آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
اء لم تر كيف فعل ربك بأ صحب الفيل (1)
اءلم يجعل كيدهم فى تضليل (2)
و اءرسل عليهم طيرا اءبابيل (3)
ترميهم بحجارة من سجيل (4)
فجعلهم كعصف مأ كول (5)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آيـا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشگر ابرهه كه به قصد نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟!
2 - آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟
3 - و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد.
4 - كه با سنگهاى كوچكى آنها را هدف قرار مى دادند.
5 - در نتيجه آنها را همچون كاه خورده شده قرار داد
شاءن نزول :
در حـديـثـى از امـام عـلى بـن الحـسـيـن (عـليـهـمـاالسـلام ) مى خوانيم : ابوطالب همواره با شـمـشـيـرش از پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دفاع مى كرد تا آنجا كه مى فرمايد: (روزى ) ابوطالب عرض كرد فرزند برادر! آيا تو مبعوث به همه مردم شده اى ، يا تنها به قوم خودت ؟
پـيـغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نه ، مبعوث به جميع انسانها شده ام ، از سـفـيـد و سـيـاه عـربـى و عـجـمـى ، سـوگـند به كسى كه جانم در دست او است كه من همه انسانهاى سفيد پوست و سياه پوست را به اين آئين دعوت مى كنم ، و تمام كسانى كه بر قـله كوه ها و درياها هستند به اين آئين فرا مى خوانم ، و من تمام زبانهاى فارس و روم را دعوت مى كنم .
هـنـگـامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد تعجب كردند و گفتند آيا گوش به سخنان فرزند برادرت نمى دهى كه چه مى گويد ؟ به خدا سوگند اگر مردم فارس و روم اين سـخنان را بشنوند ما را از سرزمينمان ميربايند! و سنگهاى خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مى كنند! اينجا بود كه خداوند آيه شريفه و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا ا و لم نـمـكـن لهـم حـرمـا آمـنـا يـجـبـى اليـه ثـمرات كل شى ء: آنها گفتند اگر ما هدايت را با بپذيريم ما را از سرزمينمان مى ربايند!، آيا ما آنها را در حرم اءمنى كه ثمرات هر چيز را به سوى آن مى آورند جاى نداديم ؟ (قصص - 57).
و دربـاره ايـن سـخـن آنـهـا كـه خـانـه كـعـبـه را مـتـلاشـى مـى كـنـنـد سـوره فيل را نازل كرد (و به آنها گوشزد نمود كه هيچكس قادر بر چنين كارى نيست )
داستان اصحاب الفيل
مـفـسـران و مـورخـان ايـن داسـتـان را بـه صـورتـهـاى مـخـتـلفـى نـقـل كـرده انـد، و در سـال وقـوع آن نـيـز گـفـتـگـو دارنـد، امـا اصـل داسـتـان آنـچـنـان مـشهور است كه در رديف اخبار متواتر قرار گرفته ، و ما آن را طبق روايـات مـعـروف كـه از (سـيـره ابن هشام ) و (بلوغ الارب ) و (بحار الانوار) و (مجمع البيان ) خلاصه كرده ايم مى آوريم :
(ذو نـواس ) پـادشـاه ، مـسـيـحـيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى زيستند تحت شـكـنـجـه شـديـد قـرار داد، تـا از آئيـن مـسـيحيت بازگردند، (قرآن اين ماجرا را به عنوان اصـحـاب الاخـدود در سـوره بـروج آورده ، و مـا آن را در تـفـسـيـر همان سوره مشروحا بيان كرديم ).
بـعـد از ايـن جنايت بزرگ مردى بنام (دوس ) از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به (قيصر روم ) كه بر آئين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد.
از آنجا كه فاصله ميان روم و يمن زياد بود (قيصر) نامه اى به (نجاشى ) سلطان (حبشه ) نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از (ذو نواس ) بگيرد، و نامه را با همان شخص براى (نجاشى ) فرستاد.
(نـجـاشـى ) سـپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى بنام ارياط روانه يمن كرد (ابرهه ) نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود.
(ذو نـواس ) شـكـسـت خـورد، و اريـاط حكمران يمن شد، بعد از مدتى ، (ابرهه ) بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست .
خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن
به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد.
نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود.
در ايـن هـنـگام (ابرهه ) براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كـه مـانـنـد آن در آن زمـان در كـره زمـيـن وجـود نـداشـت ، و بـه دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى كعبه به سوى آن فرا خواند، و تـصـمـيـم گـرفـت آنـجـا را كـانـون حـج عـرب سـازد، و مـركـزيـت مـهـم مـكـه را بـه آنـجـا منتقل كند.
بـراى هـمـيـن مـنـظـور مـبـلغـان بـسـيـارى بـه اطـراف ، و در مـيـان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهيم خليل مى دانستند احساس خطر كردند.
طـبـق بـعـضـى از روايـات گـروهـى آمـدنـد و مـخـفـيـانـه كـليـسـا را آتـش زدنـد، و طـبـق نـقـل ديـگـرى بـعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند، و به اين ترتيب در برابر اين دعوت بزرگ عكس العمل شديد نشان دادند و معبد ابرهه را بى اعتبار كردند.
ابـرهـه سـخـت خـشـمـگين شد، و تصميم گرفت خانه كعبه را به كلى ويران سازد، تا هم انـتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشگر عظيمى كه بعضى از سـوارانـش از فـيـل اسـتفاده مى كردند عازم مكه شد. هنگامى كه نزديك مكه رسيد كسانى را فـرسـتـاد تـا شـتـران و امـوال اهـل مـكـه را بـه غـارت آورند ، و در اين ميان دويست شتر از (عبدالمطلب ) غارت شد.
ابـرهـه كـسـى را بـه داخـل مـكـه فـرسـتـاد و به او گفت بزرگ مكه را پيدا كند، و به او بگويد: ابرهه پادشاه يمن مى گويد: من براى جنگ نيامده ام ،
تـنـهـا بـراى ايـن آمـده ام كـه اين خانه كعبه را ويران كنم ، اگر شما دست به جنگ نبريد نيازى به ريختن خونتان ندارم !
فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رئيس و شريف مكه جستجو كرد، همه عبدالمطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگو كرد عبدالمطلب نيز گفت : ما توانائى جنگ با شما را نداريم ، و اما خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند.
فـرسـتاده ابرهه به عبدالمطلب گفت ، بايد با من نزد او بيائى ، هنگامى كه عبدالمطلب وارد بـر ابـرهـه شـد، او سخت تحت تاءثير قامت بلند و قيافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت ، تا آنجا كه ابرهه براى احترام او را از جا برخاست و روى زمين نشست ، و عبدالمطلب را در كنار دست خود جاى داد، زيرا نمى خواست او را روى تخت در كنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چيست ؟
مترجم گفت : حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند.
ابـرهه سخت از اين تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت : به او بگو هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت ، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در بـاره دويـست شترت سخن مى گوئى ، اما درباره كعبه كه دين تو و اجداد تو است و من براى ويرانيش آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟!
(عبدالمطلب ) گفت : انا رب الابل ، و ان للبيت ربا سيمنعه !: من صاحب شترانم ، و اين خـانـه صـاحـبى دارد كه از آن دفاع مى كند (اين سخن ، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت ).
عبدالمطلب به مكه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاى اطراف
پـنـاهـنـده شـونـد، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد، دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند:
لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك |
لا يغلبن صليبهم و محالهم ابدا محالك ! |
جروا جميع بلادهم و الفيل كى يسبوا عيالك |
لاهم ان المرء يمنع رحله فامنع عيالك |
و انصر على آل الصليب و عابديه اليوم آلك
خـداونـدا! هـر كس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن ! هرگز مباد روزى كه صـليـب آنـهـا و قـدرتـشـان بـر نيروهاى تو غلبه كنند. آنها تمام نيروهاى بلاد خويش و فيل را با خود آورده اند تا ساكنان حرم تو را اسير كنند.
خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع مى كند تو نيز از ساكنان حرم اءمنت دفاع كن .
و امروز ساكنان اين حرم را بر آل صليب و عبادت كنندگانش يارى فرما.
سـپـس عـبـدالمـطـلب بـه يـكـى از دره هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گـرفـت ، و بـه يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس بروند ببيند چه خبر مى شود.
فـرزنـدش بـه سرعت نزد پدر آمد و گفت : پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمين ما مى آيد، عبدالمطلب
خرسند شد صدا زد: يا معشر قريش ! ادخلوا منازلكم فقد آتاكم الله بالنصر من عنده : اى جـمـعـيـت قـريـش ! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد اين از يكسو.
از سـوى ديـگـر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه (محمود) نام داشت با لشگر انبوهش بـراى درهـم كـوبـيـدن كـعـبـه از كـوه هـاى اطـراف سـرازيـر مـكـه شـد، ولى هـر چـه بـر فـيـل خـود فـشـار مـى آورد پـيش نمى رفت ، اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن بازمى گـردانـدنـد بـه سرعت حركت مى كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت .
در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عـدد سـنـگريزه با خود همراه داشت ، يكى به منقار و دو تا در پنجه ها، تقريبا به اندازه نـخـود، ايـن سنگريزه ها را بر سر لشگريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصـابـت مـى كـرد هلاك مى شد، و بعضى گفته اند: سنگريزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف مقابل خارج مى شد.
در ايـن هـنگام وحشت عجيبى بر تمام لشگر ابرهه سايه افكند، آنها كه زنده مانده بودند پـا بـه فـرار گذاشتند، و راه يمن را سؤ ال مى كردند كه بازگردند، ولى پيوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمين مى ريختند.
خود ابرهه نيز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت ، و او را به صنعاء (پايتخت يمن ) بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد.
بـعـضـى گـفـتـه انـد اوليـن بـار كـه بـيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود.
تـعـداد فـيـلهـائى را كـه ابـرهـه بـا خـود آورده بـود بـعـضـى هـمـان فيل (محمود) و بعضى هشت فيل و بعضى ده ، و بعضى دوازده نوشته اند.
و در هـمـين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تولد يافت ، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه اى وجود داشته .
بـه هـر حـال اهـمـيـت ايـن حـادثـه بـزرگ بـقـدرى بـود كـه آن سال را (عام الفيل ) (سال فيل ) ناميدند و مبداء تاريخ عرب شناخته شد.
تفسير:
با ابرهه گو كز پى تعجيل نيايد!
در نـخستين آيه اين سوره پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب ساخته مى فـرمـايـد: آيـا نـديـدى پـروردگـارت بـا اصـحـاب فـيـل چـه كـرد؟ (ا لم تـر كـيـف فـعـل ربـك بـاصـحـاب الفيل ).
آنـهـا بـا آن هـمـه لشـگـر و قدرت آمده بودند تا خانه خدا را ويران سازند، و خداوند با لشـگـرى بـه ظـاهـر بـسـيـار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد، فيلها را با پرنده هاى كـوچـك و سـلاحـهـاى پـيـشـرفـتـه آن روز را بـا سـنـگـريـزه سجيل از كار انداخت ، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيره سر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد.
تـعـبـيـر بـه ا لم تـر (آيا نديدى ؟) با اينكه اين حادثه زمانى رخ داد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ديده به جهان نگشوده بود، و يا مقارن تولد آن حضرت بود به خـاطـر آن است كه حادثه مزبور بسيار نزديك به عصر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سـلم ) بـود و بـعـلاوه بـقدرى مشهور و معروف و متواتر بود كه گوئى پيغمبر با چشم مباركش آن را مشاهده
كـرده بـود، و جـمـعـى از مـعـاصران پيامبر مسلما آن را با چشم خود ديده بودند. تعبير به (اصحاب الفيل ) به خاطر همان چند فيلى است كه آنها با خود از يمن آورده بودند، تا مخالفان را مرعوب ساخته و شترها و اسبها از مشاهده آن رم كنند و در ميدان جنگ نمانند.
سپس مى افزايد: آيا خداوند نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟!
(ا لم يجعل كيدهم فى تضليل ).
آنـهـا قـصـد داشـتـنـد خـانـه كـعـبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند، و تمام قبائل عرب را متوجه آنجا سازند، اما آنها نه تنها به مقصد خود نرسيدند، بـلكـه ايـن مـاجرا كه آوازه اش در تمام جزيره عربستان پيچيد بر عظمت مكه و خانه كعبه افـزود، و در دلهـاى مـشـتـاقـان را بـيش از پيش متوجه آن ساخت و به آن ديار امنيت بيشترى بخشيد.
و مـنـظـور از تـضـليـل كـه هـمـان گـمـراه ساختن است اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.
سـپـس بـر شـرح اين ماجرا پرداخته ، مى فرمايد: (خداوند پرندگانى را گروه گروه بر سر آنها فرستاد) (و ارسل عليهم طيرا ابابيل ).
(ابـابـيـل ) بـر خـلاف آنـچـه در زبـانـهاى مشهور است نام آن پرنده نبود، بلكه معنى وصـفـى دارد، بـعـضـى آن را بـه مـعـنـى جـمـاعـات مـتـفـرقـه دانـسته اند، به اين معنى كه پـرنـدگـان مـزبـور (گـروه ، گـروه ) از هـر طـرف بـه سـوى لشـكـر فيل آمدند.
ايـن كلمه معنى جمعى دارد كه بعضى مفرد آن را ابابله به معنى گروهى از پرندگان يا اسبها و شتران دانسته اند، و بعضى مى گويند جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد.
بـه هـر حـال (طـيـر) در ايـنـجـا مـعـنـى جـمـعـى دارد و ايـن دو واژه طـيـر و ابـابـيـل مـجـمـوعـا بـه مـعـنـى پـرنـدگـان گـروه گـروه اسـت (نـه ايـنـكـه ابابيل نام آن پرندگان باشد).
در ايـنـكـه ايـن پـرنـده چـه پـرنده اى بوده است ؟ همانطور كه در شرح داستان آورده ايم مـشـهـور ايـن اسـت پـرندگانى شبيه به پرستو و چلچله بودند كه از طريق درياى احمر برخاستند و به سراغ لشگر فيل آمدند.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (ايـن پـرنـدگـان آن لشـگـر را بـا سـنـگـهـاى كـوچـكـى از سـجـيـل (گـلهـاى مـتـحـجـر) هـدف قـرار مـى دادنـد) (تـرمـيـهـم بـحـجـارة مـن سجيل ).
و چـنـانـكـه در شـرح ايـن مـاجـرا از تـواريـخ و تـفـاسـيـر و روايـات نـقـل كـرديـم هـر يك از اين پرندگان كوچك سه سنگريزه به اندازه نخود يا كوچكتر با خـود داشـتـنـد، كـه يـكـى را بـا مـنـقـار و دو تـا را بـا پـاهـاى خـويـش حمل مى كردند، و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مى آمد او را از هم متلاشى مى ساخت !
چـنـانـكـه در آيـه بـعـد مـى فرمايد: آنها را مانند كاه خورده شده قرار داد! (فجعلهم كعصف ماكول ).
(عـصـف ) (بـر وزن حـذف ) بـه مـعنى برگهائى است كه بر ساقه زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است ، و به تعبيرى ديگر به معنى (كاه ) است ،
و بـعـضـى آن را بـه مـعنى پوسته گندم هنگامى كه در خوشه است تفسير كرده اند. و در اينجا مناسب همان معنى اول است .
تـعـبير به (ماءكول ) اشاره به آن است كه اين كاه در زير دندانهاى حيوان بار ديگر كـوبـيـده شده ، و كاملا از هم متلاشى گشته ، سپس معده حيوان نيز آن را براى سومين بار خرد كرده است ، و اين نشان مى دهد كه سنگ ريزه ها بر هر كس فرو مى افتاد او را كاملا از هم متلاشى مى كرد!
ايـن تعبير علاوه بر اينكه دليل بر شدت متلاشى شدن آنها است اشارهاى به بى ارزش بودن و ضعف و ناتوانى اين گروه و جمعيت طغيانگر و مستكبر و ظاهرا نيرومند است .
نكته ها :
1 - معجزه بى نظير! اين خانه را صاحبى است !
جـالب ايـنـكـه قـرآن مـجـيد اين داستان مفصل و طولانى را در چند جمله كوتاه و كوبنده ، در نـهـايـت فـصـاحـت و بـلاغت ، آورده است ، و در واقع روى نقطه هائى انگشت گذارده كه به اهـداف قـرآن ، يـعـنـى بـيدار ساختن گردنكشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظيم خداوند كمك مى كند.
اين ماجرا نشان مى دهد كه معجزات و خوارق عادات - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - لزومى ندارد كه بر دست پيامبر و امام ظاهر شود، بلكه در هر شرائطى كه خدا بخواهد و لازم بـدانـد انـجـام مـى گـيـرد، هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آئين او آشنا شوند.
ايـن مـجازات عجيب و اعجازآميز، با مجازات اقوام گردنكش ديگر يك فرق روشن دارد، زيرا مجازاتى همچون طوفان نوح ، زلزله و سنگباران قوم
لوط، تـنـدبـاد قـوم عـاد، و صـاعـقـه قوم ثمود، يك سلسله حوادث طبيعى بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود.
ولى داسـتـان نـابـودى لشـگـر ابـرهه به وسيله سنگريزه هائى كه از منقار و پاهاى آن پرندگان كوچك فرو مى افتاد چيزى نيست كه شبيه حوادث طبيعى باشد.
بـرخـاسـتـن آن پـرنـدگـان كـوچـك ، و آمـدن به سوى آن لشكر مخصوص ، و همراه آوردن سنگريزه ها و نشانهگيرى خاص آنها و متلاشى شدن بدنهاى افراد يك لشگر عظيم با آن سـنـگـهـاى كوچك همه امورى هستند خارق عادت ، ولى ميدانيم اينها در برابر قدرت خداوند بسيار ناچيز است .
خـداونـدى كـه در درون هـمـيـن سـنـگريزه ها قدرت اتمى آفريده كه اگر آزاد شود انفجار عظيمى توليد مى كند، براى او آسان است كه در آنها خاصيتى بيافريند كه اندام لشگر ابرهه را همانند (عصف ماءكول ) (كاه درهم كوبيده و خورده شده ) قرار دهد.
هـيـچ نـيازى نيست كه مانند بعضى از مفسران مصرى براى توجيه اين حادثه بگوئيم كه سـنگها حامل مى كربهاى وبا، يا حصبه و آبله بوده اند. و اگر در بعضى از روايات آمده كـه از بـدنـهـاى مـصـدومـيـن مـانـنـد مـبـتـلايـان بـه آبـله خـون و چـرك مـى آمـد دليل بر اين نيست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند.
هـمـچنين نيازى به آن نيست كه بگوئيم اين سنگريزه ها اتمهاى فشردهاى بودند كه خلاء موجود در ميان آنها را از ميان رفته ، و فوق العاده سنگين بودند كه ، بطورى كه به هر كجا فرود مى آمدند سوراخ مى كردند.
ايـنها همه توجيهاتى است كه براى طبيعى جلوه دادن اين حادثه ذكر شده ، و ما نيازى به ايـنـهـا نـمـى بـيـنـيـم ، همين اندازه ميدانيم كه اين سنگها داراى چنان خاصيت عجيبى بود كه بـدنـهـا را مـتـلاشـى مـى كـرد، بـيـش از ايـن اطـلاعـى از آن در دسـت نـيـسـت ، و بـه هـر حال در برابر قدرت خداوند هيچ كارى مشكل نمى باشد.
2 - سختترين مجازات با كمترين وسيله !
قابل توجه اينكه خداوند قدرت خود را در برابر مستكبران و گردنكشان در اين ماجرا به عـاليـتـريـن وجهى نشان داده است ، شايد مجازاتى سختتر از مجازات لشكر ابرهه در دنيا پـيـدا نـشود كه جمعى چنان درهم كوبيده شوند كه به صورت كاه خرد شده و خورده شده (عصف ماكول ) درآيند.
بـراى نابودى جمعيتى با آن همه قدرت و شوكت از سنگريزه هائى سست ، و از پرندهاى ضـعـيـف و كـوچـكـى هـمـانـنـد پـرسـتو استفاده شود، اين هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان ، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟!
حتى گاه مى شود خداوند اين ماموريتهاى بزرگ را به دست موجودات كوچكترى مى سپرد، مـثلا مى كربى را كه هرگز با چشم ديده نمى شود ماموريت مى دهد در يك مدت كوتاه به سرعت توالد و تناسل كند، و اقوام نيرومندى را به يك بيمارى خطرناك مسرى مانند وبا و طاعون مبتلا سازد و در مدتى كوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمين ريزد.
سد عظيم (ماءرب ) در (يمن ) - چنانكه در تفسير سوره سبا گفتيم - وسيله
پـيـدايـش عـمـران و آبـادى فـراوان و تـمـدن عـظـيـم و نـيـرومـنـدى شـد، و بـه دنبال آن طغيان اين قوم فزون گشت ، ولى فرمان نابودى آن به طورى كه در بعضى از روايات آمده است به يك يا چند موش صحرائى سپرده شد ! تا در آن سد عظيم نفوذ كنند و سوراخى در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدريجا اين سوراخ بزرگ و بزرگتر شـد، سـرانـجـام سـد عـظيم درهم شكست ، و آبى كه پشت آن متراكم بود تمام آن آباديها و خـانـه هـا و كـاخـهـا را ويـران سـاخـت ، و آن جمعيت عظيم نابود يا در مناطق ديگر پراكنده و سرگردان شدند، و اين است قدرت نمائى خداوند بزرگ .
3 - اهداف داستان فيل
از سـوره آيـنـده (سـوره لايـلاف ) بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه يكى از اهداف سوره فـيل يادآورى خاطره بزرگ نعمتهاى عظيم خداوند به قريش است تا به آنها نشان دهد كه اگـر لطف پروردگار نبود نه آثارى از اين كانون مقدس يعنى مكه و كعبه وجود داشت ، و نه از قريش ، شايد از مركب كبر و غرور فرود آيند، و به دعوت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گردن نهند.
از سوى ديگر اين ماجرا كه مقارن ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقـع شـد در حـقيقت زمينه ساز آن ظهور بزرگ بود، و پيام آور عظمت اين قيام ، و اين همان چيزى است كه مفسران از آن تعبير به (ارهاص ) كرده اند.
و از سوى سوم تهديدى است كه به همه گردنكشان جهان اعم از قريش
و غـيـر آنـهـا كـه بـدانـنـد هرگز نمى توانند در برابر قدرت پروردگار بايستند، چه بـهـتـر كـه پـنـدار خام را از سر بدر كنند و سر بر فرمان او نهند و تسليم حق و عدالت گردند.
و از سـوى چـهـارم اهـمـيـت ايـن خـانه بزرگ را نشان مى دهد كه وقتى دشمنان كعبه توطئه نابودى آن را در سر ميپروراندند، و مى خواستند مركزيت اين سرزمين ابراهيمى را به جاى ديگر منتقل كنند خداوند چنان گوشمالى به آنها داد كه براى همگان مايه عبرت شد و بر اهميت اين كانون مقدس افزود.
و از سـوى پـنـجم خداوندى كه دعاى ابراهيم خليل را در باره امنيت اين سرزمين مقدس اجابت فرمود و آن را تضمين نمود، در اين ماجرا نشان داد كه مشيتش بر اين قرار گرفته كه اين كانون توحيد و عبادت هميشه مركز اءمنى باشد.
4 - يك رويداد مسلم تاريخى
جـالب توجه اينكه ماجراى اصحاب فيل چنان در ميان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاريخى بـراى آنـهـا شـد، و هـمـانـگـونـه كـه گفتيم قرآن مجيد با تعبير زيباى (الم تر) (آيا نديدى ؟) آن هم خطاب به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن زمان نبود و نديد از آن ياد مى كند كه نشانه ديگرى بر مسلم بودن اين ماجرا است .
از ايـنـهـا گـذشـتـه هـنـگـامى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيات را بـراى مـشـركـان مـكـه خـوانـد احـدى آن را انـكـار نـكـرد، هـر گـاه مـطـلب مـشـكـوكى بود لا اقل گروهى اعتراض مى كردند، و اعتراض آنها مانند ساير اعتراضهايشان در تاريخ ثبت مى شد، به خصوص اينكه قرآن با جمله (الم تر) مطلب را ادا كرده .
در ضمن عظمت اين خانه مقدس با اين اعجاز مسلم تاريخى به ثبوت مى رسد.
خداوندا! ما را توفيقى مرحمت فرما كه اين كانون بزرگ توحيد را پاسدارى كنيم .
پـروردگـارا! دسـت كـسـانى را كه قصد دارند تنها به حفظ ظواهر اين كانون مقدس قناعت كنند، اما پيام حقيقتش را نشنيده بگيرند از اين مركز قطع كن .
بارالها! زيارتش را با آگاهى و عرفان كامل نصيب همه مشتاقان فرما.
آمين يا رب العالمين