آيات 1 تا 3
بسم اللّه الرحمن الرحيم
انا اعطيناك الكوثر (1)
فصل لربك و انحر (2)
ان شانئك هو الابتر (3)
|
ترجمه آيات
به نام اللّه كه به نيك و بد بخشنده، و به نيكان مهربان است. محققا ما به تو خير كثير (فاطمه (عليها السلام) داديم (1).
پس به شكرانه اش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن (2).
و بدان كه محققا شماتت گوى و دشمن تو ابتر و بلا عقب است (3).
بيان آيات
در اين سوره منتى بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نهاده به اينكه به آن جناب كوثر داده، و اين بدان منظور است كه آن جناب را دلخوش سازد و بفهماند كه آن كس كه به وى زخم زبان مى زند كه اولاد ذكور ندارد و اجاق كور است، خودش اجاق كور است، و اين سوره كوتاه ترين سوره قرآن است، و روايات در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده و يا در مدينه مختلف است، و ظاهرش اين است كه در مكه نازل شده باشد.
و بعضى از مفسرين به منظور جمع بين دو دسته روايات گفته اند: ممكن است دو نوبت نازل شده باشد يكى در مكه و بار ديگر در مدينه.
اقوال مختلف درباره مراد از (كوثر) و بيان شواهد دال بر اينكه مراد از آن ذريّه پيامبر (صلى الله عليه و آله) يعنى فرزندان فاطمه (عليه السلام) است
در مجمع البيان مى گويد: كلمه (كوثر) بر وزن (فوعل ) به معناى چيزى است كه شانش آن است كه كثير باشد، و كوثر به معناى خير كثير است.
ولى مفسرين در تفسير كوثر و اينكه كوثر چيست اختلافى عجيب كرده اند: بعضى گفته اند: خير كثير است. و بعضى معانى ديگرى كرده اند كه فهرست وار از نظر خواننده مى گذرد:
1 - نهرى است در بهشت. 2 - حوض خاص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در بهشت و يا در محشر است. 3 - اولاد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است . 4 - اصحاب و پيروان آن جناب تا روز قيامت است. 5 - علماى امت او است. 6 - قرآن و فضائل بسيار آن. 7 - مقام نبوت است. 8 - تيسير قرآن و تخفيف شرايع و احكام است. 9 - اسلام است..1 - توحيد است. 11 - علم و حكمت است. 12 - فضائل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)است. 13 - مقام محمود است. 14 - نور قلب شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است. و از اين قبيل اقوالى ديگر كه به طورى كه از بعضى از مفسرين نقل شده بالغ بر بيست و شش قول است.
صاحبان دو قول اول استدلال كرده اند به بعضى روايات، و اما باقى اقوال هيچ دليلى ندارند به جز تحكم و بى دليل حرف زدن، و به هر حال اينكه در آخر سوره فرمود: (ان شانئك هو الابتر) با در نظر گرفتن اينكه كلمه (ابتر) در ظاهر به معناى اجاق كور است، و نيز با در نظر گرفتن اينكه جمله مذكور از باب قصر قلب است، چنين به دست مى آيد كه منظور از كوثر، تنها و تنها كثرت ذريه اى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته، (و بركتى است كه در نسل آن جناب قرار داده )، و يا مراد هم خير كثير است و هم كثرت ذريه، چيزى كه هست كثرت ذريه يكى از مصاديق خير كثير است، و اگر مراد مساله ذريه به استقلال و يابه طور ضمنى نبود، آوردن كلمه (ان ) در جمله (ان شانئك هو الابتر) فايده اى نداشت، زيرا كلمه (ان ) علاوه بر تحقيق، تعليل را هم مى رساند و معنا ندارد بفرمايد ما به تو حوض داديم، چون كه بدگوى تو اجاق كور است و يا بى خبر است.
و روايات هم بسيار زياد رسيده كه سوره مورد بحث در پاسخ كسى نازل شده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را به اجاق كورى زخم زبان زد و اين زخم زبان هنگامى بود كه قاسم و عبد اللّه دو فرزندان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از دنيا رفتند، پس با اين بيان روشن شد كه سخن آن مفسر كه گفته : (منظور صاحب اين زخم زبان از كلمه (ابتر) بريدگى از مردم يا انقطاع از خير بوده و خداى تعالى در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هر چيز است ) سخن بى وجهى است.
و چون جمله (انا اعطيناك...) در مقام منت نهادن بود، با سياق متكلم مع الغير (ما) آمد كه بر عظمت دلالت مى كند، و چون منظور از آن خوشدل ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بود مطلب را با واژه اعطاء كه ظاهر در تمليك است بيان داشت و فرمود: ما به تو كوثر عطا كرديم.
و اين جمله از اين دلالت خالى نيست كه فرزندان فاطمه (عليهاالسلم) ذريه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هستند، و اين خود يكى از خبرهاى غيبى قرآن كريم است، چون همانطور كه مى بينيم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت بركتى در نسل آن جناب قرار داد، به طورى كه در همه عالم هيچ نسلى معادل آن ديده نمى شود، آن هم با آن همه بلاها كه بر سر ذريه آن جناب آوردند و گروه گروه از ايشان را كشتند.
مراد از امر صلوة و نحر بعد از منت گذاردن به اعطاء كوثر
از ظاهر سياق و ظاهر اينكه حرف (فاء) بر سر اين جمله در آمده، استفاده مى شود كه امر به نماز و نحر شتر، كه متفرع بر جمله (انا اعطيناك الكوثر) شده، از باب شكر نعمت است، و چنين معنا مى دهد، حال كه ما بر تو منت نهاديم و خير كثيرت داديم اين نعمت بزرگ را با نماز و نحر شكرگزارى كن.
و مراد از (نحر) بنا بر رواياتى كه از طرق شيعه و سنى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و از على (عليه السلام) رسيده، و نيز رواياتى كه شيعه از امام صادق و ساير ائمه اهل بيت (عليهم السلم) روايت كرده، دست بلند كردن به طرف گردن در هنگام تكبير گفتن براى نماز است.
ولى بعضى گفته اند: معنايش اين است كه نماز عيد قربان بخوان، و شتر هم قربانى كن، ( چون كلمه نحر به معناى سر بريدن شتر به آن نحو خاص است، همچنان كه كلمه ذبح به معناى سر بريدن ساير حيوانات است ).
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه براى پروردگارت نماز بخوان، و وقتى سر از ركوع بر مى دارى به طور كامل بايست.
بعضى ديگر معانى ديگرى هم ذكر كرده اند.
كلمه : (شانى ء) به معناى دشمن خشمگين، و كلمه (ابتر) به معناى اجاق كور است، و اين كسى كه چنين زخم زبانى به آن جناب زده بود عاصى بن وائل بوده.
بعضى گفته اند: مراد از ابتر منقطع از خير، و يا منقطع از قوم خويش است، كه خواننده توجه فرمود اين قول با روايات شان نزول نمى سازد.
بحث روايتى
در الدر المنثور است كه بخارى ابن جرير و حاكم از طريق ابى بشر از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : كوثر آن خيرى است كه خداى تعالى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) داد. ابو بشر مى گويد: به سعيد بن جبير گفتم جمعى از مردم معتقدند كه كوثر نام نهرى در بهشت است. سعيد گفت نهرى هم كه در بهشت است يكى از خيرهايى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته.
رواياتى درباره اينكه مراد از (نحر) در (فصلّ لربّك و انحر) بلند كردن دستها در موقع اداء تكبير است
و در همان كتاب آمده كه ابن ابى حاتم، حاكم، ابن مردويه، و بيهقى در كتاب سنن خود، از على بن ابى طالب روايت كرده اند كه فرموده وقتى اين سوره بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نازل شد، از جبرئيل پرسيد: اين (نحيره ) كه خداى عزوجل مرا بدان مامور فرموده چيست ؟ گفت : منظور نحيره نيست، بلكه خداى تعالى مامورت كرده وقتى مى خواهى احرام نماز ببندى دستهايت را بلند كنى، هم در تكبيره الاحرام و هم در هنگام ركوع رفتن و هم در موقع سر از ركوع برداشتن، كه اين نماز ما و نماز فرشتگانى است كه در هفت آسمان هستند، و براى هر چيزى زينتى است، و زينت نماز دست بلند كردن در هر تكبير است.
و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: دست بلند كردن يكى از مظاهر استكانت و التماس است كه خداى تعالى (در مذمت كفار) فرموده : (فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون - براى پروردگار خود نه استكانت دارند و نه تضرع و زارى ).
مؤلف: اين روايت را صاحب مجمع البيان از مقاتل از اصبغ بن نباته از آن جناب نقل كرده، سپس گفته ثعلبى و واحدى اين روايت را در تفسيرهاى خود آورده اند. و نيز گفته همه عترت طاهره از آن جناب نقل كرده اند، كه معناى نحر بلند نمودن دو دست تا محاذى گودى زير گلو در هنگام نماز است.
و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابى جعفر روايت كرده كه در ذيل آيه (فصل لربك ) گفته است : يعنى نماز بخوان، و در معناى كلمه (وانحر) گفته : يعنى دستها را در آغاز نماز و هنگام گفتن تكبير افتتاح، بلند كن.
و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه (فصل لربك و انحر) گفته : خداى تعالى به رسول گراميش وحى فرستاد كه وقتى تكبير اول نماز را مى گويى دستها را تا برابر نحرت - گودى زير گلويت - بلند كن، اين است معناى نحر.
و در مجمع البيان در ذيل آيه از عمر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه در تفسير آيه (فصل لربك و انحر) مى فرمود: اين نحر عبارت است از بلند كردن دستهايت تا برابر صورت.
مؤلف: آنگاه مى گويد: عبد اللّه بن سنان هم مثل اين حديث را از آن جناب نقل كرده، و نيز قريب به آن را جميل از آن جناب روايت كرده است.
ذكور، كسى كه زخم زبان زد و نزول سوره كوثر
و در الدر المنثور است كه ابن سعد و ابن عساكر از طريق كلبى از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : بزرگترين فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) قاسم، سپس زينب، و آنگاه عبد الله، و پس از او ام كلثوم، و آنگاه فاطمه و در آخر رقيه بود، قاسم از دنيا رفت و اولين كس از فرزندان آن جناب بود كه در مكه از دنيا رفت، و بعد از او عبد اللّه از دنيا رفت، و عاصى بن وائل سهمى گفت : نسل او قطع شد، پس او ابتر و بى عقب است، در پاسخش خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه خود عاصى بن وائل ابتر و بدون عقب است.
و در همان كتاب است كه زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمد از پدرش روايت كرده اند كه فرمود: قاسم پسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در مكه از دنيا رفت و بعد از دفن جنازه آن جناب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به عاصى بن وائل و پسرش عمرو برخورد، عاصى وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را از دور ديد گفت : الان زخم زبانى به او مى زنم، همين كه آن جناب نزديك شد، گفت : چه خوب شد كه اجاقش كور شد، در پاسخ او اين آيه نازل شد: (ان شانئك هو الابتر).
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : قريش را رسم چنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى مرد مى گفتند: (بتر فلان )، و چون فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از دنيا رفت عاصى بن وائل گفت (بتر) يعنى فرزند ذكورش مرد، و اين فرد (رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از همه بيشتر بتر شد، (چون هيچ فرزند ذكور برايش نماند).
مؤلف: و در بعضى از تواريخ آمده كه شماتت كننده وليد بن مغيره بوده. و در بعضى ديگر آمده كه ابو جهل بوده. و در بعضى ديگر آمده كه عقبه بن ابى معيط بوده. و در بعضى آمده كه كعب بن اشرف بوده، ولى معتبر همان است كه مى گفت عاصى بن وائل بوده است.
مؤيد آن، روايتى است كه مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از حسن بن على (عليهماالسلم) نقل كرده كه آن جناب در حديثى كه روى سخنش در آن با عمرو بن العاصى است، فرموده : و تو در بسترى مشترك متولد شدى (يعنى مادرت هم با عاصى بن وائل هم بستر مى شده و هم با ديگران )، و وقتى متولد شدى عده اى از رجال قريش بر سر تو نزاع كردند، ابو سفيان بن حرب گفت اين پسر از نطفه من است. وليد بن مغيره گفت : از من است. عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده، و عاصى بن وائل هر يك ادعا كردند كه از من است، تا آنكه از ميان همه آنان لئيم تر و بى حسب و نسب تر و خبيث تر و ستمكارتر و زناكارترشان عاصى بن وائل زورش بر سايرين چربيد و تو را به خود ملحق ساخت
و نيز اين تو بودى كه براى بر شمردن افتخاراتت به خطبه ايستادى، و گفتى اين منم.
كه محمد را زخم زبان مى زنم، و عاصى بن وائل گفت : محمد مردى ابتر است، يعنى اولاد ذكورى ندارد، اگر از دنيا برود نامش از صفحه روزگار محو مى شود، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: (ان شانئك هو الابتر) - تا آخر حديث.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (انا اعطيناك الكوثر) آمده كه كوثر نهرى است در بهشت، كه خدا آن را به محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) داده، تا عوض از پسرش ابراهيم باشد.
مؤلف: اين روايت علاوه بر اينكه مرسل است، يعنى سندش ذكر نشده، و علاوه بر اينكه مضمر است، يعنى تنها در آن آمده كه : (فرمود) و روشن نكرده كه كدام يك از ائمه فرموده، با ساير روايات معارض است، و تفسير كوثر به نهرى در بهشت منافات ندارد كه كوثر به معناى خير كثير باشد، چون همانطور كه در خبر ابن جبير گذشت نهر بهشتى هم مصداقى از خير كثير است.