آیات 1 تا 15
بسم اللّه الرحمن الرحيم
و المرسلات عرفا (1)
فالعاصفات عصفا (2)
و الناشرات نشرا (3)
فالفارقات فرقا (4)
فالملقيات ذكرا (5)
عذرا او نذرا (6)
انما توعدون لواقع (7)
فاذا النجوم طمست (8)
و اذا السماء فرجت (9)
و اذا الجبال نسفت (10)
و اذا الرسل اقتت (11)
لاى يوم اجلت (12)
ليوم الفصل (13)
و ما ادرئك ما يوم الفصل (14)
ويل يومئذ للمكذبين (15)
|
ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم. قسم به رسولانى كه از پى هم (بر خير و سعادت خلق ) فرستاده شدند (1).
قسم به فرشتگانى كه به سرعت تندباد به انجام حكم حق مى شتابند(2).
قسم به آنان كه (وحى حق و شرع الهى را) نيكو نشر مى دهند (3).
و به آنانكه (بين حق و باطل را) كاملا جدا مى كنند (4).
و به آنانكه ذكر (خدا و كتاب الهى ) را به انبيا وحى مى كنند (5).
تا عذر نيكان و بيم و تهديد كافران بدان شود (6).
قسم به همه اينان كه آنچه (از ثواب و عقاب آخرت ) به شما وعده دادند البته واقع خواهد شد (7).
وقتى كه ستارگان همه بى نور و محو شوند (8).
و آسمان شكافته شود (9).
و كوهها (چون خاك بر دم باد) پراكنده شوند (10).
و در آن هنگام كه براى پيامبران (به منظور اداى شهادت ) تعيين وقت شود (11).
براى چه وقت معين مى شود؟ (12).
براى روز قيامت كه بين حق و باطل و سعيد و شقى جدايى افتد (13).
و تو چگونه توانى عظمت آن روز جدايى را تصور كنى ؟ (14).
واى در آن روز (به حال منكران خدا و قيامت ) و تكذيب كنندگان (كتاب و رسالت ) (15).
بيان آيات
اين سوره يوم الفصل كه همان روز قيامت است را خاطر نشان ساخته، خبر از وقوع آن را تأكيد مى كند، و اين تأكيد خود را با تهديد شديدى به منكرين آن و انذار و تبشير به ديگران توام نموده، جانب تهديد را بيش از ساير مطالب تأكيد مى كند، براى اينكه مى بينيم ده مرتبه مى فرمايد: (ويل يومئذ للمكذبين - واى در آن روز بر تكذيب گران ) و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده است.
مراد از قسم (و المرسلات عرفا)، (و الناشرات نشرا) و سوگندهاى ديگر آغازسوره مباركه مرسلات براى تاييد وقوع قيامت صفحه
اين آيه و آيات بعدش تا شش آيه سوگندهايى است از خداى تعالى، به امورى كه از آن امور تعبير كرده به (مرسلات )، (عاصفات )، (ناشرات )، (فارقات )، (ملقيات ذكرا) و (عذرا او نذرا). و دو تعبير اول يعنى (المرسلات عرفا) و (العاصفات عصفا) اگر از سياق صرفنظر كنيم و خود آن دو را در نظر بگيريم، خالى از مختصر ظهورى در بادهاى سخت و تند و پشت سر هم نيست، و ليكن تعبير آخر يعنى (الملقيات ذكرا عذرا او نذرا) تقريبا صريح در اين است كه مراد از آن ملائكه اى است كه حامل وحى خداى تعالى بودند و بر انبيا و رسل نازل مى شدند، و به منظور اتمام حجت و انذار و ساير غراض، وحى الهى را بر آنان القا مى كردند و بقيه صفات پنجگانه هم آنطور نيست كه قابل حمل بر معنايى مناسب با اين معنا نباشند.
و ما نمى توانيم تمامى صفات پنجگانه را حمل كنيم بر بادهاى تند كه دو جمله اول - به بيانى كه گذشت - ظهور در آن دارد، مگر اينكه خود را به سختى دچار زحمت نموده، سه صفت ديگر و مخصوصا صفت آخرى را به زحمت حمل بر آن نماييم.
اين كار را هم نمى توانيم بكنيم كه دو جمله اول را حمل كنيم بر بادهاى تند، و سه جمله بقيه را و يا تنها دو جمله آخر و يا حداقل جمله اخير را حمل بر ملائكه وحى كنيم، براى اينكه ظاهرا هيچ تناسبى ميان بادهاى متعاقب و ملائكه وحى نيست، تا در يك سياق كه سياق سوگند است بين آن دو جمع شود، و هر دو نوع سوگند در سلك واحدى قرار گيرند، و توجيهات مختلفى كه در اين باب كرده اند، معانى بعيدى است از ذهن، به طورى كه هيچ شنونده اى بدون توجه قبلى، به آن معانى منتقل نمى شود.
پس وجه صحيح همان است كه از اين سخنان كه بسيار هم زياد است صرفنظر كنيم، چون به هيچ وجه تحت ضابطه در نمى آيند، و بايد بگوييم در همه صفات پنجگانه ملائكه وحى منظورند نظير ساير سوگندهايى كه در ابتداى سوره صافات آمده، مى فرمايد: (و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتاليات ذكرا)، و در معناى آن است آيه شريفه زير كه مى فرمايد: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم ) كه ترجمه اش در اوائل كتاب در تفسير سوره جن گذشت.
پس جمله (و المرسلات عرفا) سوگندى است از خداى تعالى به مرسلات. و كلمه (عرف ) - به ضمه عين و سكون راء - به معناى دسته مويى است كه در گردن اسب مى باشد و هر امرى را كه به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود به يال اسب تشبيه مى كنند، مثلا به عنوان استعاره گفته مى شود فلانى ها مثل يال اسب آمدند، يعنى پشت سر هم. و يا گفته مى شود: (جاوا اليه عرفا واحدا - به يك يال نزدش آمدند)، يعنى زنجيروار و متصل به هم آمدند. كلمه (عرف ) به معناى معروف از هر كار نيز مى آيد، چه كار نيك و چه كار زشت، و اين كلمه در آيه مورد بحث اگر به معناى اول گرفته شود حال، و معنايش چنين خواهد بود: (سوگند به فرشتگان روانه شده، در حالى كه پشت سرهم مى آيند)، و اگر به معناى دوم گرفته شود مفعول له خواهد بود، و چنين معنا مى دهد: (سوگند به فرشتگان كه به خاطر كارى خير و معروف روانه شده اند)، و كلمه (ارسال ) در مقابل كلمه (امساك ) است، اولى به معناى رها كردن، و دومى به معناى نگه داشتن است، و اگر مرسلها را مونث آورد، و نفرمود: (و المرسلين عرفا)، براى اين اعتبار بوده كه فرشتگان جماعتى بودند، و يا به اعتبار آن روحى است كه ملائكه نازلش مى كنند، همچنان كه در قرآن كريم فرموده : (ينزل الملائكه بالروح من امره على من يشاء من عباده )، و نيز فرموده : (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده...)
و معناى جمله اين است كه سوگند مى خورم به جماعات ملائكه وحى، كه روانه مى شوند. بعضى گفته اند: مراد از اين جمله بادهاى پى در پى است. كه در سابق به ضعف اين نظريه اشاره كرديم، و نظير اين قول در ضعف، سخن آن مفسرى است كه گفته : منظور از مرسلات انبيايند، دليل ضعف اين قول اين است كه با آيات بعد سازگار نيست.
اين جمله عطف است به جمله قبلى، و مراد از (عصف ) سرعت سير است، باد تند را عاصف مى گويند، و سرعت سير ملائكه در رساندن وحى را به عنوان استعاره عصف خوانده، و معنايش اين است كه سوگند مى خورم به ملائكه اى كه پشت سر هم روانه مى شوند، و ايشان با سرعت سيرى كه دارند، مانند بادهاى تند ماموريت خود را انجام مى دهند.
اين جمله سوگندى ديگر است، و نشر صحيفه و كتاب و جامه و امثال آن، به معناى گشودن آن است، و مراد از (نشر) گشودن صحف وحى است، همچنان كه آيه (كلا انها تذكره فمن شاء ذكره فى صحف مكرمه مرفوعه مطهره بايدى سفره كرام برره ) به اين معنا اشاره مى كند.
و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به ملائكه اى كه صحيفه هاى آسمانى را باز مى كنند، صحيفه هايى كه وحى الهى بر آن نوشته شده، تا پيغمبر آن را تلقى كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين جمله بادهايى است كه خداوند قبل از نزول باران و رحمت خدا مى پراكند. بعضى ديگر گفته اند: مراد بادهايى است كه ابرها را مى گسترند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد ملائكه اى است كه نامه هاى اعمال را مى گسترند. و بعضى ديگر گفته اند: ملائكه اى است كه در هنگام نزول، بال خود را مى گسترند. و بعضى ديگر حرفهاى ديگرى زده اند.
مراد از (فارقات ) فرقهايى است كه بين حق و باطل، و حلال و حرام است، و فرق در اين آيه صفتى است كه بر نشر ياد شده متفرع مى شود.
فالملقيات ذكرا عذرا او نذرا
|
مقصود از وصف فرشتگان به (فالملقيات ذكرا عذرا و نذرا)
مراد از (ذكر) قرآن است، كه او را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مى خواندند. و ممكن هم هست وحى نازل بر انبيا باشد، كه بر آنان خوانده مى شد. و صفات سه گانه اى كه اخيرا ذكر شده، يعنى (نشر)، (فرق ) و (القاء)، سه صفت است كه مترتب بر يكديگرند، يعنى اول بايد صحف آسمانى نشر بشود، تا فرق ميان حق و باطل و حلال و حرام روشن شود، پس با نشر است كه فرق تحقق خود را آغاز مى كند، و با القاء تحققش تمام مى شود، پس فرق مرتبه اى از وجود نشر است، كه بر آن مترتب مى شود، و القاء، مرتبه ديگرى است كه بر وجود آن مترتب مى شود و وجود نشر را تمام مى كند.
و در كلمه (عذرا) و (نذرا) مفعول له هستند، و اگر با حرف (او) عطف شده اند براى افاده تنويع است.
بعضى گفته اند: اين دو كلمه مصدر و به معناى اعذار و انذار است، و اعذار به معناى آوردن بهانه اى است كه به وسيله آن انسان معذور شود، و معناى آيه اين است كه : فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند تا عذر باشد براى بندگان مؤمن، كه به ذكر ايمان دارند، و تهديد باشد براى سايرين.
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه : فرشتگان ذكر را تلاوت مى كنند تا خداى تعالى عذرش در برابر بندگان و عقاب ايشان تمام باشد، و معلوم شود كه عقاب بندگان جز به وجه حكمت نبوده. برگشت اين معنا هم به همان اتمام حجت است، پس بنابر اين، حاصل معناى آيه اين است كه فرشتگان ذكر را القاء مى كنند تا حجت بر تكذيب گران تمام شود، و تهديدى براى غير ايشان باشد، و اين معنا معناى خوبى است .
اين جمله جواب از آن چند سوگند است، و كلمه (ما) موصوله و خطاب در (توعدون ) به عموم بشر است، و مراد از (ما توعدون ) وعده هاى قيامت و ثواب و عقاب است ، و اگر فرمود: (لواقع ) و نفرمود: (لكائن ) براى اين بود كه كلمه (واقع ) رساتر است، چون در آن شائبه اى از استقرار نيز هست. و معناى آيه اين است كه : آن چيزى كه خدا شما را به آن وعده داده، يعنى مسأله بعث و عقاب و ثواب خواه ناخواه واقع خواهد شد.
سخنى درباره سوگندهاى خداى تعالى در قرآن
گفتارى پيرامون سوگند ياد كردن خداى تعالى
در قرآن يكى از لطائف فن بيان دراين آيات شش گانه اين است كه علاوه بر اينكه سوگند در آن خبرى را كه در جواباست تأكيد مى كند، متضمن حجت بر مضمون جواب نيز هست، و مى فهماند به چهدليل جزاى موعود واقع شدنى است، به ايندليل كه تدبير ربوبى كه سوگندها بدان اشاره دارد، يعنىارسال مرسلات و عاصفات، نشر صحف، فرق و جداسازى حق ازباطل، و القاء مرسلات ذكر را بر پيامبر، تدبيرى است كه جز با وجود تكليف الهىتصور صحيح ندارد. و تكليف هم جز با حتمى بودن روز جزا. روزى كه مكلفين عاصى ومطيع به جزاى خود برسند تمام نمى شود.
پس سوگندى كه خداى تعالى ياد كرده سوگند تدبير او است، تا هم وقوع جزاى موعود را تأكيد كند، و هم حجتى باشد بر وقوع آن جزا، گويا فرموده : من به اين حجت سوگند مى خورم كه مدلولش واقع خواهد شد.
و خواننده عزيز اگر در آياتى كه خداى تعالى در آنها سوگند ياد كرده دقت بفرمايد، خواهد ديد كه خود آن سوگندها حجت و برهانى است كه بر حقانيت جواب قسم دلالت مى كند، نظير سوگندى كه در مورد رزق خورده و فرموده : (فو رب السماء و الارض انه لحق )، كه در عين اينكه سوگند خورده بر حقيت رزق، دليل آن را هم بيان كرده، و آن اين است كه خداى تعالى رب و مدبر آسمان و زمين است، و مبداء رزق مرزوقين هم همان تدبير الهى است. و سوگندى كه در مورد مستى كفار ياد كرده مى فرمايد: (لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون )، در عين سوگند بر گمراهى و كورى آنان دليل آن را هم بيان كرده، و آن جان پيامبر است،
كه جانى طاهر و به عصمت خدايى مصون از هر نقص است، و معلوم است كه مخالف چنين پيامبرى معصوم، در مستى و سرگردانى بسر مى برد، و سوگندى كه در رستگارى نفوس الهى و خسران نفوس آلوده ياد كرده، مى فرمايد: (و الشمس و ضحيها... و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها) كه در عين اينكه سوگند ياد كرده دليلش را هم آورده، مى فرمايد: نظامى كه در خورشيد و ماه و شب و روز جريان دارد، و منتهى شده به پيدايش نفسى كه فجور و تقوايش به او الهام شده، خود دليل است بر رستگارى كسى كه نفس را تزكيه كند و خسران كسى كه آن را آلوده سازد.
اين چند آيه را به عنوان نمونه آورديم، ساير سوگندها هم كه در كلام خداى تعالى آمده همين حال را دارد، هر چند كه همه آنها به روشنى اين چند سوگند نيست، و نيازمند دقت نظر بيشترى است نظير اين سوگند كه مى فرمايد: (و التين و الزيتون و طور سينين )، كه خواننده بايد در آن تدبر كند.
اين آيات بيانگر روز موعودى است كه از وقوع آن خبر داده و فرموده بود: (انما توعدون لواقع )، و جواب كلمه (اذا) حذف شده، چون جملات (لاى يوم اجلت ... للمكذبين ) بر آن دلالت مى كرد.
حوادث و نشانه هاى قيامت كه حاكى از تغاير نظام اخروى و نظام دنيوى در همه شؤون است
خداى سبحان روز موعود را با ذكر حوادثى كه در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض عالم انسانى و انقطاع نظام دنيوى است معرفى مى كند، نظير تيره شدن ستارگان، شكافتن زمين، متلاشى شدن كوهها، و تحول نظام دنيا به نظامى ديگر. و اين نشانيها در بسيارى از سوره هاى قرآنى و مخصوصا سوره هاى كوچك قرآن از قبيل سوره نبا، نازعات، تكوير، انفطار، انشقاق، فجر، زلزال، قارعه، و غير آن و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهى معلوم است كه نظام حيات در همه شوونش در آخرت غير نظامى است كه در دنيا دارد، چون خانه آخرت خانه ابدى است، و از ساكنين آن خانه كسانى كه اهل سعادتند، سعادتشان خالص، و آنها كه اهل شقاوتند شقاوتشان خالص است. طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند در اختيار دارند، و طبقه دوم بغير از مكروه سهمى ندارند، هر چه دارند ناخوشايند است، ولى دار دنيا دار فنا و زوال است، در دنيا جز عوامل و اسباب خارجى و ظاهرى، كه آميخته اى از مرگ و حيات، و فقدان و وجدان، و كام و ناكامى، و تعب و راحت، و اندوه و مسرت است، حاكم نيست، به خلاف خانه آخرت كه دار جزا است، و در آن عملى نيست و دنيا دار عمل است، و جزايى در آن نيست، و كوتاه سخن اينكه نشاه آخرت غير نشاه دنيا است.
پس اينكه خداى تعالى نشاه قيامت و جزا را به وسيله مقدمات آن تعريف مى كند، و خاطر نشان مى سازد كه نشانى آن برچيده شدن بساط دنيا و خراب شدن بنيان زمين آن ، و متلاشى شدن كوههاى آن، و پاره پاره شدن آسمان آن، و محو و بى نور شدن ستارگان آن و غير اينها در حقيقت از قبيل تحديد حدود يك نشاه به سقوط نظام حاكم بر نشاه اى ديگر است : (و لقد علمتم النشاه الاولى فلو لا تذكرون ).
پس معناى اينكه فرمود: (فاذا النجوم طمست ) اين است كه در آن روز اثر ستارگان، نور و ساير آثار آن محو مى شود، چون كلمه (طمس ) به معناى زايل كردن اثر و محو آن است، همچنان كه در جاى ديگر اين طمس را معنا كرده فرموده : (و اذا النجوم انكدرت ).
(و اذا السماء فرجت ) - يعنى روزى كه آسمان پاره مى شود، چون كلمه فرج، فرجه به معناى پيدا شدن شكاف بين دو چيز است، و در جاى ديگر اين فرج را معنا كرده فرموده : (اذا السماء انشقت ).
(و اذا الجبال نسفت ) - يعنى روزى كه كوهها از ريشه كنده مى شوند و از بين مى روند، وقتى گفته مى شود: (نسفت الريح الكلاء) معنايش اين است كه باد، علف را از ريشه در آورد و از بين برد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا).
(و اذا الرسل اقتت ) - يعنى و روزى كه زمان حضور انبيا براى شهادت عليه امت ها معين مى شود، و يا آن زمانى كه منتظر رسيدنش هستيم تا رسولان عليه امت ها شهادت دهند فرا مى رسد. و كلمه (اقتت ) فعل ماضى مجهول از باب تفعيل از مصدر تاقيت است، كه به معناى توقيت و تعيين وقت است، و در باره شهادت انبيا در جاى ديگر فرموده : (فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين )، و نيز فرموده : (يوم يجمع اللّه الرسل فيقول ما ذا اجبتم ).
كلمه (اجل ) به معناى مدتى است كه براى چيزى معين شده باشد و (تاجيل ) به معناى اجل قرار دادن براى چيزى است، كه البته در لازمه آن كه همان تاءخير باشد نيز استعمال مى شود، مثلا وقتى مى گويند: (قرض موجل ) معنايش قرض مدت دار است، به خلاف (قرض حال ) كه به معناى قرض فورى است، و اين معنا با آيه مناسب تر است تا معناى لغوى كلمه. و ضمير در (اجلت ) به امور مذكور يعنى طمس نجوم، شكافتن آسمان، ريشه كن شدن كوهها، و تعيين وقت شهادت رسولان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه : اين امور براى چه روزى تاءخير داده شده، و خلاصه چه روزى صورت مى گيرد.
اين احتمال هم داده شده كه : كلمه (اجلت ) به معناى مدت قرار دادن براى چيزى باشد، و ضمير مقدر در آن به رسل و يا به آنچه كه كلام بدان اشعار دارد، و مربوط به اخبارى است كه رسولان از احوال آخرت داده اند برگردد، و معنا چنين باشد: چند سال و يا چند قرن به رسولان مهلت داده اند تا بعد از آن مهلت براى شهادت حاضر شوند، و يا چند قرن معين كرده اند تا بعد از آن آنچه انبيا خبر داده اند واقع شود، و صحنه هول انگيز قيامت و تعذيب كفار و تنعيم مؤمنين محقق گردد. و ليكن اين احتمال خالى از خفا و ابهام نيست.
اين آيه شريفه و آيه بعدش يعنى مجموع (لاى يوم اجلت ليوم الفصل ) به صورت سؤال و جواب آمده تا عظمت و هول انگيزى آن روز را رسانيده تعجب شنونده را برانگيزد، و اصل معنا اين است كه اين امور تاءخير انداخته شده براى روز فصل.
و اين نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقدير قول است، و معناى آن اين است كه : دليل بر عظمت اين روز و هول انگيزى و عجيب بودنش، اين است كه مى پرسند: براى چه روزى اين امور عظيم و هائل و عجيب تاءخير انداخته شده اند، پس جواب داده مى شود براى روز فصل.
و منظور از (روز فصل ) روز جزا است كه در آن خداى تعالى بين خلائق فصل قضا مى كند، همچنان كه فرمود: (ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمه ). و جمله (و ما ادراك ما يوم الفصل ) تعظيمى است از آن روز، و از وقايع آن روز. (ويل يومئذ للمكذبين ) - كلمه (ويل ) به معناى هلاكت است، و مراد از (مكذبين ) تكذيب گران روز فصل است، كه وعده اش را به ايشان داده اند چون سياق آيات، سياق رساندن اين معناست كه آن روز واقع شدنى است، و به همين منظور هم سوگند ياد شده.
و در اين جمله نفرينى به تكذيب گران شده، و به همين نفرين اكتفا شده، ديگر جواب كلمه (اذا) را نياورده، و نفرموده : (اذا النجوم طمست... - وقتى ستارگان تيره مى شود چه مى شود...)، و تقدير كلام اين است كه وقتى چنين و چنان مى شود (آنچه وعده اش به شما داده شده واقع مى شود). و يا اين است كه وقتى چنين و چنان مى شود (روز فصل واقع گشته ) و تكذيب گران هلاك مى شوند، (كه جمله هايى كه بين گيومه است حذف شده و آن نفرين به جايش نشسته است ).
بحث روايتى
(رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)
در كتاب خصال از ابن عباس روايت آورده كه گفت : روزى ابوبكر به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) عرضه داشت : يا رسول اللّه محاسنت زود سفيد شد؟ فرمود: سوره هود، واقعه، مرسلات، و عم يتسائلون مرا پير كرد.
و در درالدر المنثور است كه بخارى، مسلم، نسائى و ابن مردويه از ابن مسعود روايت كرده اند كه گفت : روزى در حالى كه ما با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در غار منى جاى گرفته بوديم،
ناگهان سوره (والمرسلات عرفا) نازل گرديد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در همان حال آن را مى خواند و من از دهانش مى گرفتم هنوز دهان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از خواندن اين سوره باز نايستاده بود كه ناگهان مارى بر آن جناب حمله كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: او را بكشيد، دويديم كه مار را بكشيم، ليكن دست ما به آن نرسيد و فرار كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود من از شر شما حفظ شده ام، همانطور كه شما از شر اين مار حفظ شديد.
مؤلف: صاحب الدر المنثور اين روايت را به دو طريق ديگر نيز نقل كرده.
و در تفسير قمى در ذيل جمله (والمرسلات عرفا) گفته : اين آيات تابع يكديگر و مترتب برهمند.
و در مجمع در ذيل همين آيه گفته : بعضى معتقدند كه مرسلات ملائكه اى هستند كه براى ابلاغ او امر و نواهى خداى تعالى ارسال شده اند، (نقل از روايت هروى از ابن مسعود و نقل از ابى حمزه ثمالى يكى از اصحاب على (عليه السلام) از آن جناب ).
و در تفسير قمى در ذيل جمله (فاذا النجوم طمست ) گفته است : يعنى نور ستارگان از بين مى رود، و خود آنان فرو مى ريزند.
و در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام) آمده كه در تفسير جمله مذكور، فرمود: (طمس نجوم ) از بين رفتن روشنى آنها است ، و در تفسير آيه (و اذا السماء فرجت ) فرمود: يعنى آسمان منشق مى شود. (و اذا الرسل اقتت ) يعنى رسولان در اوقاتى مختلف مبعوث مى شوند.
و در مجمع البيان است كه امام صادق (عليه السلام) در معناى جمله (اقتت ) فرمود: يعنى در اوقات مختلف مبعوث شدند.
و در تفسى رقمى در ذيل جمله (لاى يوم اجلت ) فرموده : يعنى تاءخير انداخته شده.