به نام خداوند رحمتگر مهربان
الف لام راء كتابى است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است«1»
كه جز خدا را نپرستيد به راستى من از جانب او براى شما هشداردهنده و بشارتگرم«2»
و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد [تا اينكه] شما را با بهرهمندى نيكويى تا زمانى معين بهرهمند سازد و به هر شايسته نعمتى از ك ر م خود عطا كند و اگر رويگردان شويد من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم«3»
بازگشتشما به سوى خداست و او بر هر چيزى تواناست«4»
آگاه باشيد كه آنان دل مىگردانند [و مىكوشند] تا [راز خود را] از او نهفته دارند آگاه باشيد آنگاه كه آنان جامههايشان را بر سر مىكشند [خدا] آنچه را نهفته و آنچه را آشكار مىدارند مىداند زيرا او به اسرار سينهها داناست«5»
و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست و [او] قرارگاه و محل مردنش را مىداند همه [اينها] در كتابى روشن [ثبت] است«6»
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد قطعا كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحرى آشكار نيست«7»
و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تاخير افكنيم حتما خواهند گفت چه چيز آن را باز مىدارد آگاه باش روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت«8»
و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم سپس آن را از وى سلب كنيم قطعا نوميد و ناسپاس خواهد بود«9»
و اگر پس از محنتى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم حتما خواهد گفت گرفتاريها از من دور شد بىگمان او شادمان و فخرفروش است«10»
مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كردهاند [كه] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود«11»
و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مىشود ترك گويى و سينهات بدان تنگ گردد كه مىگويند چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده يا فرشتهاى با او نيامده است تو فقط هشداردهندهاى و خدا بر هر چيزى نگهبان است«12»
يا مىگويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مىگوييد ده سوره برساختهشده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد«13»
پس اگر شما را اجابت نكردند بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست و اينكه معبودى جز او نيست پس آيا شما گردن مىنهيد«14»
كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند [جزاى] كارهايشان را در آنجا به طور كامل به آنان مىدهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد«15»
اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش برايشان نخواهد بود و آنچه در آنجا كردهاند به هدر رفته و آنچه انجام مىدادهاند باطل گرديده است«16»
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد] آنان [كه در جستجوى حقيقتاند] به آن مىگروند و هر كس از گروههاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعدهگاه اوست پس در آن ترديد مكن كه آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمىكنند«17»
و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد آنان بر پروردگارشان دروغ عرضه مىشوند و گواهان خواهند گفت اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند هان لعنتخدا بر ستمگران باد«18»
همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىشمارند و خود آخرت را باور ندارند«19»
آنان در زمين درماندهكنندگان [خدا] نيستند و جز خدا دوستانى براى آنان نيست عذاب براى آنان دو چندان مىشود آنان توان شنيدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمىديدند«20»
اينانند كه به خويشتن زيان زده و آنچه را به دروغ برساخته بودند از دست دادهاند«21»
شك نيست كه آنان در آخرت زيانكارترند«22»
بىگمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و [با فروتنى] به سوى پروردگارشان آرام يافتند آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود«23»
مثل اين دو گروه چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست آيا در مثل يكسانند پس آيا پند نمىگيريد«24»
و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم [گفت] من براى شما هشداردهندهاى آشكارم«25»
كه جز خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم«26»
پس سران قومش كه كافر بودند گفتند ما تو را جز بشرى مثل خود نمىبينيم و جز [جماعتى از] فرومايگان ما آن هم نسنجيده نمىبينيم كسى تو را پيروى كرده باشد و شما را بر ما امتيازى نيست بلكه شما را دروغگو مىدانيم«27»
گفت اى قوم من به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آيا ما [بايد] شما را در حالى كه بدان اكراه داريد به آن وادار كنيم«28»
و اى قوم من بر اين [رسالت] مالى از شما درخواست نمىكنم مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى را كه ايمان آوردهاند طرد نمىكنم قطعا آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد ولى شما را قومى مىبينم كه نادانى مىكنيد«29»
و اى قوم من اگر آنان را برانم چه كسى مرا در برابر خدا يارى خواهد كرد آيا عبرت نمىگيريد«30»
و به شما نمىگويم كه گنجينههاى خدا پيش من است و غيب نمىدانم و نمىگويم كه من فرشتهام و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود«31»
گفتند اى نوح واقعا با ما جدال كردى و بسيار [هم] جدال كردى پس اگر از راستگويانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مىدهى براى ما بياور«32»
گفت تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براى شما مىآورد و شما عاجز كننده [او] نخواهيد بود«33»
و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد اندرز من شما را سودى نمىبخشد او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مىشويد«34»
يا [در باره قرآن] مىگويند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم كردهام گناه من بر عهده خود من است و[لى] من از جرمى كه به من نسبت مىدهيد بركنارم«35»
و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون] ايمان آوردهاند هرگز [كسى] ايمان نخواهد آورد پس از آنچه مىكردند غمگين مباش«36»
و زير نظر ما و [به] وحى ما كشتى را بساز و در باره كسانى كه ستم كردهاند با من سخن مگوى چرا كه آنان غرق شدنىاند«37»
و [نوح] كشتى را مىساخت و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مىگذشتند او را مسخره مىكردند مىگفت اگر ما را مسخره مىكنيد ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مىكنيد مسخره خواهيم كرد«38»
به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده درمىرسد و بر او عذابى پايدار فرود مىآيد«39»
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد فرموديم در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت با كسانت مگر كسى كه قبلا در باره او سخن رفته است و كسانى كه ايمان آوردهاند حمل كن و با او جز [عده] اندكى ايمان نياورده بودند«40»
و [نوح] گفت در آن سوار شويد به نام خداست روانشدنش و لنگرانداختنش بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است«41»
و آن [كشتى] ايشان را در ميان موجى كوهآسا مىبرد و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد اى پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش«42»
گفت به زودى به كوهى پناه مىجويم كه مرا از آب در امان نگاه مىدارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارندهاى نيست مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرقشدگان گرديد«43»
و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار«44»
و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داورانى«45»
فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مىدهم كه مبادا از نادانان باشى«46»
گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم«47»
گفته شد اى نوح با درودى از ما و بركتهايى بر تو و بر گروههايى كه با تواند فرود آى و گروههايى هستند كه به زودى برخوردارشان مىكنيم سپس از جانب ما عذابى دردناك به آنان مىرسد«48»
اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم پيش از اين نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آن تقواپيشگان است«49»
و به سوى [قوم] عاد برادرشان هود را [فرستاديم هود] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد جز او هيچ معبودى براى شما نيستشما فقط دروغ پردازيد«50»
اى قوم من براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىكنم پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده است نيست پس آيا نمىانديشيد«51»
و اى قوم من از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد و تبهكارانه روى بر مگردانيد«52»
گفتند اى هود براى ما دليل روشنى نياوردى و ما براى سخن تو دست از خدايان خود برنمىداريم و تو را باور نداريم«53»
[چيزى] جز اين نمىگوييم كه بعضى از خدايان ما به تو آسيبى رساندهاند گفت من خدا را گواه مىگيرم و شاهد باشيد كه من از آنچه جز او شريك وى مىگيريد بيزارم«54»
پس همه شما در كار من نيرنگ كنيد و مرا مهلت مدهيد«55»
در حقيقت من بر خدا پروردگار خودم و پروردگار شما توكل كردم هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه او مهار هستىاش را در دست دارد به راستى پروردگار من بر راه راست است«56»
پس اگر روى بگردانيد به يقين آنچه را كه به منظور آن به سوى شما فرستاده شده بودم به شما رسانيدم و پروردگارم قومى جز شما را جانشين [شما] خواهد كرد و به او هيچ زيانى نمىرسانيد در حقيقت پروردگارم بر هر چيزى نگاهبان است«57»
و چون فرمان ما دررسيد هود و كسانى را كه با او گرويده بودند به رحمتى از جانب خود نجات بخشيديم و آنان را از عذابى سخت رهانيديم«58»
و اين [قوم] عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستيزهجوى رفتند«59»
و [سرانجام] در اين دنيا و روز قيامت لعنت بدرقه [راه] آنان گرديد آگاه باشيد كه عاديان به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر عاديان قوم هود«60»
و به سوى [قوم] ثمود برادرشان صالح را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد براى شما هيچ معبودى جز او نيست او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد پس از او آمرزش بخواهيد آنگاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك [و] اجابتكننده است«61»
گفتند اى صالح به راستى تو پيش از اين ميان ما مايه اميد بودى آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز مىدارى و بىگمان ما از آنچه تو ما را بدان مىخوانى سخت دچار شكيم«62»
گفت اى قوم من چه بينيد اگر [در اين دعوا] بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و از جانب خود رحمتى به من داده باشد پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى در برابر خدا مرا يارى مىكند در نتيجه شما جز بر زيان من نمىافزاييد«63»
و اى قوم من اين مادهشتر خداست كه براى شما پديدهاى شگرف است پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مىگيرد«64»
پس آن [مادهشتر] را پى كردند و [صالح] گفتسه روز در خانههايتان برخوردار شويد اين وعدهاى بىدروغ است«65»
پس چون فرمان ما در رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمتخود رهانيديم و از رسوايى آن روز [نجات داديم] به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكستناپذير است«66»
و كسانى را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ [مرگبار] فرا گرفت و در خانههايشان از پا درآمدند«67»
گويا هرگز در آن [خانهها] نبودهاند آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر ثمود«68»
و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسـخ داد سلام و ديرى نپاييد كه گوسالهاى بريان آورد«69»
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمىشود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم«70»
و زن او ايستاده بود خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم«71»
[همسر ابراهيم] گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است«72»
گفتند آيا از كار خدا تعجب مىكنى رحمتخدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بىگمان او ستودهاى بزرگوار است«73»
پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مىكرد«74»
زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشتكننده [به سوى خدا] بود«75»
اى ابراهيم از اين [چون و چرا] روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بىبازگشت استخواهد آمد«76»
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به [آمدن] آنان ناراحت و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت امروز روزى سخت است«77»
و قوم او شتابان به سويش آمدند و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند [لوط] گفت اى قوم من اينان دختران منند آنان براى شما پاكيزهترند پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد آيا در ميان شما آدمى عقلرس پيدا نمىشود«78»
گفتند تو خوب مىدانى كه ما را به دخترانتحاجتى نيست و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم«79»
[لوط] گفت كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم«80»
گفتند اى لوط ما فرستادگان پروردگار توييم آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت پس پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد مگر زنت كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد بىگمان وعدهگاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست«81»
پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گلهاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم«82»
[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانزده بود و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست«83»
و به سوى [اهل] م دي ن برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد براى شما جز او معبودى نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد به راستى شما را در نعمت مىبينم و[لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم«84»
و اى قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد«85»
اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم«86»
گفتند اى شعيب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مىپرستيدهاند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم راستى كه تو بردبار فرزانهاى«87»
گفت اى قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم و او از سوى خود روزى نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست بر او توكل كردهام و به سوى او بازمىگردم«88»
و اى قوم من زنهار تا مخالفتشما با من شما را بدانجا نكشاند كه [بلايى] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما [نيز] برسد و قوم لوط از شما چندان دور نيست«89»
و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است«90»
گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه را كه مىگويى نمىفهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مىكرديم و تو بر ما پيروز نيستى«91»
گفت اى قوم من آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشتسر خود گرفتهايد [و فراموشش كردهايد] در حقيقت پروردگار من به آنچه انجام مىدهيد احاطه دارد«92»
و اى قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مىكنم به زودى خواهيد دانست كه عذاب رسواكننده بر چه كسى فرود مىآيد و دروغگو كيست و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم«93»
و چون فرمان ما آمد شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمتى از جانب خويش نجات داديم و كسانى را كه ستم كرده بودند فرياد [مرگبار] فرو گرفت و در خانههايشان از پا درآمدند«94»
گويى در آن [خانهها] هرگز اقامت نداشتهاند هان مرگ بر [مردم] م دي ن همان گونه كه ثمود هلاك شدند«95»
و به راستى موسى را با آيات خود و حجتى آشكار«96»
به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستاديم ولى [سران] از فرمان فرعون پيروى كردند و فرمان فرعون صواب نبود«97»
روز قيامت پيشاپيش قومش مىرود و آنان را به آتش درمىآورد و [دوزخ] چه ورودگاه بدى براى واردان است«98»
و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند و چه بد عطايى نصيب آنان مىشود«99»
اين از خبرهاى آن شهرهاست كه آن را بر تو حكايت مىكنيم بعضى از آنها [هنوز] بر سر پا هستند و [بعضى] بر باد رفتهاند «100»
و ما به آنان ستم نكرديم ولى آنان به خودشان ستم كردند پس چون فرمان پروردگارت آمد خدايانى كه به جاى خدا[ى حقيقى] مىخواندند هيچ به كارشان نيامد و جز بر هلاكت آنان نيفزود «101»
و اين گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت وقتى شهرها را در حالى كه ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت آرى [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است «102»
قطعا در اين [يادآوريها] براى كسى كه از عذاب آخرت مىترسد عبرتى است آن [روز] روزى است كه مردم را براى آن گرد مىآورند و آن [روز] روزى است كه [جملگى در آن] حاضر مىشوند «103»
و ما آن را جز تا زمان معينى به تاخير نمىافكنيم «104»
روزى [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وى سخن نگويد آنگاه بعضى از آنان تيرهبختند و [برخى] نيكبخت «105»
و اما كسانى كه تيرهبختشدهاند در آتش فرياد و نالهاى دارند «106»
تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد «107»
و اما كسانى كه نيكبختشدهاند تا آسمانها و زمين برجاست در بهشت جاودانند مگر آنچه پروردگارت بخواهد [كه اين] بخششى است كه بريدنى نيست «108»
پس در باره آنچه آنان [=مشركان] مىپرستند در ترديد مباش آنان جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مىپرستيدند نمىپرستند و ما بهره ايشان را تمام و ناكاسته خواهيم داد «109»
و به حقيقت ما به موسى كتاب [آسمانى] داديم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعدهاى پيشى نگرفته بود قطعا ميان آنها داورى شده بود و بى گمان آنان در باره آن در شكى بهتانآميزند «11
و قطعا پروردگارت [نتيجه] اعمال هر يك را به تمام [و كمال] به آنان خواهد داد چرا كه او به آنچه انجام مىدهند آگاه است «111»
پس همان گونه كه دستور يافتهاى ايستادگى كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مىدهيد بيناست «112»
و به كسانى كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مىرسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام يارى نخواهيد شد «113»
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار زيرا خوبيها بديها را از ميان مىبرد اين براى پندگيرندگان پندى است«114»
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىگرداند «115»
پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند «116»
و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند به ستم هلاك كند «117»
و اگر پروردگار تو مىخواست قطعا همه مردم را امت واحدى قرار مىداد در حالى كه پيوسته در اختلافند «118»
مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين آنان را آفريده است و وعده پروردگارت [چنين] تحقق پذيرفته است [كه] البته جهنم را از جن و انس يكسره پر خواهم كرد «119»
و هر يك از سرگذشتهاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مىكنيم چيزى است كه دلت را بدان استوار مىگردانيم و در اينها حقيقت براى تو آمده و براى مؤمنان اندرز و تذكرى است «120»
و به كسانى كه ايمان نمىآورند بگو بر حسب امكانات خود عمل كنيد كه ما [هم] عمل خواهيم كرد «121»
و منتظر باشيد كه ما [نيز] منتظر خواهيم بود «122»
و نهان آسمانها و زمين از آن خداست و تمام كارها به او بازگردانده مىشود پس او را پرستش كن و بر او توكل نماى و پروردگار تو از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست «123»