آيات 1 تا 21 

 بسم اللّه الرحمن الرحيم

 ويل للمطففين (1)

 الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون (2)

 و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون (3)

 الا يظن اولئك انهم مبعوثون (4)

 ليوم عظيم (5)

 يوم يقوم الناس لرب العالمين (6)

 كلا ان كتاب الفجار لفى سجين (7)

 و ما ادرئك ما سجين (8)

 كتاب مرقوم (9)

 ويل يومئذ للمكذبين (10)

 الذين يكذبون بيوم الدين (11)

 و ما يكذب به الا كل معتد اثيم (12)

 اذا تتلى عليه اياتنا قال اساطير الاولين (13)

 كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون (14)

 كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون (15)

 ثم انهم لصالوا الجحيم (16)

 ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون (17)

 كلا ان كتاب الابرار لفى عليين (18)

 و ما ادريك ما عليون (19)

 كتاب مرقوم (20)

 يشهده المقربون(21)

ترجمه آيات

به نام خداوند رحمان و رحيم. واى بر كم فروشان (1).

كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى گيرند تمام مى گيرند (2).

و چون پيمانه به مردم دهند يا براى ايشان وزن كنند بكاهند (3).

آيا آنها نمى دانند كه در روزى بس بزرگ مبعوث خواهند شد (4 - 5).

روزى كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان مى ايستد (6).

در آن روز همه يك جور سرنوشت ندارند بلكه نامه بدكاران در سجين است (7).

و تو چه دانى كه سجين چيست ؟ (8).

كتابى است نوشته شده (9).

در آن روز واى بر تكذيب گران (10).

همانها كه روز جزا را تكذيب مى كنند (11).

و جز ستمگر گنهكار آن را تكذيب نكند (12).

و چون آيات ما را بر او بخوانند گويد افسانه هاى گذشتگان است (13).

نه، اين حرفها بهانه است، علت اصلى تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته (14).

نه، چنين كسانى با نيكان سرنوشت مشتركى ندارند اينان آن روز از قرب پروردگارشان دورند (15).

آنگاه وارد جهنم شوند (16).

سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد (17).

نه، نامه نيكان در عليين است (18).

و تو چه دانى كه عليين چيست (19).

كتابى است نوشته شده (20).

كه مقربان شاهد آنند (21).

بيان آيات

اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كم فروشى در كيل و وزن آغاز شده و كم فروشان را تهديد مى كند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براى جزا مبعوث مى شوند، و اين مطلب را با تفصيل جريانى كه در آن روز بر سر فجار و ابرار مى آيد خاتمه مى دهد.

و آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدنى، و آيات آخرش با سياق سوره هاى مكى مناسب تر است.

 

ويل للمطففين

كلمه (تطفيف ) به معناى نقص در كيل و وزن است كه خداى تعالى از آن نهى كرده، و آن را افساد در زمين خوانده، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت :

(و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبحسوا الناس اشياءهم و لاتعثوا فى الارض مفسدين )، و ما در تفسير همين آيه در سوره هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى، افساد در زمين است.

چند وجه درباره اينكه در توصيف (مطففین) به (الذين اذا كتالوا على الناس يستوفون....) خريدن به وزن گفته نشده

الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون

مصدر (اكتيال ) كه فعل (اكتالوا) از آن مشتق است، وقتى با حرف (من ) متعدى مى شود به معناى كيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى، خريدن كالا با كيل تمام است )، و اگر با حرف (على ) متعدى شود به معناى ضرر. (و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص ) است. و اما كلمه (كيل ) كه مصدر فعل (كالوا) است به معناى كيل دادن به مردم است، (كه خود من ترازو دارم ) وقتى گفته مى شود. (كاله الطعام و وزنه ) معنايش اين است كه كالاى مردم را وزن وكيل كرد، چيزى كه هست از ميان همه طوائف عرب، اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند: (كاله الطعام و وزنه ) و ساير طوائف عرب مى گويند: (كال له الطعام و وزن له - طعام و كالا را براى او كيل وزن كرد). و قرآن كريم به طورى كه مجمع البيان گفته به لغت اهل حجاز نازل شده، و كلمه (استيفاء) كه فعل (يستوفون ) مشتق از آن است به معناى گرفتن حق بطور تمام و كامل است، و كلمه (اخسار) به معناى افكندن ديگران در خسارت است.

و معناى آيه اين است كه : وقتى از مردم، كالايى مى گيرند حق خود را به تمام و كمال دريافت مى كنند، ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند به كيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.

پس مضمون مجموع دو آيه يك مذمت است، و آن اين است كه مطففين حق را براى خود رعايت مى كنند، ولى براى ديگران رعايت نمى كنند. و به عبارتى ديگر حق را براى ديگران آنطور كه براى خود رعايت مى كنند رعايت نمى نمايند، و اين خود باعث تباهى اجتماع انسانى است كه اساس آن بر تعادل حقوق متقابل است، و اگر اين تعادل از بين برود و فاسد شود همه چيز فاسد مى شود.

در آيه شريفه در مقابل كيل، وزن را آورد، ولى در مقابل اكتيال (اءتزان ) را نياورد، بعضى در سبب آن گفته اند: براى اين بوده كه مطففين، معامله گرانى بودند كه اغلب حبوبات و سبزيجات و متاعهاى ديگر را كلى مى خريدند و خرده خرده به تدريج مى فروختند، و عادت در بيشتر اين اجناس اين است كه با كيل سنجيده شود نه به وزن، بدين جهت تنها اكتيال را ذكر كرد، و از اءتزان نام نبرد چون اساس آيه بر غالب است.

بعضى ديگر گفته اند اگر نامى از (اتزان) نياورد براى اين بود كه كيل و وزن هر دو وسيله خريد و فروش است، آوردن يكى از آنها دلالت بر ديگرى هم دارد.

ولى اين توجيه درست نيست، براى اينكه اين حرف در كلمه (كيل ) هم مى آيد چرا در برابر كيل وزن را ذكر كرد، ولى در برابر اكتيال اءتزان را ذكر نكرد؟ پس اين وجه خالى از تحكم نيست.

بعضى ديگر گفته اند: اين دو آيه عادت و رسم كسانى را حكايت مى كند كه سوره درباره آنان نازل شده، مردمى كه تنها با كيل مى خريدند، ولى در هنگام فروش بعضى كالاها را كيل و بعضى را وزن مى كردند.

اين وجه نيز ادعايى بدون دليل است.

بعضى ديگر در توجيه ذكر اكتيال و عدم ذكر اءتزان وجوهى ديگر آورده اند كه خالى از ضعف نيست.

احتمال برانگيخته شدن بعد از مرگ براى اجتناب از محرمات كافى است

الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم

استفهام در اين آيه انكارى، و براى برانگيختن تعجب شنونده است، و كلمه (ظن ) در آن به همان معناى معروف است. و كلمه (اولئك ) اشاره به مطففين است، و اگر براى اشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد، براى اين بود كه بفهماند كم فروشان از رحمت خدا دورند. و منظور از (يوم عظيم )، روز قيامت است كه در آن به عملشان كيفر داده مى شوند.

و اگر اكتفا كرد به ظن و گمان به مسأله قيامت و حساب، با اينكه اعتقاد به معاد بايد علمى و يقينى باشد، براى اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كم فروشى احتمال خطر و ضرر آخرتى هم كافى است، اگر كسى يقين به قيامت نداشته باشد، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد، و خداى تعالى در آن روز عظيم مردم را بدانچه كرده اند مواخذه كند، كافى است كه او را از كم فروشى باز بدارد.

ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه (ظن ) در اينجا به معناى يقين است.

يوم يقوم الناس لرب العالمين

مراد از (روزى كه مردم براى رب العالمين به پا مى خيزند)، روز قيامت است كه سر از قبرها بر مى آورند، و اين تعبير كنايه است از اينكه بعد از مردن دوباره زنده مى شوند تا خدا در بين آنان حكم و داورى كند.

 

كلا ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين

اين آيه - به طورى كه بعضى ها گفته اند - ردع و انكار عمل زشت كم فروشى و غفلت از روز بعث و حساب است.

توضيح مفردات و جملات آيات : (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين...) 

(ان كتاب الفجار لفى سجين...) - بطورى كه دقت در سياق اين چهار آيه و مقايسه آنها با يكديگر، و نيز آنچه از مقايسه مجموع اين چهار آيه با مجموع چهار آيه اى كه با جمله (كلا ان كتاب الابرار...) شروع مى شود آنچه به دست مى آيد اين است كه : مراد از كلمه (سجين ) چيزى است كه مقابل و مخالف (عليين ) باشد، و چون معناى عليين علو روى علو ديگر و يا به عبارتى علو دو چندان است، معلوم مى شود منظور از سجين هم سفلى روى سفلاى ديگر، و يا به عبارتى پستى دو چندان و گرفتارى در چنان پستى است ، همچنان كه آيه (ثم رددناه اسفل سافلين ) بدان اشاره مى كند، پس از هر معنا نزديك تر به ذهن اين است كه اين كلمه مبالغه در (سجن - حبس ) باشد، همچنان كه كلمه (سكير) و (شريب ) مبالغه در (سكر - مستى ) و (شرب - نوشيدن ) است ، در نتيجه معناى آيه - همانطور كه ديگران هم گفته اند - اين است كه كتاب فجار در حبس و زندانى است كه هر كس در آن بيفتد بيرون شدن برايش نيست.

كلمه (كتاب ) به معناى مكتوب است، آن هم نه از كتابت به معناى قلم دست گرفتن و در كاغذ نوشتن، بلكه از كتابت به معناى قضاى حتمى است، و منظور از (كتاب فجار) سرنوشتى است كه خدا براى آنان مقدر كرده، و آن جزايى است كه با قضاى حتميش ‍ اثبات فرموده.

پس حاصل آيه اين شد: آنچه خداى تعالى به قضاى حتميش براى فجار مقدر و آماده كرده در سجين است كه سجنى بر بالاى سجنى ديگر است، به طورى كه اگر كسى در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتى بس طولانى در آن خواهد بود.

و جمله (و ما ادريك ما سجين ) چيز تازه اى ندارد، جز اينكه مى خواهد مردم را از سجين بترساند، و بفهماند آنقدر سخت است كه با زبان بشرى نمى توان معرفيش كرد.

(كتاب مرقوم ) - اين جمله بر روى هم خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و آن ضميرى است كه به كلمه (سجين ) بر مى گردد، و مجموع (هو كتاب مرقوم ) بيانگر آن است و كلمه (كتاب ) در اينجا نيز به معناى مكتوب است از كتابت، و به معناى قضاء و اثبات مى باشد، و كلمه (مرقوم ) از ماده رقم است، كه راغب گفته به معناى خط درشت است. و بعضى گفته اند به معناى نقطه گذارى هر نوشته است، و در آيه (كتاب مرقوم ) هر دو احتمال هست.

ولى به نظر ما معناى دوم با مقام مناسب تر باشد، در آن صورت جمله مورد بحث اشاره اى به اين معنا خواهد بود كه آنچه براى آنان مقدر شده كاملا روشن است، و هيچ ابهامى در آن نيست، به اين معنا كه حتمى و مشخص است و تخلف پذير نيست

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه : در اين چند آيه كتاب ظرف شده براى كتاب، چون فرموده كتاب فجار در سجين است كه آن نيز كتابى است مرقوم، و اين معقول نيست كه چيزى ظرف خودش باشد؟

در جواب مى گوييم : هيچ عيبى ندارد چون از باب ظرف شدن كل براى جزء است، و هيچ اشكالى هم ندارد، پس سجين كتابى است جامع كه در آن خيلى سرنوشت ها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است.

و جمله (ويل يومئذ للمكذبين ) نفرينى بر فجار و خبر مرگ ايشان است، و در آن فجار را تكذيب گران خوانده، و كلمه (يومئذ) به حسب معنا ظرف است براى جمله (ان كتاب الفجار لفى سجين )، مى فرمايد هلاك شوند فجار - كه همان تكذيب گران باشند - در روزى كه آنچه خدا برايشان مقدر كرده و جزايى كه قضايش را رانده محقق شود، و عذابى كه برايشان فراهم ساخته بر سرشان بيايد.

اين بود آن معنايى كه گفتيم دقت در مجموع چهار آيه به دست مى دهد، و اين چهار آيه داراى سياقى واحد و متصل و اجزايش با هم سازگار است.

اقوال مفسرين در بيان مراد از مفردات و جملات اين آيات

ليكن مفسرين در مفردات اين چهار آيه اقوالى متفرق دارند: مثلا گفته اند: كتاب در جمله (ان كتاب الفجار) به معناى مكتوب است، و مراد از آن نامه هاى اعمال است. و بعضى گفته اند: كتاب مصدر و به همان معناى مصدرى - كتابت - است، و در كلام مضافى است كه حذف شده، و تقدير كلام (ان كتابه عمل الفجار لفى سجين - كتابت اعمال فجار در سجين است ) مى باشد.

و يا گفته اند: فجار اعم است از تكذيب گران، پس شامل كفار و فساق هر دو مى شود.

و يا گفته اند: مراد از سجين، طبقه هفتم زمين است، كه نامه فجار را آنجا مى گذارند. و بعضى گفته اند: دره اى است در جهنم، و يا چاهى است در آنجا. و بعضى گفته اند: اصلا كلمه سجين نام نامه هاى اعمال فجار است. و بعضى گفته اند: سجين اول نام جايى است كه نامه اعمال فجار را آنجا مى گذارند، و دومى نام نامه اعمال آنان است، و بعضى گفته اند: نام كتابى است كه جامع همه نامه هاى اعمال بد است ، كه اعمال فجار از جن او انس در آن نوشته شده. و بعضى گفته اند مراد از آن، خسارت و خوارى است، نظير اينكه وقتى بخواهند نهايت درجه سقوط كسى را برسانند مى گويند فلانى به حضيض رسيد. و بعضى گفته اند: كلمه (سجين ) بدل از كلمه (سجيل ) است، كه لامش مبدل به نون شده است، همچنان كه از جبرئيل تعبير مى كنند جبرين، و از اين قبيل سخنانى كه درباره مفردات آيات چهارگانه گفته اند.

و همچنين سخنانى كه درباره جملات آن دارند، مثل اينكه گفته اند: جمله (كتاب مرقوم ) بيان و تفسير سجين نيست، بلكه تفسير كتاب است كه در جمله (ان كتاب الفجار)آمده.

و يا گفته اند: جمله (ويل للمكذبين ) متصل است به جمله (يوم يقوم الناس لرب العالمين )، و سه آيه ديگر كه بين اين دو آيه واقع شده جمله معترضه است.

و خواننده عزيز اگر در اين سخنان دقت كند خواهد ديد كه بسيارى از آنها صرف تحكم و بى دليل حرف زدن است.

علاوه بر اين، اين سخنان سياق واحد و متصل آيات مربوط به هم را پاره مى كند، چون گفتيم اين چند آيه در مقابل چهار آيه آينده است كه كتاب ابرار را توصيف مى كنند، و سياقى واحد و متصل دارند، پس ديگر حاجت به آن نيست كه متعرض تك تك آن اقوال و مناقشه در آنها شويم.

 

الذين يكذبون بيوم الدين

اين آيه، كلمه (مكذبين ) در آيه قبل را تفسير مى كند، و مويد اين نظريه، آيات بعدى است، و ظاهر آن اين است كه مراد از تكذيب، تكذيب قولى و به زبان صريح است، در نتيجه آيه شريفه و مذمت آن فقط شامل كفار مى شود، و فاسقان از اهل ايمان را شامل نمى شود، پس بايد بگوييم منظور از مطففين هم همه كم فروشان نيست، بلكه مراد كفار كم فروش است.

مگر اينكه بگوييم منظور از تكذيب، اعم از تكذيب زبانى است كه تكذيب عملى را هم شامل مى شود، و چه بسا آيه قبل هم كه مى فرمود: (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ) اين نظريه را تأييد كند.

گناه زياد و مستمر، سر انجام انسان را به تكذيب روز جزا منتهى مى كند 

و ما يكذب به الا كل معتد اثيم

كلمه (معتد) اسم فاعل از مصدر (اعتداء) است، كه معناى تجاوز را مى دهد، و مراد در اينجا تجاوز از حدود عبوديت است، و كلمه (اثيم ) به معناى كسى است كه گناهان بسيار داشته باشد، به طورى كه گناهانش روى هم انباشته شده، و به كلى در شهوات غرق شده باشد.

و معلوم است كه يگانه مانعى كه انسان را از گناه باز مى دارد ايمان به بعث و جزا است، و كسى كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، حاضر نيست منع هيچ مانعى از گناه را و از آن جمله مسأله قيامت را بپذيرد، و نسبت به گناهان بى رغبت و متنفر شود، در نتيجه گناه زياد، كار او را بدينجا منتهى مى كند كه قيامت و جزا را بكلى انكار مى نمايد، آيه شريفه زير همين مسأله را خاطرنشان مى سازد: (ثم كان عاقبه الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات اللّه و كانوابها يستهزون ).

 

اذا تتلى عليه اياتنا قال اساطير الاولين

منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است، براى اينكه سخن از تلاوت آن آيات دارد، و كلمه (اساطير) جمع اسطوره است، كه به معناى نوشته شده سطر به سطر است، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآنى اباطيل امت هاى گذشته است.

و معناى آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت مى شود، آياتى كه ايشان را از گناه و نافرمانى خدا برحذر داشته و از روز قيامت و جزاى آن انذار مى كنند، در مقابل مى گويند اينها اباطيلند.

اعمال زشت صفا و جلاى نفس را تيره كرده به آن نقش و صورتى مى دهند كه از درك حق مانع مى گردد

كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون

اين جمله ردع و انكار سخن تكذيب گران، يعنى رد (اساطير الاولين ) است راغب گفته : كلمه (رين ) به معناى غبار و زنگ، و يا به عبارتى تيرگى است كه روى چيز گرانبهايى بنشيند (در نسخه اى ديگر آمده روى چيز شفافى بنشيند)، در قرآن آمده كه : (بل ران على قلوبهم...) يعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد كه روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخيص خير وشر كور كرد.

پس اين (زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان ) عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها، و بين تشخيص حق، آنطور كه هست.

از اين آيه شريفه سه نكته استفاده مى شود:

اول اينكه : اعمال زشت نقش و صورتى به نفس مى دهد، و نفس آدمى را به آن صورت در مى آورد.

دوم اينكه : اين نقوش و صورت ها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مى شود.

سوم اينكه : نفس آدمى بحسب طبع اوليش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آنطور كه هست درك مى كند، و آن را از باطل، و نيز خير را از شر تميز مى دهد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها).

 

كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون

اين آيه انكار از ارتكاب گناهانى است كه فرمود بين قلب و درك حق حائل مى شود، و مراد از (محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت ) محروم بودنشان از كرامت قرب و منزلت او است. و شايد مراد آن مفسر هم كه گفته : منظور محجوب بودن از رحمت خداست همين باشد.

پس معناى محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف مى شود، يعنى همه اسبابهاى ظاهرى كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار مى افتند و در نتيجه تمام خلايق معرفتى تام و كامل به خداى تعالى پيدا مى كنند، همچنان كه فرمود: (لمن الملك اليوم لله الواحد القهار) و نيز فرمود: (و يعلمون ان اللّه هو الحق المبين ).

 

ثم انهم لصالوا الجحيم

معنايش اين است كه ايشان داخل جحيم خواهند شد، دخولى كه بيرون شدن برايش نيست. - بعضى گفته اند معنايش اين است كه حرارت آن را مى چشند -. و كلمه (ثم ) در اين آيه و آيه بعديش براى تراخى و بعديت در كلام است، پس بعديت زمانى نيست، بلكه رتبى است.

 

ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون

اين آيه توبيخى كوبنده است از خازنان دوزخ و يا از اهل دوزخ، به كسانى كه وارد آن مى شوند.

معناى (عليين) كه فرمود كتاب ابرار در آن است و چند قول در اين باره

كلا ان كتاب الابرار لفى عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم

اين سه آيه نيز ردع است، البته در معناى ردعى كه در آيه (كلا ان كتاب الفجار) بود، و كلمه (عليون ) - همانطور كه در سابق هم گفتيم - به معناى علوى روى علو ديگر است، و يا به عبارتى ديگر علوى دو چندان كه با درجات عالى و منازل قرب به خداى تعالى منطبق مى شود، همچنان كه گفتيم سجين بر خلاف اين معنا است.

سخنى كه بتوان در تفسير اين سه آيه گفت همان سخنانى است كه درباره سه آيه گذشته كه در مقابل اين سه آيه بود و مى فرمود: (ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ) گفتيم.

پس معناى آن، اين است كه : آنچه براى ابرار مقدر شده، و قضايش رانده شده، تا جزاى نيكوكاريهاى آنان باشد، در عليين قرار دارد، و تو اى پيامبر! نمى دانى عليين چيست، امرى است نوشته شده، و قضايى است حتمى و مشخص و بدون ابهام.

مفسرين در اين آيات سخنانى دارند، همچنان كه در آيات قبل داشتند، چيزى كه هست در اين آيه در خصوص كلمه (عليين ) اين را هم گفته اند كه : معنايش آسمان هفتم است، كه در تحت عرش قرار دارد، و منزلگاه ارواح مؤمنين است. و نيز گفته اند: عليين همان سدره المنتهى است، كه اعمال بدانجا منتهى مى شود.

بعضى ديگر گفته اند: لوحى است از زبرجد آويزان، در تحت عرش كه اعمال بندگان در آن نوشته شده.

بعضى ديگر گفته اند: مراتب عاليه اى است كه محفوف به جلالت است. اشكالى كه به اين سخنان وارد است همان اشكالى است كه درباره اقوال وارده در خصوص آيات گذشته كرديم و گفتيم كه هيچ دليلى بر هيچ يك از اين اقوال نيست.

مراد از (مقربون) و اينكه ايشان عليين را مى بينند 

يشهده المقربون

مناسب تر با معنايى كه براى آيات قبل كرديم اين است كه بگوييم : (شهادت ) در اين جمله به معناى معاينه و به چشم خود ديدن است، و (مقربين )، قومى از اهل بهشتند كه درجه شان از درجه عموم ابرار به بيانى كه در تفسير آيه (عينا يشرب بها المقربون ) خواهد آمد بالاتر است، پس مراد اين است كه مقربين، عليين را با ارائه خداى تعالى مى بينند، و خداى عزوجل نظير اين مشاهده را درباره دوزخ آورده و فرموده (كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم )، و از اين آيه استفاده مى شود كه مقربين همان اهل يقينند.

بعضى از مفسرين گفته اند: شهادت به معناى حضور است، و مقربين، ملائكه اند، و مراد اين است كه ملائكه حاضر برنامه اعمال ايشان هستند، هنگامى كه آن را به سوى خداى تعالى بالا مى برند.

بعضى ديگر گفته اند: مقربين، هم ابرارند و هم ملائكه.

مؤلف: اين دو قول مبنى بر اين است كه : مراد از كتاب، صحيفه اعمال باشد، و ما در سابق گفتيم كه اين احتمال ضعيف است.

بحث روايتى

(رواياتى راجع به: (نزول سوره مطففین)، در عليين بودن كتاب ابرار و در سجين بودن كتاب، فجار)

در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرموده : اين سوره يعنى سوره مطففين وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وارد مدينه شده بود، و مردم مدينه در آن روز از حيث ترازودارى بدترين مردم بودند، و در نتيجه آمدن اين سوره ترازوداريشان خوب شد.

و در اصول كافى به سند خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداى عزوجل ما را از اعلى عليين آفريد، و قلوب شيعيان ما را از همان چيزى آفريد كه ما را آفريد، و اما بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر بيافريد، پس قلوب شيعيان ما همواره براى ما مى تپد، و به سوى ما عشق مى ورزد، چون از همان چيزى خلق شده كه ما خلق شده ايم. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: (كلا ان كتاب الابرار لفى عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون ).

و دلهاى دشمنان ما را از سجين و دلهاى شيعيان آنان را نيز از همان آفريده كه آنان را از آن آفريده، و بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر خلق كرده، و به همين جهت دلهاى شيعيان آنان به سوى آنان تمايل دارد، چون از همان خلق شده كه آنان از آن خلق شده اند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين ).

مؤلف: صاحب كافى نظير اين روايت را به طريق ديگر از ثمالى از آن جناب نقل كرده، و نيز صاحب علل الشرايع نظير آن را به سند خود - البته مقدارى از راويان آخر آن را نام نبرده - از زيد شحام از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده. و اين احاديث به طورى كه ملاحظه مى فرماييد مويد بيانى است كه ما در تفسير اين آيات داشتيم.

و در تفسير قمى در ذيل آيه (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ) آمده كه امام فرمود آنچه از عذاب كه خدا براى فجار نوشته در سجين است.

و نيز در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود، سجين عبارت است از طبقه هفتم زمين، و عليون عبارت است از آسمان هفتم.

مؤلف: اين روايت اگر صحيح باشد بر اين اساس است كه بهشت به عنايتى در جهت بالا، و دوزخ در جهت پايين باشد، و اين معنا را روايات ديگرى نظير اين روايت دارد، مثل آن رواياتى كه فرموده (قبر يا روضه اى از رياض بهشت و يا حفره اى از حفره هاى دوزخ است). و يا رواياتى كه (برهوت ) را مكانى در جهنم خوانده.

و در الدر المنثور است كه ابن مبارك از سعيد بن مسيب روايت كرده كه گفت : سلمان و عبد اللّه بن سلام به هم برخوردند، يكى به ديگرى گفت : اگر قبل از من از دنيا رفتى بخوابم بيا و به من خبر بده كه پروردگارت با تو چه كرده، و اگر من جلوتر از تو مردم اين كار را مى كنم و به تو خبر مى دهم. عبد اللّه گفت : چطور چنين چيزى ممكن است ؟ سلمان گفت : بله ممكن است، چون ارواح مؤمنين در برزخى از زمين قرار دارند، هر كجا بخواهند مى روند، ولى جان كفار در سجين است (و خدا داناتر است ).

رواياتى راجع به فساد و (رين) قلب بر اثر ارتكاب گناه) 

و در اصول كافى به سند خود از زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: هيچ بنده اى نيست مگر آنكه در قلبش لكه اى سفيد هست، وقتى گناهى بكند در اين لكه سفيد لكه اى سياه پيدا مى شود، اگر از آن گناه توبه كند آن لكه سياه پاك مى شود، و اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد لكه سياه زياد مى شود و زياد مى شود تا آنكه همه سفيدى را بپوشاند، همينكه سفيدى پوشيده شد، ديگر تا ابد صاحبش به سوى خير بر نمى گردد، و اين كلام خداى عزوجل است كه مى فرمايد: (كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون ).

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از عده اى از نويسندگان كتب حديث از ابو هريره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نقل شده.

و نيز در اصول كافى به سند خود از عبد اللّه بن محمد حجان، از بعضى از راويان شيعه -با حذف راويان آخر حديث - روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: با يكديگر مذاكره كنيد و بديدن يكديگر برويد و احاديث را براى يكديگر نقل كنيد، كه حديث مايه جلاى دلها است، و دلها زنگ مى زند آنچنان كه شمشير زنگ مى زند، و جلاى آن حديث است.

و از روضه الواعظين نقل شده كه گفت امام باقر (عليه السلام) فرمود: هيچ چيز قلب آدمى را بقدر گناه فاسد نمى كند، قلب وقتى با گناه آشنا شد، روز به روز بيشتر متمايل بدان مى شود، تا جايى كه گناه بر آن چيره شود، آن وقت است كه قلب زير و رو گشته بالا و پايين مى شود. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى مؤمن گناهى مرتكب شود، لكه سياهى در قلبش پيدا مى شود، اگر توبه كند و دل از گناه بكند، و از پروردگارش طلب مغفرت كند، دوباره قلبش صيقلى و شفاف مى شود، و اگر زيادتر گناه كند، آن لكه زيادتر مى شود، اين همان رين است كه خداى تعالى در باره اش در كتاب كريمش فرموده : (كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون ).


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس