آيات 73 تا 81
و ان كادوا ليفتنونك عن الاذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لاتخذوك خليلا (73)
و لو لا ان ثبتنك لقد كدت تركن اليهم شيا قليلا (74)
اذا لاذقنك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا (75)
و ان كادوا ليستفزونك من الارض ليخرجوك منها و اذا لا يلبثون خلفك الا قليلا (76)
سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا (77)
اقم الصّلوة لدلوك الشمس الى غسق اليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا (78)
و من اليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقامامحمودا (79)
و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطنا نصيرا(80)
و قل جاء الحق و زهق البطل ان البطل كان زهوقا (81)
|
ترجمه آيات
نزديك بود تو را فريبت دهند و از آنچه به تو وحى كرديم غافل سازند و چيز ديگرى به ما نسبت دهى تامشركان تو را دوست خود گيرند (73).
و اگر ما تو را ثابت قدم نمى گردانديم نزديك بود كه به مشركين نامبرده اندك تمايل و اعتمادى بكنى ؟(74).
كه در اين صورت (يعنى اگر به بت پرستان اندك توجهى مى كردى )، كيفر اين عمل را به تو مى چشانديم و عذاب تو را در دنيا و آخرت مضاعف مى كرديم آنگاه از قهر و خشم ما هيچ ياورى بر خود نمى يافتى (75).
و نيز نزديك بود كافران تو را در سرزمين خود سبك كرده در نتيجه يا با مكر يا به زور تو را از آنجا بيرون كنند، كه در اين صورت بيش از اندك زمانى نمى زيستند (76).
ما سنت خود را در ساير پيغمبران كه پيش از تو بودند همين قرار داديم و اين طريقه ما را تغييرپذير نخواهى يافت (77).
نماز را وقت زوال آفتاب تا اول تاريكى شب به پا دار و نماز صبح را نيز به جاى آر كه آن به حقيقت هم مشهود ملائكه شب است (كه مى روند) و هم ملائكه روز (كه مى آيند) (78).
و بعضى از شب را بيدار باش و تهجد كن كه اين نماز شب تنها بر تو واجب است باشد كه خدايت به مقامى محمود (شفاعت ) مبعوث گرداند (79).
و همواره بگو پروردگارا مرا با قدمى صدق داخل و با قدمى صدق بيرون كن و به من از جانب خود بصيرت و حجت روشنى كه همواره ياريم كند عطا كن (80).
و به امتت بگو: رسول حق آمد و باطل را نابود كرد كه باطل خود بى آبرو و لايق محو ونابودى ابدى است (81).
بيان آيات
اين آيات گوشه اى از نيرنگهاى مشركين را كه به قرآن و به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم) زدند و تعدى و پافشارى كه در انكار توحيد و معاد كردند يادآور شده، در همين باره عليه ايشان احتجاج و استدلال مى كند.آرى آنها خواسته بودند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نسبت به قسمتى از دستورات، با آنان مداهنه كند و نيز خواستند او را از مكه بيرون كنند.
به همين جهت در اين آيات به شديدترين بيان آن جناب را تهديد مى كند كه مبادا به طرف مشركين و لو هر قدر هم اندك باشد ميل پيدا كند، و ايشان را هشدار داده كه اگر آن جناب را از مكه بيرون كنند هلاكشان فرمايد.
در اين آيات توصيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به نماز و توسل به درگاه پروردگار در آغاز كلام و هم در انجام آن و نيز اعلام به ظهور حق آمده است.
وان كادوا ليفتنونك عن الاذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لاتخذوك خليلا
|
كلمه (ان) مخف ف از (ان) است به دليل اينكه لام بر سر (ليفتنونك) در آمده و فتنه به معنى لغزاندن و برگرداندن است و كلمه خليل از خلت به معنى صداقت است، چه بسا گفته باشند؟ كه از خلت به معنى حاجت است ولى بعيد به نظر مى رسد.
نيرنگ مشركين براى حفظ حرمت خود و خدايان شان
ظاهر سياق مى رساند كه مراد از (الاذى اوحينا اليك ) قرآن باشد كه مشتمل بر توحيد و نفى شرك و سيرت صالح است، و اين مؤيد رواياتى است كه در شاءن نزول آيات وارد شده كه مشركين از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در خواست كردند كه دست از بدگوئى خدايان ايشان بردارد و غلامان و كنيزان بى شخصيت ايشان را كه مسلمان شده و به وى گرويده اند از خود دور كند چون عارشان مى شد كه با بردگان خود يكجا بنشينند و آيات خداى را بشنوند، و در چنين مناسبتى آيه مورد بحث نازل شد.
و معنايش اين است كه مشركين نزديك شد تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحى نموديم منحرفت كنند تا مرامى مخالف آن پيش گيرى و اعمالى بر خلاف آن انجام دهى و بدين وسيله افترائى به ما ببندى و روش اختلاف طبقاتى را روشى خدا پسندانه جلوه دهى و گفتند كه اگر چنين كنى و يك مشت گداو ژنده پوش را از خود برانى، با تو رفاقت مى كنيم.
و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا
|
جلوه اى ديگر از آثار عصمت و حفظ الهى
تثبيت در اينجا به طورى كه از سياق برمى آيد به معناى عصمت و حفظ الهى است و اگر جواب لولا را خود ركون قرار نداده و نفرمود (تركن ) بلكه نزديك شدن به ركون را قرار داده فرمود: (لقد كدت تركن ) براى اين بود كه با در نظر داشتن اينكه ركون به معناى كمترين ميل است دلالت كند بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميل به كفار كه نكرد سهل است بلكه نزديك به ميل هم نشد، و اين كه فرمود (اليهم ) و ركون را به مشركين نسبت دادند به اجابت خواسته هاى آنان اين معنا را تاكيد مى كند.
و معناى آيه اين استكه اگر ما با عصمت خود تو را پايدارى نمى داديم نزديك مى شدى به اينكه به سوى آنان اندكى ميل كنى، ليكن ما تو را استوار ساختيم، و در نتيجه به آنان كمترين ميلى نكردى تا چه رسد به اينكه اجابتشان كنى، پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) ايشان را اجابت نكرد و ذره اى ميل به ايشان هم ننمود و نه نزديك بود ميل كند.
اذا لاذقناك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا
|
سياق آيه تهديد است و مراد از ضعف حيات و ممات مضاعف و دو چندان شدن عذاب زندگى و مرگ است و معنا اين است كه اگر نزديك شوى به اينكه به سوى آنان متمايل گردى هر چند تمايل مختصرى باشد ما عذاب دو چندان زندگى كه مجرمين را با آن شكنجه مى دهيم و عذاب دو چندان مرگ را كه در عالم ديگر با آن شكنجه شان مى دهيم به تو خواهيم چشانيد.
و در مجمع از ابان بن تغلب روايت كرده كه گفته است مراد از ضعف عذاب عذابى است كه درد و الم آن دو چندان باشد، و معنا اين است كه ما عذاب دنيا و آخرت (هر دو) را به تو مى چشانيم، آنگاه به گفته شاعر استدلال كرده كه گفته است.
كه مقصود از ضعف اليم عذاب اليم است يعنى وقتى مالك از من جدا گشت و كشته شد آن شب را در عذاب اليمى صبح كرديم.
و اينكه در ذيل آيه فرمود: (ثم لا تجد لك علينا نصيرا) تشديد در تهديد است، و معنايش اين است كه در اين صورت عذاب واقع خواهد شد، و هيچ راه گريزى از آن نخواهد بود.
و ان كادوا ليستفزونك من الارض ليخرجوك منها و اذا لا يلبثون خلافك الا قليلا
|
كلمه (استفزاز) به معناى سوق دادن و تحريك خفيف و آسان است، و الف و لام در الارض براى عهد است، و مقصود از آن زمين معهود، مكه معظمه است، و كلمه خلاف به معناى بعد است، و مقصود از قليل زمان اندك است.
و معناى آيه اين است كه مشركين نزديك بود كه ترا وادار كنند تا از مكه بيرون شوى، و اگر ايشان ترا بيرون مى كردند، بعد از رفتن تو، زمان زيادى زنده نمى ماندند، بلكه پس از مدت كوتاهى همه هلاك مى شدند.
بعضى گفته اند: مراد اتحادى است كه مشركين با يهود كردند تا آن جناب را از سرزمينهاى عرب بيرون كنند.
و ليكن اين احتمال بعيد به نظر مى رسد چرا كه سوره مورد بحث، مكى است و آيات آن هم در يك سياق است و گرفتارى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.
سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنّتنا تحويلا
|
كلمه (تحويل ) به معناى نقل چيزى است از حالى به حال ديگر، و كلمه (سنة من ) در تقدير (لسنة من ) است، يعنى مانند سنت كسى كه ما فرستاديم و اين جار و مجرور متعلق به جمله (لا يلبثون ) است يعنى ديرى نمى پائيد كه مردم مكه مانند سنت كسى كه قبل از تو فرستاديم مى شدند.
و اين سنت يعنى هلاك كردن مردمى كه پيغمبر خود را از بلاد خود بيرون كردند سنت خداى سبحان است، و اگر فرمود: سنت پيغمبرى است كه فرستاديم و آن را به پيغمبر نسبت داده به اين اعتبار بوده كه سنت رابه خاطر پيغمبران خود قرار داده به دليل اينكه دنبالش فرموده و لن تجد لسنتنا ت حويلا و در جاى ديگر فرموده و (قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من ارضنا او لتعودنّ فى ملّتنا فاوحى اليهم ربّهم لنهلكنّ الظالمين ).
و معناى آيه اين است كه (در اين صورت ايشان را هلاك خواهيم كرد به خاطر سنتى كه ما براى پيغمبران قبل از تو باب نموده و اجراء كرديم، و تو هيچ تغيير و تبديلى براى سنت ما نخواهى يافت ).
اقم الصّلوة لدلوك الشّمس الى غسق الليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا
|
معناى (دلوك شمس) و (غسق الليل) در آيه: (اقم الصلوة لدلوك الشمس...)
در مجمع البيان گفته: (دلوك ) به معناى زوال آفتاب و رسيدن به حد ظهر است. مبرد گفته: (دلوك شمس ) به معناى اول ظهر تا غروب است، بعضى ديگر گفته اند: (دلوك شمس ) به معناى غروب آفتاب است و اصل كلمه از (دلك ) است كه به معناى ماليدن است، و اگر ظهر را دلوك گفته اند بدين جهت است كه از شدت روشنائى هر كس به آن نگاه كند چشم خود را مى مالد، و اگر غروب آفتاب را دلوك شمس خوانده اند باز براى اين است كه بيننده چشم خود را مى مالد تا درست درك كند.
و نيز در مجمع گفته: (غسق الليل ) هنگامى است كه تاريكى شب پديد مى آيد، وقتى مى گويند (غسقت القرحه ) معنايش اين است كه زخم و جراحت دهن باز كرد و داخلش نمودار گشت.
و در مفردات گفته: (غسق شب ) به معناى شدت ظلمت شب است. مفسرين در تفسير اول آيه اختلاف كرده اند، و از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به طريق شيعه روايت شده كه فرموده اند: (دلوك الشمس ) هنگام ظهر و (غسق الليل ) نصف شب است، و به زودى ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده به آن اشاره خواهد شد.
و بنابراين روايت، آيه شريفه از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، و نمازهاى واجب يوميه كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود چهار نماز است، ظهر و عصر و مغرب و عشاء، و با انضمام نماز صبح كه جمله: (و قرآن الفجر) دلالت بر آن دارد نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مى شود.
و اينكه فرموده: (و قرآن الفجر) عطف است بر كلمه (الصّلوة ) كه تقديرش چنين مى شود: (و اقم قرآن الفجر) كه مراد از آن نماز صبح است، و چون مشتمل بر قرائت قرآن است آن را قرآن صبح خوانده، چون روايات همه متفقند بر اينكه مراد از قرآن الفجر همان نماز صبح است.
و همچنين روايات از طرق عامه و خاصه متفقا جمله (ان قرآن الفجر كان مشهودا) را تفسير كرده اند به اينكه: (نماز صبح را هم ملائكه شب (در موقع مراجعت ) و هم ملائكه صبح (در موقع آمدن ) مى بينند، و ما به زودى به بعضى از آن روايات اشاره خواهيم كرد ان شاء اللّه.
امر به رسول (ص) به تهجد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند
و من الليل فتهجّد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا
|
كلمه (تهجد) از ماده (هجود) است كه در اصل به معناى خواب است، و تهجد به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند به معناى بيدارى بعد از خواب است، و ضمير در (به ) به قرآن يا به كلمه (بعض ) كه از كلمه (من الليل ) استفاده مى شود برمى گردد، و كلمه (نافله ) از ماده (نفل ) به معناى زيادى است، و چه بسا گفته شده كه كلمه (من الليل ) از قبيل اغراء (تحريك و تهيج ) و نظير (عليك بالليل - بر تو باد شب ) مى باشد، و حرف (فاء) كه بر سر (فتهجد) آمده نظير فاء در (فايّاى فارهبون ) است.
و معناى آيه چنين است كه قسمتى از شب راپس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعنى نماز) مشغول شو، نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تو است.
كلمه مقام در جمله (مقاما محمودا ممكن است مصدر ميمى و به معناى بعث باشد، كه در اين صورت مفعول مطلق جمله (ليبعثك ) خواهد بود، هر چند كه لفظ بعث در بين نيامده باشد، و معنا چنين مى شود (باشد كه پروردگارت تو را بعث كند بعثى پسنديده ) و ممكن هم هست اسم مكان بوده و آنگاه بعث به معناى اقامه و يا متضمن معناى اعطاء و امثال آن باشد كه بنابراين احتمال، معناى آيه چنين مى شود (باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود به پا دارد و يا (در حالى كه معطى تو است به مقامى محمود بعث فرمايد) و يا (عطا كند تو را در حالى كه بعث كننده تو است مقامى محمود).
در اينجا محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده است، و اين خود مى فهماند كه مقام مذكور مقامى است كه هر كس آن را مى پسندد، و معلوم است كه همه وقتى مقامى راحمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، و همه كس از آن منتفع گردد، و به همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، و آن مقام شفاعت كبراى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است كه روز قيامت در آن مقام قرار مى گيرد، و روايات وارده در تفسير اين آيه از طرق شيعه و سنى همه متفقند بر اين معنا.
و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا
|
مقصود از (دخول و خروج به صدق) در (رب ادخلنى مدخل صدق...)
كلمه (مدخل ) (به ضم ميم و فتح خاء) مصدر ميمى به معناى داخل كردن است، و همينطور (مخرج ) كه آن نيز هم وزن همان صيغه است و به معناى خارج كردن است، و اگر ادخال و اخراج را به صدق اضافه كرده به اين عنايت است كه دخول و خروج در هر امرى دخول و خروجى باشد كه متصف به صدق و داراى حقيقت باشد، نه اينكه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و يا يك طرفش با طرف ديگرش متضاد بوده باشد، مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود به زبانش خداى را بخواند ولى منظور قلبيش اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجه گشته از اين راه وجهه اى كسب كند، و يا در يك قسمت از دعايش خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر غير خداى را هم شركت دهد.
و خلاصه اينكه (دخول و خروج به صدق ) اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول و خروج هايش ببيند، و صدق سراپاى وجودش را بگيرد، چيزى بگويد كه عمل هم بكند، و عملى بكند كه همان را بگويد، چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند و عملى انجام ندهد مگر آن را كه ايمان دارد و بدان معتقد است و اين مقام مقام صديقين است، و بنابراين برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگوئيم: خدايا امور مرا آنچنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى.
(و اجعل من لدنك سلطانا نصيرا - يعنى سلطنتى يارى شده، به اين معنى كه مرا در تمامى مهماتم و در هر كارى كه مشغول مى شوم يارى كن، اگر مردم را به دين تو دعوت مى كنم مغلوب نشوم، و حجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنه اى و مكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم، و به وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم.
و اين آيه همانطور كه ملاحظه مى كنيد به طور مطلق رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مدخل و مخرج ها او را سرپرستى كند، و از ناحيه خود سلطانى به او دهد كه او را ياور باشد، در نتيجه از هيچ حقى منحرف نگشته و به سوى هيچ باطلى متمايل نشود.
و بنابراين اطلاق، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسرين را قبول كنيم كه گفته اند: مراد از دخول و خروج، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه و خروج از مدينه به سوى مكه و فتح مكه است، و يا آنكه مراد از دخول و خروج دخول در قبر به مرگ و خروج از قبر به بعث است.
بله از آنجائى كه آيه شريفه بعد از آيه (و ان كادوا ليفتنونك ) و آيه (و ان كادوا ليستفزونك ) و در سياق آن دو قرار گرفته اشاره به مساءله دخول و خروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج، نه اينكه دخول و خروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد، آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را امر مى كند به اينكه در تمامى مهماتش و كارهائى كه در امر دعوت دينى دارد به پروردگارش ملتجى شود، و همچنين در دخول و خروج هر مكانى كه سكونت مى كند، و يا صرفا داخل و خارج مى شود، و اين معنا واضح است.
و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا
|
در مجمع البيان گفته كلمه (زهوق ) به معناى هلاكت و بطلان است، وقتى گفته مى شود: (زهقت نفسه ) معنايش اين است كه جانش بيرون آمد، گوئى اينكه جانش به سوى هلاكت بيرون شد، اين بود كلام صاحب مجمع، و معناى آيه روشن است.
در اين آيه كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را امر مى كند به اينكه ظهور حق را به همه اعلام كند و چون آيه شريفه در سياق آيات قبلى يعنى از آيه (و ان كادوا ليفتنونك ) تا آخر سه آيه واقع شده اين معنا از آن استفاده مى شود كه منظور از آن اين است كه مشركين را دلسرد نموده و اعلام كند كه براى هميشه از او ماءيوس باشند، و يقين كنند كه ديگر به هيچ وجه زورشان به آن جناب نمى رسد.
باز آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هيچ وقت باطل دوام نمى يابد، همچنانكه در جاى ديگر راجع به اين معنا فرموده (و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار).
بحث روايتى
رواياتى در ذيل آيه: (و ان كادوا ليفتنونك...) كه خدعه مشركين بارسول اللّه (ص) را حكايت مى كند
در مجمع البيان پيرامون سبب نزول آيه (و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك...) گفته است كه مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) گفتند از بدگوئى و توهين به خدايان ما و احمقانه خواندن عقايد ما دست بردار، و اين اطرافيانت را كه همه از طبقه فقراء و بردگان متعفن هستند از دور خود دور كن تا ما به تو نزديك شويم، و گوش به گفتارت بدهيم، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از شنيدن اين پيشنهاد به مسلمان شدن آنان اميدوار شد، و لذا آيات مذكور نازل گرديد.
مؤلف: در الدر المنثور هم قريب به اين معنا را از ابن ابى حاتم از سعيد بن نفير روايت كرده.
و اما روايتى كه از ابن عباس آورده كه گفته است (امية بن خلف و ابو جهل بن هشام و مردانى ديگر از قريش نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آمده و گفتند: بيا خدايان ما را دست بكش و زيارت كن، تا ما هم به دين تو در آئيم، و چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از كناره گيرى فاميلش ناراحت بود و به اسلام آنها علاقه زيادى داشت دلش به حال آنان سوخت، در نتيجه اين آيه تا جمله (نصيرا) نازل شد) روايت قابل اعتمادى نيست چون با ظاهر آيات نمى سازد، آرى آيات از نزديك شدن به ركون
و همچنين آن روايتى كه طبرى و ابن مردويه از ابن عباس آورده اند كه قبيله ثقيف به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) گفتند: يك سال به ما مهلت بده تا از قربانى هائى كه براى خدايان ما مى آورند استفاده كنيم، بعد از آنكه آنها را به چنگ آورديم آنگاه مسلمان مى شويم، و خدايان خود را خرد مى كنيم، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هم تصميم گرفت چنين مهلتى به آنان بدهد، در نتيجه اين آيه نازل شد.
و همچنين روايتى كه در تفسير عياشى از ابى يعقوب از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه آمده كه فرمود: وقتى روز فتح مكه فرا رسيد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بتهائى را از مسجد بيرون ريخت كه يكى از آنها بت بالاى مروه بود، قريش پيغام دادند كه آن بت را نشكند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كه بسيار با حيا و نرم خو بود زمانى دچار شرم گشته بعدا دستور داد شكستند، و آيه شريفه در اين مورد نازل شد.
و نظير آن دو روايت اخبار ديگرى است قريب به همان معنا كه هيچيك با ظاهر آيه سازگار نيست، آرى از مقام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به دور است كه تصميم به چنين بدعتهائى بگيرد با اينكه پروردگارش او را از نزديك شدن به ركون و ميل مختصر نهى كرده بود، تا چه رسد به اينكه تصميم بگيرد.
علاوه بر اين، اين قضايا و حوادث - اگر واقع شده باشد - بعد از هجرت و در فتح مكه واقع شده، و حال آنكه آيه مورد بحث مكى است.
و در عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (عليه السلام) در ضمن سؤالات ماءمون روايت كرده كه پرسيد: معناى (عفى اللّه عنك لم اذنت لهم ) چيست ؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده، و ليكن منظور امت او است، و همچنين آيه (لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين و آيه (لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا) ماءمون گفت درست مى فرمائى يا بن رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم).
و در مجمع از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه (اذا لاذقناك ) گفته است: وقتى اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) عرض كرد: پروردگارا حتى يك چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار (الهى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا).
رواياتى درباره واجب شدن نمازهاى پنجگانه و مراد از مشهود بودن قرآن فجر (نمازصبح) در ذيل آيه: (اقم الصلوة...)
و در تفسير عياشى از سعيد بن مسيب از على بن الحسين (عليه السلام) روايت كرده كه گفت به حضورش عرض كردم: نماز چه وقت بر مسلمانان واجب شد آنطور كه امروز واجب است ؟ فرمود: در مدينه و بعد از قوت يافتن دعوت اسلام و وجوب جهاد بر مسلمانان، چيزى كه هست آن روز به اين صورت فعلى واجب نشد، بلكه هفت ركعت كمتر بود آن هفت ركعت را رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اضافه نمود، دو ركعت در ظهر و دو ركعت در عصر و يك ركعت در مغرب و دو ركعت در عشاء، ولى نماز صبح را به همان صورت كه در مكه واجب شده بود گذاشت، چون در هنگام صبح ملائكه روز، در آمدن و ملائكه شب در رفتن عجله دارند، و لذا نماز صبح را براى اينكه هم آيندگان آن را با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) درك كنند و هم روندگان، به دو ركعتيش باقى گذاشت، و معناى آيه: (ان قرآن الفجر كان مشهودا) همين است كه هم مسلمانان آن را شاهدند و هم ملائكه شب و هم ملائكه روز.
و در مجمع البيان در ذيل آيه (اقم الصّلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر) گفته است: در اين آيه وجوب نمازهاى پنجگانّه و اوقات آنها بيان شده، و مويد آن روايتى است كه عياشى به سند خود از عبيد بن زراره از امام صادق (عليه السلام) در ذيل اين آيه روايت كرده كه امام فرمود: خداوند چهار نماز واجب كرده در يك قسمت زمانى كه ابتدائش اول ظهر و آخرش نصف شب است، دو تا از ظهر تا غروب، يكى قبل از ديگرى و دو تا از اول غروب آفتاب تا نصف شب كه آ نها هم يكى قبل از ديگرى است. و در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابن مسعود روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل موقع دلوك آفتاب هنگام ظهر نزد من آمد و نماز را با من خواند. و در همان كتاب است كه حكيم ترمذى در كتاب نوادر الاصولش و ابن جرير و طبرانى و ابن مردويه از ابى درداء روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اين آيه را خواند (ان قرآن الفجر كان مشهودا) و فرمود: زيرا هم ملائكه شب آن را مى بينند و هم ملائكه روز. مؤلف: تفسير مشهود بودن قرآن فجر در روايات شيعه و سنى به اينكه چون ملائكه شب آن را مى بينند و هم ملائكه روز آنقدر در اين دو طائفه بسيار است كه نزديك است به حد تواتر برسد، و در بعضى از آنها همانطور كه گذشت شهادت خدا و ديدن مسلمين نيز اضافه شده است.
رواياتى درباره شفاعت نمودن پيغمبر اسلام (ص) در قيامت، درذيل جمله: (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا)
و در تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت كرده كه گفت: شخصى از امام صادق (عليه السلام) از مؤمن پرسش نمود كه آيا او هم شفاعت مى كند؟ حضرت فرمود: آرى، شخص ديگرى از ميان جمعيت عرض كرد آيا مؤمن هم محتاج شفاعت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هست ؟ فرمود: آرى براى مؤمن نيز گناهان و خطاهائى است، هيچكس نيست مگر آنكه آن روز محتاج به شفاعت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هست.
راوى مى گويد: مردى پرسيد معناى كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كه فرمود: (من سيد و سرور فرزندان آدمم ولى فخر نمى فروشم ) چيست ؟ فرمود: آرى او حلقه درب بهشت را مى گيرد و بازش مى كند آنگاه به سجده مى افتد، خداى تعالى خطابش مى كند كه سر بردار و شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است، و بخواه كه هر چه بخواهى به آن مى رسى، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) سر برداشته دو باره به سجده مى افتد، خدايش مى فرمايد: سر بردار و شفاعت كن كه پذيرفته است، و بخواه كه به آن خواهى رسيد آن جناب سر بر مى دارد و شفاعت مى كند، شفاعتش پذيرفته مى شود، درخواست مى كند خدا هم عطايش مى فرمايد.
و نيز در همان كتاب از سماعه بن مهران از ابى ابراهيم (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه (عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا) فرمود: مردم روز قيامت به مقدار چهل روز سر از خاك برداشته به آفتاب دستور مى رسد كه پائين و نزديك سر بندگان آيد، به حدى كه عرق سراپايشان بگيرد، و به زمين دستور مى رسد كه عرق ايشان نپذيرد، آن وقت است كه همگى نزد آدم شده شفاعت مى خواهند او ايشان را به نوح راهنمائى مى كند، و نوح به ابراهيم و او به موسى و او به عيسى و او به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) حوالت مى دهد، و مى گويد بر شما باد خاتم النبيين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، و بالاخره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مى گويد: اينكار با من.
آنگاه راهى شده تا در بهشت آمده دق الباب مى كند، به او مى گويند: كيست كوبنده در؟ و خدا داناتر است رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مى گويد: باز كنيد، وقتى درب را باز مى كنند رو به درگاه خدا نهاده به سجده مى افتد و سر برنمى دارد تا به او گفته مى شود: حرف بزن، و درخواست كن تا به دست آورى و شفاعت كن تا پذيرفته شود، پس بار ديگر به سجده مى افتد، و مثل بار اول سر برمى دارد و شفاعت مى كند، و حتى آنهائى هم كه در آتش سوخته اند شفاعت مى شوند، به همين جهت در روز قيامت در ميان تمامى امتها شخصى موجه تر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست، و اين است معناى كلام خدا كه مى فرمايد: (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا).
مولف: و اينكه فرمود: تا آنكه شفاعت مى كند كسانى را كه در آتش سوخته اند، معنايش اين است كه بعضى از آنان شفاعت مى شوند، و در معناى اين روايت از طرق اهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) رواياتى چند رسيده است. و در الدرالمنثور است كه بخارى و ابن جرير و ابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت: من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: آفتاب آنقدر نزديك مى رسد كه عرق تا نصف گوش مى رسد، در اين بين كه مردم در اين حالتند دست به دامن آدم مى شوند او مى گويد: اين كار از من ساخته نيست، به موسى مراجعه مى كنند او نيز همان را مى گويد اينجا است كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) شفاعت مى كند، و شفاعتش پذيرفته مى شود و خداوند ميان مردم به داورى مى پردازد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به طرف بهشت مى رود و حلقه درب بهشت را مى گيرد، آن موقع است كه خداوند او را مقامى محمود مى دهد.
و در همان كتاب است كه ابن جرير و بيهقى در شعب الايمان از ابى هريره روايت مى كند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است. و باز در آن كتاب از ابن مردويه از سعد بن ابى وقاص روايت كرده كه گفت شخصى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) معناى مقام محمود را پرسيد، فرمود: شفاعت است.
مؤلف: روايات در اين مضامين بسيار است