آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


اءلهئكم التكاثر (1)
حتى زرتم المقابر (2)
كلا سوف تعلمون (3)
ثم كلا سوف تعلمون (4)
كلا لو تعلمون علم اليقين (5)
لترون الجحيم (6)
ثم لترونها عين اليقين (7)
ثم لتسلن يومئذ عن النع (8)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - تـفـاخـر و تـكـاثـر شـمـا را بـه خـود مـشـغـول داشـتـه (و از خـدا غافل كرده ).
2 - تا آنجا كه زيارت قبرها رفتيد (و قبور مردگان خود را برشمرديد).
3 - چنين نيست كه شما خيال مى كنيد به زودى خواهيد دانست .
4 - باز چنان نيست كه شما مى پنداريد به زودى خواهيد دانست .
5 - چـنـان نـيست كه شما خيال مى كنيد اگر شما علم اليقين (به آخرت ) داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى رفتيد).
6 - شما قطعا جهنم را خواهيد ديد!
7 - سپس (با ورود در آن ) آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد.
8 - سـپـس در آن روز هـمـه شـمـا از نـعـمـتـهـائى كـه داشـتـه ايـد سـؤ ال خواهيد شد.
شاءن نزول :
هـمـانـگـونـه كـه اشـاره كـرديـم مـفـسـران مـعـتـقـدنـد كـه ايـن سـوره دربـاره قـبـائلى نـازل شـد كـه بـر يـكـديـگـر تـفـاخـر مـى كـردنـد، و بـا كـثـرت نـفـرات و جـمـعـيـت يـا امـوال و ثـروت خـود بـر آنـها مباهات مى نمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مى رفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند!.
مـنتها بعضى آن را ناظر به دو قبيله از قبائل قريش در مكه مى دانند، و بعضى دو قبيله از قبائل انصار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مدينه و بعضى تفاخر يهود را بر ديگران ، هر چند مكى بودن آن صحيحتر به نظر مى رسد.
ولى مسلم است كه اين شاءن نزولها هر چه باشد هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند.
تفسير:
بلاى تكاثر و تفاخر!
در ايـن آيـات نخست با لحنى ملامت بار مى فرمايد: تفاخر و مباهات بر يكديگر شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشت (الهاكم التكاثر).
تـا آنـجـا كـه بـه زيارت و ديدار قبرها رفتيد، و قبور مردگان خود را برشمرديد (حتى زرتم المقابر).
ايـن احـتـمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه (تكاثر) و (تفاخر) آنچنان آنها را به خود مشغول داشته كه تا لحظه ورود در قبر نيز ادامه دارد.
ولى معنى اول با تعبير (زرتم المقابر) و همچنين شاءن نزولها و خطبه نهج البلاغه كه به خواست خدا بعدا به آن اشاره مى شود سازگارتر است .
(الهـاكـم ) از مـاده (لهـو) بـه مـعـنـى سـرگـرم شـدن بـه كـارهـاى كـوچـك و غافل ماندن از اهداف و كارهاى مهم است ، راغب در مفردات مى گويد: (لهو) چيزى است كه انسان را به خود مشغول داشته ، و از مقاصد و اهدافش باز مى دارد.
(تكاثر) از ماده كثرت به معنى تفاخر و مباهات و فخرفروشى بر يكديگر است .
(زرتـم ) از مـاده (زيـارة ) و (زور) (بـر وزن قـول ) در اصـل بـه مـعـنى قسمت بالاى سينه است ، سپس به معنى ملاقات كردن و روبرو شدن به كار رفته است ، و
(زور) (بـر وزن قـمـر) بـه معنى كج شدن قسمت بالاى سينه است ، و از آنجا كه دروغ نوعى انحراف از حق است ، به آن ، (زور) (بر وزن نور) اطلاق مى شود.
(مـقـابر) جمع (مقبرة ) به معنى محل قبر ميت است ، و زيارت كردن مقابر در اينجا يا كـنـايـه از مـرگ است (طبق بعضى از تفاسير) و يا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شماره كردن و تفاخر نمودن (طبق تفسير مشهور).
و هـمـانـگـونـه كه گفتيم معنى دوم صحيحتر به نظر مى رسد، و يكى از شواهد آن سخنى است كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در اين زمينه در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر فرمود: يا له مراما ما ابعده ؟ و زورا ما اغفله ؟ و خـطـرا مـا اءفـظـعه ؟ لقد استخلوا منهم اى مدكر و تناوشوهم من مكان بعيد، ا فبمصارع آبـائهـم يـفـخرون ؟ ام بعد يد الهلكى يتكاثرون ؟ يرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حركات سكنت ، و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا!:
شـگـفـتـا! چـه هـدف بـسـيـار دورى ؟ و چـه زيارت كنندگان غافلى ؟ و چه افتخار موهوم و رسـوائى ؟ به ياد استخوان پوسيده كسانى افتاده اند كه سالها است خاك شده اند، آنهم چـه يـادآورى ؟ بـا ايـن فـاصـله دور بـه يـاد كـسـانـى افتاده اند كه سودى به حالشان ندارند، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيار مى شمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته ، و حركاتشان به سكون مبدل شده .
اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند!.

اين خطبه كه تنها به قسمتى از آن در اينجا اشاره كرده ايم بقدرى تكان دهنده و گويا و صـريـح اسـت كـه ابـن ابـى الحـديـد مـعتزلى مى گويد: من به كسى كه همه امتها به او سـوگـنـد يـاد مـى كـنـنـد قـسـم مـى خـورم كـه از پـنـجـاه سـال پـيـش تـاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام ، و در هر بار در درون قلبم لرزش و تـرس و پـنـد و موعظه تازه اى پديد آمده ، و در روحم به سختى اثر گذارده ، اعـضـاء و جـوارحـم بـه لرزه افـتـاده ، و هـرگـز نـشـده كـه در آن تاءمل كنم جز اينكه در آن حال به ياد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده ام و درست برايم مجسم شده كه من همانم كه امام (عليه السلام ) توصيف فرموده است .
چقدر واعظان و خطبا و گويندگان و افراد فصيح در اين باره سخن گفته اند، و من گوش فرا داده ام ، و در سخنان آنها دقت كرده ام ، ولى در هيچيك تاءثير سخن امام (عليه السلام ) را نيافته ام !.
ايـن تـاءثـيرى كه سخن او در قلب من مى گذارد يا از ايمانى سرچشمه مى گيرد كه به گـويـنده آن تعلق دارد، و يا نيت يقين و اخلاص ‍ او سبب شده است كه اينچنين در ارواح نفوذ كند، و در قلوب جايگزين شود.
او در قـسـمـت ديـگـرى از سـخـنـانش مى گويد: ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطبة فى مـجـلس و تـلى عـليـهـم ان يـسـجدوا له !: سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع كنند و اين خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده كنند، و در همين جا اشاره به گفتار معاويه در باره فصاحت امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى كند كه مى گويد: و الله ما سن الفصاحة لقريش غيره : به خدا هيچكس فصاحت را براى قريش غير او پايه گذارى نكرد!
در آيـه بـعـد آنـها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار داده ، مى فرمايد: چنين نيست كه شـمـا مـى پـنـداريـد و با آن تفاخر مى كنيد، شما به زودى نتيجه اين تفاخر موهوم خود را خواهيد دانست (كلا سوف تعلمون ).
بـاز بـراى تـاءكـيـد مـى افـزايـد: سپس چنين نيست كه شما مى پنداريد، به زودى خواهيد دانست (ثم كلا سوف تعلمون ).
جـمـعـى از مـفسران اين دو آيه را تكرار و تاءكيد يك مطلب دانسته اند و هر دو به صورت سربسته از عذابهائى كه در انتظار اين مستكبران متفاخر است خبر مى دهد.
در حالى كه بعضى ديگر اولى را اشاره به عذاب قبر و برزخ كه انسان بعد از مرگ ، با آن روبرو مى شود دانسته اند، و دومى را اشاره به عذاب قيامت .
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: (مازلنا نشك فى عذاب القبر حتى نزلت الهاكم التكاثر، الى قوله كلا سوف تعلمون ، يريد فى القبر، ثم كلا سوف تعلمون ، بعد البعث :)
گـروهـى از مـا پـيـوسـتـه در بـاره عـذاب قـبـر در شـك بـودنـد تا اينكه سوره (الهاكم التكاثر) نازل شد تا آنجا كه فرمود: كلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است ، سپس مى فرمايد: ثم كلا سوف تعلمون منظور عذاب قيامت است .
در تفسير كبير فخر رازى اين مطلب از يكى از ياران على (عليه السلام ) بنام زر بن جيش نقل شده كه مى گويد: ما از عذاب قبر در شك بوديم تا از على (عليه السلام )
شنيديم كه مى فرمود: اين آيه دليل بر عذاب قبر است ).
سـپـس مـى افزايد: اينچنين نيست كه شما تفاخر كنندگان مى پنداريد اگر شما به آخرت ايـمـان داشـتـيـد و بـا عـلم اليـقين آن را مى دانستيد هرگز به سراغ اين امور نمى رفتيد و تفاخر و مباهات به اين مسائل باطل نمى كرديد (كلا لو تعلمون علم اليقين ).
بـاز بـراى تـاءكـيـد و انـذار بـيـشـتر مى افزايد: شما قطعا جهنم را خواهيد ديد (لترون الجحيم ).
سپس با ورود در آن ، آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد (ثم لترونها عين اليقين ).
سـپـس در آن روز هـمـه شـمـا قـطـعـا از نـعـمـتـهـائى كـه داشـتـه ايـد سـؤ ال خواهيد شد.
(ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ).
بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كرده ايد؟ و از آنها براى اطاعت الهى يا معصيتش ‍ كمك گرفته ايد، يا
نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننموده ايد؟
نكته ها :
1 - سرچشمه تفاخر و فخرفروشى
از آيـات فـوق اسـتـفاده مى شود كه يكى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر و فخرفروشى همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است .
از اين گذشته جهل انسان به ضعفها و آسيب پذيريهايش ، به آغاز پيدايش و سرانجامش ، از عـوامـل ديـگـر ايـن كـبـر و غـرور و تـفـاخـر اسـت ، بـه هـمـيـن دليل قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر و تكاثر سرگذشت اقوام پيشين را در آيات مـخـتـلف بـازگـو مـى كـنـد كـه چـگـونـه اقـوامـى بـا داشـتـن امكانات و قدرت فراوان با وسائل ساده اى نابود شده اند.
بـا وزش بـادهـا، بـا يـك جـرقـه آسـمـانـى (صـاعـقـه )، بـا يـك زمـيـن لرزه ، بـا نـزول بـاران بـيـش از حـد، خـلاصـه بـا آب و بـاد و خـاك و گـاه بـا سجيل و پرندگان كوچك ، نابود شدند و از ميان رفتند.
با اينحال اين همه تفاخر و غرور براى چيست ؟!.
عـامـل ديـگـرى بـراى ايـن امـر هـمان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستها است كه افراد بـراى پـوشـانـدن شـكـسـتـهـاى خـود پناه به تفاخر و فخرفروشى مى برند، و لذا در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه السلام ) ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه : هيچكس تكبر و فخرفروشى نمى كند مگر به خاطر ذلتى كه در نفس خود مى يابد و لذا هنگامى كه احساس كند به حد كمال رسيده است
نيازى در اين تفاخر نمى بيند.
در حـديـث ديـگـرى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : ثـلاثـة مـن عـمـل الجـاهلية : الفخر بالانساب ، و الطعن فى الاحساب ، و الاستسقاء بالانواء: سه چيز اسـت كه از عمل جاهليت است : تفاخر به نسب ، و طعن در شخصيت و شرف خانوادگى افراد، و طلبيدن باران به وسيله ستارگان .
در حـديـث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : اهلك الناس اثنان : خوف الفـقـر، و طـلب الفـخر: دو چيز مردم را هلاك كرده : ترس از فقر (كه انسان را وادار به جمع مال از هر طريق و با هر وسيله مى كند) و تفاخر.
و به راستى از مهمترين عوامل حرص و بخل و دنياپرستى و رقابتهاى مخرب و بسيارى از مـفـاسـد اجـتـمـاعـى هـمين ترس بى دليل از فقر و تفاخر و برتريجوئى در ميان افراد و قبائل و امتها است .
و لذا در حـديـثـى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: ما اخـشى عليكم الفقر و لكن اخشى عليكم التكاثر: من از فقر بر شما نمى ترسم ولى از تكاثر بيم دارم .
(تـكـاثـر) هـمـانـگـونـه كـه قـبـلا اشـاره كـرديـم در اصـل بـه مـعـنـى تـفـاخـر اسـت ، ولى گـاه بـه مـعـنـى فـزون طـلبـى و جـمـع مال آمده چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم :
التـكـاثـر، (فـى ) الامـوال جـمـعـهـا مـن غـيـر حـقـهـا، و مـنـعـهـا مـن حـقـهـا، و شـدهـا فـى الاوعـيـة : تـكـاثـر جـمـع آورى اموال از طرق نامشروع ، و خوددارى از
اداى حق آن و بستن آنها در خزينه ها و صندوقها است .
ايـن بـحـث دامنه دار را با حديث پر معنايى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم ، او در تفسير الهاكم التكاثر فرمود:
يـقول ابن آدم مالى مالى ، و ما لك من مالك الا ما اكلت فافنيت او لبست فابليت او تصدقت فـامـضـيـت : انـسـان مـى گـويـد مـال مـن ، مـال مـن ! در حـالى كـه مـال تو تنها همان غذائى است كه مى خورى ، و لباسى كه مى پوشى ، و صدقاتى كه در راه خدا انفاق مى كنى !
و ايـن نـكـتـه اى اسـت بـسـيـار جـالب كـه بـهـره هـر كـس از امـوال فـراوانـى كـه جـمـع آورى مـى كـنـد و گـاه كـمـتـريـن دقـتـى در حلال و حرام بودن آن ندارد چيزى جز همان مختصرى كه مى خورد و مى نوشد و مى پوشد، و يا در راه خدا انفاق مى كند نيست ، و مى دانيم : آنچه را شخصا مصرف مى كند، ناچيز است و چه بهتر كه از طريق انفاق بهره خود را بيشتر كند.
2 - يقين و مراحل آن :
يـقـيـن نـقـطـه مـقـابـل شـك اسـت ، هـمـانـگـونـه كـه عـلم نـقـطـه مقابل جهل است ، و به معنى وضوح و ثبوت چيزى آمده است ، و طبق آنچه از اخبار و روايات اسـتـفـاده مـى شـود بـه مـرحـله عـالى ايمان يقين گفته مى شود، امام باقر (عليه السلام ) فـرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است ، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يـك درجـه بـرتـر از تـقـوا اسـت سـپـس افـزود: و لم يـقـسـم بـيـن النـاس شـى ء اقل من اليقين : در ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است !
راوى سـؤ ال مـى كـنـد يـقـيـن چـيـسـت ؟ مى فرمايد: التوكل على الله ، و التسليم لله ، و الرضـا بـقـضـاء الله ، و التـفـويـض الى الله !: حـقـيـقـت يـقـيـن تـوكـل بـر خـدا ، و تسليم در برابر ذات پاك او، و رضا به قضاى الهى ، و واگذارى تمام كارهاى خويش به خداوند است .
بـرتـرى مـقام يقين از مقام تقوى و ايمان و اسلام چيزى است كه در روايات ديگر نيز روى آن تاءكيد شده است .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من صحة يقين المراء المسلم ان لا يـرضـى النـاس بـسـخـط الله ، و لا يـلومـهـم عـلى ما لم يؤ ته الله ... ان الله بعدله و قـسـطـه جـعـل الروح و الراحـة فـى اليـقـيـن و الرضـا و جـعـل الهـم و الحزن فى الشك و السخط: از نشانه هاى صحت يقين مردم مسلمان اين است كه مـردم را بـا خـشـم الهى از خود خشنود نكند، و آنها را بر چيزى كه خداوند به او نداده است مـلامـت نـنـمـايـد (آنـهـا را مـسـؤ ول مـحـرومـيـت خـود نـشـمـارد)... خـداونـد بـه خـاطـر عدل و دادش آرامش و راحت را در يقين و رضا قرار داده ، و اندوه و حزن را در شك و ناخشنودى !
از اين تعبيرات و تعبيرات ديگر به خوبى استفاده مى شود كه وقتى انسان به مقام يقين مى رسد آرامش خاصى سراسر قلب و جان او را فرا مى گيرد.
ولى بـا ايـن حال براى يقين مراتبى است كه در آيات فوق و آيه 95 سوره واقعه (ان هذا لهو حق اليقين ) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است .
1 - عـلم اليـقـين و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه با مشاهده دود ايمان به وجود آتش ‍ پيدا مى كند.
2 - عـيـن اليـقين ، و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند.
3 - حـق اليـقـين و آن همانند كسى است كه وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس كند، و به صفات آتش متصف گردد، و اين بالاترين مرحله يقين است .
محقق طوسى در يكى از سخنان خود مى گويد: يقين همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است كه زوال آن مـمـكـن نـيـسـت ، و در حقيقت از دو علم تركيب يافته ، علم به معلوم ، و علم به اينكه خلاف آن علم محال است ، و داراى چند مرتبه است : علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين .
در حـقـيـقـت مـرحـله اول جـنبه عمومى دارد و مرحله دوم ، براى پرهيزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان .
و لذا در حـديـثـى آمـده اسـت كـه خـدمـت پـيـغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كـردنـد: شـنـيـده ايم بعضى از ياران عيسى روى آب راه مى رفتند؟! فرمود: لو كان يقينه اشـد مـن ذلك لمـشـى على الهواء: اگر يقينش از آن محكمتر بود بر هوا راه مى رفت ! مرحوم عـلامـه طـبـاطـبـائى بـعـد از ذكـر ايـن حديث مى افزايد: همه چيز بر محور يقين به خداوند سبحان ، و محو كردن اسباب جهان تكوين از استقلال در تاءثير دور مى زند، بنابراين هر قـدر اعـتـقاد و ايمان انسان به قدرت مطلقه الهيه بيشتر گردد اشياء جهان به همان نسبت در بـرابر او مطيع و منقاد خواهد شد. و اين است رمز رابطه يقين و تصرف خارق العاده در عالم آفرينش .
3 - همگى دوزخ را مشاهده مى كنند!
جـمـله (لترون الجحيم ) داراى دو تفسير است : نخست اينكه منظور مشاهده دوزخ در آخرت اسـت ، كـه مخصوص كفار، و يا براى عموم جن و انس است ، چرا كه طبق بعضى آيات قرآن همگى از كنار جهنم بايد بگذرند.
ديـگـر ايـنكه منظور مشاهده آن با شهود قلبى در همين عالم دنيا است ، و در اين صورت اين جمله جواب قضيه شرطيه است ، مى فرمايد: اگر شما علم اليقين مى داشتيد جهنم را در همين جهان با چشم دل مشاهده مى كرديد چرا كه مى دانيم بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده اند و وجود خارجى دارند.
ولى هـمـانـگـونـه كـه قـبـلا نـيـز اشـاره كـرده ايـم تـفـسـيـر اول بـا آيـات بـعد كه سخن از روز قيامت مى گويد مناسب تر است ، بنابر اين يك قضيه قطعى و غير مشروط است .
4 - در قيامت از چه نعمتهائى سؤ ال مى شود؟
در آخـرين آيه اين سوره خوانديم كه مسلما همه شما روز قيامت از نعمتها بازپرسى خواهيد شـد، بـعـضـى گـفـتـه انـد مـنـظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است ، و بعضى آن را تـنـدرسـتـى و امـنـيـت مـى دانـنـد و بـعـضـى هـمـه نـعـمـتـهـا را مشمول آيه شمرده اند.
در حـديـثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : النعيم الرطب ، و الماء البارد: نعيم رطب و آب خنك است !
در حـالى كـه در حـديـث ديـگـرى مـى خـوانـيـم كـه ابو حنيفه از امام صادق (عليه السلام ) دربـاره تـفـسـيـر ايـن آيـه سـؤ ال كـرد، امـام (عـليـه السـلام ) سـؤ ال را به او برگرداند،
و فرمود: نعيم به عقيده تو چيست ؟ عرض كرد: غذا است و طعام و آب خنك ، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگهدارد تا از هر لقمه اى كه خوردهاى ، و هر جرعه اى كه نوشيده اى ، از تو سؤ ال كند بايد بسيار در آنجا بايستى ! عرض كرد: پس نعيم چيست ؟
فرمود: ما اهل بيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده ، و ميان آنها بعد از اختلاف الفت بخشيده ، دلهاى آنان را به وسيله ما به هم پيوند داده ، و برادر خود ساخته ، بـعـد از آنـكه دشمن يكديگر بودند، و به وسيله ما آنها را به اسلام هدايت كرده ... آرى نعيم همان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و خاندان او است .
تـفـسـيـر اين روايات ظاهرا مختلف ، چنين است كه نعيم يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت ، و انواع نعمتهاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مى شود، منتها نعمتهائى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايـمـان و ولايـت بـيـشـتـر از آنـهـا سـؤ ال مـى شـود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه ؟ و ظاهرا روايـاتـى كـه نـعـمتهاى مادى را از شمول اين آيه نفى مى كند ناظر به اين معنى است كه شـمـا نـبـايـد مـصـداقـهـاى مهمتر را رها كرده به مصداقهاى كوچكتر روى آوريد، و در حقيقت هـشـدارى است به مردم در زمينه سلسله مراتب مواهب و نعمتهاى الهى و اينكه در برابر آنها مسؤ وليت سنگين دارند.
و چگونه ممكن است از اين نعمتها سؤ ال نشود در حالى كه سرمايه ه اى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده ، و بايد از هر كدام دقيقا قدر - دانى كنند و شكر آن را بجاى آورند، و در موارد خود صرف كنند.
خداوندا! نعمتهاى بى پايانت مخصوصا نعمت ايمان و ولايت را بر ما مستدام دار.
پروردگارا! توفيق اداى حق اين همه نعمت را به ما مرحمت فرما.
بارالها! بر اين نعمتهاى بزرگ بيفزا و آنها را هرگز از ما سلب مكن


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس