آيه و ترجمه


و نادى أ صحب النار أ صحب الجنة أ ن أ فيضوا علينا من الماء أ و مما رزقكم الله قالوا إ ن الله حرمهما على الكفرين (50)
الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا و غرتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننسئهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا بايتنا يجحدون (51)

 


ترجمه :
50 - و دوزخيان ، بهشتيان را صدا مى زنند كه (محبت كنيد) و مقدارى آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما ببخشيد، آنها (در پاسخ ) مى گويند خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است .
51 - همانها كه دين و آئين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخت امروز ما آنها را فراموش مى كنيم چون لقاى چنين روزى را فراموش كردند، و آيات ما را انكار نمودند.
تفسير :
نعمتهاى بهشتى بر دوزخيان حرام است
پس از آنكه بهشتيان و دوزخيان هر كدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهائى در ميان آنها رد و بدل مى شود كه نتيجه آن مجازات و كيفرى است روحانى و معنوى براى دوزخيان .
نخست دوزخيان كه در وضع بسيار ناگوارى بسر مى برند فرياد مى زنند و
از بهشتيان تمناى آب و ارزاق بهشتى مى نمايند تا عطش سوزان خود را تسكين بخشند و از آلام خود بكاهند (و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله ).
ولى بلافاصله بهشتيان دست رد بر سينه آنها گذارده ، و (مى گويند خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است ) (قالوا ان الله حرمهما على الكافرين ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 - قرآن گفتگوى دوزخيان با بهشتيان را با جمله (نادى ) كه معمولا براى سخن گفتن از دور است آورده و اين نشان مى دهد كه در ميان اين دو گروه فاصله بسيار زيادى است ، و البته اين موضوع هيچ بعيد نيست كه حتى تا ميليونها فرسنگ فاصله سخن يكديگر را بشنوند و حتى يكديگر را در پارهاى از اوقات ببينند، و اگر اين موضوع در گذشته ممكن بود براى بعضى مشكلى ايجاد كند در عصر و زمان ما كه انتقال صداها و تصويرها از فاصله هاى بسيار دور در همين جهان حل شده است جاى تعجب نخواهد بود.
2 - نخستين تقاضاى دوزخيان در آيه فوق همان آب ذكر شده و اين طبيعى است كه شخصى كه در آتش مى سوزد قبل از هر چيز آب مى طلبد تا عطش سوزان خود را تسكين بخشد.

3- - جمله مما رزقكم الله (از آنچه خدا بشما روزى داده ) كه تعبيرى است سربسته و توأ م با يك نوع ابهام نشان كه حتى دوزخيان نمى توانند از ماهيت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند، اين موضوع با بعضى از احاديث كه مى گويد در بهشت نعمتهائى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به فكر هيچ
انسانى نگذشته است كاملا تطبيق مى كند.
ضمنا از اينكه اين جمله با او عطف شده نشان مى دهد كه نعمتهاى ديگر بهشتى مخصوصا ميوه ها مى تواند جانشين آب گردد، و عطش سوزان انسان را تسكين بخشد.
4 - جمله (ان الله حرمهما على الكافرين ) (خداوند آنها را بر كافران حرام كرده ) اشاره به اين است كه بهشتيان مضايقهاى از بخشيدن اين نعمتها ندارند زيرا نه چيزى از آنها كم مى شود و نه در درون سينه ، كينهاى نسبت به كسى دارند، حتى نسبت به دشمنانشان ، ولى وضع دوزخيان آنچنان است كه نمى توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گيرند، اين تحريم در حقيقت يك نوع تحريم تكوينى است ، همانند محروميت بسيارى از بيماران از غذاهاى لذيذ و رنگارنگ .
در آيه بعد سبب محروميت آنها را تشريح مى كند و با ذكر صفات دوزخيان روشن مى سازد كه اين سرنوشت شوم را خودشان براى خويشتن فراهم ساخته اند نخست مى گويد: آنها كسانى هستند كه دين و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند (الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا).
و زندگى دنيا آنها را فريب داد و مغرور ساخت (و غرتهم الحياة الدنيا).
اين امور سبب شد كه آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چيز حتى رستاخيز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پيامبران و آيات الهى را انكار كنند، لذا به دنبال آن اضافه امروز هم ما آنها را فراموش خواهيم كرد همانگونه كه آنها لقاى چنين روزى را فراموش ‍ كردند و همانگونه كه آيات ما را انكار نمودند (فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا باياتنا يجحدون ).
بديهى است منظور از نسيان و فراموشى كه در اينجا به خدا نسبت داده شده اين است كه با آنها آنچنان رفتار مى كند كه شخص ‍ فراموشكار رفتار مى نمايد درست مثل اينكه انسان به دوست فراموشكارش مى گويد حالا كه تو ما را فراموش كردى ما هم تو را فراموش خواهيم كرد يعنى با تو رفتار فراموشكارانه مى كنيم .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نخستين مرحله گمراهى و انحراف آن است كه انسان مسائل سرنوشتساز خود را جدى نگيرد و با آنها به عنوان يك سرگرمى و بازيچه رفتار كند اين موضوع سرانجام به كفر مطلق و انكار همه حقايق منتهى مى شود.
آيه و ترجمه


 


و لقد جئنهم بكتب فصلنه على علم هدى و رحمة لقوم يؤ منون (52)
هل ينظرون إ لا تأ ويله يوم يأ تى تأ ويله يقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا أ و نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل قد خسروا أ نفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (53)

 


ترجمه :
52 - ما كتابى براى آنها آورديم كه با آگاهى (اسرار و رموز) آنرا شرح داديم (كتابى ) كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى آورند.
53 - آيا آنها انتظار دارند سرانجام تهديدهاى الهى را مشاهده كنند؟ آنروز كه اين امر انجام گيرد (كار از كار گذشته و بيدارى سودى نخواهد داشت و) آنها كه آنرا قبلا فراموش كرده بودند مى گويند فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند، آيا
(امروز) شفيعانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند؟ يا (امكان دارد) باز گرديم و اعمالى غير از آنچه انجام داديم انجام دهيم ؟! (ولى ) آنها سرمايه وجود خود را از دست دادند و معبودهائى را كه به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى شوند (نه راه بازگشتى دارند و نه شفيعانى ).
تفسير :
آيه نخست اشاره به اين است كه محروميت كفار و سرنوشت شومشان نتيجه كوتاهيها و تقصيرات خودشان است و گرنه از ناحيه خداوند هيچ گونه كوتاهى در هدايت و رهبرى و ابلاغ آيات و بيان درسهاى تربيتى نشده است لذا مى گويد ما در هدايت و راهنمائى آنها چيزى فروگذار نكرديم كتابى براى آنها فرستاديم كه تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى كامل تشريح كرديم (و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم ).
(كتابى كه مايه هدايت و موجب رحمت براى ايمان آورندگان بود اگر چه افراد لجوج و خودخواه از آن بى بهره مى مانند (هدى و رحمة لقوم يومنون ).
در آيه بعد اشاره به طرز تفكر غلط تبهكاران و منحرفان در زمينه هدايتهاى الهى كرده مى گويد:(گويا آنها انتظار دارند كه سرانجام و نتيجه وعده ها و وعيدهاى الهى را با چشم خود ببينند (بهشتيان را در بهشت و دوزخيان را در دوزخ مشاهده كنند) تا ايمان بياورند)! (هل ينظرون الا تاويله ).
اما چه انتظار نابجائى است ، زيرا هنگامى كه نتائج و سرانجام اين وعده هاى الهى را مشاهده كنند، كار از كار گذشته است و راهى براى بازگشت باقى نمانده
است (در آن هنگام آنها كه كتاب خدا و برنامه هاى آسمانى او را به دست فراموشى سپردند، اعتراف مى كنند، كه فرستادگان پروردگار به حق مبعوث شده بودند و گفتار آنها نيز همه حق بود (يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق ).
اما در اين هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى روند، و به فكر چارهجوئى مى افتند و مى گويند: آيا شفيعانى يافت مى شود كه براى ما شفاعت كنند؟! (فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا).
و يا اگر شفيعانى براى ما در كار نيست و اصولا شايسته شفاعت نيستيم (آيا ممكن است به عقب بازگرديم و اعمالى غير آنچه انجام داديم انجام دهيم ) و تسليم حق و حقيقت باشيم (او نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل ).
ولى افسوس اين بيدارى بسيار دير است ، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شايستگى شفاعت دارند، زيرا آنها سرمايه هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زيانى شده اند كه تمام وجودشان را در برمى گيرد (قد خسروا انفسهم ).
و بر آنها ثابت مى شود كه بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هيچگونه نقشى ندارد و در حقيقت (همه آنها از نظرشان گم مى شوند) (و ضل عنهم ما كانوا يفترون ).
گويا دو جمله آخر آيه پاسخى است به دو درخواست آنان ، يعنى اگر بنا شود دست به دامن شفيعانى بزنند بايد دست به دامن همان بتهائى بزنند كه در دنيا در برابر آنها سجده مى كردند، در حالى كه آن بتها در آنجا هيچگونه منشا اثر نيستند.
و اما بازگشت آنها به دنيا در صورتى امكان دارد كه سرمايهاى در اختيار
داشته باشند در حالى كه آنها همه سرمايه هاى خود را از دست داده و گرفتار خسرانى شده اند كه سراسر وجودشان را در برگرفته است .
از اين آيه اولا استفاده مى شود كه انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الا تقاضاى بازگشت به دنيا نمى كرد تا اعمال بد خود را جبران كند ثانيا استفاده مى شود كه جهان ديگر جاى انجام عمل و كسب فضيلت و نجات نيست .
آيه و ترجمه


إ ن ربكم الله الذى خلق السموت و الا رض فى ستة أ يام ثم استوى على العرش يغشى اليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرت بأ مره أ لا له الخلق و الا مر تبارك الله رب العلمين (54)
 


ترجمه :
54 - پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت ، با (پرده تاريك ) شب ، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است ، و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند، آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان ) براى او (و به فرمان او) است . پر بركت (و زوالناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است .
تفسير :
در آيات گذشته خوانديم كه مشركان در قيامت به اشتباه بزرگ خود در انتخاب معبود پى مى برند آيه مورد بحث معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند، تا آنها كه حقيقتجو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مى گويد: (معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد يعنى معبود كسى جز آفريدگار نمى تواند باشد (ان ربكم الله الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام )
آيا جهان در شش روز آفريده شده
بحث از آفرينش جهان در شش روزدر هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين ،(ما بينهما) (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل ، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است ، چون مى دانيم آسمان شامل تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است .
در اينجا فورا اين سؤ ال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت ، كه اينها در آن آفريده شود شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد.
به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم ، زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه (يوم ) (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤ ال روشن است ، زيرا بسيار مى شود كه يوم به معنى (يك دوران ) به كار مى رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال ، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان يكى از معانى يوم همان دوران است فراوان مى باشد:
1 - در قرآن صدها بار كلمه (يوم ) و (ايام ) به كار رفته است ، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست ، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به (يوم القيامة ) نشان مى دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان روز قيامت شمرده شده است ، از پارهاى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز
رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد (سوره معارج آيه 4)
2 - در متن كتب لغت نيز مى خوانيم كه يوم گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان هر مقدار بوده باشد.
3 - در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است ، چنانكه امير مومنان على در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك : دنيا براى تو دو روز است ، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو.
در تفسير برهان در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز ميخوانيم كه امام فرمود فى ستة ايام يعنى فى ستة اوقات : شش روز يعنى شش وقت و دوران .
4 - در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده ميشود، مثلا ميگوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ ميشود.
يا اينكه ميگوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس ، در حالى كه دوران خلافت هر يك به ده ها يا صدها سال بالغ ميگردد.
شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا كه ميگويد:
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت
از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است ، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است .
اين دورانهاى ششگانه محتملا به ترتيب ذيل بوده است :
1 - روزى كه همه جهان به صورت توده گازى شكلى بود كه با گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات را تشكيل داد.
2 - اين كرات تدريجا به صورت توده مذاب و نورانى و يا سرد و قابل سكونت در آمدند.
3 - روز ديگر منظومه شمسى تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد.
4 - روز ديگر زمين سرد و آماده حيات گرديد.
5 - سپس گياهان و درختان در زمين آشكار شدند.
6 - سرانجام حيوانات و انسان در روى زمين ظاهر گشتند.
آنچه در باره دورانهاى ششگانه آفرينش آسمان و زمين در بالا گفتيم با آيات 8 تا 11 سوره فصلت قابل تطبيق است كه شرح بيشتر در اين زمينه در تفسير همان آيات به خواست خدا بيان خواهد شد.
چرا جهان را در يك لحظه نيافريد؟
در اينجا سؤ ال ديگرى نيز مطرح ميشود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟
پاسخ اين سؤ ال را از يك نكته ميتوان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مى بود، كمتر ميتوانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف و چهره هاى گوناگون ، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده ، انجام گيرد دليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل ميشد، آنقدر نميتوانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه ، هر روز در مرحلهاى ، و هر ماه به شكلى ، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازهاى از عظمت آفريدگار بدست دهد
سپس قرآن ميگويد: خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين ، زمام رهبرى آنها را بدست گرفت يعنى نه تنها آفرينش از او است بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او ميباشد (ثم استوى على العرش ).
و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا ميدانند نه در بقا و ادامه هستى .
عرش چيست
عرش در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيز عرش گفته مى شود مانند: او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها (مانند كسى كه از كنار قريهاى گذشت در حالى كه آنچنان ويران شده بود كه سقفهايش فرو ريخته و ديوار بر سقفها در غلطيده بود) (بقره آيه 259).
گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است ، چنانكه در داستان سليمان ميخوانيم كه ميگويد: ايكم ياتينى بعرشها: كداميك از شما ميتوانيد تخت او (بلقيس ) را براى من حاضر كنيد (سوره نمل آيه 38). و نيز به داربستهائى كه براى برپا نگهداشتن بعضى از درختان ميزنند، عرش گفته ميشود: همانطور كه در قرآن ميخوانيم و هو الذى انشا جنات معروشات و غير معروشات : او كسى است كه باغهائى از درختان داربستدار و بدون داربست آفريد (انعام آيه 141).
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار ميرود و گفته مى شود عرش خدا، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب ميشود.
اصولا جمله استوى على العرش كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است ، همانطور كه جمله (ثل عرشه ) (تختش ‍ فرو ريخت ) به معنى از دست دادن قدرت ميباشد، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار ميرود، مثلا ميگوئيم در فلان كشور جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت فرو كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد، يا
جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است .
بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است .
و از اينجا روشن ميشود: آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنائى نكرده اند.
معنى ديگرى براى عرش نيز هست ، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته ميشود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان ) چنانكه در تفسير آيه وسع كرسيه السماوات و الارض در سوره بقره مشروحا گذشت .
سپس ميفرمايد: او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند (يغشى الليل النهار).
جالب توجه اينكه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكى شب را نيز ميپوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است ، نه روشنائى .
بعد از آن اضافه مى كند: شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار ميدود (يطلبه حثيثا).
اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا
اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايه مخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اينكه كره زمين با سرعت سرسام آورى (در حدود 30 كيلومتر در دقيقه ) به دور خود ميگردد چنين احساس مى كند كه گويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره به دنبال روشنائى روز در حركت است ، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيست زيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است ، و شكلى به خود نمى گيرد، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطى شكل همانند يك شبح اسرارآميز غولپيكر روى زمين ميدود.
باز اضافه مى كند او است كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است ، در حالى كه همه سر بر فرمان او هستند (و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ).
(درباره تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و معانى آن در ذيل آيات مناسب ، به خواست خدا، بحث خواهيم كرد)
پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تاكيد ميگويد: آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است (الا له الخلق و الامر).
خلق و امر چيست ؟
در اينكه منظور از خلق و امر چيست ، ميان مفسران گفتگو است ، اما با توجه به قرائنى كه در اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينش نخستين ، و منظور از امر قوانين و نظاماتى
است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى نمايد.
اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است ، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است ، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.
اين جمله ميگويد همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و ادارهاش نيز وابسته به او ميباشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود ميگردد.
بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند، زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى و فورى دارد و اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه ميخوانيم انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند، به او فرمان مى دهد موجود باش ، آن هم موجود مى شود (سوره يس آيه 82).
ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره كه در آيه مورد بحث خوانديم ، استفاده مى شود كه امر به معنى هر گونه فرمان الهى است ، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده (دقت كنيد).
و در پايان آيه ميفرمايد: پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است (تبارك الله رب العالمين ).
در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يكنوع ستايش ‍ از مقام مقدس پروردگار
است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده .
تبارك از ماده بركت است و ريشه آن برك (بر وزن درك ) به معنى سينه شتر ميباشد، و از آنجا كه شتران به هنگامى كه در جائى ثابت ميمانند سينه خود را به زمين مى چسبانند، اين كلمه تدريجا معنى ثابت ماندن به خود گرفته است سپس به هر نعمتى كه پايدار و با دوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است ، موجود مبارك يا پربركت گفته ميشود، و نيز اگر مى بينيم به استخرها و يا بعضى از مخازن آب بركه گفته ميشود به خاطر اين است كه آب مدتى طولانى در آن باقى ميماند.
و از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت ، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى ، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكى ها و خير مستمر، تبارك الله رب العالمين (در ذيل آيه 92 سوره انعام نيز در اين باره سخن گفتيم ).
آيه و ترجمه


ادعوا ربكم تضرعا و خفية إ نه لا يحب المعتدين (55)
و لا تفسدوا فى الا رض بعد إ صلحها و ادعوه خوفا و طمعا إ ن رحمت الله قريب من المحسنين (56)

 


ترجمه :
55 - پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد (و از تجاوز دست برداريد كه ) او متجاوزان را دوست نميدارد.
56 - و در زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است ، و او را با بيم و اميد بخوانيد (بيم از مسئوليتها و اميد به رحمتش ، و نيكى كنيد) زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك
تفسير :
شرايط اجابت دعا
آيه گذشته با ذكر دلائل روشن اين حقيقت را اثبات كرد كه شايسته عبوديت و بندگى تنها خدا است ، و به دنبال آن در اينجا دستور مى دهد كه دعا و نيايش كه جان و روح عبادت است بايد در برابر خدا انجام گيرد، نخست ميگويد: پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد (ادعوا ربكم تضرعا و خفية ).
تضرع در اصل از ماده ضرع (بر وزن فرع ) به معنى پستان گرفته شده ، بنابراين فعل تضرع به معنى دوشيدن شير از پستان مى آيد، و از آنجا كه به هنگام دوشيدن شير انگشتها بر نوك پستان در جهات مختلف حركت ميكنند، اين كلمه در مورد كسى كه با حركات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى كند به كار ميرود.
بنابراين اگر در آيه فوق ميخوانيم خدا را از روى تضرع بخوانيد يعنى با كمال خضوع و خشوع و تواضع روى به سوى او آريد در حقيقت دعا كننده نبايد تنها زبانش چيزى را بخواهد، بلكه بايد روح دعا در درون جان او و در تمام وجودش منعكس گردد، و زبان تنها ترجمان آنها باشد و به عنوان نمايندگى همه اعضاى او سخن گويد.
و اينكه در آيه فوق دستور داده شده كه خدا را به طور خفيه و در پنهانى بخوانيد براى اين است كه از ريا دورتر، و به اخلاص ‍ نزديكتر، و توام با تمركز فكر و حضور قلب باشد.
در حديثى ميخوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات بود، هنگامى كه سپاهيان اسلام كنار درهاى رسيدند فرياد خود را به لا اله الا الله و الله اكبر بلند كردند، پيامبر فرمود: يا ايها الناس اربعوا على انفسكم اما انكم لا تدعون اصم و لا غائبا انكم تدعون سميعا قريبا انه معكم : اى مردم اندكى آرامتر دعا كنيد شما شخص كر و غائبى را نمى خوانيد شما كسى را ميخوانيد كه شنوا و نزديك است و با شما است
اين احتمال نيز در آيه داده شده است كه منظور از تضرع دعاى آشكار و منظور از خفيه دعاى پنهانى است ، زيرا هر مقامى اقتضائى دارد گاهى بايد آشكارا و گاهى پنهانى دعا كرد، روايتى كه از على بن ابراهيم در ذيل آيه نقل شده اين موضوع را تاييد ميكند.
و در پايان آيه ميفرمايد: خداوند تجاوزكاران را دوست نميدارد (انه لا يحب المعتدين ).
و اين جمله معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز را، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا، و يا تظاهر و رياكارى ، و يا توجه به غير خدا را به هنگام دعا شامل ميشود.
در آيه بعد اشاره به حكمى شده است كه در واقع يكى از شرائط تاثير دعا است ، ميفرمايد: در روى زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است (و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها).
مسلما هنگامى دعاها در پيشگاه خدا به اجابت نزديك خواهد بود كه شرائط لازم در آن رعايت شود، از جمله اينكه با جنبه هاى سازنده و عملى در حدود توانائى
و قدرت همراه باشد، حقوق مردم رعايت گردد، و حقيقت دعا در سراسر وجود انسان پرتوافكن شود، بنابراين هيچگاه دعاى افراد مفسد و تبهكار به جائى نخواهد رسيد.
منظور از فساد بعد از اصلاح ، ممكن است اصلاح از ظلم يا كفر يا هر دو بوده باشد، در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) ميخوانيم : ان الارض كانت فاسدة فاصلحها الله بنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): زمين فاسد بود و خداوند بوسيله پيامبر اسلام آنرا اصلاح كرد.
بار ديگر به مساله دعا ميپردازد و يكى ديگر از شرائط آن را بازگو مى كند و ميگويد: خدا را با ترس و اميد بخوانيد (و ادعوه خوفا و طمعا).
نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه گمان كنيد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شما نيست كه اين خود عامل عقبگرد و سقوط است ، و نه آنچنان مايوس باشيد كه خود را شايسته عفو خدا و اجابت دعا ندانيد كه اين ياس و نوميدى نيز خاموش كننده همه تلاشها و كوششها است ، بلكه با دو بال بيم و اميد به سوى او پرواز كنيد، اميد به رحمتش و بيم از مسئوليتها و لغزشها.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر روى اسباب اميدوارى به رحمت خدا، ميگويد: رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است (ان رحمة الله قريب من المحسنين ).
ممكن است اين جمله يكى ديگر از شرائط اجابت دعا باشد، يعنى اگر ميخواهيد دعاى شما يك دعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد بايد آن را با اعمال نيك خود همراه سازيد، تا به كمك آن ، رحمت الهى شامل حال شما گردد و دعايتان به ثمر رسد و به اين ترتيب در اين دو آيه اشاره به پنج قسمت از
شرائط قبولى دعا شده است : نخست اينكه از روى تضرع و در پنهانى باشد، ديگر اينكه از حد اعتدال تجاوز نكند، سوم اينكه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد، چهارم اينكه توأ م با بيم و اميد متوازن باشد پنجم اينكه با نيكوكارى توأ م گردد.
آيه و ترجمه


و هو الذى يرسل الريح بشرا بين يدى رحمته حتى إ ذا أ قلت سحابا ثقالا سقنه لبلد ميت فأ نزلنا به الماء فأ خرجنا به من كل الثمرت كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون (57)
و البلد الطيب يخرج نباته بإ ذن ربه و الذى خبث لا يخرج إ لا نكدا كذلك نصرف الايت لقوم يشكرون (58)

 


ترجمه :
57 - او كسى است كه بادها را پيشاپيش (باران ) رحمتش ميفرستد تا زمانى كه ابرهاى سنگين بار را (بر دوش خود) حمل كنند در اين هنگام آنها را به سوى سرزمينهاى مرده ميفرستيم و به وسيله آن آب (حياتبخش ) نازل ميكنيم و با آن از هر گونه ميوهاى (از خاك تيره ) بيرون مى آوريم ، و اينگونه (كه زمينهاى مرده را زنده كرديم ) مردگان را (نيز در قيامت ) زنده ميكنيم تا متذكر شويد.
58 - و سرزمين پاكيزه (و شيرين ) گياهش به فرمان پروردگار ميرويد اما سرزمينهاى بدطينت (و شورهزار) جز گياه ناچيز و بى ارزش ‍ از آن نميرويد، اينگونه ، آيات را براى آنها كه شكرگزارند بيان ميكنيم .
تفسير :
مربى و قابليت هر دو لازم است
در آيات گذشته اشاره هاى مكرر به مساله مبدء يعنى توحيد و شناسائى
پروردگار از روى اسرار جهان آفرينش شد، و در اين آيات ضمن شرح قسمتى از نعمتهاى خدا، اشاره به مساله معاد و رستاخيز ميشود، تا اين دو بحث يكديگر را تكميل كنند، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد مبدء و معاد را با هم قرين ميسازد، و جالب اينكه هم براى شناسائى خدا و هم براى توجه به امر معاد از طريق اسرار آفرينش موجودات اين عالم استدلال ميكند.
نخست ميگويد: او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش همچون بشارت دهنده اى كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد ميفرستد (و هو الذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ).
بادهائى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مى كند (حتى اذا اقلت سحابا ثقالا).
در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مى رانيم و ماموريت آبيارى اين تشنگان را به عهده آنها مى نهيم (سقناه لبلد ميت ).
و بوسيله آن ، آب حياتبخش را در همه جا فرو ميفرستيم (فانزلنا به الماء).
به كمك اين آب انواع ميوه ها را از خاك تيره بيرون مى آوريم (و اخرجنا به من كل الثمرات ).
آرى آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا ميفرستد، بخارها متراكم ميشوند و توده هاى سنگين ابر را تشكيل ميدهند، امواج باد توده هاى كوهپيكر ابر را بر دوش خود حمل ميكنند و به سوى سرزمينهائى كه ماموريت دارند پيش ميروند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دلانگيزى ايجاد ميكنند كه از درون آن بوى باران حياتبخش به مشام ميرسد، اينها در حقيقت مبشران نزول باران هستند سپس توده هاى عظيم ابر، دانه هاى باران را از خود بيرون ميفرستند، نه
چندان درشتند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند، و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند، آرام و ملايم بر زمين مى نشينند، و آهسته در آن نفوذ ميكنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده ميسازند، زمينى كه در خشكى ميسوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت ، تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و پر ميوه ميشود.
و به دنبال آن اضافه مى كند: اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى آوريم و لباس حيات را در اندامشان مى پوشانيم (كذلك نخرج الموتى ).
اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همه سال در برابر چشم شما تكرار مى شود به شما نشان دهيم تا متذكر گرديد (لعلكم تذكرون ).
در آيه بعد براى اينكه گمان نشود يكنواخت بودن باران دليل آن است كه همه سرزمينها يكسان زنده شوند، و براى اينكه روشن گردد، استعدادها و آمادگيهاى متفاوت سبب استفاده هاى مختلف از مواهب الهى ميگويد سرزمين شيرين و پاكيزه گياهان پربركت و مفيد و سودمند خود را به اذن پروردگارش بيرون ميفرستد (و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ).
اما زمينهاى شوره زار و خبيث و زشت ، چيزى جز گياهان ناچيز و كم ارزش
نمى روياند (و الذى خبث لا يخرج الا نكدا).
همچنين فرمان رستاخيزگر چه سبب تجديد حيات و جان گرفتن انسانها ميگردد، ولى همه انسانها يكسان وارد محشر نميشوند، آنها نيز همانند زمينهاى شيرين و شورهزار با هم متفاوتند، تفاوتى كه از اعمال و عقائد و نياتشان سرچشمه ميگيرد.
و در پايان آيه ميفرمايد: اين چنين آيات را براى كسانى كه شكرگزارند و از آن استفاده ميكنند و راه هدايت را ميپويند بيان ميكنيم (كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون ).
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك مساله مهم است كه در زندگى اين جهان و جهان ديگر در همه جا تجلى ميكند، و آن اينكه تنها فاعليت فاعل براى به ثمر رسيدن يك موضوع ، كافى نيست بلكه استعداد و قابليت قابل نيز شرط است ، از دانه هاى باران حياتبخشتر و لطيفتر تصور نميشود، اما همين بارانى كه در لطافت طبعش كلامى نيست در يك جا سبزه و گل مى روياند و در جاى ديگر خس و خاشاك !


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس