آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


ق و القرءان المجيد (1)
بل عجبوا اءن جاءهم منذر منهم فقال الكافرون هذا شى ء عجيب (2)
اءءذا متنا و كنا ترابا ذلك رجع بعيد (3)
قد علمنا ما تنقص الا رض منهم و عندنا كتاب حفيظ (4)
بل كذبوا بالحق لماجاءهم فهم فى اءمر مريج (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ق - سوگند به قرآن مجيد.
2 - آنـهـا تـعـجـب كردند كه پيامبرى انذارگر از ميان خودشان آمده ، و كافران گفتند: اين چيز عجيب است !
3 - آيـا هـنـگـامـى كـه مـا مـرديـم و خـاك شديم دو باره به زندگى باز مى گرديم ؟ اين بازگشتى است بعيد!
4 - ولى ما مى دانيم آنچه را زمين از بدن آنها مى كاهد، و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است .
5 - آنها حق را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند لذا پيوسته در كار پراكنده خود متحيرند!
تفسير :
منكران لجوج در كار خود سرگردانند!
در اين جا بار ديگر در آغاز اين سوره به بعضى از (حروف مقطعه ) برخورد مى كنيم و آن حـرف (ق ) اسـت ، و چـنـانـكـه قـبـلا نـيـز گـفـتـه ايـم يـكـى از تـفـسـيـرهـاى قـابـل تـوجـه (حـروف مـقطعه ) اين است كه قرآن با آنهمه عظمت از ماده سادهاى همچون حـروف (الفـبـا) تـشـكـيـل يـافـتـه ، و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه ابـداعـگـر و نـازل كـنـنـده قـرآن مـجـيـد عـلم و قـدرت بـى پايان داشته كه از چنين ابزار ساده اى چنان تركيب عالى آفريده است .
البـتـه تـفسيرهاى ديگرى براى (حروف مقطعه ) نيز وجود دارد كه مى توانيد در آغاز سـوره هـاى (بـقـره ،) (آل عـمـران )، (اعـراف ) و سـوره هـاى (حـم ) مـطـالعه فرمائيد.
برخى از مفسران نيز (ق ) را اشاره به بعضى از اسماء الله (مانند قادر و (قيوم ) ) دانسته اند.
در بسيارى از تفاسير نيز آمده كه (ق ) نام كوهى است عظيم كه محيط به كره زمين است ، در ايـنـكـه ايـن كـدام كوه است كه بر كره زمين يا مجموعه جهان احاطه دارد؟ و منظور از آن چيست ؟ اينجا جاى بحث آن نيست ، آنچه لازم
مى دانيم در اينجا اشاره كنيم اين است كه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه (ق ) در اين سـوره اشـاره بـه (كـوه قـاف ) بـاشـد، چـرا كـه نه تنها تناسبى با بحثهاى سوره ندارد، حرف ق در اينجا همانند سائر حروف مقطعه اى است كه در آغاز سوره هاى قرآن آمده ، بـعـلاوه اگـر مـنـظور از آن كوه قاف بود مى بايست با (واو) قسم همراه باشد مانند (و الطورو) امثال آن ، و ذكر يك كلمه بدون مبتدا و خبر يا واو قسم مفهومى ندارد.
از هـمه اينها گذشته رسم الخط تمام قرآنها اين است كه ق به صورت مفرد نوشته ، در حالى كه (كوه قاف ) را به صورت (قاف ) مى نويسند.
از جمله امورى كه گواهى مى دهد ذكر اين حرف از حروف مقطعه براى بيان عظمت قرآن است ايـنـكـه بـلافـاصله بعد از آن سوگند به قرآن مجيد ياد كرده ، مى فرمايد: (قسم به قرآن مجيد) (و القرآن المجيد).
(مـجـيـد) از مـاده (مـجـد) بـه مـعـنى شرافت گسترده است ، و از آنجا كه قرآن عظمت و شـرافـتـى بـى پـايـان دارد كـلمـه (مـجـيـد) از هر نظر سزاوار آن است ، ظاهرش زيبا، محتوايش عظيم ، دستوراتش عالى ، و برنامه هايش آموزنده و حياتبخش ‍ است .
در ايـنـكـه ايـن قـسم به چه منظور ذكر شده ، و به اصطلاح (مقسم له ) چيست ؟ مفسران احـتـمـالات زيـادى داده اند، ولى با توجه به آيات بعد به نظر مى رسد كه جواب قسم هـمـان مساءله (نبوت ) پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) يا (رستاخيز) انسانها بعد از مرگ است .
سپس به بيان پاره اى از ايرادهاى بى اساس كفار و مشركان عرب پرداخته ، از ميان آنها به دو ايراد اشاره مى كند:
نـخـسـت مـى گـويـد: (بلكه آنها تعجب كردند كه پيامبرى انذارگر، از خود آنها آمده ، و كـافـران گـفـتـنـد: ايـن چـيـز عـجـيـبـى اسـت )؟! (بـل عـجـبـوا ان جـائهـم مـنـذر مـنـهـم فقال الكافرون هذا شى ء عجيب ).
ايـن ايـرادى است كه قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره كرده ، و تكرار آن نشان مى دهد كه از ايرادهاى اصلى كفار بوده كه همواره آن را تكرار مى كردند.
نه تنها به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) كه به ساير پيامبران نيز همين ايراد را مـى گـرفـتـند، گاه مى گفتند: ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آبـاؤ نـا: (شـمـا تـنـهـا انـسـانهائى مثل ما هستيد كه مى خواهيد ما را از آنچه نياكانمان مى پرستيدند باز داريد)! (ابراهيم - 10).
و گـاه مـى گفتند: ما هذا الا بشر مثلكم ياكل مما تاكلون منه و يشرب مما تشربون : (اين انـسـانـى هـمـانـنـد شـمـا اسـت ، از آنچه مى خوريد، مى خورد و از آنچه شما مى نوشيد مى نوشد)! (مؤ منون - 33).
و گـاه مـى افـزودنـد: لولا انـزل اليـه ملك فيكون معه نذيرا: (چرا فرشته اى همراه او نازل نشده تا همراه او انذار كند)؟! (فرقان - 7).
ولى همه اينها بهانه هائى بود براى عدم تسليم در برابر حق .
قـرآن در آيـات مـورد بـحث پاسخى از اين ايراد نمى گويد، چرا كه بارها به آن پاسخ گـفته است ، كه اگر فرضا فرشته اى مى فرستاديم آن را به صورت بشر قرار مى داديم ، يعنى رهبر و راهنماى انسان تنها مى تواند انسان باشد، تا از تمام دردها، نيازها، تـمـايـلات ، خـواستها و مسائل زندگى او با خبر باشد، و از سوى ديگر بتواند در جنبه هاى عملى الگوئى براى آنها گردد،
و نـگـويـنـد اگر او هم از جنس ما بود، هرگز پاك و پاكيزه نمى ماند چرا كه : قاضى ار با ما نشيند برفشاند دست را
محتسب گر مى خورد معذور دارد مست را!
بنابراين برنامه هايش تنها به درد خودش مى خورد نه به درد بشر!.
بعد از اين ايراد به رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اينكه چگونه از جنس بشر اسـت ؟ ايـراد ديـگـرى بـه مـحـتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مساله اى مى گذارند كه بـراى آنـهـا از هر نظر عجيب و غريب بود، آنها مى گفتند: (آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك شـديـم دو بـاره بـه زنـدگـى باز مى گرديم ، آنچنان كه او مى گويد؟ اين بازگشتى است بعيد)! (اءاذا متنا و كنا ترابا ذلك رجع بعيد).
بـه هـر حـال آنـهـا بـازگـشـت مـجـدد بـه زنـدگـى را مـسـاله اى دور از عـقـل مـى پـنـداشـتـنـد، بـلكـه گـاه آن را مـحـال دانـسـتـه ، و ادعـاى آن را دليـل بـر جـنـون گـويـنـده اش مـى گـرفـتـنـد! چـنـانـكـه در آيـه 7 و 8 سـبا مى خوانيم : قـال الذيـن كـفـروا هـل نـدلكـم عـلى رجـل يـنـبـئكـم اذا مـزقـتـم كـل مـمـزق انـكـم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنة : (كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى دهد هنگامى كه كاملا از هم متلاشى شديد بار ديگر به خلقت تازهاى بر مى گرديد، آيا افترا بر خدا بسته ؟ يا جنون دارد)؟!
تـنـهـا در ايـنـجـا نـيست كه اين ايراد را به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) كردند، بارها
گفتند، و بارها پاسخ شنيدند و باز هم از روى لجاجت تكرار كردند.
به هر حال قرآن مجيد در اينجا از چند راه به آنها پاسخ مى گويد:
نـخـسـت : بـه عـلم بـى پـايان خدا اشاره كرده ، مى فرمايد: (ما مى دانيم آنچه را زمين از بـدن آنها مى كاهد و كم مى كند؟ و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است ) (قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ).
اگـر اشـكـال و ايراد شما به خاطر اين است كه استخوانهاى آدمى مى پوسد، و گوشت او خـاك مـى شـود، و جـزء زمـيـن مـى گـردد و ذراتـى از آن نـيـز تـبـديـل بـه بـخـار و گـازهاى پراكنده در هوا مى گردد، چه كسى مى تواند آنها را جمع آورى كند؟ و اصلا چه كسى از آنها با خبر است ؟
پـاسـخـش مـعـلوم است : خداوندى كه علم او به تمام اشياء احاطه دارد تمام اين ذرات را مى شـنـاسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مى كند، همانگونه كه ذرات پراكنده آهن را در ميان تلى از غبار با يك قطعه آهنربا ميتوان جمع - آورى كرد، جمع آورى ذرات پراكنده هر انسان براى خدا از اينهم آسان تر است .
و اگـر ايـراد آنـهـا ايـن اسـت كـه حـسـاب اعـمـال انـسـان را چه كسى براى معاد و رستاخيز نـگـهميدارد؟ پاسخش اين است كه همه اينها در لوح محفوظ ثبت است ، و اصولا چيزى در اين عـالم گـم نـمـى شـود، حـتـى اعـمـال شـمـا بـاقـى مـى مـانـد، هـر چـنـد تـغـيـيـر شكل مى دهد.
(كـتـاب حـفـيـظ) بـه مـعـنـى كـتـابـى اسـت كـه حـافـظ اعـمـال تـمـام انـسـانـهـا و غـيـر آن است ، و اشاره به (لوح محفوظ) است كه شرح آن را ذيل آيه 39 سوره رعد داده ايم (جلد دهم صفحه 241).
سپس به پاسخ ديگرى مى پردازد كه بيشتر جنبه روانى دارد، مى گويد:
(ولى آنـهـا حـق را هـنـگـامـى كـه بـه سـراغـشـان آمـد تـكـذيـب كـردنـد) (بل كذبوا بالحق لما جائهم ).
يـعنى آنها آگاهانه منكر حق شده اند، و گرنه گرد و غبارى بر چهره حق نيست ، و چنانكه در آيات بعد مى آيد آنها صحنه معاد را با چشم خود مكرر در اين دنيا مى بينند و جاى شك و ترديد ندارد.
لذا در پايان آيه مى افزايد: (چون آنها در مقام تكذيب بر آمده اند پيوسته ضد و نقيض مى گويند، در كار خود متحيرند و در امور مختلط گرفتارند) (فهم فى امر مريج ).
گاه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مجنون مى خوانند، گاه كاهن ، و گاه شاعر.
گاه مى گويند: سخنان او (اساطير الاولين ) است .
گاه مى گويند: (بشرى به او تعليم مى دهد)!
گاه نفوذ كلماتش را نوعى (سحر) مى دانند.
و گاه مدعى مى شوند ما هم مثل آن مى توانيم بياوريم !
ايـن پـراكـنـده گـوئيـهـا نـشـان مـى دهـد كـه حـق را دريـافـتـه انـد، و بـه دنبال بهانه جوئى هستند و لذا هرگز روى يك حرف نمى ايستند.
(مـريـج ) از مـاده (مرج ) (بر وزن حرج ) به معنى امر (مختلط و مشوش و مشتبه ) است ، و لذا به زمينى كه گياهان مختلف و فراوان در آن روئيده (مرج ) (مرتع ) گفته مى شود.
آيه و ترجمه


اءفلم ينظروا إ لى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها و مالها من فروج (6)
و الا رض مـددنـاهـا و اءلقـيـنـا فـيـهـا رواسـى و اءنـبـتـنـا فـيـهـا مـن كل زوج بهيج (7)
تبصرة و ذكرى لكل عبد منيب (8)
و نزلنا من السماء ماء مبركا فأ نبتنا به جنات و حب الحصيد (9)
و النخل باسقات لها طلع نضيد (10)
رزقا للعباد و اءحيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج (11)

 


ترجمه :

6 - آيا آنها به آسمانى كه بالاى سرشان است نگاه نكردند كه چگونه ما آنرا بنا كرده ايم ؟ و چگونه به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم ؟ و هيچ شكاف و ناموزونى در آن
نيست !
7 - و زمـيـن را گـسـتـرش داديـم ، و در آن كـوهـهـاى عـظـيـمـى افـكنديم ، و از هر نوع گياه بهجتانگيز رويانديم .
8 - تا وسيله بينائى و بيدارى براى هر بنده توبه كارى باشد.
9 - و از آسـمـان آبـى پر بركت فرستاديم و به وسيله آن باغها و دانه هائى را كه درو مى كنند رويانديم .
10 - و نخلهاى بلند قامت كه ميوههاى متراكم دارند.
11 - هـمه اينها به منظور بخشيدن روزى به بندگان است ، و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم ، آرى زنده شدن مردگان نيز همين گونه است .
تفسير :
لحظهاى به آسمان بنگريد!
ايـن آيـات هـمچنان بحث (دلائل معاد) را دنبال مى كند، گاه از طريق (قدرت بى انتهاى حق ) و گاه از (وجود صحنه هاى معاد در همين دنيا) كمك مى گيرد.
نـخـسـت تـوجـه مـنـكـران را بـه آفرينش آسمانها جلب كرده ، مى گويد: آيا به آسمان در بـالاى سـرشـان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده ايم بى آنكه ستون و پايهاى داشـتـه باشد؟! (و چگونه آن را به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم در حالى كه هيچ شكاف و ناموزونى در آن وجود ندارد)؟! (ا فلم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها و ما لها من فروج ).
منظور از نگاه كردن در اينجا نگاهى تواءم با انديشه و تفكر است كه انسان را به قدرت عظيم خالق اين آسمان پهناور و شگفتيهايش آشنا سازد كه هم عظمت خيره كننده اى دارد، و هم زيبائيهاى فراوان و هم استحكام و نظم و حساب .
جـمـله و مـا لهـا مـن فـروج (هـيـچ شـكـافـى در آن نيست ) يا به معنى عدم وجود نقص و عيب و نـامـوزونـى اسـت ، چـنانكه بعضى از مفسران گفته اند، و يا به معنى عدم وجود شكاف در خـصـوص آسـمـانـى اسـت كـه اطـراف زمين را احاطه كرده ، و جو زمين ناميده مى شود، و به گـفـته قرآن (سقف محفوظى ) است (انبياء - 32) كه راه را بر سنگهاى آسمانى كه به طـور مـداوم بـا سـرعـت سـر سـام آورى بـه سـوى زمـيـن مـى آيـد مـى بـنـدد، و قـبـل از وصول به سطح زمين آنها را آتش مى زند و خاكستر مى كند، و همچنين از اشعه هاى كيهانى زيانبخش ممانعت به عمل مى آورد.
و گـرنـه آسـمـان بـه مـعـنـى مـحـل سـتـارگـان يـك فضاى خالى است كه اين كرات در آن شناورند.
در ايـنـجـا احـتـمـال سـومـى نـيـز وجـود دارد و آن ايـنـكـه جمله بالا اشاره به نظريه وجود (اتـر) (اثـيـر) بـاشـد، مـطـابـق ايـن نـظـريـه تـمـام عـالم هـسـتـى و فـواصـل سـتـارگـان پـر اسـت از مـادهـاى بـى رنـگ و بـى وزن بـه نـام (اتـر) كـه حـامـل امـواج نـور اسـت و آن را از نـقـطـه اى بـه نـقـطـه ديـگـر مـنـتـقـل مـى كـنـد، طـبـق ايـن نـظـريه هيچ شكاف و فرجه اى در تمام عالم آفرينش نيست ، و سيارات و ثوابت در (اتر) غوطه ورند.
البـتـه اين سه تفسير با هم منافاتى ندارند، هر چند تفسير سوم كه متكى به فرضيه اتـر مى باشد قابل اعتماد نيست ، چون موضوع اتر از نظر دانشمندان هنوز به طور قطع ثابت نشده است .
سـپـس به عظمت آفرينش زمين پرداخته مى افزايد: (و زمين را گسترش داديم و در آن كوه هـاى عـظـيـمـى افـكنديم ، و در آن از هر نوع و از هر جفت گياه بهجتانگيز رويانديم ) (و الارض مـددنـاهـا و القـيـنـا فـيـهـا رواسـى و انـبـتـنـا فـيـهـا مـن كل زوج بهيج ).
آرى آفرينش زمين از يكسو، گسترش آن (بيرون آمدن از زير آب ) از سوى ديگر، پيدايش كوهها كه ريشه هاى آن به هم پيوسته و همچون زرهى زمين را در برابر فشارهاى درونى و بـرونـى و جـزر و مـدهـاى حـاصـل از جاذبه ماه و خورشيد حفظ مى كند، از سوى سوم ، و پـيـدايـش انـواع گـيـاهـان بـا آنـهـمـه عـجـائب و زيـبـائيـهـا از سـوى چـهـارم هـمـگـى دليل بر قدرت بى پايان او است .
تـعـبـيـر بـه مـن كـل زوج اشـاره بـه مـسـاءله زوجـيـت در عـالم گـيـاهـان اسـت كـه در مـوقع نـزول ايـن آيـات هرگز به عنوان يك اصل كلى كشف نشده بود و بعد از قرنها علم و دانش بـشـر پـرده از روى آن بـرداشت ، و يا به معنى اصناف و انواع مختلف گياهان است ، چرا كه تنوع در عالم گياهان فوق العاده زياد و حيرتانگيز است .
در آيـه بـعـد نتيجه گيرى كرده ، مى گويد: (همه اينها را به منظور بينائى و بيدارى بندگانى آفريديم كه مى خواهند به سوى ما باز گردند) و حق را دريابند (تبصرة و ذكرى لكل عبد منيب ).
آرى كـسـى كـه قـدرت بـر آفـرينش آسمانها با آنهمه عظمت و زيبائى ، و زمين با اينهمه نـعـمـت و جمال و نظم و حساب دارد، چگونه نمى تواند مردگان را بار ديگر لباس حيات بـپـوشـانـد، و قـيـامـتـى بـر پـا كـنـد؟ آيـا ايـن قـدرت عـظـيـم خـيـره كـنـنـده دليل روشنى بر امكان معاد نيست !
در آيه بعد پايه استدلال ديگرى را مى نهد و مى گويد: (و از آسمان ، آبى پر بركت فرستاديم ، و به وسيله آن باغها و دانه هائى را كه درو مى كنند رويانديم ) (و نزلنا من السماء ماء مباركا فانبتنا به جنات و حب الحصيد).
(جـنـات ) در ايـنـجـا اشـاره بـه بـاغـهـاى مـيـوه اسـت ، و (حـب الحـصـيـد) (دانـه هـاى قـابـل درو) اشـاره بـه حـبـوبـاتـى هـمـچون جو، گندم و مانند آن است كه مواد اصلى غذاى انسانها را تشكيل مى دهد.
سـپـس مـى افـزايـد: و هـمـچـنـيـن نـخـلهـاى بـلنـدقـامـتـى كـه مـيـوه هـاى مـتـراكـم دارنـد (و النخل باسقات لها طلع نضيد).
(باسقات ) جمع (باسقه ) به معنى مرتفع و بلند است و (طلع ) به ثمره درخت خرما در آغاز ظهورش گفته مى شود و (نضيد) به معنى متراكم است ، مخصوصا خوشه درخـت خـرما هنگامى كه در درون غلاف قرار دارد كاملا روى يكديگر سوار و متراكم است ، و زمانى كه از غلاف بيرون مى آيد بسيار اعجابانگيز است .
در پايان مى گويد: (همه اينها را به منظور بخشيدن روزى به بندگان آفريديم ، و بـا ايـن قـطـره هـاى حـيـاتـبخش باران زمين مرده را زنده كرديم ، آرى زنده شدن مردگان و خـروج آنـهـا از قـبـرهـا نـيـز همين گونه است )! (رزقا للعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج ).
و به اين ترتيب ضمن ياد آورى نعمتهاى عظيمش به بندگان ، و تحريك
حـس شـكـرگـزارى آنها در مسير شناخت او، به آنها ياد آور مى شود كه شما نمونه معاد را هـمـه سـال در بـرابر چشمان خود در همين جهان مى بينيد، زمينهاى مرده و خشك و خالى از هر گـونـه آثـار زنـدگـى بـر اثـر نـزول قـطـرات بـاران بـه حركت در مى آيند، و غوغاى رسـتـاخـيـز را سـر مـى دهـنـد، از هـر گوشه گياهى مى رويد و (وحده لاشريك له ) مى گويد!
ايـن جـنبش عظيم و حركت به سوى حيات و زندگى در عالم گياهان بيانگر اين واقعيت است كـه آفـريـدگـار عـالم مـى تـوانـد موجودات مرده را بار ديگر حيات بخشد چرا كه وقوع چيزى اقوى دليل بر امكان آن است .
آيه و ترجمه


كذبت قبلهم قوم نوح و اءصحب الرس و ثمود (12)
و عاد و فرعون و إ خون لوط (13)
و اءصحاب الا يكة و قوم تبع كل كذب الرسل فحق وعيد (14)
اءفـعـيـيـنـا بـالخـلق الا ول بل هم فى لبس من خلق جديد (15)

 


ترجمه :

12 - پـيـش از آنـهـا قـوم نـوح و اصـحاب الرس (قومى كه در يمامه زندگى مى كردند و پيامبرى بنام حنظله داشتند) و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند.
13 - و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط.
14 - و اصحاب الايكه (قوم شعيب ) و قوم تبع (كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند) هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنها تحقق يافت .
15 - آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم ) ولى آنها (با اين همه دلائل روشن ) باز در آفرينش جديد ترديد دارند.
تفسير :
تنها تو نيستى كه گرفتار دشمنى !
اين آيات همچنان ادامه بحثهاى مربوط به معاد از دريچه هاى مختلف است
نـخـست براى دلدارى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: فقط تو نيستى كه اين گـروه كـافـر تـكـذيـبـت كـردنـد، و هـم مـحـتـواى دعـوتـت را خـصـوصـا دربـاره مـعـاد قبل از آنها قوم نوح و اصحاب الرس و قوم ثمود نيز پيامبرانشان را تكذيب كردند (كذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود).
(قـوم ثـمـود) هـمـان قـوم صـالح پيامبر بزرگ خدا است ، كه در سرزمين (حجر) در شـمـال حـجـاز زنـدگـى داشتند، و در مورد (اصحاب الرس )، ميان مفسران گفتگو است ، بـسـيـارى عـقـيـده دارنـد كـه آنـها طائفهاى بودند كه در سرزمين (يمامه ) مى زيستند و پـيـامـبـرى به نام (حنظله ) داشتند كه او را تكذيب كردند و سرانجام در چاهش افكندند (توجه داشته باشيد يكى از معانى (رس ) چاه است ، و معنى ديگرش اثر مختصرى است كه از چيزى باقى مى ماند، زيرا خاطرات كمى از اين قوم در تاريخ باقيمانده ).
بـعـضـى ديـگـر آنـهـا را قـوم شـعيب مى دانند، زيرا آنها چاه هاى آب فراوان داشتند، اما با تـوجـه بـه ايـنـكه اصحاب الايكه كه در آيات بعد آمده اشاره به همين قوم شعيب است اين احتمال منتفى است .
بـعـضى نيز آنها را از بقاياى قوم ثمود مى دانند، و با توجه به اينكه ثمود جداگانه در آيات مورد بحث آمده اين معنى نيز بعيد به نظر ميرسد.
بنابراين مناسب همان تفسير اول است كه در ميان مفسران از شهرت برخوردار است .
سـپـس مـى افـزايـد: (همين طايفه عاد و قوم فرعون و برادران لوط) (و عاد و فرعون و اخوان لوط).
مـنـظور از برادران لوط همان قوم (لوط) است چرا كه قرآن از اين پيامبران بزرگ به عنوان برادر ياد كرده .
(و نيز اصحاب الايكه و قوم تبع ) (و اصحاب الايكه و قوم تبع ).
(ايـكـه ) بـه مـعـنى درختان فراوان و در هم پيچيده ، و يا به تعبير ديگر بيشه مانند اسـت ، و اصـحـاب الايـكـه گـروهـى از قـوم شـعيب هستند كه در غير شهر مدين زندگى مى كردند، شهرى كه داراى درختان بسيار بود.
و مـنـظـور از (قـوم تـبـع ) گـروهى از مردم يمن است زيرا (تبع ) لقبى است براى پادشاهان يمن به اعتبار اينكه مردم از آنها تبعيت مى كردند، و ظاهر تعبير قرآن در اينجا و در يـك آيـه ديـگـر (37 - دخـان ) خـصـوص يـكـى از پـادشـاهان يمن است كه در بعضى از روايـات نـام او (اسـعد ابو كرب ) ذكر شده ، و جمعى معتقدند كه او مرد مؤ منى بود، و مردم را به پيروى از دعوت انبياء فرا مى خواند، هر چند با او مخالفت كردند.
سـپـس بـه تمام اين اقوام هشتگانه اشاره كرده ، مى گويد: (هر يك از آنها فرستادگان الهـى را تـكـذيـب كـردنـد، و وعـده عـذاب خـداونـد دربـاره آنـهـا تـحـقـق يـافـت ) (كل كذب الرسل فحق وعيد).
ايـنـكـه مـى گـويـد: آنها (رسولان الهى ) را تكذيب كردند، در حالى كه هر يك از آنها فـقـط پـيامبر خود را تكذيب نمودند، به خاطر آن است كه فعلى كه از مجموع آنها سر زد رويهمرفته تكذيب همه انبياء بود، هر چند هر كدام يك پيامبر را تكذيب كردند.
و يـا از اين جهت است كه تكذيب يكى از پيامبران تكذيب بقيه نيز محسوب مى شود چرا كه محتواى دعوت همه يكى است .
بـه هـر حـال ايـن اقـوام هـم پـيـامبرانشان را تكذيب كردند، و هم مساءله توحيد و معاد را، و سـرانـجـام بـه سـرنـوشـت دردنـاكـى گـرفـتار شدند، بعضى گرفتار طوفان شدند، بـعضى سيلاب ، و بعضى ديگر صاعقه ، و بعضى زلزله ، و يا غير آن و سرانجام ميوه تلخ تكذيب را چشيدند.
مـطـمـئن بـاش اگـر اين قوم كافر كه در برابر تو قرار دارند به اين وضع ادامه دهند، اينها نيز سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
بعد به ذكر يكى ديگر از دلائل امكان رستاخيز پرداخته ، مى گويد: (آيا ما از آفرينش نخستين عاجز و ناتوان مانديم كه قادر بر آفرينش دوم و رستاخيز نباشيم )؟! (ا فعيينا بالخلق الاول ).
سـپـس مـى افـزايـد: آنها در آفرينش نخستين ترديد ندارند، زيرا خالق انسانها را خدا مى دانـنـد (ولى آنـهـا بـا ايـن دلائل روشـن از خـلق جـديـد و رسـتـاخـيـز تـرديـد دارنـد) (بل هم فى لبس من خلق جديد).
در حـقـيـقـت آنـهـا بـر اثـر هـواى نـفس و تعصب و لجاجت گرفتار تناقضند، از يكسو خالق انسانها را در آغاز خداوند مى دانند كه همه را از خاك آفريده ، اما از سوى ديگر وقتى به مـسـاءله آفـريـنـش مـجـدد انـسـانها از خاك مى رسند آن را مطلبى عجيب و باورناكردنى مى شـمـرنـد، در حـالى كـه هـر دو مـثـل يـكـديـگـرنـد (و حـكـم الامثال فى ما يجوز و فى ما لايجوز واحد).
و بـه ايـن تـرتـيـب در ايـن آيـات و آيـات گـذشـتـه از چـهـار راه مختلف براى مساءله معاد اسـتدلال مى كند: از طريق علم خدا، و از طريق قدرت او، و سپس از طريق تكرار صحنه هاى معاد در جهان گياهان ، و سرانجام از طريق توجه
به آفرينش نخستين .
و هـر گـاه بـه آيـات ديـگـر قـرآن در زمـيـنـه مـعـاد مـراجـعـه كـنـيـم مـى بـيـنـيـم هـمـيـن دلائل بـه اضـافه دلائل ديگر به صورت جداگانه در آيات مختلف آمده است ، و قرآن با مـنـطـق نـيرومند و تعبيرات ساده و قاطع و جذابش مساءله معاد جسمانى را در برابر منكران بـه بـهـتـريـن وجـهـى اثـبات كرده است كه اگر خود را از پيشداوريها و تعصب و لجاج و تقليدهاى كوركورانه تهى مى كردند بسيار زود در برابر اين واقعيت تسليم مى شدند، و مى دانستند رستاخيز چيز پيچيدهاى نيست .


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس