آيه و ترجمه


كلا إ ن كتاب الا برار لفى عليين (18)
و ما اءدرئك ما عليون (19)
كتاب مرقوم (20)
يشهده المقربون (21)
إ ن الا برار لفى نعيم (22)
على الا رائك ينظرون (23)
تعرف فى وجوههم نضرة النعيم (24)
يسقون من رحيق مختوم (25)
ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون (26)
و مزاجه من تسنيم (27)
عينا يشرب بها المقربون (28)

 


ترجمه :

18 - چـنـان نـيـسـت كـه آنـهـا (دربـاره مـعـاد) خـيـال مـى كـنـنـد، بـلكـه نـامـه اعمال نيكان در عليين است .
19 - و تو چه مى دانى عليين چيست ؟!
20 - نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است قطعى .
21 - كه مقربان شاهد آنند.
22 - مسلما نيكان در انواع نعمت متنعمند.
23 - بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و به زيباييهاى بهشت مى نگرند.
24 - در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى .
25 - آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته اى سيراب مى شوند.
26 - مـهـرى كـه بـر آن نهاده شده از مشك است ، و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند!
27 - اين شراب (طهور) ممزوج با تسنيم است .
28 - همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند.
تفسير:
عليين در انتظار ابرار است
بـه دنـبـال تـوصـيـفـى كـه در آيـات گـذشـتـه دربـاره (فـجـار) و نـامـه اعـمـال و سـرنـوشـت آنـهـا آمـده ، در ايـن آيـات ، سـخـنـى از گـروه مـقـابـل آنـان ، يـعـنـى ابـرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران ، موقعيت هر دو را روشنتر مى سازد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (چـنـان نـيـسـت كـه آنـهـا دربـاره مـعـاد مـى پـنـدارنـد، بـلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در (عليين ) است ) (كلا ان كتاب الابرار لفى عليين ).
(عـليـيـن ) جـمـع (عـلى ) (بـر وزن مـلى ) در اصـل بـه مـعـنـى مـكـان بـالا يـا اشـخـاصـى اسـت كـه در مـحـل بالا مى نشينند، و به ساكنان قسمتهاى مرتفع كوهها نيز اطلاق شده است ، و در اينجا جـمـعـى آن را بـه مـعـنـى (برترين مكان آسمان ) يا (برترين مكان بهشت ) تفسير كرده اند.
بـعـضـى نـيـز گفته اند كه ذكر آن به صيغه جمع به خاطر تاءكيد است و به معنى علو فى علو يعنى (بلندى در بلندى ) مى باشد.
بـه هـر حال شبيه همان دو تفسير كه در آيات سابقه درباره (سجين ) داشتيم در اينجا نيز صادق است
نـخست اينكه منظور از كتاب الابرار نامه اعمال نيكان و پاكان و مؤ منان است ، و هدف بيان ايـن نـكـتـه اسـت كـه نـامـه اعـمـال آنـهـا در يـك ديـوان كل كه بيانگر تمام اعمال مؤ منان است قرار دارد، ديوانى كه بسيار بلند مرتبه و والامقام است .
يـا ايـنـكـه نـامـه اعـمـال آنـهـا بـر فـراز آنها در شريفترين مكان ، يا بر فراز بهشت در بلندترين مقام جاى دارد، و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والا است .
در حـديـثـى مـى خـوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از (عليين ) آسمان هفتم و زير عرش خدا است .
و ايـن درسـت نـقـطـه مـقـابـل نـامـه اعـمـال (فـجـار) اسـت كـه در پـسـت تـريـن محل يا پايين ترين طبقات دوزخ قرار گرفته .
تـفـسـيـر ديـگر اينكه (كتاب ) در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البـتـه جـمـع مـيـان ايـن دو تـفـسـيـر نـيـز مـمـكـن اسـت كـه هـم نـامـه اعـمـال آنـهـا در يك ديوان كل قرار دارد، و هم مجموعه آن ديوان بر فراز آسمانها است و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.
سپس براى بيان اهميت و عظمت (عليين ) مى افزايد: (تو چه مى دانى عليين چيست ) (و ما ادراك ما عليون ).
اشـاره بـه ايـنـكـه مـقام و مكانى است برتر از خيال و قياس و گمان و وهم كه هيچكس حتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.
سـپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته ، مى افزايد: (عليين نامه اى است رقم زده شده ) (كتاب مرقوم ).

ايـن بـنـابـر تـفـسـيـرى اسـت كـه (عـليـيـن ) را بـه مـعـنـى ديـوان كـل نـامه اعمال ابرار معرفى مى كند، و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : (اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت بـاشـد) (بـنـابـرايـن (كـتـاب مـرقـوم ) تفسيرى است بر (كتاب الابرار) نه بر (عليين ) (دقت كنيد).
سـپـس مـى افـزايـد: (ايـن كـتـاب كـتـابـى است كه مقربان آن را مشاهده مى كنند يا بر آن گواهى مى دهند) (يشهده المقربون ).
گرچه جمعى از مفسران (مقربون ) را در اين آيه به معنى فرشتگانى كه مقرب درگاه الهـى هـسـتـنـد تـفـسـيـر كـرده انـد، فـرشـتـگـانـى كـه نـاظـر بـر نـامـه اعمال يا سرنوشت حتمى ابرار و نيكانند.
ولى آيـات بـعـد بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد كـه (مـقـربـون ) گـروهـى از خـاصان و بـرگـزيـدگـان مـؤ مـنـانـنـد كـه مـقـامـى بـس والا دارنـد، و شـاهـد و نـاظـر نـامـه اعـمال ابرار و نيكان ديگرند، همانگونه كه در آيه 10 و 11 سوره واقعه بعد از ذكر دو گروه (اصحاب الميمنه ) و (اصحاب المشئمة ) مى فرمايد: و السابقون السابقون اولئك المقربون : (و پيشگامان پيشگام مقربان درگاه اويند).
و در آيـه 89 سـوره (نـحـل ) مـى خـوانـيـم : و يـوم نـبـعـث فـى كـل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء: (به ياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها مبعوث مى كنيم و تو را گواه آنها قرار مى دهيم ).
سـپـس بـه شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ، مى فرمايد: (مسلما ابرار در ميان انواع نعمت متنعمند) (ان الابرار لفى نعيم ).
مـفـهوم اصلى (نعيم ) كه به گفته راغب به معنى نعمت بسيار است به اضافه ذكر آن بـه صـورت نـكـره كـه در ايـنـجـا دليـل بـر عظمت و اهميت است نشان مى دهد كه آنها داراى آنچنان نعمتها و بركاتى هستند كه نمى توان آن را توصيف كرد، و اين تعبيرى است جامع و سربسته براى اشاره به همه مواهب مادى و معنوى بهشت .
بـعـد بـه شـرح بـعـضى از آنها پرداخته مى فرمايد: (آنها بر تختهاى زيباى بهشتى تـكـيـه كـرده ، و به آن مناظر زيبا و آنهمه نعمت نظر مى كنند و لذت مى برند) (على الا رائك ينظرون ).
(ارائك ) جـمـع (اريـكـه ) بـه معنى تختهاى زيباى سلطنتى است ، و يا تختهاى پر زينتى كه در (حجله گاه ) مى نهند، و در اينجا اشاره به تختهاى بسيار زيباى بهشتى است كه نيكان بر آن تكيه مى كنند.
بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كه اصل اين كلمه فارسى است و از (ارگ ) به معنى كاخ سلطنتى گرفته شده است (اين واژه به معنى قلعه اى كه درون شهر بوده باشد نيز آمده و از آنجا كه قلعه درون شهر غالبا مخصوص شاهان است به آن اطلاق شده ).
بـعـضى ديگر (ارائك ) را مفرد و از واژه فارسى (اراك ) يا (ارايك ) دانسته اند كـه به معنى تخت پادشاهى است ، سپس ‍ به معنى (پايتخت ) و يا استانى كه پايتخت در آن اسـت اطـلاق شـده ، و (عـراق ) را مـعـرب (اراك ) مـى دانـنـد كـه بـه مـعنى چنين اسـتـانـى اسـت و مـى گـويـنـد لفـظ (ارايـك ) بـه مـعـنـى بـارگاه و تخت سلطنتى در (اوستا) نيز آمده است .
در حـالى كـه بـعـضـى از عـلمـاى لغـت عرب ريشه آن را عربى مى دانند، و معتقدند از واژه (اراك ) كـه نـام درخـت مـعـروفـى است و با آن تخت و سايبان درست مى كردند گرفته شده .
ولى آنـچـه از مـوارد اسـتعمال اين كلمه در قرآن مجيد استفاده مى شود اين است كه به همان معنى تختهاى زيبا و مزين است كه صاحبان نعمت و قدرت از آن استفاده مى كنند.
در تعبير (ينظرون ) (نگاه مى كنند) كه به صورت سربسته بيان شده نمى فرمايد بـه چـه مـى نگرند؟ تا مفهوم وسيع و گسترده اى داشته باشد، آرى آنها به لطف خدا مى نـگرند، به جمال بى مثال او، به انواع نعمتهاى بهشتى ، و به زيباييهاى خيره كننده اى كـه در بـهـشـت برين است مى نگرند، چرا كه يكى از مهمترين لذات انسانى (لذت ديد و نگاه ) است .
سـپـس مـى افزايد: (هرگاه به چهره هاى آنها بنگرى طراوت و خرمى و نشاط نعمت را در آن مى بينى ) (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ).
اشـاره بـه ايـنـكـه نـشـاط و سـرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند و نيازى به سؤ ال نيست ، به عكس دوزخيان كه اگر در چهره هايشان بنگرى غم و رنج و اندوه و بدبختى و بيچارگى از چهره هايشان نمايان است .
(نـضـرة ) هـمانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى طراوت و نشاطى است كه در صورت صاحبان زندگى مرفه نمايان است .
بـعـد از نـعـمـت (تخت ) و (نگاه ) و (آرامش و نشاط) اشاره به نعمت ديگرى يعنى شـراب بـهـشـتـيـان كـرده ، مـى افـزايـد: (بـه آنـهـا از شـراب زلال دست نخورده سربسته مى نوشانند) (يسقون من رحيق مختوم ).
شراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيبت زا و جنون آفرين نيست ، بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.
غالب مفسران (رحيق ) را به معنى شراب خالص گرفته اند، شرابى كه هيچگونه غش و ناخالصى و آلودگى در آن وجود ندارد، و تعبير به (مختوم ) كه در فارسى امروز بـه جـاى آن (دربسته ) و (پلمپ ) شده به كار مى رود، نيز تاءكيدى بر خلوص و پاكى و دست نخوردگى آن است .
عـلاوه بـر اين استفاده از چنين ظرفها نشانه احترام خاص به ميهمان مى باشد، ظرفى كه آن را بسته اند و مهر كرده اند و مهرش تنها به دست ميهمان شكسته مى شود!.
سپس مى فرمايد: (مهر آن را با مشك نهاده اند) (ختامه مسك ).
نـه هـمـچـون ظـرفـهـاى دربـسـتـه دنـيـا كـه مـهـر آن را بـا گـل مى نهند، و هنگامى كه انسان مى خواهد شويى سربسته را با شكستن مهرش باز كند، دسـتش آلوده مى شود، شراب طهور بهشتى چنين نيست ، هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند، بوى عطر مشك در فضا پراكنده مى شود!.
بعضى نيز گفته اند كه منظور اين است كه در ختام يعنى پايان نوشيدن اين شراب طهور دهـان بـوى مـشـك مـى دهد، بر خلاف شرابهاى آلوده دنيا كه بعد از نوشيدنش دهان تلخ و بـدبـو مـى شـود، ولى بـا تـوجـه بـه تـعـبـيـرى كـه در آيـه قبل بود اين تفسير بعيد به نظر مى رسد.
در پـايـان آيـه بـعـد از ذكـر اوصاف شراب طهور بهشتى مى فرمايد: (در اين نعمتهاى بـهـشـتـى و بـه خـصـوص در اين شراب طهور بى نظير بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند) (و فى ذلك فليتنافس المتنافسون ).
مـفـسـر بـزرگ (طـبـرسـى ) در (مـجمع البيان ) مى گويد: (تنافس ) به معنى تـمـنى (و تلاش ) دو انسان است كه هر كدام مى خواهد شى ء نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.
و در مجمع البحرين آمده است (تنافس ) به معنى سبقت و پيشى گرفتن بزرگوارانه بر ديگرى است (رقابت و مسابقه سالم ).
(راغب ) در (مفردات ) نيز مى گويد: (منافسه ) به معنى تلاش انسان است براى شباهت به افراد برجسته ، و ملحق شدن به آنها، بى آنكه ضررى به ديگرى وارد شود.
در حـقـيـقـت مـضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : سابقوا الى مـغـفـرة مـن ربـكم و جنة عرضها كعرض ‍ السماء و الارض : (پيشى بگيريد بر يكديگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان ، و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است )!.
و يـا آنـچـه در آيـه 133 سـوره آل عـمـران آمـده اسـت : و سـارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض .
به هر حال تعبيرى كه در آيه آمده است زيباترين تعبيرى است كه براى تشويق انسانها بـراى وصـول بـه ايـن نـعـمـتـهـاى بـى مـانـنـد از طـريـق ايـمـان و عمل صالح تصور مى شود، و فصاحت قرآن مجيد را به عاليترين وجه منعكس مى كند.
و بـعـد بـه آخـريـن نـعـمـتـى كـه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ، مى فرمايد: (اين شراب طهور ممزوج با (تسنيم ) است ) (و مزاجه من تسنيم ).
(همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند) (عينا يشرب بها المقربون ).
از ايـن آيـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه (تـسـنيم ) برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را به طور خالص مى نوشند، ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.
در ايـنـكـه چـرا ايـن شراب يا اين چشمه (تسنيم ) ناميده شده است (با توجه به اينكه تـسـنـيم از نظر لغت به معنى چشمه اى است كه از بالا به پايين فرو مى ريزد) بعضى گـفـتـه انـد بـه خـاطـر آن است كه اين چشمه مخصوص در طبقات بالاى بهشت قرار دارد، و بعضى ديگر گفته اند شرابى است كه از آسمان بهشت فرو مى ريزد!.
در حـقيقت شرابهاى بهشتى انواعى دارد: بعضى در نهرها جارى است كه در آيات متعددى از قرآن به آن اشاره شده است .
و بـعـضـى در ظـرفـهـاى دربـسته مهر شده است ، چنانكه در آيات بالا آمد، و از همه مهمتر شـرابـى اسـت كـه از آسـمـان بهشت و يا طبقات بالاى آن فرو مى ريزد و اين همان شراب (تـسـنـيـم ) اسـت كـه هـيـچـيـك از نـوشـيـدنـيـهاى بهشتى به پاى آن نمى رسد، و طبعا تـاءثـيـرى كه در روح و جان بهشتيان مى گذارد از همه عاليتر و پرجاذبه تر و عميقتر است ، و نشئه روحانى حاصل از آن غير قابل توصيف است .
البـتـه بـايد اين حقيقت را بار ديگر تكرار كنيم كه اينها همه شبحى است كه از دور ديده مـى شـود، و گـرنـه توصيف نعمتهاى گرانقدر و بى نظير بهشتى با هيچ زبان و قلمى مـمـكـن نيست ، و حتى به گفته خود قرآن از فكر هيچكس نمى گذارد فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (الم سجده 17).
نكته ها:
1 - (ابرار) و (مقربان ) كيانند؟
در آيـات قـرآن مـجيد كرارا سخن از (ابرار) و (مقربان ) و مقامات و پاداشهاى عظيم آنـهـا بـه مـيـان آمـده ، تـا آنـجـا كـه طـبـق آيـه 193 سـوره آل عـمـران اولو الالبـاب (صـاحـبـان انـديـشـه هـاى قـوى ) تـقـاضـا مـى كـنـند كه پايان زندگيشان با ابرار باشد و توفنا مع الابرار.
و در آيـات سـوره دهر نيز پاداشهاى بسيار مهمى براى آنها ذكر شده است (دهر آيه 5 تا 22).
و در آيه 13 سوره انفطار و آيات مورد بحث (سوره مطففين ) نيز مكرر از الطاف الهى نسبت به آنها ياد شده .
ابـرار چـنـانـكـه قـبـلا نيز گفته ايم جمع (بر) آنهايى هستند كه روحى وسيع و همتى بـلنـد و اعـتـقـاد و عـمـلى نيك دارند، و مقربان داراى قرب مقامى در درگاه خدا مى باشند و ظـاهـرا نـسـبـت ميان اين دو (عموم و خصوص مطلق ) است ، يعنى همه مقربان از ابرارند، ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.
در حـديـثـى از امـام مـجـتـبـى (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : كـلمـا فـى كـتـاب الله عـزوجـل مـن قـوله ان الابـرار فـو الله مـا اراد بـه الا عـلى بن ابى طالب و فاطمة و انا و الحسين (عليه السلام ): (هر جا در قرآن مجيد (ان الابرار) آمده به خدا سوگند منظور پروردگار از آن على بن ابيطالب و فاطمه و من و حسين است ).
بدون شك خمسه طيبه آن پنج نور مقدس از روشن ترين مصداق روشن ابرار و مقربانند، و چنانكه در تفسير سوره دهر گفتيم اين سوره عمدتا به امير مؤ منان على (عليه السلام ) و فـاطـمـه و حـسـن و حـسـيـن اشـاره مـى كـنـد و هـيـجـده آيـه از آن بـحـث از فضائل آنها است هر چند نزول آيات درباره آنها مانع از عموميت و گسترش مفهوم آيات نيست .
2 - شرابهاى بهشتى !
از آيـات مـخـتـلف قرآن به خوبى استفاده مى شود كه در بهشت انواع شرابهاى طهور با نـامـهـا و كيفيتهاى متنوع وجود دارد كه از هر جهت با شرابهاى آلوده دنيا متفاوت است ، اينها عقل را مى زدايد، جنون مى آفريند، منشاء عداوت و خونريزى و فساد مى شود، بدبو و بد طـعـم و آلوده اسـت ، ولى آنها عقل و نشاط و عشق مى آفريند، خوشبو و معطر و پاك است ، و كسانى كه از آن مى نوشند در نشئه اى روحانى و توصيف ناپذير فرو مى روند، كه دو نـوع آن در ايـن سوره آمده است : (رحيق مختوم ) و (تسنيم ) و انواع ديگرش در سوره دهر، و ساير سوره هاى قرآن ذكر شده كه هر كدام را در جاى خود شرح داده ايم .
جـالب ايـنكه : در روايات متعددى اين شراب بهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنـيـا چـشـم بـپـوشـنـد، و تـشـنـه كـامـان را سـيـراب كـنـنـد، و آتـش انـدوه را در دل مؤ منان خاموش سازند.
پـيـغـمـبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود: يا على من ترك الخمر لله سقاه
الله مـن الرحـيـق المـخـتوم : (اى على كسى كه خمر و شراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند).
و جـالبـتر اينكه در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كـه حـتـى اگـر شـراب دنـيـا را براى غير خدا نيز ترك گويد خداوند او را از اين شراب طـهـور مـى نـوشـاند، على (عليه السلام ) مى گويد: عرض كردم براى غير خدا؟ فرمود: (آرى ! كـسـى كـه بـراى حـفـظ جان خود نيز از شراب دنيا چشم بپوشد خدا او را از رحيق مختوم سيراب مى كند).
آرى ايـن گـروه كـه شـراب را بـراى حـفـظ سـلامـت خـود تـرك مـى كـنـنـد در حـقـيـقـت از اولوالالبـابـنـد، و هـمـانـگـونـه كـه از آيـه 193 آل عمران استفاده مى شود (اولو الالباب ) نيز در زمره ابرارند كه از شرابهاى طهور بهشتى بهره مند مى شوند.
و در حديثى از على بن الحسين (عليه السلام ) آمده است : من سقى مؤ منا من ظماء سقاه الله من الرحـيـق المـخـتوم : (كسى كه شخص مؤ من تشنه اى را سيراب كند خدا او را از رحيق مختوم سيراب خواهد كرد).
و در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت : مـن صـام لله فـى يوم صائف سقاه الله من الظما من الرحيق المـخـتوم : (كسى كه در روز گرم تابستان روزه بدارد خداوند او را از تشنگى قيامت با رحيق مختوم سيراب مى كند).
آيه و ترجمه


 


إ ن الذين اءجرموا كانوا من الذين ءامنوا يضحكون (29)
و إ ذا مروا بهم يتغامزون (30)
و إ ذا انقلبوا إ لى اءهلهم انقلبوا فكهين (31)
و إ ذا راءوهم قالوا إ ن هؤ لاء لضالون (32)
و ما اءرسلوا عليهم حافظين (33)
فاليوم الذين ءامنوا من الكفار يضحكون (34)
على الا رائك ينظرون (35)
هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون (36)

 


ترجمه :

29 - بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤ منان مى خنديدند.
30 - و هنگامى كه از كنار آنها (جمع مؤ منان ) مى گذشتند آنها را با اشارات مورد سخريه قرار مى دادند.
31 - و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند مسرور و خندان بودند.
32 - و هنگامى كه آنها (مؤ منان ) را مى ديدند مى گفتند: اينها گمراهانند.
33 - در حـالى كـه آنـهـا هـرگـز مـاءمـور مـراقـبـت و متكفل آنان (مؤ منان ) نبودند.
34 - ولى امروز مؤ منان به كفار مى خندند.
35 - در حالى كه بر تختهاى مزين بهشتى نشسته اند و نگاه مى كنند.
36 - آيا كفار پاداش اعمال خود را گرفتند؟!
شاءن نزول :
مـفـسـران بـراى ايـن آيـات دو شـاءن نـزول نقل كرده اند:
نـخـسـت ايـنـكـه روزى عـلى (عـليـه السـلام ) و جـمـعى از مؤ منان از كنار جمعى از كفار مكه گـذشـتـنـد، آنـهـا به على (عليه السلام ) و مؤ منان خنديدند و استهزا كردند، آيات فوق نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزا كننده را در قيامت روشن ساخت .
حـاكـم ابـوالقـاسـم حـسـكـانـى در (شـواهـد التـنـزيـل ) از (ابـن عـبـاس ) چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد: (منظور از (ان الذين اجرموا) منافقان قريش و منظور از (الذين آمنوا) على بن ابيطالب و ياران او است ).
ديـگـر ايـنـكـه آيـات فـوق دربـاره افـرادى هـمـچـون عـمـار، صـهـيـب ، خـبـاب ، بـلال ، و سـايـر فـقـراى مـؤ مـنـيـن كـه مـورد اسـتـهـزاى مـشـركـان قـريـش ‍ هـمـچـون ابـوجـهـل ، و وليـد بـن مـغـيـره ، و عـاص بـن وائل ، واقـع مـى شـدنـد نازل شده .
جمع ميان اين دو شاءن نزول نيز كاملا ممكن است .
تفسير:
آن روز آنها مؤ منان را مسخره مى كردند، اما امروز...
در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها و پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان
مـى گـفـت ، در آيـات مورد بحث به گوشه اى از مصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطر ايمان و تقوا با آن روبرو مى شوند اشاره مى كند، تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .
در ايـن آيـات از موضعگيرى و برخورد زشت و زننده كفار با آنها سخن مى گويد، و چهار نوع عكس العمل كفار را در برابر آنان بازگو مى كند:
نـخـسـت مى فرمايد: (بدكاران و كفار پيوسته از مؤ منان مى خنديدند) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ).
خـنده اى تمسخرآميز و تحقيركننده ، خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور و غفلت ناشى مـى شـود، و هـمـيـشـه افراد سبكسر مغرور در برابر مؤ منان با تقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.
ضـمـنـا تـعـبـيـر به (اجرموا) به جاى (كفروا) نشان مى دهد كه افراد كافر و بى ايمان را از اعمال گناه آلودشان مى توان شناخت چرا كه هميشه كفر سرچشمه جرم و عصيان است .
در آيه بعد دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده ، مى فرمايد: (و هنگامى كه مشركان از كـنـار جـمع مؤ منان مى گذرند آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره مى كنند) (و اذا مروا بهم يتغامزون ).
و با اين علامات و اشارات مى گويند: اين بى سر و پاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شـده انـد! ايـن آسـتـيـن پـاره هـا و پـا بـرهـنـه هـا را تـمـاشـا كـنـيـد كـه مـدعـى نـزول وحـى الهـى بـر آنها هستند!، و اين گروه نادان را بنگريد كه مى گويند استخوان پوسيده و خاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد؟!
و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.
بـه نـظـر مى رسد كه خنده آشكار مشركان در زمانى بوده كه مؤ منان از كنار جمع آنها مى گذشتند، و اشارات سخريه آميز آنها زمانى بوده كه به عكس آنها از كنار جمع مؤ منان مى گـذشـتند، و چون در ميان آن جمع نمى توانستند به آسانى مسخره كنند با اشارات چشم و ابـرو يـكـديـگـر مـطـالب را حـالى مـى كـردند، ولى آنجا كه مركز تجمع مشركان بود و مسلمانان از كنار آنها مى گذشتند آزادى و جسارت بيشترى داشتند.
يتغامزون از ماده (غمز) (بر وزن طنز) به معنى اشاره با چشم و دست است به چيزى كه مـورد عـيبجويى است ، و گاه اين واژه به معنى هر گونه عيبجويى به كار مى رود هر چند بـا زبـان بـاشـد، و تـعـبـيـر بـه (تـغـامـز) (از بـاب تـفـاعـل ) دليـل بر اين است كه همه آنها در مقابل يكديگر در اين كار شركت داشتند، هر يك با اشاره به ديگرى چيزى مى گفت كه همه استهزاآميز بود.
ايـنـهـا هـمـه در بـرخـوردشـان بـا مـؤ منان بود، در جلسات خصوصى نيز همين برنامه را بازگويى كرده ، و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند، همانگونه كه آيه بعد مى گويد: (هـنـگـامـى كه به خانواده خود باز مى گشتند مسرور و خندان بودند و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند) (و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ).
گويى فتح و پيروزى نصيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند، و باز هم در غياب ، همان سخريه ها، و همان استهزاءها ادامه دارد.
فـكـهـيـن جـمع (فكه ) صفت مشبهه (بر وزن خشن ) از فكاهه (بر وزن قباله ) به معنى مـزاح كـردن و خـنـديـدن اسـت ، و در اصـل از (فاكهه ) به معنى ميوه گرفته شده است گـويـى ايـن گـفـتـگـوهـا و شـوخـيها همچون ميوه هايى است كه از آن لذت مى برند، و به گفتگوى شيرين و دوستانه فكاهه (به ضم فا) گفته مى شود.
گرچه كلمه (اهل ) معمولا به معنى خانواده و خويشاوندان نزديك است ، ولى ممكن است در اينجا معنى وسيعترى داشته باشد و دوستان نزديك را نيز دربرگيرد.
چـهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤ منان اين بود كه وقتى آنها را مى ديدند مى گفتند اينها گمراهانند (و اذا راءوهم قالوا ان هؤ لاء لضالون ).
چـرا كـه راه و رسـم بـت پـرسـتـى و خرافاتى را كه در ميان آنها رائج بود و هدايتش مى پـنـداشـتـنـد رها كرده ، و به سوى ايمان به خدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.
مـمـكـن اسـت ايـن تـعـبـير در مراحلى باشد كه مطلب از مرحله استهزا گذشته بود و خود را ناچار مى ديدند كه شدت عمل بيشترى نشان دهند، زيرا هميشه هنگام ظهور پيامبران بزرگ و آيـيـنـهـاى تـازه عـكـس العـمـل دشـمـنـان و مخالفان در آغاز از طريق استهزا و به شوخى گـرفـتـن ظاهر مى شد، گويى آيين تازه را كمتر از آن مى ديدند كه به طور جدى با آن بـرخـورد كـنـنـد، ولى هـنـگـامى كه آيين الهى در قلوب افراد آماده نفوذ مى كرد، و پيروان بـيـشـتـرى بـراى آن پـيدا مى شد، آنها احساس خطر كرده ، آن را جدى گرفته و مبارزه را شـدت مـى بـخـشـيـدنـد، سپس مرحله به مرحله آن را تشديد مى كردند، و آيه فوق نخستين مـرحـله بـرخـورد جـدى آنـهـا اسـت ، كـه در مـراحـل بعد حتى منجر به جنگهاى خونين و نبرد مسلحانه شد.
و از آنـجـا كـه مـؤ مـنـان غـالبـا از افـرادى بـودنـد كـه مـوقـعـيـت اجـتـمـاعـى و ثـروت قـابـل تـوجـهـى در اخـتـيـار نـداشـتـنـد، و بـه هـمـين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نـگـريـسـتـند، و ايمانشان را بى ارزش شمرده ، و آيينشان را به باد مسخره مى گرفتند، قـرآن در آيـه بـعـد مـى گـويـد: (ايـن گـروه كـفـار هـرگـز حـافـظ و نـگـهـبـان و متكفل زندگى آنها نبودند) (و ما ارسلوا عليهم حافظين ).
پس به چه حقى ، و مطابق كدام منطقى بر آنها خرده مى گيرند؟!
در آيه 27 سوره هود مى خوانيم كه ثروتمندان و مستكبران قوم نوح به او مى گفتند: و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراءى : (ما كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى بينيم ).
و او در جـواب مـى گـفـت : و لا اقـول للذين تزدرى اعينكم لن يؤ تيهم الله خيرا الله اعلم بما فى انفسهم : (من هرگز نمى گويم آنها كه در نظر شما خوار مى آيند خداوند خيرى بر آنها نخواهد داد، خدا از دل آنها آگاهتر است ) (هود 31).
ايـن در حـقـيـقـت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤ منان از كدام گروهند؟! شما در متن دعوت و محتواى آيين پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) بنگريد.
ولى در قيامت مساءله بر عكس مى شود، چنانكه در آيه بعد مى فرمايد:
(امروز مؤ منان از كفار مى خندند)! (فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون ).
چـرا كـه قـيـامـت بـازتـابى است از اعمال انسان در دنيا، و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شـود، و عـدالت ايـجـاب مـى كـنـد كـه در آنـجـا مـؤ مـنـان پـاكـدل از كـفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !
در بـعـضـى از روايـات از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه (در آن روز درى از بـهـشت به روى كفار گشوده مى شود، و آنها به گمان اينكه فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حركت مى كنند، هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان در بسته مى شود، و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤ منان كه از بهشت نظاره گر آنانند مى خندند)!.
لذا در آيـه بـعد مى افزايد: (آنها بر تختهاى مزين نشسته اند و به اين صحنه ها نگاه مى كنند) (على الارائك ينظرون ).
بـه چـه چـيـزى نـگـاه مـى كنند؟ به آنهمه نعمتهاى بى پايان الهى ، به آن مواهب عظيم و الطاف بيكران به آن آرامش و عظمت و احترام ، و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
سـرانـجـام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه مى فرمايد: (آيا كفار ثواب اعمال و پاداش كار خود را خوب گرفتند)؟!
(هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ).
ايـن سـخـن خـواه از ناحيه خداوند باشد، يا فرشتگان ، و يا مؤ منان ، نوعى طعن و استهزا نـسـبـت بـه افـكـار و ادعـاهـاى ايـن مـغـروران مـسـتـكـبـر اسـت كـه انـتـظـار داشـتـنـد در مـقـابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هم از خداوند دريافت دارند، و در برابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: (آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند)؟
بسيارى از مفسران اين جمله را يك جمله مستقل دانسته اند، در حالى كه بعضى معتقدند دنباله آيه قبل است ، يعنى مؤ منان بر تختهاى مزين نشسته اند و نگاه مى كنند به بينند آيا كفار پـاداش اعـمـال خـلافـشـان را گـرفـتـند؟ آرى اگر آنها پاداشى بگيرند بايد از شيطان بگيرند، آيا آن بينواى گرفتار مى تواند به آنها پاداشى دهد؟!
(ثـوب ) از مـاده (ثـوب ) (بـر وزن جـوف ) در اصـل به معنى بازگشتن چيزى به حالت نخستين است ، و (ثواب ) به پاداشى گفته مـى شـود كـه بـه انـسـان در مـقـابـل اعمالش مى دهند چرا كه نتيجه اعمالش به او بر مى گـردد، ايـن واژه هـم در جـزاى نـيـك و هـم بـد بـه كـار مـى رود، هر چند غالبا در مورد خير اسـتـعـمـال مـى شود و لذا آيه فوق دلالت بر نوعى طعن نسبت به كفار دارد، و بايد چنين باشد چرا كه آنها همواره مؤ منان و آيات خدا را به باد استهزا مى گرفتند و بايد در آن روز نتيجه استهزاهايشان را ببينند.
نكته :
استهزا حربه ناجوانمردانه دشمنان حق
در طـول تـاريـخ انـبـيـاء كـرارا مـى بـيـنـيـم كـه يـكـى از حـربـه هـاى دشـمـنـان خـدا در مـقـابـل آنان استفاده از حربه سخريه بوده است ، و آيات قرآن مكرر اين موضوع را منعكس كـرده اسـت ، و از آنـجا كه سخريه و استهزا معمولا از كسانى صادر مى شود كه مست باده غرورند، و خود را برتر از ديگران مى دانند، و با چشم حقارت به سايرين نگاه مى كنند جـاى تـعـجـب نـيست كه ظالمان كافر و لجوج و خودخواه دست به چنين حربه اى در برابر اهل ايمان زنند.
امـروز نـيـز هـمـان بـرنامه به صورتهاى متنوع در رسانه هاى گروهى جهان تحت عنوان (طـنـز) و بـرنـامـه هـاى فـكـاهـى و تـفـريـحـى ادامـه دارد، الان نـيـز مـى كـوشـند حق و طرفدارانش را با استفاده از اين حربه قديمى از ميدان بيرون كنند.
ولى مؤ منان در برابر آنها با توجه به وعده هاى الهى كه نمونه آن در آيات فوق آمده است آرامش مى يابند، و روح مقاومت در مقابل آن تاريك دلان در آنها دميده مى شود.
اصـولا (اسـتـهـزا) و (سـخـريـه ) و (غـمـز) و (ضـحـك ) در مـقـابـل حـق كـه در آيـات فـوق بـه آن اشـاره شـده هـمـه از گـنـاهـان كـبـيـره و نـشـانـه جـهـل و غـرور اسـت ، يـك انـسـان فـهـمـيـده و عـاقل و هوشيار به فرض كه به مكتبى عقيده نداشته باشد با آن برخورد منطقى مى كند، و هرگز به خود اجازه نمى دهد به اينگونه حربه ها متوسل گردد.
خداوندا! همه ما را از غرور و جهل و كبر حفظ فرما.
پروردگارا! به ما روح حق طلبى و حق جويى و تواضع مرحمت كن .
بارالها! نامه اعمال ما را در (عليين ) قرار ده ، و از زمره (سجينيان ) بيرون بر


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس