سیمای سوره ناس
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ«1» مَلِکِ النّاسِ«2» إِلهِ النّاسِ«3» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ«4» اَلَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ«5» مِنَ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ«6»
(ای پیامبر!)بگو:پناه می برم به پروردگار آدمیان.پادشاه آدمیان.معبود آدمیان.از شرّ وسوسه شیطان.آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.از جنس جنّ باشد یا انسان.
نکته ها:
* در قرآن،بیش از 300 مرتبه کلمه «قُلْ» آمده که بسیاری از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان می باشد.
* کلمه«وسواس»هم به معنای موجود وسوسه گر می آید و هم به معنای وسوسه و خطورات و افکار ناروا،ولی در اینجا به معنای وسوسه گر است.
* گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» برای نجات از خطرات کافی نیست،بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دوری کرد.وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن«اعوذ باللّه من السّیل»بر سر در خانه به منزله مسخره است.کسی که می گوید: «أَعُوذُ بِاللّهِ» ،باید در عمل نیز از سرچشمه های فساد دوری کند.
* اول چیزی که محسوس انسان است،رشد و تکامل و تربیت اوست، «بِرَبِّ النّاسِ» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «مَلِکِ النّاسِ» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «إِلهِ النّاسِ»
* به کسی باید پناه برد که اسرار و وسوسه های درونی را می شناسد. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»او از خیانت چشم ها و آنچه سینه ها پنهان می کند آگاه است.
* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:شیطان بر دل انسان آرمیده است،هرگاه یاد خدا کند پنهان می شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه می کند.فاذا ذکر العبد الله خنس...و اذا غفل وسوس
* کسانی که دیگران را به تردید و وسوسه می اندازند،کار شیطانی می کنند.مخالفان حضرت صالح به مردم می گفتند:آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود می آوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»
* در اول قرآن با «بِسْمِ اللّهِ» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه می بریم.
* «خناس»از«خنوس»به معنای پنهان شدن و عقب نشینی است.شیطان هم خودش مخفی است و هم کارش،اگر وسوسه او علنی باشد بر مردم مسلط نمی شود،ولی با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه می کند و موفق می شود.حضرت علی علیه السلام می فرماید:شیطان با ظاهرنمایی حق و باطل را بهم در می آمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب می شود.
«فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه»
* حالا که شیطان،خنّاس است،آنقدر می رود و می آید تا موفق شود،ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
* در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار می شود دعا می کند و پناهندگی می خواهد و همین که خطر رفع شد،گویا ما را نمی شناسد.
* در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جای می گیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازی می کند،سه بار نام خداوند یاد شده است: «بِرَبِّ النّاسِ ، مَلِکِ النّاسِ ، إِلهِ النّاسِ» اما در سوره فلق که شرور خارج از سینه هاست،یکبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ» آری خطر انحراف فکری و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجی است ودشمنان فرهنگی و فکری،از دشمنان نظامی و اقتصادی مرموزتر و خطرناکترند.
* در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوی خداوند ناراحت شد.یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد.هر کدام مطلبی گفتند،ولی یکی از آنها گفت:من انسان را وسوسه می کنم و توبه را از یادش می برم.ابلیس این طرح فراموشی توبه را پسندید.
* حالا که او «بِرَبِّ النّاسِ» است،پس شیوه های تربیتی دیگران را نپذیریم.حالا که او «مَلِکِ النّاسِ» است،پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او «إِلهِ النّاسِ» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگی از وسوسه هاست.
* آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه می کند،ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان.آری تطمیع ها و وعده ها،امروز و فردا کردن ها از جمله راههای وسوسه است.
* وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیای خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است:
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ» ، «أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِاما نسبت به عموم مردم،ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونه ای که راه گریزی از آن نباشد.زیرا قرآن در آیه ای دیگر می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» هنگامی که شیطان ها به سراغ افراد باتقوا می روند تا از طریق تماس،آنان را وسوسه کنند،آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمی دهند.
* تکرار کلمه«ناس»در «بِرَبِّ النّاسِ - مَلِکِ النّاسِ - إِلهِ النّاسِ» اشاره به آن است که ربوبیّت،حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصی از بشر ندارد.
* اول «بِرَبِّ النّاسِ» آمد،بعد «مَلِکِ النّاسِ» و سپس «إِلهِ النّاسِ» ،شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموس تر است،پناهندگی به مربی است: «بِرَبِّ النّاسِ»
چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صدای مادر می زنند،سپس کسی که قدرت دارد، «مَلِکِ اَلنّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «إِلهِ النّاسِ»
* خداوند به نیازهای انسان و خطراتی که او را تهدید می کند آگاه است،ولی شیوه تربیت الهی آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگی خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ...
* به گفته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خاطرات و وسوسه هایی که بی اختیار بر انسان عارض می شود، مادامی که از طرف انسان عملی صورت نگیرد،چیزی بر او نیست.«وضع عن امتی ما حدثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلم» (1).
پیام ها:
1- پیامبر،امین وحی است و چیزی از خود نمی گوید. «قُلْ»
2- خطرات به قدری شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن می دهد.
«قُلْ أَعُوذُ»
3- بدون استمداد از خدا،امکان مبارزه با شرور نیست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ»
4- گناهکاران نباید مأیوس شوند،زیرا خداوند،پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النّاسِ»
5-وقتی پیامبر،به خدا پناه می برد،وظیفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ»
6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «بِرَبِّ النّاسِ» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «مَلِکِ النّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النّاسِ»
7- انسان بی ایمان،به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه می برد،ولی مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستی پناهنده می شوند. «بِرَبِّ النّاسِ - مَلِکِ النّاسِ - إِلهِ النّاسِ»
8-بالاترین خطرها پنهان ترین آن هاست که وسوسه درونی باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ»
«والحمدللّه ربّ العالمین»