آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
يا اءيها الناس اتقوا ربكم إ ن زلزلة الساعة شى ء عظيم (1)
يوم ترونها تذهل كـل مرضعة عما اءرضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكرى و ما هم بسكرى و لكن عذاب الله شديد (2)
|
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است .
2 - روزى كـه آن را مى بينيد (آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گيرد كه ) مادران شـيـرده ، كـودكـان شيرخوارشان را فراموش مى كنند، و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد و مردم را مست مى بينى ، در حالى كه مست نيستند، ولى عذاب خدا شديد است !
تفسير :
زلزله عظيم رستاخيز
ايـن سـوره بـا دو آيـه تـكان دهنده و هيجان انگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مى شـود، آيـاتى كه بى اختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مى برد، و به آينده هول انگيزى كه در انتظار او است متوجه مى سازد
آيـنده اى كه اگر امروز به فكر آن ، و آمادگى بر آن نباشد، به راستى وحشتناك است و اگر باشد دل انگيز و روح افزا است .
نـخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته و مى گويد: (اى مردم از پروردگارتان بترسيد، و پرهيز كارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است (يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شى ء عظيم ).
خـطـاب (يـا ايها الناس )، دليل روشنى است بر اينكه هيچگونه تفاوت و تبعيضى از نـظـر نـژاد و زبـان و اعـصـار و قـرون و مـكـانـهـا و مـنـاطـق جـغـرافـيـائى و طـوائف و قبائل در آن نيست ، و مؤ من و كافر، كوچك و بزرگ ، پير و جوان ، مرد و زن امروز و آينده همه در آن شريكند.
جـمـله (اتـقـوا ربـكـم ) عـصـاره تـمـام بـرنـامـه هاى سعادتبخش است ، چرا كه از يكسو (تـوحـيـد) را بيان مى كند (ربكم ) و از سوى ديگر تقوا را و به اين ترتيب برنامه هاى عقيدتى و عملى در آن جمع است .
و با ذكر جمله (ان زلزلة الساعة شى ء عظيم ) حقيقتى را كه در بسيارى از آيات قرآن آمـده اسـت بـه طـور سـربـسـتـه بـازگـو مـى كـنـد، و آن ايـنـكه رستاخيز با يك انقلاب و تـحـول شـديد در سازمان عالم هستى بر پا مى گردد: كوهها از جا كنده مى شوند، درياها بـه هـم مـى ريـزند، زمين و آسمان در هم كوبيده مى شوند، و جهانى نو با زندگانى نو آغـاز مـى گـردد، مـردم در آسـتـانـه قيامت در وحشت عظيمى فرو مى روند، و سر از پا نمى شناسند.
آيـه بـعـد نـمـونـه هـائى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده مى گويد: روزى كـه زلزله رسـتـاخيز را مشاهده كنيد آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گيرد كـه مـادران شـيـرده از كـودك شـيـرخـوارشـان غـافـل مـى شـونـد (يـوم تـرونـهـا تذهل كل مرضعة عما ارضعت ).
(و هـر بـاردارى (در آن صـحـنـه بـاشـد) چـنـيـن خـود را سـقـط مـى كـنـد) (و تـضـع كل ذات حمل حملها).
سـومين بازتاب اينكه (مردم را به صورت مستان مى بينى ، در حالى كه مست نيستند!) (و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ).
(ولى عـذاب خـدا شـديـد اسـت ) كه اين چنين هول و وحشت به دلها افكنده و انسانها را از خود بى خود ساخته است (و لكن عذاب الله شديد).
نكته ها :
1 - در زلزله هاى دنيا، و حوادث وحشتناك نيز گاهى اين پديده ها به صورت جزئى پيدا مـى شـود، يـعنى مادران كودكان خود را فراموش كرده ، و بارداران جنين خود را ساقط مى كـنـنـد، و بـعـضـى همچون افراد مست از خود بى خود مى شوند ولى جنبه عمومى و همگانى نـدارد امـا زلزله رسـتـاخـيـز چـنـانـست كه از مشاهده آن همه مردم به اين حالات گرفتار مى شوند.
2 - اين آيات ممكن است اشاره به پايان جهان كه مقدمه رستاخيز است باشد در اين صورت زنـان بـاردار، يـا كـودكـان شـيـر خـوار مـفـهـوم اصـلى خـود را خـواهـد داشـت ، ولى ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كه اشاره به زلزله روز قيامت باشد (به قرينه جمله لكن عذاب الله شـديـد) در ايـن صـورت ذكـر جـمـله هـاى فـوق جـنـبـه مـثـال پـيـدا مى كند، يعنى آنقدر، صحنه وحشتناك است كه اگر زنان باردارى وجود داشته بـاشند همگى سقط جنين مى كنند، و اگر كودكان شيرخوارى باشند مادرها آنها را به كلى فراموش خواهند كرد.
3 - مى دانيم معمولا در ادبيات عرب از زنى كه كودك خود را شير مى دهد تعبير به مرضع مـى كنند ولى همانگونه كه جمعى از مفسران و بعضى از ارباب لغت نوشته اند، گاه اين كلمه به صورت مؤ نث (مرضعه ) آورده مى شود تا اشاره اى باشد به همان لحظه شير دادن ، و به تعبير ديگر مرضع به زنى مى گويند كه مى تواند بچه خود را شير دهد، امـا مـرضـعـه مـخـصوص زنى است كه پستان خود را به دهان كودك شيرخوارش نهاده و در حال شير دادن است !.
بـنـابـرايـن تـعـبـيـر فـوق در آيـه نكته خاصى دارد زيرا مى گويد: شدت وحشت زلزله رسـتـاخـيـز آنـقـدر زيـاد اسـت كـه حـتى اگر مادر پستان در دهان كودك شير خوارش داشته باشد، چنان متوحش مى گردد كه بى اختيار، پستان از دهانش بيرون كشيده ، فراموشش مى كند!
4 - جـمـله (تـرى الناس سكارى ) (مردم را به صورت مستان مى بينى ) اشاره به اين اسـت كـه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه مخاطب به اين جمله مى باشد (و احـتـمـالا مـؤ منان بسيار قوى الايمان كه قدم جاى قدمهاى او نهاده اند) از اين وحشت عظيم در امانند، زيرا مى گويد مردم را به اين حالت مى بينى ، يعنى خودت چنين نيستى .
5 - بسيارى از مفسران و روات حديث در ذيل آيات مورد بحث روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه ذكر آن در اينجا به مورد است و آن اينكه : دو آيـه آغـاز ايـن سـوره در يـكـى از شـبـهـاى (غـزوه بـنـى المـصـطـلق ) نازل
شد در حالى كه مردم در حال حركت به سوى ميدان جنگ بودند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردم را صدا زد، آنها توقف كردند و گرداگرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حلقه زدند، حضرت اين آيات را بر آنها خواند صداى گريه از مردم بلند شد، و در آن شـب مـسـلمانان بسيار گريستند، هنگام صبح به قدرى نسبت به دنيا و زندگى دنيا بـى اعـتـنـا شـده بـودنـد كه حتى زين به روى مركبها ننهادند و خيمه اى بر پا نساختند، گروهى گريه مى كردند و گروهى نشسته در فكر فرو رفته بودند.
رسـولخـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) فرمود: آيا مى دانيد اين چه روزى است عرض كـردنـد: خدا و پيامبرش آگاهتر است ، فرمود: روزى است كه از هر هزار نفر 999 نفر به سـوى دوزخ روان مى شوند و تنها يك نفر به سوى بهشت ! اين امر بر مسلمانان سخت آمد و شـديـدا گـريـسـتـنـد؟ و عـرض كـردند پس چه كسى نجات خواهد يافت ؟ پيامبر فرمود: گـنـهـكـارانـى غـيـر از شـمـا هـسـتـنـد كـه اكـثـريـت را تـشـكـيـل مـى دهـنـد مـن امـيـدوارم شـمـا حـداقـل يـك چـهـارم اهـل بـهـشت باشيد (مسلمانان تكبير گفتند) بعد فرمود: اميدوارم يك سوم اهـل بـهـشـت بـاشـيـد (بـاز هـم تـكـبـيـر گـفـتـنـد) بـعـد اضـافـه فـرمود: اميدوارم دو سوم اهل بهشت از شما باشد، چرا كه اهل بهشت 120 صفند كه 80 صف آنها از امت من هستند...).
آيه و ترجمه
و مـن النـاس مـن يـجـدل فـى الله بـغـيـر عـلم و يـتـبـع كل شيطن مريد (3)
كتب عليه اءنه من تولاه فاءنه يضله و يهديه إ لى عذاب السعير (4)
|
ترجمه :
3 - گـروهـى از مـردم بـدون هـيچ علم و دانشى به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هر شيطان سر كشى پيروى مى كنند.
4 - بـر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى كند.
تفسير :
پيروان شيطان !
از آنـجـا كـه در آيـات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامت بود در آيات مورد بحث حال گروهى از بيخبران را منعكس مى كند كه چگونه از چنين حادثه عظيمى غافلند.
مـى گويد: (گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى درباره خدا به مجادله برمى خيزند (و من الناس من يجادل فى الله بغير علم ).
گـاه در اصـل تـوحـيـد و يـگـانـگـى حـق و نـفـى هـر گـونـه شـريـك جـدال مى كنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مساءله احياى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هيچگونه دليلى بر گفته هاى خود ندارند.
جـمـعـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد ايـن آيـه در مـورد نـضـر بـن حـارث نـازل شـده كـه از مشركان متعصب و لجوج و پشت هم انداز بود، او اصرار داشت كه ملائكه دخـتـران خـدا هـسـتـند!، و قرآن مجموعهاى از افسانه هاى پيشينيان است كه به خدا نسبت داده شده !، و زندگى بعد از مرگ را منكر بود.
بـعـضـى ديـگـر آن را اشاره به همه مشركان دانسته اند كه در مساءله توحيد و قدرت خدا به مجادله برمى خاستند.
ولى بـا تـوجـه به اينكه شاءن نزولها هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند نتيجه اين دو قـول يـكـى اسـت و همه كسانى را كه به نوعى ، از روى تقليد كوركورانه يا تعصب يا پـيـروى از خـرافـات و هـوا و هـوسـهـا، بـه جـدال در بـرابـر حـق بـرمـى خـيـزنـد شامل مى شود.
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: ايـنـگونه افراد كه تابع هيچگونه منطق و دانشى نيستند از هر شـيـطـان سـر كـش و مـتـمـردى تـبـعـيـت مـى كـنـنـد (و يـتـبـع كل شيطان مريد).
نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى دارند.
واژه (مـريـد) از مـاده (مـرد) (بـر وزن سـرد) در اصل به معنى سرزمين بلندى است كه خالى از هر گونه گياه باشد، و به درختى كه از بـرگ خـالى شـود (امـرد) مـى گـويـنـد، و روى هـمـيـن جـهـت بـه نـوجوانانى كه مو در صورتشان نروئيده نيز امرد گفته مى شود.
در اينجا منظور از مريد كسى است كه عارى از هر گونه خير و سعادت و نقطه قوت است ، و طبعا چنين كسى سركش و متمرد و ظالم و عصيانگر خواهد بود.
روشـن اسـت كـه پيروى از (شيطان بى همه چيز) انسان را به چه سرنوشتى مبتلا مى سازد.
لذا در آيه بعد مى گويد: بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى كند (كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير).
نكته ها :
1 - مـجـادله در بـرابـر حـق و باطل گرچه در واژه مجادله در عرف ، مفهوم جر و بحث بى اساس و غيرمنطقى افتاده است ولى در اصل لغت چنين نيست بلكه به معنى هر گونه بحث و گـفـتـگو است كه گاه به حق و گاه به ناحق است و لذا قرآن به پيامبر دستور مى دهد: و جـادلهـم بـالتـى هـى احـسـن : (بـا مـخالفان خود با روشى كه بهتر است مجادله كن ) (نحل - 125).
2 - مـجـادله بـه بـاطـل راه شـيـطـان اسـت بـعـضـى از مـفـسـران بـزرگ مـعـتـقدند كه جمله يـجـادل فـى الله بغير علم اشاره به گفتگوهاى بى اساس مشركان است ، و جمله و يتبع كل شيطان مريد اشاره به برنامه هاى عملى نادرست آنها است .
بعضى ديگر جمله اول را اشاره به اعتقادات فاسد و خرافى آنها دانسته و جمله دوم را به برنامه هاى عملى غلط و انحرافى آنان .
ولى از آنـجـا كـه آيـات قـبـل و بـعـد از آن پـيـرامـون مـبـانـى اعـتـقـادى و اصـول عـقـائد است بعيد نيست كه هر دو جمله اشاره به يك حقيقت باشد، و به تعبير ديگر طـرفـيـن نـفـى و اثـبـات يـك مـوضـوع اسـت . در جـمـله اول مـى گويد: آنها بدون علم و دانش و صرفا از روى تقليد و تعصب و هوا پرستى به مجادله درباره خدا و قدرت او
برمى خيزند، و جمله دوم مى گويد: كسى كه دنبال علم و دانشى نيست طبيعى است كه از هر شيطان طغيانگرى پيروى مى كند.
3 - چـرا از هـر شـيـطان ؟ جالب اينكه نمى فرمايد: چنين كسى از شيطان پيروى مى كند، بلكه مى گويد از هر شيطان متمردى ، و اين اشاره به آن است كه شياطين همه يك خط واحد و برنامه مشترك ندارند، بلكه هر يك براى خود راهى و دامى انتخاب كرده اند، آنچنان اين دامـهـا مـتـنـوع اسـت كـه انـسان در تشخيص آنها گم مى شود مگر آنها كه به خاطر ايمان و تـوكـل بـر خـدا در سـايـه حـمـايـت او قـرار گـرفـتـه انـد و مشمول جمله الا عبادك منهم المخلصين هستند.
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيز لازم است كه تمرد و سركشى و خالى بودن از خير و بركت در مفهوم كلمه شيطان افتاده است ولى در اينجا مخصوصا كلمه مريد (فاقد هر گونه خير و سعادت بـودن ) را بـه عـنـوان تـاءكـيـد پشت سر آن ذكر مى كند تا سرنوشت كسانى كه از چنين رهبرانى پيروى مى كنند كاملا روشن گردد.
4 - تفسير جمله كتب عليه مى دانيم اين تعبير به معنى مقرر و ملزم داشتن است خواه در عالم تكوين و آفرينش باشد و يا در عالم تشريع و احكام و قوانين .
ولى به هر حال نبايد توهم كرد كه اين جمله بوى جبر مى دهد، و شياطين مجبورند پيروان خـود را گمراه سازند، و به دار البوار بفرستند، بلكه اين نتيجه حتمى برنامه اى است كه آنها با ميل خود انتخاب كرده اند، مثلا هنگامى كه ابليس رئيس و سر سلسله شياطين ، در بـرابـر فـرمـان خدا سرپيچى كرد و با ميل و اراده خود راه طغيان و حتى اعتراض به ذات پاك خدا را پيش گرفت ، چنين كسى جز
ايـنـكـه گـمراه و گمراه كننده باشد سرنوشتى نخواهد داشت و همچنين شيطانهاى ديگر از انس و جن .
ايـن درسـت بـه ايـن مـى مـاند كه بگوئيم هر كس معتاد به مواد مخدر شد، بدبختى و سيه روزى در پيشانيش نوشته مى شود، آيا اين دليل جبر است ؟
آيه و ترجمه
يـا ايـهـا الناس إ ن كنتم فى ريب من البعث فإ نا خلقنكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثـم مـن مـضـغـة مـخـلقـة و غـيـر مـخـلقـة لنـبـيـن لكـم و نـقـر فـى الا رحـام مـا نـشـاء إ لى اءجـل مـسـمـى ثـم نـخـرجـكم طفلا ثم لتبلغوا اءشدكم و منكم من يتوفى و منكم من يرد إ لى اءرذل العـمـر لكـيـلا يـعلم من بعد علم شيا و ترى الا رض هامدة فإ ذا اءنزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و اءنبتت من كل زوج بهيج (5)
ذلك بـاءن الله هـو الحـق و اءنـه يـحـى المـوتـى و اءنـه عـلى كل شى ء قدير (6)
و اءن الساعة اءتية لا ريب فيها و اءن الله يبعث من فى القبور (7)
|
ترجمه :
5 - اى مـردم اگـر در رسـتـاخيز شك داريد (به اين نكته توجه كنيد كه ) ما شما را از خاك آفريديم ، سپس از نطفه ، و بعد از خون بسته شده ، سپس از مضغه (چيزى شبيه گوشت جـويـده ) كـه بـعـضـى داراى شـكـل و خـلقـت اسـت و بـعـضـى بـدون شكل ، هدف اين است كه ما براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم ) و جنينهائى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم ) بـعـد شما را به صورت طفل بيرون مى فرستيم ، سپس هدف اين است كه به حد رشد و بـلوغ برسيد، در اين ميان بعضى از شما مى ميرند و بعضى آن قدر عمر مى كنند كه به بـدتـريـن مـرحـله زنـدگـى و پـيـرى مـى رسند آنچنان كه چيزى از علوم خود را به خاطر نـخـواهند داشت (از سوى ديگر) زمين را (در فصل زمستان ) خشك و مرده مى بينى ، اما هنگامى كه باران را بر آن فرو مى فرستيم به حركت در مى آيد و نمو مى كند، و انواع گياهان زيبا را مى روياند.
6 - ايـن بـه خـاطر آنست كه بدانيد خداوند حق است و مردگان را زنده مى كند و بر هر چيز تواناست .
7 - و اينكه رستاخيز شكى در آن نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده مى كند.
تفسير :
دلائل معاد در عالم جنين و گياهان
از آنـجـا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در مبداء و معاد بود در آيات مورد بـحـث بـه دو دليـل مـحـكـم و مـنـطـقـى بـراى اثـبـات مـعـاد جـسـمـانـى اسـتـدلال شـده اسـت ، يـكـى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى ، و ديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان .
در حـقـيـقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را كه مردم در همين زندگى دنيا با آن سر و كار دارند و پيوسته با چشم خود مى بينند و از آن غافلند براى آنها
تـشـريـح كـنـد تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غير ممكنى نيست ، بلكه دائما صحنه هاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مى كنند.
نـخست همه انسانها را مخاطب ساخته مى گويد: (اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريد بـه ايـن نـكـتـه توجه كنيد كه ما شما را از خاك آفريديم ، سپس از نطفه ، و بعد از خون بـسـتـه شـد، و پـس از آن از چـيـزى شـبـيـه بـه گـوشـت جـويـده كـه بـعـضـى داراى شـكـل و خـلقـت اسـت و بـعـضـى بدون شكل (يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غير مخلقة ).
(هـمـه ايـنها به خاطر آن است كه اين حقيقت را براى شما آشكار سازيم كه ما بر هر كار قادر و توانا هستيم ) (لنبين لكم ).
(و جـنـينهائى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم تا دوران تكاملى خود را طى كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم و از نيمه راه از مدار خارجش مى سازيم (و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ).
از آن پـس يـك دوران انـقـلابـى جـديـد آغـاز مـى شـود (و مـا شـمـا را بـه صـورت طفل از شكم مادر بيرون مى فرستيم ) (ثم نخرجكم طفلا).
به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مى پذيرد، و قدم به محيطى وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر مى گذاريد.
بـاز چرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمى شود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروى ادامـه مـى دهـيـد (سـپـس هـدف ايـن اسـت كـه بـه حـد رشـد و بـلوغ و كمال جسم و عقل برسيد) (ثم لتبلغوا اشدكم ).
در ايـنـجـا جـهـل تـبـديـل بـه دانـائى ، و ضـعـف و نـاتـوانـى تـبـديـل بـه قدرت و توانائى و وابستگى مبدل به استقلال مى شود.
ولى ايـن چـرخ بـاز مـتـوقـف نـمى گردد هر چند (گروهى از شما در اين ميان از دنيا چشم فـرو مـى بـنـدنـد امـا گـروه ديـگـرى سـيـر نـزولى حـيـات را بـعـد از تكامل شروع مى كنند تا به بدترين مرحله زندگى يعنى نهايت پيرى برسند (و منكم من يتوفى و منكم من يرد الى ارذل العمر).
آرى به مرحله اى مى رسد كه چيزى از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت پرده هاى نسيان و فـرامـوشـى صـفـحـه عـقـل و فـكـر او را مـى پـوشـانـد، و در واقـع حـالتـى شـبـيـه حال كودكى به او دست مى دهد! (لكى لا يعلم من بعد علم شيئا).
ايـن ضـعـف و نـاتـوانـى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديد است ، هـمـانـگـونـه كـه سـسـتـى پـيـونـد مـيـوه بـا درخـت دليـل بـر رسـيـدگـى آن و وصول به مرحله جدائى است .
ايـن دگـرگـونـيـهـاى عـجيب و پى در پى كه حاكى از قدرت بى پايان پروردگار است روشـنـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه هـمـه چـيـز حـتـى احـيـاى مـردگـان بـراى او سهل و آسان است .
البته در مورد اين مراحل مختلف حيات بحثهاى فراوانى است كه در نكته ها خواهد آمد.
سـپـس بـه بـيـان دليـل دوم كـه زنـدگـى و حيات گياهان است پرداخته ، مى گويد: (در فـصل زمستان به زمين نگاه مى كنى ، آن را خشك و مرده مى بينى ، اما هنگامى كه قطره هاى حـيـاتـبـخـش بـاران را بـر آن فـرو فـرسـتـاديـم و فصل بهار فرا رسيد حركت و جنبشى سراسر آن را فرا مى گيرد و نمو مى كند، و انواع گياهان زيبا را مى روياند)
(و تـرى الارض هـامـدة فـاذا انـزلنـا عـليـهـا المـاء اهـتـزت و ربـت و انـبـتـت مـن كل زوج بهيج ).
در دو آيـه بـعـد بـه عـنـوان جـمـع بندى و نتيجه گيرى كلى ، هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن باز گوئى پنج نكته تشريح مى كند:
1 - نـخـسـت مـى گـويـد: (آنـچه در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسانها و جهان گياهان بازگو شد براى اين است كه بدانيد خداوند حق است ) (ذلك بان الله هو الحق ).
و چـون او حـق است نظامى را كه آفريده نيز حق است ، بنابراين نمى تواند بيهوده و بى هـدف بـاشـد، هـمـانـگونه كه در جاى ديگر مى خوانيم : و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا: (ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده و باطل نيافريديم ، اين گمان و پندار كافران است (ص - 27).
و چـون ايـن جهان بى هدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمى يابيم يقين پيدا مى كنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است .
2 - ايـن نـظـام حـاكـم بـر جـهـان حـيات به ما مى گويد: (او است كه مردگان را زنده مى كند) (و انه يحيى الموتى ).
هـمـان كـسـى كـه لبـاس حـيـات بر تن خاك مى پوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسان كـامـلى مبدل مى سازد، و زمينهاى مرده را جان مى دهد او مردگان را حيات نوين مى بخشد آيا با اين برنامه حيات آفرين مستمر او در اين جهان باز مى توان در امكان معاد ترديد كرد؟.
3 - هـدف ديـگـر ايـن اسـت كـه بـدانيد (خدا بر هر چيز توانا است ) و چيزى در برابر قدرت او غير ممكن نيست (و انه على كل شى ء قدير).
آيـا كـسـى كـه مـى تـوانـد خـاك بى جان را تبديل به نطفه كند و نطفه بى ارزش را در مـراحـل حـيات پيش ببرد، و هر روز لباس تازه اى از زندگى بر او بپوشاند، و زمينهاى خشكيده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد كه قهقهه حيات از سر تا سر آن بـرخـيـزد، آيـا چـنـيـن كـسـى قـادر نـيـست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديد باز گرداند؟
4 - و بـاز هـمه اينها براى اين است كه بدانيد (ساعت پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر جاى شك و ترديد ندارد) (و ان الساعة لا ريب فيها).
5 - و ايـنـهـا همه مقدمه اى است براى آخرين نتيجه و آن اينكه (خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده مى كند (و ان الله يبعث من فى القبور).
البـته اين نتائج پنجگانه كه بعضى مقدمه ، و بعضى ، ذى المقدمه ، بعضى اشاره به امـكـان ، و بـعـضى اشاره به وقوع است ، مكمل يكديگرند، و همگى به يك نقطه منتهى مى شـونـد و آن ايـنـكـه رسـتـاخـيز و بعث مردگان نه تنها امكان پذير است بلكه قطعا تحقق خواهد يافت .
آنـها كه در امكان زندگى بعد از مرگ ترديد دارند صحنه مشابه آن در زندگى انسانها و گـيـاهـان دائمـا در بـرابـر چـشـمـان آنـان اسـت و هـمـه سال و همه روز تكرار مى شود.
و اگـر در قـدرت خـدا شك دارند اين چيزى است كه نمونه هاى بارز آن را با چشم خود مى بينند.
مگر انسانها در آغاز از خاك آفريده نشدند؟ بنابراين چه جاى تعجب كه بار ديگر از خاك برخيزند؟
مـگـر هـمـه سـال زمـيـنـهـاى مـرده در بـرابـر چشمان ما زنده نمى شوند؟ چه جاى تعجب كه انسانهاى مرده پس از سالها، جان گيرند و از خاك برخيزند؟
و اگـر در وقـوع چـنين چيزى ترديد دارند، بايد بدانند نظام حاكم بر آفرينش اين جهان نـشـان مـى دهـد كـه هـدفـى از آن در كـار اسـت ، وگـرنـه هـمـه بـاطـل و بـيـهوده بود، در حالى كه اين زندگى چند روزه و آميخته با اينهمه ناملايمات و نـاكـامـيـهـا چـيـزى نـيـسـت كـه ارزش ايـن را داشـته باشد كه هدف نهائى عالم آفرينش را تشكيل دهد.
بنابراين بايد عالم ديگرى وجود داشته باشد، عالمى وسيع و جاودانه كه شايسته است هدف آفرينش محسوب گردد.
نكته ها :
1 - مراحل هفتگانه زندگى انسان
در آيـات فـوق بـراى تشريح مساءله رستاخيز و امكان آن ، حركت انسان را در يك مسير هفت مرحله اى تشريح كرده است :
نخست زمانى كه خاك بود ممكن است منظور از خاك در اينجا خاكى باشد كه آدم از آن آفريده شـد، و نيز امكان دارد اشاره به اين باشد كه همه انسانها قطع نظر از اين نيز از خاكند، چرا كه تمام مواد غذائى كه نطفه را تشكيل مى دهد و سپس مواد تغذيه كننده آن همه از خاك گرفته مى شوند.
البـتـه بـدون شـك قـسـمت قابل توجهى از بدن انسان را آب و قسمتى را اكسيژن و كربن تشكيل مى دهند كه از خاك گرفته نشده ولى از آنجا كه ستون اصلى تمام اعضاى بدن را موادى كه از خاك گرفته شده تشكيل مى دهد اين تعبير كاملا صحيح است كه انسان از خاك است .
مـرحـله دوم مـرحـله (نـطفه ) است ، خاك اين موجود ساده و پيش پا افتاده و خالى از حس و حـركـت و حـيـات تـبديل به نطفه مى شود، نطفه اى كه از موجودات زنده ذره بينى اسرار انـگـيـزى تـشـكـيـل يـافـتـه كـه در مـرد (اسـپـر) و در زن (اوول ) نـامـيـده مـى شود، اين موجودات ذره بينى شناور به قدرى كوچكند كه در نطفه يك مرد ممكن است ميليونها (اسپر) وجود داشته باشد!.
جـالب ايـنـكـه انـسـان بـعـد از تـولد مـعـمـولا يـك حـركـت آرام و تـدريـجـى را كـه بـيشتر شـكـل (تـكـامـل كـمـى ) دارد تـعـقيب مى كند، در حالى كه حركت او در محيط رحم همراه با جهشهاى سريع و دگرگون كننده كيفى است .
تـحـولات پـى در پى و شگفت انگيز جنين در عالم رحم ، به همان اندازه عجيب است كه فى المـثـل سـنـجـاق كـوچـك سـاده اى بـا گـذشـت چـنـد مـاه تبديل به يك هواپيما گردد!.
امـروز (جـنـيـن شناسى ) به صورت يك علم گسترده در آمده ، و دانشمندان اين علم موفق شده اند جنين را در مراحل مختلف مورد بررسى قرار داده ، پرده از روى اسرار شگرف اين پديده اسرار آميز جهان هستى بردارند و عجائب بسيارى درباره آن ارائه دهند.
در مـرحـله سـوم نـطفه به مرحله علقه مى رسد و سلولهاى آن همچون يك دانه توت بدون شـكـل (بـه صـورت يك قطعه خون بسته ) در كنار هم قرار مى گيرند كه آن را در زبان علمى (مورولا) مى نامند.
بعد از گذشتن مدت كوتاهى حفره تقسيم كه سر آغاز تقسيم نواحى جنين است پيدا مى شود (و جنين را در اين مرحله به (لاستولا) مى نامند).
در مـرحـله چـهارم كم كم جنين شكل يك قطعه گوشت جويده شده به خود مى گيرد بى آنكه اعضاى مختلف بدن در آن مشخص باشد.
امـا نـاگـهـان در پـوسـتـه (جـنـيـن ) تـغـيـيـراتـى پـيـدا مـى شـود، و شـكل آن متناسب با كارى كه بايد انجام دهد تغيير مى يابد و اعضاى بدن كم كم ظاهر مى شود، اما جنينهائى كه از اين مرحله نگذرند و همچنان به صورت سابق و يا ناقص بمانند سـاقـط مـى شوند و از رده خارج مى گردند، جمله (مخلقة و غير مخلقة ) ممكن است اشاره بـه ايـن مـرحـله بـاشـد يـعـنـى (كـامـل الخـلقـه ) و (غـيـر كامل الخلقه ).
جالب اينكه قرآن مجيد بعد از ذكر اين چهار مرحله جمله لنبين لكم را آورده است ، اشاره به اينكه اين دگرگونيهاى سريع و شگفت انگيز كه سبب مى شود يك قطره كوچك آب به يك انسان كامل تبديل گردد، دليل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چيز.
سـپـس بـه مـراحـل سه گانه پنجم و ششم و هفتم جنين كه بعد از تولد صورت مى گيرد يعنى طفوليت و بلوغ و پيرى اشاره كرده است .
ايـن نـكـتـه نيز لازم به ياد آورى است كه تولد انسان از خاك به صورت يك موجود زنده خـود يـك جـهـش بـزرگ اسـت ، و مـراحل گوناگون جنين همه جهشهاى پى درپى محسوب مى شـونـد، و نـيـز تـولد انـسـان از مـادر خـود جـهـش بـسـيـار مـهـمـى اسـت ، و مراحل بلوغ و كهولت نيز جهش محسوب مى شوند.
تـعـبـيـر قـرآن در آيـه بـالا از (قيامت ) به (بعث ) گويا اشاره به همين مفهوم جهش باشد كه در رستاخيز نيز صورت مى گيرد.
بـه ايـن نـكـتـه نـيـز بـايـد تـوجـه كـرد كـه سـخـن گـفـتـن قـرآن از ايـن مـراحـل مـختلف جنين ، در آن روز كه نه علم جنين شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قـابـل مـلاحظه اى درباره دوران جنينى انسان داشتند، خود گواه زنده اى است بر اينكه اين كتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبيعت سرچشمه مى گيرد.
2 - معاد جسمانى
بدون شك هر جا قرآن سخن از بازگشت انسانها و رستاخيز به ميان آورده منظور بازگشت ايـن انـسـان بـا روح و جسم در آن جهان است ، و آنها كه معاد را منحصر به جنبه روحانى آن كـرده انـد و تـنـهـا قائل به بقاى ارواحند به هيچ وجه آيات قرآن را مورد بررسى قرار نـداده انـد، مثلا روشن است كه آياتى همچون آيه فوق با صراحت سخن از معاد جسمانى مى گـويـد وگـرنـه مـعـاد روحانى چه شباهتى به دوران جنينى و زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله نمو گياهان دارد؟
مـخـصـوصـا آخرين جمله آيات مورد بحث كه به صورت نتيجه نهائى آمده به وضوح اين مـطـلب را ثـابـت مـى كـنـد آنـجـا كـه مى گويد: و ان الله يبعث من فى القبور (و خداوند كسانى را كه در قبرها هستند بر مى انگيزاند) چرا كه قبر جايگاه جسم است نه روح .
اصـولا تـمـام تـعـجـب مـشـركـان از هـمـيـن مـسـاءله بـوده اسـت كـه چـگـونـه انـسـانـى كـه تبديل به خاك شد بار ديگر به زندگى باز مى گردد، و الا مساءله بقاى روح نه تنها چيز عجيبى نبوده بلكه مورد قبول اقوام جاهلى نيز بوده است (دقت كنيد).
3 - ارذل العمر چيست ؟
(ارذل ) از مـاده (رذل ) بـه مـعـنـى چـيـز پـسـت و نـامـطـلوب اسـت ، و مـنـظـور از ارذل العـمـرنا مطلوبترين دورانهاى عمر انسان مى باشد كه به نهايت پيرى مى رسد، و به گفته قرآن علوم و دانشهاى خود را به كلى فراموش مى كند، و درست همانند يك كودك مى شود، از نظر معلومات همچون كودك است ، از نظر تدبير امور شبيه كودك است ، از چيز جـزئى هـمـانـنـد يـك كـودك نـاراحـت مـى شـود و بـا امـر مـخـتـصـرى خـوشـحـال و راضـى مـى گـردد، ظرفيت و حوصله خود را از دست مى دهد، و گاه حركات او كودكانه مى شود.
با اين تفاوت كه مردم از كودك انتظارى ندارند و از او دارند، بعلاوه در مورد كودكان اين امـيـدوارى هـسـت كـه با رشد و نمو جسم و روحشان همه اين حالات بر طرف مى گردد اما در مـورد پـيران فرتوت و كهنسال چنين اميدى وجود ندارد و با اين تفاوت كه يك كودك چيزى نداشته كه از دست بدهد اما اين پير كهنسال همه سرمايه هاى حياتى خود را از دست داده .
روى ايـن جـهـات حـال پيران سالخورده در مقايسه با حال كودكان بسيار رقت بارتر و ناگوارتر است .
در بعضى از روايات ارذل العمر به سن يكصد سالگى به بالا تفسير شده است .
و ايـن مـمـكن است ناظر به نوع افراد باشد وگرنه كسانى هستند كه در سنين پائينتر از يكصد سالگى به اين مرحله مى رسند همانگونه كه اشخاصى يافت مى شوند
كه در سنين بالاتر از صد نيز كاملا هوشيار و آگاهند.
مـخـصـوصـا در عـلمـاء و دانـشـمـنـدان بـزرگ كـه دائمـا بـه مـبـاحـث عـلمـى اشـتـغـال دارنـد كـمـتـر ديـده مـى شـود كـه چـنـيـن وضـعـى دسـت دهـد، و در هـر حال بايد در مورد اين بخش از عمر به خدا پناه بريم ، ضمنا ياد آورى اين سالها كافى اسـت كـه مـا را از غـرور و غـفلت بيرون آورد كه در آغاز چه بوديم و اكنون چه هستيم و در آينده چه خواهيم شد؟!
آيه و ترجمه
و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتب منير (8)
ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق (9)
ذلك بما قدمت يداك و اءن الله ليس بظلم للعبيد (10)
|
ترجمه :
8 - و گـروهـى از مـردم دربـاره خـدا بدون هيچ دانش و بدون هيچ هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند.
9 - آنـهـا بـا تـكـبـر و بـى اعـتـنائى (نسبت به سخنان الهى ) مى خواهند مردم را از راه خدا گـمـراه سـازنـد، بـراى آنـها در دنيا رسوائى است ، و در قيامت عذاب سوزنده به آنها مى چشانيم .
10 - (و بـه او مى گوئيم ) اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است ! و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمى كند.
تفسير :
باز هم مجادله به باطل
در ايـن آيـات نـيـز سـخـن از مـجـادله كـنـنـدگـانـى اسـت كـه پـيـرامـون مـبـداء و مـعـاد بـه جدال بى پايه و بى اساس مى پردازند.
نـخـسـت مى گويد: (گروهى از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند) (و من النا
من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير).
جمله (و من الناس من يجادل فى الله بغير علم ) درست همان تعبيرى است كه در چند آيه قـبـل گذشت و تكرار آن نشان مى دهد كه جمله اول اشاره به گروهى است و جمله دوم اشاره به گروهى ديگر.
جـمـعـى از مـفـسـران فـرق ايـن دو گـروه را در ايـن دانـسـته اند كه آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى باشد.
جـمـله (ليـضـل عـن سـبـيـل الله ) نـشـان مـى دهـد كـه بـرنـامـه ايـن گـروه اضـلال و گـمـراه سـاخـتـن ديگران است و قرينه روشنى بر اين تفاوت محسوب مى شود، هـمـانـگونه كه جمله يتبع كل شيطان مريد در آيات گذشته كه سخن از پيروى شياطين مى گويد نيز اين معنى را روشنتر مى سازد.
در ايـنـكـه فرق ميان (علم ) و (هدى ) و (كتاب منير) چيست ؟ نيز مفسران بحثهائى دارنـد آنـچـه نـزديـكتر به نظر مى رسد اين است كه (علم ) اشاره به استدلالات عقلى اسـت و (هـدى ) بـه هـدايـت و راهـنـمـائى رهبران الهى ، و (كتاب منير) اشاره به كتب آسمانى مى باشد.
بـه تـعـبـيـر سـاده تـر هـمـان دلائل سـه گـانـه مـعـروف (كـتـاب ) و (سـنـت ) و (دليـل عـقـل ) را بـازگـو مـى كند، و با توجه به اينكه (اجماع ) نيز طبق تحقيقات دانشمندان به سنت باز مى گردد همه دلائل اربعه در اين عبارت جمع است .
بـعـضـى از مفسران نيز احتمال داده اند كه (هدى ) اشاره به هدايتهاى معنوى است كه در پـرتـو خـودسـازى و تـقـوا و تـهـذيـب نـفـس بـراى انـسـان حـاصـل مـى گـردد (البـتـه ايـن مـعـنـى بـا آنـچـه در بـالا گـفـتـيـم قابل جمع است ).
در حـقـيـقت بحث و جدال علمى در صورتى مى تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد، دليل عقل يا كتاب ، يا سنت .
سـپـس در يـك عـبـارت كـوتـاه و پـر مـعـنـى بـه يـكـى از عـلل انـحـراف و گـمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته مى گويد: (آنها با تكبر و بى اعـتـنـائى نـسـبـت بـه سـخـنان الهى و دلائل روشن عقلى مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند) (ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله ).
(ثـانـى ) از ماده (ثنى ) به معنى پيچيدن است و (عطف ) به معنى پهلو است ، و پيچيدن پهلو كنايه از بى اعتنائى و اعراض از چيزى است .
جـمله (ليضل ) ممكن است هدف اين اعراض و رويگردانى باشد، يعنى آنها براى گمراه ساختن مردم آيات و هدايتهاى الهى را به هيچ مى گيرند، و ممكن است نتيجه آن گردد، يعنى محصول بى اعتنائى آنها اين است كه مردم را از راه حق باز مى دارند.
بـه هـر حـال ، سـپـس كـيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى كند: (بـهـره آنـها در اين دنيا رسوائى و بدبختى است ، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مى چشانيم ) (له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ).
و به او مى گوئيم : (اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است ) (ذلك بما قدمت يداك ).
(و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى كند) (و ان الله ليس بظلام للعبيد).
نـه كـسـى را بـى جـهـت كـيـفـر مـى دهـد، و نـه بـر مـيـزان مـجـازات كـسـى بـدون دليل
مى افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است .
ايـن آيـه از آيـاتـى اسـت كـه هـم مـذهـب جـبـريـون را نـفـى مـى كـنـد و هـم اصـل عـدالت را در مـورد افعال خدا اثبات مى نمايد. (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 195 ذيل آيه 182 آل عمران مراجعه كنيد).
آيه و ترجمه
و مـن النـاس مـن يـعـبـد الله على حرف فإ ن اءصابه خير اطمأ ن به و إ ن اءصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين (11)
يـدعـوا مـن دون الله مـا لا يـضـره و مـا لا يـنـفـعـه ذلك هـو الضلل البعيد (12)
يدعوا لمن ضره اءقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير (13)
إ ن الله يـدخـل الذيـن اءمـنـوا و عـمـلوا الصـلحـت جـنـت تـجـرى مـن تـحـتـهـا الا نـهر إ ن الله يفعل ما يريد (14)
|
ترجمه :
11 - بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است ) هـمين كه دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان رسد حالت اطمينان پيدا مى كنند اما اگـر مـصـيـبـتـى بـه عـنـوان امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورنـد! و بـه ايـن تـرتـيـب هـم دنـيـا را از دسـت داده اند و هم آخرت را و اين خسران و زيان آشكارى است !
12 - او جـز خـدا كـسـى را مـى خـوانـد كـه نـه زيانى به او مى رساند، و نه سودى ، اين گمراهى بسيار عميقى است !
13 - او كـسـى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است ، چه بد مولا و ياورى ، و چه بد مونس و معاشرى !
14 - خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است (آرى ) خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد.
تفسير:
آنها كه بر لب پرتگاه كفرند!
در آيـات گـذشـتـه سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه ، و رهبران گمراه كننده ، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.
قـرآن در تـوصـيـف ايـن گـروه چنين مى گويد: (بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند اما ايمان قلبى شان بسيار سطحى و ضعيف است ) (و من الناس من يعبد الله على حرف ).
تـعـبـيـر بـه (عـلى حـرف ) مـمـكـن اسـت اشـاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است ، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است .
و ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلكه در كنار و لبه آنند، زيرا يكى از معانى حرف لبه كوه و كناره اشياء است و مى دانيم كسانى كه در لبه چيزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نيستند، و با تكان مختصرى از مسير خارج مـى شـونـد، چـنـين است حال افراد ضعيف الايمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى رود.
سـپـس قـرآن بـه تـشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مى گويد: (آنها چنانند كه اگر دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا
مـى كـنـنـد! و آن را دليـل بـر حـقـانـيت اسلام مى گيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها و پـريـشـانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند و به كفر رو مى آورند! (فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ).
گـوئى آنـهـا ديـن و ايـمـان را بـه عـنـوان يـك وسـيـله نـيـل بـه مـاديات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد دين را حق مى دانند و گر نه بى اساس !
(ابـن عـبـاس ) و جـمـعـى ديـگـر از مـفـسـران پـيـشـيـن در شـاءن نزول اين آيه چنين نقل كرده اند كه گاهى گروهى از باديه نشينان خدمت پيامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائيد و امـوال و چـهـار پـايـان آنـان فـزونـى مـى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عقيده پيدا مى كردند!، اما اگر بيمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شيطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئينى است كه پذيرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.
قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مى كند، و در مـورد پـشـت كـردن دنـيـا تـعـبير به فتنه (وسيله آزمايش ) نه شر اشاره به اينكه اين حوادث ناگوار شر و بدى نيست ، بلكه وسيله اى است براى آزمايش .
و در پـايـان آيـه اضـافـه مى كند و (به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را) (خسر الدنيا و الاخرة ).
(و ايـن روشـنـتـريـن خـسـران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش ) (ذلك هو الخسران المبين ).
در حـقـيـقـت ايـن گونه افراد دين را تنها از دريچه منافع مادى خود مى نگريستند و معيار و مـحـك حـقـانـيـت آن را روى آوردن دنـيـا مـى پـنـداشـتند، اين گروه كه در عصر و زمان ما نيز تـعدادشان كم نيست ، و در هر جامعه اى وجود دارند، ايمانى آلوده به شرك و بت پرستى دارنـد مـنـتـهـا بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بديهى است كه چنين ايمان و اعتقادى سست تر از تار عنكبوت است !
البـتـه بـعـضـى از مـفـسران اين آيه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقى بـاشـد كـه بـه هـيـچ وجـه ايـمـان در دل او نـيـست اين بر خلاف ظاهر آيه است ، زيرا جمله (يـعـبـد الله ) و همچنين (اطمان به ) و جمله (انقلب على وجهه ) نشان مى دهد قبلا ايمان ضعيفى داشته است و اگر منظور منافقانى است كه بهره بسيار كمى از ايمان دارند با آنچه گفتيم منافاتى ندارد و قابل قبول است .
آيـه بـعـد به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده مى گويد: (او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به او برساند و نه سودى ) (يدعوا من دون الله ما لا يضره و لا ينفعه )
اگـر بـه راسـتـى او خـواهـان مـنـافـع مـادى و گـريـزان از زيـان اسـت ، و بـه هـمـيـن دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى گيريد، پس چرا به سراغ بتهائى مى رود كه نه اميدى به نفعشان است ، نه ترسى از زيانشان ، موجوداتى بى خاصيت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسانها؟!
آرى (ايـن گـمـراهـى بـسـيـار عـمـيـقـى اسـت ) (ذلك هـو الضلال البعيد).
فـاصله آن از خط صراط مستقيم آنچنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است .
بـاز مـطـلب را از اين فراتر برده مى گويد: (او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است )! (يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه ).
چـرا كـه ايـن معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مـى دهـنـد، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند بلكه آنگونه كه در آيـه 98 سـوره انـبـيـاء خـوانـديـم (ايـن بتها خود آتشگيره ها و هيزم جهنمند)! (انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ).
و در پـايـان آيه اضافه مى كند (چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى )(لبئس المولى و لبئس العشير).
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيه قبل هر گونه سود و زيان بتها را نفى مى كند اما در اين آيه مى گويد زيانش از نفعش نزديكتر است آيا اين دو با يكديگر سازگار است ؟
در پـاسـخ بـايـد گـفـت : ايـن در گفتگوها معمول است كه گاه در يك مرحله موجودى را بى خـاصـيـت مـى شـمـرنـد، پـس از آن تـرقـى كـرده آن را مـنـشـاء زيـان مـى دانـنـد درسـت مثل اينكه مى گوئيم با فلان شخص معاشرت نكن كه نه به درد دين تو مى خورد نه به درد دنـيـا، و بعد ترقى مى كنيم و مى گوئيم بلكه مايه بدبختى و رسوائى تو است ، بـعـلاوه زيانى كه نفى شده زيان به دشمنان آنهاست زيرا آنها قادر نيستند ضررى به مـخـالفـان بـزنند، اما زيانى كه اثبات شده يك زيان قهرى است كه دامان عابدان آنها را مى گيريد.
ضمنا صيغه افعل تفضيل (كلمه اقرب ) چنانكه در جاى ديگر هم گفته ايم الزاما به معنى وجـود صـفـتى در طرفين مورد مقايسه نيست و اى بسا طرف ضعيفتر اصلا فاقد آن باشد، مـثـلا مـى گـوئيـم : يـك سـاعـت صـبر و شكيبائى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است (هرگز مفهوم اين سخن آن نيست كه آتش دوزخ خوب است
ولى صـبـر و شـكـيبائى از آن بهتر است ، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبى است ).
اين تفسير را جمعى از مفسران بزرگ مانند (شيخ طوسى ) در (تبيان ) و (طبرسى ) در (مجمع البيان ) انتخاب كرده اند.
در حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر هـمـچـون (فـخـر رازى ) ايـن احـتـمـال را نـيـز در تفسير آيه داده اند كه هر يك از اين دو آيه اشاره به گروهى از بتها اسـت آيـه نـخـسـت بـتـهـاى سـنـگـى و چـوبـى بـى جان را مى گويد و آيه دوم طاغوتها و انـسـانـهـاى بـت گـونـه ، گـروه اول نـه سـودى دارنـد و نـه زيـانـى ، بـلكه كاملا بى خاصيتند، ولى گروه دوم يعنى (ائمة ضلال ) زيان دارند و خيرى در آنها نيست ، و به فرض كه خير اندكى داشته باشند زيانشان به مراتب بيشتر است (جمله لبئس المولى و لبـئس العـشـير را نيز گواه اين معنى گرفته اند) و به اين ترتيب تضادى باقى نمى ماند.
و از آنـجـا كـه روش قـرآن ايـن اسـت كـه مـسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان كند تا نـتـيـجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: (خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه نـهـرهـا زيـر درخـتـانـش جـارى اسـت ) (ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار).
برنامه آنها روشن ، خط فكرى و عملى آنها مشخص ، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى (خـدا هـر چـه را اراده كـنـد انـجـام مـى دهـد) (ان الله يفعل ما يريد).
اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است ، همانگونه كه مجازات
مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است .
در ايـن مـقايسه در حقيقت گروهى كه تنها ايمان بر زبانشان قرار دارد در كناره دين قرار گـرفـتـه انـد و بـا جـزئى وسـوسـه مـنـحـرف مـى شـونـد و عـمـل صـالحى نيز ندارند، اما مؤ منان صالح در متن اسلامند و سختترين طوفانها تكانشان نـمى دهد، درخت ايمانشان ريشه دار و ميوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشكار است ، اين از يكسو.
از سـوى ديـگـر مـعـبودهاى گروه اول بى خاصيت اند بلكه زيانشان بيشتر است اما مولا و سـرپـرسـت گـروه دوم بـر هـمـه چـيـز قدرت دارد و برترين نعمتها را براى آنها فراهم ساخته است
آيه و ترجمه
من كان يظن اءن لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب إ لى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ (15)
و كذلك اءنزلنه اءيت بينت و اءن الله يهدى من يريد (16)
إ ن الذيـن اءمـنـوا و الذيـن هادوا و الصبين و النصرى و المجوس و الذين اءشركوا إ ن الله يفصل بينهم يوم القيمة إ ن الله على كل شى ء شهيد (17)
|
ترجمه :
15 - هـر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد (و از اين نـظـر عـصـبـانـى اسـت هـر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بـيـاويـزد و خـود را از آن آويـزان نـمايد و نفس خود را قطع كند! (و تا لب پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟!
16 - ايـنـگـونـه مـا قـرآن را بـه صـورت آيـات روشـن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند.
17 - كـسـانى كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان ، خداوند در ميان
آنها روز قيامت داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه ).
شاءن نزول :
بـعـضـى از مـفـسـران در شـاءن نـزول نـخـسـتـيـن آيـه از آيـات فـوق چـنـيـن نـقـل كـرده انـد: گـروهـى از قـبيله (بنى اسد) و (بنى غطفان ) كه با پيامبر اسلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـيـمـان بسته بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجام مـحـمـد (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) را يـارى نـكـنـد و در نـتـيـجـه رابـطـه مـا بـا هـم پـيـمـانـهـايـمـان از يـهـود قـطـع شـود و آنـهـا بـه مـا مـواد غـذائى نـدهـنـد، آيـه فـوق نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.
بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروى پـيـغـمـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند: چرا وعـده خـدا در ايـن زمـينه تحقق نمى يابد؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد.
تفسير:
رستاخيز پايان همه اختلافات
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره ديـگـرى از آنـهـا را ترسيم كرده مى گويد: (كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انـجـام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند، و نفس خود را قـطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند) (من كـان يـظـن ان لن يـنـصـره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ).
ايـن تـفـسـيـر را گـروه كـثـيـرى از مـفـسـران بـرگـزيـده ، يـا بـه عـنـوان يـك احتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند.
طـبـق ايـن تـفسير ضمير (لن ينصره الله ) به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز مى گردد، و (سماء) به معنى سقف خانه است (چون (سماء) به هر چيزى كه در جـهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد) و جمله (ليقطع ) به معنى خفقان و قطع نفس و پيش رفتن تا سر حد مرگ است .
احـتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى ندارد ولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است :
1 - منظور از (سماء) همان (آسمان ) است ، يعنى : (اينگونه اشخاصى كه تصور مـى كـنـنـد خـدا پـيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند، و طنابى به آن آويزان كنند، و خود را در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود (يا طنابى را كه به آن آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند) ببينند آيا اين كار خشمشان را فرو مى نشاند)؟!
2 - ضـمـيـر مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) يعنى : (كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند، و روزيشان بر اثر ايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند، به آسمان بروند خـود را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند، آيا اين كارها خشمشان را فرو مى نشاند)؟.
مـطـلب قـابـل تـوجـه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند:
گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند.
گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند.
و سـر انـجـام بـراى خـامـوش كـردن آتـش خـشم خويش تصميم به انتحار و خود كشى مى گـيـرنـد، در حـالى كـه هـيـچـيـك از ايـن اعـمـال جـنـون آمـيـز مـشـكـل آنـها را حل نمى كند، اگر كمى خونسرد باشند، صبر و حوصله به خرج دهند و با نـيـروى ايـمـان بـه خـدا و اعـتماد به نفس و شكيبائى و استقامت به جنگ مشكلات بر خيزند حل آن قطعا ممكن است .
آيه بعد اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده مى گويد: (اينگونه ما قرآن را بـه صـورت آيـات بـيـنـات و نـشـانـه هاى روشن نازل كرديم ) (و كذلك انزلناه آيات بينات ).
دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان ، و رشد گياهان ، و زنده شدن زمينهاى مرده ، كه همگان را به مساءله معاد آشنا مى سازد و دلائلى همچون بى خاصيت بودن بتها، و سر انجام كار كسانى كه دين را وسيله جلب منافع مادى قرار مى دهند.
ولى بـا ايـنـهـمـه ، داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است ، به همين دليل در پايان آيه مى گويد: (و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند) (و ان الله يهدى من يريد).
بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست ، او حكيم است و همه كارهايش داراى حساب ، هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد، خدا او را به وسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند.
آخـرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤ منند، و پـنـج گـروه غـير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، و صـابئان ، و نصارا، و مجوس ، و مشركان ، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند، و حـق را از بـاطـل جـدا مـى سـازد) (ان الذيـن آمـنـوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ).
مـگـر نـه ايـن اسـت كـه يـكـى از نـامـهـاى قـيـامـت يـوم الفصل ، روز جدائى حق از باطل است ، يوم البروز روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است .
آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه (او از همه چيز آگاه و با خبر است ) (ان الله على كل شى ء شهيد).
نكته ها:
1 - پيوند آيات
پـيـونـد ايـن آيـه بـا آيـات قـبـل از ايـن نـظـر اسـت كـه در آيـه قبل سخن از هدايت الهى در دلهاى آماده بود، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها و لجـاجـتها و تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويد اين گروه بنديها و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنها در آن روز همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد.
بـعـلاوه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از گـروهـهـاى سـه گـانـه اى بـود كـه بـعـضى بى دليل در باره خدا و رستاخيز به مجادله برمى خيزند، و بعضى كارشان اغواگرى است ،
و گـروهـى افـراد سـسـت ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مى شوند آيه مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤ منان قرار گرفته اند اشاره مى كند.
از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه بـحـث در بـاره مـعـاد در آيـات پـيـشـيـن ايـن سـؤ ال را مـطـرح مـى كـنـد كه هدف از معاد چيست ؟ در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايان گرفتن اختلافات و بازگشت به وحدت است بيان شده .
2 - مجوس كيانند؟
واژه (مـجـوس ) فـقـط يـك بـار در قـرآن مـجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به ايـنـكـه در بـرابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى دين و كتاب و پيامبرى بوده اند.
تـرديـدى نـيـسـت كـه امـروز مـجـوس بـه پـيـروان زردشـت گـفـتـه مـى شـود، و يـا لااقـل پـيـروان زردشـت بـخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيز بـه هـيـچـوجـه روشـن نـمـى بـاشـد، تـا آنـجـا كـه بـعـضـى ظـهـور او را در قـرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند و بعضى در قرن ششم يا هفتم !.
ايـن تـفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن ! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است .
مـعـروف ايـن اسـت او كـتـابـى بـه نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است ، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده .
از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم ، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت دارد مـساءله اعتقاد به دو مبداء خير و شر يا نور و ظلمت است ، به اين ترتيب كه خداى نيكيها و نـور را (اهـورامـزدا) و خـداى شـر و ظـلمـت را (اهـريمن ) مى دانند، و به عناصر چهار گـانـه مخصوصا (آتش ) احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مى خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد.
بعضى واژه مجوس را از ماده (مغ ) كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتق مـى دانـنـد، و (مـؤ بـد) كـه اكـنـون بـه روحـانـيـيـن آنـهـا گـفـتـه مـى شـود در اصل از ريشه (مغود) بوده .
در روايـات اسـلامـى آنـهـا از پـيـروان يـكـى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا از اصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند).
در بـعـضـى از روايـات مـى خـوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تـقـاضـا كـردنـد از آنـها جزيه بگيرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد! پيامبر (صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: مـن جـز از اهـل كـتاب جزيه نمى گيرم ، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنين ميگوئى در حالى كه از مجوس منطقه (هجر) جزيه گرفته اى ؟!
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احـرقـوه : (مـجـوس پـيـامـبـرى داشـتـنـد و كـتـاب آسـمـانـى ، پـيـامـبـرشـان را بـه قتل رساندند، و كتاب او را آتش زدند)!.
در حـديـث ديـگرى از (اصبغ بن نباته ) مى خوانيم كه على (عليه السلام ) بر فراز مـنـبـر فـرمـود: سـلونـى قـبـل ان تـفـقـدونـى (از مـن سـؤ ال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد).
(اشعث بن قيس ) (منافق معروف ) برخاست و گفت : اى امير مؤ منان چگونه
از مـجـوس جـزيـه گـرفـتـه مـى شـود در حـالى كـه كـتـاب آسـمـانـى بـر آنـهـا نـازل نـشـده و پـيـامـبـرى نـداشـتـه انـد؟ عـلى (عـليـه السـلام ) فـرمـود: آرى اى اشعث قد انـزل الله اليـهـم كـتـابـا و بـعـث اليـهـم نـبـيـا: (خـداونـد كـتـابـى بـر آنـهـا نازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است ).
و در حـديـثـى از امـام سـجـاد عـلى بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم كه پيامبر فرمود: سـنـوا بـهـم سـنـة اهـل الكـتـاب ، يـعـنـى المـجـوس : (بـا آنـهـا طـبـق سـنـت اهل كتاب رفتار كنيد، منظور پيامبر اسلام مجوس بود).
ضمنا بايد توجه داشت كه واژه (مجوس ) جمع است و مفرد آن (مجوسى ) است .
2 - صابئان چه كسانى هستند؟
از آيـه فـوق اجـمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند، بـخـصـوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند، بعضى آنها را از پـيـروان (يـحـيـى بـن زكـريا) مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند و بـعـضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند.
(صابئان ) براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بـزرگ زنـدگـى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند، و بـه هـمـيـن جـهت متهم به (ستاره پرستى ) شده اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند.
(بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر بـه جـلد اول تـفـسـيـر نـمـونـه ذيل آيه 62 سوره بقره مراجعه كنيد).
3 - گروه منحرفان از توحيد
در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها در اينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است ، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگران از توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند.
سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته ، و مجوس با تـقـسـيـم كـردن كـل عـالم بـه دو بـخـش خـيـر و شـر و قـائل شـدن بـه دو مبداء در سراسر جهان هستى در مرحله چهارم قرار دارند. و اما مشركان و بت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند، در آخر ذكر شده اند.
آيه و ترجمه
اءلم تر اءن الله يسجد له من فى السموت و من فى الا رض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب و من يهن الله فما له من مكرم إ ن الله يفعل ما يشاء (18)
|
ترجمه :
18 - آيـا نـديـدى كـه سـجده مى كنند براى خدا تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند و هـمـچـنـيـن خـورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان ، و بسيارى از مردم ، اما بسيارى ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمى است ، و هر كسى را خدا خوار كند كسى او را گرامى نخواهد داشت ، خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد.
تفسير:
همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـبداء و معاد بود، آيه مورد بحث با طرح مساءله تـوحـيد و خداشناسى ، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى گويد: (آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جـنـبـنـدگان )؟! (الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب ).
(و نيز بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند، در حالى كه بسيار
ديگر ابا دارند و مستحق عذابند) (و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ).
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: (اينها نزد پروردگار بى ارزشند و هر كس را خدا بى ارزش سـازد هـيچكس نمى تواند او را گرامى دارد و مشمول سعادت و ثواب كند) (و من يهن الله فما له من مكرم ).
آرى (خـداونـد هـر كـارى را بـخـواهـد و مـصلحت بداند انجام مى دهد) مؤ منان را گرامى و منكران را خوار مى سازد (ان الله يفعل ما يشاء).
نكته ها:
1 - اين سجود همگانى چگونه است ؟
ـ در قرآن مجيد در آيات مختلف سخن از (سجود) عمومى موجودات جهان و همچنين (تسبيح ) و (حـمـد) و (صـلوة ) (نـماز) به ميان آمده است و تاءكيد شده كه اين عبادات چهار گانه مخصوص انسانها نيست ، بلكه حتى موجودات ظاهرا بى جان نيز در آن شركت دارند.
گـر چـه در ذيـل آيـه 44 سـوره اسـراء (در جـلد دوازدهـم ) پـيـرامـون حمد و تسبيح عمومى مـوجـودات عـالم بـه طـور مـشـروح بـحـث كـرده ايـم ، و هـمـچـنـيـن در جـلد دهـم ذيـل آيـه 15 سـوره رعـد از سـجده عمومى موجودات عالم سخن گفته ايم باز در اينجا لازم است اشاره اى به اين مساءله مهم بشود:
بـا تـوجـه بـه آنـچـه در آيـه مـورد بـحـث آمـده مـوجـودات عـالم داراى دو گونه سجودند، (سجود تكوينى ) و (سجود تشريعى ).
خـضـوع و تـسـليم بى قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بـر ايـن جـهـان هـمـان سـجـود تـكـويـنـى آنـهـا اسـت كـه تـمـام ذرات مـوجـودات را شـامل مى شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج ، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند،
و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى گويند، و سجود و صلات دارند (شرح اين سخن را در ذيل آيه 44 سوره اسراء آورديم ) و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لااقـل تـسـليـم و خـضـوع آنـهـا در بـرابـر هـمـه نـظـامـات هـسـتـى بـه هـيـچـوجـه قابل انكار نيست .
امـا (سـجـود تـشـريـعـى ) هـمـان نـهـايـت خـضـوعـى اسـت كـه از صـاحـبـان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر برنامه سجود عمومى موجودات همه انسانها را در بر مى گيريد چرا در آيه فوق به گروهى از انسانها تخصيص داده شده است ؟.
امـا با توجه به اينكه سجده در اين آيه در يك مفهوم جامع ميان (تشريع ) و (تكوين ) اسـتـعـمـال شـده پـاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا سجده در مورد خورشيد و ماه و سـتـارگـان و كوهها و درختان و جنبندگان ، فرد تكوينيش منظور است ، اما در مورد انسانها تشريعى است كه بسيارى آن را انجام مى دهند و گروهى سرپيچى كرده و مصداق (كثير حق عليه العذاب ) هستند، و مى دانيم استعمال يك لفظ در مفهوم جامع و عام با حفظ مصاديق مـخـتـلف هـيـچ مـانعى ندارد، حتى نزد آنها كه استعمال لفظ را در بيشتر از يك معنى جايز نـمـى دانـنـد، تـا چه رسد به ما كه استعمال لفظ مشترك را در معانى متعدد مجاز مى دانيم (دقت كنيد).
2 - آيا سجود فرشتگان تشريعى است ؟
بـى شـك در (جـمله يسجد له من فى السماوات ) فرشتگان داخلند، ولى آيا سجده آنها تكوينى است يا تشريعى ؟
با توجه به اينكه آنها داراى عقل و شعور و معرفت و اراده اند، سجود آنها جنبه تشريعى دارد يـعـنـى عـبـادت و خـضـوعـى اسـت كـه با اراده و اختيار انجام مى گيريد قرآن در باره فرشتگان مى گويد: لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون :
(آنـهـا هيچيك از فرمانهاى الهى را عصيان نمى كنند و آنچه را كه او دستور داده انجام مى دهند) (تحريم - 6).
3 - پاسخ به چند سؤ ال
1 - بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (مـن فـى الارض )، شامل همه انسانها مى شود، چرا بعد از آن جمله (كثير من الناس ) آمده است ؟
در پـاسـخ ايـن سؤ ال مى توان گفت كه اين جمله در حقيقت توضيحى است براى (من فى الارض ) يعنى ساكنان زمين دو گروهند، گروهى مؤ من و خاضع در برابر خدا و گروهى كافر و متمرد و سركش .
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه تعبير (من فى الارض ) كه جنبه عمومى دارد اشاره به سجود تكوينى است كه همه انسانها حتى كافران جزء جزء وجودشان در آن شـركت دارند، ولى جمله (كثير من الناس و...) اشاره به سجود تشريعى است كه در آن با هم مختلفند.
ايـن احـتـمال نيز وجود دارد كه (من فى الارض ) اشاره به فرشتگان ساكن زمين باشد مـانند (من فى السماء) كه اشاره به فرشتگان ساكن آسمانها است ، در حالى كه جمله بعد، از انسانهاى ساكن زمين سخن مى گويد.
2 - چرا در اين آيه از ساكنان آسمان و زمين ، سخن به ميان آمده نه از خود آسمان و زمين .
در پـاسـخ مـى گـوئيـم آسـمـانـهـا همان ستارگانند كه در كلمه (نجوم ) جمعند، و ذكر (جـبـال ) (كـوهـهـا) كـه قـسـمـت مـهـمـى از كـره زمـيـن را تشكيل مى دهند اشاره به خود زمين است .
3 - بالاخره آخرين سؤ ال اين است كه چرا (الم تر) (آيا نمى بينى )
فرموده ، با اينكه سجده عمومى موجودات چيزى نيست كه با چشم ديده شود؟
امـا بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه (رؤ يـت ) در لسان عرب گاهى به معنى (علم ) مى آيد پـاسـخ ايـن سـؤ ال نـيـز روشـن مـى شـود، بـعـلاوه گـاه از مـسـائل بـسـيـار روشن تعبير به مشاهده مى كنيم و مثلا مى گويند آيا نمى بينى كه فلان انـسـان ، حـسـود و بـخـيـل اسـت ، يـا فـلان انـسـان عـالم و عادل است (در حالى كه اين صفات جنبه حسى ندارد) منظور درك قطعى است .
آيه و ترجمه
هـذان خـصـمـان اخـتـصـمـوا فـى ربـهـم فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق رءوسهم الحميم (19)
يصهر به ما فى بطونهم و الجلود (20)
و لهم مقمع من حديد (21)
كلما اءرادوا اءن يخرجوا منها من غم اءعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق (22)
إ ن الله يـدخـل الذيـن اءمـنـوا و عـمـلوا الصـلحت جنت تجرى من تحتها الا نهر يحلون فيها من اءساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير (23)
و هدوا إ لى الطيب من القول و هدوا إ لى صرط الحميد (24)
|
ترجمه :
19 - ايـنـهـا دو گـروهـنـد كـه در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه و جدال پرداختند: كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود، و مايع سوزان و جوشان بر سر آنها فرو مى ريزند.
20 - آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و
21 - و براى آنها گرزهائى از آهن است .
22 - هر گاه بخواهند از غم و اندوه هاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند و (به آنها گفته مى شود) بچشيد عذاب سوزان را!
23 - خـداونـد كـسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مـى كـنـد كه از زير درختانش نهرها جارى است ، آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى شوند و لباسهايشان در آنجا از حرير است .
24 - آنـهـا بـه سـوى سـخـنـان پـاكـيزه هدايت مى شوند و به راه خداوند شايسته ستايش راهنمائى مى گردند.
شاءن نزول :
جـمـعـى از مـفـسـران شـيـعـه و اهـل تـسـنـن شـاءن نـزولى بـراى نـخستين آيه از آيات فوق نـقـل كـرده انـد كـه فشرده اش اين است : (روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على (عليه السـلام ) و حـمـزه ، و عـبـيـدة بن حارث بن عبد المطلب ) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب (وليد بن عتبه ) و (عتبة بن ربيعه ) و (شيبة بن ربيعه ) را از پاى در آوردند، آيه فوق نازل شد و سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد.
و نـيـز نـقـل كرده اند كه (ابوذر) سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوق نازل شده .
ولى هـمـان گـونـه كـه بـارهـا گـفـتـه ايـم وجـودشـان نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى شود.
تفسير:
دو گروه متخاصم در برابر هم !
در آيات گذشته به گروه مؤ منان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود،
و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى فرمايد: اين دو دسته ـ مـؤ مـنـان و غـيـر مـؤ مـنـان در بـاره پـروردگـارشـان بـه مـخـاصـمـه و جدال پرداختند (هذان خصمان اختصموا فى ربهم ).
طـوائف پـنجگانه كفار از يكسو و مؤ منان راستين از سوى ديگر، و اگر درست دقت كنيم مى بينيم كه اساس اختلافات همه اديان به اختلاف در باره ذات و صفات خدا باز مى گردد و نـتـيـجـه آن به مساءله نبوت و معاد كشيده مى شود، بنابراين لزومى ندارد كه ما در اينجا كلمه (دين ) را در تقدير بگيريم و بگوئيم مخاصمه آنها در دين پروردگارشان است بـلكـه واقـعـا ريـشه اختلافات به اختلاف در توحيد باز مى گردد، و اصولا تمام اديان تـحـريف يافته و باطل به نوعى از شرك گرفتارند كه آثارش در همه عقائد آنها ظاهر مى شود.
سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند:
نـخـسـت از لبـاس آنـهـا شروع كرده مى گويد: (كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود) (فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنـهـا بـريـده و دوخـته مى شود!، و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى كند.
ديگر اينكه مايع سوزان و جوشان (حميم دوزخ ) بر سر آنها ريخته مى شود) (يصب من فوق رؤ سهم الحميم ).
امـا اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آنچنان نفوذ مى كند كه (هم درونشان را ذوب مى نمايد و هم برونشان را)! (يصهر به ما فى بطونهم و الجلود).
سوم اينكه (تازيانه ها يا گرزهائى از آهن سوزان براى آنها آماده است ) (و لهم مقامع من حديد).
(و هـرگـاه بـخـواهـنـد از دوزخ و غـم و انـدوهـهـاى آن خـارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند، و به آنان گفته مى شود، بچشيد عذاب سوزان را)! (كلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ).
و اين چهارمين مجازات آنها است .
در آيـات بـعـد بـا اسـتـفـاده از (روش مـقـابـله ) حـال مـؤ منان صالح را بيان مى كند تا از طريق مقايسه ، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را بازگو مى كند:
نـخـسـت مـى گـويـد: (خـداونـد كـسـانـى را كـه ايـمـان آورده انـد و عـمـل صـالح انـجـام داده انـد در بـاغـهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است )
(ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار).
گـروه اول در شـعـله هـاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميده اند.
سپس به زينت و لباس آنها پرداخته ، مى گويد: (آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى يابند و لباسشان در آنجا از حرير است ) (يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير).
و اين دو پاداش ديگر آنها است .
بـه اين ترتيب در بهشت ، زيباترين لباسهائى را كه در دنيا از آن محروم بودند در تن مـى كـنـند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند، اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لبـاسـهـا و زيـنـتـهـا مـمنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى شد و سبب مـحـرومـيـت گـروه ديـگـر مـى گـشـت ، ولى در آنـجـا كـه ايـن مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى شود و جبران مى گردد.
البـتـه بـا تـوجه به اينكه الفباى زندگى در آن جهان با اينجا متفاوت است اين الفاظ مفاهيمى برتر و بالاتر از آنچه ما در اين جهان مى انديشيم خواهد داشت (دقت كنيد).
و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه (آنها به سخنان پاكيزه هدايت مى شوند) (و هدوا
الى الطيب من القول ).
سخنانى روح پرور، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش مى دهد.
و هـمـچـنـين (به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى گردند) (و هدوا الى صراط الحميد).
راه شناسائى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان .
آرى خـداونـد مؤ منان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مى دهد.
در حـديـثـى كه على بن ابراهيم مفسر معروف ، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كه مـنـظور از (طيب من القول ) توحيد و اخلاص است و منظور از (صراط الحميد) ولايت و قبول رهبرى رهبران الهى است (البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است ).
ضـمـنـا از تـعـبـيـرات مـخـتـلفـى كـه در آيـات فـوق و هـمـچـنـيـن در شـاءن نزول آنها وارد شده چنين بر مى آيد كه آن عذابهاى سخت و سنگين براى گروه خاصى از كافران
اسـت كه به مخاصمه در باره پروردگار برمى خيزند و براى گمراهى ديگران كوشش دارند، آنها افرادى هستند از سردمداران كفر، همچون كسانى كه در ميدان جنگ بدر به مقاتله با على (عليه السلام ) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث برخاستند.
آيه و ترجمه
إ ن الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد و من يرد فيه بإ لحاد بظلم نذقه من عذاب اءليم (25)
|
ترجمه :
25 - كسانى كه كافر شدند و مؤ منان را از راه خدا و از مسجدالحرام ، كه آن را براى همه مـردم مـسـاوى قـرار داديم اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور وارد مـى شـونـد، بـاز مـى دارنـد (مـسـتحق عذابى درد ناكند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم .
تفسير:
مانعان خانه خدا!
در آيـات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث ، اشاره بـه گـروه خـاصـى از آنـان شـده اسـت كـه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با مسجدالحرام و مراسم پرشكوه حج هستند.
نـخـسـت مى گويد: (كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى كنند...) (ان كفروا و يصدون عن سبيل الله ).
(هـمـچـنـيـن مـردم بـا ايـمـان را از كـانون بزرگ توحيد، مسجدالحرام باز مى دارند، همان مـركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده ايم ، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مـى كـنـنـد و چـه آنـهـا كـه از نـقـاط دور بـه سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناكند) (و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواءالعاكف
فيه و الباد).
(و هـر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد، دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم ) (و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ).
در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق ، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند:
1 - جـلوگـيـرى از راه خـدا و ايمان و طاعت او 2 - جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود 3 - در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى زنند.
خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليمند كيفر مى دهد.
نكته ها:
1 - در ايـن آيـه ، (كـفـر) ايـن گـروه بـه صـورت فـعـل مـاضـى ، و (جـلوگـيـرى از طـريـق خـدا) بـه صـورت (فعل مضارع ) آمده است ، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوششان بـراى گـمـراه سـاخـتـن مـردم ، هـمـيـشـگـى و مـسـتـمـر اسـت ، بـه تـعـبـيـر ديـگـر جـمـله اول از اعـتـقـاد بـاطـل آنـهـا كـه يـك امـر ثـابـت اسـت سـخـن مـى گـويـد، و جـمـله دوم از عمل آنها كه تكرار (صد عن سبيل الله ) است .
2 - مـنظور از (صد عن سبيل الله )، هر گونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم از ايـمـان و اعـمـال صـالح اسـت ، و تـمـام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريب اعتقادات و انحراف آنها از راههاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيريد در اين مفهوم وسيع جمع است .
3 - همه مردم در اين مركز عبادت يكسانند
در تـفـسـيـر جـمـله (سـواء العـاكـف فـيـه و البـاد) مفسران بيانات گوناگونى دارند: بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور ايـن اسـت كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيد يكسانند، و هيچكس حق مزاحمت به ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد.
در حـالى كـه بـعـضـى مـعـنـى وسـيـعـتـرى بـراى ايـن جـمـله قائل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت مردم يكسانند بلكه در استفاده كردن از زمـين و خانه هاى اطراف مكه براى استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد، بـه هـمـيـن جـهت جمعى از فقهاء خريد و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آن مى دانند.
در روايـات اسـلامـى نـيـز تـاءكيد شده كه نبايد زوار خانه خدا را از سكونت در خانه ها و مـنـازل مـكـه جـلوگـيرى كرد كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهت است .
در نهج البلاغه در نامه اى كه على (عليه السلام ) به (قثم بن عباس ) فرماندار مكه نـگـاشـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم : و مـر اهـل مـكـه ان لايـاخـذوا من ساكن اجرا، فان الله سبحانه يـقول : (سواء العاكف فيه والباد) فالعاكف المقيم به ، و البادى الذى يحج اليه من غـير اهله : (به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بها نـگـيـرند، زيرا خداوند مى فرمايد: در اين سرزمين كسانى كه مقيمند يا از بيرون مى آيند يـكسانند، منظور از (عاكف ) كسى است كه در آنجا اقامت دارد، و از (بادى ) كسى است كه از نقاط ديگر به قصد حج مى آيد).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير همين آيه مى خوانيم كانت
مكه ليست على شى ء منها باب ، و كان اول من علق على بابه المصراعين ، معاوية بن ابى سفيان ، و ليس ينبغى لاحد ان يمنع الحاج شيئا من الدور و منازلها: (در آغاز خانه هاى مكه ، در نـداشـت ، نـخـسـتـين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود، و سزاوار نيست هيچكس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند).
از بـعـضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها تا پايان مناسك حج استفاده كنند.
البـتـه ايـن حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجدالحرام در اين آيـه خـصـوص آن مـسـجـد اسـت ، يـا تـمـام مـكـه را شـامـل مـى شـود، در صـورتـى كـه قـول اول را بپذيريم نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد، ولى در صورتى كه تمام مكه را در مـفـهـوم آيـه داخل بدانيم تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكه براى حجاج مطرح مى شود و از آنجا كه اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسير مـسـلم نـيـسـت حـكـم بـه تـحـريـم مـشـكـل اسـت ، ولى بـدون شـك سـزاوار اسـت اهـل مـكـه هـر گـونـه تـسـهـيـلاتـى بـراى زوار خـانـه خـدا قـائل شـونـد و هـيـچـگـونـه اولويـت و امـتـيـازى بـراى خـود نـسبت به آنها حتى در خانه ها قائل نشوند، و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهرا اشاره به همين است .
و به هر حال قـول بـه تـحـريـم در مـيـان فـقـهـاى شـيـعـه و اهـل تسنن ، طرفداران زيادى ندارد (براى توضيح بيشتر به جلد 20 جواهر الكلام صفحه 48 به بعد در احكام منى مراجعه شود).
ايـن مـعـنـى نـيـز مـسـلم است كه هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائر اين خانه ايجاد كند، و يا آن را بيك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.
4 - منظور از مسجدالحرام در اين آيه چيست ؟
بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظـور هـمـان ظـاهـر آن اسـت يـعـنـى خـانـه كـعـبـه و كـل مـسـجـدالحـرام ، ولى بـعـضـى آن را اشـاره بـه تـمـام (مـكـه ) مـى دانـنـد، و آيـه اول سـوره اسـراء را كـه دربـاره مـعـراج پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اسـت دليل بر آن مى دانند، زيرا در اين آيه تصريح شده كه آغاز معراج از مسجدالحرام بود در حالى كه تاريخ مى گويد از (خانه خديجه ) يا (شعب ابى طالب ) يا (خانه ام هـانـى ) بـوده اسـت ، مـعـلوم مـى شـود مـنـظـور از مـسـجـدالحـرام كل مكه است .
ولى از آنـجـا كـه شـروع مـعـراج پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) از بـيـرون مـسـجـدالحرام مسلم نيست ، و احتمال دارد كه از خود مسجد، صورت گرفته باشد، ما دليلى نداريم كه آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم ، بنابراين موضوع بحث در اين آيه خود مسجدالحرام است .
و اگـر در روايـات فـوق خـوانـديـم كـه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكه اسـتدلال شده است به خاطر اين است كه حكم مزبور ظاهرا يك حكم استحبابى است و در يك حكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسبها مانعى ندارد (دقت كنيد).
5 ـ(الحاد به ظلم ) چيست ؟
(الحاد) در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و (لحد) را از اين جهت لحد گويند كه حفرهاى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است .
بـنـابـرايـن مـنـظـور از جـمـله فـوق كـسـانـى اسـت كـه بـا تـوسـل بـه ظـلم از حـد اعـتـدال خارج مى شوند، و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند، مـنـتـهـى بـعـضـى ظـلم را در ايـنـجـا مـنـحـصـرا بـه معنى شرك تفسير كرده اند، و بعضى حلال شمردن محرمات ،
در حـالى كـه بـعـضى ديگر از مفسران آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هر گونه گناه و ارتـكـاب حـرام حـتـى دشـنـام و بـدگـوئى بـه زيـر دسـتـان را در مـفـهـوم آن داخـل مى دانند، و مى گويند ارتكاب هر گونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدتر و سنگينتر است .
در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه يكى از يارانش از تفسير اين آيه سـؤ ال كـرد امـام فـرمـود: كـل ظـلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقة او ظلم احد او شى ء من الظلم فانى اراه الحادا، و لذلك كان ينهى ان يسكن الحرم :
(هرگونه ستمى كه انسان به خودش در سرزمين مكه كند اعم از سرقت و ظلم به ديگران و هـرگونه ستم ، من همه اينها را الحاد (و مشمول اين آيه ) مى دانم ، و لذا امام افراد را از ايـنـكـه مـكـه را مـسـكـن خـود سـازنـد نـهـى مـى كـرد (چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤ ليت سنگينترى دارد).
روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده ، و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است .
بـه هـمـيـن دليـل بـعضى از فقهاء احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهى شـود كـه در اسـلام حـد بـراى آن تـعـيـيـن شـده اسـت بـايد علاوه بر حد تعزير و مجازات اضـافـى نـيـز بـشـود و بـه جـمـله نـذقـه مـن عـذاب اليـم استدلال كرده اند.
از آنـچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار يا داخـل شـدن در مـنـطـقه حرم بدون احرام ، تفسير كرده اند منظورشان بيان يك مصداق روشن بوده است ، و هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست .