آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
اء لم نشرح لك صدرك (1)
و وضعنا عنك وزرك (2)
الذى اءنقض ظهرك (3)
و رفعنا لك ذكرك (4)
فإ ن مع العسر يسرا (5)
إ ن مع العسر يسرا (6)
فإ ذا فرغت فانصب (7)
و إ لى ربك فارغ (8)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم ؟
2 - و بار سنگين را از تو بر نداشتيم ؟
3 - همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد.
4 - و آوازه تو را بلند كرديم .
5 - بنابراين مسلما با سختى آسانى است .
6 - و مسلما با سختى آسانى است .
7 - پـس هـنـگـامـى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز! 8- و به سوى پروردگارت توجه كن .
تفسير:
ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم
لحـن آيـات آمـيـخـته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
در نـخـسـتين آيه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده مى فرمايد: آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم (ا لم نشرح لك صدرك ).
(نشرح ) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گـوشـت و تـوليد ورقه هاى نازكتر است سپس مى افزايد منظور از شرح صدر گسترش آن بـه وسـيـله نـور الهـى و سـكـيـنـه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گويد شرح دادن مـشـكـلات سـخـن بـه مـعـنـى گـسـتـرش آن و تـوضـيـح مـعـانـى مـخـفـى اسـت بـه هـر حال شك نيست كه منظور از شرح صدر در اينجا معنى كنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فكر پيامبر است و اين توسعه مى تواند
مـفـهـوم وسـيـعـى داشـتـه بـاشـد كـه هـم وسـعـت عـلمـى پـيـامبر را از طريق وحى و رسالت شـامـل گـردد و هـم بـسـط و گـسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان .
و لذا هنگامى كه موسى بن عمران ماءموريت دعوت فرعون طغيانگر را پيدا مى كند اذهب الى فـرعـون انـه طـغـى بـلافـاصـله عـرض مـى كند رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى خداوندا سينه ام را گشاده ساز و كار را بر من آسان كن (طه 25 - 26).
و در جائى ديگر خطاب به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است فاصبر لحـكـم ربـك و لا تـكن كصاحب الحوت اكنون كه چنين است منتظر فرمان پروردگارت باش اسـتـقـامـت و شكيبائى كن و مانند يونس مباش (كه بر اثر ترك شكيبائى لازم گرفتار آن همه مشكلات و مرارت شد) (قلم - 48).
شرح صدر در حقيقت نقطه مقابل ضيق صدر است چنانكه در آيه 97 سوره حجر مى خوانيم و لقـد نـعـلم انـك يـضـيـق صدرك بما يقولون : ما مى دانيم كه سينه تو بخاطر گفتگوهاى (مـغـرضـانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هيچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشكلات رود و آن كس كه رسالتش از همه عظيم تر است (مانند پيغمبر اكرم ) شـرح صدر او بايد از همه بيشتر باشد طوفانها آرامش اقيانوس روح او را بر هم نزند مـشـكـلات او را بـه زانـو در نـيـاورد كـارشـكـنـيـهـاى دشـمنان ماءيوسش نسازد سؤ الات از مـسـائل پـيـچـيـده او را در تـنـگـنـا قـرار نـدهـد و ايـن عـظـيـم تـريـن هـديـه الهـى بـه رسول الله بود.
و لذا در حديثى آمده است كه پيامبر مى فرمايد: من تقاضائى از پروردگارم كردم و دوست مـى داشـتـم ايـن تـقـاضـا را نـمـى كـردم عـرض كـردم خـداونـدا پـيـامـبـران قـبـل از مـن بـعـضـى جـريـان بـاد در اختيارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى كردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟ گفتم آرى ،
فـرمـود: آيـا گـمشده نبودى هدايتت كردم ؟ عرض كردم : آرى ، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده ، و پشتت را سبكبار نكردم ؟ عرض كردم : آرى اى پروردگار!
اين نشان مى دهد كه نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبيا است ، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست ، اين يك تاءييد الهى و ربانى است .
در اينجا بعضى گفته اند كه منظور از شرح صدر همان حادثه اى است كه در طفوليت يا جـوانـى پـيـغـمـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقع شد كه فرشتگان آسمان آمدند و سـينه او را شكافتند و قلبش را بيرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر كردند.
بـديـهـى است كه منظور از اين حديث اين قلب جسمانى نيست ، بلكه كنايه و اشاره اى است بـه امـدادهـاى الهى از نظر روحى و تقويت عزم و اراده پيغمبر و پاكسازى او از هر گونه نقايص اخلاقى و وسوسه هاى شيطانى .
ولى بـه هـر حـال دليـلى نـداريـم كه آيه مورد بحث اشاره به خصوص اين ماجرا باشد، بلكه مفهومى گسترده و وسيع دارد كه اين داستان ممكن است مصداقى از آن محسوب شود.
و به خاطر همين شرح صدر بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد
سـپـس بـه ذكر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پـرداخـته مى افزايد: (آيا ما بار سنگين را از تو برنداشتيم !؟) (و وضعنا عنك وزرك ).
هـمـان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد (الذى انقض ظهرك ). (وزر) در لغت بـه مـعـنـى سـنـگـينى است ، واژه (وزير) نيز از همين معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سـنـگين حكومت را بر دوش مى كشد، و گناهان را نيز به همين جهت وزر گويند چرا كه بار سنگينى است بر دوش گنهكار.
(انقض ) از ماده (نقض ) به معنى گشودن گره طناب ، يا جدا كردن قسمتهاى به هم فـشرده ساختمان است ، و (انتقاض ) به صدائى گفته مى شود كه به هنگام جدا شدن قـطـعـات سـاخـتمان از يكديگر بگوش مى رسد، و يا صداى مهره هاى كمر به هنگامى كه زير بار سنگينى قرار مى گيرد.
ايـن كـلمـه در مـورد شـكـستن پيمانها و قراردادها نيز به كار مى رود و مى گويند فلانكس نقض عهد كرد.
به اين ترتيب آيه فوق مى گويد: خداوند آن بار سنگين و كمرشكن را از تو برداشت .
اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟ قرائن آيات به خوبى نشان مى دهـد كه منظور همان مشكلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحيد و يكتاپرستى ، و برچيدن آثار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است ، نه تنها پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت با چنين مشكلات عظيمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پيروز مى شدند، منتها شرائط محيط و زمان پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از جهاتى سخت تر و سنگين تر بود.
بـعـضـى نـيـز (وزر) را بـه مـعـنـى بـار سـنـگـيـن (وحـى ) در آغـاز نزول ، تفسير كرده اند.
بعضى نيز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشركان .
و بعضى به اذيت و آزار فوق العاده آنها.
و بـعـضـى بـه انـدوه نـاشـى از وفـات عـمـويـش ابـو طالب و همسرش خديجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاكى از گناه تفسير كرده اند.
ولى ظـاهـرا هـمـان تـفـسـيـر اول از هـمـه مـناسب تر است ، و اينها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.
و در سومين موهبت مى فرمايد: (ما آوازه تو را بلند كرديم ) (و رفعنا لك ذكرك ).
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اينكه نام تو در كنار نام الله هـر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در كـنـار شـهـادت بـه تـوحـيـد و يـگـانـگـى خـداونـد نـشـان اسـلام ، و دليل پذيرش اين آئين پاك است .
چه افتخارى از اين برتر، و رفعت مقامى از اين بالاتر تصور مى شود؟!
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فـرمـود: جـبـرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيز همراه من ذكر مى شود (و در عظمت مقام تو همين بس ).
تـعـبـيـر بـه (لك ) (بـراى تو) تاءكيدى است بر اينكه نام و آوازه پيامبر را عليرغم تمام آن كارشكنيها و دشمنيها بلند ساخت .
در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح اسـت كـه ايـن سـوره در مـكـه نازل شده در حالى كه گسترش اسلام ، و حل مشكلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگين از دوش پـيـامـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدينه واقع شد.
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـعـضـى گفته اند: منظور اين است كه بشارت آن قبلا به پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) داده شـد، و هـمـان بـود كـه بـار انـدوه و غـم را از دل او بـرداشـت ، و گـاه گـفـتـه انـد: فـعـل مـاضـى در ايـنـجـا مـعـنـى مستقبل را مى بخشد، و نويدى است نسبت به آينده .
ولى حـق ايـن اسـت كـه قسمتى از اين امور در مكه مخصوصا در اواخر دوران سيزده ساله اى كـه پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) در مـكـه مـشـغـول بـه دعـوت مردم بود تحقق يافت ، ايمان در قلوب عده زيادى نفوذ كرد، و مشكلات نـسـبة كمتر شد اسم و آوازه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، همه جا پيچيد، و زمينه براى پيروزيهاى بزرگ آينده فراهم گشت .
جالب اينكه (حسان بن ثابت ) شاعر معروف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مدح آن حضرت به مضمون همين آيه در شكل زيبائى اشاره كرده ، مى گويد:
و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا |
قال فى الخمس المؤ ذن اشهد |
فذو العرش محمود و هذا محمد |
خـداونـد اسـم پـيـامـبـر را بـه اسـم خـود ضـميمه كرد در آن هنگام كه مؤ ذن در پنج نوبت اشهد... مى گويد.
و از نـام خود نامى براى او انتخاب كرد تا احترامش كند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !
سـيـمـرغ فـهـم هـيـچـكـس از انـبـيـا نـرفـت |
آنـجـا كـه تـو بـه بال كرامت پريده اى |
هر يك بقدر خويش بجائى رسيده اند |
آنجا كه جاى نيست بجائى رسيده اى |
در آيـه بـعـد بـه پـيـامـبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مى پاشد، و مى فرمايد: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر يسرى )
باز تاءكيد مى كند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر يسرى ) غم مخور مشكلات و سـخـتـيـها به اين صورت باقى نمى ماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامه نخواهد يـافـت ، و مـحـرومـيـتـهـاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد.
آن كـس كـه تـحـمـل مشكلات كند، و در برابر طوفانها ايستادگى به خرج دهد روزى ميوه شـيـريـن آن را مـيـچـشـد، روزى كـه فرياد دشمنان خاموش ، كارشكنيها بى رنگ ، جاده هاى پيشرفت و تكامل صاف ، و پيمودن مسير حق آسان خواهد شد.
گـرچـه بـعضى از مفسران اين آيات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسـلام شـمـرده انـد، ولى گـسـتـردگـى مـفـهـوم آيـات هـمـه مـشـكـلات را شـامـل مـى شود، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و زمان آن حضرت نيز ندارد و بلكه به صورت يك قاعده كـلى و بـه عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تـلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيها است ، حتى تعبير به (() (بعد نمى كند بلكه تعبير به (مع ) كه نشانه همراهى است مى كند.
آرى چنين است كه با هر مشكلى آسانى آميخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و اين دو هميشه با هم بوده و با هم خواهند بود.
ايـن نـويـد و وعـده الهـى اسـت كه دل را نور و صفا مى بخشد، و به پيروزيها اميدوار مى كند، و گرد و غبار ياس و نوميدى را از صفحه روح انسان مى زدايد.
در حـديـثـى آمـده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: و اعلم ان مع العـسـر يـسـرا، و ان مـع الصـبـر النـصـر، و ان الفرج مع الكرب : بدان كه با سختيها آسانى است ، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است
و در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : زنى شكايت همسرش را نزد آن حـضرت برد كه او چيزى بر من انفاق نمى كند، در حالى كه همسرش واقعا تنگدست بود، عـلى (عـليـه السـلام ) از ايـنـكـه هـمـسـر او را بـه زندان بيفكند خوددارى كرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر يسرا (و او را به صبر و شكيبائى دعوت كرد)
آرى :
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند |
سـپـس در آخـريـن آيـات اين سوره مى فرمايد: پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب ).
هـرگـز بـيـكـار نـمـان ، تـلاش و كـوشـش را كـنـار مـگـذار، پـيـوسـتـه مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده .
و در تـمـام ايـن احـوال بـه خدا تكيه كن و به سوى پروردگارت توجه نما (و الى ربك فارغب ).
رضايت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو كن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب .
مطابق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم ديـگـر را شامل مى شود، و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آيه ذكر كرده اند كه مى توان هر يك از آنها را به عنوان مصداقى پذيرفت :
جـمـعى گفته اند منظور اين است هنگامى كه از نماز واجب فراغت يافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا كن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد.
يا اينكه هنگامى كه از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخيز.
يـا ايـنـكـه هـنـگـامـى كـه از دنيا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز.
يـا ايـنكه هنگامى كه از واجبات فراغت پيدا كردى به مستحباتى كه خدا دستور داده توجه كن .
يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخيز.
يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز.
يا اينكه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخيز!
در روايـات مـتـعـددى كـه دانـشـمـنـد مـعروف اهل سنت حافظ (حاكم حسكانى ) در (شواهد التـنـزيـل ) نـقـل كـرده از امـام صـادق چـنـيـن آمده است كه فرمود: يعنى هنگامى كه فراغت يافتى على را به ولايت نصب كن .
قرطبى نيز در تفسير خود از بعضى نقل كرده است كه معناى آيه اين است هنگامى كه فراغت يافتى امامى را كه جانشين تو است نصب كن (هر چند
نامبرده خودش اين معنى را نپذيرفته است ).
با توجه به اينكه در آيه شريفه موضوع (فراغت ) معين نشده است و (فانصب ) از مـاده (نـصـب ) (بـر وزن نـسـب ) بـه مـعـنـى تـعـب و زحـمـت اسـت آيـه بـيـانـگـر يـك اصـل كـلى و فـراگير است ، و هدف آن است كه پيامبر را به عنوان يك الگو و سرمشق از اشـتـغال به استراحت بعد از پايان يك امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گير را در زندگى به او گوشزد كند.
بـا تـوجـه بـه ايـن معنى روشن مى شود كه تمام تفاسير فوق صحيح است ولى هر كدام به عنوان يك مصداق از اين معنى فراگير و عام .
و چـه بـرنـامـه سـازنـده و مـؤ ثـرى كـه رمـز پـيـروزى و تـكـامـل در آن نـهـفـتـه اسـت ، اصـولا بـيـكـار بـودن و فـراغـت كـامـل مـايـه خـسـتگى ، كم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسيارى از مواقع مايه فساد و تباهى و انواع گناهان است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه آمارها نشان مى دهد كه به هنگام تعطيلات مؤ سسات آموزشى ميزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود!
به هر حال مجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سـلم ) و تـسـلى او در بـرابـر مـشـكـلات ، و وعـده نـصرت و تاءييد او در برابر مشكلات و فراز و نشيبهاى راه رسالت است .
و در عـيـن حـال مـجـمـوعـه اى اسـت اميدبخش سازنده و حيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق .
نكته ها :
1 - هـمـانـگـونـه كـه در بـالا اشاره كرده ايم در روايات متعددى آمده است كه منظور از آيه (فـاذا فـرغـت فـانـصـب ) (بـه عـنـوان بيان يك مصداق ) نصب امير - مؤ منان على (عليه السلام ) به خلافت بعد از انجام امر رسالت است .
آلوسـى در (روح المـعـانـى ) بعد از نقل اين سخن از بعضى از (اماميه ) مى گويد: آنـهـا (فـانـصب ) را با كسر (ص ) خوانده اند، و به فرض كه چنين باشد دليلى بـر ايـن نـمـى شـود كـه منظور نصب على بن ابيطالب باشد، سپس از زمخشرى در كشاف نـقـل مـى كـنـد كه اگر براى شيعه چنين تفسيرى ممكن باشد ناصبيها (دشمنان على (عليه السـلام ) نـيـز مـى تـوانـنـد آن را بـه عـنـوان دسـتـور بـه نصب (به معنى بغض على بن ابيطالب ) تفسير كنند!.
زيرا (انصب ) (بفتح ص ) به معنى خود را به تعب بينداز و جد و جهد كن آمده در حالى كـه (انـصب ) (به كسر (ص ) ) دستور به نصب كردن و بالا بردن و برپا داشتن است .
اين مفسران چنين پنداشته اند كه (شيعه ) قرائت آيه را تغيير مى دهد، تا براى مساءله ولايـت بـه آن اسـتـدلال كـنـد، در حـالى كه هرگز نياز به چنين تغييرى نيست ، بلكه همين قـرائت مـعـروف و شـنـاخته شده براى تفسير مزبور كافى است ، زيرا مى گويد بعد از فـراغـت از امر مهمى مانند رسالت براى امر مهم ديگرى مانند ولايت تلاش و كوشش كن ، و اين به عنوان يك مصداق ، كاملا قابل قبول است ، و مى دانيم پيامبر طبق حديث معروف غدير و احـاديث فراوان ديگر كه در كتب همه علماى اسلام آمده است تلاش پى گير و مستمرى در ايـن زمـينه داشت . اما چقدر زننده است كه دانشمندى همچون زمخشرى كه على (عليه السلام ) را به عنوان چهارمين پيشواى بزرگ اسلام و جانشين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مـى شـمرد به خود اجازه دهد كه بگويد ناصبيها نيز حق دارند آيه را به بغض على بن ابيطالب
تفسير كنند، چه تعبير ركيك و زننده اى ؟ آنهم از چنين مفسرى ؟
راستى تعصب چه پيامدهاى زشتى كه ندارد؟!
2 - دانـشـمـند معروف معتزلى (ابن ابى الحديد) در شرح (نهج البلاغه ) از زبير بن بكار كه به گفته او نه شيعه بود و نه با معاويه دشمنى داشت بلكه از على (عليه السلام ) جدا شد و كناره گيرى كرد، و به مخالفان پيوست او از فرزند مغيرة بن شعبه نـقـل مـى كـنـد كـه پـدرم (مغيره ) از عقل و درايت معاويه سخن بسيار مى گفت ، و از طرز تـفـكـرش اعـجـاب داشـت ، ولى شـبى از نزد او آمد در حالى كه بسيار غمگين و ناراحت بود فـهـمـيـدم مـساءله مهمى رخ داده است از او سؤ ال كردم ديدم از معاويه شديدا بدگوئى مى كـنـد، عـلت را سـؤ ال كـردم گـفـت : امـشـب بـا او خلوت كرده بودم ، و به او گفتم تو به مـقـامـاتـى كه مى خواستى رسيدى ، اكنون در عدالت و گسترش خيرات بكوش ، زيرا سن تو بالا رفته است ، نسبت به بنى هاشم نيز نيكى كن ، چرا كه امروز تهديدى براى تو محسوب نمى شوند، و اين سبب نام نيك براى تو مى شود.
او در پـاسـخ گـفـت : هـيـهـات چـه نـامـى از مـن بـاقـى مـى مـانـد؟ خـليـفـه اول و دوم آن همه كار كردند چه نامى از آنها باقى مانده ؟ ولى شما ابن ابى كبشه (محمد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم )) را بـنگريد كه هر روز پنج مرتبه نام او را بر فراز مـاذنـه هـا بـه صـورت (اشـهد ان محمدا رسول الله ) مى برند، اى بيچاره ! چه كارى بـعـد از او بـاقى مى ماند؟ و چه نامى براى ما خواهد ماند؟ نه به خدا سوگند مگر اينكه اين وضع دگرگون گردد و نام پيامبر مدفون شود!
ولى به مقتضاى و رفعنا لك ذكرك خدا خواسته است كه اين نام در سراسر
تـاريـخ و در تمام جهان بشريت بلندآوازه باشد چه ديگران بپسندند يا نپسندند؟ خشنود بـاشـنـد يـا نـاخـشـنـود؟ اصـلا ايـن تـعـبـيرات را اگر بشكافيم چه معنى خواهد داشت ؟! لا حول و لا قوة الا بالله !.
خداوندا! قلب ما را از حب ذات تهى كن و از عشق خودت مملو ساز.
پروردگارا! تو خود وعده دادهاى كه با هر مشكلى راحتى و آسودگى است ، مسلمين امروز را از اين مشكلات عظيم و ناملائماتى كه از ناحيه دشمنان به آنها مى رسد آسوده ساز.
بـارالهـا! نـعـمـتها و مواهب تو بر ما فراوان است به ما توفيق شكرگزارى آنها را مرحمت فرما.
آمين يا رب العالمين