به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.
المص (1)
اين کتابي [با عظمت] است که به سوي تو نازل شده است؛ پس نبايد در سينه ات از ناحيه [تبليغِ] آن تنگي و فشار باشد، تا به وسيله آن مردم را بيم دهي، و براي مؤمنان [مايه] تذکّر و پند باشد. ( 2 )
آنچه را از سوي پروردگارتان به جانب شما نازل شده پيروي کنيد، و از معبوداني غير او پيروي ننماييد، ولي بسيار اندک و کم، پند مي گيريد. ( 3 )
چه بسيار شهرهايي که اهلش را [به سبب گناهانشان] هلاک کرديم و عذاب ما در حالي که شب يا نيم روز در استراحت و آرامش بودند، به آنان رسيد!! ( 4 )
زماني که عذاب ما به سويشان آمد، اعترافشان جز اين نبود که گفتند: قطعاً ما ستمکار بوده ايم. ( 5 ) [
روز قيامت] از کساني که پيامبران به سويشان فرستاده شده [درباره پذيرفتن و نپذيرفتن رسالت پيامبران]، و از شخص پيامبران [درباره تبليغ دين] به طور يقين پرسش خواهيم کرد. ( 6 )
بي ترديد براي آنان [در آن روز، عقايد، اعمال و اخلاقشان را] از روي دانشي [دقيق و فراگير] بيان خواهيم کرد؛ [زيرا] ما هيچ گاه از آنان غايب نبوده ايم. ( 7 )
ميزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است؛ پس کساني که اعمال وزن شده آنان سنگين و با ارزش باشد، رستگارند. (8)
و کساني که اعمال وزن شده آنان سبک و بي ارزش باشد، به سبب اينکه همواره به آيات ما ستم مي ورزيدند، به خود زيان زده [و سرمايه وجودشان راتباه کرده] اند. ( 9 )
و شما را در زمين جاي داديم، و در آن براي شما وسايل و ابزارزندگي قرار داديم، ولي بسيار اندک و کم، سپاس مي گزاريد. ( 10 )
و شما را آفريديم، سپس شما را صورت گري کرديم، آن گاه به فرشتگان گفتيم: بر آدم سجده کنيد؛ بي درنگ همه سجده کردند، جز ابليس که از سجده کنندگان نبود(11)
خدا فرمود: هنگامي که تو را امر کردم، چه چيز تو را مانع شد که سجده نکردي؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پديد آورده اي و او را از گِل آفريدي. ( 12 )
خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت [که عرصه فروتني و فرمانبرداري است] فرود آي؛ زيرا تو را نرسد که در اين جايگاه بلند، بزرگ منشي کني پس بيرون شو که قطعاً از خوارشدگاني. ( 13 )
گفت: مرا تا روزي که [مردگان] برانگيخته شوند، مهلت ده. ( 14 )
خدا فرمود: البته تو از مهلت يافتگاني. ( 15 )
گفت: به سبب اينکه مرا به بيراهه و گمراهي انداختي، يقيناً بر سر راه راست تو [که رهروانش را به سعادت ابدي مي رساند] در کمين آنان خواهم نشست. ( 16 )
سپس از پيش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان مي تازم و [تا جايي آنان را دچار وسوسه و اغواگري مي کنم که] بيشترشان را سپاس گزار نخواهي يافت. ( 17 )
خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت نکوهيده و مطرود بيرون شو که قطعاً هر که از آنان از تو پيروي کند، بي ترديد جهنم را از همه شما لبريز خواهم کرد. ( 18 )
و [گفتيم:] اي آدم! تو و همسرت در اين بهشت سکونت گيريد، و از هر جا [و هر نوع ميوه اي] که خواستيد بخوريد، و به اين درخت نزديک مشويد که ازستمکاران [بر خود] خواهيد شد. ( 19 )
پس شيطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از شرمگاه بدنشان بر آنان پوشيده بود نمايان کند، [وسوسه اش اين بود که به هر دو] گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نکرده مگر از اين جهت که مبادا دو فرشته گرديد، يا از جاودانان شويد. ( 20 )
و براي هر دو سوگند سخت و استوار ياد کرد که يقيناً من براي شما از خير خواهانم [و قصد فريب شما را ندارم] ( 21)
پس آن دو را با مکر و فريب از مقام و منزلتشان فرود آورد [و به خوردن درخت ممنوعه نزديک کرد]، هنگامي که از آن درخت چشيدند، شرمگاه بدنشان بر دو نفرشان نمايان شد و هر دو دست به کار چسبانيدن برگ [درختان] بهشت به خود شدند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: آيا من شما را از آن درخت نهي نکردم، وبه شما نگفتم: بي ترديد شيطان براي شما دشمني آشکار است؟! ( (22)
گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزي و به ما رحم نکني مسلماً از زيانکاران خواهيم بود. ( 23 )
خدا فرمود: از اين جايگاه و مقام فرود آييد، در حالي که دشمن يکديگريد، و براي شما در زمين تا مدتي قرارگاه و مايه برخورداري است. ( 24 )
پروردگار فرمود: در آن زندگي مي کنيد، و در آن مي ميريد، و از آن بيرون مي آييد. ( 25 )
اي فرزندان آدم! ما لباسي که شرمگاهتان را مي پوشاند، و لباسي فاخر و گران که مايه زينت و جمال است، براي شما نازل کرديم؛ و لباس تقوا [که انسان را از آلودگي هاي ظاهر و باطن بازمي دارد] بهتر است، و اين [لباس که با استفاده از آن انسان به سعادت ابدي مي رسد] از نشانه هاي خداست، باشد که متذکّر [اين حقيقت] شوند. ( 26 )
اي فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد چنان که پدر و مادرتان را [با فريبکاريش] از بهشت بيرون کرد، لباسشان را از اندامشان بر مي کشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند، او و دار و دسته اش شما را از آنجا که شما آنان را نمي بينيد مي بينند، ما شياطين را سرپرست و ياران کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند. ( 27 )
چون کار زشتي مرتکب مي شوند، مي گويند: پدرانمان را بر آن [کار] يافتيم و خدا ما را به آن فرمان داده. بگو: يقيناً خدا به کار زشت فرمان نمي دهد، آيا چيزي را که نمي دانيد [از روي جهل و ناداني] به خدا نسبت مي دهيد؟! ( 28 )
بگو: پروردگارم به ميانه روي [در همه امور و به اجتناب از افراط و تفريط] فرمان داده و [امر فرموده]: در هر مسجدي [به هنگام عبادت] روي [دل] خود را [آن گونه] متوجه خدا کنيد [که از هر چيزي غير او مُنقطع شود]، و او را در حالي که ايمان و عبادت را براي وي از هر گونه شرکي خالص مي کنيد بخوانيد؛ همان گونه که شما را آفريد، [پس از مرگ به او] بازمي گرديد. ( 29 )
در حالي که گروهي را [به خاطر داشتن لياقت] هدايت کرد، و گروهي [به سبب نداشتن شايستگي] گمراهي بر آنان ثابت و قطعي شد، چون اينان شياطين را به جاي خدا سرپرستان و دوستان خود گرفتند، وگمان مي کنند که راه يافتگانند(30)
اي فرزندان آدم! [هنگام هر نماز و] در هر مسجدي، آرايش و زينتِ [مادي و معنوي خود را متناسب با آن عمل و مکان] همراه خود برگيريد، و بخوريد و بياشاميد و اسراف نکنيد؛ زيرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد. ( 31)
بگو: زينت هاي خدا و روزي هاي پاکيزه اي را که براي بندگانش پديد آورد، چه کسي حرام کرده؟! بگو: اين [زينتها و روزي هاي پاکيزه] در زندگي دنيا براي کساني است که ايمان آورده اند [البته اگر چه غير مؤمنان هم با آنان در بهرهوري شريکند، ولي] در قيامت فقط ويژه مؤمنان است؛ ما اين گونه آيات خود را براي گروهي که مي دانند [و اهل دانش و بصيرت اند] بيان مي کنيم. ( 32 )
بگو: پروردگارم فقط کارهاي زشت را چه آشکارش باشد و چه پنهانش، و گناه و ستم ناحق را، و اينکه چيزي را که خدا بر حقّانيّت آن دليلي نازل نکرده شريک او قرار دهيد، و اينکه اموري را از روي ناداني و جهالت به خدا نسبت دهيد، حرام کرده است. ( 33 )
براي هر امتي زماني [معين و اجلي محدود] است، هنگامي که اجلشان سرآيد، نه ساعتي پس مي مانند و نه ساعتي پيش مي افتند. ( 34 )
اي فرزندان آدم! چون پيامبراني از جنس خودتان به سويتان آيند که آياتم را بر شما بخوانند [به آنان ايمان آوريد و آياتم را عمل کنيد]؛ پس کساني که [از مخالفت با آنان] بپرهيزند و [مفاسد خود را] اصلاح کنند، نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين شوند. (35)
و آنان که آيات ما را تکذيب کردند، و از پذيرفتن آنها تکبّر ورزيدند اهلِ آتش و در آن جاودانه اند. ( 36 )
پس ستمکارتر از کساني که بر خدا دروغ مي بندند، يا آيات او را تکذيب مي کنند، کيست؟! آنانند که سهمشان از آنچه که [از نعمت ها] مقرّر و مقدّر شده به آنان مي رسد. تا هنگامي که فرستادگان ما براي ستاندن جانشان به سويشان آيند، مي گويند: بت ها و معبودهايي که به جاي خدا مي پرستيديد، کجايند؟ [تا شما را از سختي هاي مرگ و پس از آن نجات دهند] مي گويند: از دست ما رفتند؛ و بر ضد خود گواهي دهند که کافر بوده اند. (37)
خدا مي فرمايد: شما هم در ميان گروه هايي از جن و انس که پيش از شما بودند در آتش درآييد، هرگاه گروهي وارد شوند، هم مسلکان خود را لعنت کنند تا آنکه همه آنان با خفت و خواري در آتش جمع شوند، آن گاه پيروانشان درباره پيشوايانشان گويند: پروردگارا! اينان ما را به گمراهي کشيدند، پس عذابشان را از آتش، دو چندان گردان؛ خدا مي فرمايد: براي هر کدامتان دو چندان است، ولي نمي دانيد. ( 38 )
و پيشوايانشان به پيروانشان گويند: شما را بر ماهيچ برتري و امتيازي نيست [که عذابتان کمتر باشد] پس به کيفر آن اعمال زشتي که مرتکب مي شديد، عذاب را بچشيد. ( 39 )
قطعاً کساني که آيات ما را تکذيب کردند، و از پذيرفتن آنها تکبّر ورزيدند، درهاي آسمان [براي نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمي شوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآيد!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] اين گونه گنهکاران را کيفر مي دهيم
. ( 40 )
براي آنان بستري از دوزخ و برفرازشان پوشش هايي از آتش است، و ما اين گونه ستمکاران را پاداش مي دهيم. ( 41)
و کساني که ايمان آوردند و [به اندازه طاقت خود] کارهاي شايسته انجام دادند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند، [چرا که] ما هيچ کس را جز به اندازه طاقتش تکليف نمي کنيم. ( 42 )
و آنچه از کينه و خشم در سينه هاي آنان است، بَر مي کنيم [تا در بهشت با خوشي و سلامت کامل کنار هم زندگي کنند؛] از زير [کاخ ها و عمارت هاي] شان نهرها جاري است و مي گويند: و همه ستايش ها ويژه خداست که ما را به اين [نعمت ها] هدايت کرد، و اگر خدا ما را هدايت نمي کرد هدايت نمي يافتيم، مسلماً پيامبران پروردگارمان حق را به سوي ما آوردند، و ندايشان مي دهند به پاداش اعمال شايسته اي که همواره انجام مي داديد، اين بهشت را به ارث برديد.(43)
و بهشتيان، دوزخيان را آواز مي دهند که ما آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق يافتيم، آيا شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، حق يافتيد؟ گويند: آري؛ پس آواز دهنده اي در ميان آنان آواز دهد که لعنت خدا بر ستمکاران باد. (44)
هم آنان که مردم را همواره از راه خدا بازمي دارند و مي خواهند آن را [با وسوسه و اغواگري] کج نشان دهند، و ايشان به روز قيامت کافرند. ( 45 )
و ميان آن دو [گروه بهشتيان و دوزخيان] حائلي است، و بر اعراف، مرداني [با مقام و منزلت اند] که هر کدام از دو گروه را به نشانه هايشان مي شناسند، و بهشتيان را که وارد بهشت نشده اند، ولي ورود به آن را اميد دارند، آواز مي دهند که درود بر شما. ( 46 )
و چون بهشتيان، چشمانشان ناخواسته به سوي دوزخيان گردانده شود، گويند: پروردگارا! ما را با گروه ستمکاران قرار مده. (47)
و اهل اعراف مرداني را که از نشانه هايشان مي شناسند، آواز مي دهند [و به عنوان سرزنش] مي گويند: [امکانات ماديو] جمعيت [انساني] شما و تکبّري که مي ورزيديد، عذابي را از شما دفع نکرد. ( 48 ) [
سپس با توجه دادن دوزخيان به سوي اهل ايمان مي گويند:] آيا اينان کساني نبودند که در دنيا سوگند ياد مي کرديد که خدا آنان را به رحمتي نمي رساند؟ [پس به مؤمنان مي گويند:] به بهشت در آييد که نه بيمي برشماست و نه اندوهگين مي شويد. ( 49 )
و دوزخيان بهشتيان را آواز مي دهند که از آب [خوشگوار] يا از آنچه خدا روزي شما فرموده بر ما فرو ريزيد. [بهشتيان] گويند: خدا آب و نعمت هاي بهشتي را بر کافران حرام کرده است. ( 50 )
آنان که دينشان را سرگرمي و بازي گرفتند و زندگي دنيا آنان را فريفت، پس ما امروز از ياد مي بريمشان، همان گونه که آنان ديدار امروزشان را از ياد بردند وهمواره آيات ما را انکار مي کردند.(51)
و براي آنان کتابي [عظيم و با ارزش] آورديم که آن را از روي دانشي [گسترده و دقيق] بيان کرديم، در حالي که براي گروهي که ايمان آوردند، سراسر هدايت و رحمت است. ( 52 )
آيا [منکران قرآن براي باور کردن آن] جز تحقّق وعده هايش را انتظار مي برند؟! روزي که حقايق بيان شده در آن [به صورتي ظاهر و آشکار] بيايد، کساني که از پيش، آن را فراموش کرده بودند، مي گويند: يقيناً فرستادگان پروردگارمان حق را آوردند [ولي ما آن را نپذيرفتيم،] پس آيا [در چنين روزي] شفاعت کنندگاني براي ما هست که ما را شفاعت کنند يا [به دنيا] بازگردانده مي شويم تا کاري غير آنچه انجام مي داديم، انجام دهيم؟! به راستي آنان [سرمايه] وجودشان را تباه کردند و آنچه را به دروغ [به عنوان شريک خدا به خدا] نسبت مي دادند [از دستشان رفت و] گم شد. ( 53 )
به يقين پروردگار شما خداست که آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر تخت [فرمانروايي و تدبير امور آفرينش] چيره و مسلط شد، شب را در حالي که همواره با شتابْ روز را مي جويد بر روز مي پوشاند، و خورشيد و ماه و ستارگان را که مُسخّر فرمان اويند [پديد آورد]؛ آگاه باشيد که آفريدن و فرمان [نافذ نسبت به همه موجودات] مخصوص اوست؛ هميشه سودمند و با برکت است، پروردگار عالميان. ( 54 )
پروردگارتان را از روي فروتني و زاري و مخفيانه بخوانيد [و از آداب و شرايط دعا تجاوز نکنيد]؛ يقيناً خدا متجاوزان را دوست ندارد. ( 55 )
و در زمين پس از اصلاح آن [به وسيله رسالت پيامبران] فساد مکنيد، و خدا را از روي بيم و اميد بخوانيد، که يقيناً رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است. ( 56 )
و اوست که بادها را پيشاپيشِ [بارانِ] رحمتش به عنوان مژده دهنده مي فرستد تا هنگامي که ابرهاي سنگين بار را بردارند، آن را به سوي سرزميني مرده مي رانيم، پس به وسيله آن باران نازل مي کنيم و به وسيله باران از هر نوع ميوه [از زمين] بيرون مي آوريم [و] مردگان را نيز [در روز قيامت] اين گونه [از لابلاي گورها] بيرون مي آوريم، [باد، ابر، باران، زمين، روييدن گياهان و انواع ميوه ها را مثل زديم] تا متذکّر و يادآور [اراده و قدرت بي نهايت خدا] شويد.(57)
و زمين پاک است که گياهش به اذن پروردگارش بيرون مي آيد، و زميني که ناپاک است، جز گياهي اندک و بي سود از آن بيرون نمي آيد؛ اين گونه نشانه ها را براي گروهي که سپاس گزارند [به صورت هاي گوناگون] بيان مي کنيم. ( 58 )
به يقين، نوح را به سوي قومش فرستاديم، پس به آنان گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد، که شما را جز او معبودي نيست، من قطعاً از عذاب روزي بزرگ بر شما مي ترسم. ( 59 )
اشراف و سران قومش گفتند: مسلماً ما تو را در گمراهي آشکار مي بينيم! ( 60 )
گفت: اي قوم من! هيچ گمراهي و انحرافي در من نيست، بلکه من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيانم. ( 61)
پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم، و براي شما خيرخواهي مي کنم و از سوي خدا حقايقي را مي دانم که شما نمي دانيد. ( 62 )
آيا تعجب کرديد که بر مردي از جنس خودتان معارفي از سوي پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنيا و آخرت] بيم دهد، و تا شما پرهيزکاري کنيد و براي اينکه مورد رحمت قرار گيريد؟! ( 63 )
پس او را تکذيب کردند، ما هم او و کساني که در کشتي همراهش بودند، نجات داديم و کساني که آيات ما را تکذيب کردند، غرق نموديم؛ زيرا آنان گروهي کوردل بودند. ( 64 )
و به سوي قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم، گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد که شما را جز او معبودي نيست، آيا [از زشتي ها] نمي پرهيزيد(65)
اشراف و سران قومش که کافر بودند گفتند: ما تو را در سبک مغزي و ناداني مي بينيم و تو را از دروغگويان مي پنداريم!! (66)
گفت: اي قوم من! در من هيچ سبک مغزي و ناداني نيست، بلکه من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيانم. (67)
پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و براي شما خيرخواهي اَمينم. ( 68 )
آيا تعجب کرديد که بر مردي از جنس خودتان معارفي از سوي پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنيا و آخرت] بيم دهد؟! و به ياد آوريد که شما را جانشيناني پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرينش [جسم و جان] نيرومندي و قدرت افزود، پس نعمت هاي خدا را به ياد آوريد تا رستگار شويد. ( 69 )
گفتند: آيا به سوي ما آمده اي که ما فقط خدا را بپرستيم، و آنچه را پدرانمان مي پرستيدند واگذاريم؟ اگر از راستگوياني آنچه را از عذاب و گزند به ما وعده مي دهي براي ما بياور. ( 70 )
گفت: يقيناً از سوي پروردگارتان بر شما عذاب و خشمي مقرّر شده، آيا درباره نام هاي [بي هويتي] که خود و پدرانتان بت ها را به آن ناميده ايد، و خدا هيچ دليل و برهاني بر [حقّانيّت] آنان نازل نکرده با من مجادله و ستيزه مي کنيد؟ پس منتظر [عذاب خدا] باشيد و من هم با شما از منتظرانم. ( 71)
پس [هنگام نزول عذاب] او و کساني را که همراهش بودند به رحمتي از سوي خود نجات داديم و بنياد آنان که آيات ما را تکذيب کردند و مؤمن نبودند، برکنديم. ( 72 )
و به سوي قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم، گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد که شما را جز او معبودي نيست، براي شما دليلي روشن از جانب پروردگارتان آمده است، اين ماده شتر [از سوي] خدا براي شما نشانه اي [بر صدق رسالت من] است، پس او را واگذاريد تا در زمين خدا بخورد و آزار و گزندي به او نرسانيد که عذابي دردناک شما را خواهد گرفت(73)
و به ياد آوريد که خدا شما را جانشيناني پس از قوم عاد قرار داد، و در زمين، جاي [مناسبي] به شما بخشيد که از مکان هاي هموارش براي خود قصرها بنا مي کنيد، و از کوه ها خانه هايي مي تراشيد، پس نعمت هاي خدا را ياد کنيد و در زمين تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنيد. ( 74 )
اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشي مي ورزيدند به مستضعفاني که ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد که صالح از سوي پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور يقين ما به آييني که فرستاده شده مؤمنيم. ( 75 )
مستکبران گفتند: ما به آييني که شما به آن ايمان آورديد، کافريم! ( 76 )
پس آن ماده شتر را پي کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپيچي نمودند و به صالح گفتند: اگر از پيامبران هستي عذابي که همواره به ما وعده مي دهي، بياور. ( 77 )
پس زلزله اي سخت آنان را فرا گرفت، و در خانه هايشان [به رو درافتاده] جسمي بي جان شدند! ( 78 )
پس صالح از آنان روي گرداند و گفت: اي قوم من! قطعاً من پيام پروردگارم را به شما رساندم، و برايتان خيرخواهي کردم، ولي شما خيرخواهان را دوست نداريد. ( 79 )
و لوط را [به ياد آوريد] هنگامي که به قومش گفت: آيا آن کار بسيار زشت و قبيح را که هيچ کس از جهانيان در آن بر شما پيشي نگرفته است، مرتکب مي شويد؟! ( 80 )
شما [بدون توجه به حقوق همسران و غافل از اينکه نعمت غريزه جنسي براي بقاي نسل است] از روي ميل شديدي که به آن [کار بسيار زشت] داريد به سوي مردان مي آييد، [نه فقط در اين کار متجاوز از حدود انسانيّت هستيد] بلکه در امور ديگر هم گروهي زياده طلب هستيد.(81)
وپاسـخ قومش جز اين نبود که به يکديگر گفتند: اينان را از شهرتان بيرون کنيد؛ زيرا مردماني اند که همواره خود را پاک نشان مي دهند. ( 82 )
پس او و اهلش را نجات داديم مگر همسرش که از باقي ماندگان [در ميان کافران] بود. ( 83 )
و بر آنان بارشي [بي نظير از سنگ هاي آتشين] بارانديم، پس با تأمل بنگر که سرانجام گنهکاران چگونه بود؟! ( 84 )
و به سوي مردم مدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم،] گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد که شما را جز او معبودي نيست، يقيناً برهاني روشن از سوي پروردگارتان براي شما آمد، پس پيمانه و ترازو را تمام و کامل بدهيد، و از اجناس و اموال و حقوق مردم مکاهيد، و در زمين پس از اصلاح آن [به وسيله رسالت پيامبران] فساد مکنيد، اين [امور] براي شما بهتر است، اگر مؤمنيد. ( 85 )
و بر سر هر راهي منشينيد که کساني را که به خدا ايمان آورده اند [به مصادره اموال، شکنجه و باج خواهي] بترسانيد، و از راه خدا بازداريد، و بخواهيد آن را [با وسوسه و اغواگري] کج نشان دهيد؛ و به ياد آورديد زماني که جمعيت اندکي بوديد، ولي [پروردگارتان] شما را فزوني داد، و با تأمل بنگريد که سرانجام مفسدين و تبهکاران چگونه بود؟(86)
و اگر گروهي از شما به آييني که من به آن فرستاده شده ام، ايمان آوردند و گروهي ايمان نياوردند، پس [شما مؤمنان] شکيبايي ورزيد تا خدا ميان ما داوري کند، که او بهترين داوران است.(87)
اشراف و سران قومش که [از پذيرفتن حق] تکبّر ورزيدند، گفتند: اي شعيب! مسلماً تو و کساني را که با تو ايمان آورده اند از شهرمان بيرون مي کنيم يا اينکه بي چون و چرا به آيين ما بازگرديد. گفت: آيا هر چند که نفرت و کراهت [از آن آيين] داشته باشيم؟! ( 88 )
اگر پس از آنکه خدا ما را از آن [آيين شرک آلود] نجات داده به آيين شما بازگرديم [و بگوييم: خدا داراي شريک و همتاست] يقيناً بر خدا دروغ بسته ايم؛ بنابراين امکان ندارد به آيين شما بازگرديم، مگر اينکه خدا که پروردگار ماست بخواهد [که او هم مشرک شدن و کافر شدن کسي را هرگز نمي خواهد] پروردگار ما از نظر دانش بر همه چيز احاطه دارد، فقط بر خدا توکل کرديم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داوري کن که تو بهترين داوراني. ( 89 )
و اشراف و سران کافر قومش [به مردم] گفتند: اگر از شعيب پيروي کنيد، مسلماً شما هم از زيانکارانيد.(90)
پس زلزله اي سخت آنان را فراگرفت و در خانه هايشان [به رو درافتاده] جسمي بي جان شدند! ( 91)
کساني که شعيب را تکذيب کردند [چنان نابود شدند که] گويي در آن شهر سکونت نداشتند، [آري،] آنان که شعيب را تکذيب کردند، همان زيانکاران بودند. ( 92 )
پس شعيب از آنان روي گردانيد و گفت: اي قوم من! يقيناً من پيام هاي پروردگارم را به شما رساندم، و براي شما خيرخواهي کردم، با اين حال چگونه بر گروهي که کافرند دريغ و تأسف خورم؟(93)
هيچ پيامبري را در شهري نفرستاديم مگر آنکه اهلش را [پس از تکذيب آن پيامبر] به تهيدستي و سختي و رنج و بيماري دچار کرديم، باشد که [به پيشگاه ما] فروتني و زاري کنند. ( 94 )
سپس [هنگامي که اين مصايب، مايه بيداري آنان نشد] به جاي آن مصايب، رفاه وفراواني نعمت قرار داديم تا [ازنظر مال، ثروت، جمعيت و قدرت] فزوني يافتند، [بلکه بيدار شوند ولي رفاه و فراواني نعمت در بيدار کردنشان مؤثّر نيفتاد] و گفتند: به پدران ما هم به طور طبيعي تهيدستي و سختي و رنج و بيماري رسيد [و ربطي به رويارويي ما با پيامبران و خشم خدا نداشت]؛ پس به ناگاه آنان را در حالي که درک نمي کردند [به عذابي سخت و نابود کننده] گرفتيم.(95)
و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و پرهيزکاري پيشه مي کردند، يقيناً [درهايِ] برکاتي از آسمان و زمين را بر آنان مي گشوديم، ولي [آيات الهي و پيامبران را] تکذيب کردند، ما هم آنان را به کيفر اعمالي که همواره مرتکب مي شدند [به عذابي سخت] گرفتيم. ( 96 )
آيا اهل شهرها ايمنند از اينکه هنگام شب، عذاب ما در حالي که خوابند بر آنان درآيد؟! ( 97 )
آيا اهل شهرها ايمنند از اينکه هنگام روز، عذاب ما در حالي که سرگرم [امور دنيايي] اند بر آنان در آيد؟! ( 98 )
آيا از عذاب و انتقام خدا ايمنند در حالي که جز گروه زيانکاران خود را از عذاب و انتقام خدا ايمن نمي دانند؟! ( 99 )
آيا [سرگذشت عبرت آموز پيشينيان] براي کساني که زمين را پس از صاحبانش به ارث مي برند، روشن نکرده که اگر ما بخواهيم آنان را به کيفر گناهانشان مي رسانيم و بر دل هايشان مهر مي زنيم، پس آنان [دعوت حق را] نشنوند؟ (100)
اين شهرهاست که بخشي از داستان هايش را براي تو بيان مي کنيم، و يقيناً پيامبرانشان براي آنان دلايل روشن آوردند، ولي آنان بر آن نبودند که به حقايقي که پيش از آمدن آن دلايل تکذيب کرده بودند ايمان بياورند؛ اين گونه خدا بر دل هاي کافران [به سزاي لجاجت وعنادشان] مُهر مي زند. ( 101)
و براي بيشتر آنان هيچ گونه پاي بندي وتعهدي [نسبت به وعده هايشان مبني برايمان آوردن پس از ديدن معجزات ودلايل] نيافتيم، و در حقيقت بيشتر آنان را نافرمان [و پيمان شکن] يافتيم. ( 102 )
سپس بعد از پيامبران گذشته موسي را با آيات خود به سوي فرعون و اشراف و سران قومش فرستاديم؛ ولي آنان به آن آيات ستم ورزيدند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدين و تبهکاران چگونه بود؟ (103)
وموسي گفت: اي فرعون! يقيناً من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيانم. (104)
سزوار است که درباره خدا سخني جز حق نگويم. بي ترديد من دليلي روشن [بر صدق رسالتم] از سوي پروردگارتان براي شما آورده ام، [از حکومت ظالمانه ات دست بردار] و بني اسرائيل را [براي کوچ کردن از اين سرزمين] با من روانه کن. ( 105 )
]فرعون] گفت: اگر [در ادعاي پيامبري] از راستگوياني چنانچه معجزه اي آورده اي آن را ارائه کن. ( 106 )
پس موسي عصايش را انداخت، پس به ناگاه اژدهايي آشکار شد. ( 107 )
و دستش را از گريبانش بيرون کشيد که ناگاه دست براي بينندگان سپيد و درخشان گشت. ( 108 )
اشراف و سران قوم فرعون گفتند: قطعاً اين جادوگري [زبردست و] داناست. ( 109 )
مي خواهد شما را از سرزمينتان بيرون کند؛ اينک [درباره او] چه رأي و نظري مي دهيد؟ (110)
گفتند: [مجازات] او و برادرش را به تأخير انداز و نيروهاي گردآورنده را به شهرها روانه کن. ( 111)
تا هر جادوگري دانا را به نزد تو آورند. ( 112 )
و جادوگران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: آيا اگر پيروز شويم، حتماً براي ما پاداش و مزد قابل توجهي خواهد بود؟ (113)
گفت: آري، و يقيناً از مقرّبان خواهيد بود. ( 114 )
جادوگران گفتند: اي موسي! يا تو [چوب دست خود را] بينداز، يا اينکه ما مي اندازيم. ( 115 ) [
موسي] گفت: شما بيندازيد. هنگامي که انداختند، چشم هاي مردم را جادو کردند و آنان را سخت ترساندند، و جادويي بزرگ و شگفت آور به ميان آوردند. ( 116 )
و به موسي وحي کرديم: عصايت را بينداز. ناگهان آنچه را جادوگران به دروغ بافته بودند، به سرعت بلعيد! ( 117 )
پس حق ثابت شد و آنچه را همواره جادوگران [به عنوان سِحر] انجام مي دادند، باطل و پوچ گشت. ( 118 )
پس [فرعونيان] در آنجا مغلوب شدند و با ذلت و خواري بازگشتند. ( 119 )
و جادوگران [با ديدن آن معجزه عظيم و باطل شدن سِحر خويش] به سجده افتادند.(120)
گفتند: [از روي حقيقت] به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، (121)
پروردگار موسي و هارون. ( 122 )
فرعون گفت: آيا پيش از آنکه من به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟! مسلماً اين توطئه و نيرنگي است که [شما و موسي] در اين شهر برپا کرده ايد تا مردمش را از آن بيرون کنيد، ولي به زودي خواهيد دانست. ( 123 )
قطعاً دست ها و پاهايتان را يکي از چپ و يکي از راست جدا مي کنم، سپس همه شما را به دار خواهم آويخت. ( 124 )
گفتند: ما به سوي پروردگارمان بازمي گرديم [بنابراين ترسي از مجازات تو نداريم.] ( 125 )
و تو ما را جز به اين سبب به کيفر نمي رساني که ما به آيات پروردگارمان هنگامي که به سوي ما آمد، ايمان آورديم. [آن گاه به دعا روي آوردند و گفتند:] پروردگارا! صبر و شکيبايي بر ما فرو ريز و ما را در حالي که تسليم [فرمان ها و احکامت] باشيم، بميران. ( 126 )
اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسي و قومش را رها مي کني تا در اين سرزمين فساد و تباهي کنند و تو و معبودهايت را واگذارند؟ گفت: به زودي پسرانشان را به صورتي وسيع و گسترده به قتل مي رسانيم و زنانشان را زنده مي گذاريم و ما بر آنان چيره و مُسلّطيم. ( 127 )
موسي به قومش گفت: از خدا ياري بخواهيد، و شکيبايي ورزيد، يقيناً زمين در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مي بخشد، و سرانجام نيک، براي پرهيزکاران است. ( 128 )
گفتند: پيش از آنکه تو نزد ما بيايي شکنجه و آزار شديم، و نيز پس از آنکه آمده اي [مورد شکنجه و آزاريم]. گفت: اميد است که پروردگارتان دشمنانتان را نابود کند، و شما را در اين سرزمين، جانشين [آنان] گرداند، پس بنگرد که شما [پس از فرعونيان] چگونه عمل مي کنيد(129)
و فرعونيان را به قحطي و خشکسالي هاي متعدد و کمبود بسيار شديدِ بخشي از محصولات دچار نموديم تا متذکّر شوند.(130)
پس هنگامي که رفاه و نعمت به آنان روي مي کرد، مي گفتند: اين به سبب [شايستگيِ] خود ماست، و چون گزند و آسيبي به آنان مي رسيد، به موسي و همراهانش فال بد مي زدند؛ آگاه باشيد که [سررشته و] علت شومي و نحوست فرعونيان [که عکس العمل زشتي هاي خود آنان است] نزد خداست، ولي بيشترشان نمي دانند. ( 131)
فرعونيان گفتند: [اي موسي! از دعوتت دست بردار که] هر چه را به عنوان معجزه براي ما بياوري تا به وسيله آن ما را جادو کني به تو ايمان نمي آوريم. ( 132 )
پس ما توفان و هجوم ملخ و شپش و قورباغه و آلوده شدن وسايل زندگي را به خون که عذاب هاي گوناگوني بود به سوي آنان فرستاديم، باز هم تکبّر و سرکشي کردند و گروهي مجرم و گناهکار بودند. ( 133 )
و هرگاه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: اي موسي! پروردگارت را به پيماني که با تو دارد [و آن مستجاب کردن دعاي توست] براي ما بخوان که اگر اين عذاب را از مابرطرف کني يقيناً به تو ايمان مي آوريم و بني اسرائيل را با تو روانه مي کنيم(134)
پس هنگامي که عذاب را تا مدتي که [مي بايد همه] آنان به پايان مهلتآن مي رسيدند از ايشان برطرف کرديم، به دور از انتظار پيمانشان را مي شکستند. ( 135 )
نهايتاً به سبب اينکه آيات ما را تکذيب کردند، و از آنها غافل و بي خبر بودند، از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان کرديم. (136)
و به آن گروهي که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحي شرقي و غربي آن سرزمين را که در آن [از جهت فراواني نعمت، ارزاني و حاصل خيزي] برکت قرار داده بوديم، بخشيديم؛ و وعده نيکوتر و زيباتر پروردگارت بر بني اسرائيل به [پاداش] صبري که [بر سختي ها و بلاها] کردند تحقّق يافت، و آنچه را که همواره فرعون وفرعونيان [از کاخ و قصرهاي مجلّل] و سايه بان هاي خوش نشين مي افراشتند، نابود کرديم. (137)
و بني اسرائيل را از دريا [يي که فرعونيان را در آن غرق کرديم] عبور داديم؛ پس به گروهي گذر کردند که همواره بر پرستش بت هاي خود ملازمت داشتند، گفتند: اي موسي! همان گونه که براي آنان معبوداني است، تو هم براي ما معبودي قرار بده!! موسي گفت: قطعاً شما گروهي هستيد که جهالت و ناداني مي ورزيد. ( 138 )
بي ترديد آنچه اينان در آن قرار دارند [وآن عقايد شرک آلود و آيين بت پرستي است] نابود شده و فاسد است، و آنچه همواره انجام مي دهند، باطل و بيهوده است. ( 139 ) [
موسي با يک دنيا شگفتي و تعجب] گفت: آيا غير خدا را [که هيچ گونه شايستگي پرستش ندارد] به عنوان معبود برايتان طلب کنم؟ در حالي که اوست که شما را بر جهانيان [روزگارتان] برتري داد. ( 140 )
و [ياد کنيد] هنگامي را که شما را از [چنگال ظالمانه] فرعونيان نجات داديم، هم آنان که شما را به سخت ترين صورت شکنجه مي کردند، [و به شکلي گسترده] پسرانتان را مي کشتند، و زنانتان را [براي به عزا نشستن در مرگ پسران و بيگاري] زنده مي گذاشتند، و براي شما در اين [امور] آزمايشي بزرگ از سوي پروردگارتان بود. ( 141)
و با موسي [براي عبادتي ويژه و دريافت تورات] سي شب وعده گذاشتيم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کرديم، پس ميعادگاه پروردگارش به چهل شب پايان گرفت، و موسي [هنگامي که به ميعادگاه مي رفت] به برادرش هارون گفت: در ميان قومم جانشين من باش و به اصلاح برخيز و از راه و روش مفسدان پيروي مکن. ( 142 )
زماني که موسي به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وي سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! جمال با کمال ذات بي نهايتت را [به قلب من] بنماي تا تو را [به رؤيت ويژه باطني] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهي ديد، ولي به اين کوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جاي خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهي ديد. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشي نمود و موسي بي هوش شد، پس هنگامي که به هوش آمد گفت: تو منزّهي [از اينکه مشاهده شوي،] به سويت بازگشتم، و من [در ميان مردم اين روزگار] نخستين باور کننده [اين حقيقت که هرگز ديده نمي شوي] هستم. ( 143 ) [
خدا] فرمود: اي موسي! من تو را به [ابلاغ] پيام هايم و به سخن گفتنم با تو بر همه مردم برگزيدم؛ پس آنچه را [از پيام هايم] به تو دادم، دريافت کن، [وبه کار بند] و از سپاس گزاران باش. ( 144 )
و براي او در الواحِ [تورات] از هر چيزي [که در باب دين مورد نياز مردم باشد] پندي و براي هر چيزي [که تأمين کننده هدايت انسان ها باشد] سخني روشن نوشتيم؛ پس [به او گفتيم:] آن را با قدرت [ي تمام و عزمي استوار] دريافت کن، [و به کار بند] و قوم خود را فرمان ده که آن را به نيکوترين صورت دريافت کنند [و به کار بندند.] به زودي سراي فاسقان را [که در دنيا ويراني کاخ ها و خانه هاي آنان، و در آخرت دوزخ است] به شما نشان مي دهم. ( 145 )
به زودي کساني را که در روي زمين به ناحق گردنکشي و تکبّر مي کنند از [فهم] آياتم بازمي دارم که اگر هر آيه اي را ببينند، به آن ايمان نمي آورند و چون راه هدايت را مشاهده کنند، آن را راه و رسم زندگي نگيرند و اگر راه گمراهي را ببينند، آن را راه و روش خود گيرند؛ اين [بازداشتن از فهم آياتم] به سبب آن است که آيات ما را تکذيب کردند و از آنها غافل و بي خبر بودند. (146)
و آنان که آيات ما و ديدار آخرت را تکذيب کردند، اعمالشان تباه و بي اثر شد. آيا جز به آنچه همواره [بر طبق کفر و انحرافشان] انجام مي دادند، کيفر داده مي شوند؟! ( 147 )
و قوم موسي پس از [رفتن] او [به ميعادگاه پروردگار]، از زيورهاي خود مجسمه گوساله اي ساختند که صداي گاو داشت! آيا نمي ديدند که آن مجسمه با آنان سخن نمي گويد و آنان را به راهي هدايت نمي کند؟! [ولي با روشن بودن اين حقيقت که مجسمه اي بيش نيست و هيچ کاري از دستش بر نمي آيد] آن را [به عنوان معبودي براي پرستش] گرفتند و [در صورتي که در اين انتخاب] از ستمکاران بودند. ( 148 )
و هنگامي که به شدت پشيمان شدند [و به باطل بودن گوساله پرستي آگاه گشتند] و دانستند که قطعاً گمراه شده اند، گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نيامرزد، يقيناً از زيانکاران خواهيم بود(149)
و هنگامي که موسي [پس از آگاهي از آن پيش آمد خطرناک] خشمگين و بسيار اندوهناک به سوي قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشيناني برايم بوديد، آيا [با پرستش گوساله] بر فرمان پروردگارتان [که در تورات آمده] پيشي گرفتيد [و صبر نکرديد تا من بيايم و فرمان خدا را به شما ابلاغ کنم؟] و الواح را افکند و سر برادرش را گرفت [وبا خشم] او را به سوي خود مي کشيد. [هارون] گفت: اي فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديک بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه کردنم دشمنْ شاد مکن، و [هم طراز] باگروه ستمکاران قرار مده. ( 150 ) [
موسي] گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمتت درآور، که تو مهربان ترين مهرباناني. ( 151)
بي ترديد کساني که گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودي خشمي سخت از پروردگارشان، و خواري و ذلتي در زندگي دنيا به آنان خواهد رسيد؛ و اين گونه دروغ بافان را کيفر مي دهيم. ( 152 )
و آنان که مرتکب بدي ها شدند، سپس بعد از آن توبه کردند، وايمان آوردند [اميدوار باشند که] يقيناً پروردگارت پس از آن [توبه وايمان] بسيار آمرزنده و مهربان است. ( 153 )
وهنگامي که خشم موسي فرو نشست، الواح را برگرفت، و در نوشته هايش براي کساني که از [مخالفت بافرمان هاي] پروردگارشان مي ترسند، هدايت ورحمت بود. ( 154 )
موسي از ميان قومش هفتاد مرد را براي ميعادگاه ما بر گزيد؛ پس هنگامي که [به سبب درخواست نابجايشان] آن زلزله شديد نابود کننده، آنان را فرا گرفت، گفت: پروردگارا! اگر مي خواستي مي توانستي همه آنان و مرا پيش از اين هلاک کني [اي کاش پيش از اين هلاک مي کردي تا بني اسرائيل گمان نکنند که مرا در اين حادثه توطئه و مکري بوده] آيا ما را به خاطر گناهي که سبک مغزانمان مرتکب شدند، هلاک مي کني؟ اين [حادثه] چيزي جز آزمايش تو نيست، هر که را بخواهي [به آزمايشت] گمراه مي کني، و هر که را بخواهي هدايت مي نمايي، تو سرپرست و ياور مايي، ما را بيامرز و به ما رحم کن که تو بهترين آمرزندگاني.(155)
و براي ما در اين دنيا و آخرت، نيکي مقرّر کن که ما به سوي تو بازگشته ايم. خدا فرمود: عذابم را به هر کس بخواهم مي رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است، پس به زودي آن را براي کساني که [از شرک، کفر، بت پرستي و ارتداد] مي پرهيزند و زکات مي پردازند و به آياتم ايمان مي آورند، مقرّر و لازم مي دارم. ( 156 )
همان کساني که از اين رسول و پيامبر «ناخوانده درس» که او را نزد خود [با همه نشانه ها و اوصافش] در تورات وانجيل نگاشته مي يابند، پيروي مي کنند؛ پيامبري که آنان را به کارهاي شايسته فرمان مي دهد، و از اعمال زشت بازمي دارد، و پاکيزه ها را بر آنان حلال مي نمايد، و ناپاک ها را بر آنان حرام مي کند، و بارهاي تکاليف سنگين و زنجيره ها [يِ جهل، بي خبري و بدعت را] که بر دوش عقل وجان آنان است برمي دارد؛ پس کساني که به او ايمان آوردند و او را [در برابر دشمنان] حمايت کردند و ياريش دادند و از نوري که بر او نازل شده پيروي نمودند، فقط آنان رستگارانند. ( 157 )
بگو: اي مردم! يقيناً من فرستاده خدا به سوي همه شمايم؛ خدايي که مالکيّت و فرمانروايي آسمان ها و زمين فقط در سيطره اوست، جز او معبودي نيست، زنده مي کند و مي ميراند، پس به خدا و رسول او پيامبر ناخوانده درس که به خدا و تمام سخنان او ايمان دارد، ايمان بياوريد، و از او پيروي کنيد تا هدايت يابيد. ( 158 )
و از قوم موسي گروهي هستند که مردم را با [موازين و روش هايِ] حق هدايت مي کنند و به درستي و راستي داوري مي نمايند.(159)
و ما بني اسرائيل را به دوازده قبيله که هر يک امتي بودند، تقسيم کرديم، و به موسي هنگامي که قومش از او درخواست آب کردند، وحي نموديم که عصايت را بر اين سنگ بزن؛ در نتيجه دوازده چشمه از آن جوشيد؛ هر گروهي چشمه ويژه خود را شناخت؛ و ابر را بر سر آنان سايبان قرار داديم، و براي آنان منّ و سلوي [يعني ترنجبين و مرغي مخصوص] نازل کرديم [و به آنان گفتيم:] از روزي هاي پاکيزه اي که به شما داديم، بخوريد. و [آنان با سرپيچي از فرمان هاي ما] بر ما ستم نکردند، ولي همواره بر خود ستم مي ورزيدند. ( 160 )
و [ياد کنيد] هنگامي را که به بني اسرائيل گفته شد: در اين شهر [بيت المقدس] سکونت گزينيد، و از هر جا که خواستيد [ازميوه و محصولاتش] بخوريد، و بگوييد: [خدايا! خواسته ما] ريزش گناهان است. و از دروازه [شهر يا درِ معبد] فروتنانه و سجده کنان درآييد، تا گناهانتان را بيامرزم، قطعاً [پاداش] نيکوکاران را بيفزايم. ( 161)
پس ستمکاران از آنان، سخني را که [بيرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخني ديگر تبديل کردند، [به جاي درخواست ريزش گناهان درخواست امور مادي نمودند] نهايتاً به کيفر ستمي که همواره مرتکب مي شدند، عذابي از آسمان بر آنان فرستاديم. ( 162 )
از آنان سرگذشت شهري را که در ساحل دريا بود بپرس، هنگامي که [اهلش] در [روز تعطيليِ] شنبه [از حکم خدا] تجاوز مي کردند؛ به اين صورت که روز [تعطيليِ] شنبه ماهي هايشان [به اراده خدا از اعماق آب به سوي ساحل مي آمدند و] به روي آب آشکار مي شدند و غير شنبه ها نمي آمدند [وآنان بر خلاف حکم خدا در تعطيلي شنبه به صيد مي پرداختند؛] اين گونه آنان را در برابر نافرماني و فسقي که همواره داشتند، آزمايش مي کرديم. (163)
و گروهي از بني اسرائيل [که در برابر بد کاري هاي ديگران ساکت بودند، به پند دهندگان خيرخواه و دلسوز] گفتند: چرا گروهي را که خداهلاک کننده آنان يا عذاب کننده آنان به عذابي سخت است، پند مي دهيد؟ [پند دادن شما کاري نابجاست.] گفتند: براي اينکه در پيشگاه پروردگارمان [نسبت به رفع مسؤوليت خود] حجت و عذر داشته باشيم و شايد آنان [از گناهانشان] بپرهيزند. ( 164 )
پس چون پندي را که به آنان داده شد، فراموش کردند [در لحظه نزول عذاب] پند دهندگاني که مردم را از بدي ها بازمي داشتند، نجات داديم و آنان را که ستم کردند به کيفر آنکه همواره نافرماني مي کردند، به عذابي سخت گرفتيم. ( 165 )
و هنگامي که از آنچه نهي شدند سرکشي کردند، به آنان گفتيم: به شکل بوزينگاني رانده شده درآييد! ( 166 )
و [ياد کن] هنگامي را که پروردگارت اعلام کرد که بي ترديد تا روز قيامت کساني را بر ضد يهوديان [متجاوز و سرکش] برانگيزد و مسلط کند که همواره عذابي سخت به آنان بچشاند؛ مسلماً پروردگارت زود کيفر و يقيناً [نسبت به تائبان] بسيار آمرزنده و مهربان است. ( 167 )
و آنان را در زمين [به صورت] گروه گروه پراکنده کرديم، گروهي از آنان مردمي شايسته و گروهي از آنان غير شايسته اند، و آنان را با خوشي ها و سختي ها آزموديم، باشد که [غير شايسته ها به صلاح، درستي، صواب و راستي] بازگردند. ( 168 )
پس بعد از آنان جانشيناني [ناشايسته وگناهکار] که کتاب [تورات] را به ارث بردند به جاي ايشان قرار گرفتند، [آنان] متاع پست و از دست رفتني اين دنيا [يِ زودگذر] را [از هر راه نامشروعي] به چنگ مي زنند و [به ناحق] مي گويند: به زودي آمرزيده خواهيم شد. و [به سبب دنياگرايي وغفلت از حقايق] اگر متاع نامشروعي ديگر همانند متاع اول به آنان برسد [باز هم] آن را به چنگ مي زنند؛ آيا از آنان در کتاب [تورات] در حالي که آنچه را در آن است مکرر خوانده و فهميده اند، پيمان [محکم و استوار] گرفته نشده است که نسبت به خدا جز حق نگويند؟! [پس چرا آمرزشي که بدون توبه از حرام خواري و زشت کاري به آنان تعلق نمي گيرد به خدا نسبت مي دهند؟] و سراي آخرت براي کساني که [همواره از مال نامشروع و نسبت ناروا] مي پرهيزند، بهتر است؛ آيا نمي انديشيد؟ (169)
و آنان که به کتاب [آسماني] چنگ مي زنند [و عملاً به آياتش پاي بندند] و نماز را بر پا داشته اند [داراي پاداشند] يقيناً ما پاداش اصلاح گران را ضايع نمي کنيم. (170)
و [ياد کنيد] هنگامي [را] که کوه [طور] را برکنديم، [و] چنان که گويي سايباني است بالاي سرشان قرار داديم و [به خاطرضعف ايمان] پنداشتند که بر سرشان سقوط مي کند. [به آنان گفتيم:] آنچه [از کتاب، شريعت و احکام] به شما داده ايم با قدرت [ي تمام و عزمي استوار] بگيريد، و آنچه [از معارف و حقايق] در آن است متذکّر شويد [و فرا گيريد و همواره به خاطر داشته باشيد] تا [با عمل به آن] پرهيزکار شويد. ( 171)
و [به ياد آر] هنگامي را که پروردگارت از صلب بني آدم نسلشان را پديد آورد، و آنان را [در ارتباط با پروردگاريش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ [انسان ها با توجه به وابستگي وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگاري و ربوبيّت حق] گفتند: آري، گواهي داديم. [پس اقرار به پروردگاري خود را در اين دنيا از شما گرفتيم] تا روز قيامت نگوييد: ما از اين [حقيقت آشکار و روشن] بي خبر بوديم. ( 172 )
يا نگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرک بودند، و ما فرزنداني پس از آنان بوديم [و راهي جز تقليد از آنان نداشتيم] آيا ما را به خاطر آنچه باطل گرايان انجام دادند، هلاک مي کني؟ (173)
و اين گونه آيات را [مُستدل و منطقي] تفصيل و توضيح مي دهيم [تا تدبّر کنند] و براي اينکه [از شرک به توحيد] بازگردند. (174)
و سرگذشت کسي که آيات خود را به او عطا کرديم و او عملاً از آنان جدا شد، براي آنان بخوان؛ پس شيطان او را دنبال کرد [تا به دامش انداخت] و در نتيجه از گمراهان شد. ( 175 )
و اگر مي خواستيم [درجات و مقاماتش را] به وسيله آن آيات بالا مي برديم، ولي او به امور ناچيز مادي و لذت هايِ زودگذرِ دنيايي تمايل پيدا کرد واز هواي نفسش پيروي نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به او هجوم بري، زبان از کام بيرون مي آورد، واگر به حال خودش واگذاري [باز هم] زبان از کام بيرون مي آورد. اين داستان گروهي است که آيات ما را تکذيب کردند؛ پس اين داستان را [براي مردم] حکايت کن، شايد [نسبت به امور خويش] بينديشند. ( 176 )
بد است داستان گروهي که آيات ما را تکذيب کردند وهمواره به خود ستم روا مي داشتند. ( 177 )
هر که را خدا هدايت کند، پس او راه يافته واقعي است، و کساني را که [به سبب عناد و لجاجتشان] گمراه نمايد، پس فقط اينان زيانکارانند.(178)
و مسلماً بسياري از جنّيان و آدميان را براي دوزخ آفريده ايم [زيرا] آنان را دل هايي است که به وسيله آن [معارف الهي را] در نمي يابند، و چشماني است که توسط آن [حقايق و نشانه هاي حق را] نمي بينند، و گوش هايي است که به وسيله آن [سخن خدا و پيامبران را] نمي شنوند، آنان مانند چهارپايانند بلکه گمراه ترند؛ اينانند که بي خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداي] اند. ( 179 )
و نيکوترين نام ها [به لحاظ معاني] ويژه خداست، پس او را با آن نام ها بخوانيد؛ و آنان که در نام هاي خدا به انحراف مي گرايند [و او را با نام هايي که نشان دهنده کاستي و نقص است، مي خوانند] رها کنيد؛ آنان به زودي به همان اعمالي که همواره انجام مي دادند، جزا داده مي شوند. ( 180 )
و از ميان کساني که آفريده ايم [يعني جنّيان وآدميان] گروهي [هستند که هم نوعان خود را] به حق هدايت مي کنند و به درستي و راستي داوري مي نمايند. ( 181)
و کساني که آيات ما را تکذيب کردند، به تدريج ازجايي که نمي دانند [به ورطه سقوط و هلاکت مي کشانيم تا عاقبت به عذاب دنيا و آخرت دچار شوند]. ( 182 )
و به آنان مهلت مي دهيم؛ [زيرا از سيطره قدرت ما بيرون رفتني نيستند] يقيناً تدبير ونقشه من استوار است. ( 183 )
آيا انديشه نکردند که در همنشين آنان [يعني پيامبر اسلام] هيچ نوع جنوني نيست؛ او فقط بيم دهنده اي آشکار [نسبت به سرانجام شوم بدکاران] است. ( 184 )
آيا در [فرمانروايي و] مالکيّت [و ربوبيّت] بر آسمان ها و زمين و هر چيزي که خدا آفريده و اينکه شايد پايان عمرشان نزديک شده باشد با تأمل ننگريسته اند؟ [و اگر به قرآن مجيد، اين کتاب هدايتگر ايمان نياورند] پس بعد ازآن به کدام سخن ايمان مي آورند؟! ( 185 )
براي کساني که خدا [به سبب لجاجت و عنادشان] گمراهشان کند، هدايت کننده اي نيست؛ و آنان را در سرکشي و تجاوزشان وا مي گذارد تا در [گمراهي شان] سرگردان و حيران بمانند. ( 186 )
همواره درباره قيامت از تو مي پرسند که وقوع آن چه وقت است؟ بگو: دانش آن فقط نزد پروردگار من است، غير او آن را در وقت معينش آشکار نمي کند؛ [تحملِ اين حادثه عظيم و هولناک،] بر آسمان ها و زمين سنگين و دشوار است، جز به طور ناگهاني بر شما نمي آيد. آن گونه از تو مي پرسند که گويا تو از وقت وقوعش به شدت کنجکاوي کرده اي [و کاملاً از آن آگاهي]، بگو: دانش آن فقط نزد خداست، ولي بيشتر مردم نمي دانند [که اين دانش، مخصوص به خدا و فقط در اختيار اوست(187)
بگو: من قدرتِ [جلبِ] سودي و [دفعِ] زياني را از خود ندارم جز آنچه خدا خواهد، و [غيب هم نمي دانم] اگر غيب مي دانستم، يقيناً براي خود ازهر خيري فراوان و بسيار فراهم مي کردم وهيچ گزند وآسيبي به من نمي رسيد؛ من فقط براي گروهي که ايمان مي آورند، بيم دهنده و مژده رسانم. ( 188 )
او کسي است که شما را از يک تن آفريد، و همسرش را از او پديد آورد تا در کنارش آرامش يابد؛ پس هنگامي که مرد با زن آميزش نمود، زن به حملي سبک حامله شد، پس با آن حمل سبک، زندگي را ادامه داد؛ پس چون سنگين بار شد، زن و شوهر پروردگارشان را خواندند که اگر به ما فرزندي تندرست و سالم عطا کني، مسلماً از سپاس گزاران خواهيم بود. ( 189 )
پس هنگامي که به آن زن و شوهر فرزندي تندرست و سالم داد [غير از خدا را در اعطاي اين نعمت مؤثر دانستند، از اين جهت] براي خدا در کنار نعمتي که به آنان عطا کرده بود، شريکان وهمتاياني قرار دادند!! پس خدا برتر و والاتر از آن است که برايش شريکان و همتايان قرار دهند. ( 190 )
آيا موجوداتي را شريک او قرار مي دهند که قدرت ندارند کمترين چيزي را بيافرينند و خودشان آفريده مي شوند؟! ( 191)
و [اين شريکاني که براي خدا قرار مي دهند] نه مي توانند پرستش کنندگان خود را ياري دهند، ونه قدرت دارند خودشان را ياري کنند. ( 192 )
و اگر آن شريکان را به سوي هدايت بخوانيد، از شما پيروي نمي کنند، براي شما يکسان است که آنان را بخوانيد يا خاموش باشيد [در هر صورت چيزي از آنان نصيب شما نمي شود.] ( 193 )
يقيناً کساني را که به جاي خدا مي پرستيد بندگان و مملوکاني ناتوانْ چون شما هستند؛ پس اگر راستگوييد [که مي توانند در زندگي شما مؤثر باشند] آنان را [در گرفتاري ها و نيازمندي هاي خود] بخوانيد پس [هنگامي که بخوانيد ]بايد شما را اجابت کنند[ولي خود مي دانيد که در هيچ موردي جواب شما را نمي دهند](194)
آيا آنها پاهايي دارند که با آن راه روند، يا دست هايي دارند که با آن بگيرند، يا چشم هايي دارند که با آن ببينند، يا گوش هايي دارند که با آن بشنوند؟! بگو: شريکان خود را [به کمک خويش] بخوانيد، سپس [بر ضدِّ من هر توطئه و]نيرنگي [داريد] به کار گيريد و [براي نابودي من لحظه اي مرا ]مهلت ندهيد] تا براي شما ثابت شود که هيچ کاري در هيچ زمينه اي از غير خدا بر نمي آيد] (195)
يقيناً سرپرست و يار من خدايي است که قرآن را نازل کرده و او همواره شايستگان را سرپرستي و ياري مي کند. ( 196 )
و کساني را که به جاي خدا مي خوانيد، نه مي توانند شما را ياري دهند و نه خود را ياري رسانند. ( 197 )
و اگر آنان را به سوي هدايت دعوت کنيد، نمي شنوند و آنان را مي بيني که به سوي تو مي نگرند در حالي که نمي بينند(198)
عفو و گذشت را پيشه کن، و به کار پسنديده فرمان ده، و از نادانان روي بگردان. ( 199 )
و اگر [وسوسه اي از سوي] شيطان، تو را [به خشم بر مردم و ترکِ مهرباني و ملاطفت] تحريک کند، به خدا پناه جوي؛ زيرا خدا شنوا و داناست. ( 200 )
مسلماً کساني که [نسبت به گناهان، معاصي و آلودگي هاي ظاهري وباطني] تقوا ورزيده اند، هرگاه وسوسه هايي از سوي شيطان به آنان رسد [خدا و قيامت را] ياد کنند، پس بي درنگ بينا شوند [و از دام وسوسه هايش نجات يابند] ( 201)
و برادران بي تقوايان [که شياطين هستند] همواره آنان را به عمق گمراهي مي کشانند؛ سپس [در به گمراهي کشيدنشان] کوتاهي نمي ورزند. ( 202 )
و هرگاه براي مخالفان [به سبب تأخير وحي] آيه اي نياوري [بر پايه گمان پوچ و باطلشان که قرآن را از پيش خود مي آوري] مي گويند: چرا آيه اي از نزد خود انتخاب نکردي [تا براي ما بياوري]؟ بگو: من فقط آنچه از سوي پروردگارم به من وحي مي شود، پيروي مي کنم. اين قرآن دلايلي روشن از سوي پروردگار شماست و براي گروهي که ايمان مي آورند، سراسر هدايت و رحمت است. ( 203 )
و هنگامي که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهيد و سکوت کنيد تا مشمول رحمت شويد. ( 204 )
و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روي فروتني و زاري و بيم و ترس به صدايي آرام وآهسته ياد کن و [نسبت به ذکر خدا] از بي خبران مباش. ( 205 )
يقيناً مقرّبان و نزديکان خدا هيچ گاه از عبادت و بندگي اش تکبّر نمي ورزند، وهمواره او را تسبيح مي گويند، و پيوسته براي او سجده مي کنند. (206)