آيات 20 تا 26

 و من آيته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون (20)

 و من آيته ان خلق لكم من انفسكم ازوجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (21)

 و من آياته خلق السموت و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان فى ذلك لايات للعالمين (22)

 و من آياته منامكم باليل و النهار و ابتغاوكم من فضله ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون (23)

 و من آيته يريكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماء ماء فيحى به الارض بعد موتها ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون (24)

 و من آياته ان تقوم السماء و الارض ‍ بامره ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون (25)

 و له من فى السموات و الارض كل له قانتون (26)

ترجمه آيات

و يكى از آياتش اين است كه : شما را از خاك آفريد و سپس ناگهان بشرى هستيد كه منتشر مى شويد (20).

و يكى از آيات او اين است كه براى شمااز خود شما همسرانى خلق كرد تا به سوى آنان ميل كنيد و آرامش گيريد و بين شما مودت و رحمت قرار داد و در همين آيتها هست براى مردمى كه تفكر و يكى از آيات او خلقت آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهايتان است كه در اينها آياتى است براى دانايان (22).

و يكى از آياتش خوابيدنتان در شب و طلب روزيتان در روز است كه در اين، آيت ها هست براى مردمى كه بشنوند (23).

و يكى از آيات او اين است كه برق را به شما نشان مى دهد كه شما به خوف و طمع درآييد و از بالا آبى نازل مى كند پس با آن آب زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، در اين نيز آيت ها هست براى مردمى كه تعقل كنند (24).

و از جمله آيات او اين است كه آسمان و زمين را با امر خود سر پا نگه داشته پس چون شما را با يك دعوت مى خواند همه از زمين خارج مى شويد (25).

از آن اوست آن كس كه در آسمانها و زمين است و همه او را عبادت مى كنند (26).

بيان آيات

در اين فصل عده اى از آيات را كه بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت دلالت مى كند، ذكر فرموده، و در آن به امتزاج و آميختگى خلقت با تدبير، نيز اشاره شده، تا بدين وسيله روشن گردد كه ربوبيت به معناى مالكيت تدبير، و الوهيت به معناى معبود بودن به حق، مخصوص خدا است، و كسى جز خدا مستحق آن نيست، و چنين نيست كه وثنى ها پنداشته اند كه خلقت تنها از خدا است، ولى تدبير و عبادت از آن بت ها است، بايد بت ها را پرستيد، تا شفيعان ما در درگاه خدا شوند، و خداى سبحان جز بر ارباب و آلهه ربوبيتى ندارد، و ربوبيت موجودات از آن آلهه است.

اشاره به مراد از اينكه در مقام بر شمردن آيات خود فرموده است خدا شما را از خاك آفريد

و من آياته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنشرون

منظور از اينكه فرموده شما را از خاك خلق كرده، اين است كه : خلقت شما افراد بشر بالاخره منتهى به زمين مى شود، چون مراتب تكون و پيدايش انسان چه مرتبه نطفه، و چه علقه، و چه مضغه، و چه مراتب بعد از آن بالاخره از مواد غذايى زمين است كه پدر و مادر او مى خورند، و فرزند در صلب پدر و رحم مادر رشد مى كند، پس انسان پيدايشش از عناصر زمين است.

و در جمله (ثم اذا انتم بشر تنشرون ) كلمه (اذا) به اصطلاح اهل ادب، فجائيه (ناگهانى ) است، و معناى جمله اين است كه : خداوند شما را از زمين خلق كرد، ناگهان انسانى تمام عيار شديد، و به روى زمين منتشر گشتيد، با اينكه انتظار مى رود از زمين مرده مرده اى ديگر پديد آيد، نه موجودى جاندار، ليكن ناگهان و يك دفعه موجودى زنده و با شعور و عقل گشته، و براى تدبير امر زندگى خود در روى زمين به جنب و جوش در آمديد، پس جمله (ثم اذا انتم بشر تنشرون ) در معناى همان جمله (ثم انشاناه خلقا آخر) مى باشد.

پس خلقت انسان يعنى جمع كردن اجزاء و مواد زمينى، و آنها را بهم تركيب كردن، آيتى و همه آن را انسانى داراى حيات و شعور عقلى ساختن، آيتى و يا آياتى ديگر است كه بر وجود صانعى زنده و عليم دلالت مى كند، صانعى كه امور را تدبير مى كند، و اين نظام عجيب را به وجود مى آورد.

با اين معنايى كه براى آيه شد، روشن گرديد كه كلمه (ثم ) براى افاده بعديت و تاخير رتبى است، و جمله عطف است بر جمله (خلقكم ) نه بر جمله (ان خلقكم ).

بيان اينكه خلقت ازواج و جعل مودت و مهربانى بين زن و مرد از آيات خدا است

و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها...

راغب گفته : (كلمه (زوج ) به هر يك از نر و ماده حيوانات در صورتى كه جفت هم شده باشند اطلاق مى شود، همچنان كه به هر يك از دو قرين چه حيوان و چه غير حيوان نيز زوج گفته مى شود، خداى تعالى فرموده : (و جعل منه الزوجين الذكر و الانثى - خدا از آن دو زوج قرار داد، يكى نر و يكى ماده ) و نيز فرمود: به آدم گفتيم كه تو و زوجت در بهشت منزل كنيد، و اگر به ماده از حيوانات و مخصوصا انسان زوجه مى گويند، لغت نازيبا و غير فصيح است، كه جمعش زوجات مى آيد، - تا آنجا كه گفته - و جمع زوج ازواج مى آيد).

پس اينكه فرمود: (ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها)، معنايش اين است كه براى شما و يا براى اينكه به شما نفع برساند از جنس خودتان زوج آفريد.

آرى هر يك از مرد و زن دستگاه تناسلى دارند كه با دستگاه تناسلى ديگرى كامل مى گردد و از مجموع آن دو توالد و تناسل صورت مى گيرد، پس هر يك از آن دو فى نفسه ناقص، و محتاج به طرف ديگر است، و از مجموع آن دو، واحدى تام و تمام درست مى شود، و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوى ديگرى حركت مى كند، و چون بدان رسيد آرام مى شود، چون هر ناقصى مشتاق به كمال است، و هر محتاجى مايل به زوال حاجت و فقر خويش است، و اين حالت همان شهوتى است كه در هر يك از اين دو طرف به وديعت نهاده شده.

(و جعل بينكم موده و رحمه ) - كلمه (مودت ) تقريبا به معناى محبتى است كه اثرش در مقام عمل ظاهر باشد، در نتيجه نسبت مودت به محبت نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع آن خشوعى را گويند كه در مقام عمل اثرش هويدا شود، به خلاف خشوع كه به معناى نوعى تاثر نفسانى است، كه از مشاهده عظمت و كبريايى در دل پديد مى آيد.

و (رحمت )، به معناى نوعى تاثير نفسانى است، كه از مشاهده محروميت محرومى كه كمالى را ندارد، و محتاج به رفع نقص است، در دل پديد مى آيد، و صاحبدل را وادار مى كند به اينكه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع كند.

يكى از روشن ترين جلوه گاه ها و موارد خودنمايى مودت و رحمت، جامعه كوچك خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم يكديگرند، و اين دو با هم و مخصوصا زن، فرزندان كوچكتر را رحم مى كنند، چون در آنها ضعف و عجز مشاهده مى كنند، و مى بينند كه طفل صغيرشان نمى تواند حوائج ضرورى زندگى خود را تامين كند، لذا آن محبت و مودت وادارشان مى كند به اينكه در حفظ و حراست، و تغذيه، لباس، منزل، و تربيت او بكوشند، و اگر اين رحمت نبود، نسل به كلى منقطع مى شد، و هرگز نوع بشر دوام نمى يافت.

نظير اين مورد مودت و رحمتى است كه در جامعه بزرگ شهرى، و در ميان افراد جامعه مشاهده مى شود، يكى از افراد وقتى هم شهرى خود را مى بيند، با او انس مى گيرد، و احساس محبت مى كند، و به مسكينان و ناتوانان اهل شهر خود كه نمى توانند به واجبات زندگى خود قيام كنند، ترحم مى نمايد.

و به طورى كه از سياق برمى آيد مراد از (مودت و رحمت ) در آيه همان مودت و رحمت خانوادگى است، هر چند كه اطلاق آيه شامل دومى نيز مى شود.

(لايات لقوم يتفكرون ) - چون وقتى قومى درباره اصول تكوينى خويش بينديشند كه آن اصول مرد و زن را وادار كرده به اينكه تشكيل جامعه خانوادگى دهند، و نيز آن دو را به مودت و رحمت واداشت، و آن مودت و رحمت نيز اجتماع مدنى و شهرى را پديد آورد، و چه آثارى بر اين اجتماع مترتب شد، نوع بشرى بقاء يافت، و زندگى دنيايى و آخرتى انسان به كمال رسيد، آن وقت متوجه مى شوند كه چه آيات عجيبى در آنها هست، و خداى تعالى چه تدابيرى در امر اين نوع از موجودات به كار برده، تدابيرى كه عقل را حيران و دهشت زده مى كند.

اختلاف انسانها از نظر زبان، نژاد و... از آيات الهى است

و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم...

ظاهرا مراد از اختلاف لسانها، اختلاف واژه ها باشد، كه يكى عربى، و يكى فارسى، و يكى اردو، و يكى چيز ديگر است، و نيز مراد از اختلاف الوان اختلاف نژادهاى مختلف از نظر رنگ باشد كه يكى سفيد پوست، ديگرى سياه، يكى زرد پوست، و ديگرى سرخ پوست است.

البته ممكن است اختلاف لسان شامل اختلاف در لهجه ها، و اختلاف آهنگ صداها نيز بشود، چون مى بينيم كه در يك زبان بين اين شهر و آن شهر، و حتى اين ده و ده مجاورش اختلاف در لهجه هست، همچنان كه اگر دقت شود خواهيم ديد كه تن صداى دو نفر مثل هم نيست، و همچنين ممكن است اختلاف الوان شامل افراد از يك نژاد نيز بشود، چون اگر دقت شود دو نفر از يك نژاد رنگشان عين هم نيست، و اين معنا از نظر علماى اين فن مسلم است.

پس متفكرين و اهل بحث كه پيرامون عالم كبير بحث مى كنند، در نظام خلقت، به آياتى دقيق برمى خورند كه دلالت مى كند بر اينكه عالم صنع و ايجاد با نظامى كه در آن جارى است ممكن نيست پديد آيد مگر از ناحيه خدا، و نيز ممكن نيست منتهى شود مگر به سوى او.

يادآورى آيات الهى ديگر: خوابيدن در شب، تلاش در روز، رعد و برق، فرو فرستادن باران و...

 

و من آياته منامكم بالليل و النهار و ابتغاوكم من فضله...

كلمه (فضل ) به معناى زيادتر از مقدار حاجت از هر چيز است، و بر عطيه نيز اطلاق مى شود، چون صاحب عطا آنچه زايد بر مقدار حاجتش مى باشد عطا مى كند و مراد از اين كلمه در آيه شريفه رزق است. و معناى (ابتغاء فضل ) طلب رزق است.

و در اينكه انسان داراى قواى فعال خلق شده كه او را وادار مى كند به اينكه در جستجوى رزق باشد، و حوائج زندگى خود را به خاطر بقاى خود تحصيل كند، از جاى برخيزد، و تلاش كند و نيز در اينكه به سوى استراحت و سكون هدايت شده، تا به وسيله آن، خستگى تلاش خود را بر طرف نموده و تجديد و تجهيز قوا كند، و باز در اينكه شب و روز پشت سر هم قرار داده شده براى تلاش ‍ و براى اينكه خستگى هر روز را در شب همان روز بر طرف سازد، و باز در اينكه براى پديد آمدن شب و روز اوضاع جوى به وسيله زمين و خورشيد پديد آمده، آيت ها و نشانه هاى سودمندى است براى كسى كه داراى گوشى شنوا باشد، و در آنچه مى شنود تعقل كند، و چون آن را حق ديد پيروى نمايد.

در كشاف گفته : (در آيه شريفه لف و نشر مرتب به كار رفته - كه معناى آن در ساير مجلدات فارسى اين كتاب گذشت - براى اينكه تقدير آيه چنين است (و من آياته منامكم و ابتغاوكم من فضله بالليل و النهار - يكى از آيات او خواب شما، و كار و كسب شماست در شب و در روز، يعنى خوابتان در شب، و كار و كسبتان در روز)، چيزى كه هست جمله (بالليل و النهار) بين دو قرين (منامكم و ابتغاوكم ) فاصله شده، براى اينكه هر دو از جنس زمانند، و زمان و آنچه در زمان واقع مى شود شى ء واحد است، علاوه بر اين خود لف، بر مساله اتحاد كمك مى كند.

احتمال هم دارد كه لف و نشرى در كار نباشد، و معناى آيه اين باشد كه : (يكى از آيات خدا خواب شما در شب و روز، و كار و كسبتان در شب و روز است، و ليكن معناى اول روشن تر است، چون در قرآن كريم مكرر آمده، و بهترين معانى آن معنايى است كه قرآن بر آن دلالت كند).

و از آنچه گذشت معلوم شد كه چرا در ذيل آيه فرمود: (ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ).

و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا، و ينزل من السماء ماء، فيحيى به الارض بعد موته

ظاهرا كلمه (يريكم ) كه فعل است، در جاى مصدر نشسته، براى اينكه بايد مى فرمود: يكى ديگر از آيات او نشان دادن برق به شما است، ولى فرموده يكى از آيات او اين است كه برق را به شما نشان مى دهد، پس فعل (نشان مى دهد) در جاى (نشان دادن ) نشسته، و به همين جهت نفرمود: (ان يريكم ) همچنان كه در چند آيه قبل فرمود : (ان خلقكم ) و (ان خلق لكم ) براى اينكه خود فعل، كار مصدر را كرده، و ديگر احتياج به (ان ) مصدريه نيست.

و نشستن فعل در جاى مصدر از لغت هاى خوب عرب است، و مثل معروف در زبانها را هم كه مى گويند: (تسمع بالمعيدى خير من ان تراه - نام معيدى را از دور بشنوى بهتر است از اينكه ببينى ) بر همين لغت حمل مى كنند، و مى گويند معنايش اين است كه : شنيدنت بهتر از ديدنت مر اوراست، و هيچ عيبى ندارد، كه كلام خدا را بر اين معنا حمل كنيم، چون خداى تعالى در اول آيات مورد بحث تعبيرهاى گوناگون كرده، يك جا بدون (ان ) مصدريه آورده و فرموده (يريكم )، و يك جا با (ان ) آورده و فرموده : (ان تقوم ) يك جا خود مصدر را آورده و فرموده : (منامكم ).

البته در خصوص كلمه (يريكم ) احتمال هست كه حرف (ان ) مصدريه در آن حذف شده، و تقدير (ان يريكم ) باشد، مويد اين احتمال اين است كه بعضى كلمه مزبور را با نصب خوانده اند.

احتمال هم دارد از باب حذف مضاف باشد، و تقرير آن (و من آياته آيه ان يريكم البرق - و يكى از آيات او آيت نشاندادن برق به شما است ) باشد، همچنان كه احتمال دارد تقدير آن (و من آياته آيه البرق ) باشد، و جمله (يريكم البرق...) جمله استينافى باشد، و نيز احتمال دارد جمله (من آياته ) متعلق باشد به جمله (يريكم ) و تقدير كلام (يريكم من آياته البرق ) باشد، و نيز احتمال دارد (من آياته ) حال از (البرق ) باشد و تقدير كلام (و يريكم البرق حال كون البرق من آياته ) باشد، يعنى برق را به شما نشان مى دهد، در حالى كه برق يكى از آيات اوست.

اينها وجوه متفرقى است كه خواننده خود به دورى آنها از ذهن آگاه است، علاوه بر اين بعضى از آنها كلام را در اين آيه از سياق آيات سابق كه نظير همين آيه هستند خارج مى سازد، مانند دو وجه اخير.

و جمله (خوفا و طمعا) معنايش (خوفا من الصاعقه، و طمعا فى المطر - ترس از صاعقه و طمع به باران ) است، و تفسير جمله : (و ينزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها) مكرر در اين كتاب گذشت، و معناى جمله (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ) اين است كه : كسانى كه اهل تعقل هستند، مى فهمند كه در اين ميان عنايتى به اين نظام كه سراپا مصلحت است مى باشد، و پديد آمدن، صرفا از باب تصادف و اتفاق نيست.

و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون

مراد از قيام آسمان و زمين در (و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره)

كلمه قيام كه لفظ (تقوم ) مضارع آن است به معناى ايستادن، و در مقابل قعود است كه به معناى نشستن است، و چون معتدل ترين حالات آدمى، كه در آن بر همه كارهايش مسلط است، حالت ايستادگى است، لذا در عرب وقتى بخواهند از ثبوت و استقرار چيزى بر معتدل ترين حالاتش خبر دهند، تعبير به قيام آن چيز مى كنند، همچنان كه در قرآن كريم بر تدبير عالم از ناحيه خدا قيام اطلاق كرده، و فرموده : (افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت ).

و مراد از قيام آسمان و زمين به امر خدا، ثبوت آن دو است بر حالاتى كه عبارت است از حركت و سكون و تغيير و ثبات كه خدا به آنها داده، و اما اينكه كلمه (امر) به چه معناست ؟ آيه (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ) جوابگوى آن است.

(ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون ) - كلمه (اذا) ى اولى شرطيه، و (اذا) ى دومى فجائيه، (ناگهان ) است، كه در جاى (فا) ى جزاء نشسته، و كلمه (من الارض ) متعلق است به كلمه (دعوه ) و جمله دومى عطف است بر محل جمله اولى، چون مراد از جمله (ثم اذا دعاكم...) بعث و رجوع به سوى خدا است، كه جزء آيات نيست، بلكه جمله اى است خبرى كه از امرى خبر مى دهد كه قبلا بر آن استدلال كرده، و بعدا نيز استدلال مى كند.

و اما اينكه بعضى گفته اند: (جمله مذكور بعد از تاويل به مصدر مفرد مى شود، و عطف بر (ان تقوم ) مى گردد، و تقديرش اين است كه : (و من آياته قيام السماء و الارض بامره ثم، خروجكم اذا دعاكم دعوه من الارض ) - يكى ديگر از آيات او قيام آسمان و زمين به امر اوست، و سپس بيرون شدن شما از زمين هنگامى كه شما را بخواند) صحيح نيست. زيرا لازمه اش اين است كه : مساله بعث نيز از آيات باشد، و حال آنكه گفتيم جزء آيات نيست، بلكه يكى از اصول سه گانه اى است كه آيات زمين و آسمان بر آن دلالت مى كند، به شهادت اينكه اگر مساله معاد آيت بود، بايد با اين مساله بر اثبات توحيد استدلال شود و چنين استدلالى معقول نيست، و به فرضى هم كه ممكن باشد با يكى از اصول سه گانه اعتقادى بر ديگرى استدلال شود، مساله توحيد است كه با آن مى توان معاد را اثبات كرد، نه اينكه با معاد توحيد اثبات شود - دقت بفرماييد -.

و از آنجايى كه آيات مذكور در اين فراز يعنى خلقت بشر از خاك، خلقتشان به صورت زوج، اختلاف زبانها و رنگها، خوابيدنشان در شب، و كار و كسبشان در روز، نشان دادن برق به ايشان، و نازل كردن آب از آسمان، همه آياتى بود مربوط به تدبير امر انسان، قهرا جمله (ان تقوم السماء و الارض ) هم به كمك سياق مربوط به تدبير امور انسانها مى شود، و مى خواهد بفرمايد: ثبات آسمان و زمين بر وضع طبيعى و حال عاديشان به طورى كه سازگار با زندگى نوع انسانى و مرتبط با آن باشد يكى از آيات اوست، و آن وقت جمله (ثم اذا دعاكم...)، مترتب بر آن مى شود، ترتبى تاخيرى، و معنايش اين مى شود كه : خروج انسانها از زمين بعد از اين قيام است، و وقتى است كه ديگر آسمان و زمين قائم نيستند، يعنى ويران شده اند، همچنان كه آيات بسيارى ديگر در مواردى از كلام مجيد بر اين خرابى دلالت دارد.

و نيز از اينجا معلوم مى شود كه مراد از جمله سابق هم كه مى فرمود (و من آياته خلق السموات و الارض ) خلقتى است كه : مربوط و نافع به زندگى بشر است، نه اصل خلقت آنها.

يادآورى آيات الهى ديگر: خوابيدن در شب، تلاش در روز، رعد و برق،فرو فرستادن باران و... نكاتى كه در ترتيب بيان آيات وجود دارد

آيات مذكور در اين فراز به طور ترتيب ذكر شده، اول شروع كرده به مساله خلقت انسان، و پيدايش او، آن گاه مساله دو صنف بودن و مرد و زن بودنش، سپس مرتبط بودن وجودش به وجود آسمان و زمين، آنگاه اختلاف زبانها و رنگهايش پس از آن سعى و كوشش ‍ او در طلب رزق، و آرامش و خوابيدنش در شب، آن گاه نشاندادن برق به او، و نازل كردن باران، و در آخر قيام آسمان و زمين تا روزى معين، يعنى روزى كه آن سرآمدى كه براى حيات بشر در زمين مقدر شده به پايان برسد، و آن گاه مساله معاد و از سرگرفتن زندگى اش ذكر شده. اين بود پاره اى از نكاتى كه در ترتيب آيات هست.

نكته ديگر در ترتيب فواصل آنها هست، اول فرموده (يتفكرون )، بعد (للعالمين )، بعد (يسمعون ) سپس (يعقلون ) و از اين ترتيب اين نكته استفاده مى شود كه انسان اول فكر مى كند، بعد عالم مى شود، و بعد هرگاه چيزى از حقايق را شنيد در خود جاى مى دهد، آنگاه پيرامون آن تعقل مى كند - و خدا داناتر است.

و له من فى السموات و الارض كل له قانتون

همان طور كه گفتيم آياتى كه در اين فراز نام برد، همه براى اثبات ربوبيت خداى تعالى و الوهيتش بود، و چون سخن منتهى شد به مساله معاد، و بازگشت به سوى خدا، لذا در دنبال آن استدلال كرد بر امكان آن، و اين استدلال از خلقت و تدبيرى كه در آيات سابق مذكور بود گرفته شده.

همه موجودات تحت از اطاعت تكوينى خداوند هستند

پس جمله (له من فى السموات و الارض ) اشاره است به احاطه ملك حقيقى خدا، كه اثر آن جواز تصرف مالك در ملك خويش، و به دلخواه خويش است، پس خداى تعالى از آنجا كه مالك حقيقى عالم است، در مملوك خود تصرف نموده از نشاه دنيا به آخرت مى برد.

و اين معنا را با جمله (كل له قانتون ) تاكيد فرموده، چون (قنوت ) به معناى لازم بودن اطاعت با خضوع است، همچنان كه راغب نيز اين طور معنا كرده.

و مراد از اطاعت با خضوع - به طورى كه سياق مى رساند - اطاعت تكوينى است، نه اطاعت دستورات شرعى، چون دستورات شرعى گاهى نافرمانى مى شود، و درباره اش نمى توان گفت : (كل له قانتون - همه و همه براى او مطيع و خاضعند).

زيرا منظور از كل حتما جن و انس و ملك است، و همه مطيع اسباب تكوينى هستند، اما ملائكه كه جز خضوع اطاعت ندارند، و اما جن و انس آنها هم منقاد و مطيع علل و اسباب تكوينى هستند، هر چند كه دائما نقشه مى ريزند كه اثر علتى از علل و سببى از اسباب تكوينى را لغو كنند، ولى براى رسيدن به اين منظور باز متوسل به علت و سببى ديگر مى شوند.

از اين هم كه بگذريم خود علم و اراده و اختيارشان از اسباب تكوينى است، پس در هر حال مطيع تكوين هستند، پس در باب تكوين تنها موثر خداست و آنچه او بخواهد مى شود، يعنى آنچه كه علل خارجيش تمام باشد، و اما از آنچه جن و انس بخواهد تنها آن موجود مى شود كه خدا اذن داده باشد، و خواسته باشد، پس مالك همه آنان و آنچه را كه مالكند خدا است.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس