سیمای سوره ی فرقان

این سوره هفتاد و هفت آیه دارد و در مکّه نازل شده است.

در آیه ی اوّل این سوره،از قرآن،به فُرقان تعبیر شده است که به معنای جداکننده ی حقّ از باطل می باشد.لذا این سوره،«فرقان»نام گرفته است.

این سوره شامل آیاتی درباره ی بهانه های مشرکان و پاسخ آنان،سرگذشت اقوام پیشین همچون اصحاب رسّ،حسرت مردم در قیامت،نشانه های توحید و عظمت خداوند در طبیعت و مقایسه ی مؤمنان با کافران می باشد.امّا مهم ترین بخش آیات این سوره درباره ی ویژگی های«عباد الرّحمن»یعنی بندگان راستین خداوند می باشد که از آیه ی 63 تا پایان سوره را در برگرفته است.

امید آن که با تلاوت و تدبّر در این آیات و اصلاح رفتار و کردار خود بر اساس این صفات،زمینه های دریافتِ الطاف الهی در دنیا و آخرت و ورود به بهشت برین را فراهم سازیم.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً«1»

مبارک است آن که قرآن،وسیله ی شناخت حقّ از باطل را بر بنده اش نازل کرد،تا برای جهانیان مایه ی هشدار باشد.

نکته ها:

* کلمه «تَبارَکَ» ممکن است از واژه ی«برک»به معنای ثابت و پایدار باشد،و ممکن است از واژه ی«برکه»به معنای خیر زیاد باشد،یعنی کسی که قرآن را نازل کرد منشأ خیرات بسیار است که نمونه ی برکت و خیر او همین نزول قرآن است.آری چه برکتی بالاتر از قانون الهی که میلیاردها انسان را در طول تاریخ از ظلمات به نور هدایت کرده است.

*نزول،اگر در قالب«انزلنا»باشد به معنای فرستادن دفعی و یکجاست،ولی اگر در قالب «نَزَّلَ» باشد به معنای فرستادن تدریجی است و قرآن دارای هر دو نزول است؛یکبار در شب قدر به صورت دفعی بر پیامبر نازل شد، «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» [1]و بار دیگر به صورت تدریجی و در مدّت 23 سال نازل شده است، «نَزَّلَ الْفُرْقانَ» همان گونه که در جای دیگر قرآن می خوانیم: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً» [2]ما قرآن را قطعه قطعه فرستادیم تا بتدریج بر مردم بخوانی.

پیام ها:

1- قرآن،از سرچشمه ی مبارکی صادر شده است. «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ»

2- هم نظام تکوینی انسان(آفرینش او که به قدرت خدا انجام گرفته)سزاوار

تحسین است، «فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» [3]و هم نظام تشریعی او(نزول قرآن و تدوین احکام دین). «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ»

3- قرآن به تدریج نازل شده است. «نَزَّلَ»

4- قرآن،بهترین وسیله ی شناخت حقّ از باطل است. «الْفُرْقانَ»

5-اگر کتب آسمانی ورسالت انبیا نبود،انسان متحیّر وسرگردان بود. «الْفُرْقانَ»

6- عبودیّت و بندگی،زمینه ی دریافت وحی است. «نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ»

7- رسالت پیامبر اسلام جهانی است. «لِلْعالَمِینَ»

8-وظیفه ی انبیا هشدار و انذار است. «نَذِیراً»

اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً«2»

خداوندی که فرمانروایی آسمان ها و زمین برای اوست،و هیچ فرزندی اختیار نکرده و برای او شریکی در فرمانروایی نیست،و هر چیزی را آفرید و آن گونه که باید اندازه گیری کرد.

نکته ها:

*مشرکان و یهود و نصارا،هر کدام به نحوی معتقد بودند که خداوند فرزند،یا شریکی دارد و قرآن کریم بارها این عقیده ی خرافی را مردود شمرده است،از جمله در همین آیه.

پیام ها:

1- حکومت و حاکمیّت هستی،مخصوص خداست. لَهُ مُلْکُ ...(در هستی یک نظام و یک اراده و مدیریّت حاکم است)

2- حکومت خداوند نسبت به همه ی هستی یکسان است. «السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

3- خداوند بی نیاز است. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ ... لَمْ یَتَّخِذْ (نیاز به فرزند برای جبران

کمبودهاست و کسی که حکومت هستی به دست اوست چه کمبودی دارد؟!)

4- همه ی آفریده ها از سرچشمه ی قدرت واحدی برخاسته اند. «خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ»

5-تدبیر هستی،به دست خالق هستی است. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ ... خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ

6- آفرینش،حساب و کتاب دارد. «فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً»

7- تدبیر هستی،بسیار دقیق است. «تَقْدِیراً»

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً«3»

(مشرکان)به جای او خدایانی گرفتند که هیچ چیز نمی آفرینند،ولی خود آفریده شده اند.(این معبودهای دروغین حتّی)مالک هیچ گونه ضرر و نفعی برای خود نیستند و(برای دیگران)اختیار مرگ و حیات و قیامت را ندارند.

پیام ها:

1- خداگرایی،فطری است و اگر کسی خدای یکتا را رها کند،سراغ خدایان دروغین می رود. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً»

2- با مشرکان نیز مستدل سخن بگویید. لا یَخْلُقُونَ ... لا یَمْلِکُونَ حیوان،

 3- دلیل بندگی انسان،قدرت خداوند بر حلّ مشکلات و بازشدن گره های اوست و بت ها فاقد این آثارند. «لا یَمْلِکُونَ»

4- کسی که از خود ضرری را دفع نکند و برای خود نفعی را جلب نکند،برای دیگران حتماً کاری نخواهد کرد. «لِأَنْفُسِهِمْ»

5-دفع ضرر،بر جلب منفعت مقدّم است.( «لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا» که دفع ضرر است بر «وَ لا نَفْعاً» که جلب منفعت است،مقدّم شده است.)

6- کار انسان،یا باید با هدف دنیوی همراه باشد،یا با هدف اخروی و بت ها در

هیچ یک کارایی ندارند. «وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً»

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً«4»

و کسانی که کافر شدند،گفتند:این قرآن جز افترایی که او بر خدا بسته است چیزی نیست و گروه دیگری او را بر این کار یاری کرده اند.پس به راستی(با این سخن)ظلم و دروغی بزرگ را مرتکب شده اند.

نکته ها:

*کلمه ی «إِفْکٌ» به معنای دروغ و«زور»به معنای سخن باطل و دروغ است.[4] در تمام قرآن،تنها این جا کلمه ی«ظلم»و«زور»در کنار هم آمده است،زیرا کفّار با تهمت به پیامبر و دروغ خواندن کتاب آسمانی مانع هدایت دیگران می شدند.

پیام ها:

1- کفّار،کفر خود را با دروغ خواندن کتب آسمانی توجیه می کنند. «إِنْ هَذا إِلاّ إِفْکٌ افْتَراهُ»

2- تحقیر کتاب، «إِنْ هَذا» و تحقیر پیامبران، «افْتَراهُ» شیوه ی کفّار است.

3- عظمت قرآن را مخالفان نیز پذیرفته اند. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ»

4- عوام فریبی از طریق تحقیر وتهمت و مانع هدایت دیگران شدن،از بدترین گناهان است. «ظُلْماً وَ زُوراً»

وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً«5»

و(کفّار)گفتند:(قرآن)افسانه های پیشینیان است که او برای خود نسخه ای نوشته و هر صبح و شام بر او دیکته می شود.

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً«6»

بگو:(این قرآن را)کسی فرستاد که اسرار را در آسمان ها و زمین می داند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

*کفّار،هم به محتوای قرآن اشکال می کردند که نوآوری ندارد،بلکه افسانه های قدیمی است، «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» و هم شخص پیامبر را زیر سؤال می بردند که رونویسی کرده است، «اکْتَتَبَها» و هم یارانی خیالی برای پیامبر در نظر می گرفتند، «تُمْلی عَلَیْهِ».

*مراد از نوشتن اساطیر،یا این است که آنها معتقد بودند کسانی برای آن حضرت می نوشتند ویا می گفتند:پیامبر سواد دارد واُمّی بودن او را نفی می کردند.

*در این آیه آمده است: «یَعْلَمُ السِّرَّ» ،ولی علم خداوند به ظاهر را نفرموده است.آری کسی که اسرار و حقایق پنهان را می داند،آگاهی او بر حقایق آشکار مسلّم است.

پیام ها:

1- در بیان مطالب مخالفان،امانت را مراعات کنید. «قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»

2- به یاوه گویان پاسخ دهید. «قُلْ»

3- قرآن،از سرچشمه ی علم بی نهایت است،نه افسانه. «أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ»

4- قرآن ساخته دست بشر نیست،بلکه فرستاده ی کسی است که به تمام اسرار عالم علم دارد. أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ ...

5-قرآن حاوی دستوراتی اسرارآمیز است. أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ ...

6- علم خداوند نسبت به حقایق پنهان و آشکار،یکسان است. «یَعْلَمُ السِّرَّ»

7- در آسمان ها اسراری است که دست بشر به آن نمی رسد. «السِّرَّ فِی السَّماواتِ»

8-راه توبه حتّی برای کفّاری که قرآن را افسانه و پیامبر را دروغ پرداز می خوانند، باز است. «إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً»

9- بخشش تنها کافی نیست،لطف و رحمت نیز لازم است. «غَفُوراً رَحِیماً»

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً«7»

(کفّار)گفتند:این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده است تا همراه او بیم دهنده باشد(و ادّعای او را تأیید کند)؟

نکته ها:

*کفّار از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله انتقاد کردند که چرا غذا می خورد و راه می رود،آیه ی بیستم همین سوره پاسخ می دهد که همه ی پیامبران پیشین نیز غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند.

پیام ها:

1- برخی از مردم،کمال را عیب و نقص می بینند. «ما لِهذَا الرَّسُولِ» (زندگی عادّی و حضور در میان مردم،برای رهبر کمال است.)

2- دعوت به خدا منافاتی با کامیابی از دنیا ندارد. «یَأْکُلُ - یَمْشِی»

3- رهبر نباید از جامعه جدا باشد.کسی که اهل رفت و آمد با مردم است،بهتر می تواند آنها را ارشاد کند. «یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ»

أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسْحُوراً«8»

یا(چرا)به او گنجی عطا نشده،یا چرا برای او باغی نیست تا از (محصولات)آن بخورد(و امرار معاش کند)؟ و ستمگران(به مؤمنان) گفتند:شما جز مرد سحر شده ای را پیروی نمی کنید.

نکته ها:

*در آیه ی قبل توقّع کفّار این بود که پیامبر نباید نیاز جسمی داشته باشد و غذا بخورد و برای رفع احتیاجات خود به میان مردم بیاید، «ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ» در این آیه توقّع این است که پیامبر باید خودکفا باشد تا به حضور در بازار و میان مردم نیازی نداشته باشد، «یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ» غافل از آنکه این گونه خودکفائی منفی است،زیرا یک شخص مرفه و استثنائی چگونه می تواند رهبر مردم رنج کشیده باشد.

پیام ها:

1- مادّیگران،حتّی به پیامبران از زاویه ی مادّیات می نگرند. «یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ»

2- بهانه جویی در کار انبیا،ظلم است. «وَ قالَ الظّالِمُونَ»

3- مستکبر وستیزه جو،هر لحظه بهانه ای می گیرد وهمین که از آن مأیوس شد، بهانه ی دیگری را جایگزین می کند. «یَأْکُلُ - یَمْشِی - لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ - أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ»

4- مخالفان انبیا،گاهی آنان را ساحر نامیدند وگاهی مسحور. «رَجُلاً مَسْحُوراً»

اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً«9»

بنگر که چگونه برای تو مَثَل ها زدند(و تو را چگونه وصف کردند)پس گمراه شدند؛در نتیجه نمی توانند راهی(به حقیقت)بیابند.

نکته ها:

*ممکن است معنای آیه این باشد:کسانی که با طرح توقّعات و بهانه های نابجا مانع ارشاد انبیا می شوند،راه به جایی نمی برند؛یعنی در هدف موفّق نمی شوند.به قول شاعر:عِرض خود می بری و زحمت ما می داری.

پیام ها:

1- بهانه جوئی های دشمن را با دقّت بنگرید. «انْظُرْ»

2- در برابر تضعیف های مخالفان،شما نیز انحرافات آنان را بیان کنید. «ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً»

3- تشبیه و تمثیل نابجا،زمینه ی انحراف است. «فَضَلُّوا»

4- رها کردن منطق و معجزه و کمالات پیامبر و رفتن به سراغ مال و مقام و بهانه جویی،گمراهی است. «فَضَلُّوا»

تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً«10»

مبارک است خدایی که اگر اراده کند،بهتر از آنچه آنها توقّع دارند،برای تو قرار می دهد،باغ هایی که از زیر درختان آن نهرها جریان دارد و قصرهایی را برای تو قرار می دهد.

نکته ها:

*در آیات قبل بیان شد که کفّار از پیامبر عزیز اسلام،توقّع گنج و باغ داشتند،این آیه می فرماید:اگر خدا بخواهد به جای یک باغ،باغ هایی را در اختیار پیامبر می گذارد.

*حضرت علی علیه السلام می فرماید:اگر خداوند می خواست هنگام مبعوث شدن پیامبران،درهای گنج ها و معادن طلا و باغ های سرسبز و خرم را به روی آنان بگشاید،چنین می کرد،ولی اگر این کار را می کرد مسأله ی آزمایش مردم از میان می رفت و همه ی آنان به عشق مال و رفاه گرد انبیا جمع می شدند و نیّت ها خالص نبود.[5]

*«تَبارَکَ» یا از«برک»به معنای ثابت و پایدار است و یا از«برکه»به معنای خیر زیاد. [6]

پیام ها:

1- وجود خداوند،ثابت و سرچشمه ی برکات است. «تَبارَکَ»

2- زهد و سادگی برای انبیا،شایسته است و زندگی کاخ نشینی دور از شأن و زیّ انبیا می باشد. «إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ»

3- فقر و غنا به دست خداست. «إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ»

4- اراده و خواست خداوند تخلّف ناپذیر است. «إِنْ شاءَ جَعَلَ»

بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَهِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَهِ سَعِیراً«11»

(نه تنها تورا باور ندارند)بلکه قیامت را انکار کرده اند،و ما برای منکران قیامت آتشی فروزان و سوزان آماده کرده ایم.

نکته ها:

*کلمه ی«سعیر»به معنای آتش پر التهاب و سوزان است.

پیام ها:

1- سرچشمه ی بهانه های کفّار،بی اعتقادی به قیامت است. «بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَهِ» (ریشه بهانه جویی کفّار که چرا پیامبر گنج وباغ ندارد،تکذیب قیامت است)

2- تکذیب معاد بسیار خطرناک است. کَذَّبُوا بِالسّاعَهِ ... کَذَّبَ بِالسّاعَهِ

3- بهشت و دوزخ،از قبل آفریده و آماده شده است. «أَعْتَدْنا»

4- گناه بزرگ،عذاب بزرگ به دنبال دارد.«کذب- سَعِیراً»

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً«12»

چون(دوزخ)از فاصله ی دور آنان را ببیند،خشم و خروشی از آن می شنوند.

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً«13»

و چون به زنجیر بسته شده،در مکانی تنگ از آن انداخته شوند،آنجاست که ناله زنند(و مرگ خود را می خواهند).

نکته ها:

*کلمه ی«تغیظ»به معنای اظهار غیظ و شدّت خشم است که گاهی با سر و صدا همراه است.«زفیر»صدای نفس کشیدن در حال گرفتگی سینه از شدّت غم را گویند. «مُقَرَّنِینَ»

بستن با غُل و زنجیر است و«ثبور»به معنای واویلا گفتن است.

*دوزخ،آن قدر بزرگ است که روز قیامت اگر از او سؤال کنند:آیا پر شدی؟ می گوید:آیا باز هم هست؟ «هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»[7]ولی با همه ی بزرگی دوزخ،خلافکار در آن،مکانِ تنگی دارد.مانند وجود میخ در دیواری بزرگ که هم بزرگی دیوار حقیقت دارد و هم تنگی مکان میخ.

در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمده است:اهل دوزخ مثل میخِ در دیوار،در فشارند.[8]

*غفلت از خدا در دنیا وآخرت،تنگناهایی سخت بدنبال دارد،امّا در دنیا: «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»[9]خداوند سینه او را تنگ قرار می دهد، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»[10]هر کس از یاد من روی بگرداند،قطعاً برای او زندگی تنگی است ودر آخرت:

«وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً»[11]در جهنّم در مکانی تنگ انداخته شوند.

وبر عکس،توجّه وایمان به خدا،هم در دنیا مایه ی گشایش است: «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[12]درهای برکات آسمان وزمین را بر روی آنان می گشاییم.هم در آخرت:

«حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها»[13]هنگام ورود به بهشت،درهای آن گشوده می شود.

*امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «مَکانٍ بَعِیدٍ» ،فاصله ی یک سال راه است. (8)

پیام ها:

1- دوزخ نوعی ادراک و احساس دارد. «رَأَتْهُمْ»

2- معاد جسمانی است. «مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ»

3- دوزخیان با غل و زنجیر بسته می شوند. «مُقَرَّنِینَ»

4- دوزخیان با تحقیر به دوزخ پرتاب می شوند. «أُلْقُوا» و نفرمود:«ادخلوا»

5-ناله و فریاد دوزخیان از راه دور به گوش می رسد. «دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً» ( «هُنالِکَ» برای راه دور بکار می رود)

لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً«14»

(به آنان گفته می شود:)امروز یک بار درخواست هلاکت نکنید،بلکه بسیار درخواست هلاکت کنید.

قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً«15»

(ای پیامبر!)به مردم بگو:آیا این(ذلّت و عذاب)بهتر است یا بهشت جاودانی که به پرهیزکاران وعده داده شده و سزا و سرانجام آنان است؟

پیام ها:

1- در قیامت،برای کفّار فریاد رسی نیست. «وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً»

2- بهشت،جاودانی است. «جَنَّهُ الْخُلْدِ»

3- وعده ی بهشت،قطعی است. «جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ»

لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً«16»

برای اهل بهشت آن چه بخواهند موجود است.آنان برای همیشه در آن جا هستند.(این پاداش)بر پروردگارت وعده ای است واجب.

نکته ها:

*خواسته های اهل بهشت،همچون خواسته های خداوند در چهارچوب حکمت است.یعنی همان گونه که «یَفْعَلُ ما یَشاءُ» از طرف خداوند در قالب کار حکیمانه است. «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» نیز از سوی مؤمنان در قالب تقاضای حکیمانه است و چنین نیست که مؤمنان بخواهند اهل دوزخ رها شوند،یا درخواست کنند که به درجات انبیا راه یابند،زیرا این گونه تقاضاها حکیمانه نیست.

پیام ها:

1- انسان،تنها در بهشت به همه ی آرزوهای خود می رسد. «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ»

2- در بهشت،هر چه بخواهند هست. «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» ولی در مورد دوزخیان می خوانیم: «وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ»[14]میان اهل دوزخ و آن چه می خواهند حایلی قرار می گیرد.

3- خدا عمل به وعده های خود را بر خود لازم کرده است. «عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً»

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ«17»

(و یاد کن)روزی که خداوند مشرکان و آن چه را به جای خدا می پرستیدند (در یک جا)محشور کند،پس(به معبودهای آنان)گوید:آیا شما بندگان مرا گمراه کردید،یا خودشان راه را گم کردند؟

نکته ها:

*در قرآن،عوامل گمراهی و انحراف چنین معرّفی شده اند:

1.رفیق بد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ»[15]،دوست بد مرا گمراه کرد.

2.هوی و هوس. «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ»[16]،از هوسهای خود پیروی نکن، زیرا تو را از راه خدا منحرف می کند.

3.دانشمندان منحرف. «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ»[17]،مطالبی را با دست خود می نویسند و می گویند این از طرف خداوند است.

4.رهبران گمراه. «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ»[18]،فرعون قوم خود را گمراه کرد.

5.شیطان. «إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»[19]،قطعاً شیطان دشمن گمراه کننده آشکاری است.

6.اکثریّت گمراه. «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ»[20]،اگر از اکثریّت کسانی که در زمین هستند پیروی نمائی،تو را از راه خدا منحرف می کنند.

7.والدین گمراه. إِنّا وَجَدْنا آباءَنا ... وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ [21]،همانا ما والدین خود را بت پرست یافتیم و به آنان اقتدا کردیم.

*انگیزه های سؤال یکسان نیست:

الف:گاهی سؤال برای فهمیدن است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» [22]

ب:گاهی سؤال برای توبیخ دیگران است. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ»[23]خداوند برای توبیخ طرفداران حضرت عیسی علیه السلام او را مورد عتاب قرار می دهد که آیا تو به مردم گفتی علاوه بر«اللّه»،من و مادرم را دو خدای دیگر بگیرید؟

ج:گاهی سؤال برای توبیخ شخص است. «أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ»

پیام ها:

1- در قیامت از مشرکان ومعبودهای آنان بازخواست می شود. یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَقُولُ ...

2- در قیامت،غیر از انسان موجودات دیگری نیز مبعوث خواهند شد،مانند بت ها. «وَ ما یَعْبُدُونَ»

3- در قیامت،همه چیز شعور پیدا می کند و مخاطب قرار می گیرد. «أَ أَنْتُمْ»

4- خداپرستی،در فطرت همه ی انسان ها وجود دارد و انحراف بشر عارضی است. أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ ... أَمْ هُمْ ضَلُّوا (کلمه ی «السَّبِیلَ» نیز نشانه ی آن است که راه معهود،همان راه طبیعی و فطری است.)

قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً«18»

(معبودها)گویند:خدایا! تو منزّهی،مارا نرسد که غیر از تو سرپرستی بگیریم ولی تو آنان و پدرانشان را چنان کامیاب گرداندی که یاد(تو و قرآن)را فراموش کردند و گروهی هلاک و سر در گم شدند.

نکته ها:

*کلمه ی«بور»به معنای هلاکت و فساد است.به زمینی که خالی از درخت،گل وگیاه باشد، «بایر»گویند.در این آیه ممکن است جمع«بائر»باشد و ممکن است مصدر باشد،یعنی قومی که سراسر بورند.

*کلمه ی «سُبْحانَکَ» در دو مورد بکار می رود؛یکی در مورد تعجّب و دیگری در مورد برخورد با عقائد و سخنان انحرافی.

*عوامل نسیان وغفلت در قرآن متعدّد است و برخی از آنها عبارتند از:

الف:مال و ثروت که در این آیه آمده است.

ب:فرزند و خانواده. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»[24]

ج:تجارت. «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ[25]

د:شیطان،تفرقه،قمار و شراب. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»[26]

پیام ها:

1- در قیامت،معبودهای ساختگی به سخن درمی آیند. «قالُوا»

2- هر کجا سخنی از شرک به میان آمد،تسبیح وتنزیه خدا لازم است. «سُبْحانَکَ»

3- خداوند نعمت های خود را حتّی از منحرفان دریغ نمی دارد. «لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ»

4- خطر مال در جایی است که سبب فراموشی خدا شود،نه این که مال مطلقاً بد و خطرناک باشد. مَتَّعْتَهُمْ ... حَتّی نَسُوا

5-در خانواده هایی که چند نسل آنها مرفّه بوده اند،زمینه ی فراموشی از خدا و قیامت،بیشتر است. «وَ آباءَهُمْ»

6- به مال و جلوه گری های مرفّهین نگاه نکنید،همه ی آنان تباه شدنی هستند.

«کانُوا قَوْماً بُوراً»

فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً«19»

(خداوند در آن روز به مشرکان می فرماید:)این معبودها گفته های شما را انکار کردند؟ نه برای برطرف کردنِ قهر خدا توانی دارید،نه می توانید حمایتی(از کسی)دریافت کنید وهر کس از شما ظلم کرده(و شرک ورزد) عذاب بزرگی به او می چشانیم.

نکته ها:

*خداوند در قرآن برای ظلم آثاری بیان کرده است از جمله:

1- ناکامی. «وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ» [27]خداوند توطئه های ستمگران را به جایی نمی رساند.

2- محرومیّت از الطاف الهی. «أَلا لَعْنَهُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ»[28]

3- عذاب. «أَلا إِنَّ الظّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ»[29]و نیز آیه ی مورد بحث؛ «نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً»

4- نپذیرفتن جایگزین برای عذاب. «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ» [30]

5-نپذیرفتن عذر. «لا یَنْفَعُ الظّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ»[31]ولی بدتر از بی فایده بودن عذر،اجازه ندادن برای عذرخواهی است. «وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ»[32]

پیام ها:

1- معبودهای خیالی و بت ها،نه تنها یار شما نیستند،بلکه کار شما را نیز تخطئه و تکذیب می کنند. «فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ»

2- انسان مشرک در قیامت از هیچ حمایتی برخوردار نیست و از هر اقدامی برای نجات خود عاجز است. «فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً»

3- مشرک،ظالم است.(جمله ی «وَ مَنْ یَظْلِمْ» در فضای «وَ مَنْ یُشْرِکْ» قرار دارد)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً«20»

و ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آن که آنان(نیز)غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند،و ما بعضی از شما را وسیله ی آزمایش بعضی دیگر قرار دادیم.آیا صبر و تحمّل از خود نشان می دهید؟ و پروردگار تو همواره بیناست.

نکته ها:

*در آیه ی هفتم این سوره،بهانه جویی کفّار درباره ی زندگی عادی پیامبر اسلام عنوان شد.

خداوند در این آیه می فرماید:همه ی انبیا غذا می خوردند و با مردم و در میان آنان بودند و در بازارها رفت و آمد داشتند.

پیام ها:

1- فرستادن انبیا،از برنامه ها وسنّت های الهی است. «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» 2- آشنایی با تاریخ،هم بهانه جویان را خلع سلاح می کند و هم مایه ی تسلی پیامبر اکرم است. وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ ... إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ

3- تمام انبیا،زندگی مردمی داشتند. لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ ...

4- مربّی باید با مردم حشر و نشر داشته باشد. «یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ»

5-زندگی ساده انبیا،برای مردم آزمایش است. «یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ - وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً» (آری،اگر پیامبران،زندگی مرفّه و کاخ و طلا داشتند،مردم به خاطر دنیاطلبی،گرد آنان جمع می شدند که چنین گرایشی ارزش نداشت.ارزش در این است که انسان از فردی در ظاهر عادّی،اطاعت کند.)

6- یکی از وسایل آزمایش مردم،خود مردم اند. «جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً» گاهی کسی ثروتمند است تا معلوم شود شکر می کند یا طغیان.و کسی فقیر است تا آزمایش شود که آیا صبر می کند یا بر ثروتمند حسد می ورزد.

7- کلید موفّقیّت در آزمایش های الهی صبر است. «فِتْنَهً أَ تَصْبِرُونَ»

8-فلسفه ی آزمایش های الهی،پرورش انسان هاست. «رَبُّکَ»

9- در آزمایش های الهی،مسأله ای برای خداوند کشف نمی شود،زیرا او به همه چیز آگاه است. «وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً» (آزمایش های او برای شکوفا شدن خصلت های درونی انسان است،زیرا کیفر و پاداش بر اساس بروز و ظهور خصلت ها است.)

10- علم به این که زیر نظر خداوند هستیم،عامل پیداش صبر است. «أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً»

جزء«19»

وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً«21»

و کسانی که به ملاقات ما امید ندارند(و رستاخیز را قبول نمی کنند)گفتند:

چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند و یا چرا پروردگارمان را نمی بینیم؟ قطعاً آنان در نفس خود استکبار ورزیدند و سرکشی بزرگی کردند.

نکته ها:

*کلمه ی «عُتُوٍّ» به معنای بدترین نوع ظلم است[33]

*روز قیامت را روز«لقاء»می نامند،چون در آن روز غفلت ها و جهل ها و موانع دیگر کنار می روند و همه ی مردم عظمت خدا را می بینند. «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ»[34]

پیام ها:

1- بی اعتقادی به معاد،مایه ی بهانه گیری در برابر انبیاست. لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا ...

2- حتّی امید به قیامت،برای سازندگی انسان و اطاعت از خداوند کافی است.

لا یَرْجُونَ ...

3- روز قیامت،روز ملاقات الطاف یا قهر الهی است.(تا مردم کدام یک را برای خود فراهم کرده باشند). «لِقاءَنا»

4- کفّار،فرشتگان را باور داشتند. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ»

5-مادّیگرایان،همه ی چیز را مادّی می پندارند و به دنبال دیدن خداوند با چشم سر هستند. «نَری رَبَّنا»

6- سرچشمه ی طغیان و استکبار انسان،بلند پروازی های درونی اوست.

«اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ» (از کوزه همان برون تراود که در اوست.)

7- گناه وتجاوز درجاتی دارد. «عُتُوًّا کَبِیراً»

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً«22»

روزی که فرشتگان را می بینند،آن روز برای گناهکاران مژده ای نیست، (بلکه روز کیفر آنهاست)و(فرشتگان به مجرمان)می گویند:(بهشت برای شما)حرام و ممنوع است.

نکته ها:

*در آیه قبل سخن از مستکبرانی بود که امیدی به قیامت نداشته و توقّع نزول فرشتگان را داشتند،در این آیه می فرماید:فرشته بر آنان نازل خواهد شد،امّا به جای آنکه حامل نور و وحی باشند،حامل سخت ترین تهدیدات خواهند بود و آن روز به فرموده ی امام باقر علیه السلام روز مرگ آنان است که خداوند به ملک الموت فرمان گرفتن روح کافران را می دهد و او جان آنان را می گیرد و همین که جان به گلویشان رسید،فرشتگان بر صورت و پشت آنها می زنند،سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.[35]

*کلمه ی«حجر»به معنای بازداشتن است و چون عقل،انسان را از تخلّف بازمی دارد به آن «حجر»گفته می شود: «هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ»[36]و به منطقه ای که سنگ چینی شده باشد و مردم از رفت و آمد در آن منع شوند،«محجور»گفته می شود.بنابراین «حِجْراً مَحْجُوراً» یعنی«منعا منعا».

*دیدن خداوند محال است،ولی دیدن فرشته در شرایطی ممکن است. «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ» چنانکه جای دیگر می خوانیم:در قیامت،فرشتگان به مؤمنان سلام می کنند،[37]و دوزخیان از فرشته ی مأمور دوزخ استمداد می کنند.[38]

پیام ها:

1- فرشتگان،در شرایطی خاص دیده می شوند. «یَوْمَ یَرَوْنَ»

2- مستکبرانی که توقّع نزول فرشتگان را بر خود داشتند،هیچ گونه بشارتی از هیچ ناحیه ای دریافت نمی کنند. «لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ»

وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً«23»

ما به سراغ هر عملی که(به عنوان خیرات)انجام داده اند می رویم و آن را غباری پراکنده می سازیم.

نکته ها:

*«هَباءً» خاک نرم را گویند و«منثور»یعنی پخش شده.قرآن کریم در جای دیگر عمل کفّار را به خاکستری تشبیه کرده است که باد تندی آن را پراکنده سازد. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْءٍ»[39]و در آیه ای دیگر،کار کفّار به سراب تشبیه شده است،که انسان تشنه آن را آب می پندارد. [40]

*در روایات،مصداق کسانی که اعمالشان پوچ می شود،افرادی معرّفی شده اند که اهل نماز و روزه اند،ولی از لقمه ی حرام پرهیز ندارند ویا نسبت به علیّ بن ابی طالب علیهما السلام و شیعیان او کینه و بغض دارند. [41]

پیام ها:

1- در قیامت،اعمال انسان تجسّم می یابد. ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً ...

2- پوچ شدن بر همه کارهای مجرمین عارض می شود. ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ ... هَباءً

3- تباه شدن عمل در برابر چشم انسان،از حسرت های او در قیامت است. «هَباءً» پس به کارها وتلاش های خود اطمینان نکنیم،شاید بدعاقبت شویم و اعمالمان بی اثر باشد.

4- روح کار،انگبزه و نیّت کسی است که آن را انجام می دهد وگرنه عمل منهای عقیده و اخلاص،بی نتیجه و پوچ است. «هَباءً مَنْثُوراً»

أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً«24»

در آن روز،اهل بهشت جایگاه خوش و آسایشگاه نیکویی دارند.

نکته ها:

*گاهی کلمه ی «خَیْرٌ» و «أَحْسَنُ» به معنای بهتر نیست،زیرا نقطه ی مقابلش اصلاً خوب نیست تا این بهتر باشد،نظیر «قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ»[42]در این آیه نیز کلمه ی «خَیْرٌ» و «أَحْسَنُ» به معنای خوب و نیک است، زیرا آنچه که در آیه ی قبل از آن یاد شد، خوب نبود تا این بهتر باشد.

*کلمه ی«مقیل»به معنای استراحت نیمروز است،خواه همراه خواب باشد یا نباشد[43]

پیام ها:

1- تشویق و بشارت،در کنار هشدار و انذار ضروری است. «هَباءً مَنْثُوراً - خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً»

وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَهُ تَنْزِیلاً«25»

و روزی که آسمان با ابرها بشکافد و فرشتگان فروفرستاده شوند فروشدنی.

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً«26»

در آن روز،فرمانرواییِ بر حقّ،از آن خدای رحمان است و روزی است که بر کافران سخت و سنگین است.

نکته ها:

*چون واسطه ها،عذرخواهی ها،اموال و اولاد،فامیل و مقام،هیچ یک برای نجات کافران کارساز نیست،لذا آن روز بر آنان سنگین است.

*ممکن است کلمه ی «بِالْغَمامِ» به معنای همراه با ابر باشد،یعنی آسمان همراه با ابرها شکافته می شود.

پیام ها:

1- آسمان در ابتدا دود بوده، «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ»[44] و در آینده نیز متلاشی خواهد شد. «تَشَقَّقُ السَّماءُ»

2- جایگاه فرشتگان،آسمان هاست. «نُزِّلَ الْمَلائِکَهُ»

3- مالکیّت و حکومت خداوند،واقعی و حقیقی است،نه اعتباری و عارضی و ظالمانه. «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»

4- قیامت روز جلوه ی رحمت الهی است. اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ ...

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً«27»

و روزی که ستمکار(مشرک)دو دست خود را(از روی حسرت)به دندان می گزد و می گوید:ای کاش با پیامبر همراه می شدم.

یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً«28»

ای وای بر من! کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم.

لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً«29»

رفیق من بعد از آن که حقّ از طرف خدا برای من آمد،مرا گمراه ساخت.و شیطان هنگام امید،انسان را رها می کند.

نکته ها:

*«خذلان»این است که انسان به حمایت کسی امید داشته باشد،ولی او انسان را رها کند.

*به گفته ی روایات،رهبر الهی،مصداق ذکر است و گمراه کردن از ذکر «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» یعنی گمراه شدن از رهبر حقّ. [45]

*اسلام برای دوستی وانتخاب دوست،سفارش های زیادی دارد و دوستی با افرادی را تشویق و از دوستی با افرادی نهی کرده است که این موضوع به بحث مستقلّی نیاز دارد.

برخی از عنوان های فرعی موضوع«دوست و دوستی»به این شرح است:

راه های شناخت دوست،مرزهای دوستی،ادامه ی دوستی،قطع دوستی،انگیزه های دوستی،آداب معاشرت با دوستان و حقوق دوست،که برای هر یک آیات و روایات بسیاری است و ما به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم:

*اگر در شناخت کسی به تردید افتادید،به دوستانش بنگرید که چه افرادی هستند .«فانظروا الی خلطائه»[46]

*تنهایی،از رفیق بد بهتر است.[47]

*از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند:بهترین دوست کیست؟ فرمود:کسی که دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد،و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند.[48]

*حضرت علی علیه السلام فرمود:هنگامی که قدرتت از بین رفت،رفقای واقعی تو از دشمنان شناخته می شوند.[49]

*حضرت علی علیه السلام فرمود:رفیق خوب،بهترین فامیل است.[50]

*در حدیث آمده است:دوستت را در مورد غضب،درهم،دینار و مسافرت آزمایش کن.اگر در این آزمایش ها موفّق شد،دوست خوبی است.[51]

در شعر شاعران نیز درباره ی دوست و دوستی،بسیار سخن به میان آمده و به معاشرت و همنشینی با دوستان خوب بسیار سفارش شده است؛ همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید

و از همنشینی با دوستان بد مذمّت شده است،رفیق بد به مار خوش خط و خالی تشبیه شده است که زهری کشنده در درون دارد؛

 تا توانی می گریز از یار بد

 یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند

 یار بد بر جان و بر ایمان زند

یا دوست بد به ابر تیره ای تشبیه شده است که خورشید با آن عظمت را می پوشاند؛ با بدان منشین که صحبت بد

گرچه پاکی تو را پلید کند

آفتاب بدین بزرگی را

پاره ای ابر ناپدید کند

پیام ها:

1- حسرت های درونی در اعمال و رفتار انسان مؤثّر است. «یَعَضُّ الظّالِمُ»

2- رها کردن راه انبیا ظلم است.(ظلم به خود و ظلم به انبیا) «یَعَضُّ الظّالِمُ»

3- عذاب قیامت بسیار سخت است. «یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ» (مشرک تنها یک انگشت ویا یک دست خود را گاز نمی گیرد،بلکه دو دست خود را گاز می گیرد)

4- در قیامت،وجدان ها بیدار می شود. «یَعَضُّ - یَقُولُ»

5-پشیمانی،دلیل بر اختیار انسان است و اگر کسی مجبور بود،پشیمانی معنا نداشت. «یا لَیْتَنِی»

6- دوستی های نامشروع امروز،فردای خطرناکی دارد. «یا لَیْتَنِی» دوست در سرنوشت انسان مؤثّر است.

7- ایمان به تنهایی کافی نیست،همراه بودن با انبیا نیز لازم است. «مَعَ الرَّسُولِ»

8-ارتباط با انبیا هر چند اندک باشد،می تواند راه نجات باشد. «سَبِیلاً»

9- دو دوستی در یک دل جا نمی گیرد.(دوستی پیامبر و دوستی انسان گمراه) اِتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ ... لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً

10- دوستان منحرف،عوامل شیطانند. «فُلاناً خَلِیلاً - وَ کانَ الشَّیْطانُ»

11- نام و شخص افراد مهم نیست،کارایی آنان مهم است. «فُلاناً - أَضَلَّنِی»

12- نشانه ی دوست بد آن است که انسان را غافل کند. «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ»

13- گاهی عواطف دوستی،بر استدلال و منطق غلبه می کند. «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی»

14- خداوند با همه ی مردم اتمام حجّت می کند. «بَعْدَ إِذْ جاءَنِی»

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً«30»

پیامبر(در روز قیامت از روی شکایت)می گوید:پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.

نکته ها:

*این آیه،از گلایه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سخن می گوید و آن حضرت چون «رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ» است نفرین نمی کند.

*امام رضا علیه السلام فرمود:دلیل آن که در نماز،قرآن می خوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود. [52]

*در روایات آمده است:هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد،آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هرگاه فتنه ها همچون شب تاریک به شما هجوم آوردند،به قرآن پناه برید. [53]

*به نظرم رسید اقرار بعضی بزرگان را درباره ی مهجوریّت قرآن نقل کنم:

الف:ملاصدرا قدس سره در مقدّمه تفسیر سوره واقعه می گوید:بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسی هستم،ولی همین که کمی بصیرتم باز شد،خودم را از علوم واقعی خالی دیدم.در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد علیهم السلام بروم.یقین کردم که کارم بی اساس بوده است،زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم.از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید،تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم،درِ خانه ی وحی را کوبیدم،درها باز شد و پرده ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من می گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» .[54]

ب:فیض کاشانی قدس سره می گوید:کتاب ها و رساله ها نوشتم،تحقیقاتی کردم،ولی در هیچ یک از علوم دوائی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم،بر خود ترسیدم و به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد[55]

ج:امام خمینی قدس سره در گفتاری از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده،تأسّف می خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش می کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه ی رشته ها،مقصد اعلی قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برایّام جوانی تأسّف بخورند[56]

*«هجر»،جدایی با عمل،بدن،زبان و قلب را شامل می شود.[57]

*رابطه ی میان انسان و کتاب آسمانی،باید دائمی و در تمام زمینه ها باشد،زیرا کلمه ی «هجر»در جایی به کار می رود که میان انسان و آن چیز رابطه باشد.[58]

*بنابراین باید تلاشی همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همه ی ابعاد زندگی،محور علمی و عملی خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب کنیم.

*نخواندن قرآن،ترجیح غیر قرآن بر قرآن،محور قرار ندادن آن،تدبّر نکردن در آن،تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن،از مصادیق مهجور کردن قرآن است.حتّی کسی که قرآن را فرا گیرد ولی آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدی نداشته باشد،او نیز قرآن را مهجور کرده است[59]

پیام ها:

1- در قیامت یکی از شاکیان،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. «وَ قالَ الرَّسُولُ»

2- انتقاد از کسانی است که آگاهانه قرآن را کنار می گذارند. اِتَّخَذُوا ...و نفرمود:

«کان عندهم مهجورا»

3- جمع آوری و تدوین قرآن،در زمان شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام شده و لذا مورد اشاره و خطاب قرار گرفته است. «هذَا الْقُرْآنَ»

4- مهجوریّت قرآن و گلایه ی پیامبر و مسئولیّت ما قطعی است.( «قالَ» فعل ماضی نشانه ی حتمی بودن است)

5-تلاوت ظاهری کافی نیست،بلکه مهجوریّت زدایی لازم است. «مَهْجُوراً»

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً«31»

و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران قرار دادیم،و پروردگارت برای راهنمایی و حمایت تو کافی است.

پیام ها:

1- تضادّ میان حقّ وباطل،در مدار اراده الهی است. «کَذلِکَ جَعَلْنا»

2- ندای حقّ خواهی و حقّ گویی،همیشه مخالف داشته است. «لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا»

3- با توجّه به مشکلات دیگران،خود را تسلی دهید. «لِکُلِّ نَبِیٍّ

4- انسان ابتدا به گناه آلوده می شود وکم کم دشمن انبیا می شود. «عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ»

5-انسان با گناه،از مسیر حقّ جدا می شود. «مِنَ الْمُجْرِمِینَ» (کلمه ی«جرم»به معنای جدا شدن است).

6- سختی ها ومخالفت ها،انسان را تربیت می کند. «جَعَلْنا - بِرَبِّکَ»

7- تنها راه پیروزی بر دشمن،تمسّک به هدایت و نصرت الهی است. «کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً»

8-در برابر مخالفین،بر خدا توکّل کنیم. «کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً»

9- پروردگار برای حمایت وهدایت کافی است،دلبستن به دیگران چرا؟ «کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً»

10- انبیا نیز به هدایت الهی نیازمندند. «کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً»

11- انسان در درگیری های حقّ و باطل،به دو چیز نیاز دارد:یکی هدایت و دیگری قدرت. «هادِیاً وَ نَصِیراً»

12- هدایت و نصرت از شئون ربوبیّت خداوند است. «بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً»

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً«32»

و کسانی که کفر ورزیدند،(بهانه ی دیگری آورده و)گفتند:چرا(تمام)قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟(غافل از آن که ما)این گونه(نازل کردیم)تا دل تو را به وسیله ی آن استوار کنیم و آن را به تدریج و آرامی بر تو خواندیم.

نکته ها:

*بهانه جویان،هر لحظه بهانه ی جدیدی می گرفتند.گاهی می گفتند:چرا به ما وحی نمی شود؟ گاهی می گفتند:چرا فرشته وحی را نمی بینیم؟ چرا پیامبر سرمایه و کاخ و طلا ندارد؟ و گاهی می گفتند:چرا قرآن یکجا نازل نمی شود؟

در حالی که قرآن دارای دو نزول است:یکی نزول دفعی که در شب قدر بر قلب پیامبر نازل شده است و دیگری نزول تدریجی که به مناسبت های مختلف در طول بیست و سه سال نازل شده است.

آثار و دلایل نزول تدریجی قرآن:

1.نزول تدریجی،عامل ارتباط دائمی و مستمرّ پیامبر اکرم با سرچشمه ی وحی و مایه ی استواری او در راه است و بیانگر آن است که رسالت یک جرقّه ی مقطعی نیست.

2.دینِ زنده و جامع آن است که با حوادث و مناسبت ها ارتباطی نیرومند داشته باشد،و حوادث و مناسبت ها هم به مرور پیدا می شود،نه یکدفعه.

3.انجام همه ی اوامر و ترک همه ی نواهی یکدفعه برای عموم مردم سخت بود وسبب عُسر و حَرَج می شد.

4.چون هر سوره و آیه ی قرآن به تنهایی یک معجزه است،بنابراین نزول تدریجی آن به منزله ی چندین معجزه ی پی در پی و هر معجزه ای مایه ی تسلّی قلب پیامبر در برابر آزار دشمنان است.

5.نزول هر آیه به مناسبت نیازی که پیدا می شود با نزول همه ی آیات بدون در نظر گرفتن نیازها،تفاوت بسیار است.

6.بعضی آیات پاسخ سؤالات مردم است،پس اوّل باید سؤالش مطرح شود تا بعد آیه ای درپاسخ آن نازل شود.

7.بعضی آیات و احکام برای مدّتی معیّن نازل شده است،لذا باید آیه ی ناسخ نازل شود.

ترتیل چیست؟

*پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:ترتیل آن است که قرآن را با بیان روشن بخوانید،(نه مثل شعر،نه مثل نثر)،هنگام برخورد بر لطایف آن توقّف کنید،روح و دل خود را صفا دهید و هدف شما در تلاوت،رسیدن به آخر سوره نباشد.[60]

*حضرت علی علیه السلام فرمود:مراد از ترتیل،رعایت موارد وقف و ادای حروف است. [61]

*امام صادق علیه السلام فرمود:ترتیل،یعنی زیبا و آرام خواندن قرآن،مکث کردن در آن و پناه بردن

به خداوند در هنگام تلاوت آیات مربوط به آتش و عذاب،و دعا کردن هنگام برخورد با آیات بهشت و درخواست بهشت از خدای مهربان.[62]

پیام ها:

1- رهبر باید قلبی مطمئن،استوار وآرام داشته باشد. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ»

2- نتیجه ی تربیت نبوی آرامش دلهاست،نه تعلیم و کسب اطلاعات. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ»

3- آموزش و تربیت باید تدریجی باشد. «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً»

وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً«33»

و هیچ مَثَلی(از بهانه ها و طعنه ها)برای تو نیاورند،مگر آن که پاسخ به حقّ و بهترین بیان را برای تو آوردیم.

نکته ها:

*قرآن کریم در این آیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:حرف مخالفان،یا باطل است که ما در برابر آن برای تو سخن حقّ می آوریم و یا حقّ است که ما سخن بهتر و جامع تر از حقّ آنان برای تو بازگو می کنیم.

پیام ها:

1- قرآن،کتاب جامعی است و به همه ی ایرادها پاسخ می دهد. وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ ...

2- انبیا با مخالفان درگیر بودند و از راه استدلال با آنان رفتار می کردند. لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ ...

3- خداوند از انبیا دفاع می کند و در برابر سخنان باطل کفّار،کلام حقّ را مطرح می کند. «وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّ جِئْناکَ» و نفرمود:«جئت»

4- سخن و ادلّه ی مخالفان استحکام ندارد. «بِمَثَلٍ»

5-حقّ بر باطل پیروز است. لا یَأْتُونَکَ ... إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً

6- هدف انبیا،استقرار حقّ است. «جِئْناکَ بِالْحَقِّ»

7- سخن باید منطقی و حقّ باشد. «جِئْناکَ بِالْحَقِّ»

8-علم و سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداست. جِئْناکَ ...

9- گفتار و اعتراض دیگران را با کلام بهتر جواب دهیم. «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً»

اَلَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً«34»

کسانی که بر صورت هاشان به سوی جهنّم محشور می شوند،آنان بدترین مکان را دارند و منحرف ترین راه را می روند.

پیام ها:

1- تحقیر انبیا،سبب تحقیر خود در قیامت است. «یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ»

2- گمراه ترین مردم کسانی اند که در برابر انبیا اشکال تراشی می کنند. «أَضَلُّ سَبِیلاً»

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً«35»

و همانا به موسی کتاب(تورات)دادیم وبرادرش هارون را کمک وهمراه او قرار دادیم.

فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً«36»

پس به آن دو گفتیم:(برای اتمام حجّت)به سوی قومی که آیات مارا تکذیب کردند بروید.آنگاه آنان را(به خاطر عنادشان)به سختی قلع وقمع کردیم.

نکته ها:

*کلمه ی«تدمیر»از«دمار»،به معنای هلاکت اعجاب انگیز است.[63]

*شیوه های تبلیغ و تربیت در قرآن متفاوت است؛در یک جا می فرماید:باید به سراغ منحرفان رفت، «اذْهَبا» و در جای دیگر می فرماید:باید فرمان داد تا آنان خود حاضر شوند و غرورشان شکسته شود.چنانکه حضرت سلیمان به ملکه ی سبأ چنین فرمان داد: «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ»[64]یعنی با تسلیم کامل،در برابر ما حاضر شوید.

پیام ها:

1- تا با کتاب آسمانی انس نگیریم،حقّ تبلیغ به دیگران را نداریم. آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ ... اِذْهَبا

2- جانشین انبیا را نیز باید خداوند تعیین کند. جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ ...

3- در مسئولیّت های بزرگ،به وجود وزیر وهمکار نیاز است. «جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً»

4- در برخی از دوره ها،انبیا متعدّد بودند،ولی رهبر یکی بود. «هارُونَ وَزِیراً»

5-در تبلیغ،گاهی باید اعزام گروهی باشد تا با هم تبلیغ کنند. «اذْهَبا»

6- اتمام حجّت با گمراهان لازم است. «اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا»

7- انکار ولجاجت مردم،مانع لطف خداوند نیست.(پیامبر را برای هدایت آنان می فرستد) «اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا»

8-تکذیب پیامبر،تکذیب خداست. «کَذَّبُوا بِآیاتِنا»

9- نتیجه ی تکذیب حقّ،قلع و قمع شدن است. «فَدَمَّرْناهُمْ»

10- نقل تاریخ و سرگذشت کفّار قبل و بیان هلاکت آنان،زمینه ای برای هشدار و نهی از منکر کفّار امروز است. «فَدَمَّرْناهُمْ»

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنّاسِ آیَهً وَ أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً«37»

و قوم نوح که پیامبران را تکذیب کردند،غرق نمودیم و آنان را برای مردم (تاریخ)عبرت قرار دادیم و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده نمودیم.

پیام ها:

1- تکذیب یک پیامبر به منزله ی تکذیب همه ی پیامبران است. «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ»

2- تاریخ،درس عبرت است. «جَعَلْناهُمْ لِلنّاسِ آیَهً»

3- سرنوشت انسان ها به دست خودشان است. کَذَّبُوا ... أَغْرَقْناهُمْ

4- تکذیب انبیا،ظلم است. «وَ أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ»

5-تکذیب انبیا،هم قهر دنیوی دارد،«اغرقنا»هم عذاب اخروی. «عَذاباً أَلِیماً»

وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً«38»

و قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و نسل های فراوان میان آنان را(هلاک کردیم).

وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِیراً«39»

و برای هر یک نمونه هایی(برای پند گرفتن)آوردیم(و چون عبرت نگرفتند)همه را به سختی نابود کردیم.

نکته ها:

*قرون»جمع«قرن»،در اصل به معنای جمعیّتی است که در یک زمان با هم زندگی می کنند و به چهل تا صد سال هم یک قرن گفته اند.«تتبیر»از دست دادنِ بزرگی و سرنگون شدن است،به صورتی که به نابودی و هلاکت کشیده شود.[65]

اصحاب رسّ چه کسانی بودند؟

درباره ی قوم«رَسّ»در تفاسیر مطالب زیادی آمده است از جمله:آنان همان قوم شعیب هستند،یا این که«رَسّ»شهری است در«یمامه»،یا چاهی است در«انطاکیه»یا همان «رود ارس»است و یا غیر آن،ولی در کتاب«عیون اخبار الرضا»می خوانیم:

امام رضا علیه السلام فرمود:شخصی از حضرت علی علیه السلام درباره ی«اصحاب رسّ»پرسید،امام علیه السلام پاسخ داد:بعد از طوفان نوح،درختی به نام«شاه درخت»غرس شد. مردم(این درخت را مقدّس می دانستند و)در اطرافش دوازده قریه بنا کردند.نام قریه ها به نام ماه های ایرانی بود:فروردین،اردیبهشت،خرداد تا دوازده ماه،آنان هر ماه در یکی از قریه ها جشن وعید می گرفتند،البتّه در قریه ی اسفند، عیدشان با شکوه تر بود و جمعیّت بیشتری جمع می شدند.

در آن مراسم جشن،درختی را آتش می زدند و همین که دودش بالا می رفت به گریه و زاری می افتادند.

خداوند پیامبری برای آنان فرستاد و آنان را ارشاد کرد،او را تکذیب کردند،پیامبرشان نفرین کرد و آن درخت مقدّسشان خشک شد.پس از آن چاه عمیقی حفر کردند و پیامبر خدا را در آن افکندند و او را این گونه به شهادت رساندند. [66]

و در نهج البلاغه می فرماید:«أین اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا الانبیاء»

پیام ها:

1- سنّت الهی فرستادن رسولان برای هدایت مردم و هلاکت تکذیب کنندگان آنان بوده است. کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ ... وَ عاداً وَ ثَمُودَ ...

2- خداوند با همه ی امّت ها اتمام حجّت کرده است. «وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ»

3- قهر و غضب خداوند بر کفّار،یکی از سنّت های الهی است. «وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِیراً»

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَهِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً«40»

همانا(مشرکان مکّه به هنگام مسافرت به شام)بر منطقه ای که باران بلا بر آن باریده بود(و سنگباران شده بودند)گذر کردند.آیا آن را نمی دیدند (تا پند گیرند؟) چرا،(منطقه ی قوم لوط را دیدند ولی عبرت نگرفتند،زیرا) آنان به قیامت و رستاخیز امید و ایمانی نداشتند؟

نکته ها:

*مراد از قریه ای که باران بلا بر آن باریده،قریه ی قوم لوط است که بارانی از سنگ بر آن بارید،و به فرموده ی امام باقر علیه السلام نام منطقه ی آنان،«سدوم»بوده است.[67]

پیام ها:

1- آثار باستانی می تواند وسیله ی عبرت باشد. «أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها» (نقل تاریخ و بیان سرگذشت گمراهان،زمینه ای برای تبلیغ،تربیت و نهی از منکر است.)

هر که ناموخت از گذشت روزگار

 هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

2- گردنکشی در برابر حقّ و استمرار بر کفر،مانع دریافت حقّ است. «أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ»

3- تنها کسانی که نور امید در دل دارند وقیامت را باور دارند،از حوادث و جرقه ها استفاده می کنند. «بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً»

وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً«41»

و هرگاه(کفّار)تو را ببینند،جز به مسخره ات نگیرند،(حرف آنان این است که)آیا این همان کسی است که خداوند او را پیامبر قرار داده است؟

پیام ها:

1- کسی که لجاجت و غرور دارد،حقّ را نمی پذیرد. «إِلاّ هُزُواً»

2- تمسخر وتحقیر انبیا،شیوه ی دائمی کفّار است. وَ إِذا رَأَوْکَ ... أَ هذَا الَّذِی ...

3- کفّار با انکار شخص پیامبر،رسالت را زیر سؤال می بردند. أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ ...

إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً«42»

اگر ما بر پرستش بت ها مقاومت نمی کردیم،نزدیک بود که(این شخص) ما را از خدایانمان منحرف کند.آن گاه که عذاب را ببینند خواهند دانست که چه کسی گمراه تر است.

پیام ها:

1- مشرکان به تأثیر سخنان پیامبر اسلام اعتراف دارند. «لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا»

2- گاهی انسان چنان واژگون فکر می کند که هدایت را گمراهی می پندارد. «لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا»

3- کسانی که یک خدای با شعور را نپذیرند،چندین بت بی شعور را به عنوان خدا خواهند پذیرفت. «آلِهَتِنا»

4- صبر و مقاومت در همه جا ارزش نیست،گاهی یکدندگی و لجاجت است، همچون صبر و مقاومت در گمراهی و انحراف. «صَبَرْنا»

5-برنامه های اسلام،انسان های غیر لجوج را جذب می کند وتنها لجوجان محروم می مانند. «لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها»

أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً«43»

آیا کسی که هوای نفس خود را معبود خود قرار داده است دیده ای؟ آیا تو می توانی وکیل او باشی(و به دفاع از او برخیزی و او را هدایت کنی)؟

نکته ها:

*به هر معبودی غیر از حقّ،هوی گفته می شود.[68]

هوی پرستی از نظر قرآن و روایات:

*هواپرستی،سرچشمه غفلت است. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ» [69]

*هواپرستی،سرچشمه ی کفر است. «مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی»[70]

*هواپرستی،بدترین انحراف است. «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ»[71]

*هواپرستی،مانع قضاوت عادلانه است. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی» [72]

*هواپرستی،سرچشمه ی فساد است. «لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»[73]

*هواپرستی،سرچشمه ی غصّه هاست.

*هواپرست،ایمان ندارد.

*هواپرست،بی عقل است.

*آغاز فتنه ها پیروی از هوسها و ایجاد بدعت ها می باشد.

*هوا وهوسها انسان را کر وکور کرده وقدرت تشخیص حقّ از باطل را می گیرد.

*شجاع ترین مردم کسانی هستند که بر هوس های خود غلبه کنند.

*پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:هوی را بدان سبب هوی نامیده اند که صاحب خود را فرو می افکند.[74]

پیام ها:

1- ریشه ی بت پرستی،هواپرستی است.«صبرنا علی آلهتنا- اِتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»

2- خداجویی در فطرت هر انسانی وجود دارد،لکن او در مصداق و یافتن حقّ گرفتار اشتباه می شود. «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»

3- انبیا مسئولیّتی در هدایت اجباری هواپرستان ندارند. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً»

4- انسان دارای اختیار است. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً»

5-تربیت و ایمان باید بدون اجبار و اکراه باشد. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً»

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً«44»

آیا گمان می کنی که اکثر کفّار(حقّ را)می شنوند و(در آن)می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند،بلکه گمراه ترند.(زیرا ارزش انسان به تعقّل و بینش اوست).

نکته ها:

*قرآن به هنگام انتقاد از کفّار،کلمه ی اکثر را به کار می برد تا حساب آن دسته را که هدایت می شوند از باقی جدا کند.

*سؤال: چرا انسان منحرف از چهارپایان بدتر است؟

پاسخ: 1.حیوان نمی تواند بیش از آنچه که هست رشد کند،ولی انسان می تواند و زمینه و امکانات رشد کاملاً برای او فراهم است.

2.حیوان عقل ندارد تا خوب وبد را بفهمد و حقّ و باطل را بشناسد،ولی انسان های منحرف با داشتن عقل،آن را زیر پا گذارده و بر اساس هوس عمل می کنند.

3.حیوان از یک غریزه ی ثابت پیروی می کند،ولی انسان منحرف از صدها هوی وهوس.

4.انسان منحرف،هم کج می رود و هم انحراف خود را توجیه می کند.

5.حیوان،نسبت به کسی که به او محبّت کند رام است،ولی انسان منحرف نسبت به خدای مهربان کفر می ورزد و بسیار ناسپاس است.

6.حیوانات،تسبیح آگاهانه دارند؛ «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ[75]امّا انسان های منحرف، اهل ذکر و تسبیح نیستند و از خدا غافل اند

7.حیوانات،استحقاق عذاب الهی را ندارند،ولی انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد.

در حدیث آمد که یزدان مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم و جود

او فرشته است و نداند جز سجود

یک گروه دیگر از دانش تهی

همچو حیوان از علف در فربهی

این سوم هست آدمی زاد بشر

نیم از او فرشته و نیمی ز خر

آن دو قوم آسوده از جنگ و خراب

وین بشر با دو مخالف در عذاب

یک گروه مستغرق مطلق شده

همچو عیسی با ملک ملحق شده

نقش آدم لیک معنا جبرئیل

رسته از خشم و هوا و قال و قیل

قسم دیگر با خران ملحق شدند

خشم محض و شهوت مطلق شدند [76]

*****

آدمی زاده طرفه معجونی است

کز فرشته سرشته وز حیوان

گر رود سوی این،شود به از این

 ور رود سوی آن،شود پس از آن

پیام ها:

1- انسان برای هدایت خود باید به رهنمودهای پیامبر درونی،(عقل)و پیامبر بیرونی گوش فرا دهد. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ»

2- کفر ونپذیرفتن دعوت انبیا،بی خردی است. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ»

3- انسان که خلیفه ی خدا می باشد،با نادیده گرفتن فطرت خود از حیوان نیز پست تر می شود. «إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»

أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً«45»

آیا به(قدرت)پروردگارت نمی نگری که چگونه سایه را گسترده است؟ و اگر می خواست آن را ساکن(و ثابت)قرار می داد(تا همیشه شب یا بین الطلوعین باشد)سپس خورشید را دلیل و نمایانگر آن قرار دادیم.

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً«46»

سپس آن سایه را(اندک اندک)به سوی خود جمع می کنیم.

نکته ها:

*امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از سایه گسترده در آیه،سایه ی مابین طلوع فجر و طلوع خورشید است.[77] گرچه بعضی مراد از سایه را سایه ی شب یا بعد از ظهر گرفته اند،ولی با توجّه به جمله بعد که می فرماید: «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً» ،سخن امام مورد قبول است.

کیف مدّالظل نقش اولیاست

کو دلیل نور خورشید خداست [78]

اندرین وادی مرو بی این دلیل

لا احبّ الآفلین گو چون خلیل [79]

پیام ها:

1- بهترین راه خداشناسی برای همگان،تفکّر در پدیده های هستی است که بر اساس حکمت الهی آفریده شده اند. «أَ لَمْ تَرَ»

2- گردش زمین به دور خود و خورشید تصادفی نیست،حکیمانه و مدبرانه است. «أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ»

3- انسان غرق در نعمت هاست،ولی با دیده ی عبرت به آنها نمی نگرد. «أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ»

4- گستردگی و طولانی شدن مدّت سایه به خاطر پرورش و رشد و شکوفایی است. رَبِّکَ ... مَدَّ الظِّلَّ (اگر نور،مستقیم و یا سایه دائمی بود،یا همگی می سوختند و یا منجمد می شدند.)

5-گرچه خداوند قدرت دارد که در طبیعت،تغییر و تحوّل شدید ایجاد کند،ولی خداوند سنّت خود را ترک نمی کند. «وَ لَوْ شاءَ»

6- تداوم گردش هستی به دست اوست. «وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً»

7- شناخت سایه با وجود خورشید و نور ممکن است،زیرا هر چیزی با وجود ضدش شناخته می شود. «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً»

8-حرکت هستی و عملکرد طبیعت،عمل خداست. «مَدَّ - جَعَلْنَا -قبضنا»

9- همان گونه که آفرینش جهان به تدریج و آرامی و در شش مرحله صورت گرفته است،تغییر آن نیز به تدریج خواهد بود. «قَبْضاً یَسِیراً»

10- گرفتن هیچ چیز برای خدا سخت نیست. «قَبْضاً یَسِیراً»

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً«47»

و او کسی است که شب را برای شما پوشش و خواب را آرام بخش گردانید و روز را زمان برخاستن(و تلاش)شما قرار داد.

نکته ها:

*در قرآن کریم از چند چیز به عنوان«لباس»یاد شده است:

شب، «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً» [80]،

همسر؛ «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[81]وتقوا «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ»[82]

*«سبت»یعنی قطع و تعطیل کار.به استراحت بعد از تلاش نیز«سبت»می گویند[83]

«نشور»از«نشر»،به معنای پخش شدن مردم در روز برای کار و تلاش است.

پیام ها:

1- گردش شب و روز تصادف نیست،اهداف و برنامه های حکیمانه ای در آن نهفته است. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً»

2- پدیده ی شب،یک نعمت الهی برای بشر است. «لَکُمُ»

3- خواب و بیداری خود را با طبیعت هماهنگ کنیم. «اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً» تاریکی و سکوت،در ایجاد آرامش مؤثّرند،چنانکه وجود نور در تلاش و جنب و جوش انسان،مؤثّر است.

4- شب،حافظ جسم وسلامتی است،چنانکه لباس،حافظ بدن است. «اللَّیْلَ لِباساً»

5-گردش شب و روز و آرامش در شب و تلاش در روز،نشانه ی ربوبیّت خداوند است. رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ... وَ هُوَ الَّذِی ...

وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً«48»

و او خداوندی است که بادها را مژده ای پیشاپیش(باران)رحمتش فرستاد و از آسمان،آبی پاکیزه کننده فرو فرستادیم.

لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً«49»

تا به وسیله ی آن سرزمین مرده(و پژمرده و خشک)را زنده گردانیم و آن را به چهارپایان و مردمان بسیار از مخلوقات خود بنوشانیم.

نکته ها:

*«طهور»چیزی را گویند که هم در نهایت پاکی است و هم پاک کننده می باشد.کلمه ی «بلد»به معنای سرزمین است،خواه شهر باشد یا روستا ومزرعه،به دلیل آیه ی 58 سوره اعراف که می فرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» سرزمین نیکو با اذن پروردگارش گیاه خود را بیرون می آورد،و روشن است که روئیدن گیاه مخصوص شهر نیست.کلمه ی «أَناسِیَّ» جمع«انسی»مرادف معنای«انسان»است.

*چون معنی«بلد»و «بَلْدَهً» یکی است،در توصیف آن فرمود: «مَیْتاً» و نفرمود:«میته»

در استفاده از آب،بیشترین سهم به کشاورزی اختصاص دارد،بعد حیوانات بیشترین استفاده را از آن می برند و سپس انسان ها.به خاطر همین،در آیه ی شریفه ابتدا از کشاورزی و احیای زمین یاد شده است،سپس از حیوانات،آن گاه از انسان.

*بادها فواید بسیاری دارند از جمله:هوا را لطیف می کنند،ابرها را انتقال می دهند،حرارت را کم می کنند و گیاهان را بارور می سازند.

پیام ها:

1- حرکت بادها،به اراده ی خداوند است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ»

2- بادها انواع مختلفی دارند و گاهی با باران ملازمند. أَرْسَلَ الرِّیاحَ ... أَنْزَلْنا ...

3- نزول باران از ابر با اراده ی خداوند است. «أَنْزَلْنا»

4- آب هم پاک است و هم پاک کننده،جسم آدمی و اشیای دیگر را پاک می کند و در وضو و غسل نیز مایه ی پاکی روح انسان است. «طَهُوراً»

5-زندگی بشر مرهون نباتات و حیوانات است.(زنده شدن زمین و سیرابی چارپایان،قبل از سیراب شدن انسان آمده است)

6- کارهای خدا از طریق اسباب طبیعی صورت می گیرد. «أَرْسَلَ الرِّیاحَ - أَنْزَلْنا - لِنُحْیِیَ»

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً«50»

و همانا ما آن(آیات قرآن یا ابر و باران)را در میانشان گونه گون کردیم تا شاید به یاد خدا بیفتند امّا اکثر مردم سر باز زدند و ناسپاسی کردند.

نکته ها:

*ممکن است مراد از«تصریف»نقل و انتقال باران باشد،یعنی باران را به صورت مکرر و پراکنده فرستادیم،گاهی با قطرات ریز و گاهی با قطرات درشت،گاهی تند و گاهی کند و همه ی این تغییرها و تنوّع ها برای تذکّر و شکرگزاری است،امّا صد حیف که...

و ممکن است مراد از جمله ی «صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ» تکرار و بیان نقل های گوناگون آیات قرآن باشد،که این معنا در قرآن زیاد آمده است.«واللّه العالم»

پیام ها:

1- یادآوری باید مکرر و متنوّع باشد. «صَرَّفْناهُ»

2- قرآن،کتاب هدایت است وتکرار و تذکّر لازمه ی هدایت. صَرَّفْناهُ ... لِیَذَّکَّرُوا

3- یادآوری نعمت ها،شکر نعمت هاست و غفلت از آنها،کفران آنهاست.

لِیَذَّکَّرُوا ... کُفُوراً

4- شاکران نعمت ها،کم هستند. «فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً»

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً«51»

واگر می خواستیم در هر آبادی،(پیامبر و)هشداردهنده ای برمی انگیختیم (تا کار تو سبک شود،ولی این کار لزومی نداشت).

نکته ها:

*این آیه به نوعی بیانگر خاتمیّت پیامبر اسلام و جامعیّت مکتب اوست،چرا که می فرماید:

در کنار تو هیچ پیامبری در هیچ کجا مبعوث نشده است،زیرا در مکتب و شخصیّت تو توان اداره ی کلّ جامعه هست و نیازی به دیگری نیست.تو دارای چنان مقامی هستی که با وجود تو پرونده ی نبوّت خاتمه می یابد.

پیام ها:

1- رسالت امری توقیفی است،نه قراردادی و انتخابی. وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا ...

فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً«52»

پس،از کافران پیروی نکن و به وسیله ی قرآن(یا ترک پیروی از آنان)با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

نکته ها:

*برخورد ما با کفّار چند مرحله دارد:

اوّل:عدم اطاعت از آنان. «فَلا تُطِعِ»

دوّم:مبارزه و جهاد. «وَ جاهِدْهُمْ»

جهاد و مبارزه نیز چند قسم است:جهاد با شمشیر که جهاد اصغر است،جهاد علمی با منطق قرآن و پاسخ دادن به شبهات دشمنان که جهاد کبیر است.

پیام ها:

1- سازش با کفّار ممنوع است. «فَلا تُطِعِ» (هرگونه تقاضای انحرافی کفّاررا با قاطعیّت رد کنید)

2- زمانی می توانید در برابر کفّار،مستقل و مقاوم و با صلابت باشید که متمرکز باشید. «لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً - فَلا تُطِعِ» یعنی اکنون که رهبری در وجود یک پیامبر متمرکز است،شما نیرومندید،پس سازش نکنید.

3- پیروی نکردن از کفّار کافی نیست،جهاد لازم است،آن هم جهادی بزرگ و همه جانبه. فَلا تُطِعِ ... وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً

4- مبارزه ی منفی،یکی از شیوه های مبارزه است.(با ترک اطاعت از کفّار،با آنان جهاد کن) فَلا تُطِعِ ... وَ جاهِدْهُمْ

5-قرآن بهترین ابزار جهاد علمی و فرهنگی و نیرومندترین وسیله ی بحث و محاجّه با دشمنان اسلام است. «جاهِدْهُمْ بِهِ»

6- دشمنان شما برای تهاجم فرهنگی و فکری تلاش ها دارند،شما هم بیکار نباشید. «جاهِدْهُمْ» طرفینی است.

7- جهاد علمی و منطقی علیه کفر و شرک،بزرگ ترین جهاد است. «جِهاداً کَبِیراً»

وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً«53»

و او خدایی است که دو دریا را به هم پیوست،این یکی شیرین و گوارا و آن دیگری شور و تلخ و میان این دو حایلی قرار داد که همیشه از هم جدا باشند.

نکته ها:

*کلمه ی «مَرَجَ» به معنای مخلوط کردن و دو دریا را روان ساختن است تا بیکدیگر برسند.[84] «عَذب»،یعنی گوارا و «فُراتٌ» به آب بسیار گوارا متمایل به شیرین می گویند.

«مِلْحٌ» یعنی شور و «أُجاجٌ» یعنی آب بسیار شور که متمایل به تلخی باشد.

پیام ها:

1- خدایی که اجازه نمی دهد آب گوارا و آب شوری که در کنار یکدیگرند با هم مخلوط شوند،چگونه اجازه می دهد حقّ و باطل و کفر وایمان،آمیخته شوند؟ فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً ... مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ ...

2- با اراده ی خداوند حتّی اگر مایعات در کنار هم باشند با یکدیگر مخلوط نمی شوند. «جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً»

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً«54»

و او کسی است که انسان را از آب آفرید و او را دارای پیوند نسبی و سببی گردانید (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)،و پروردگار تو همواره تواناست.

نکته ها:

*مراد از آب در این آیه،نطفه ی انسان است،به دلیل آیه ی: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» [85]و آیه ی: «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ» [86]

*«نسب»پیوندی است که از طریق زاد و ولد به وجود می آید،نظیر پیوند پدر و فرزند و برادران با یکدیگر.کلمه ی«صهر»به معنای داماد است و دامادی پیوندی است که بین یک مرد و یک خانواده ی دیگر به وجود می آید،مانند پیوند داماد با بستگان همسرش که در اصطلاح به آن خویشاوندی سببی می گویند.

پیام ها:

1- هم انسان از آب است، «خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» هم حیوان، «وَ اللّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ»[87]و هم سایر موجودات زنده. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ[88]

2- همه ی انسان ها از یک مادّه آفریده شده اند، «خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» پس امتیازات و برتری های نژادی پوچ است.

3- انسان موجود با عظمتی است. «بَشَراً» (تنوین نشانه عظمت است)

4- زندگی انسان بر اساس پیوندهای سببی و نسبی شکل می گیرد. «نَسَباً وَ صِهْراً»

5-در این آیه از بستگان نسبی قبل از بستگان سببی سخن به میان آمده است تا رمز اولویّت آنان باشد. «نَسَباً وَ صِهْراً»

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً«55»

و آنان غیر از خداوند چیزهایی را می پرستند که نه سودشان می دهد و نه زیانشان می رساند؛و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان (گمراهان و خطوط انحرافی)است.

پیام ها:

1- عملی ارزشمند است که بدنبال آن جلب منفعت یا دفع ضرری باشد،پرستش غیر خدا ارزشی ندارد. «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ»

2- مشرکان،هیچ دلیل ومنطقی برای پرستش بت ها ندارند. «لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ»

3- نفع و ضرر تنها به دست خداست،نه دیگران. «لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ»

4- مشرکان،کافرند ودر کفر پشتیبان یکدیگرند. «کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً»

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً«56»

و تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم.

نکته ها:

*در این آیه ی کوتاه،هم به توحید اشاره شده است،«ارسلنا»هم به نبوّت،«ک»و هم به معاد، «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً».

*چون در آیه قبل سخن از مخالفت کفّار ومشرکان وپشتیبانی آنان از یکدیگر بود،شاید این آیه برای دلداری پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که نگران مباش،زیرا وظیفه ای جز بشارت وهشدار نداری.

پیام ها:

1- انبیا ضامن وظیفه ی خود هستند،نه نتیجه. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

2- در ارشاد و تبلیغ،هشدار و مژده در کنار هم کارساز است. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

3- انبیا حقّ اجبار مردم و سیطره بر آنها را ندارند. «إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

4- انسان،به هشدار بیشتر نیاز دارد تا بشارت.(کلمه ی«نذیر»صیغه ی مبالغه و نشانه ی تأکید است) «نَذِیراً»

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً«57»

بگو:از شما هیچ گونه مزدی در برابر رسالتم درخواست نمی کنم،مگر(این که) کسی بخواهد(با راهنمایی من)به سوی پروردگارش راهی در پیش گیرد.

نکته ها:

*قرآن درباره ی پاداش زحمات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چند نوع تعبیر دارد که در دعای ندبه، همه ی آیات این موضوع در کنار هم آمده است:

*پاداش من بر خداست. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ» [89]

*پاداش من محبّت اهلبیت من است. «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»[90]

*پاداش من قرار گرفتن شما در خط خداست. «یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»[91]

*پاداشی که خواستم به نفع خود شماست.و «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» [92]زیرا مودّت رهبران معصوم کلید و رمز قرار گرفتن در خط خدا می باشد و بهره بردن مردم از انتخاب چنین راهی،به سود خود آنان می باشد،پس سود مادّی برای شخص پیامبر در کار نیست.

پیام ها:

1- رهبری موفّق است که بی توقّعی خود را به مردم اعلام کند. «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ»

2- انسان،زمانی به اخلاص می رسد که هیچ گونه پاداش مادّی و عنوانی و زبانی نخواهد. «ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»

3- انسان در انتخاب راه و عقیده آزاد است. «مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ»

4- مزد انبیا این است که مردم خدا را بندگی کنند. «إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً«58»

و بر(خدای)زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن و به ستایش او تسبیح گوی همین بس که او به گناهان بندگانش آگاهی دقیق دارد.

نکته ها:

*واژه ی «تَوَکَّلْ» با مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است.توکّل به معنای تکیه کردن بر خدا و وکیل گرفتن او در کارها است.

*در آیه ی قبل به پیامبر فرمود:به مردم بگو:من مزدی از شما نمی خواهم،گویا در این آیه می فرماید:رهبران دینی که به مال مردم چشم داشتی ندارند،برای زندگی خود باید تنها به خداوند توکّل نمایند.

*توکّل بر خداوند به معنای رها کردن تلاش و کوشش نیست.چنانکه مولوی می گوید:

گفت پیغمبر به آواز بلند

با توکّل زانوی اشتر ببند

رمز الکاسب حبیب اللّه شنو

از توکّل در سبب کاهل مشو

رو توکّل کن تو با کسب ای عمو

جهد می کن کسب می کن مو به مو

پیام ها:

1- تکیه ی فانی بر فانی لغو است. «تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ»

2- تکیه ی ضعیف بر ضعیف لغو است. تَوَکَّلْ عَلَی ... اَلَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ

3- تکیه ی جاهل بر جاهل لغو است. تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی ... خَبِیراً

4- انبیا نیز به موعظه و تذکر الهی نیاز دارند. «وَ تَوَکَّلْ»

5-حیات ابدی مخصوص خداست. «الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ»

6- خدایی را وکیل بگیر که برای همیشه زنده است و اگر امروز به دشمن مهلت داد تا شاید از کارشکنی و کفر دست بردارد،فردا فرصت و مهلت دارد تا از او انتقام گیرد. «لا یَمُوتُ»

7- توکّل قلبی باید با تسبیح و حمد عملی همراه باشد. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ»

8-خداوند به کارهای جزئی مردم علم دقیق دارد. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»

9- گناهکاران نیز بندگان خدا هستند. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»

10- ایمان انسان به این که خداوند بر گناهانش آگاه است،بهترین اهرم برای پیدایش تقواست. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»

11- آگاهی خداوند بر گناهان مردم،علاوه بر اینکه تهدیدی برای کفّار است، برای پیامبر نیز تسلّی و دلداری می باشد که نگران نباش،ما از کارشکنی های آنان آگاهیم و به حساب کفّار لجوج می رسیم. «وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً»

اَلَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً«59»

خدایی که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روزگار آفرید.سپس بر عرش(قدرت)استیلا یافت(وبه تدبیر جهان پرداخت).

اوست خدای رحمان،پس از او بخواه که بر همه چیز آگاه است،(یا درباره او از خُبره ای بپرس که می داند).

نکته ها:

*درباره آفرینش جهان در شش روز،در قرآن شش مرتبه سخن به میان آمده است.مراد از شش روز،یا شش دوره ومرحله و یا مدّتی برابر شش روز طبیعی می باشد.مولوی می گوید:

با تأنّی گشت از عالم جدا

تا به شش روز این زمین و چرخ ها

ورنه قادر بود کز کن فیکون

صد زمین و چرخ آوردی برون

این تأنّی از پی تعظیم توست

صبر کن در کار دیر آی و درست

*کلمه ی«عرش»در فرهنگ اسلام،مرکز فرماندهی و تدبیر آفرینش است و مراد از «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» همان تسلّط و تدبیر الهی است،به دلیل آیه ی 3 سوره یونس که می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ»

*رحمت الهی بر همه چیز گسترده است:

1- نظام تکوین وآفرینش جهان،بر اساس رحمت است. خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ... اَلرَّحْمنُ

2- نظام آفرینش انسان،بر اساس رحمت است. «إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» [93]

3- نظام تشریع و قانون گذاری،بر اساس رحمت است. «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[94]

4- نظام قیامت و حسابرسی،بر اساس رحمت است. «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ»[95]

پیام ها:

1- آفرینش هستی،به تدریج صورت گرفته است. خَلَقَ ... فِی سِتَّهِ أَیّامٍ

2- خداوند هم جهان را آفرید و هم بر آن سلطه ی کامل دارد. خَلَقَ ... ثُمَّ اسْتَوی

3- تدبیر هستی بر اساس رحمت الهی است. «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ»

4- از کسی چیزی بخواهید که اهل رحمت باشد. «الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ»

5-سؤال کردن عیب نیست،ندانستن عیب است. «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»

6- مراجعه به کارشناس در معارف الهی لازم است. «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً«60»

و چون به آنان گفته شود:(خدای)رحمان را سجده کنید،گویند:رحمان چیست؟ آیا به چیزی که تو فرمانمان می دهی سجده کنیم؟(این دعوت)بر رمیدگی آنان می افزاید.

نکته ها:

* کلمه ی «رحمن» رمز رحمت دائمی و بی پایان و از صفات اختصاصی پرودگار است[96]

پیام ها:

1- سجده،مظهر یکتاپرستی و روح ادیان توحیدی است. «اسْجُدُوا» (از میان همه ی تکالیف،تنها سخن از سجده به میان آمده است)

2- در امر به معروف،به دلیل امر خود اشاره کنید. «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» (دلیل سجده شما،رحمت گسترده ی خداوند است)

3- کفر و لجاجت باعث می شود دعوت انبیا نه تنها کارساز نباشد،بلکه مایه ی زدگی و نفرت بیشتر کفّار از کلام حقّ شود. «زادَهُمْ نُفُوراً»

تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً«61»

فرخنده و مبارک است کسی که در آسمان بُرج هایی قرار داد،و در آن، خورشید و ماه تابانی نهاد.

نکته ها:

*کلمه ی «تَبارَکَ» تنها در قالب ماضی به کار رفته و در این سوره سه بار آمده است.(در آیات یک و ده و همین آیه)و چنانکه گفته شد یا از«برک»،به معنای ثابت و پایدار است،یا از «برکه»به معنای خیر زیاد.

*به فرموده ی امام باقر علیه السلام،مراد از«بروج»در این آیه ستارگانند. [97]

*«سراج»به معنای خورشید است که نورش از خودش می باشد،چنانکه می خوانیم:

«وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً» [98]و اگر نورش از بیرون باشد به آن«منیر»گفته می شود.[99]

پیام ها:

1- آفرینشِ ستارگان،خورشید وماه،جلوه ای از برکات الهی است. تَبارَکَ الَّذِی ...

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً«62»

و اوست که شب و روز را برای هر کس که بخواهد عبرت گیرد یا بخواهد سپاسگزاری نماید،جانشین یکدیگر قرار داد.

نکته ها:

*کلمه ی «خِلْفَهً» به معنای جایگزینی دو چیز به جای یکدیگر است.[100]

*امام صادق علیه السلام فرمود:هر چه از نمازهای نافله ی شب از تو فوت شد،می توانی در روز جبران کنی.سپس این آیه را تلاوت فرمود: وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ ... [101]

*درس توحید گرفتن از نظام حاکم بر هستی،به اراده ما بستگی دارد.چه بسیارند کسانی که عمر خود را به تحقیق درباره پدیده ای سپری می کنند،ولی چون اراده عبرت گرفتن ندارند، درسی از آن نمی گیرند.این گونه افراد به آئینه فروشی می مانند که همواره در آئینه نگاه می کند،ولی لباس خود را مرتّب نمی کند،در حالی که ممکن است عابری تنها با یک نگاهِ با توجّه،کجی یقه اش را صاف کند.پس تنها نگاه کافی نیست،اراده ی اصلاح نیز لازم است.

با این سخن،پاسخ این پرسش که چرا بعضی دانشمندان علوم طبیعی با آنکه عمری را در کنکاش در طبیعت گذرانده اند،خداشناس نیستند نیز مشخص شد،چون آنان به قصد شناخت خالق اقدامی نکرده اند.همچون نجّاری که نردبان های زیادی ساخته،امّا خودش اراده ی بالا رفتن از آن را نداشته است.

پیام ها:

1- اراده و خواست انسان،زمینه ی رشد اوست. «لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ»

2- انسان موجودی دارای اختیار است. «لِمَنْ أَرادَ»

3- انسان،دارای فطرتی است که با تذکّر بیدار می شود. «یَذَّکَّرَ» (تذکّر در جایی بکار می رود که انسان از درون مطلبی را می دانسته،ولی فراموش کرده است)

4- هم شناخت،اراده می خواهد و هم عمل و شکر.( «أَرادَ» تکرار شده است)

5-شب و روز،نعمتی شایسته ی شکر و سپاسگزاری است. «أَرادَ شُکُوراً»

6- یاد خدا زمانی ارزش دارد که بر اساس آگاهی و بصیرت باشد. «أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ»

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً«63»

و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین بی تکبّر راه می روند،و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند(و سخنان نابخردانه گویند) با ملایمت(و سلامت نفس)پاسخ دهند.

وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً«64»

و آنان برای پروردگارشان،در حال سجده وقیام شب زنده داری می کنند.

نکته ها:

*در این آیات،دوازده صفت از صفات ویژه ی «عِبادُ الرَّحْمنِ» بیان شده که بعضی اعتقادی، بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی است.

*شاید مراد از«مشی»و حرکت آرام در زمین،تنها نحوه ی راه رفتن نباشد،بلکه شیوه ی زندگی متعادل را هم شامل شود.

*«هون»هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه ووقار.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «هَوْناً» زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحیه ای است که خداوند آفریده است.یعنی بندگان خدا،خود را به تکلّف و رنج و تعب نمی اندازند[102]

*کلمه ی«سلام»در این جا به معنای سلامِ وداع با یاوه ها و برخورد مسالمت آمیز است.

چنانکه درباره ی حضرت ابراهیم علیه السلام می خوانیم:همین که عمویش او را طرد کرد و گفت:از من دور شو،ابراهیم گفت: «سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ» [103]خداحافظ،به زودی برای تو از پیشگاه خداوند طلب آمرزش خواهم کرد.

*«بیتوته»به معنای شب زنده داری است،

*حضرت علی علیه السلام در وصف پارسایان می فرماید:«اما اللیل فصافون اقدامهم» آنان شب ها در حال قیام و شب زنده داری اند،آنان عابدان شب،و شیران روزند.[104]

پیام ها:

1- بالاترین مدال برای انسان،مدال بندگی خداست. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» زیرا انتساب به بی نهایت،انسان را بالا می برد.

2- رفتار هر کس،نشان دهنده ی شخصیّت اوست. عِبادُ الرَّحْمنِ ... یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً (بندگان خاص خداوند،مظهر تواضع هستند.)

3- اسلام،دین جامعی است که حتّی برای چگونه راه رفتن برنامه دارد. «یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»

4- ایمان واعتقاد انسان،در رفتار شخصی او مؤثّر است. عِبادُ الرَّحْمنِ ... یَمْشُونَ

5-تواضع،ثمره ی بندگی و نخستین نشانه ی آن است. «هَوْناً»

6- سرچشمه ی مدارا و نرمخویی بندگان خدا،ایمان است،نه ترس و ضعف آنان. عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ ...

7- وقار و نرمی از بارزترین صفات مؤمن است. یَمْشُونَ ... هَوْناً

8-تواضع نسبت به همه ی مردم لازم است.(نسبت به زن و مرد،کوچک وبزرگ،دانا و نادان). یَمْشُونَ ... هَوْناً ... قالُوا سَلاماً

9- با جاهلان مقابله به مثل نکنید. «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»

10- مُدارا و حلم و حوصله،از صفات بارز مؤمنان است. «قالُوا سَلاماً»

11- تواضع باید هم در عمل باشد، یَمْشُونَ ... هَوْناً ،هم در کلام، «قالُوا سَلاماً» و هم در عبادت. «سُجَّداً وَ قِیاماً»

12- با افراد نادان و فرومایه مجادله نکنید. «قالُوا سَلاماً» (آنان سخنی در شأن خود می گویند،ولی شما سخنی عالمانه و کریمانه بگویید)

13- بهترین وقت عبادت،شب است و بین شب ونماز ومناجات،رابطه محکمی است. «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ» (فضای آرام،دوری از ریا،تمرکز فکر،از برکات شب است)

14- شب زنده داری و استمرار و تداوم عبادت،نشانه ی بندگان خاصّ خداوند است.(فعل مضارع «یَبِیتُونَ» نشانه ی استمرار است)

15- آنچه به عبادت ارزش می دهد،اخلاص است. «لِرَبِّهِمْ»

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً«65»

آنان که می گویند:پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان که عذاب آن دامنگیر است.

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً«66»

به درستی که دوزخ،جایگاه و منزلگاه بدی است.

نکته ها:

*کلمه ی«غرام»در اصل به معنای مصیبتی است که انسان در برابر آن راه فرار ندارد و نوعی التزام وتعهّد بر دوش او قرار می دهد که در زبان فارسی به آن تاوان می گویند.[105]

*فکر نجات از آتش هم باید از طریق عبادت باشد و هم از طریق دیگر اعمال نیک.حضرت علی علیه السلام آن گاه که اموالی را در راه خدا وقف می کردند،در وقفنامه ی خود می نوشتند:این اموال را وقف کردم،تا بدین وسیله از آتش دوزخ درامان باشم وآتش دوزخ نیز از من دور باشد. [106]

پیام ها:

1- اگر شب زنده دار هم هستید،مغرور نشوید. وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ ...

2- یاد معاد از ویژگی های بندگان خاصّ خداست. «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ»

3- بندگان خاصّ خداوند،بیش از آنکه طمع بهشت داشته باشند،از آتش دوزخ خوف دارند. یَبِیتُونَ ... یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ

وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً«67»

آنان که هرگاه انفاق کنند،نه از حد گذرند و نه تنگ گیرند و میان این دو روش اعتدال دارند.

نکته ها:

*کلمه ی«قوام»به معنای حد وسط و کلمه ی«قوام»به معنای وسیله ی قیام است.

*امام رضا علیه السلام مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در سوره بقره آمده: «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ»[107]یعنی توانگر در شأن توانمندی خود و تهیدست در حدّ توان خود مطابق عُرف پسندیده و شأن خود بدهد. [108]

*امام صادق علیه السلام فرمود:بخشش در راه باطل،اسراف است(گرچه کم باشد)و بخل در راه حقّ،اقتار است.[109]

*در جای دیگر از قرآن کریم نیز می خوانیم: «لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ[110]نه دستت را به گردنت غل و زنجیر کن و بخیل باش و نه کاملاً آن را باز بگذار و ولخرجی و اسراف کن.

*امام صادق علیه السلام مقداری سنگریزه از زمین برداشت و مشت خود را بست و فرمود:این اقتار (سختگیری و بخل ورزیدن)است،سپس مشت دیگری برداشت و دست خود را چنان گشود که همه ی سنگریزه ها به زمین ریخت،آن گاه فرمود:این اسراف است.

بار سوّم مشت دیگری برداشت و دست خود را کمی باز کرد به طوری که مقداری از سنگریزه ها ریخت و مقداری در دستش باقی ماند،سپس فرمود:این،قَوام و اعتدال و حد وسط است.[111]

پیام ها:

1- انفاق برای عبادالرحمن،یک وظیفه ومسأله ی قطعی است. إِذا أَنْفَقُوا ...(در ادبیات عرب «إِذا» نشان عملی شدن و«لو»نشان عملی نشدن است.)

2- نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهی،باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد. «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ - أَنْفَقُوا»

3- انسان مالک است،ولی در خرج کردن محدودیّت دارد. «لَمْ یُسْرِفُوا»

4- اسراف جایز نیست،حتّی در انفاق. «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا»

5-بندگان خاصّ خداوند،از بخل بدورند. «لَمْ یَقْتُرُوا»

6- امّت میانه ووسط،باید برنامه های معتدل داشته باشد. «وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»

7- میانه روی در عبادت و انفاق،ارزش است. «قَواماً»

وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً«68»

و(بندگان خاص خدا)کسانی هستند که با خداوند،خدای دیگری را نمی خوانند و انسانی که خداوند(خونش را)حرام کرده است،جز به حقّ نمی کشند،و زنانمی کنند،و هر کس چنین کند عقوبت گناهش را خواهد دید.

نکته ها:

*«اثم»گناه و«اثام»کیفر گناه است.

*در این آیات در کنار کارهای مثبتِ بندگان ویژه ی خدا،کارهای منفی که از آن دوری می کنند نیز ذکر شده است.

*در این آیه شرک،قتل و زنا مطرح شده است که در روایات از بزرگ ترین گناهان شمرده شده اند. [112]

*قتل نفس،از گناهان کبیره است،ولی جمله ی «إِلاّ بِالْحَقِّ» می گوید:قتل،در مواردی لازم و حقّ است از جمله:1.قصاص قاتل.2.زنای با محارم.3.زنای کافر با زن مسلمان.4.

زناکاری که زن را مجبور کند.5.زنای کسی که همسر دارد.6.مدعی نبوّت.7.سَبّ و توهین و دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام.8.مسلمان ساحر.9.مُفسد و محارب.10- مرتد.11.کسی که بر امام عادل زمان خروج کند. 12.مشرکِ محارب. [113]

پیام ها:

1- خطرناک ترین غریزه ای که انسان را به گناه وادار می کند،غریزه غضب و شهوت است ومؤمن باید بر غرائز خود مسلط باشد. «لا یَقْتُلُونَ - لا یَزْنُونَ»

2- خداوند در برخی از موارد به قتل و کشته شدن بعضی از انسان ها راضی است.

«إِلاّ بِالْحَقِّ» ولی به هیچ عنوان و در هیچ شرایطی رضایت نمی دهد که فردی به شرک و زنا آلوده شود. «لا یَزْنُونَ»

3- دستور قرآن در زمینه ی دوری از شرک،زنا وقتل،تنها یک موعظه نیست، قانونی است که تخلّف از آن کیفری شدید دارد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً»

4- کیفرهای الهی استثنابردار نیست،هر کس تخلّف کند کیفر می شود. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً»

یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً«69»

در روز قیامت عذاب او دوچندان می شود و همیشه به خواری در آن خواهد ماند.

إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً«70»

مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند.پس اینان(کسانی هستند که)خداوند بدی هایشان را به نیکی تبدیل می کند،و خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

*چند برابر شدن عذاب مجرمین که در جمله ی «یُضاعَفْ» آمده است،با عدل الهی مخالفتی ندارد،زیرا عذاب مضاعف در شرایطی است که گناه،آثار شوم و چند برابر داشته باشد.مثلاً زناکار هم گناه می کند و هم دیگری را به گناه وادار می سازد و هم چه بسا از این گناه،فرزند حرامزاده ای به دنیا می آورد که گرایش های منفی دارد.در قتل نفس نیز قاتل، فردی را می کشد،ولی افرادی را داغدار،بی سرپرست ویتیم وجامعه را ناامن می کند.هریک از این عناوین به تنهایی قابل کیفر است،همان گونه که اگر کسی سنّت بدی را در جامعه بنا نهد در طول تاریخ هر کس به آن سنّت عمل کند،برای مؤسّس آن نیز گناهی ثبت می شود.

*از آنجا که به اتّفاق همه ی علما ومفسّران،زنا به تنهایی سبب جاودانگی در دوزخ نمی شود،بنابراین مسئله ی خلود و جاودانگی در دوزخ تنها برای مشرکانی است که زناکار باشند.آری،عقیده ی حقّ و باطل و جهان بینی کفر و شرک،در کیفرها تأثیرگذار است.

*امام رضا علیه السلام فرمود:به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد:فلانی انسان بدبختی است،زیرا بسیاری از گناهان را مرتکب شده است.پیامبر فرمود:هرگز چنین نیست که شما می گویید،بلکه او نجات یافت و به حسن عاقبت رسید و گناهانش از بین رفت و به حسنات تبدیل شد.زیرا او روزی از راهی می گذشت،مؤمنی را دید که عورتش پیدا بود و خود متوجّه نبود.(گویا خواب بوده است)این شخص بدن او را پوشاند و برای آن که خجالت نکشد او را با خبر نکرد،

وقتی آن مؤمن متوجّه شد،در حقّ او چنین دعا کرد:خداوند به تو پاداش بسیار عطا کند، آخرت تو را با خیر همراه سازد و در حساب با تو مناقشه و سختگیری نکند.خداوند دعای آن مؤمن را در حقّ آن شخص،مستجاب فرمود و او خوش عاقبت شد.

وقتی که این مژده ی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به آن گناهکار رسید او از همه ی گناهانش توبه کرد و اهل طاعت خدا شد.پس از یک هفته که گروهی از دشمنان اسلام به مدینه حمله کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله دستور دفاع داد،آن مرد نیز همراه با مسلمانان دیگر برای دفاع آماده شد و در درگیری با دشمنان به شهادت رسید و عاقبتش به خیر وسعادت ختم گردید.[114]

*عواملی وجود دارد که کیفر را چند برابر می کند.برخی از آن عوامل به این شرح است:

1- گاهی داشتن شخصیّت اجتماعی،کیفر مجرم را دو برابر می کند.خداوند به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ» [115]هر کس از شما همسران پیامبر کار زشت انجام دهید،دو برابر کیفر دارید.

2- گاهی زمان،گناه را دو برابر می کند.مثل گناه در روز جمعه،چنانکه در روایات آمده است که کار خیر و یا شر در روز جمعه دو برابر سنجیده می شود.[116]

3- گاهی گناهِ کلیدی است،یعنی علاوه بر انحراف شخص،دیگران را نیز منحرف می کند.

اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً ... یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ [117]

پیام ها:

1- کیفرهای قیامت،هم کمّی است، «یَخْلُدْ» و هم کیفی. «مُهاناً»

2- اسلام،بن بست ندارد.گنهکار نیز راه بازگشت دارد. «إِلاّ مَنْ تابَ»

3- در هنگام ارتکاب گناه،ایمان از کف می رود،و هنگام توبه باز می گردد. «إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ»

4- توبه،یک انقلاب همه جانبه است،نه یک حرکت سطحی ولفظی،عمل صالح

نشانه ی توبه واقعی است. «تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ»

5-توبه و ایمان واقعی،کارهای انسان را تغییر می دهد و رفتار ناپسند او را اصلاح می کند. «وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً»

6- همان گونه که خداوند در آفرینش هستی از خاک وکود،گُل می سازد،سیّئات انسان ها را به حسنات تبدیل می کند. «یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»

وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللّهِ مَتاباً«71»

و هر کس توبه کند و کار شایسته انجام دهد،در حقیقت به سوی خدا بازگشتی پسندیده دارد(و پاداش خود را از او می گیرد).

پیام ها:

1- توبه ی واقعی آن است که با عمل صالح همراه باشد. «تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً»

2- توبه کننده،مهمان خداست. «یَتُوبُ إِلَی اللّهِ»

وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً«72»

و(بندگان خدا)کسانی هستند که در مجلس(گفتار و کردار)باطل حاضر نمی شوند و چون بر لغوی عبور کنند کریمانه بگذرند.

نکته ها:

*کلمه«شهد»دو معنا دارد؛یکی حضور یافتن است و دیگری خبر و گواهی دادن.در این آیه هر دو معنا را می توان استفاده کرد.یعنی آنان نه در مجالس بد حاضر می شوند و نه بر باطل گواهی می دهند.کلمه ی«زور»به معنای کار باطلی است که در قالب حقّ باشد و در تفاسیر به معنای گواهی باطل،دروغ و غنا آمده است.

*در روایتی از امام صادق علیه السلام مراد از«زور»در «لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» غنا شمرده شده است. [118]

*در تفسیر«مجمع البیان»می خوانیم:مرور با کرامت،آن است که هرگاه ناچار شدند نام چیز زشتی را ببرند،با کنایه نام می برند.چنانکه در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم:آنان هرگاه خواستند نام عورت را ببرند،با کنایه از آن نام می برند.البتّه این،یکی از مصادیق رفتار کریمانه است.

*امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند بر گوش واجب نمود که از شنیدن هرچه حرام است دوری نماید،سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[119]

پیام ها:

1- نه تنها انجام گناه حرام است،بلکه شرکت در جلسه ی گناه و شاهد بودن بر گناه نیز ممنوع است. «لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ»

2- هر نوع آگاهی و اطلاع و حضور در صحنه ای،ارزش نیست. «لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» (گاهی انزوا و گوشه گیری از اجتماع،ارزش است)

3- حاضر نشدن در مجلس گناه و بی اعتنایی به گناهکاران،نوعی نهی از منکر است. لا یَشْهَدُونَ ... مَرُّوا کِراماً

4- شرکت در مجالس فاسد،حتّی در بندگان واقعی خدا اثر می کند. «لا یَشْهَدُونَ»

5-هرگونه لغو در کلام،عمل وآرزو ممنوع است. «مَرُّوا بِاللَّغْوِ» (بندگان خدا، هدف معقول و مفیدی دارند و عمر خود را صرف امور بیهوده نمی کنند)

6- در شیوه ی نهی از منکر،همه جا خشونت لازم نیست. لا یَشْهَدُونَ ... مَرُّوا

7- نگذاریم فکر بد در روح ما مستقر شود. «مَرُّوا کِراماً»

وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً«73»

وآنان کسانی هستند که چون به آیات پروردگارشان تذکّر داده شوند،کر و کور(چشم وگوش بسته)به سجده نمی افتند(بلکه عمل آنان آگاهانه است).

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً«74»

و کسانی اند که می گویند:پروردگارا! به ما از ناحیه ی همسران و فرزندانمان مایه ی روشنی چشم عطا کن و مارا پیشوای پرهیزگاران قرار ده.

نکته ها:

*ایمان باید بر اساس آگاهی وبصیرت باشد.در قرآن می خوانیم: «وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»[120]یعنی مؤمنان خردمند،ابتدا در آفرینش آسمان ها و زمین فکر می کنند،سپس اقرار می نمایند که پروردگارا! تو اینها را بیهوده نیافریدی.در این آیه نیز می فرماید:مؤمنان،چشم وگوش بسته عبادت نمی کنند.

پیام ها:

1- تعبّد وبصیرت،از اوصاف عباد الرّحمن است. إِذا ذُکِّرُوا ... لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً بندگان رحمن،آگاهانه به سراغ دین می روند.

2- انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهّد است و باید برای عاقبت نیکوی آنها تلاش و دعا کند. رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا ...

3- در تربیت علاوه بر علم وتلاش باید از خدا نیز کمک خواست. رَبَّنا هَبْ لَنا ...

4- فرزند صالح،نور چشم است. «قُرَّهَ أَعْیُنٍ»

5-تشکیل خانواده وداشتن همسر و فرزند و دعا برای بدست آوردن آنها،مورد توجّه اسلام است. رَبَّنا هَبْ لَنا ...

6- در دست گرفتن مدیریّت جامعه،آرزوی عبادالرحمن است،زیرا عهده دار شدن امامت و رهبری متّقین،ارزش است. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً»

7- در دعا به حداقل اکتفا نکنید،بلند همّت باشید. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» (خدایا ما را در رسیدن به کمال،رهبر متّقین قرار ده،نه آنکه تنها از متّقین باشیم)

أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً«75»

آنان(بندگان رحمن)به خاطر آن که صبر کردند،غرفه های بهشتی داده می شوند و در آن جا با تحیّت و سلام گرم روبرو خواهند شد.

خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً«76»

در آن جا،جاودانه هستند.چه نیکو جایگاه و منزلگاهی است.

نکته ها:

*«غرفه»به اتاقی گویند که از کف زمین بالاتر باشد و چشم انداز داشته باشد.

پیام ها:

1- بهشت را به بها دهند،نه بهانه. یُجْزَوْنَ ... بِما صَبَرُوا

2- بنده ی خدا شدن،به صبر و پشتکار نیاز دارد. «بِما صَبَرُوا»

قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً«77»

بگو:اگر دعای شما نباشد،پروردگار من برای شما وزن و ارزشی قائل نیست(زیرا سابقه ی خوبی ندارید).شما حقّ را تکذیب کرده اید و به زودی کیفر تکذیبتان دامن شما را خواهد گرفت.

نکته ها:

*کلمه ی«عبأ»به معنای وزن و سنگینی است و جمله ی «ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی» یعنی خداوند برای شما وزن و ارزشی قائل نیست،مگر در سایه دعا و عبادت شما.

*کلمه ی «دُعاؤُکُمْ» دو نوع معنا شده است:

الف:دعا کردن شما به درگاه خداوند،که همین ناله ها و تضرّع ها و دعاها سبب عنایت خداوند به شماست.

چنانکه در حدیث می خوانیم:کسی که اهل دعا باشد،هلاک نمی شود.[121] بعد خداوند از گروه مقابل که اهل دعا نیستند شکایت می کند که شماحقّ را تکذیب کردید و به جای نیایش به سراغ بت ها و هوسها و طاغوت ها رفتید وحقّ را تکذیب نمودید که کیفرتان را خواهید دید.

ب:دعوت خداوند از مردم،زیرا سنّت الهی دعوت از مردم برای پذیرفتن حقّ و اتمام حجّت بر آنان است و اگر این دعوت نباشد؛ «لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» مردم ارزشی ندارند.آنچه آنان را موجود برتر و ارزشمند می کند،همان پذیرش دعوت خداوند می باشد،ولی شما دعوت الهی را نپذیرفتید و تکذیب نمودید،پس امید خیری در شما نیست وبه کیفر عملتان می رسید.

*خداوند در یک جا می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»[122]بشر را برای عبادت آفریدم و در این آیه می فرماید:اگر دعای انسان نبود،او ارزشی نداشت،بنابراین دعا روح و مغز عبادت است.چنانکه در روایت می خوانیم:«الدعاء مخ العباده»[123]

پیام ها:

1- تکذیب دین،باعث سقوط ارزش انسان است. قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ ... فَقَدْ کَذَّبْتُمْ

2- دعا وسیله ی تحصیل ارزش هاست. ما یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لا دُعاؤُکُمْ

3- انسان منهای هدایت و عبادت ناچیز است. ما یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لا دُعاؤُکُمْ

4- دعوت به حقّ،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»

5-محور هستی معنویات است. ما یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لا دُعاؤُکُمْ زیرا هستی برای انسان آفریده شده است و انسان برای پذیرش حقّ و عبادت خداوند.

6- انسانِ منهای هدایت وعبادت،در حقیقت انبیا ودستورات آنان را تکذیب نموده است. «لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ»

«والحمدللّه ربّ العالمین»


[1] - قدر،1

[2] - اسراء،106

[3] - مؤمنون،14

[4] - لسان العرب

[5] - نهج البلاغه،خطبه 192

[6] - لسان العرب

[7] - ق،30

[8] - تفسیر مجمع البیان

[9] - انعام،125

[10] - .طه،124

[11] - فرقان،13

[12] - اعراف،96

[13] - زمر،73

[14] - سبأ،54

[15] - فرقان،29

[16] - ص،26

[17] - بقره،79

[18] - طه،79

[19] - قصص،25

[20] - انعام،116

[21] - زخرف،23

[22] - نحل،43 و انبیاء،7.

[23] - مائده،116

[24] - منافقون،9

[25] - نور،37

[26] - مائده،21

[27] - توبه،19

[28] - هود،18

[29] - شوری،45

[30] - زمر،47

[31] - روم،57

[32] - مرسلات،36

[33] - تفسیر مجمع البیان

[34] - نور،25

[35] - بحار،ج 8،ص317

[36] - فجر،5

[37] - نحل،32

[38] - غافر،49

[39] - ابراهیم،18

[40] - نور،39.

[41] - تفسیر کنزالدقائق و صافی

[42] - جمعه،11

[43] - تفسیر المیزان

[44] - .فصّلت،11.

[45] - تفسیر کنزالدقائق

[46] - بحار،ج74،ص 197

[47] - بحار،ج 77،ص 173

[48] - تفسیر قرطبی

[49] - غرر الحکم

[50] - غررالحکم.

[51] - بحار،ج 74،ص180

[52] - تفسیر کنزالدقائق

[53] - تفسیر نورالثقلین

[54] - مقدّمه تفسیر سوره واقعه

[55] - رساله الانصاف

[56] - صحیفه نور،ج20،ص20

[57] - مفردات راغب

[58] - التحقیق فی کلمات القرآن

[59] - تفسیر المنیر

[60] - تفسیر مجمع البیان

[61] - تفسیر کنزالدقائق و منهج الصادقین.

[62] - تفسیر نمونه

[63] - التحقیق فی کلمات القرآن.

[64] - نمل،31.

[65] - التحقیق فی کلمات القرآن

[66] - تفسیر کنزالدقائق

[67] - تفسیر نورالثقلین

[68] - تفسیر قرطبی

[69] - کهف،28

[70] - طه،16

[71] - قصص،50

[72] - ص،26

[73] - مجموعه احادیث از میزان الحکمه می باشد.

[74] - مؤمنون،71

[75] - نور،41.

[76] - مولوی

[77] - تفسیر نورالثقلین

[78] - شهریار نیز می گوید:به علی شناختم من،به خدا قسم خدارا.

[79] - مولوی

[80] - فرقان،47

[81] - بقره،187

[82] - اعراف،26

[83] - التحقیق فی کلمات القرآن

[84] - چنانچه در آیه 19 سوره ی الرّحمن می خوانیم مَرَج البَحرَین یَلتقیان

[85] - مرسلات،20

[86] - .طارق،6.

[87] - نور،45

[88] - انبیاء،30

[89] - سبأ،47

[90] - شوری،23

[91] - فرقان،57

[92] - سبأ،47.

[93] - هود،119

[94] - الرحمن،1-2.

[95] - انعام،12

[96] - تفسیر اطیب البیان

[97] - تفسیر نورالثقلین

[98] - نوح،16

[99] - تفسیر نمونه

[100] - مفردات راغب

[101] - تفسیر کنزالدقائق.

[102] - تفسیر مجمع البیان.

 

[103] - مریم،46-47

[104] - نهج البلاغه،خطبه همام

[105] - التحقیق فی کلمات القرآن

[106] - صافی،ج 2،ص 104

[107] - بقره،236

[108] - کافی،ج4،ص56

[109] - تفسیر نمونه

[110] - اسراء،29.

[111] - تفسیر کنزالدقائق

[112] - تفسیر کنزالدقائق و نمونه

[113] - سیمای عبادالرحمن در قرآن،کریمی جهرمی.

[114] - بحار،ج 5،ص 155

[115] - احزاب،30.

[116] - بحار،ج 89،ص 283

[117] - هود،19-20

[118] - کافی،ج6،ص 433.

[119] - تفسیر نورالثقلین

[120] - آل عمران،191

[121] - کافی،ج4،ص228

[122] - ذاریات،56

[123] - غررالحکم


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس