آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


و الطور (1)
و كتاب مسطور (2)
فى رق منشور (3)
و البيت المعمور (4)
و السقف المرفوع (5)
و البحر المسجو (6)
إ ن عذاب ربك لواقع (7)
ما له من دافع (8)


ترجمه :

1 - سوگند به (كوه طور)!
2 - و كتابى كه نوشته شده است .
3 - در صفحه اى گسترده .
4 - و سوگند به بيت المعمور.
5 - و سقف برافراشته .
6 - و درياى مملو و برافروخته .
7 - كه عذاب پروردگارت واقع مى شود!
8 - و چيزى از آن مانع نخواهد بود.
تفسير:
سوگند به درياى برافروخته !
ايـن سـوره يـكـى ديـگر از سوره هائى است كه با سوگند شروع مى شود، سوگندهائى بـراى بـيـان يـك واقـعـيـت مـهـم يـعـنـى مـسـاءله قـيـامـت و مـعـاد و رسـتـاخـيـز و مـحـاسـبـه اعمال انسانها.
اهـميت اين مساءله به قدرى است كه خداوند در آيات مختلف قرآن ، به قسمتهاى بسيارى از مقدسات سوگند ياد كرده تا عظمت آن روز و وقوع حتمى آن را روشن سازد.
پـنـج سـوگندى كه در آغاز اين سوره به چشم مى خورد، معانى سربسته و تفكرانگيزى دارد كه مفسران در تفسير آنها به همه جا دست افكنده اند.
مى فرمايد: (سوگند به كوه طور) (و الطور).
(و سوگند به كتابى كه نوشته شده است ...) (و كتاب مسطور).
(در صفحه اى گسترده ) (فى رق منشور).
(و سوگند به بيت المعمور) (و البيت المعمور).
(و سقف برافراشته ) (و السقف المرفوع ).
(و سوگند به درياى مملو برافروخته )! (و البحر المسجور).
(كه عذاب پروردگارت حتما واقع مى شود) (ان عذاب ربك لواقع ).
(و چيزى از آن مانع نمى گردد) (ما له من دافع ).
(طور) در لغت به معنى (كوه ) است ، ولى با توجه به اينكه اين كلمه در 10 آيه از قرآن مجيد مطرح شده كه در 9 مورد سخن از (طور سينا) همان كوهى كه در آنجا وحى بـر مـوسى نازل مى شد به ميان آمده ، معلوم مى شود كه در آيه مورد بحث (مخصوصا با توجه به الف و لام عهد) در اينجا نيز همان معنى است .
بـنـابراين خداوند در نخستين مرحله ، به يكى از مكانهاى مقدس روى زمين كه وحى الهى در آنجا نازل مى گشت سوگند ياد كرده است .
در تفسير (كتاب مسطور) نيز احتمالات گوناگونى داده اند:
بـعـضـى آنـرا اشـاره بـه لوح مـحـفـوظ، و بـعـضـى بـه قـرآن مـجيد، و بعضى به نامه اعـمـال ، و بـعـضـى بـه تـورات كـه بـر مـوسـى نازل شد، مى دانند.
ولى به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و يا همه كتب آسمانى .
واژه (رق ) از ماده (رقت ) در اصل به معنى نازك و لطيف بودن است ،
و بـه كـاغـذ يـا پـوسـت نـازكـى كـه مـطـلبـى بـر آن مـى نـويسند نيز گفته مى شود، و (مـنـشور) به معنى گسترده است . (بعضى معتقدند اين واژه معنى درخشندگى و لمعان را نيز در بردارد).
بـنابراين سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحه اى از بهترين صفحات نگاشته شده و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده !
در مورد (بيت المعمور) نيز تفسيرهاى گوناگونى شده ، بعضى آنرا اشاره به خانه اى مـى دانـنـد كه در آسمانها محاذى خانه كعبه است ، و با عبادت فرشتگان ، معمور و آباد است ، اين معنى در روايات متعددى كه در منابع مختلف اسلامى آمده است ديده مى شود.
طـبـق روايـتـى هـر روز هـفـتـاد هزار فرشته به زيارت آن مى آيند و هرگز بار ديگر به سوى آن باز نمى گردند.
بعضى آنرا به (كعبه ) و خانه خدا در زمين تفسير كرده اند كه بوسيله زوار و حاجيان هـمـواره مـعمور و آباد است ، و مى دانيم نخستين خانه اى است كه براى عبادت ، در روى زمين ساخته و آباد شده است .
بعضى نيز گفته اند منظور از آن ، خانه قلب مؤ من است كه با ايمان و ذكر خدا، آباد است .
ولى ظـاهر آيه يكى از دو معنى اول است ، و با توجه به تعبيرات مختلفى كه در قرآن ، از (كعبه ) به عنوان (بيت ) آمده ، معنى دوم از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
اما (سقف مرفوع )، منظور از آن آسمان است ، چرا كه در آيه 32 سوره انبياء مى خوانيم : و جعلنا السماء سقفا محفوظا: (ما آسمان را سقف
محفوظى قرار داديم ) و در آيه 27 و 28 سوره نازعات آمده (اءانتم اشد خلقا ام السماء بـنـاها): (آيا آفرينش مجدد شما مهمتر است ، يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بر پا ساخته است ، سقفش را برافراشته و آن را منظم و مرتب ساخته ).
تـعـبـيـر به (سقف ) ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آنچنان سـراسـر آسـمـان را پـوشـانده اند و به سقفى مى مانند، و نيز ممكن است اشاره به (جو اطـراف زمـيـن ) بـاشـد كـه قـشـر فـشـرده اى از هـوا هـمـچـون سـقـف مـحـكـمى اطراف آن را فراگرفته و آنرا در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ مى كند.
براى (مسجور) دو معنى در لغت ذكر شده : يكى (برافروخته ) و ديگرى (مملو)، راغب در مفردات مى گويد: (سجر) (بر وزن فجر) به معنى شعله ور ساختن آتش است ، و آيـه فـوق را نـيـز بـه هـمين معنى مى داند، او سخنى از معنى دوم به ميان نياورده ، ولى مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجمع البيان ) نخستين معنى را همين معنى ذكر مى كند، و در بعضى از كتب لغت نيز به آن اشاره شده است .
آيات ديگر قرآن ، نيز معنى اول را تاييد مى كند، چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤ من مى خـوانـيـم يـسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون : (آنها را در آب سوزان مى كشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد).
در سـخـنـان امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه السلام ) در داستان (حديده محماة ) به برادرش عـقـيـل نـيز مى خوانيم كه فرمود: اءتان من حديدة احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سـجرها جبارها لغضبه : (آيا از آهنى كه انسانى به صورت بازيچه آنرا گداخته است ناله مى كنى ، ولى مرا به سوى آتشى مى كشانى كه
پروردگار آنرا از خشمش برافروخته )؟!.
امـا ايـن (بـحـر مـسـجـور) و دريـاى بـرافـروخـتـه كـجـاسـت ؟ بـعـضـى گـفته اند همين اقـيـانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت ، برافروخته مى شود و سپس منفجر مى گـردد، چـنـانـكـه در آيه 6 سوره تكوير آمده : و اذ البحار سجرت : (هنگامى كه درياها بـرافـروخـتـه مـى شـود) و در آيـه 3 سـوره انـفـطار مى خوانيم : و اذ البحار فجرت : (هنگامى كه درياها منفجر و شكافته مى شود).
ولى بـعـضـى ديـگـر آنـرا بـه دريـائى از مـواد مـذاب كـه در دل كـره زمـيـن اسـت تـفـسـيـر كرده اند، در حديثى كه در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السـلام ) نقل شده نيز شاهدى بر اين معنى است ، در اين حديث آمده است كه (قارون ) در (بحر مسجور) عذاب مى شود در حالى كه مى دانيم كه قرآن مجيد مى گويد (قارون و خانه و گنجهايش در اعماق زمين فرو رفت ): فخسفنا به و بداره الارض (قصص 81).
ايـن دو تـفـسـير با يكديگر منافات ندارد و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو باشد، چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است .
قـابـل تـوجـه اينكه در چگونگى ارتباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر مفسران چندان بـحـث نـكـرده انـد، ولى چنين به نظر مى رسد كه سه سوگند نخست رابطه نزديكى با يـكـديـگـر دارنـد چـرا كـه هـمـه از وحـى و خـصوصيات آن سخن مى گويند (كوه طور) محل نزول وحى بود، و (كتاب مسطور) نيز اشاره به كتاب آسمانى است ، خواه تورات باشد يا قرآن ، و (بيت المعمور) محل رفت
و آمد فرشتگان و پيك وحى خدا است .
و امـا دو سـوگـنـد ديـگر از آيات (تكوينى ) سخن مى گويد (در برابر سه سوگند نخست كه از آيات تشريعى سخن مى گفت ) اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه ى تـوحـيـد يـعـنـى آسـمـان بـاعظمت است ، و ديگرى به يكى از نشانه هاى مهم معاد كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد.
بنابراين (توحيد) و (نبوت ) و (معاد) در اين پنج سوگند جمع است .
بـعـضى كه همه اين آيات را اشاره به (موسى ) و سرگذشت او مى دانند پيوند آيات را چـنـيـن ذكـر كـرده انـد: طـور هـمـان كـوهـى اسـت كـه در آن بـه مـوسـى وحـى نـازل مـى شد، و كتاب مسطور تورات است ، بيت المعمور مركز رفت و آمد فرشته وحى (و احـتـمـالا مـنـظـور بـيـت المـقـدس ) اسـت ، و سـقـف مـرفـوع هـمـان اسـت كـه در داسـتـان بـنـى اسـرائيـل آمـده : و اذ نـتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة : (به خاطر بياوريد هنگامى كه كوه را همچون سايبان بالاى سر بنى اسرائيل بلند كرديم ) (اعراف 171).
و (بـحـر مـسـجور) درياى آتشين است كه قارون به خاطر مخالفت با آئين موسى در آن مجازات مى شود.
ولى ايـن تـفـسـيـر بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد و بـا روايـاتـى كـه در مـنـابـع اسـلامـى نقل شده نيز سازگار نيست ، و چنانكه گفتيم سقف مرفوع به گواهى آيات ديگر قرآن و رواياتى كه در تفسير آيه نقل شده اشاره به آسمان است .
نـكـتـه اى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه ارتباط اين قسمها و موضوعى كه براى آن سوگند ياد شده چگونه است ؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به مطالبى كه در بالا گفته شد روشن مى شود، و آن اينكه سوگندهاى فوق كه بر محور قدرت خداوند در عالم (تكوين ) و
(تشريح ) دور مى زند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند، و قيامت را بر پا كند، اين همان چيزى است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده ، همان گونه كه در آخرين آيات خوانديم (ان عذاب ربك لواقع ما له من دافع ).
آيه و ترجمه


يوم تمور السماء مورا (9)
و تسير الجبال سيرا (10)
فويل يومئذ للمكذبين (11)
الذين هم فى خوض يلعبون (12)
يوم يدعون إ لى نار جهنم دعا (13)
هذه النار التى كنتم بها تكذبون (14)
اءفسحر هذا اءم اءنتم لا تبصرون (15)
اصلوها فاصبروا اءو لا تصبروا سواء عليكم انما تجزون ما كنتم تعملون (16)

 


ترجمه :

9 - (اين عذاب الهى ) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت در مى آيد،
10 - و كوهها از جا كنده و متحرك مى شوند.
11 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
12 - همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند.
13 - در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش جهنم مى رانند.
14 - (و به آنها مى گويند) اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد!
15 - آيا اين سحر است ؟ يا شما نمى بينيد؟
16 - در آن وارد شـويـد و بـسـوزيـد، مـى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براى شما تفاوتى نمى كند، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد.
تفسير:
جزاى شما تنها اعمال شما است
در آيـات گـذشـتـه اشاره سربسته اى به عذاب الهى در قيامت شده بود، آيات مورد بحث تـوضيح و تفسيرى بر اين معنى است ، نخست بعضى از ويژگيهاى روز قيامت را بازگو مى كند، و سپس كيفيت عذاب تكذيب كنندگان را.
مى فرمايد: (اين عذاب الهى در روزى است كه آسمان (كرات آسمانى ) شديدا به حركت در مى آيند، و به هر سو رفت و آمد مى كنند) (يوم تمور السماء مورا).
(مـور) (بـر وزن قـول ) در لغت به معانى مختلفى آمده است ، (راغب : در (مفردات ) مـى گويد: (مور) به معنى جريان سريع است ، و نيز مى گويد: گرد و غبارى را كه باد به هر سو مى برد (مور) مى گويند:
در (لسـان العـرب ) نـيـز آمـده است كه (مور) به معنى حركت و رفت و آمد است ، به معنى موج و سرعت نيز آمده ، بعضى نيز (مور) را به حركت دورانى تفسير كرده اند.
از مـجـموع اين تفسيرها استفاده مى شود كه (مور) همان حركت سريع و دورانى و تواءم با رفت و آمد و اضطراب و تموج است .
به اين ترتيب در آستانه قيامت نظام حاكم بر كرات آسمانى بر هم مى ريزد
آنـها از مدارات خود منحرف مى شوند، و به هر سو رفت و آمد مى كنند، سپس درهم نورديده مـى شـونـد، و بـجـاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا برپا مى شود، چنانكه آيه 104 - انـبـيـاء مـى گـويـد: (يـوم نـطـوى السـمـاء كـطـى السجل للكتب ): (روزى كه آسمان را همچون طومار در هم مى پيچيم ).
و در آيـه 48 سـوره ابـراهـيـم مـى خـوانـيـم : يـوم تـبـدل الارض غـيـر الارض و السـماوات : (روزى كه اين زمين به زمينى ديگر و آسمانها به آسمان ديگرى تبديل مى شود).
در آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز تـعـبـيراتى ديده مى شود، كه خبر از شكافتن كرات آسمانى (انفطار - 1) و از جا كنده شدن آنها (تكوير - 11) و فاصله افتادن در ميان آنها (مرسلات - 9) حكايت مى كند كه به خواست خدا در ذيل آن آيات در اين باره نيز بحث خواهيم كرد.
سـپـس مـى افـزايـد: (و روزى كـه كـوهـهـا بـه حـركـت در مـى آيـد) (و تـسـيـر الجبال سيرا).
آرى كـوهـهـا از جـا كـنـده مى شوند و به حركت در مى آيند، و سپس به شهادت آيات ديگر قـرآن مـتـلاشـى مـى گـردنـد، و هـمچون (عهن منفوش ) (پشم رنگين زده شده ) مى شوند (قـارعـه - 5) و بـجـاى آن زمـينى صاف و هموار و بى آب و گياه آشكار مى گردد فيذرها قاعا صفصفا (طه - 106).
ايـنـهـا هـمـه اشـاره بـه آن اسـت كـه اين دنيا و تمام پناهگاههاى آن در هم كوبيده مى شود، جهانى نو، با نظاماتى نوين جاى آن را مى گيرد و انسان در برابر
نتائج اعمال خويش ، قرار خواهد گرفت .
لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايد: (چون چنين است واى در آن روز براى تكذيب كنندگان )! (فويل يومئذ للمكذبين ).
آرى در حـالى كـه وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان ، همگان را فراگرفته ، وحـشـت عـظـيـمـتـرى بـه سـراغ (مـكـذبـيـن ) مـى آيـد كـه هـمـان عـذاب الهى است چرا كه (ويل ) اظهار تاءسف و اندوه است بر وقوع يك حادثه نامطلوب .
سـپـس بـه مـعـرفـى ايـن (مـكـذبـيـن )، پـرداخـته ، مى فرمايد: (همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند) (الذين هم فى خوض ‍ يلعبون ).
آيـات قـرآن را (دروغ )، و مـعـجـزات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را (سحر) مى خـوانـنـد، و آورنـده آنـرا (مجنون ) مى شمرند، همه حقايق را به بازى گرفته ، و به سخريه و استهزاء در برابر آنها مى پردازند.
بـا سـخـنـان باطل و بى منطق به جنگ حق برمى خيزند، و براى رسيدن به مقصد خود، از هيچ تهمت و دروغى ابا ندارند.
(خـوض ) (بـر وزن حـوض ) بـه مـعـنـى ورود در سـخـنـان باطل است ، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است .
بـار ديـگـر بـراى مـعـرفـى آن روز و بـيـان سـرنوشت اين مكذبان به توضيح ديگرى پـرداخـتـه مـى افـزايـد: (روزى كـه آنـها با خشونت و عنف به سوى آتش دوزخ رانده مى شوند) (يوم يدعون الى نار جهنم دعا).
(و بـه آنـهـا گـفـته مى شود اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد)! (هذه النار التى كنتم بها تكذبون ).
و نـيز به آنها گفته مى شود: (آيا اين سحر است ؟ و يا شما نمى بينيد)؟ (افسحر هذا ام انتم لا تبصرون ).
شما پيوسته در دنيا مى گفتيد آنچه محمد (صلى الله عليه و آله ) آورده سحر است ، او از طـريـق سـاحـرى پـرده بـر چـشـمـهـاى مـا افـكـنـده تـا حـقـايـق را نـبـيـنـيـم ، عقل ما را مى ربايد و امورى را به نام (معجزه ) به ما معرفى مى كند و سخنانى را به عنوان (وحى الهى ) براى ما مى خواند، اما اينها همه بى اساس است ، و چيزى جز سحر نيست .
لذا روز قـيامت به عنوان سرزنش و توبيخ به هنگامى كه آتش دوزخ را با چشم مى بينند و حرارت آن را لمس مى كنند به آنها گفته مى شود: (آيا اينها سحر است ؟ آيا پرده بر چشم شما افكنده شده )؟!
هـمـچـنين به آنها گفته مى شود: (در اين آتش وارد شويد، و بسوزيد، مى خواهيد صبر و شكيبائى كنيد، يا بى تابى و جزع ، براى شما تفاوتى نمى كند)!
(اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم ).
(چرا كه جزاى شما فقط اعمال خودتان است ) (انما تجزون ما كنتم تعملون ).
آرى ايـن اعـمـال خـودتـان اسـت كـه بـه سـوى شـما بازگشته ، و پاپيچ شما شده است ، بنابراين جزع و فزع و آه و ناله و بيتابى تاءثيرى ندارد.
ايـن آيـه تـاءكـيـد مـجـددى اسـت بـر مـسـاءله (تـجـسـم اعـمـال ) و بـازگـشـت آن بـه سـوى انـسـان و نـيز تاءكيد مجددى است بر مساءله عدالت پروردگار، چرا كه آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناك چيزى جز نتيجه اعمال خود انسانها و اشكال تبدل يافته آن نيست .
نكته ها:
1 - مجرمان را چگونه به دوزخ مى برند؟
بـدون شك بردن آنها به سوى آتش دوزخ ، تواءم با تحقير و ذلت و زجر و عذاب است ، ولى در آيات مختلف قرآن ، تعبيرات گوناگونى در اين باره ديده مى شود:
در سـوره (حـاقـه ) آيـه 30 و 31 مـى خوانيم : خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه : (او را بگيريد و در غل و زنجير كنيد، سپس در آتش دوزخ وارد سازيد).
و در سوره دخان آيه 47 چنين آمده : خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم : (او را بگيريد و با شدت به ميان جهنم برانيد)!
و در آيات متعددى تعبير به (سوق ) و راندن شده است ، مانند: آيه 86
سـوره مـريم و نسوق المجرمين الى جهنم وردا: (مجرمان را (همچون شتران تشنه كامى كه به سوى آبگاه مى روند) به سوى جهنم مى رانيم ).
و بـه عـكـس پـرهـيـزكـاران و مـتـقـيـن را با نهايت احترام و اكرام به سوى بهشت مى برند فرشتگان الهى به استقبال آنها مى شتابند درهاى بهشت به روى آنها گشوده مى شود، و خـازنـان بـهـشـت به آنها سلام و خوش آمد مى گويند و بشارت سكونت جاودان را در بهشت به آنها مى دهند (زمر - 73).
بـه ايـن ترتيب نه تنها (بهشت ) و (دوزخ ) كانون (مهر) و (قهر) خدا است ، بلكه تشريفات ورود در هر يك آنها نيز بيانگر همين معنى است .
2 - آنها كه در اباطيل غوطه ورند
گـرچـه تـكيه كلام قرآن در آيات فوق مشركان عصر پيامبرند، ولى بدون شك اين آيات عـمـومـيـت دارد، و هـمـه مكذبان را شامل مى شود، حتى فلاسفه مادى كه در مشتى از خيالات و افـكـار نـاقـص غـوطـه ورنـد، حـقايق عالم هستى را به بازى مى گيرند و جز آنچه را با عقل قاصر خود دريافته اند به رسميت نمى شناسند منتظرند همه چيز را در آزمايشگاه خود و زيـر مـيـكـروسـكـوپ بـبـيـنند حتى ذات پاك خدا را! و گرنه وجود او را به رسميت نمى شناسند.
ايـنـهـا نـيـز مـصـداق (فـى خـوض يـلعـبـون ) هستند، و در انبوهى از خيالات و پندارهاى باطل غرقند.
عـقـل آدمـى بـا تـمـام فـروغـى كـه دارد در مقابل نور وحى همچون شمعى در برابر آفتاب عالمتاب است ، اين شمع به او اجازه مى دهد كه از محيط تاريك جهان ماده بيرون آيد و در را بـه سـوى عـالم مـاوراء طبيعت بگشايد، سپس در نور آفتاب وحى بايد به هر سو پرواز كند و جهان بيكران را ببيند و بشناسد.
آيه و ترجمه


ان المتقين فى جنات و نعيم (17)
فكهين بما ءاتئهم ربهم و وقئهم ربهم عذاب الجحيم (18)
كلوا و اشربوا هنيا بما كنتم تعملون (19)
متكين على سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عين (20)
و الذين ءامنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان اءلحقنابهم ذريتهم و ما اءلتناهم من عملهم من شى ء كل امرى بما كسب رهين (21)

 


ترجمه :

17 - اما پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند.
18 - و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته است .
19 - (بـه آنـهـا گـفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا، اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد.
20 - اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند، و حورالعين را به همسرى آنها در مى آوريم .
21 - و آنـهـا كـه ايـمـان آوردنـد و فـرزنـدانـشـان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان
را (در بـهـشـت ) بـه آنـها ملحق مى كنيم ، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم ، و هر كس در گرو اعمال خويش است .
تفسير:
هر كس در گرو اعمال خويش است
بـه دنـبـال بـحـثـهائى كه در آيات قبل ، پيرامون كيفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناك آنها گـذشـت در آيـات مورد بحث ، به نقطه مقابل آنها يعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بيكران مـؤ مـنـان و پـرهـيـزگـاران اشاره مى كند، تا در يك مقايسه روشن موقعيت هر كدام واضحتر شود.
نـخـسـت مـى گـويـد: (پـرهـيـزگـاران در باغهاى بهشت و در ميان نعمتهاى فراوانى جاى دارند) (ان المتقين فى جنات و نعيم ).
تعبير به (متقين ) (پرهيزگاران ) به جاى (مؤ منين ) به خاطر آن است كه اين عنوان هم ايمان را دربردارد، و هم جنبه هاى عمل صالح را، به خصوص اينكه تقوى در يك مرحله مـقـدمـه و پـايـه ايـمـان اسـت ، چنانكه قرآن در آيه 2 سوره بقره مى گويد: ذلك الكتاب لاريـب فـيـه هدى للمتقين : (در اين كتاب آسمانى شكى نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است ).
چرا كه اگر انسان داراى تعهد و احساس مسئوليت و روح حقجوئى و حق طلبى كه مرحله اى از تـقـوى اسـت نـبـاشـد هـرگز به دنبال تحقيق از آئين حق نمى رود، و هدايت قرآن را نمى پذيرد.
تـعـبـيـر بـه (جـنـات ) و (نـعـيـم ) بـه صـورت صـيـغـه (جمع ) ((باغها) و (نعمتها)) آنهم به صورت (نكره ) اشاره به تنوع و عظمت آن باغها و نعمتها است .
سپس به تاءثير اين نعمتهاى بزرگ بر روحيه بهشتيان اشاره كرده ، مى گويد: (آنها از آنچه پروردگارشان به آنان داده شاد و مسرورند، و سخنان شيرين
و دلپذير در اين باره مى گويند) (فاكهين بما آتاهم ربهم ).
آرى از خوشحالى در پوست نمى گنجند، پيوسته با هم مزاح مى كنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است ، و آرامش ‍ فوق العاده اى را احساس مى كنند.
به خصوص اينكه : خدا به آنها اطمينان خاطر در برابر مجازات داده (و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است ) (و وقاهم ربهم عذاب الجحيم ).
ايـن جـمـله دو مـعـنـى مـى تـوانـد داشـتـه بـاشـد: نـخـسـت بـيـان نـعـمـت مـسـتـقـلى در مقابل نعمتهاى ديگر پروردگار، ديگر اينكه : دنباله كلام سابق باشد يعنى بهشتيان از دو چـيـز مـسـرورنـد، نخست به خاطر نعمتهائى كه خداوند به آنها داده ، و ديگر به خاطر عذابهائى كه از آنها دور ساخته است .
ضـمـنـا تـعـبير (ربهم ) (پروردگارشان ) در هر دو جمله اشاره اى است بر نهايت لطف خداوند، نسبت به آنها، و ادامه ربوبيتش ‍ در آن جهان .
بـعـد از ايـن اشـاره اجـمالى و سربسته ، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهيزگاران در بـهـشـت بـه شـرح آن پـرداخـتـه ، چـنـيـن مى گويد: (به آنها گفته مى شود بخوريد و بياشاميد گوارا)! (كلوا و اشربوا هنيئا).
(اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد) (بما كنتم تعملون ).
تـعـبـيـر بـه (هنيئا) اشاره به اين است ، كه خوردنيها و نوشيدنيهاى بهشتى هيچگونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى اين جهان نيست كه گاه مختصر كم و زياد در آن ، بيمارى و ناراحتى به دنبال مى آورد.

بـعلاوه نه مشقتى براى تحصيل آن لازم است و نه ترسى از پايان گرفتن و تمام شدن در ميان است ، و به همين دليل اين نعمتها كاملا گوارا است .
مـسـلم اسـت نعمتهاى بهشتى ذاتا گوارا است ، اما اينكه فرشتگان به بهشتيان مى گويند گوارا باد خود لطف و گوارائى ديگرى است .
نـعـمت ديگر اينكه آنها (بر تختهاى صف كشيده در كنار هم ، تكيه مى كنند) (متكئين على سرر مصفوفة ).
و از لذت انـس بـا دوسـتـان و مـؤ مـنـان ديـگر بهره فراوان مى گيرند كه اين لذتى است معنوى مافوق بسيارى از لذتها.
(سـرر) جـمـع (سـريـر) (از مـاده سـرور) در اصل به تختهائى گفته مى شود كه براى مجالس انس و سرور ترتيب مى دهند، و بر آن تكيه مى كنند.
(مـصـفـوفـة ) از مـاده (صـف ) به اين معنى است كه اين تختها در كنار يكديگر قرار گرفته و مجلس انس عظيمى برپا مى كنند.
در آيـات مـتـعـددى از قـرآن مـى خـوانـيـم كـه بـهـشـتـيـان بـر روى تـخـتـهـا در مقابل يكديگر مى نشينند (على سرر متقابلين ) (حجر 47 - صافات 44).
اين تعبير منافاتى با آنچه در آيه مورد بحث آمده ندارد، چرا كه در مجالس
انس و سرور كه از تفاوت و تبعيض دور باشد صندليها را در كنار هم و گرداگرد مجلس مـى گـذارنـد كـه هـم صـف بـه هـم پـيـوسـتـه اى را تشكيل مى دهد و هم روبروى يكديگر قرار دارد.
تـعـبـيـر بـه (مـتـكـئيـن ) اشـاره بـه نـهـايـت آرامـش آنـهـا اسـت ، زيـرا انـسـان معمولا در حال آرامش تكيه مى كند، و افرادى كه نگران و ناآرامند معمولا چنين نيستند.
سـپـس مى افزايد: (زنانى سفيدرو، زيبا، و چشم درشت ، به همسرى آنها درمى آوريم ) (و زوجناهم بحور عين ).
ايـنها بخشى از نعمتهاى (مادى ) و (معنوى ) بهشتيان است ، ولى به اين اكتفاء نمى كـنـد، و بـخش ديگرى از مواهب معنوى و مادى را نيز بر آن مى افزايد: (كسانى كه ايمان آوردنـد و فرزندانشان به پيروى از آنها ايمان اختيار كردند ما فرزندانشان را در بهشت بـه آنـهـا مـحـلق مـى كـنـيم ، بى آنكه از عمل آنها چيزى بكاهيم ) (و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء).
ايـن نـيـز خـود يـك نعمت بزرگ است كه انسان ، فرزندان باايمان و مورد علاقه اش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از انس با آنها لذت برد، بى آنكه
از اعمال او چيزى كاسته شود.
از تـعـبـيـرات آيـه بـرمـى آيـد كه منظور، فرزندان بالغى است كه در مسير پدران گام برمى دارند، در ايمان از آنها پيروى مى كنند، و از نظر مكتبى به آنها ملحق مى شوند.
ايـنگونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح ، آنها را مى بخشد و ترفيع مقام مى دهد، و به درجه آنان مى رساند، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان .
ولى جمعى از مفسران (ذريه ) را در اينجا به معنى اعم ، تفسير كرده اند به طورى كه اطـفـال خـردسـال را نـيـز شـامل مى شود، اما اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا تبعيت در ايمان دليل بر رسيدن به مرحله بلوغ يا نزديك آن است .
مگر اينكه گفته شود اطفال خـردسـال در قـيـامـت بـه مـرحـله بـلوغ مـى رسند و آزمايش مى شوند، هرگاه از اين آزمايش پـيـروز درآيـنـد مـلحـق بـه پـدران مـى شـونـد، چنانكه اين معنى در حديثى در كتاب كافى نـقـل شـده اسـت كـه از امـام (عـليـه السـلام ) سـؤ ال از اطـفـال مـؤ مـنـان كردند، در پاسخ فرمود: (روز قيامت كه مى شود خداوند آنها را جمع مى كـنـد، آتـشـى بـرمى افروزد و به آنها دستور مى دهد خود را در آتش بيفكنند، آنها كه اين دسـتـور را عملى كنند آتش براى آنها سرد و سالم مى شود و سعادتمندند، و آنها كه سر باز زنند از لطف خدا محروم
مى شوند).
ولى ايـن حـديـث عـلاوه بـر اينكه از نظر سند ضعيف است ، اشكالات ديگرى در متن آن وجود دارد كه اينجا جاى شرح آن نيست .
البـته هيچ مانعى ندارد كه فرزندان خردسال نيز به احترام پدران به بهشت روند و در كنار آنها قرار گيرند، سخن در اين است كه آيا آيه فوق ناظر به اين مطلب مى باشد يا نه ؟ گفتيم تعبير به پيروى از پدران در ايمان نشان مى دهد كه منظور بزرگسالان است .
بـه هـر حال ، از آنجا كه ارتقاء اين فرزندان به درجه پدران ممكن است اين توهم را به وجـود آورد كـه از اعـمـال پـدران بـرمـى دارنـد و بـه فـرزنـدان مـى دهـنـد بـه دنـبـال آن آمـده اسـت (و مـا التـنـاهـم مـن عـمـلهـم مـن شـى ء) (مـا چـيـزى از اعمال آنها نمى كاهيم ).
(ابـن عـبـاس ) از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله ) نـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: اذا دخـل الرجـل الجـنـة سـاءل عـن ابـويـه و زوجـتـه و ولده ، فـيـقال له انهم لم يبلغوا درجتك و عملك ، فيقول رب قد عملت لى و لهم فيؤ مر بالحاقهم به : (هنگامى كه انسان وارد بهشت مى شود سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را مى گـيـرد، بـه او مـى گـويـنـد: آنـهـا بـه درجـه و مـقـام و عـمـل تـو نـرسـيـده انـد، عـرض مـى كـنـد پـروردگـارا! مـن بـراى خـودم و آنـهـا عمل كردم ، در اينجا دستور داده مى شود كه آنها را به او ملحق كنيد).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (هـر كـس در گـرو و هـمـراه اعمال خويش است ) (كل امرء بما كسب رهين ).
بنابراين تعجب ندارد كه از اعمال پرهيزكاران و پاداش آنها چيزى كاسته نشود، چرا كه ايـن اعـمـال همه جا با انسان است ، و اگر خداوند لطف و تفضلى درباره فرزندان متقين مى كند، و آنها را به پرهيزگاران در بهشت ملحق مى سازد اين به معنى آن نيست كه از پاداش اعمال آنها چيزى كاسته شود.
بـعـضـى از مـفسران (رهين ) را در اينجا به معنى مطلق (گروگان ) گرفته اند، و مـعـتـقـدنـد مـفـهـوم آيـه ايـن اسـت كـه هـر انـسـانـى در گـرو اعمال خويش است ، خواه نيك يا بد، و بر طبق آن ، پاداش و كيفر مى بيند.
ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكه : اين تعبير در مورد اعمال نيك ، چندان تناسبى ندارد بعضى ديـگـر از مـفـسـران (كـل نـفـس ) را در ايـنـجـا تـنها اشاره به بدكاران دانسته اند و مى گـويـنـد: هـر انـسانى در برابر اعمال خلاف و شرك آلود خود، گروگان است و در حقيقت اسير و محبوس آن مى باشد.
و گـاه بـه آيـه 38 و 39 سـوره (مـدثـر) نـيـز اسـتـدلال كـرده انـد: كـل نفس بما كسبت رهينة الا اصحاب اليمين : (هر كس در گرو اعمالى اسـت كه انجام داده مگر اصحاب يمين ) (كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و اهل نجاتند).
ولى ايـن تـفـسـيـر نـيـز بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه آيـات قـبل و بعد همه درباره متقين و پرهيزگاران است ، و سخنى از شرك و مشركان و مجرمان در آن وجود ندارد مناسب به نظر نمى رسد.
در بـرابـر ايـن دو تـفـسـيـر كـه هر كدام از جهتى نامناسب است ، تفسير سومى است كه با صـدر آيـه و آيـات قبل و بعد كاملا سازگار است و آن اينكه : يكى از معانى (رهن ) در لغـت مـلازمـت و هـمـراه بودن چيزى است ، هر چند معنى معروف (رهن ) همان (وثيقه ) در مقابل وام است ، ولى از كلمات اهل لغت چنين استفاده
مى شود كه يكى از معانى آن نيز دوام و ملازمت است .
بلكه بعضى از آنها معنى اصلى آنرا صريحا همين دوام و ثبوت مى دانند، و رهن به معنى (وثيقه ) را از اصطلاحات فقها شمرده اند، لذا هنگامى كه گفته مى شود (نعمة راهنه ) به معنى نعمت پايدار و برقرار است .
امـيـر مـؤ مـنان على (عليه السلام ) درباره اقوام پيشين مى فرمايد (ها هم رهائن القبور و مضامين اللحود): (آنها ملازم قبرها و خفته در درون لحدها هستند).
بـه ايـن تـرتـيـب جـمـله (كـل امـرى بـمـا كـسـب رهـيـن ) مـفـهـومـش ايـن اسـت كـه اعـمـال هـر كـسـى مـلازم و هـمـراه او اسـت ، و هـرگـز از او جـدا نـمـى شـود، خـواه عـمـل نـيـك بـاشـد يـا بـد؟ و بـه هـمـيـن دليـل (مـتـقـيـن ) در بـهـشـت بـا اعمال خويشند، و اگر فرزندانشان در كنار آنها قرار مى گيرند به اين معنى نيست كه از اعمال آنها كاسته شود.
در مـورد آيه سوره (مدثر) كه (اصحاب اليمين ) را از اين معنى استثناء كرده ، ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها مشمول الطافى هستند كه بى حساب است ، به گونه اى كه اعمال آنها در برابر آن الطاف الهى نمودى ندارد.
بـه هـر حـال ايـن جـمـله تـاءكـيـدى اسـت بـر ايـن واقـعـيـت كـه اعـمـال انـسـان هـرگـز از او جـدا نـمـى شـود و پـيـوسـتـه در تـمـام مراحل و مواقف همراه او است !


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس