آيه و ترجمه
انطلقوا إ لى ما كنتم به تكذبون(29)
انطلقوا إ لى ظل ذى ثلث شعب (30)
لا ظليل و لا يغنى من اللهب (31)
إ نها ترمى بشرر كالقصر(32)
كأ نه جمالت صفر(33)
ويل يومئذ للمكذبين(34)
هذا يوم لا ينطقون(35)
و لا يؤ ذن لهم فيعتذرون(36)
ويل يومئذ للمكذبين(37)
هذا يوم الفصل جمعناكم و الا ولين(38)
فإ ن كان لكم كيد فكيدون(39)
ويل يومئذ للمكذبين(40)
|
ترجمه :
29 - (و در آن روز بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـود) بـيدرنگ برويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آنرا انكار مى كرديد!
30 - برويد به سوى سايه سه شاخه (دودهاى خفقان بار آتش !).
31 - سايه اى كه نه آرامبخش است ، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مى كند!.
32 - جرقه هائى از خود پرتاب مى كند مانند يك كاخ !
33 - گوئى (در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد رنگى هستند (كه به هر سو پراكنده مى شوند).
34 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
35 - امروز روزى است كه سخن نمى گويند (و قادر بر دفاع از خويش نيستند).
36 - و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند.
37 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
38 - امروز همان روز جدائى (حق از باطل ) است كه شما و پيشينيان را در آن جمع كرده ايم .
39 - اگـر چـاره اى در بـرابـر مـن (بـراى فـرار از چنگال مجازات ) داريد انجام دهيد.
40 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
تفسير:
نه قدرت بر دفاع دارند نه راهى براى فرار!
در ايـن آيـات سـرنـوشـت نـهـائى تـكـذيـب كـنـنـدگـان قـيـامـت ، و مـنـكـران آن دادگـاه عدل الهى بيان شده است ، بيانى كه به راستى انسان را در وحشتى عميق فرو مى برد، و ابعاد فاجعه را روشن مى سازد.
مـى فـرمـايـد: (بـه آنـها گفته مى شود بيدرنگ رهسپار شويد به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مى كرديد)! (انطلقوا الى ما كنتم به تكذبون ).
رهسپار شويد به سوى جهنم سوزان كه هميشه آن را به باد استهزا مى گرفتيد.
حركت كنيد به سوى انواع عذابها كه با اعمالتان آن را از پيش فراهم ساخته ايد.
(انطلقوا) از ماده (انطلاق ) به معنى حركت كردن بدون توقف است ، و يك نوع آزادى از قـيـد و بـنـد نـيـز در آن نـهفته شده ، و اين در حقيقت توضيحى است براى وضع آنها در عـرصـه مـحـشـر كـه آنـهـا را مـدتـى طولانى براى حساب نگه مى دارند، سپس آنها را رها ساخته ، مى گويند بدون توقف به سوى دوزخ حركت كنيد.
گـويـنـده ايـن سـخـن مـمـكن است خداوند متعال باشد كه مستقيما به آنها خطاب مى كند، و يا فـرشـتـگـان عذاب ، و به هر حال لحنى است آميخته با سرزنشى عميق كه خود عذابى است دردناك و جانكاه .
سـپـس بـه تـوضـيـح بيشترى درباره اين عذاب پرداخته مى گويد: (رهسپار شويد به سـوى سـايـه اى از دودهـاى خـفـه كـنـنـده آتـش كه داراى سه شعبه است )! (انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب ).
شـاخـه اى از بـالاسـر، و شـاخـه اى از طـرف راسـت ، و شـاخه اى از طرف چپ ، و به اين تـرتـيـب از هـر طـرف ايـن دود غـليـظ مرگبار آنها را احاطه مى كند، و در كام خود فرو مى برد.
(امـا سـايـه اى كه آرام بخش نيست و هرگز دوزخيان را از شعله هاى آتش جلوگيرى نمى كند) (لا ظليل و لا يغنى من اللهب ).
چه اينكه خود بر خاسته از آتش است .
مـمكن است تعبير به (ظل ) (سايه ) اين تصور را ايجاد كند كه در آنجا سايه اى وجود دارد كه از سوزندگى شعله هاى آتش ، كمى مى كاهد، ولى اين آيه بر اين پندار غلط خط بـطـلان مى كشد، و مى گويد: اين سايه هرگز سايه اى كه شما تصور مى كنيد نيست ، سـايـه اى اسـت سـوزان و خـفـقـان آور، و بـر خـاسـتـه از دودهـاى غليظ آتش كه مى تواند گرماى شعله ها را كاملا منعكس كند.
شـاهـد ايـن سـخـن آيـات سـوره واقـعـه اسـت كـه دربـاره (اصـحـاب الشـمـال ) مـى فـرمـايد: فى سموم و حميم و ظل من يحموم لا بارد و لا كريم : (آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا، سايه اى كه نه خنك مى باشد، و نه مفيد و آرام بخش ) (سوره واقعه 41 - 44).
بـعـضـى گفته اند اين شعبه هاى سه گانه بازتابى است از تكذيبهاى سه گانه آنها نـسـبـت بـه اسـاس ديـن ، يـعنى (توحيد) و (نبوت ) و (معاد) زيرا تكذيب معاد از تكذيب نبوت و توحيد جدا نيست .
و بـعـضـى گـفـتـه انـد اشـاره اى اسـت بـه مـبداءهاى سه گانه گناه (قوه غضبيه ) و (شهويه ) و (وهميه ) آرى آن دود تاريك تجسمى است از تاريكيهاى شهوات :
\\زتـاريـكـى خـشـم و شـهـوت حـذر كـن ** كـه از دود آن چـشـم دل تيره گردد!//
\\غضب چون در آيد رود عقل بيرون ** هوى چون شود چيره جان خيره گردد!//
سـپـس در تـوصيف ديگرى از آن آتش سوزان مى افزايد: (جرقه هائى از خود بيرون مى دهد مانند يك كاخ عظيم )! (انها ترمى بشرر كالقصر).
نـه هـمـچون جرقه هاى آتش اين دنيا كه گاه به اندازه سر سوزنى بيش نيست تعبير به (قـصـر) (كـاخ ) در اينجا تعبير پر معنائى است ، شايد تصور شود مناسبتر اين بود كـه گـفـته شود جرقه هائى همچون كوه ، ولى نبايد فراموش كرد كوهها همان گونه كه در آيـات قـبـل اشـاره شـد مـنبع انواع بركات است و سرچشمه هاى آب فرات و گوارا، اين قصرها و كاخهاى ستمكاران هستند كه منشاء شعله هاى سوزان و آتشهاى شرر بارند.
در آيـه بـعـد به توصيف ديگرى از شراره ها و جرقه هاى اين آتش سوزان پرداخته ، مى فرمايد: (آنها همچون شترهاى زرد رنگى هستند) (كانه جمالت صفر).
(جـمـالة ) جـمـع (جـمـل ) بـه معنى (شتر) است (مانند حجر و حجارة ) و (صفر) (بر وزن قفل ) جمع (اصفر) به معنى چيزى است كه زرد رنگ باشد و گاه به رنگهاى تـيـره و مـتـمـايـل بـه سـيـاه نـيـز اطـلاق شـده ، ولى در ايـنـجـا مـنـاسـب هـمـان مـعـنـى اول است زيرا جرقه هاى آتش زرد متمايل به سرخ است .
در آيـه قـبـل ايـن جـرقـه ها از نظر حجم به كاخ بزرگ تشبيه شده بود، و در اين آيه از نـظـر كـثرت و رنگ و سرعت حركت و پراكنده شدن به هر سو به گروهى از شتران زرد رنگ تشبيه شده كه به هر سو روانند.
جـائى كـه جـرقـه هـا اين چنين باشد، پيدا است كه خود آن آتش سوزان چگونه است ؟ و در كنار آن چه عذابهاى دردناك ديگرى قرار گرفته ؟ (خداوند همه ما را به رحمت و لطفش از آن حفظ كند).
بـار ديگر در پايان اين بخش از آيات همان هشدار را تكرار كرده ، مى فرمايد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
سـپـس فـصـل ديـگـرى از مـشخصات آن روز هولناك را شروع كرده ، مى افزايد: (امروز، روزى است كه سخن نمى گويند:) (هذا يوم لا ينطقون ).
آرى خـداونـد در آن روز بـر دهان مجرمان و گناهكاران مهر سكوت مى زند همانگونه كه در آيـه 65 سـوره يـس آمـده اسـت ، (اليوم نختم على افواههم ): امروز بر دهانشان مهر مى نـهـيـم و باز همانگونه كه در ذيل همين آيه آمده است دست و پاى آنها به سخن درمى آيند و حتى طبق آيات ديگر قرآن پوستهاى آنان زبان باز مى كنند و همه گفتنيها را مى گويند.
سـپـس مى افزايد: (و به آنها اجازه داده نمى شود كه عذر خواهى كنند) (و لا يؤ ذن لهم فيعتذرون ).
نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذر خواهى و دفاع از خويشتن ، چرا كه همه حقايق در آنجا روشـن اسـت ، و چيزى براى گفتن ندارند، آرى اين زبان پشت هم انداز كه در دنيا از آزادى خـود سـوء اسـتـفـاده كـرده ، بـه تـكـذيـب انـبـيـاء، و اسـتـهـزاء اوليـاء، و بـاطـل كـردن حـق ، و حـق جـلوه دادن بـاطـل ، مـى پـرداخـت در آنـجـا بـايـد بـه كـيـفـر آن اعمال قفل شود، و از كار بيفتد كه اين خود عذاب و شكنجه دردناكى است كه در چنان صحنه اى انسان قدرت بر دفاع از خويش ، و يا عذرخواهى نداشته باشد.
در حـديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن اسـت كـه بنده اش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد، بلكه آنها در حقيقت هيچ عذر موجهى ندارند كه مطرح كنند.
البـتـه از بـعـضـى از آيـات قـرآن اسـتـفـاده مـى شود كه در قيامت مجرمان گاهى سخن مى گـويـنـد، ايـن بـخاطر آن است كه همان گونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم - در قيامت مواقف زيـادى اسـت ، در بـعـضـى از مـواقـف زبـان از كار مى افتد و نوبت به گواهى اعضاء مى رسد، و در بعضى ديگر زبان گشوده مى شود، و مطالبى را بازگو مى كند كه نشانه حسرت و اندوه شديد و سرگردانى و بدبختى آنها است .
بـاز در پـايـان ايـن مـقـطـع مـى گـويـد: (واى در آن روز بـر تـكـذيـب كـنـنـدگـان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
در مـقـطـع ديـگـر روى سـخـن را بـه مـجرمان كرده ، به عنوان حكايت از صحنه آن روز، مى گويد: (امروز همان روز جدائى است كه همه شما و پيشينيان را
در آن جمع كرده ايم ) (هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين ).
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولين گرفته ، تا آخرين ، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در اين عرصه و دادگاه بزرگ گرد آورده ايم .
(اكـنـون اگـر شـمـا در بـرابـر مـن چـاره اى بـراى فـرار از چنگال مجازات داريد انجام دهيد) (فان كان لكم كيد فكيدون ).
آيا مى توانيد از قلمرو حكومت من بگريزيد؟
يا مى توانيد بر قدرت من غلبه كنيد؟
يا توانائى داريد با پرداختن فديه اى آزاد شويد؟
و يا قدرت داريد ماءموران حسابرسى را فريب دهيد؟
هر كار از دست شما ساخته است انجام دهيد، ولى بدانيد كارى از شما ساخته نيست !
در حـقـيـقـت ايـن امـر بـه اصـطـلاح (امـر تـعـجيزى ) است كه براى روشن ساختن عجز و نـاتـوانـى طـرف مـقابل ذكر مى شود مثل همان چيزى كه در مورد قرآن مجيد آمده است كه مى فـرمـايد: (اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد سوره اى مانند آن را بياوريد).
(كيد) (بر وزن صيد) به طورى كه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: نوعى چاره جـوئى اسـت كـه گـاه نـكـوهـيـده و گـاه قـابـل تـمـجـيـد اسـت ، هـر چـنـد استعمال
آن در موارد مذموم بيشتر است (همانگونه كه در آيه مورد بحث نيز چنين است ).
مسلما در آن روز كارى از دستشان ساخته نيست ، چرا كه مى دانيم آن روز روزى است كه دست انسان از هر گونه اسباب و وسائل كوتاه مى گردد، چنانكه در آيه 166 سوره بقره آمده است : (و تقطعت بهم الاسباب ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه از يـكـسـو مـى فـرمـايـد: آن روز، يـوم (الفصل يعنى ) روز جدائيها است ، از سوى ديگر مى فرمايد آن روز (يوم الجمع ) يـعـنى روز اجتماع است كه هر كدام از اين دو در يك مقطع انجام مى شود، نخست همه را در آن دادگـاه بـزرگ جـمع مى كنند، و سپس بر حسب عقائد و اعمالشان در صفوف مختلفى از هم جـدا مـى شوند، حتى آنها كه رهسپار بهشت مى شوند صفوف گوناگون و درجات مختلفى دارند و راهيان دوزخ نيز صفوف متفاوت و دركاتى دارند.
آرى آن روز روز جدائى حق از باطل ، و ظالم از مظلوم است .
و بـاز هـمـان جـمله تهديد آميز و بيدار كننده را تكرار كرده ، مى فرمايد (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
آيه و ترجمه
إ ن المتقين فى ظلل و عيون(41)
و فواكه مما يشتهون(42)
كلوا و اشربوا هنيا بما كنتم تعملون(43)
إ نا كذلك نجزى المحسنين(44)
ويل يومئذ للمكذبين(45)
كلوا و تمتعوا قليلا إ نكم مجرمون(46)
ويل يومئذ للمكذبين(47)
و إ ذا قيل لهم اركعوا لا يركعون(48)
ويل يومئذ للمكذبين(49)
فبأ ى حديث بعده يؤ منون(50)
|
ترجمه :
41 - افراد با تقوى در سايه هاى (درختان بهشتى ) و در ميان چشمه ها قرار دارند.
42 - و ميوه هائى از آنچه مايل باشند.
43 - بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد.
44 - ما اينگونه نيكوكاران را جزا مى دهيم .
45 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
46 - (در مقابل ، به مجرمان گفته مى شود) بخوريد و بهره گيريد در اين مدت كم (ولى بدانيد عذاب الهى در انتظار شما است ) چرا كه شما مجرميد.
47 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
48 - و هنگامى كه به آنها گفته شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند.
49 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
50 - (اگـر آنـهـا بـه ايـن قرآن ايمان نمى آورند) پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند.
تفسير:
اگر به قرآن ايمان نمى آورند به كدام سخن ايمان مى آورند؟!
مى دانيم برنامه قرآن آميختن انذار به بشارت ، و تهديد به تشويق است ، و همچنين ذكر سـرنـوشـت مـؤ مـنـان در بـرابـر سـرنـوشـت مـجـرمـان تـا بـا قـريـنـه مـقـابـله مسائل بهتر درك شود.
بر اساس همين سنت ، در آيات فوق به دنبال بيان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قيامت ، اشـاره پـر مـعـنـى و كـوتـاهى درباره وضع پرهيزكاران در آن روز كرده ، مى فرمايد: (افـراد بـا تـقـوى در سايه هاى درختان و در ميان چشمه ها قرار دارند) (ان المتقين فى ظلال و عيون ).
اين در حالى است كه مجرمان چنانكه از آيات قبل دانسته شد در سايه
شرر بار و سوزان دودهاى خفه كننده اند.
(ظلال ) جمع (ظل ) به معنى سايه است ، خواه سايه اى مانند سايه درختان در روز، و يا سايه اى كه در تاريكى شب حاصل مى شود، در حالى كه (فى ء) به سايه اى گفته مى شود كه تنها در مقابل يك مبداء نورانى به وجود مى آيد همچون سايه درختان در مقابل آفتاب .
سـپـس مـى افـزايـد: (آنـهـا در مـيـان انـواع مـيـوه هـا از آنـچـه مايل باشند و مى خواهند قرار دارند) (و فواكه مما يشتهون ).
روشن است ذكر (ميوه ها) و (سايه ها) و (چشمه ها) اشاره به گوشه اى از مواهب عـظـيـم الهـى بـر آنـهـا اسـت ، گـوشـه اى كـه بـا زبـان اهـل دنـيا قابل بيان و ترسيم است ، اما آنچه در بيان نمى گنجد، و به فكر ساكنان دنيا خطور نمى كند، از آن به مراتب برتر و بالاتر است .
جالب اينكه آنها در اين ميهمان سراى الهى به عاليترين وجهى پذيرائى مى شوند، همان گونه كه در آيه بعد آمده كه به آنها گفته مى شود (بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى داديد)! (كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون ).
اين جمله خواه مستقيما از سوى خداوند به عنوان خطاب به آنها باشد، يا وسيله فرشتگان تواءم با لطف و محبتى است آشكار كه غذائى است براى روح و جان آنها.
تعبير (بما كنتم تعملون ) (در مقابل اعمالى كه انجام مى داديد) اشاره به اين است كه ايـن مـواهـب را بـدون حـسـاب بـه كـسـى نـمـى دهـنـد، و بـا ادعـا و خيال
و پندار به دست نمى آيد، تنها به وسيله اعمال صالح فراهم مى شود.
(هنى ء) (بر وزن مليح ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) هر چيزى است كه مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى توليد نمى كند، و لذا به غذا و آب گوارا (هنى ء) گفته مى شود، گاه به زندگى گوارا نيز اطلاق مى گردد.
و ايـن اشـاره بـه آن است كه ميوه ها و غذاها و نوشابه هاى بهشتى ، همانند آب و غذاى دنيا نـيـسـت كـه گـاه آثـار سـوئى در بـدن مـى گـذارد يـا عـوارض نـامـطـلوبـى بـه دنبال دارد.
در مـيـان مـفـسـران گفتگو است كه اين امر به خوردن و نوشيدن آيا براى بيان مباح بودن استفاده از اين نعمتها است ، و يا واقعا امر و فرمان و دستور است ؟
ولى بايد توجه داشت اينگونه اوامر كه به هنگام پذيرائى گفته مى شود نوعى طلب و خـواسـت گـويـنده است كه براى عظمت و احترام ميهمان بيان مى گردد، و ميزبان دوست دارد غذايش را بيشتر بخورد تا اكرام بيشترى از او شده باشد.
در آيـه بعد باز روى اين مطلب تكيه مى كند كه اين نعمتها بى حساب نيست ، مى افزايد: (مسلما ما اين گونه ، نيكوكاران را جزا مى دهيم ) (انا كذلك نجزى المحسنين ).
جـالب ايـنـكـه در آيه نخست روى مساءله (تقوى ) تكيه شده ، و در آيه بعد از آن روى (عمل ) و در اين آيه روى (احسان و نيكوكارى ).
(تـقـوى ) هـرگونه پرهيز از گناه و فساد و شرك و كفر است و (احسان ) انجام هر كـار نـيـك ، و (عـمل ) نيز ناظر به اعمال صالح است ، تا روشن شود برنامه نعمتهاى الهى تنها مربوط به اين گروه است ، نه مدعيان دروغين ايمان ،
و آلودگـان بـه انـواع فـسـاد، هـر چـنـد ظـاهـرا در سـلك اهل ايمان در آيند.
و در پـايـان ايـن مـقـطـع بـاز تـكـرار مـى كـند: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
واى بر آنها كه از تمام اين نعمتها و محبتها محروم مى شوند، كه حسرت اين محروميت آزارش كمتر از آتش سوزان دوزخ نيست ؟
و از آنـجـا كـه يـكـى از عـوامـل انـكـار مـعـاد پـرداخـتـن بـه لذات زودگـذر دنـيـا، و تـمـايـل بـه آزادى بـيـقيد و شرط براى بهره گيرى از اين لذات است ، در آيه بعد روى سخن را به مجرمان كرده با لحنى تهديد آميز مى فرمايد: (بخوريد و بهره گيريد در ايـن چـنـد روز كـوتـاه ، ولى بـدانـيد عذاب الهى در انتظار شما است ، چرا كه شما مجرم و گنهكاريد) (كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون ).
تـعـبـيـر بـه (قـليـلا) مى تواند اشاره به مدت كوتاه عمر انسان در دنيا باشد، و هم ناچيز بودن مواهب اين جهان در برابر نعمتهاى بى حساب آخرت .
گرچه بعضى از مفسران گفته اند كه اين خطاب را در آخرت به مجرمان مى كنند، ولى با تـوجـه بـه ايـنـكه در آخرت هيچ گونه تمتع و بهره گيرى براى مجرمان از مواهب حيات تصور نمى شود، بايد قبول كرد كه اين سخن خطابى است به آنها در اين دنيا.
در حـقـيـقـت (متقين ) و پرهيزگاران با نهايت احترام در آخرت پذيرائى مى شوند، و با جـمـله پر از لطف كلوا و اشربوا هنيئا مخاطب مى گردند، ولى دنيا پرستان در اين دنيا با جمله تهديد آميز كلوا و تمتعوا قليلا مخاطبند.
بـه پـرهـيـزكـاران مـى فـرمـايـد: بـمـا كـنـتـم تـعـمـلون (ايـنـهـا در بـرابـر اعمال صالحى
است كه انجام مى داديد).
و بـه ايـنـهـا نـيـز مى گويد: (انكم مجرمون ): (اين تهديد به خاطر آن است كه شما مجرميد).
و بـه هـر حـال نـشـان مـى دهـد كـه سرچشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است كه از بى ايمانى يا اسارت در چنگال شهوات ناشى مى شود.
سـپـس ايـن تـهـديـد را بـار ديـگـر بـا جـمـله : (واى در آن روز بـر تـكـذيب كنندگان ) تكميل مى كند (ويل يومئذ للمكذبين ).
همانها كه به زرق و برق دنيا و لذات و شهوات آن مغرور و فريفته شدند، و عذاب الهى را براى خود خريدند.
در آيـه بـعد به يكى ديگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره كرده ، مى افـزايـد: (چـنـان از بـاده غـرور سـرمـسـتـنـد كـه وقـتـى بـه آنان گفته شود در برابر پـروردگـار ركـوع كـنـيـد ركـوع نـمـى كـنـنـد) (و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون )
بـسـيـارى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه ايـن آيـه دربـاره قـبـيـله (ثـقـيـف ) نـازل شـد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها فرمود: (نماز بخوانيد) آنـهـا گـفـتـنـد: ما هرگز در برابر كسى خم نمى شويم ، و اين براى ما عيب است ! پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: لا خـيـر فـى ديـن ليـس فيه ركوع و لا سجود: (دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد ارزشى ندارد)!.
آنها نه فقط از ركوع و سجود ابا داشتند بلكه اين روح غرور و نخوت
در تـمـامـى افـكـار و زنـدگـيـشـان مـنعكس بود، نه در برابر خدا تسليم بودند و نه در بـرابر دستورات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، نه حقوق مردم را به رسميت مى شـنـاخـتند و نه تواضعى در برابر خالق و فروتنى در برابر خلق داشتند در حقيقت اين دو عـامـل (غـرور و شـهـوت پـرسـتـى ) از مـهـمـتـريـن عوامل جرم و گناه و كفر و ظلم و طغيان است .
بـعـضـى احتمال داده اند كه اين خطاب اركعوا (ركوع كنيد) در قيامت به آنها گفته مى شود ولى ايـن احـتـمـال بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، مـخـصـوصـا بـا در نـظـر گـرفـتـن آيـات قبل و بعد.
و بـعـد بـراى دهـمـيـن و آخرين بار در اين سوره مى فرمايد: (واى در آن روز بر تكذيب كنندگان ) (ويل يومئذ للمكذبين ).
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه آخرين آيه سوره (مرسلات ) است با لحنى آميخته از عـتـاب ، و مـمـلو از سـرزنش ، به صورت يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد: (اگر بـه ايـن قرآن كه دلائل صدقش از تمام آياتش نمايان است ، و حقانيتش در تمام تعبيراتش مـنعكس مى باشد ايمان نياورند، به كدام سخن بعد از آن ايمان مى آورند)؟! (فباى حديث بعده يؤ منون ).
كسى كه به قرآنى كه اگر بر كوهها نازل مى شد لرزان و خاشع مى شدند و از هم مى شـكـافـتند ايمان نياورد، در برابر هيچ كتاب آسمانى ، و هيچ منطق عقلانى تسليم نخواهد شد، و اين نشانه روح عناد و لجاج است .
نكته :
هـمـان گـونـه كـه در آغـاز سـوره اشـاره كـرديـم ده بـار جـمـله (ويـل يـومـئذ للمـكـذبـيـن ) در آن تكرار شده ، و اين براى تاءكيد بر يك واقعيت مهم و تـكان دهنده است ، و شبيه آن در سخنان فصحا و بلغا فراوان است كه قسمتى را كه عنايت و تاءكيد مخصوصى روى آن دارند در شعر و نثر تكرار مى كنند.
ولى بعضى از مفسران معتقدند كه هر يك از اين ده آيه اشاره به نكته جديدى است كه به تكذيب مطالب قبل از آن مربوط مى شود بنابراين تكرارى در بين نيست .
ايـن سـوره را بـا جـمـله اى از تـفسير (روح البيان ) خاتمه مى دهيم ، او مى گويد اين سـوره در غـارى در نـزديـكـى مـسـجـد (خـيـف ) در سـرزمـيـن (مـنـى ) بـر پـيـامـبـر نازل گرديد، و من شخصا اين غار را زيارت كرده ام .
خداوندا! ما را توفيقى مرحمت كن كه هرگز آلوده تكذيب آيات تو نشويم .
پـروردگـارا! ما را از غرور و نخوت و هوا و هوس كه سرچشمه هاى اصلى جرائمند محفوظ دار.
بـارالهـا! در آن روزى كـه پـرهـيزگاران در جوار قرب تو با احترام تمام پذيرائى مى شوند ما را در صف آنان قرار ده .
آمين يا رب العالمين