آيات 19 تا 32 سوره نجم

افرايتم اللات و العزى (19)

و منوة الثالثه الاخرى (20)

الكم الذكر و له الانثى (21)

تـلك اذا قـسـمـه ضـيـزى (22)

ان هـى الا اسـمـاء سـمـيـتـمـوهـا انـتـم و ابـاوكـم مـا انـزل اللّه بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس و لقد جاءهم من ربهم الهدى (23)

ام للانـسـان مـا تـمـنى (24)

فلله الاخرة و الاولى (25)

و كم من ملك فى السموت لا تـغـنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن اللّه لمن يشاء و يرضى (26)

ان الذين لا يومنون بـالاخـرة ليـسمون الملائكة تسمية الانثى (27)

و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظـن لا يـغـنـى مـن الحـق شـيـئا (28)

فـاعـرض عـن مـن تـولى عـن ذكـرنـا ولم يرد الا الحيوة الدنـيـا (29)

ذلك مـبـلغـهـم مـن العـلم ان ربـك هـو اعـلم بـمـن ضـل عـن سـبـيـله و هـو اعـلم بـمـن اهتدى (30)

ولله ما فى السموت وما فى الارض ليجزى الذين اساوا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى (31)

الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفوحش الا اللمم ان ربك واسع المغفرة هو اعلم بكم اذ انشاكم من الارض و اذ انتم اجنة فى بطون امهاتكم فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى (32)

ترجمه آيات

و با اين كه دعوت او حق و نبوتش صدق است آيا هنوز هم معتقديد كه لات و عزى (19)

و سومى يعنى منات (به گمان شما دختران خدايند)(20).

آيا پسران مال شما و براى خدا دختران است ؟(21).

چه تقسيم جائرانه و غير عادلانه اى (22).

ايـن بـت ها هيچ حقيقتى به جز اين ندارند كه نام هايى از طرف شما و پدران تان بر آنها نـهـاده شـده، و خـداى تـعـالى هـيـچ مـدركـى بـر الوهـيـت آنـهـا نازل نكرده، اى پيامبر اينان به جز خيال و پندارى دلخواه را پيروى نمى كنند.

با اين كه از ناحيه پروردگارشان هدايت برايشان آمده (23).

راسـتـى انـسان ها چنين قدرتى دارند كه هر چه را آرزو كنند به صرف آرزو مالك شوند؟ (24).

نه، دنيا و آخرت تنها ملك خدا است (25).

و چـه بـسـيار فرشته در آسمان كه شفاعتشان هيچ دردى را دوا نمى كند، مگر بعد از آنكه خدا اذن دهد، و براى هر كس كه بخواهد و بپسندد اجازه دهد (26).

كـسـانـى كـه به آخرت ايمان نمى آورند براى ملائكه نامهاى زنان مى گذارند و آنان را زن مى پندارند (27).

بـا ايـن كـه هـيـچ دليـلى عـلمـى بـر گـفـتـه خـود نـدارنـد، و جـز خـيـال و گـمـان دنـبـال نـمـى كـنـند، در حالى كه خيال و گمان هيچ دردى را دوا ننموده، در تشخيص حق جاى علم را نمى گيرد (28).

پـس تـو اى پـيـامبر از هر كسى كه از ياد ما روگردان است و جز زندگى دنيا نمى خواهد روى بگردان (29)

علمشان تا همينجا كارگر است، و تحقيقا پروردگار تو بهتر مى داند كه چه كسى از راه او گمراه شده، و چه كسى راه يافته است (30).

و بـراى خـدا اسـت آنـچـه در آسـمـان هـا و آنـچـه در زمـيـن هـسـت (آن وقـت چـگـونـه مـمكن است حـال ايـن دو طايفه را نداند، و اين كه گفتيم از آنان روى بگردان براى اين بود كه ) تا خـدا آنـهـايـى را كـه بـا اعـمـال خـود بدى كردند، و آنهايى را كه با نيكى هاى خود نيكى نمودند، جزا بدهد (31).

و اما كسانى كه از گناهان كبيره و خيلى زشت پروا كرده اند، و گناهانى كوچك مرتكب شده انـد، پـروردگـار تو مغفرتى وسيع دارد، او به وضع شما آگاه است، چه آن زمانى كه شـمـا را از زمـيـن پـديـد مـى آورد، و چه آن زمانى كه در شكم مادران تان چنين بوديد، پس بيهوده خويشتن رانستأييد كه او بهتر مى داند چه كسى با تقوا است (32).

بيان آيات

ايـن آيـات قـسـمـتـى از آيـات فـصـل دوم سـوره اسـت، كـه گـفـتـيـم در سـه فصل خلاصه مى شود، خـداى تـعـالى در ايـن آيـات بـه مسأله بت ها و بت پرستى ها پرداخته شديدترين وجه ريشه اين ادعا را مى زند كه بت ها به زودى ايشان را شفاعت مى كنند، و در اين آيات اشاره اى هم به مسأله معاد كه از مطالب فصل سوم سوره است دارد.

احتجاج عليه بت پرستى و اعتقاد به اينكه ملائكه دختران خدا و شفعايند

ا فرايتم اللات و العزى و منوه الثالثة الاخرى

بـعـد از آنـكـه در آيـات قـبـلى راسـتـگـويـى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را مسجل كرد، و ثابت نمود كه سخنان او حقايقى است آسمانى كه به وى وحى مى شود، و از آن حـقـانـيـت نـبـوتـش را نـتـيجه گرفت، نبوتى كه بر اساس توحيد و نفى شركاء پى ريزى شده به عنوان تفريع و نتيجه گيريم ساله بت ها پرداخت (لات ) و (عزى ) و (منات ) كه بت هاى مشركين بودند، و مشركين آنها را تمثالى از ملائكه مى پنداشتند، و ادعا مى كردند ملائكه به طور كلى از جنس زنانند، و بعضى از مشركين بعضى از بت ها را تـمـثـال مـلائكـه بـعـضـى ديـگـر را تـمثالى از انسان ها مى دانستند، چون بت پرستان قـائل به الوهيت و ربوبيت خود بت ها بودند، بلكه ارباب آنها را كه همان ملائكه باشد مستقل در الوهيت و ربوبيت و انوثيت و شفاعت مى دانستند، آيات مورد بحث اشاره به حقايقى ديگر كه منتج معاد و جزاى اعمال است دارد.

و كـلمـات (لات ) و (عـزى ) و (مـنـات ) نـام سـه بـت اسـت كـه مـعـبود عرب جاهليت بـودنـد، و در ايـن كـه ايـن سـه بـت چه شكلهايى داشتند و در كجا منصوب بودند و هر يك مـعـبـود كـدام طـايـفـه از عرب بود و در اين كه چه چيز باعث شد كه آن بتها مورد پرستش قـرار گـيـرنـد؟ اقـوال عـلمـاء مـخـتـلف و مـتـنـاقـض اسـت، بـه طورى كه به هيچ يك از آن اقوال نمى توان اعتماد كرد، تنها چيزى كه درباره اين بت ها اتفاق كلمه هست همينهايى است كه ما آورديم.

و معناى آيه اين است كه : وقتى مطلب بدين قرار بود كه گفتيم، يعنى دعوت پيامبر حق، و گفتارش كه همه وحى و رسالت و از ناحيه خداى سبحان است صدق بود، پس، از لات و عـزى و مـنـات كـه سومى آن دو بت است و از ساير بتها به من خبر دهيد، همان بت هايى كه آنها را صنم ها و تمثالهاى ملائكه مى خوانيد، ملائكه اى كه مى گوييد دختران خدايند.

الكم الذكر و له الانثى تلك اذا قسمة ضيزى

(آيا راستى پسران از شما و دختران از خدايند، در اين صورت چه تقسيمى ظالمانه داريد) اسـتـفـهـام در آيـه انكارى و آميخته با استهزاء است، و (قسمه ضيزى ) به معناى قسمت جائرانه و غير عادلانه است.

و معناى آيه اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار باشد، و ارباب اين بت ها يعنى ملائكه دخـتـران خـدا بـاشـند، با اين كه خود شما دختر را براى خود نمى پسنديد و جز به پسر رضـايـت نـمـى دهـيـد، آيـا ايـن قـسـمـت درسـت پـسـران مـال شـمـا و دخـتـران مال خدا باشد؟ چه قسمتى جائرانه و غير عادلانه (البته فراموش نشود كه گفتيم اساس اين استفهام استهزاء است، و گرنه خدا نه پسر دارد و نه دختر).

مشركين هيچ دليلى بر الوهيت آلهه خود ندارد

ان هـى الا اسـمـاء سـمـيـتـمـوهـا انـتـم و ابـاوكـم مـا انزل اللّه بها من سلطان...

ضمير (هى ) به بت هاى مذكور يعنى لات و عزى و منات برمى گردد، و يا آنها از اين جـهـت كـه اصنامند، (تا شامل همه بت ها شود) و ضمير در (سميتموها) به اسماء بر مى گردد، و (تسميه اسماء) به معناى اسم قرار دادن آنها است، و منظور از (سلطان )، برهان و دليل است.

و مـعـنـى آيـه ايـن اسـت كـه : اين اصنام كه شما الهه خود گرفته ايد چيزى به جز مشتى اسماء نيستند، كه شما و پدران تان آن سنگ و چوب ها را به آن اسماء نامگذارى كرده ايد، و مـاوراى ايـن اسـمـاء مـصـاديـق و مسميات واقعى كه خداى تعالى برهانى بر اله بودن و ربوبيت آنها نازل كرده باشد ندارند.

و حـاصـل آيـه ايـن اسـت كـه : مـى خـواهـد گـفـتـار مـشـركـيـن را بـه ايـن دليـل مـدركـى بـر الوهـيـت آلهه خود ندارند رد كند. و كلمه (ما) در جمله (ان يتبعون الا الظـن و مـا تـهـوى الانـفـس ) مـوصول است، و ضميرى كه بايد از جمله به آن برگردد حذف شده، تقديرش (و ما تهواه الانفس - و آنچه نفسها هوسش را مى كنند) است.

ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ما مصدريه است، كه جمله بعد را به صورت مصدر در مى آورد،و تقدير كلام : (ان يتبعون الا الظن و هوى الانفس - پيروى نمى كنند مگر پندار و خـواسته نفس را مى باشد)، و كلمه (هوى ) به معناى خواهش هاى شهوانى نفس ‍ است و جـمـله مـورد بـحـث هـم در مـقـام مـذمـت مـشـركـيـن اسـت كـه باطل را پيروى مى كنند، و هم مطالب قبل است مى فرمود: برهانى بر عقايد خود ندارند.

و جـمله (و لقد جاءهم من ربهم الهدى ) هم كه جمله اى است حاليه، آن مطالب را تأكيد مـى كـنـد، و مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه : ايـن مـشـركـيـن در امـر خـدايـان خـود بـه جـز باطل متابعتى ندارند تنها پيرو باطل و هواهاى شهوى نفس هستند، آرى اينها را پيروى مى كنند در حالى كه از ناحيه خداپروردگارشان است

هـدايـتـى بـه سـويشان آمد و آن عبارت بود از دعوت حقه پيامبر و يا قرآنى به سوى حق هدايت مى كند.

در اين آيه التفاتى از خطاب قبلى به كار رفته تا به اين نكته اشاره كرده باشد كه مردمى كه چنين هستند كوتاه فهم تر از آنند كه مخاطب به اين كلام قرار گيرند، علاوه بر ايـن استعداد آن را ندارند كه در كلامى برهانى مخاطب قرار گيرند، و كسانى كه پيروان ظن و هوى هستند چه مى فهمند كه برهان چيست.

انسان به صرف آرزو مالك آرزويش نمى شود

ام للانسان ما تمنى

كـلمـه (ام ) مـنـقطعه است، و استفهام در جمله انكارى است، و سياق گفتار سياق نفى اين معنا است كه انسان مالك آرزوهايش باشد، مى فرمايد صرف اين كه انسان آرزويى در سر بـپـروراند مالك آن آرزو نمى شود، تا مشركين هم به صرف اين كه آرزوى شفاعت ملائكه را داشـتـه بـاشـنـد مـالك شفاعت آنها بشوند ملائكه اى كه به گمان آنها ارباب اصنام و دخـتـران خـدا هـسـتـنـد. و يا به صرف اين كه آرزوى الوهيت آلهه خود كنند به آرزوهايشان برسند.

البـتـه در ايـن كـلام اشـاره اى هـم بـه ايـن نـكـتـه هـسـت كـه مـشـركين به جز اين آرزو هيچ دليل قابل قبولى بر الوهيت آلهه خود و شفاعت آنها ندارند، و با آرزو هم كسى مالك چيزى نمى شود.

فلله الاخرة و الاولى

حـرف فـاء كـه بـر سـر جـمـله آمـده جـمـله را فـرع جـمـله سابقش مى كند و آن را علت همان مـعـلول مـى سـازد تـا بـفهماند بين دو جمله ارتباط مستقيم هست. و اين جمله علّت مضمون جمله قـبـل است، و مى فهماند كه انسان به صرف آرزو مالك آرزويش نمى شود، به خاطر اين كـه دنـيـا و آخرت تنها و تنها از آن خداى سبحان است، و او هيچ شريكى در ملك خود ندارد تا آرزوهاى خام شما هم يكى از آن شركاء باشد.

و كـم مـن مـلك فـى السـمـوات لا تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن اللّه لمن يشاء و يرضى

فـرق مـيـان (اذن ) و (رضـا) ايـن اسـت كه رضا امرى است باطنى، و عبارت است از حـالت مـلايـمـت نـفـس راضى، با آنچه از آن راضى است، ولى اذن امر ظاهرى است و اعلام صـاحـب اذن اسـت، صـاحـب اذن مـى خـواهـد اعـلام كـنـد از قـبل من هيچ مانعى نيست كه تو فلان كار را بكنى، و اين، هم با داشتن رضاى باطنى مى سـازد و هـم بـا نـبـودن آن، ولى رضـا بـدون اذن نـمـى سـازد، حال چه رضاى بالقوه و چه بالفعل.

شفاعت ملائكه مشروط به اذن و رضاى خداى سبحان است

و اين آيه در صدد اين است كه بفرمايد: ملائكه از ناحيه خود مالك هيچ شفاعتى نيستند، به طـورى كـه در شـفـاعـت كـردن بـى نـيـاز از خـداى سبحان باشند، آن طور كه بت پرستان معتقدند، چون تمامى امور به دست خداست، پس اگر هم شفاعتى براى فرشته اى باشد، بعد از آن است كه خدا به شفاعتش راضى باشد و اذنش داده باشد.

و بـنابر اين مراد از جمله (لمن يشاء) ملائكه است، و معناى آيه اين است كه : چه بسيار از فـرشـته در آسمان ها هستند كه شفاعتشان هيچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنكه خدا به هر يك از ايشان كه بخواهد و راضى باشد اجازه شفاعت داده باشد.

ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از جمله مذكور انسان است، و معناى آيه اين است كه : ملائكه شفاعت نمى كنند مگر انسانى را كه خدا خواسته باشد شفاعت شود، و به آن راضى باشد چگونه راضى مى شود و اجازه شفاعت به ملائكه مى دهد درباره كسانى كه به وى كـفـر مـى ورزنـد و غـيـر او را مـى پـرسـتـنـد؟ و بـه هـر حـال از ايـن آيـه ايـن مـعـنـا بـه طـور مـسـلم بـر مـى آيـد كـه بـراى مـلائكـه شـفـاعـتـى قائل است، چيزى كه هست شفاعت ملائكه را مقيد به اذن و رضايت خداى سبحان كرده است.

ان الذين لا يومنون بالاخرة ليسمون الملائكة تسميه الانثى

ايـن آيه عقيده مشركين را بر اين كه ملائكه از جنس زنانند رد مى كند، همان طور كه در آيه قـبـلى اعـتـقـاد بـه شـفـاعت ملائكه به طور مطلق را رد مى كرد، و مراد از (تسميه مشركين ملائكه را تسميه انثى ) همين است مى گفتند: ملائكه دختران خدايند، پس مراد از كلمه انثى جنس زن است كه اعم از يكى و بيشتر است.

بـعـضـى از مـفـسـريـن گفته اند: كلمه (ملائكه ) در معناى استغراق مفرد است، در نتيجه تـقدير كلام (ليسمون كل واحد من الملائكة تسمية الانثى ) است، مشركين تك تك ملائكه را بـه نـام زن نـامـگـذارى مى كنند، يعنى آنها را دختر مى نامند، پس اين كلام بر وزن اين جـمله است كه مى گوييم : (كسانا الاميرحلة - امير به ما خلعت پوشانيد) يعنى به يك يك ما پوشانيد.

بـعـضى از مفسرين گفته اند: اين كه نامگذارى مشركين را وابسته نداشتن ايمان به آخرت دانسته و فرموده : آنهايى كه ايمان به آخرت ندارند چنين نامگذاريها دارند، خود اشاره اى است به شناعت و زشتى اين عمل، وكه چنين عملى مستتبع عقوبت است،

و كـسـى مـرتـكـب آن نـمـى شـود مـگر آن كه از بيخ و بن ايمانى به آخرت و عقوبت در آن نداشته باشد.

مـقـصـود از ايـنـكـه فـرمـود مـشـركـيـن بـدانچه مى گويند علم ندارند و جز (ظن) را پيروى نمى كنند

و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا

كـلمـه (عـلم ) بـه مـعـنـاى تـصـديـقـى است صد در صد كه مانع از تصديق به ضدش بـاشـد، بـه خـلاف كـلمـه (ظـن ) كـه بـه مـعـنـاى تـصـديـق مـثـلا شـصـت درصـد است، چهل درصد احتمال خلاف آن نيز هست، كه اين چهل درصد و يا كمتر را وهم مى گويند (و اما احـتـمالى كه با احتمال مخالفش پنجاه، پنجاه باشد شك و ترديد است )، و اعتقاد به زن بـودن فـرشـتگان همان طور كه براى مشركين معلوم و تصديقى صد درصد نيست، همچنين مـظـنـون و شـصـت درصـد هـم نـيـسـت، زيـرا ده درصـد اضـافـى دليـل مـى خـواهـد، كـه نداشتند، ولى از آنجايى كه اين اعتقاد موافق با هواى نفسشان بوده هـمـيـن هـواى نفس آن را در دلهايشان رسوخ داده، و زينت داده بود و همين باعث شد كه متوجه خـلاف آن نـشـونـد و هـر قدر احتمال خلاف آن به ايشان گوشزد شود از آن اعراض كنند و بـه هـمـان چـيزى كه دوست مى داشتند بچسبند، و به همين جهت قرآن كريم آن را ظن ناميده و گـرنـه (اگـر بـه واقـع مـطـلب بـنـگـرى اعـتـقاد شرك اصلا اعتقاد نيست، نه تنها علم و احـتـمـال صـد درصـد نـيـست، و نه تنها مظنه و احتمال شصت درصد و بالاتر نيست، و نه تـنـهـا احـتـمـال مـسـاوى يـعـنـى شـك نـيـسـت، و نـه تـنـهـا احـتـمـال مـرجـوح يعنى و هم و چهل درصد و پائين تر نيست، بلكه فقط و فقط) تصورى است بدون تصديق.

بـا ايـن بيان درستى گفتار آن مفسر كه گفته : ظن در اين آيه و در آيه سابق مى فرمود: (ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس ) به معناى توهم نه اعتقاد راجح، روشن مى شود. و گفتار خود را به آنچه از كلام راغب به دست مى آيد تأييد كرده است، چون راغب گفته : بسيار مى شود كه كلمه (ظن ) بر توهم هم اطلاق مى شود.

(ان الظـن لا يـغـنـى من الحق شيئا) - كلمه (حق ) به معنى واقعيت هر چيز است، و همه مـى دانيم كه واقعيت هر چيزى جز به علم يعنى اعتقاد مانع از نقيض، و يا به عبارت ديگر احتمال صد درصد درك نمى شود، و غير علم كه يا ظن است و يا شك و يا وهم، واقعيت چيزى را نـشـان نـمـى دهـد، پـس هيچ مجوزى نيست كه انسان در درك حقايق به آن اعتماد كند، خداى تعالى هم فرموده : (و لا تقف ما ليس لك به علم ).

و اما اين كه در احكام عملى دينى به مظنه عمل مى كنيم، از اين جهت كه در خصوص اين مورد دليلى از ناحيه شارع رسيده، كـه اطـلاق آيـه شـريـفه را مقيد كرده، از خصوص اين يك مورد گذشته در هيچ يك از امور اعتقادى نمى توانيم ظن را پيروى كنيم، چون اطلاق آيه در آن باره محفوظ است.

بـعـضـى از مـفـسـريـن گفته اند: اين كه در آيه مورد بحث به جاى اكتفاء به ضمير، اسم ظـاهـر را آورده، و بـا ايـن كـه مى توانست بفرمايد: (امه لا يغنى من الحق شيئا) دوباره كلمه (ظن ) را آورده براى اين بود كه جمله مذكور به عنوان مثلى آورده شود.

فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا

ايـن جمله بخاطر حرف فاء كه بر سر دارد، تفريع و نتيجه گيرى از پيروى مشركين از ظن و از هواى نفس مى باشد، پس اين كه دستور مى دهد از آنان اعراض كن نتيجه همانست كه مـشـركـيـن تـابع و پيرو حق و علم نبوده اند، و اگر نفرمود: (فاعرض عنهم - از ايشان اعـراض كـن )، و بـجـاى آن فـرمود: (فاعرض عن من تولى عن ذكرنا - از كسى كه از ذكـر مـا رويـگـردان اعراض كن ) براى اين بوده كه بفهماند علت اين دستور چيست، پس گـويـا فـرمـوده : اين مشركين علم را رها كرده دنبال ظن را گرفته اند، و تابع هواى نفس خـويـشـنـد و اگـر چـنـيـنـنـد بـراى اين است كه از ذكر ما رويگردان هستند، و تنها هم شأن زنـدگـى دنـيـا اسـت و بـس، بـنـابـر ايـن، بـهـره شـان از عـلم مـنـحـصـر مـسـائل مـادى دنـيـوى اسـت، و چـون چـنين است تو نيز از آنان اعراض كن، براى كه ايشان گمراهند.

و مراد از ذكر در اين آيه، يا قرآن است كه پيروان حق را به سوى حق صريح هدايت نموده و بـا حـجـت هاى قاطع و براهين روشن كه جاى ترديد در آنها نيست به سوى سعادت خانه آخرت كه وراى دنيا است ارشاد مى نمايد.

و يـا مـراد از آن يـاد خدا است كه در مقابل غفلت از او به كار مى رود، و از كسى كه از چنين ذكرى رويگردان است نيز بايد اعراض كرد، براى اين كه ياد خدا به نحوى كه لايق به ذات مـتـعـاليـه او باشد، يعنى ياد خدا به اسماء و صفات خدا، بشر را به سوى حقايقى عـلمـى دربـاره مـبـداء و مـعـاد هـدايـت مـى كند، هدايتى علمى كه باز جاى ترديد باقى نمى گذارد.

ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بمن اهتدى

اشاره با كلمه ذلك به امر دنيا است كه هر چند كلمه امر دنيا در آيه سابق نيامده بود، بلكه كلمه (حيوة الدنيا) آمده بود، ولى امر دنيا از آن آيه استفاده مى شد، و تعبير به اينكه (اين است مقدار رسايى علم آنان ) تعبيرى است استعاره اى، گويا علم به سوى مـعـلوم مـى رود تـا به آن برسد، و علم مشركين در مسير خود به دنيا مى رسد، و همانجا از حـركـت بـاز مى ماند، و ديگر از آنجا به طرف آخرت نمى رود، و لازمه اين توقف علم، آن اسـت كـه تـنـهـا دنيا هدف نهايى اراده و طلب آنان باشد، و توسن هم شان تا همانجا پيش برود، و ديگر دل بغير دنيا نبندند، و جز به سوى آن روى نياورند.

(ان ربك هو اعلم...) - اين جمله مضمون جمله قبلى را تأكيد مى كند، و شهادتى است از خداى تعالى بر صحت آن.

ولله مـا فـى السـمـوات و مـا فى الارض ليجزى الذين اساوابما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى

وجه تفريع جزاء بد كاران و نكوكاران بر مالكيت خداى سبحان

مـمكن است بگوييم : صدر آيه شريفه حال باشد از جمله (اعلم ) كه در آيه قبلى بود، و كـلمه (واو) در ابتداى آن واو حاليه و معنا چنين باشد: (به درستى پروردگار تو اعلم و داناتر به حال دو طايفه ضالين و مهتدين است، در حالى داناتر است كه مالك همه چـيـرهـايـى اسـت كـه در آسـمـان و زمـيـن اسـت، ديـگـر چـگـونـه مـمـكـن اسـت اعـلم بـه حال آن دو طايفه نباشد، با اين كه مالك ايشان است ).

و بـنـابـر ايـن احـتمال، ظاهر چنين به نظر مى رسد كه : جمله (ليجزى...) متعلق جمله سابق باشد كه مى فرمود: (فاعرض عن من تولى...) آن وقت معناى مجموع دو جمله چنين مى شود كه از ايشان اعراض كن و امرشان را به خدا واگذارنما تا جزايى چنين و چنانشان داده و تو را و نيكوكاران را چنين و چنان پاداش دهد.

ممكن هم هست بگوييم جمله (و لله ما فى السموات...) كلامى استينافى باشد و بخواهد بفهماند دستورى كه به تو داديم كه از ايشان اعراض كن، براى اين نبود كه ما دست از ايـشان برداشته ايم و رهايشان كرده ايم، بلكه براى اين بود كه خواستيم هر طايفه را در بـرابـر عملش جزا دهيم، اگر عملش بد بوده جزاى بد، و اگر خوب بوده جزاى خوب دهـيـم. و اگـر با اين مى توانست بفرمايد: (و له ما فى السموات...) به جاى ضمير دوبـاره اسـم جـلاله (اللّه ) را آورد، بـراى ايـن بـود كـه از كمال عظمت خداى سبحان خبر داده باشد.

(ولله ما فى السموات و ما فى الارض ) - اين جمله به مالكيت خداى تعالى نسبت به تـمـامـى عـالم اشـاره مى كند، و معنايش اين است كه : هستى تمامى موجودات قائم به خداى تـعـالى اسـت، چـون خـدا خـالق و پـديد آورنده آنها است ، پس ملكيت ناشى از خلقت او خود علاوه بر اين،

مـنـشـاء تـدبـيـر هم هست. بنابر اين جمله مورد بحث بر خلقت و تدبير دلالت دارد، گويا فرموده : خلقت و تدبير عالم از خداست.

جـمله (ليجزى...) هم كه لامش لام غايت است متعلق به همين مطلب است، و معنايش اين است كـه خـلقـت و تـدبير عالم از آن خداست، غايت و نتيجه اش هم اين است كه كسانى را كه بد مـى كنند جزا دهد...، و مراد از جزا همان شؤ ون و خصوصيات قيامت است، كه قرآن كريم از آن خـبـر داده، و مـراد از اسـاثـه و احـسـان، مـعـصـيـت و طـاعـت اسـت و تـقـديـر جـمـله مـا عـمـل وا جـمـله جزاء ما عملوا است، ممكن هم هست خود ما (عملوا) باشد، و معنا چنين باشد كه جـزاى اعمالشان را خود همان اعمال را مى دهد، و مراد از حسنى هم همينطور، يعنى (يا) مثوبت حسنى است (و يا خود حسنى ).

و مـعناى آيه اين است كه : تا خدا كسانى را كه معصيت كرده اند معصيتشان، و يا به جزاى مـعـصـيـتـشـان كـيـفر دهد، و كسانى را كه اطاعت كردند مثوبتى حسنى (و يا به خود حسنى ) پـاداش دهـد، مـفـسـريـن در ايـن آيـه احـتـمـالات ديـگـرى داده انـد كـه احتمال ما از همه بهتر به ذهن مى رسد و روشن تر است.

الذين يجتنبون كبائرالاثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفره...

كلمه اثم به معناى گناه است، و اصل آن - به طورى كه راغب گفته -معناى عملى بوده كه دير به نتيجه و ثواب برسد.

و مـنـظـور از كـبـائر الاثـم، گـنـاهـان كـبـيـره اسـت كـه بـه طـورى كـه در روايات ثواب الاعـمـال از عـباد بن كثير النوا از امام ابى جعفر (عليه السلام) آمده، عبارت از هر گناهى اسـت كه قرآن مرتكبش راتهديد به آتش دوزخ كرده باشد. و در تفسير آيه شريفه (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم...) بحثى پيرامون آن كرده ايم.

و كـلمـه فـواحـش بـه مـعـناى گناهانى است كه خيلى شنيع و رسوا باشد، از آن جمله خداى تـعـالى زنا و لواط را دانسته، ولى بعيد نيست از ظاهر آيه برآيد كه در اينجا فواحش و كبائر يكى باشد.

مـقـصـود از اسـتـثناى (الا اللمم) در آيه : (الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم...)

و اما درباره معناى كلمه (لمم ) اختلاف كرده اند:

بـعضى گفته اند: منظور از آن گناهان صغيره است. و اگر منظور اين باشد بايد گفت : استثناء در آيه منقطع و نظير استثناى (همه پسرانم آمدند مگر پسر همسايه) است.

بـعـضـى گـفـتـه اند: (لمم) عبارت از اين است كه كسى تصميم بر گناه بگيرد ولى انجام ندهد. كه در اين صورت نيز استثناء منقطع خواهد بود.

بـعـضـى گـفـتـه اند: لمم، گناهى است كه گهگاه ارتكاب شود، و مرتكب آن عادت بر آن نـكـرده بـاشـد. كـه در ايـن صـورت لمـم هـم شـامـل گناهان كبيره مى شود و هم صغيره، و مضمون آيه با مضمون آيه شريفه (والذين اذا فعلو افاحشه او ظلموا انفسكم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا اللّه و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون ) كه در وصف متقين و محسنين است منطبق مى شود، و مضمون همان را مى گويد، چون اين آيه مى فـرمـايـد: مـتـقـيـن و نـيـكـوكـاران كـسـانـى هـسـتـنـد كـه اگـر عـمـل زشـتـى مـى كـنـنـد، و يا به خود ستمى روا مى دارند، بسيار به ياد خدا مى افتند، و بـراى گناهان خود طلب مغفرت مى كنند، چون مى دانند غير از خدا كسى نيست كه گناهان را بيامرزد، و كسانى هستند كه هرگز بر آنچه كرده اند عالما عامدا اصرار نورزيده اند.

و در روايـات اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلم) بـه مـعـنـاى سـوم تـفـسـيـر شـده ، مـثـلا در اصول كافى از ابن عمار از امام صادق (عليه السلام) روايت آمده كه فرمود: لمم اين است كه كسى بر گناهى تصميم بگيرد و بعد استغفار كند.

و نـيـز بـه سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: لمم اين است كه انسان گاهى گناهى را مرتكب شود، و ديگر تا مدتى پيرامون آن نگردد، و باز بار ديگر مرتكبش شود.

و بـاز بـه سند خود از ابن عمار از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده فرمود: لمام آن بـنـده اى است كه پشت سر هم گناه مى كند، اما طبعش خواهان آن نيست (در هيچ يك از اين سه روايت كلمه لمم به گناه صغيره معنا نشده ).

و آيـه شـريـفـه مـطـلب آيه قبلى را كه مى فرمود: (الذين احسنوا) تفسير مى كند و مى فرمايد: همينها هستند كه از گناهان كبيره اجتناب دارند و از فواحش دورى مى كنند، و در عين حال ممكن هم هست از ايشان سر بزند.

و جـمله (ان ربك واسع المغفرة ) ايشان را تطميع مى كند تا به اميد آمرزش خدا توبه كنند.

(هو اعلم بكم اذ انشاكم من الارض ) - راغب مى گويد: ماده (نشاء) و (نشاءة ) به مـعـنـاى احـداث چيزى و تربيت آن است. پس ‍ بنابر اين، اين كه فرمود: او شما را از زمين انـشـاء كـرد، مـعـنـايش اين است كه : او بود كه شما را در آغاز خلقتتان حالهاى گوناگون مـتحول كرد، از مواد عنصرى زمينتان بگرفت و در آخر به صورت نطفه تان در آورده، در داخل رحم ها وارد كرد.

(واذ انـتم اجنة فى بطون امهاتكم ) - كلمه (اجنة ) جمع (جنين ) است، و اين جمله عـطـف است بر جمله قبلى، چون بر سر هر دو كلمه اذ آمده، و معنايش اين است كه او داناتر بـه شـمـا اسـت، آن زمـان كه چه و چه بوديد و اين زمان كه شما جنين هايى در رحم مادران تـان هـسـتـيـد، او مـى دانـد حـقـيـقـت شـما چيست، و چه حال و وضعى داريد، و چه اسرارى در نـهـانـتـان هست، و مال كارتان به كجا مى انجامد. و جمله (فلا تزكوا انفسكم ) تفريع بـر هـمـان عـلم خـداسـت، مـى فـرمـايـد: وقتى كه خداى تعالى شما را بهتر از هر كس ‍ مى شـناسد، و از آغاز خلقتتان و سرانجام آن باخبر است، پس ديگر بيهوده خود را به پاكى نستأييد، و او بهتر مى داند پاك و با تقوا كيست.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس