آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


هل اءتئك حديث الغشية (1)
وجوه يومئذ خشعة (2)
عاملة ناصبة (3)
تصلى نارا حامية (4)
تسقى من عين ءانية (5)
ليس لهم طعام إ لا من ضريع (6)
لا يسمن و لا يغنى من جوع (7)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آيـا داسـتان (غاشيه ) (روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مى پوشاند) به تو رسيده است ؟!
2 - چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بار است .
3 - آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند (و نتيجه اى عائدشان نشده ).
4 - و در آتش سوزان وارد مى گردند.
5 - از چشمهاى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند.
6 - طعامى جز از ضريع (خار خشك تلخ و بد بو) ندارند.
7 - غذايى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند!
تفسير:
خستگان بى نصيب !
در آغاز اين سوره به نام تازه اى درباره قيامت برخورد مى كنيم كه آن (غاشيه ) است ، مى فرمايد:
(آيـا داسـتـان غـاشـيـه بـه تـو رسـيـده اسـت )؟! (هل اتيك حديث الغاشيه ) (غاشيه ) از ماده (غشاوة ) به معنى پوشاندن است ، انتخاب ايـن نـام بـراى قـيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد.
بـعـضى گفته اند به خاطر آن است كه خلق و اولين و آخرين در آن روز براى حساب جمع مى شوند.
و نيز گفته اند كه منظور آتشى است كه چهره هاى كفار و مجرمان را مى پوشاند.
ولى تفسير اول از همه مناسب تر است .
ظـاهـر ايـن اسـت كـه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و ذكـر ايـن جـمـله به صورت استفهام از شخص پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى بيان عظمت و اهميت آن روز بزرگ است .
بـعـضى نيز احتمال داده اند كه مخاطب در اين آيه هر انسانى است ، ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد.
سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته ، مى گويد: (چهره هايى در آن روز خاشع و ذلت بار است ) (وجوه يومئذ خاشعة ).
ذلت و تـرس از عـذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته ، و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند
بـعـضى نيز گفته اند: منظور از (وجوه ) در اينجا بزرگان و سردمداران كفر است كه در ذلت عميقى فرو مى روند، ولى معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
آنـگـاه مـى افـزايـد: (ايـنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه پـيـوسـتـه عمل كرده و خسته شده اند)، (عاملة ناصبة ).
تـلاش و كـوشـش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند، ولى هيچ فايده اى جز خستگى در حـقـيـقـت نـصـيـبـشان نمى شود، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند، و نه چيزى از آنهمه ثروتهايى كه اندوخته اند مى توانند با خود ببرند، و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند، و نه فرزند صالحى ، آنها زحمتكشان خسته و بينوايند، و چه تعبير رسايى است جمله (عاملة ناصبة ) در حق آنان .
بـعـضـى در تـفـسـيـر ايـن جـمـله گـفـتـه انـد: مـنـظـور ايـن اسـت كـه در ايـن دنـيـا عمل مى كنند، اما خستگى و رنج در آخرت مى برند!
و بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـجـرمـان را در دوزخ وادار بـه انـجـام اعمال شاقه و طاقت فرسا مى كنند تا عذاب بيشترى ببينند.
اما تفسير اول از ميان اين سه تفسير صحيح تر به نظر مى رسد.
سـرانـجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده گر، وارد آتش داغ و سوزان مى شوند و با آن مى سوزند) (تصلى نارا حامية ).
(تـصـلى ) از ماده (صلى ) (بر وزن نفى ) به معنى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است .
ولى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد، بلكه هنگامى كه بر اثر حرارت آتش تشنه مى شوند (از چشمه اى فوق العاده سوزان به آنها مى نوشانند) (تسقى من عين آنية ).
(آنية ) مؤ نث (آنى ) از ماده (انى ) (بر وزن حلى ) به معنى تاءخير افكندن است ، و بـراى بـيـان فـرا رسيدن وقت چيزى گفته مى شود، و در اينجا به معنى آب سوزانى است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است .
در آيـه 29 سـوره كـهـف مـى خـوانـيـم : و ان يـسـتـغـيـثـوا يـغـاثـوا بـمـاء كـالمـهـل يـشـوى الوجـوه بـئس الشراب و ساءت مرتفقا: (و اگر تقاضاى آب كنند آبى بـراى آنـهـا مـى آورنـد مـانـنـد فـلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى ؟!
و در آيـه بـعـد دربـاره خـوراك آنـهـا بـه هـنگامى كه گرسنه مى شوند بعد مى افزايد: (آنها طعامى جز ضريع ندارند) (ليس لهم طعام الا من ضريع ).
در ايـنـكـه (ضـريع ) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: بعضى گفته اند: نـوعـى خـار است كه به زمين مى چسبد، هنگامى كه تر باشد قريش آن را (شبرق ) مى ناميدند، و هنگامى كه خشك مى شد آن را (ضريع ) مى گفتند، گياهى است سمى كه هيچ حيوان و چهارپايى به آن نزديك نمى شود.
(خـليـل ) از عـلمـاى لغـت مـى گـويـد: (ضريع ): (گياه سبز بدبويى است كه از دريا بيرون مى افتد).
(ابـن عباس ) گفته است : (درختى است از آتش كه اگر در دنيا باشد زمين و هر چه را بر آن است مى سوزاند)!
ولى در حـديـثـى از پـيـغـمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : (ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ ، شبيه خار، تلخ ‌تر از صبر، و متعفن تر از مردار، و سوزنده تـر از آتـش ، خـداونـد آن را ضـريع نام نهاده است ) (الضريع شى ء يكون فى النار يشبه الشوك ، اشد مرارة من الصبر، و انتن من الجيفة ، و احر من النار، سماه الله ضريعا).
بعضى نيز گفته اند: (ضريع ) طعامى است ذلت آفرين كه دوزخيان براى رهايى از آن بـه درگـاه خدا تضرع مى كنند فراموش ‍ نكنيم كه ماده ضرع به معنى ضعف و ذلت و خضوع است ) اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است در معنى اين واژه جمع باشد.
سـپـس مـى افـزايـد: (نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند) (لا يسمن و لا يغنى من جوع ).
مـسلما چنين غذايى براى تقويت جسم و فرونشاندن گرسنگى نيست ، غذايى است گلوگير كـه خـود نـوعـى عـذاب اسـت ، چـنـانـكـه در آيـه 13 مـزمـل مـى خوانيم : و طعاما ذا غصة و عذابا اليما: (نزد ما غذاهايى است گلوگير و عذابى است دردناك )!
آنها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديـگـران فـراهـم كردند، و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند، بايد در آنجا غذايى داشته باشند كه (عذاب اليم ) آنها گردد.
البـتـه هـمـانگونه كه بارها گفته ايم نه نعمتهاى بهشتى ، و نه عذابهاى دوزخى را مى تـوان بـراى مـا مـحـبـوسـان زنـدان دنـيـا تـوصـيـف كـرد، ايـنها همه اشاراتى است و تنها شبحهايى است كه از دور مى بينيم .
آيه و ترجمه


وجوه يومئذ ناعمة (8)
لسعيها راضية (9)
فى جنة عالية (10)
لا تسمع فيها لغية (11)
فيها عين جارية (12)
فيها سرر مرفوعة (13)
و اءكواب موضوعة (14)
و نمارق مصفوفة (15)
و زرابى مبثوثة (16)

 


ترجمه :

8 - چهره هايى در آن روز شاداب با طراوت است .
9 - چرا كه از سعى و تلاش خود خشنود است .
10 - در بهشتى است عالى !
11 - كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى .
12 - در آن چشمه هاى جارى است .
13 - در آن تختهاى زيباى بلند است .
14 - و قدحهائى كه در كنار اين چشمه ها نهاده .
15 - و بالشها و پشتيهاى صف داده شده .
16 - و فرشهاى فاخر گسترده !
تفسير:
دورنمائى از نعمتهاى روحپرور بهشتى
بـه دنـبـال تـوصـيـفـى كـه در آيـات گـذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخى آمده ، در اين آيات به شرح حال مؤ منان نيكوكار، و توصيف نعمتهاى بى نـظـيـر بـهـشـتـى مـى پـردازد، تـا (قـهر) را با (مهر) بياميزد، و (انذار) را با (بشارت ) همراه سازد.
مـى فـرمـايد: (چهره هايى در آن روز شاداب و با طراوت و غرق در سرور است ) (وجوه يومئذ ناعمة ).
به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت و اندوه است .
(ناعمة ) از ماده (نعمة ) در اينجا اشاره به چهره هايى است كه غرق نعمت شده و تر و تـازه و شـاداب و مسرور و نورانى است ، همانگونه كه در آيه 24 سوره مطففين آمده است كـه در تـوصـيـف بهشتيان مى فرمايد: تعرف فى وجوههم نضرة النعيم : (در چهره هاى آنها طراوت و خرمى نعمت را مشاهده مى كنى ).
ايـن چـهـره هـا چـنـان مـى نـمـايد كه از سعى و تلاش خود راضى و خشنود است ) (لسعيها راضية ).
بـه عـكس دوزخيان كه از تلاش و كوشش خود جز خستگى و رنج بهره اى نبردند و (عاملة ناصبه ) بودند، بهشتيان نتائج تلاش ‍ و كوشش خود را به احسن وجه مى بينند و كاملا راضى و خشنودند.
تـلاشـهـايـى كـه در پـرتـو لطـف خـدا به اضعاف مضاعف ، گاه ده برابر، و گاه هفتصد بـرابر، و گاه بيشتر، رشد و نمو يافته ، و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند: (انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب ) (زمر - 10).
سـپس به شرح اين مطلب پرداخته ، مى گويد: آنان در بهشتى عالى قرار دارند) (فى جنة عالية ).
واژه (عالية ) ممكن است اشاره به علو مكانى باشد، يعنى آنها در طبقات عالى بهشتند، و يا (علو مقامى ) و هر دو احتمال را مفسران گفته اند، ولى تفسير دوم مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند جمع ميان دو معنى نيز ممكن است .
بعد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته مى افزايد: (در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى را نمى شنوى ) (لا تسمع فيها لاغية ).
نـه سـخـنـى كـه حـاكـى از نـفـاق بـاشـد، يـا عـداوت و جـنـگ و جـدال ، و يـا كـينه - توزى و حسد، نه سخنان دروغ ، نه تهمت و افترا، نه غيبت و ايذاء، و نه حتى لغو و بى فايده .
و چـه آرامـبخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد، و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اينگونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را
شعله ور مى سازد.
بـعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لغـو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته ، مى گويد: (در آن بهشت چشمه ها جارى است ) (فيها عين جارية ).
گرچه (عين ) در اينجا (نكره ) است و معمولا نكره براى بيان يك فرد مى آيد، ولى بـه قـريـنـه سـايـر آيـات قـرآن مـعـنـى جـنـس ‍ دارد، و شـامـل چـشـمـه هاى مختلف مى شود، همانگونه كه در آيه 15 ذاريات مى خوانيم : ان المتقين فى جنات و عيون : (پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و چشمه ها قرار دارند)
بعضى نيز گفته اند در هر قصرى از قصرهاى بهشتيان چشمه اى جارى است و مفرد بودن (عـيـن ) در ايـنـجـا نـاظـر بـه آن اسـت ، چـشـمـه اى كـه مـطـابـق مـيـل بـهـشـتـيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدا مى كند، و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد.
البـتـه وجـود چشمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبايى و طراوت ، اين فايده را نيز دارد كـه هـر كـدام نـوشـابـه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند.
بـعـد از ذكـر چـشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود، و مى فرمايد: (در آن باغهاى بهشتى تختها و سريرهائى بلند وجود دارد) (فيها سرر مرفوعة ).
(سرر) جمع (سرير) از ماده (سرور) به معنى تختهايى است كه در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند.
بـلنـد بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند.
(ابـن عـبـاس مـى گويد: اين تختهاى بلند چنان هستند كه وقتى صاحبان آنها اراده جلوس بـر آن كـنـنـد تـواضـع مـى كـنـد و فـرو مـى نـشـيـنـد، و بـعـد از جـلوس بـه حال اول باز مى گردد!
ايـن احـتـمـال نـيـز وجود دارد كه توصيف اين تختها به (مرفوعة ) اشاره به گرانبها بـودن آنـها است ، و آنگونه كه بعضى گفته اند از قطعات طلا ساخته شده ، و مزين به زبرجد و در و ياقوت است .
جمع ميان هر دو تفسير نيز ممكن است .
و از آنـجـا كـه اسـتـفـاده از آن چـشـمـه هـاى گـوارا و شـرابـهـاى طـهور بهشتى ، نياز به ظـرفـهـايـى دارد، در آيـه بعد مى افزايد: (قدحهاى زيبا و جالبى در كنار اين چشمه ها گذارده شده ) (و اكواب موضوعة ).
هـر زمان اراده كنند قدحها از چشمه ها پر مى شود، و در برابر آنان قرار مى گيرد، تازه بـه تـازه مـى نـوشـند، و سيراب مى شوند و لذت مى برند، لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غير ممكن است .
(اكـواب ) جـمـع (كـوب ) (بـر وزن خـوب ) بـه معنى (قدح ) يا ظرفى است كه دسته دار باشد.
توجه به اين نكته لازم است كه در قرآن تعبيرات مختلفى درباره ظرفهاى شراب طهور بـهـشـتيان آمده ، در اينجا و بعضى از آيات ديگر تعبير به (اءكواب ) شده ، در حالى كـه در بعضى از آيات ديگر تعبير به (اباريق ) جمع (ابريق ) به معنى ظرفى كـه داراى دسـتـه و لوله بـراى ريـخـتـن مـايـعـات است يا (كاس ) (به معنى جام پر از شـراب ) آمـده اسـت ، مـانـنـد يـطوف عليهم ولدان مخلدون باكواب و اباريق و كاس من معين : (گـرداگرد آنها نوجوانانى مى گردند كه هميشه طراوت جوانى را دارا هستند، در حالى كـه قـدحـهـا و كـوزه هـا و جامهايى پر از شراب طهور در دست دارند و به آنها عرضه مى كنند) (واقعه - 17 و 18).
بـاز بـه نكته هاى بيشترى از جزييات نعمتهاى بهشتى پرداخته ، اضافه مى كند: (در آنـجـا بـالشـهـا و پـشـتـيـهـايـى بـر تـختها وجود دارد كه صف داده شده است ) (و نمارق مصفوفة ).
(نـمـارق ) جـمـع (نـمـرقه ) (بر وزن غلغله ) به معنى پشتى كوچك است كه بر آن تـكـيـه مـى كـنـنـد و مـعـمـولا بـه هـنـگام استراحت كامل از آنها استفاده مى شود، و تعبير به (مصفوفة ) اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ، اين تعبير نشان مـى دهـد كه آنها جلسات انس دستجمعى تشكيل مى دهند، و اين اجتماع كه خالى از هر گونه لغو و بيهوده گى است ، و تنها از الطاف الهى و نعمتهاى بى پايان او، و نجات از درد و رنجهاى دنيا و عذاب آخرت ، در آن سخن گفته مى شود چنان لطف و لذتى دارد كه چيزى با آن برابرى نمى كند.
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث به فرشهاى فاخر بهشتى اشاره كرده ، مى فرمايد: (در آنجا فرشهايى گرانبها و بسيار زيبا گسترده شده ) (و زرابى مبثوثة ).
(زرابـى ) جـمـع (زريبة ) به معنى فرشهاى عالى خوابدار است كه هم نرم و راحت است ، و هم گرانبها و پر قيمت .
و پـيـدا اسـت بـه مـوازات ايـن وسـائل آسـايـش و لذت ، چـه وسائل ديگرى در
آنجا وجود دارد كه مشت نمونه خروار است .
در اين آيات هفت نعمت مهم بهشتى ذكر شده كه هر يك از ديگرى جالبتر و زيباتر است .

كوتاه سخن اينكه بهشت جايگاهى است بى نظير از هر جهت و خالى از هر گونه ناراحتى و جـنـگ و جـدال ، با انواع ميوه هاى رنگارنگ ، و نغمه هاى دلپذير و چشمه هاى آب جارى ، و شـرابـهـاى طـهور، و خدمتگزارانى شايسته و همسرانى بى مانند، و تختهايى مرصع ، و فـرشـهـائى فـاخـر، و دوسـتانى با صفا و ظروف و قدحهائى جالب در كنار چشمه ها، و خـلاصـه نـعـمـتـهـايـى كـه نـه بـالفـاظ مـحـدود ايـن جـهـان قـابـل شـرح اسـت ، و نه در عالم خيال قابل درك ، و همه اينها در انتظار مقدم مؤ منانى است كه با اعمال صالح خود اجازه ورود در اين كانون نعمت الهى را كسب كرده اند.
و فـراتـر از ايـن لذات مـادى لذات مـعـنـوى ، و بـرتـر از همه (لقاءالله ) و جلوه هاى مـحـبوب ، و الطاف آن معبود است كه اگر يك لحظه آن به دست آيد بر تمام نعمتهاى مادى بهشت برترى دارد، و به گفته شاعر.

 

گرم به دامن وصل تو دسترس باشد

دگر ز طالع خويشم چه ملتمس باشد؟!

اگـر بـه هـر دو جـهـان يـك نـفـس زنـم بـا دوسـت

مـرا ز هـر دو جـهـان حاصل آن نفس باشد


آيه و ترجمه


اءفلا ينظرون إ لى الابل كيف خلقت (17)
و إ لى السماء كيف رفعت (18)
و إ لى الجبال كيف نصبت (19)
و إ لى الا رض كيف سطحت (20)
فذكر إ نما اءنت مذكر (21)
لست عليهم بمصيطر (22)
إ لا من تولى و كفر (23)
فيعذبه الله العذاب الا كبر (24)
إ ن إ لينا إ يابهم (25)
ثم إ ن علينا حسابهم (26)

 


ترجمه :

17 - آيا آنها به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده ؟
18 - و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده ؟
19 - و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده ؟
20 - و به زمين كه چگونه مسطح گشته ؟
21 - پس تذكر ده تو فقط تذكر دهنده اى .
22 - تو مسلط بر آنها نيستى كه مجبورشان (بر ايمان ) كنى .
23 - مگر كسى كه پشت كند و كافر شود.
24 - كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند.
25 - مسلما بازگشت آنها به سوى ما است .
26 - و مسلما حساب آنها با ما است .
تفسير:
به شتر نگاه كن كه خود آيتى است !
در آيـات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود، اما در آيات مورد بـحـث سـخـن از كليد اصلى وصول آنهمه نعمتها كه (معرفة الله ) است به آمده ، و با ذكـر چـهـار نـمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بديع خدا، و دعوت انسان به مطالعه دربـاره آنـهـا راه ورود بـه بـهـشـت را نشان مى دهد، در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساءله (معاد) است .
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (آيـا آنـهـا به شتر نمى نگرند چگونه آفريده شده )؟! (ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ).
در ايـنكه چرا در اينجا قبل از هر چيز بر مساءله آفرينش (شتر) تكيه شده است مفسران سـخـنـان بـسـيـار دارنـد، ولى پـيـدا اسـت كـه روى سـخـن در مـرحـله اول بـه اعـراب مـكـه بـود كـه (شـتـر) هـمـه چـيـز زنـدگـى آنـهـا را تشكيل مى داد، و شب و روز با آن سر و كار داشتند.
از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى كند، و به حق آيتى است از آيات خدا، از جمله اينكه :
1 - بـعـضـى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى شود، و بعضى ديگر غالبا از شـيرشان ، بعضى ديگر تنها به درد سوارى مى خورند، و بعضى براى باربرى ، اما شـتـر حـيـوانـى اسـت كـه تـمـام ايـن جـهـات در آن جـمـع اسـت ، هـم گـوشـتـش قابل استفاده است ، و هم شيرش ، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى شود.
2 - شتر نيرومندترين و با مقاومتت رين حيوانات اهلى است ، بار زيادى با خود مى برد، و عـجـب ايـنـكـه بـه هـنـگـامـى كـه خـوابـيـده اسـت بـار سـنـگـيـنـى را بـر او حـمـل مـى كـنند، و او با يك حركت برمى خيزد و روى پا مى ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت بر چنين كارى ندارند.
3 - شـتـر مـى تـوانـد روزهـاى مـتـوالى (حـدود يـك هـفـتـه الى ده روز) تـشـنه بماند، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد.
4 - شـتـر مـى تواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند، و از زمينهاى صعب العبور، و شـنـزارهـايـى كـه هـيـچ حـيـوانـى قـادر بـر عـبـور از آن نـيـسـت بـگـذرد، و بـه هـمـيـن دليل عربها آن را (كشتى بيابانها)! مى نامند.
5 - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى خورد.
6 - او در شـرائط نامناسب جوى در ميان طوفانهاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى كند با وسائل خاصى كه خداوند در پلكها و گوشها و بينى او آفريده مقاومت مى كند، و به راه خود ادامه مى دهد!
7 - شـتـر بـا تـمـام قـدرتـى كـه دارد از رام ترين حيوانات است به طورى كه يك كودك خـردسـال مـى تـواند مهار يك قطار شتر را در دست گرفته و هر جا كه خاطر خواه او است ببرد.
خـلاصه اينكه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او انسان را متوجه خالق بـزرگى مى كند كه آفريننده چنين موجودى است ، آرى قرآن مى گويد آيا اين گمشدگان وادى غفلت ، به اسرار شگفت انگيز اين موجود انديشه نمى كنند، تا راهى به حق يافته و از بيراهه بازگردند.
نـاگـفته پيدا است منظور از (نظر) در جمله (افلا ينظرون ) نگاه كردن عادى نيست ، بلكه نگاهى است تواءم با تفكر و انديشه و دقت .
و بـعـد از آن بـه آسـمـان مـى پـردازد، و مى فرمايد: (آيا به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه بر پا شده )؟! (و الى السماء كيف رفعت ).
آسـمـان بـا آن عـظـمـتـش ، و بـا آنـهـمـه شـگـفـتـيـهـايـش ، سـتـاره هـا و كـهـكـشانها و آنهمه جـمـال و زيـبـايـى و شـكـوه كـه آدمـى را غـرق در حـيـرت مـى كـنـد، و خـود را در مـقـابـل آفـريـنـنـده ايـن جـهـان عـظـيـم و مـمـلو از نظم و حساب كوچك و ناچيز، بلكه همچون (صفر) در مقابل (بى نهايت ) مى بيند.
چـگـونـه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قـرار گـرفـتـه انـد؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد.
آفـريـنـش آسـمـان گـرچـه هـمـيـشـه عـجـيـب بـوده ، ولى در پـرتـو اكتشافات علمى امروز شگفتيهايش به مراتب بيشتر و عظمتش جلوه گرتر شده است .
آيـا نـبـايـد دربـاره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد؟!
سـپـس از آسـمان به زمين آمده ، مى افزايد: آيا (به كوهها نگاه نمى كنند چگونه در جاى خود نصب شده است )؟! (و الى الجبال كيف نصبت ).
كوههايى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است ، و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فـرا گـرفـتـه ، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى ، و جزر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند.
كـوهـهـايـى كـه پـنـاهـگـاه مـطـمـئن اسـت و سـپـرى اسـت در مـقـابـل طـوفـانـهـا كـه اگـر نـبـودنـد كـره زمـيـن تـبـديـل بـه بـيـابـانـى مـى شـد غـيـر قابل زندگى .
و بالاخره كوههايى كه آبها را در خود حفظ مى كند و تدريجا به سوى سرزمينهاى تشنه روان مى سازد، و در دامنه هاى خود نشاط حيات و سرسبزى و خرمى و طراوت مى آفريند و شايد به خاطر همين جهات است كه در آيات ديگر قرآن كوهها به عنوان ميخها و اوتاد زمين معرفى شده .
اصـولا كوهها مظهر ابهت و عظمت و صلابت ، و همه جا مايه خير و بركت است ، و شايد به هـمـيـن دليـل انـسـان در دل كـوهها انديشه بيدارترى مى يابد، و بى جهت نيست كه پيغمبر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) قـبـل از بـعـثـتـش مـدتـهـا بـه عـبـادت در (جبل النور) و (غار حرا) مشغول بود.
(نصبت ) از ماده (نصب ) به معنى ثابت قرار دادن است ، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشـاره اى به كيفيت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد، همان چيزى كه علم امروز پـرده از آن بـرداشـتـه ، و پـيـدايـش كـوهـهـا را بـه عـوامـل مـتـعـددى نـسـبـت مـى دهـد، و انـواع و اقـسـامـى بـراى آن قائل است :
كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده .
كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده .
كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است .
و كوههائى كه در دل درياها تكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن (مانند كوهها و جزائر مرجانى ).
آرى هـر كـدام از ايـن كـوهـها، تكوين آنها، و آثار و بركات آنها درخور دقت و اهميت است ، و براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زندهاى است از قدرت پروردگار.
سـپـس بـه زمين مى پردازد، و مى گويد: (آيا به زمين نگاه نمى كنند چگونه مسطح شده )؟! (و الى الارض كيف سطحت ).
چگونه بارانهاى مداوم كوهها را شسته ، و ذرات خاك را به وجود آورده ، سپس در گودالها پـهـن كـرده و زمـيـنـهـاى صـافـى كـه هـم آمـاده كـشـاورزى اسـت و هـم قابل هر گونه ساختمان ، در اختيار انسان قرار داده است ؟
اگـر بـه راسـتـى كـره زمـيـن تـمـامـا كـوه و دره بـود زنـدگـى كـردن بـر آن چـقـدر مـشـكـل و طـاقـت فـرسـا بـود؟ چـه كـسـى آن را پـيـش از تـولد مـا مـسـطـح و قابل استفاده ساخت ؟ اينها همه امورى است كه قرآن ما را به انديشه كردن در آن دعوت مى كند.
در ايـنـجـا ايـن سـؤ ال مـطرح است كه چه ارتباط و پيوندى ميان اين امور چهارگانه وجود دارد: شتر، آسمان ، كوهها و زمين ؟
فـخـر رازى در تـفـسـيـر خـود مـى گـويد: (اين به خاطر آن است كه قرآن به لغت عرب نـازل شـده ، و آنـهـا غـالبـا اقدام به مسافرت مى كردند چون بلادشان خالى از زراعت و فرآورده هاى كشاورزى بود، از طرفى بيشتر سفرهاى آنها با شتر صورت مى گرفت ، و هـنگامى كه در اين بيابانهاى هولناك و دور از اجتماع سفر مى كردند انديشه و فكر در آنـان زنده مى شد، كسى نبود كه با آنها سخن گويد، و چيزى نبود كه چشم و گوش آنها را بـه خـود مـشـغـول دارد، در ايـن حـال هـنـگـامـى كـه فـكـر مـى كـردنـد قـبـل از هـر چيز چشمشان به شترى مى افتاد كه بر آن سوار بودند، منظره عجيب آن را مى ديـدنـد و در فـكـر فـرو مى رفتند، و هنگامى كه نگاه بالاى سرشان مى كردند چيزى جز آسـمـان مـشـاهـده نمى نمودند، و هنگامى كه به چپ و راست خود نظر مى افكندند، جز كوهها چـيـزى مـشـاهـده نـمـى شد، و هنگامى كه به زير پاى خود نظر مى افكندند چيزى جز زمين وجـود نـداشت ، گويى خداوند مى خواهد به آنها دستور انديشه كردن دهد، انديشه اى به هنگام تنهايى كه طبعا بر محور اين چهار چيز دور مى زند).
ولى اگر بخواهيم نظر را از محيط زندگى محدود عرب برداريم و در جوى وسيع تر به انـديـشـه پـردازيم ، مى توان گفت : امور چهارگانه اى كه در آيات فوق آمده زير بناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد:
آسـمـان كـانون نور است و باران و هوا، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذايى كوهها رمز آرامـش و ذخـيـره آب و مـواد مـعـدنى ، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.
بـه ايـن ترتيب هم مسائل كشاورزى ، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است ، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون ، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وامى دارد، و شكر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند.
و بـه دنـبـال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: (اكنون كه چنين است آنها را يادآورى كن ، تو فقط يادآورى كننده اى ) (فذكر انما انت مذكر).
تـو هـرگـز مـسـلط بـر آنـان نـيـسـتـى كـه مـجـبـورشـان به ايمان سازى ) (لست عليهم بمصيطر).
آرى آفرينش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست ، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته ، اكنون كه چنين است آنها را با تذكرات خويش به اهداف خـلقـت و آفـريـنـش آشـنـاسـاز، و راه قـرب خـدا را بـه آنـهـا نـشـان ده ، و در مـسـيـر تكامل رهبر و راهنمايشان باش .
البـتـه راه كـمـال در صـورتـى پـيـمـوده مـى شـود كـه بـا مـيـل و اراده و اختيار همراه باشد، و گرنه تكامل اجبارى سخنى بى مفهوم است ، تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى ، و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت .
بـعـضـى تـصـور كـرده انـد كـه ايـن دسـتـور قـبـل از نزول فرمان (جهاد) بوده ، و با نزول حكم جهاد نسخ شد.
چـه اشـتـبـاه بـزرگـى ؟ مساءله تذكر و تبليغ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از نـخـسـتـيـن روز شروع شد، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت ، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نـيـسـت ، هـمـچـنـيـن عـدم اجـبـار مـردم بـر ايـمـان نـيـز يـك اصـل ثـابـت اسـت ، و هـدف جـهاد عمده مبارزه با طغيانگران و برداشتن موانع از راه مردم حق طلب است .
ايـن مـطـلب شبيه چيزى است كه در آيه 80 سوره نساء آمده است كه مى گويد: و من تولى فـمـا ارسـلنـاك عـليـهـم حـفـيـظـا: (هـر كـس ‍ رويـگـردان شـود مـا تـو را مـسـؤ ول آنها قرار نداديم ) و آيه 107 انعام ، و 48 شورى كه همين معنى را بازگو مى كند.
(مـصـيـطـر) از ماده (سطر) به معنى همان سطور كتاب است و (مسيطر) كسى است كه سطربندى مى كند، و سطور كتاب را تنظيم مى نمايد، سپس به عنوان هر شخصى كه بـر چـيزى مسلط باشد، و خطوط آن را تنظيم كند، يا او را به اجبار وادار بر انجام كارى نمايد اطلاق شده است .
در آيه بعد به صورت يك استثناء مى فرمايد: (مگر كسى كه پشت كند و كافر شود) (الا من تولى و كفر)
(كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند) (فيعذبه الله العذاب الاكبر).
در اينكه اين استثناء از كدام جمله است ؟ تفسيرهاى مختلفى وجود دارد:
نـخـسـت ايـنكه استثناء از مفعول جمله (فذكر) است ، يعنى لزومى ندارد افراد معاندى را كـه از حـق رويـگـردانـند و اندرزناپذيرند تذكر دهى ، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 83 سوره زخرف آمده است : فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون : (آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود غوطه ور باشند و بازى كنند، تا روزى را كه وعده داده شده ملاقات نمايند)!
دوم ايـنـكـه از جـمـله مـحـذوفى است ، و در معنى چنين است : (تذكر ده كه تذكر براى همه نافع است ، مگر آنها كه با حق دشمنى دارند) شبيه چيزى كه در آيه 9 سوره اعلى آمده : فذكر ان نفعت الذكرى (بنابر اينكه آيه معنى شرطى داشته باشد).
سـوم ايـنـكـه اسـتـثـنـاء از ضـمـيـر (عـليـهـم ) در آيـه قـبـل اسـت ، يعنى : (تو سلطه اى بر آنها ندارى مگر كسانى كه رويگردان شوند، و از در لجاج و عناد درآيند كه موظفى با آنها به مقابله برخيزى ).
ايـنـهـا هـمـه در صـورتـى اسـت كـه اسـتـثـنـاء بـه اصـطـلاح (مـتـصـل ) بـاشـد، ولى ايـن احـتـمـال نـيز وجود دارد كه استثناى (منقطع ) باشد كه تـقـريـبـا مـفـهـوم (بلكه ) دارد، و معنى جمله چنين مى شود، بلكه كسانى كه رويگردان شوند و كافر گردند خداوند بر آنها مسلط است ، يا خداوند آنها را به عذاب اكبر مجازات مى كند.
از مـيـان ايـن تـفـاسـيـر دو تـفـسـيـر مـنـاسـب تـر اسـت نـخـسـت ايـنـكـه اسـتـثـنـا مـتـصـل بـاشـد و بـه جـمـله (لسـت عـليـهـم بـمـصـيـطـر) بـازگـردد، و اشـاره بـه تـوسـل بـه زور در مـقـابـل زورگـويـان بـاشـد، و يـا منفصل و به معنى مشمول عذاب الهى نسبت به كافران لجوج باشد.
منظور از عذاب اكبر (عذاب آخرت ) است در برابر (عذاب دنيا) كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است ، همانگونه كه در آيه 26 سوره (زمر) مى خوانيم : فاذاقهم الله الخـزى فـى الحـيـاة الدنـيا و لعذاب الاخرة اكبر : (خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد، و عذاب آخرت اكبر است اگر مى دانستند).
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از (عذاب اكبر) قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ باشد، زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست .
و در پـايان اين سوره با لحنى تهديد آميز مى گويد: (مسلما بازگشت آنها به سوى ما است ) (ان الينا ايابهم ).
و بعد مى افزايد: (سپس مسلما حساب آنها بر ما است ) (ثم ان علينا حسابهم ).
و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه در
مـقـابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست .
بـه ايـن تـرتيب سوره غاشيه كه از مساءله قيامت آغاز شد به مساءله قيامت نيز پايان مى يـابـد، و در اثـنـاء آن بـه تـوحـيـد و نـبـوت كـه پـايـه هـاى مـعـاد را تشكيل مى دهد اشاره شده است ، و در ضمن آيات آغاز اين سوره بخشى از مجازاتهاى سنگين مـجـرمان ، و سپس ‍ قسمت مهمى از پاداشهاى روحپرور مؤ منان آمده است ، ضمنا اختيار انتخاب طـريـق به مردم واگذار شده در عين حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و حسابشان با او است .
در ضـمن روشن مى سازد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماءمور ابلاغ رسالت اسـت ، و در بـرابـر كـفـر و خـطـا و گـنـاه مـردم مـسـؤ ول نيست ، و اينگونه است وظيفه همه مبلغان راه حق .
خداوندا! در آن روز كه بازگشت همه خلايق به سوى تو است و حساب همگى بر تو، ما را مشمول لطف و رحمت گردان .
پروردگارا! ما را با رحمت كبرايت از عذاب اكبرت رهايى بخش .
بـار الهـا! نـعـمـتـهاى بهشتيت كه گوشه اى از آن را در اين سوره بازگو كردهاى بسيار پـربها و شوق انگيز است ، اگر به اعمالمان مستحق آنها نيستيم با فضلت آنها را به ما مرحمت كن .
آمين يا رب العالمين


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس