه اين است كه : متقين در دنيا زمان اندكى از شب را مى خوابيدند. و يا: مى خوابيدند خوابيدنى اندك.

هـمـه ايـنـهـا در صـورتـى بود كه : كلمه (ما) زائده باشد، ممكن هم هست آن را موصوله گـرفـت، و ضـمـيرى كه بايد به آن برگردد حذف شده باشد، و كلمه (قليلا) خبر كـلمـه (كانوا) و موصول، فاعل آن باشد، كه بنابراين معنايش چنين مى شود: كم بود از شب كه در آن مى خوابيدند.

و بـاز احـتـمال دارد (ما) مصدريه باشد، و مصدرى كه اين كلمه از آن و از مدخولش به دست مى آيد فاعل (قليلا) و خود كلمه (قليلا) خبر باشد، براى (كانوا).

و بـه هـر حـال بـايـد ديـد اندكى از شب چه معنا دارد؛ اگر آن را با مجموع زمان همه شبها قـيـاس كنيم، آن وقت معنايش اين مى شود كه (متقين از هر شب زمان اندكى را مى خوابند، و بيشترش را به عبادت مى پردازند) و اگر با مجموع شبها مقايسه كنيم، آن وقت معنايش ايـن مـى شـود كه : (ايشان در كمترين شبى مى خوابند، بلكه بيشتر شبها تا به صبح بيدارند).

 

و بالاسحار هم يستغفرون

يـعـنـى در سـحـرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مى طلبند. بعضى هم گفته اند: مـراد از اسـتـغـفـار، نـمـاز اسـت ولى ايـن قـول بـى اشكال نيست.

 

و فى اموالهم حق للسائل و المحروم

آن دو آيه كه گذشت سيره متقين نسبت به درگاه خداى سبحان را بيان مى كرد و مى فرمود شـب زنـده دارنـد و در سـحرها استغفار مى كنند، ولى اين آيه سيره آنان را در برابر مردم بيان مى كند، و آن اين است كه به سائل و محروم كمك مالى مى كنند. و اما اينكه فرمود: در امـوال آنـان حـقـى اسـت بـراى سـائل و مـحـروم، بـا ايـنـكـه حـق مـذكـور تـنـهـا در امـوال آنـان نـيـست، در اموال همه هست، براى اين بوده كه بفهماند متقين با صفايى كه در فـطـرتـشـان هـسـت ايـن مـعـنـا را درك مـى كـنـنـد، و خـودشـان مـى فـهـمـنـد كـه سـائل و مـحـروم حـقـى در امـوال آنـان دارد، و بـه هـمـيـن جـهـت عـمـل هـم مـى كـنـنـد، تـا رحـمـت را انـتـشـار داده، نـيـكـوكـارى را بـر اميال نفسانى خود مقدم بدارند.

(سـائل ) عـبـارت اسـت از كسى كه از انسان چيزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر كند. ولى محروم به معناى كسى است كه از رزق محروم است، و كوشش او به جايى نمى رسد، هر چند كه از شدت عفتى كه دارد سؤ ال نمى كند.

بحث روايتى

چنـد روايـت دربـاره مـراد از ذاريـات، حـامـلات، جـاريـات، مـقـسـمات، و در معناى (و السماء ذات الحبك)

در تـفـسـيـر قـمـى اسـت كـه پـدرم از ابـن ابـى عـمـيـر از جـمـيـل از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) روايـت كـرد كه در معناى آيه (و الذاريات ذروا) فرمود: ابن الكواء از امير المؤمنين (عليه السلام ) پرسيد: اين آيه چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: منظور از (ذاريات ) باد است. و از (حاملات وقرا) پرسيد. فرمود: ابر است. و از (فـالجـاريات يسرا) پرسيد. فرمود: كشتيها است. از (مقسمات امرا) پرسيد. فرمود: ملائكه است.

مؤلف: اين حديث از طرق اهل سنت هم روايت شده، و روح المعانى آن را آورده.

و در الدر المـنـثـور اسـت كـه عـبـد الرزاق، فـاريابى، سعيد بن منصور، حارث ابن ابى اسـامـه، ابـن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن انبارى در كتاب المصاحف و حاكم (وى حـديـث را صـحـيـح دانـسـته ) و بيهقى - در شعب الايمان - از چند طريق از على ابن ابى طالب روايت كرده اند كه فرمود: (و الذاريات ذروا) بادها است، (فالحاملات وقرا) ابرها است، (فالجاريات يسرا) كشتيها است، (فالمقسمات امرا) ملائكه است.

و در مـجـمـع البـيـان مـى گـويد: امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: براى احـدى جـايـز نـيست سوگند بخورد مگر به خدا. و خدا به هر يك از مخلوقاتش بخواهد مى تـوانـد سـوگـند بخورد. و در الدر المنثور است كه ابن منيع از على بن ابى طالب روايت كـرده كـه شـخـصـى از آن جـنـاب از آيـه و (السـمـاء ذات الحـبـك ) سـؤ ال كرد، فرمود: يعنى داراى خلقتى زيبا است.

مؤلف: نـظـيـر ايـن روايـت را صـاحب مجمع البيان نيز آورده، به اين عبارت كه بعضى گـفـتـه انـد: يـعـنـى داراى حـسـن و زيـنت است - نقل از على (عليه السلام ) - و در جوامع الجـامـع ايـنـطـور آورده : و از عـلى (عـليـه السـلام ) نقل شده كه فرمود: منظور حسن و زينت آسمان است.

و در بعضى از اخبار، آيه (انكم لفى قول مختلف يوفك عنه من افك ) بر مسأله ولايت تطبيق شده.

روايـتـى در مـعـنـاى (قـليـلا مـن الليل ما يهجعون) و (بالاسحار هم يستغفرون) و مراداز (سائل) و (محروم)

و در مـجـمـع البـيـان در ذيـل آيـه (كـانـوا قـليـلا مـن الليـل مـا يهجعون ) مى گويد: بعضى گفته اند معنايش اين است كه : كمترين شبى است كـه بـر آنـان بـگـذرد، مـگـر آنكه مشغول نمازند - اين معنا از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده.

و در هـمـان كـتـاب در ذيل كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: (و فى الاسحارهم يستغفرون )، مـى گـويد: امام صادق (عليه السلام ) فرموده : منظور اين است كه در نماز وتر، كه آخرين نماز شب است، و در نزديكهاى صبح انجام مى شود، هفتاد بار استغفار مى كنند.

و در الدر المـنـثـور اسـت كـه ابـن مـردويـه از انـس روايـت كـرده كـه گـفـت : رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله وسلّم ) فرمود: براى شب زنده دارى و نماز شب، آخر شـب را بـيـشـتـر از اول شـب دوسـت دارم چـون خـداى تـعـالى فـرمـوده : (و بـالاسـحـار هم يـسـتـغـفـرون ). و در هـمـان كـتـابـسـت كـه ابـن مـردويـه از ابـن عـمـر از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روايت كرده كه در پاسخ كسى كه از معناى جمله (و بالاسحار هم يستغفرون ) پرسيد، فرمود: يعنى نماز مى خوانند.

مؤلف: شـايـد تـفـسير استغفار به نماز از اين جهت است كه استغفار جزئى از نماز شب، يعنى نماز وتر است، همچنان كه در آيه (و قران الفجر ان قران الفجر كان مشهودا) منظور از قرآن فجر همان نماز است.

و در تـفـسـيـر قـمـى در ذيـل آيـه (و فـى امـوالهـم حـق للسـائل و المـحـروم ) فـرمـوده : سـائل كـسـى اسـت كـه سـؤ ال مى كند، و محروم كسى است كه از تلاشش جلوگيرى شده است.

و در تـهذيب به سند خود از صفوان جمال از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در مـعـنـاى هـمـان آيـه فرموده : محروم، آن اهل حرفه اى است كه مزد روزانه اش كفاف خريد و فروشش را نمى دهد.

و نـيـز مـى گـويـد: در روايـتـى ديـگـر آمـده كـه امـام بـاقـر و امـام صادق (عليه السلام ) فـرمـودنـد: مـحـروم مـردى اسـت كـه در عـقـلش كـمـبـودى نـيـسـت، و اهل حرفه هم هست، ولى تنگ روزى است.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس