آيات 15 تا 21
و دخل المدينه على حين غفلة من اهلها فوجد فيها رجلين يقتتلان هذا من شيعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه فوكزه موسى فقضى عليه قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين (15)
قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحيم (16)
قال رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (17)
فاصبح فى المدينة خائفا يترقب فاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه قال له موسى انك لغوى مبين (18)
فلما ان اءراد ان يبطش بالذى هو عدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالامس ان تريد الا ان تكون جبارا فى الارض و ما تريد ان تكون من المصلحين (19)
و جاء رجل من اقصى المدينه يسعى قال يا موسى ان الملاء ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين (20)
فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين(21)
|
ترجمه آيات
روزى در هنگامى كه مردم سرگرم بودند از كاخ فرعون كه دور از شهر بود بيرون آمده داخل شهر شد، در شهر به دو نفر برخورد كرد كه يكديگر را كتك كارى مى كردند يكى از بنى اسرائيل بود و يكى ديگر از قبطيان، آنكه از پيروان موسى بود موسى را به كمك طلبيد تا شر قبطى را از او بگرداند، موسى مرد قبطى را بزد اما زدن همان و افتادن و مردن قبطى همان. موسى با خود گفت : اين از عمل شيطان بود كه او دشمنى است گمراه كننده و آشكار (15).
گفت پروردگارا من به خود ستم كردم اثر اين جرم را محو كن و خدا هم اثر آن را محو كرد آرى خدا آمرزنده مهربان است (16).
موسى گفت پروردگارا به خاطر اين نعمت كه به من ارزانى داشتى تا آخر عمرم هرگز پشتيبان مجرمين نمى شوم (17).
فرداى آن روز در شهر نگران مى گشت كه ناگهان همان شخص ديروزى را ديد كه داشت او را به يارى مى طلبيد و از دور صدايش مى زد موسى به او گفت : تو گمراهى آشكارى (18).
همين كه خواست دست به دشمن او و دشمن خودش بيازد مرد گفت : اى موسى مى خواهى مرا هم بكشى آن چنان كه ديروز كسى را كشتى، معلوم مى شود تو جز اين بنايى ندارى كه در زمين جبارى كنى و نمى خواهى از صلح جويان باشى (19).
و از آخر شهر (كه قصر فرعون در آنجا بود) مردى دوان دوان بيامد و گفت : اى موسى درباريان مشورت مى كردند كه تو را بكشند بيرون شو كه من از خيرخواهان توام (20).
موسى نگران از شهر خارج شد و گفت : پروردگارا مرا از شر مردم ستمگر نجات ده (21).
بيان آيات
فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن از مصربه سوى مدين و...
اين آيات فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام) را بيان مى كند، و در آن، قسمتى از حوادث را كه بعد از رسيدنش به حد بلوغ پيش آمده، و به بيرون شدنش از مصر و رفتنش به سوى مدين انجاميد، ذكر مى فرمايد.
و دخل المدينة على حين غفلة من اهلها...
|
ترديدى نيست در اينكه آن شهرى كه موسى بى خبر اهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده، و تا آن روز داخل مصر نشده بود؛ چون نزد فرعون زندگى مى كرده، و از آن استفاده مى شود كه قصر فرعون در خارج شهر مصر بوده، و موسى از آن قصر بيرون شده، و بدون اطلاع مردم شهر به شهر وارد شده، مؤ يد اين احتمال جمله (و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى ) است، كه در چند آيه بعد است، ومى رساند آن كسى كه به شهر آمد و به موسى (عليه السلام) اعلام خطر كرد كه درباريان دارند براى كشتنت مشورت مى كنند، از بيرون شهر آمد.
و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم دكان ها و بازارها را تعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابانها و كوچه ها خلوت مى شد، مانند هنگام ظهر و وسطهاى شب.
(فوجد فيها رجلين يقتتلان ) - يعنى در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمه مى كردند و يكديگر را كتك مى زدند و خلاصه كلمه (اقتتال ) در اينجا به معناى كشتن يكديگر نيست، بلكه به معناى زدن يكديگر است (هذا من شيعته و هذا من عدوه ) اين جمله حكايت حال است، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يك ى از آن دو نفر اسرائيلى، و از پيروان دين موسى، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود، اما اينكه گفتيم يكى از آن دو پيرو دين موسى بوده جهتش اين است كه : آن روز بنى اسرائيل در دين منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهمالسلام) بودند، هر چند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنى اسرائيل رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند، و اما اينكه گفتيم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنى اسرائيل دشمنى مى كردند، و شاهد اينكه اين مرد دشمن، قبطى بوده اين است كه : قرآن كريم از موسى حكايت مى كند كه گفت : (و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون ).
(فاستغاثة الذى من شيعته على الذى من عدوه ). كلمه (استغاثه ) به معناى (استنصار) است، چون (غوث ) به معناى نصرت است، و معناى جمله اين است كه : مرد اسرائيلى از موسى خواست تا او را عليه دشمنش كمك كند.
(فوكزه موسى فقضى عليه ) - ضمير در (وكزه ) و (عليه ) به آن مرد قبطى و دشمن بر مى گردد. و كلمه (وكز) - به طورى كه راغب و ديگران گفته اند - به معناى طعن و دفع و زدن با تمامى كف دست مى باشد. و كلمه (قضاء) به معناى حكم است، و اگر با حرف (على ) متعدى شود، و گفته شود (قضى عليه ) كنايه از اين است كه با مردنش از كارش فارغ شد و معناى جمله اين است كه : موسى (عليه السلام) آن دشمن را با تمام كف دست و مشت زد و يا دفع كرد و او هم مرد. از همين تعبير استفاده مى شود كه : قتل مزبور عمدى نبوده، زيرا اگر عمدى بود به جاى (وكزه ) مى فرمود: (فقتله ).
مراد از اينكه موسى (عليه السلام) بعد ازقتل (خطاى) مرد قبطى گفت : (هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين) و استغفار كرد
(قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين ) - لفظ (هذا) اشاره به آن كتك كارى است، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اينكه آن را به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، 16 ص : 23 (اين از عمل شيطانست )، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه من ابتدايى است، و معناى جنس و يا منشاء بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه : اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد. آرى موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته، شديدترين انتقام را خواهند گرفت.
اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است.
و اين عمل (كشتن قبطى ) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اينكه اولا خطاءى بود نه عمدى، و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت، و مرد كافر و ظالمى را از او دفع كرد، و ليكن در عين حال اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخله اى نداشته باشد، چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند، كارى كه گناه نيست، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است، همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع، گرفتارنمود، و كار آنان را به آنجا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند.
پس در حقيقت جمله (هذا من عمل الشيطان ) اظهار انزجار موسى (عليه السلام) است از آنچه واقع شد كه آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزير به مداخله گرديد و كار به كشته شدن قبطى انجاميد و خلاصه، انزجار از اين گرفتارى سخت و ندامت از آن است، و اينكه فرمود: (انه عدو مضل مبين ) اشاره است از آن جناب به اينكه اين كارى كه از او سر زد نوعى ضلالت است، كه به شيطان منسوب است، هر چند كه نافرمانى كه موجب مؤ اخذه است نبود، بلكه صرفا اشتباه بود، ليكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست. بلكه منسوب به شيطان است كه دشمن و گمراه كننده آشكار است، و اين واقعه كار اشتباه و از سوء تدبير او بود، كه او را به عاقبت وخيم مبتلا مى كرد، و به همين جهت وقتى فرعون به وى اعتراض كرد و گفت : (و فعلت فعلتك التى فعلت و انت من الكافرين تو همانى كه آن كار را كردى، و نعمت و خوبيهاى مرا در حق خودت كفران نمودى )، در پاسخ فرمود: (فعلتها اذا و انا من الضالين من اگر آن كار را كردم، وقتى كردم كه از گمراهان بودم ).
قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحيم
|
اين جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اينكه : به نفس خود ستم كرده، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف برمى آيد كه درخواست كرده و گفته : (فاغفرلى ) معنايش مغفرت مصطلح، و آمرزش گناه نيست، بلكه مراد از آن اين است كه : خدايا اثر اين عمل را خنثى كن، و مرا از عواقب وخيم آن خلاص گردان، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده، و اين معنا از آيه (و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ) به خوبى استفاده مى شود.
و اين اعتراف به ظلم، و درخواست مغفرت، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم از آدم و همسرش حكايت كرده. و فرموده : (قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ).
قال رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين
|
مفاد آيه: (قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين) و وجوهى كه در معناى آن گفته شده است
بعضى از مفسرين گفته اند: (حرف (باء) در جمله (بما انعمت ) براى سببيت است، و معنايش اين است كه : پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام كردى، اين عهد براى تو بر عهده من باشد كه هرگز ياور مجرمين نباشم، و بنابراين معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى.
بعضى ديگر گفته اند: (باء) در جمله مزبور براى قسم است، كه جواب آن حذف شده، و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به آن نعمت ها كه به من ارزانى داشتى، كه هر آينه توبه كنم، و يا امتناع بورزم از اينكه پشتيبان مجرمين باشم ).
بعضى ديگر گفته اند كه : (باء) براى قسم هست ولى قسم استعطافى است، و قسم استعطافى آن سوگندى است كه در انشاء واقع مى شود، مثل اينكه به كسى بگويى (بالله زرنى تو را به خدا سراغم بيا)، و معناى آيه بنابر اين احتمال اين مى شود، كه : پروردگارا تو را سوگند مى دهم كه بر من عطوفت كنى، و مرا حفظ فرمايى، تا در نتيجه پشتيبان مجرمين نباشم.
از ميان اين چند وجه، وجه اولى بهتر است، براى اينكه مراد از جمله (بما انعمت على ) - بنا به گفته اين مفسرين - انعام خدا به وى است، يا به اين كه : او را در كودكى از شر فرعون حفظ كرد، و به مادرش برگردانيد، و يا به اين كه توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشيد البته بنا بر اينكه از ر اه الهام يا خواب و امثال آن علم پيدا كرده باشد به اين كه خداى تعالى او را آمرزيده است و هر يك از اين دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غير خداى تعالى بوده، و معناى كلامش اين مى شود كه : سوگند مى خورم به اينكه مرا حفظ كردى كه... و يا سوگند مى خورم به اينكه مرا آمرزيدى كه ...، و اين قسم سوگند در كلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هيچ معهود نيست كه از كسى حكايت كرده باشد، كه به غير خود او سوگند خورده باشد، به همين جهت است كه گفتيم وجه اول بهتر است، چون بنا بر وجه اول اصلا حرف (باء) براى سوگند نيست، تا اين اشكال متوجه شود.
مراد از (مجرمين) در قول موسى (ع) (فلن اكون ظهيرا للمجرمين)
(فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) - بعضى از مفسرين گفته اند:(مراد از (مجرم ) آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود، مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت پس در حقيقت در كلمه (مجرمين ) در اين جمله، مجازى در نسبت به كار رفته، چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود).
بعضى ديگر گفته اند: (مراد از (مجرمين ) فرعون و قوم اوست، و معناى جمله اين است كه : سوگند مى خورم به انعامت بر من، كه توبه كنم، و ديگر با مصاحبت و ملازمت ياور و كمك كار فرعون و قومش نشوم، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم، و ملازمش نشوم، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم ).
مفسر ديگر اين وجه را رد كرده به اينكه : (اين وجه هيچ تناسبى با مقام ندارد).
اما آنچه حق مطلب است اين است كه : جمله (رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) عهد و پيمانى است از سوى موسى كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك نكند، تا شكر نعمتهايى را كه به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از (نعمت ) - با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است ؛ زيرا جمله (فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين )، شهادت مى دهد بر اينكه (الذين انعم الله عليهم ) عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين.
و اين نامبردگان اهل صراط مستقيمند، كه به حكم آيه (اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين )، از ضلالت و غضب خدا ايمنند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است، كه هيچ خفايى در آن نيست.
از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمين امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى كه حضرت او را يارى كرد، چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى، تا از آن اعمال توبه كند، و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اينكه او از اهل صراط مستقيم است كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده : (انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا).
و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اينكه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش وانمى دارد.
و اگر قرآن كلمه (قال ) را در حكايت كلام آن جناب سه مرتبه تكرار كرده و فرمود: (قال هذا من عمل الشيطان ) و (قال رب انى ظلمت نفسى ) و (قال رب بما انعمت على ) براى اين است كه : سياق در اين سه جمله، مختلف است، چون در جمله اول حكم و قضاوت او را حكايت كرده و در جمله دوم استغفار و دعايش را. و در جمله سوم عهد و پيمانش را.
فاصبح فى المدينة خائفا يترقب فاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه قال له موسى انك لغوى مبين
|
كلمه (اصبح ) را مقيد كرد به (فى المدينة ) تا دلالت كند بر اينكه موسى (عليه السلام) بعد از آن جريان ديگر به سوى قصر فرعون (خانه اى كه تا آن روز از عمرش در آنجا زندگى مى كرد)، برنگشت، و شب را در شهر مصر به سربرد. و كلمه (استصراخ ) به معناى استغاثه به صداى بلند است، كه از (صراخ ) به معناى صيحه و فرياد مشتق شده، و كلمه (غوايت ) به معناى خطاى از راه راست و صواب است به خلاف (رشد) كه به معنى راه راست يافتن است.
و معناى آيه اين است كه : موسى آن شب را در شهر به صبح رسانيد، - و به كاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى بسر برد، و همينكه صبح شد، دوباره همان مردى كه ديروز او را به يارى خود طلبيد، با صداى بلند از او يارى خواست، كه اينك مرا از چنگال يك قبطى ديگر نجات بده، موسى از در توبيخ و سرزنش به او گفت : راستى كه تو آشكارا گمراه هستى، كه نمى خواهى راه رشد و صواب را پيش گيرى، و اين توبيخ بدين جهت بود كه او با مردمى دشمنى و مقاتله مى كرد كه از دشمنى و كتك كارى با آنان جز شر و فساد برنمى خاست.
فلما ان اراد ان يبطش بالذى هو عدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالامس...
|
بيشتر مفسرين گفته اند: (ضمير (قال - گفت ) به مرد اسرائيلى، همان كسى كه موسى (عليه السلام) را به كمك مى طلبيد؛ برمى گردد، براى اينكه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند، لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوايش فهميد كه قاتل قبطى ديروز موسى بوده، لذا به دربار فرعون برگشت، و جريان را به وى گزارش داد، فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصميم بر قتل موسى گرفتند.
و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است، براى اينكه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها آيه را چنين تفسير كرده اند كه : (گوينده اين سخن قبطى بوده، نه اسرائيلى ) و ليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست، و معناى بقيه الفاظ آيه روشن است.
و در اينكه فرمود: (ان يبطش بالذى هو عدولهما) تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن، چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائيلى بوده اند اين جمله مى فرمايد كه نه، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش، پس هر دو اسرائيلى نبوده اند و نيز اين جمله تأييد مى كند كه گوينده جمله (اى موسى مى خواهى چنين و چنان كنى ) اسرائيلى بوده، نه قبطى، براى اينكه سياق اين جمله سياق ملامت و شكايت است.
و جاء رجل من اقصى المدينة يسعى قال يا موسى ان الملاء ياءتمرون بك لتقتلوك...
|
كلمه (يأتمرون ) از مصدر (ائتمار) مشتق است، كه به معناى مشورت و خيرخواهى، و ضد خيانت است. و ظاهرا جمله (من اقصى المدينه ) قيد است براى جمله (جاء).
و ظاهر آيه اين است كه : اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفته اند تو را بكشند، از همان مجلس آمده، و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد، و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود.
اين استيناسى كه از آيه مورد بحث كرديم، نظريه سابق را كه گفتيم قصر فرعون و محل سكونتش بيرون شهر بوده، تأييد مى كند و معناى آيه روشن است.
فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين
|
پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده. و در اين تأييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت، براى خويش جرم نمى دانست.
بحث روايتى (چند روايت درباره آمدن موسى (عليه السلام) به مصر و كشتن مرد قطبىبه خطا و اينكه گفت : (هذا من عمل الشيطان...) و (رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى ))
در تفسير قمى مى گويد: موسى همچنان نزد فرعون با ناز و نعمت زندگى مى كرد، تا به حد بلوغ و مردى رسيد، و موسى (عليه السلام) در اين مدت با فرعون گفتگو از توحيد مى كرد، و فرعون سخت او را از اين سخنها باز مى داشت، تا آنكه تصميم گرفت او را از بين ببرد، موسى ناگزير از كاخ او بيرون گشته، و وارد شهر شد، در شهر دو نفر را ديد كه يكديگر را كتك مى زدند، يكى در دين موسى بود، و ديگرى در دين فرعون، آن مردى كه در دين موسى بود موسى را به كمك طلبيد، موسى (عليه السلام) او را كمك كرد، و دشمنش را سيلى زد، ولى همين سيلى به زندگى او خاتمه داد، ناگزير موسى در شهر متوارى شد.
همين كه فرداى آن روز شد، دوباره مرد ديروزى را ديد كه گرفتار مردى قبطى شده، و او را محكم گرفته، آن مرد دست به دامن موسى شد، قبطى وقتى موسى را ديد به او گفت : آيا مى خواهى مرا هم بكشى همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى، ناگزير اسرائيلى را رها كرده و پا به فرار گذاشت.
و در كتاب عيون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روايت كرده كه گفت : من در مجلس ماءمون حضور يافتم، وقتى كه امام رضا (عليه السلام) هم نزد او بود، ماءمون به آنجناب عرضه داشت : يا بن رسول الله آيا اعتقاد تو آن نيست كه انبياء معصوم از گناهند؟ فرمود: بلى، عرضه داشت پس بگو ببينم معناى آيه (فوكزه موسى فقضى عليه قال هذا من عمل الشيطان ) چيست ؟ فرمود: موسى (عليه السلام) وارد يكى از شهرهاى فرعون شد، هنگامى وارد شد كه مردم از ورودش غافل بودند، يعنى بين مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى زدند، يكى از پيروانش، و يكى از دشمنانش، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه اى به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت : اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر در گرفت نقشه شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، (انه )، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است.
ماءمون گفت : بنابراين پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: (رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز)؟
امام فرمود: معنايش اين است كه : پروردگارا من خود را در غير آن موقعيتى كه بايد قرار دادم، كه وارد اين شهر شدم، (فاغفرلى ) يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن، (چون غفران به معناى پوشاندن است ) تا به من دست نيابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم (غفرله انه هو الغفور الرحيم او را از چشم دشمنان پوشانيد، كه او پوشاننده رحيم است ). موسى گفت : (رب بما انعمت على ) خدايا به پاس اين نعمت و نيرو كه با يك سيلى يكى از دشمنان را از پا درآوردم و به شكرانه آن تا زنده ام، پشتيبان مجرمين نخواهم شد، بلكه با اين نيرو همواره به مجاهدت و مبارزه ايشان برمى خيزم تا تو راضى گردى.
(فاصبح موسى فى المدينة خائفا يترقب ) - آن شب را موسى با ترس و نگرانى به صبح رسانيد، (فاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه ) كه ناگهان همان مرد ديروزى باز او را به كمك طلبيد، و دست به دامنش شد، موسى گفت : تو براستى مردى گمراه آشكارى، ديروز با مردى دعوا كردى، امروز با اين مرد دعوا مى كنى، سوگند كه تو را ادب خواهم كرد، و خواست تا بر او خشم بگيرد، همين كه با خشم به سوى او كه از پيروان او و دشمن قبطى امروز و قبطى ديروز بود رفت، گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى همچنان كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ تو به نظرم به غير اين منظورى ندارى كه در زمين جبارى باشى، و تو نمى خواهى اصلاح جو بوده باشى. ماءمون از اين بيان لذت برد و گفت : خدا تو را از جانب انبيايش جزاى خير دهد اى اباالحسن.