آيات 57 تا 65

 و لمـا ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون (57)

 و قالواء الهتنا خير ام هو ما ضربوه لك الا جـدلا بـل هـم قـوم خـصـمـون (58)

 ان هـو الا عـبـد انـعـمـنـا عـليـه و جعلناه مثلا لبنى اسـرئيـل (59)

 و لو نـشـاء لجـعـلنـا مـنـكـم مـلئكـه فـى الارض يـخلفون (60)

 و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها و اتبعون هذا صرط مستقيم (61)

 و لا يصدنكم الشيطان انه لكم عـدو مـبين (62)

 و لما جاء عيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمه و لابين لكم بعض الذى تـخـتـلفـون فيه فاتقوا اللّه و اطيعون (63)

 ان اللّه هو ربى و ربكم فاعبدوه هذا صرط مستقيم (64)

 فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم (65)

ترجمه آيات

و چون عيسى بن مريم مثل زده مى شود ناگهان قوم تو سر و صدا راه مى اندازند (57).

و مـى گـويـنـد: آيـا خـدايـان مـا بـهـتـر اسـت يـا عـيـسـى، ايـن مثل را نزدند مگر به اين منظور كه با تو جدال كنند، بلكه اينان مردمى مصر در خصومتند (58 ).

(وگـر نـه عـيـسى كه خدا نبود) او نبود مگر بنده اى كه ما بر او انعام كرده، و او را مثلى براى بنى اسرائيل قرار داديم (59).

و اگـر بـخـواهـيـم مـى تـوانـيـم شـمـا را نـابـود كـنـيـم و بـدل از شـمـا مـلائكـه را در زمـيـن قـرار دهـيـم كـه نـسـل بـه نسل جاى يكديگر را بگيرند (60).

و به درستى كه سرگذشت عيسى نسبت به قيامت علم آور است، پس زنهار كه در امر قيامت شك نكنى، و مرا پيروى كن كه اين است صراط مستقيم (61).

و زنـهـار كه شيطان شما را از اين صراط جلوگيرى نشود، كه او براى شما دشمن آشكار است (62).

و چـون عـيـسـى آن مـعـجـزات معروف را آورد، گفت : من براى شما حكمت آورده ام، و آمده ام تا پـاره اى از آنـچـه را كـه در آن اخـتلاف داريد بيان كنم، پس از خدا پروا كنيد و مرا اطاعت نماييد (63).

به درستى اللّه به تنهايى رب من و رب شما است، پس تنها او را بپرستيد، كه اين است صراط مستقيم (64).

پـس احـزاب و طـوائف در بـيـن خـود اخـتلاف كردند، پس واى بر كسانى كه ستم كردند از عذاب روزى دردناك (65).

بيان آيات

بـعـد از آنـكه در آيات قبل از اشاره به داستان موسى (عليه السلام ) فارغ شد، اينك در ايـن آيـات بـه داسـتـان عـيـسـى (عـليـه السـلام ) اشـاره مـى كـنـد، و قـبـل از هـر چـيـز مـجـادله مـردم با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در باره عيسى (عليه السلام ) را ذكر نموده سپس از آن پاسخ مى دهد.

 

و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون... خصمون

تفسـيـر و شـأن نـزول آيـه: (و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون) و وجوه مختلفى كه در اين باره گفته اند

از اينجا تا آخر چهار و يا شش آيه پيرامون جدال مردم در باره مثلى كه به عيسى بن مريم زده شـد بـحـث مـى كـنـد، و آنچه با دقت و تدبر در اين آيات به دست مى آيد، با در نظر گرفتن اينكه اين سوره در مكه نازل شده و با قطع نظر از روايات، اين است كه مراد از جـمـله (و لمـا ضرب ابن مريم مثلا) آيات اول سوره مريم است، چون تنها سوره اى كه در مـكه نازل شده و داستان مريم بطور مفصل در آن آمده سوره مريم بوده كه در آن داستان عـده اى از انـبـيـاء (عـليـهـم السـلام ) آمده، و بدان جهت آمده كه خداى تعالى بر آنان انعام فـرمـوده. و در آخـر با آيه (اولئك الذين انعم اللّه عليهم من النبيين ) ختم شده است، و در آيات مورد بحث فرموده : (ان هو الا عبد انعمنا عليه ) و اين خود شاهد است بر اين كه آيه (و لما ضرب ابن مريم مثلا) اشاره به مطالب سوره مريم است.

و مـراد از جـمـله (اذا قـومـك مـنه يصدون مذمت ) قريش است، چون كلمه (يصدون ) به كـسـره صـاد - به معناى (يضجون ضجه و خنده مى كنند) مى باشد، و معلوم مى شود قـريـش وقـتـى شـنـيـدنـد كـه قـرآن بـه داسـتـان عـيـسـى (عـليـه السـلام ) مـثـل مى زند، آن را مسخره كردند. البته كلمه (يصدون ) به ضمه صاد هم قرائت شده كـه بـه مـعـنـاى (يـعـرضـون اعـراض مـى كـنند) مى باشد، و اين قرائت با جمله بعدى سازگارتر است.

(و قـالوا ءآلهـتنا خير ام هو) - استفهام در اين آيه انكارى است، و معنايش اين است كه : آيـا خـدايـان مـا بـهـتـر اسـت يا پسر مريم، گويا چون از قرآن شنيده اند كه نام مسيح را بـرده، و نعمت و كرامت خداى را بر او شمرده، آن را ناديده گرفته اند، و مسيح را از ديد مـسـيـحـيـت كـه او را خـدا و پسر خدا مى پنداشتند با آلهه خود مقايسه كردند و در رد دعوت رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله وسلم ) بر توحيد گفته اند: خدايان ما بهتر از مسيح اسـت. و ايـن نـوع جدال سخيف ترين جدالها است، چون از آن بر مى آيد كه گويا خواسته انـد بـگـويـنـد اوصـافـى كـه در قـرآن بـراى مـسـيـح آمـده اصـلا قـابـل اعـتـنـاء نـيست، و اگر مسيح قابل اعتنايى باشد مسيح از نظر نصارى است، و آنهم قابل مقايسه با خدايان ما نيست، و خدايان ما بهتر از او است.

(مـا ضـربوه لك الا جدلا) - يعنى تو را با جمله (ءالهتنا خير ام هو) مواجه نكردند مـگـر از در جـدل، و خـواسـتـه انـد بـدان وسـيـله مـثـل مـذكـور را بـاطـل كـنـنـد، هر چند كه حق باشد (بل هم قوم خصمون ) يعنى آنان بطور قطع مردمى ثابت در خصومت و مصر بر آنند.

(ان هـو الا عبد انعمنا عليه ) - اين جمله رد مطلبى است كه از گفتار مشركين استفاده مى شـود كه گفتند: (ءالهتنا خير ام هو) چون به طورى كه خواهد آمد از اين سخن برمى آيد كـه خـواسـتـه انـد بگويند مسيح، اله نصارى است. و جمله مورد بحث در رد آن مى فرمايد مسيح تنها بنده اى بود كه ما بر او انعام كرديم.

سخن ديگر مفسرين در تفسير آيه شريفه

زمـخـشـرى در تـفـسـيـر كـشـاف و عـده زيـادى ديـگـر از مـفـسـريـن از ابـن عـبـاس و ديگران نـقـل كـرده انـد كـه در تـفـسـيـر آيـه گـفـتـه انـد: وقـتـى رسـول خـدا (صـلى اللّه عليه و آله وسلم ) آيه (انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم ) كه عليه قريش است تلاوت كرد، قريش سخت در خشم شدند. و ابن الزبعرى گفت : اى مـحـمـد تـنها ما و خدايان ما هيزم جهنمند، و يا خدايان همه امت ها؟ فرمود: هم شما و هم خدايان شما، و هم همه امت ها مشمول اين آيه اند. ابن الزبعرى گفت : به پروردگار كعبه سوگند كـه الان در بـحـث بـر تـو غـلبه مى كنم براى اينكه گفتى تمامى خدايان همه امت ها هيزم جـهـنـمـنـد، آيـا تو عيسى بن مريم را پيغمبر نمى دانى و بر او و بر امتش ثناى خير نمى گويى ؟

بـا ايـنـكـه ايـن را هـم مـى دانـى كـه امـت نـصارى او را مى پرستند، و نيز عزيز و ملائكه پـرسـتـيـده مـى شـوند، اگر بگويى همه اينها در آتش ‍ دوزخ قرار مى گيرند، ما هم هيچ حـرفـى نـداريـم كـه بـا خـدايـان خـود در آتـش بـاشـيـم. مـشـركـيـن از ايـن احـتـجـاج خـوشحال شدند و خنديدند، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همچنان ساكت بود تا آنكه اين آيه نازل شد: (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ) و همچنين آيه مورد بحث در اين زمينه نازل شد.

و مـعـنـاى آن ايـن اسـت كـه : وقـتـى ابـن الزبـعـرى عـيـسـى بـن مـريـم را مـثـل زد، و مـسيح پرستى نصارى را دليل بر رد كلام تو گرفت، (اذا قومك ) ناگهان قريش كه قوم تواند از اين مثل (يصدون ) فريادشان به خوشحالى و خنده بلند شد، چون به خيال خود تو را مجاب كردند، و آنگاه گفتند: ءآلهتنا خير ام هو) يعنى آيا خدايان مـا بهتر است يا مسيح ؟ و مسلما عيسى به نظر تو از خدايان ما بهتر است، و وقتى او هيزم جـهـنـم بـاشـد ديـگـر جـهـنـمـى بـودن خـدايـان مـا سـهـل اسـت، و ايـن مـثـل را بـرايـت نـزدنـد مـگـر از راه جـدل، و صـرف غـلبـه كـردن در بحث، نه به منظور تشخيص حق از باطل.

نقد و بررسى روايت مذكور

و ما در بحث روايتى كه بعد از آيه 98 سوره انبياء ايراد كرديم گفتيم كه اين روايت به خـاطـر ايـنكه از چند جهت موهون و سست است، و نيز به خاطر خللى كه در مضمون آن هست، ضـعـيـف اسـت و نـمـى تـوان بـه آن اعـتـمـاد كـرد، حـتـى از حـافـظ ابـن حـجـر هـم نقل شده كه گفته اين حديث اصلى ندارد، و در هيچ يك از كتب حديث ديده نشده نه با سند و نه بدون سند.

و هـر چـنـد ايـن داسـتـان ابـن الزبـعـرى از طـرق شـيـعـه هـم نقل شده - و البته طورى نقل شده كه هيچ مناقشه و اشكالى متوجه آن نيست - و ليكن در آن نـقـل گـفـتـه نـشـده كـه آيـه (و لمـا ضـرب ابـن مـريـم...) در بـاره ايـن قـصـه نازل شده است.

علاوه بر اينكه ظاهر جمله (ضرب ابن مريم ) و جمله (ءآلهتنا خير ام هو) با تفسيرى كه اين روايت كرده درست و سازگار نيست.

بـعـضـى ديـگـر از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: وقـتـى مـشـركـيـن آيـه (ان مـثـل عـيـسـى عـنـد اللّه كـمـثـل ادم خـلقـه مـن تـراب ثـم قـال له كـن فـيكون ) را شنيدند، گفتند: پس دين ما راهنماتر از دين نصارى است، براى ايـنـكـه نـصـارى انـسـانـى را مـى پـرستند، و ما ملائكه را - البته منظورشان از ملائكه ارباب بت ها بود - پس آلهه ما بهتر از اله نصارى است.

پـس مـثل زننده به عيسى بن مريم خداى سبحان است، و اينكه گفتند (ءالهتنا خير ام هو) به منظور برترى دادن بت ها بر عيسى است، نه عكس آن كه در وجه قبلى آمده بود.

ايـن وجـه هـم درسـت نـيـسـت، بـراى ايـنـكـه آيـه شـريـفـه (ان مـثـل عـيـسـى عـنـد اللّه كـمـثـل ادم خـلقـه مـن تـراب ) در مـديـنـه نازل شده، و آيات مورد بحث كه از جمله (و لما ضرب ابن مريم ) آغاز مى شود در مكه نازل شده، و آيات سوره اى است مكى.

از ايـن هم كه بگذريم بنابر اين وجه، اساس گفتار مشركين اين مى شود كه خواسته اند خـود را بـر نـصارى برترى دهند، و بر اين اساس ‍ ديگر هيچ ارتباطى بين آيه (ان هو الا عبد انعمنا عليه...) به ما قبلش تصور نمى شود.

توجيهات ديگرى براى آيه و اشكالات آنها

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: وقـتـى مـشـركـيـن شـنـيـدنـد كـه قـرآن مـى فـرمـايـد (ان مـثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب ) داد و فريادشان بلند شد و گفتند: محمد چه منظورى از اين حرف مى تواند داشته باشد، غير از اينكه ما او را به الوهيت بشناسيم، و بـپـرسـتيم همانطور كه مسيحيان عيسى را مى پرستند، با اينكه آلهه خود ما بهتر از محمد است.

اشـكـال ايـن تفسير همان اشكالى است كه در دو وجه قبلى بيان داشته و گفتيم مشركين مكه آيـه (ان مـثـل عـيـسـى عـنـد اللّه ) را نـشـنـيـده بودند، چون اين آيه سالها بعد در مدينه نازل شد.

بـعضى ديگر در توجيه آيه گفته اند: منظور مشركين از جمله (ءآلهتنا خير ام هو) جواب از اشـكـالى اسـت كه متوجه اعتقاد ايشان شده كه مى گفتند: ملائكه دختران خدايند و نيز از اشـكـالى كـه مـتـوجـه مـلائكـه پـرسـتى آنان شده، و گويا خواسته اند بگويند: مسأله مـلائكه پرستى يك چيز نو ظهورى از ما نيست، براى اينكه نصارى مسيح را مى پرستند، و او را بـه خـدا مـنسوب مى كنند، با اينكه موجودى است بشرى و زمينى، و ما ملائكه را مى پرستيم و به خدا منسوب مى كنيم كه از بشر زمينى برتر و بهتر است.

اشكال اين توجيه هم اين است كه از عهده توجيه جمله (و لما ضرب بن مريم مثلا اذا قومك مـنـه يـصـدون ) بـرنـمى آيد، چون از آيه برمى آيد كه براى مشركين مثلى از عيسى زده شـده، و آنـان به داد و فرياد درآمده اند، و اين وجه توجيه نمى كند كه چه مثلى از عيسى بـراى مـشـركـيـن زده شـده. عـلاوه بر اين، جمله (ان هو الا عبد انعمنا عليه ) بنابر اين تفسير بى ربط به ما قبل مى شود، همانطور كه در دو وجه قبلى نيز بى ربط مى شد.

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: مـعـنـاى ايـنـكه گفته اند: (ءآلهتنا خير ام هو) اين است كه مـثـل مـا در پـرسـتـش آلهـه مـثـل نـصـارى اسـت در پـرسـتـش ‍ مـسـيـح، حـال خـودت بـگـو كـدام بـهـتر است ؟ پرستش آلهه ما و يا پرستش مسيح ؟ اگر در پاسخ بـگـويـد: عـبـادت مـسـيـح بـهـتـر اسـت، اعـتـراف كـرده بـه ايـنـكـه پس غير خدا پرستيدن عـمـل درسـتى است. و اگر بگويد عبادت آلهه بهتر است، باز هم همان اعتراف را كرده. و اگر بگويد در پرستش مسيح هيچ خيرى نيست، مقام و منزلت او را پايين آورده. آنگاه جمله (ان هـو الا عـبـد انـعـمـنـا عـليه ) جواب گفتار مشركين مى شود، و مى فرمايد اگر مسيح شـرافـت هايى مختص به خود دارد، انعامى است كه خداى تعالى به او كرده، و باعث نمى شود كه پرستش او جائز باشد.

اشـكال اين توجيه اين است كه هر چند فى نفسه حرف درستى است، اما گفتگو در اين است كه جمله (ءآلهتنا خير ام هو) چگونه بر اين برترى دلالت دارد.

گفتار طبرسى در مجمع البيان بعد از نقل وحده تغيير آيه

در مـجـمـع البـيـان بـعـد از نقل وجوهى كه در تفسير آيه گفته اند خودش گفته : چهارميش تـفـسـيـرى اسـت كـه از پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام ) از امير المؤمنين (عليه السلام ) نـقـل كـرده اند كه فرموده : روزى نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) رفتم، و ديـدم در بـيـن جـمـعـى از قـريـش نـشـسـتـه، هـمـيـن كـه مـرا ديـد فـرمـود: يـا عـلى ! مـثـل تـو در ايـن امـت مـثـل عـيسى بن مريم است كه جمعى او را دوست داشتند، و در دوستى خود افراط كرده ، هلاك شدند، و جمعى ديگر دشمنش داشتند و در دشمنى خود افراط كرده، هلاك شـدنـد، و جـمـعـى ديـگـر راه مـيـانـه را رفـتـنـد و نـجـات يـافـتـنـد. ايـن گـفـتـار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بر قريش گران آمد و خنده سر دادند، و گفتند: عـلى را تـشـبـيـه بـه انـبـيـاء و رسـل مـى كـنـد، پـس در پـاسـخـشـان ايـن آيـه نازل شد.

مؤلف: ايـن روايـت كـلام مـشـركين را كه گفتند آيا خدايان ما بهتر است يا او توجيه نمى كـنـد، و اگـر قـصـه اى كـه در روايـت آمـده شـأن نـزول آيـه بـاشد، معناى جمله (ءآلهتنا خير ام هو) اين مى شود كه : اگر ما آلهه خود را پـيروى و بزرگانمان را اطاعت كنيم، بهتر است از اينكه على را دوست داشته باشيم و او را سـرور خـود بدانيم، تا بر ما حكومت كند. و يا بهتر است از اينكه محمد را پيروى كنيم تا او على، پسر عمويش را بر ما سرور و حاكم سازد.

مـمـكـن هـم هـست جمله (و قالوا ءآلهتنا خير ام هو...) جمله اى استينافى و غير مربوط به ما قـبـل بـاشـد. و خـلاصـه ايـن آيـه در خـصـوص ‍ آن قـصـه نـازل نـشـده بـاشـد، بلكه تنها آيه (و لما ضرب بن مريم مثلا) در خصوص آن قصه نازل شده باشد.

ان هـو الا عـبـد انـعـمـنـا عـليـه و جـعـلنـاه مـثـلا لبـنـى اسرائيل

آنـچـه سياق اقتضاء مى كند اين است كه ضمير هو به عيسى بن مريم برگردد، و مراد از مـثـل بـودن او بـطورى كه گفته اند اين است كه آن جناب آيتى عجيب از آيات الهى است كه نامش مانند مثلهاى جارى بر سر زبانها است.

و مـعناى آيه اين است : پسر مريم به جز بنده اى كه اظهار بندگى ما مى كرد نبود. بنده اى بود كه ما بر او انعام كرديم و نبوتش داديم، و به روح القدس تاءييدش نموديم و مـعـجـزاتـى روشن بر دستش جارى ساختيم، و انعامهاى ديگر به او كرديم ، و او را آيتى عـجـيـب و خـارق العـاده قـرار داديـم تـا بـه وسـيـله او حـق را بـراى بـنـى اسرائيل بيان كرده باشيم.

و ايـن مـعـنا بطورى كه ملاحظه مى فرماييد رد جمله (ءآلهتنا خير ام هو) مى باشد، چون ظـاهـر ايـن جـمله اين است كه خواسته اند خدايان خود را در الوهيت بر مسيح برترى دهند. و حاصل جواب اين است كه : مسيح اصلا اله نبود كه در مقام مقايسه الوهيت او با الوهيت خدايان خـود بـرآيـيـد، بـلكـه تـنـهـا و تنها بنده اى بود كه خدا بر او انعام كرد. و اما آلهه خود مشركين كه نظريه قرآن در باره الوهيتشان روشن است، و آيه مورد بحث در مقام رد آن نيست.

ردّ استبعـاد كمالات عيسى (ع) توسط مشركين، و بيان امكان تزكيه انسان تا سر حدّملك گونه شدن

و لو نشاء لجعلنا منكم ملئكه فى الارض يخلفون

ظاهرا اين آيه شريفه متصل است به ما قبلش، و مى خواهد اين استبعاد را بر طرف كند كه چـگـونـه مـمـكـن اسـت يـك فـرد بـشـر داراى ايـن هـمـه كـمـالاتـى كـه قـرآن دربـاره عـيسى نـقـل مـى كـنـد بـوده بـاشـد و بـتـوانـد مـرغ بيافريند، مرده زنده كند، و در روزهايى كه طـفـل در گـهـواره اسـت بـا مـردم حـرف بـزنـد، و خـوارقـى امـثال اين از خود بروز دهد. و خلاصه مانند ملائكه واسطه فيض در احياء و اماته و رزق و ساير انواع تدبير باشد، و در عين حال عبد باشد و نه معبود و مالوه باشد، نه اله.

آرى، اين گونه كمالات در نظر وثنيت مختص به ملائكه، و ملاك الوهيت آنها است كه بايد بـخـاطـر داشـتـن آنـهـا پـرسـتـيـده شـونـد. و كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : از نـظـر وثـنـيـت محال است بشرى پيدا شود كه اين نوع كمالاتى را كه مختص ملائكه است دارا باشد.

آيه شريفه مى خواهد اين استبعاد را برطرف ساخته، بفرمايد كه خداى تعالى مى تواند انـسـان را آن چـنـان تـزكـيـه كـنـد و باطنش را از لوث گناهان پاك سازد كه باطنش باطن مـلائكـه گـردد و ظـاهـرش ظـاهـر انـسان باشد و با ساير انسانها روى زمين زندگى كند. خـودش از انـسـانى ديگر متولد شود، و انسانى ديگر از او متولد گردد، و آنچه از ملائكه به ظهور مى رسد از او نيز ظهور يابد.

و ايـن كـار انـقـلاب مـاهـيـت نـيـسـت كـه بـگـويـى فـى نـفـسـه امـرى اسـت مـحـال و قـابـل آن نـيـسـت كـه از خـدا سـر بـزنـد، بـلكـه نـوعـى تـكـامـل وجـودى اسـت، كـه خـداى تـعـالى انـسـانـى را از حـدى از كمال بيرون آورده، به حدى بالاتر از آن مى برد، كه امكان و ثبوتش در جاى خود ثابت و مسلم شده است .

و بنابراين كلمه (من ) در (منكم ) به معناى بعضى از شما است، و جمله (يخلفون ) بـه مـعـناى اين است كه بعضى بعضى ديگر را جانشين خود سازد (همانطور كه گفتيم در عـيـن اين كه كار ملائكه را مى كنند، خود خليفه و فرزند ديگرى باشند، و فرزندانى از ايشان خليفه و جانشين ايشان شوند).

و در مـجـمـع البـيـان گـفـتـه كـلمـه (مـن ) در (مـنـكم ) معناى بدليت را افاده مى كند، همانطور كه در شعر شاعر به اين معنا آمده، مى گويد:

 

فليت لنا من ماء زمزم شربه 

 

مبرده باتت على الطهيان

و معناى (يخلفون ) اين است كه جانشين بنى آدم باشند، و معناى آيه اين است كه : اگر مـا بـخـواهـيـم مـى تـوانـيـم هـمـه شـمـا انـسـان هـا را هـلاك كـنـيـم، و بدل از شما ملائكه را در زمين سكونت دهيم تا زمين را آباد و خدا را عبادت كنند.

ليكن اين تفسير آنطور كه بايد و شايد با نظم آيه سازگار نيست.

مقصود از اينكه (عيسى علم به قيامت است)

 

و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقيم

ضـمـيـر در (انه ) به عيسى (عليه السلام ) برمى گردد، و مراد از اينكه مى فرمايد (عـيـسـى عـلم به قيامت است ) اين است كه وسيله علم به قيامت است. و معناى آيه اين است عـيسى وسيله اى است كه با آن مى توان به قيامت علم يافت، براى اينكه هم خودش بدون پدر خلق شده، و هم اينكه مرده را زنده مى كند، پس براى خدا كارى ندارد كه قيامت را بپا كـنـد، و مـوجـودات مـرده را زنـده كـنـد، پـس ‍ ديگر در مسأله معاد شك نكنيد، و به هيچ وجه ترديد نداشته باشيد.

بـعـضـى ديـگر در معناى جمله (عيسى علم به قيامت است ) گفته اند: مراد اين است كه آن جـنـاب يـكـى از دليـل هـاى نـزديـك شـدن قـيـامـت اسـت، كـه قبل از قيامت به زمين نازل مى شود، و مردم از آمدنش مى فهمند كه قيامت نزديك شده.

بـعـضـى ديـگـر گـفته اند: اصلا ضمير (انه ) به قرآن برمى گردد، و معناى اينكه قـرآن عـلم بـه قـيـامـت اسـت، ايـن اسـت كـه آخـريـن كـتـابـى اسـت كـه از آسـمـان نـازل مـى شـود، و بـا نـزولش هـمـه مـى فـهـمـنـد كـه تـا قـيـامـت ديـگـر كـتـابـى نازل نمى شود.

ليـكـن ايـن دو وجه نمى تواند تفريع و نتيجه گيرى (فلا تمترن بها) را آنطور كه بايد توجيه كند.

و در باره جمله (و اتبعون هذا صراط مستقيم ) بعضى گفته اند: كلامى است از خود خداى تـعـالى، و مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه هـدايـت مـرا و يـا شـرع مـرا و يـا رسول مرا پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است.

بـعـضى ديگر گفته اند كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به امر خداى تعالى فرموده.

و لا يصدنكم الشيطان انه لكم عدو مبين

كلمه (صد) به معناى صرف و باز دارى است. و بقيه الفاظ آيه روشن است.

و لما جاء عيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمه...

مراد از (بينات )، آيات بينات است، از قبيل معجزات . و مراد از حكمت معارف الهى است، از قبيل عقايد حقه و اخلاق فاضله.

(و لابـيـن لكم بعض الذى تختلفون فيه ) - يعنى براى شما حكم حوادث و افعالى كـه در حـكـمـش اخـتـلاف مـى كـنـيـد بـيـان مـى كـنـم. هـر چـنـد ظـاهـر آيـه مـطـلق اسـت، هـم شـامـل اعـتـقـادات مـورد اخـتـلاف كـه كـدام حـق و كـدام بـاطـل اسـت مـى شـود، و هـم شـامـل افـعـال و حـوادثـى كه در حكمش اختلاف مى شود، و ليكن به خاطر اينكه جمله (قد جـئتـكـم بـالحـكـمـه ) قـبـل از آن واقـع شـده، مـنـاسـب تـر آن است كه مختص به حوادث و افعال باشد - و خدا داناتر است.

بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفته اند: مراد از جمله (بعض الذى تختلفون فيه ) بعضى از مسائل مورد اختلاف نيست، بلكه همه آنها است.

و ايـن بـطـورى كـه مـى بـيـنـيـد حـرف عـجـيـبـى اسـت كـه كـلمـه (بـعـض ) بـه مـعـناى كل باشد.

بـعـضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه من حكمت آوردم تا براى شما تنها امور دينتان را بيان كنم، نه امور دنيايتان را. ولى نه الفاظ آيه بر اين معنا دلالت دارد، و نه مقام آيه.

(فـاتـقـوا اللّه و اطـيـعـون ) - در ايـن جمله تقوى را به خدا نسبت داده، و اطاعت را به رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم ). و از قـول آن جـنـاب فـرمـوده (پـس از خـدا بـتـرسـيـد و مـرا اطـاعـت كـنـيـد) تـا ايـن مـعـنـا را مسجل كند، كه او جز رسالت ادعايى ندارد.

ان اللّه هو ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم

ايـن آيـه حـكايت دعوت حضرت عيسى (عليه السلام ) است تنها به عبادت خدا و اينكه تنها خـداى عـزوجـل رب او،و رب هـمـگـى ايـشـان اسـت. و بـا ايـن بـيـان عـليـه كـسـى كـه قائل به الوهيت آن جناب بود اتمام حجت مى كند.

فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم

ضـمـيـر جـمـع در (مـن بـيـنـهـم ) به مردمى برمى گردد كه عيسى (عليه السلام ) به سـويـشـان گـسيل شده بود. مى فرمايد حزبهاى مختلف از بين امت عيسى در امر وى اختلاف كردند: بعضى به وى كفر ورزيدند، و عيبش گفتند. و جمعى ديگر به وى ايمان آوردند و در باره اش غلو كردند. و جمعى راه ميانه و اعتدال را رفتند.

و جـمـله (فـويـل للذيـن ظـلمـوا من عذاب يوم اليم ) تهديد و وعيدى است عليه دو طائفه اول، آنها كه عيبش گفتند، و آنها كه در باره اش ‍ غلو كردند.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس