سیمای سوره قیامت
این سوره چهل آیه دارد و در مکّه نازل شده است.
نام آن برگرفته از آیه اول است و به معنای رستاخیز می باشد.
محور مطالب این سوره چنانکه از نامش پیداست،موضوع معاد و روز قیامت می باشد.ابتدا حوادث سخت و سهمگین پایان این جهان مطرح شده و سپس چهره های شادمان و غمگین نیکوکاران و بدکاران آمده است.
ادامه سوره،حالات انسان در هنگام جان دادن و مرگ را بیان کرده و با اشاره ای به آفرینش انسان از قطره ای آب پست،که نشانه قدرت خداوند بر آفرینش دوباره انسان است،پایان می یابد.
البتّه چهار آیه میانی سوره،در مورد قرآن و نحوه نزول و قرائت آن است.
در روایات برای کسی که به قرائت این سوره مداومت داشته و نسبت به آن عامل باشد،عبور بر صراط و حضور در قیامت با چهره ای بشّاش و خندان تضمین شده است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ«1» وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ«2» أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ«3» بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ«4» بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ«5» یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ«6»
به روز قیامت قسم می خورم.و به نفس ملامت گر قسم می خورم(که شما پس از مرگ زنده خواهید شد.)آیا انسان می پندارد که استخوان های او را (بعد از مرگ)جمع نمی کنیم؟ بلکه ما قادریم(خطوط سر)انگشتان او را (بار دیگر)درست کنیم،ولی انسان می خواهد راه فسق و فجور را پیش روی خود باز کند.(لذا از روی تردید)می پرسد:روز قیامت چه وقت است؟
نکته ها:
* این سوره و سوره بلد با جمله «لا أُقْسِمُ» آغاز شده است.به گفته بسیاری از مفسّران،حرف «لا»برای تأکید است ولی بعضی آن را برای نفی می دانند،یعنی مطلب به قدری روشن است که سوگند نمی خورم.
* شاید شباهت قیامت با نفس لوّامه که هر دو مورد قسم واقع شده اند،در این باشد که در دنیای کوچک وجود انسان دادگاهی به نام نفس لوّامه وجود دارد،در عالم هستی نیز دادگاهی به نام قیامت قرار دارد.
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود:اعمال خوب را زیاد انجام بده که نیکوکار و بدکار،هر دو در قیامت پشیمان خواهند بود.نیکوکاران از این که چرا کارهای نیک بیشتری انجام نداده اند و بدکاران از کوتاهی ها و تقصیر خود.سپس فرمود:آیه «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ» شاهد و گواه این مطلب است.
نفس در قرآن
* در قرآن و روایات و دعاها،چند گونه نفس برای انسان تصویر شده است:
الف)نفس امارّه
:که همواره انسان را به بدی ها فرمان می دهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود،انسان را به سقوط و تباهی می کشاند.در قرآن می خوانیم: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی»به درستی که نفس(انسان را)به کارهای زشت و ناروا فرمان می دهد مگر آن که پروردگارم رحم کند.
این نفس،آنقدر خواهش و خواسته خود را تکرار می کند تا انسان را گرفتار سازد.حضرت علی علیه السلام می فرماید:نفس امّاره همچون فرد منافق تملّق انسان را می گوید و در قالب دوست جلوه می کند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد کند.
قرآن کریم در سوره یوسف می فرماید:پس از آن که برادران یوسف،بنیامین را در سرزمین مصر به جای گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجرای دستگیر شدن او به اتهام سرقت بیان کردند،حضرت یعقوب به آنان فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»بلکه نفس،این کار زشت را برای شما زینت داد و شما را به سوی آن کشاند.
در حدیث دیگری می خوانیم:بعد از نماز،از خداوند چنین بخواهید:«الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا»حتّی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به نفس خودم وامگذار.
امام زین العابدین علیه السلام در مناجات شاکّین به خداوند متعال عرض می کند:من از نفسی به تو شکایت می کنم که به بدی ها فرمان می دهد،به سوی خطاها می رود،نسبت به انجام گناه شتابان است،هنگامی که شرّی به او می رسد فریاد می زند و هنگامی که قرار است خیری از ناحیه او به کسی برسد بخل می ورزد،به لهو و لعب تمایل شدید دارد،از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است،به سوی گناه سرعتم می بخشد و برای توبه،مرا به طفره وا می دارد.
ب)نفس لوّامه
:که در این سوره(قیامت)آمده است و شاید مراد از آن،همان وجدان اخلاقی باشد.آری،انسان دارای حالتی است که در برابر انجام بدی ها یا کم شدن خوبی ها،هم در دنیا خود را ملامت می کند و هم در آخرت.این ملامت ها،همان ندامت و پشیمانی است که می تواند مقدّمه توبه باشد و یا بستری برای یأس و خودباختگی فراهم آورد.
ج)نفس مطمئنّه
:که در اثر نماز و یاد خدا حاصل می شود و انسان به آرامش و اطمینان دست پیدا می کند.قرآن کریم در یک می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»نماز را به پادار تا به یاد من برسی و در جای دیگر می فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»آگاه باشید که با یاد خداوند دلها اطمینان و آرامش پیدا می کنند.
انسان مطمئن،از مرگ نمی هراسد،مشتاق شهادت است،به زرق و برق ها و جلوه های دنیا بی اعتنا است و به مقدّرات الهی همواره راضی است.
* منکران معاد گاهی سؤالاتی را برای انکار قیامت مطرح می کردند.از جمله این که می گفتند: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ» چه کسی این استخوان ها را زنده می کند در حالی که پوسیده و پراکنده شده اند؟ و گاهی به طور علنی قیامت را انکار می کردند و می گفتند: «إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»جز این زندگانی دنیا، زندگانی دیگری نیست که ما در آن به دنیا می آییم و می میریم و ما مبعوث نمی شویم.
* در مقابل تردید و تشکیک مخالفان در معاد که بازگشت آن به قدرت خداوند است،قرآن بر قدرت الهی در باز آفریدن انسان ها تأکید می کند که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
«قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» او قادر است که همانند آنها را دوباره خلق کند.
«بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی»خداوند بر اینکه مردگان را زنده کند توانا است.
«عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ» خداوند بر بازگرداندن او توانا است.
و در این آیه می فرماید:نه تنها بازگرداندن اصل انسان،بلکه آفرینش خطوط نوک انگشتان او در نزد خداوند کار مهمّی نیست. «بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»
* در انگشتان هر انسانی خطوط خاصّی است که مخصوص به اوست و هیچ دو نفری پیدا نمی شوند که خطوط انگشتان آنها یکسان باشد و به همین جهت برای شناسایی مجرمان، از انگشت نگاری استفاده می کنند.آری علم خداوند و قدرت او بر ظریف ترین ذرّات وجود هر فردی جاری است. «نُسَوِّیَ بَنانَهُ»
پیام ها:
1- در نزد خداوند،وقوع قیامت قطعی است و لذا به آن سوگند می خورد. «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ»
2- یکی از ویژگی های انسان،داشتن وجدان اخلاقی و شناخت فطری خوبی ها و بدی ها و سرزنش و ملامت خود یا دیگران به هنگام انجام بدی ها است.
«بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ»
3- در میان سه نفس امّاره،مطمئنّه و لوّامه،آن که به سرزنش ها و حسرت های روز قیامت شباهت دارد،نفس لوّامه است. لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ ... بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ
4- ایمان به معاد مانع از انجام فسق و فجور است.لذا آنان که بنای بر انجام گناه و فجور دارند،معاد را زیر سؤال می برند. «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ»
5-منکران معاد،بر اساس پندار و خیال به انکار قیامت می پردازند نه استدلال و دلیل و برهان. «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ»
6- اعضا و جوارح و استخوان های پوسیده و پراکنده،در قیامت قابل جمع آوری است. «نَجْمَعَ عِظامَهُ»
7- معاد جسمانی است و در قیامت وجود انسان از استخوانهای خودش است.
«نَجْمَعَ عِظامَهُ»
8-نقل پندارهای باطل و ردّ آنها جایز است. أَ یَحْسَبُ ... بَلی قادِرِینَ
9- آفریده خداوند،دارای نظم و نظام است،چه در دنیا: «الَّذِی خَلَقَ فَسَوّی» و چه در آخرت: «نُسَوِّیَ بَنانَهُ»
10- انسان قیامت،همان انسان دنیایی است. «بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»
11- خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختیار و اراده عطا کرده است و او می تواند بر خلاف عقل و فطرت و آگاهی خود تصمیم بگیرد. «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ»
12- بسیاری از کسانی که قیامت را انکار می کنند مشکل علمی ندارند،بلکه از نظر روانی انکار آنان برای آن است که به خیال خود راه را برای خواسته های خود باز کنند. «یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ»
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ«7» وَ خَسَفَ الْقَمَرُ«8» وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ«9» یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ«10» کَلاّ لا وَزَرَ«11» إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ«12» یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ«13» بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ«14» وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ«15»
پس آنگاه که(در آستانه قیامت)چشم ها خیره گردد.و ماه تاریک شود و خورشید و ماه جمع شوند.در آن روز انسان خواهد گفت:گریزگاه کجاست؟ هرگز،ملجأ و پناهگاهی نیست.آن روز قرارگاه فقط نزد پروردگار توست.آن روز انسان به آنچه پیش فرستاده و آنچه به جا گذاشته است خبر داده می شود.با آن که انسان بر(نیک و بد)نفس خویش بینا است(که چه کرده و چه می کند).اگر عذرهایی بتراشد.
نکته ها:
* کلمه «بَرِقَ» آنگاه که به چشم نسبت داده می شود به معنای حالتی برخاسته از ترس و وحشت شدید است.
* «وَزَرَ» به معنای پناهگاهی چون کوه و قلعه است و گشتن انسان به دنبال پناهگاه در قیامت،یا به خاطر شرم و حیا از خداوند است و یا به خاطر فرار از حساب و کتاب،یا دوزخ و یا رسوایی و شاید همه اینها باشد.
* «معاذیر»جمع معذرت به معنای پیدا کردن چیزی است که آثار گناه را محو کند،خواه بجا و خواه عذر به جا باشد و یا بی جا.
* معمولاً انسان برای توجیه کارهای خلاف خود عذرتراشی می کند که به نمونه هایی از آن در قرآن اشاره می کنیم:
گاهی می گوید:غفلت کردیم: «إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ
گاهی می گوید:بزرگان و سران قوم،ما را گمراه کردند: «هؤُلاءِ أَضَلُّونا»
گاهی می گوید:شیطان ما را گمراه کرد،امّا شیطان پاسخ می دهد:مرا ملامت نکنید زیرا خودتان مقصّر هستید: «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»
* امام باقر علیه السلام در توضیح آیه «بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» فرمود:فما سن من سنه لیستن بها من بعده فان کان شرا کان علیه مثل وزرهم...و ان کان خیرا کان له مثل اجورهمهر کس راه و روش بد یا خوبی را پایه گذاری کند،پس از او هر کس به آن عمل کند،اگر بد باشد کیفری مثل کیفر گناهکار و اگر خوب باشد،پاداشی همانند عمل کننده آن نیز به او داده می شود.
پیام ها:
1- نظام موجود جهان،در قیامت از هم فرو می پاشد. «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»
2- وحشت ناشی از وقوع قیامت،هم وجود انسان را فرامی گیرد:
چشم: «بَرِقَ الْبَصَرُ» دیدگان را برق می گیرد.
دل:«قلوبهم واجفه»دل ها را لرزه فرامی گیرد.
عقل: «تَرَی النّاسَ سُکاری» مردم را مست می بینی.
3- در قیامت،خلافکاری ها به مجرمان تفهیم می شود. «یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»
4- انسان علاوه بر اعمالی که خود انجام داده،مسئولیّت اعمالی را که دیگران، پس از او و به پیروی از او انجام می دهند،به عهده دارد. «قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»
5-وجدان انسان بهترین شاهد علیه او در دادگاه قیامت است. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ»
6- انسان،خودش هم به عذرهایی که می آورد ایمان ندارد. «وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ»
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ«16» إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ«17» فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ«18» ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ«19»
(ای پیامبر! به هنگام نزول وحی،)زبان خود را به حرکت در نیاور تا نسبت به تلاوت آن شتاب کنی.همانا گردآوردن و خواندن آن(بر تو)بر عهده ماست.پس چون آن را خواندیم،قرائت آن را دنبال کن.آنگاه بیان(حقایق و اسرار و توضیح)آن بر عهده ماست.
نکته ها:
* در آیه 114 سوره طه نیز مشابه این آیات را خواندیم: «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ» قبل از پایان وحی در تلاوت آن عجله نکن.
قرآن در شب قدر به طور یک جا بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و سپس در مدّت 23 سال پیامبری آن حضرت،بار دیگر در مناسبت های مختلف به تدریج بر ایشان نازل گردید.لذا آیه «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ» نشان آن است که پیامبر اکرم آیات قرآن را از پیش می دانسته و به همین دلیل خداوند می فرماید:در تلاوت آن عجله نکن و پس از خواندن ما آن را دنبال کن. «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»
* بخشی از آیات قرآن درباره نحوه نزول وحی بر پیامبر و تلاوت آن بر مردم است.در این آیات نیز خداوند به پیامبرش می فرماید:به هنگام نزول وحی،پیش از کامل شدن آیات، اقدام به خواندن آن مکن.و در سخن من شتاب مکن و نگران مباش که شاید از خاطرت بیرون برود و آن را فراموش کنی،زیرا حفظ آن نیز بر عهده ماست.پس بگذار نزول وحی کامل شود،آنگاه آن آیات را قرائت کن.
پیام ها:
1- سخن شنیدن آدابی دارد،حتی تکرار سخن گوینده روا نیست. لا تُحَرِّکْ بِهِ ...
2- قرآن،مصون از هر گونه تحریف و تغییر است. إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ ...
3- الفاظ قرآن از جانب خداوند است. «قَرَأْناهُ»
4- تبیین و توضیح وحی برای پیامبر،به عهده خداوند است. «إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»
کَلاّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ«20» وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ«21» وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ«22» إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ«23» وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ«24» تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَهٌ«25»
چنین نیست(که می پندارید)بلکه به این دنیای زودگذر دل بسته اید.و آخرت را رها کرده اید.چهره هایی در آن روز شاداب و با طراوت است و به (لطف و پاداش)پروردگارشان چشم دوخته اند.و چهره هایی در آن روز گرفته است.زیرا می داند مورد عذابی کمر شکن قرار می گیرد.
نکته ها:
* «ناضِرَهٌ» شادابی ناشی از دریافت نعمت های فراوان است.چنانکه در جای دیگر فرمود:
«نَضْرَهَ النَّعِیمِ»
* شاید مراد از «ناظِرَهٌ» انتظار دریافت نعمت باشد.چنانکه در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است:«مشرقه تنتظر ثواب ربها»آنان در انتظار پاداش پروردگارشان هستند.
* گرچه این آیه می فرماید: «إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ» مردم به سوی پروردگارشان نظر می کنند.امّا بر اساس آیه ای که می فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ»دیدگان تو را در نیابند،خداوند با چشم سر دیده نمی شود و در قیامت مردم به لطف پروردگار نظر دارند.
* «باسِرَهٌ» به معنای گرفتگی چهره است.
* «فاقِرَهٌ» از«فقار»به معنای ستون فقرات است.فقیر نیز از همین ریشه و به معنای کسی است که به خاطر ناداری گویا ستون فقراتش شکسته است.مراد از فاقره کمرشکن است.
پیام ها:
1- سؤال و پرسش روانکاوی لازم دارد؛زیر سؤال بردن قیامت به خاطر دلبستگی به دنیاست. یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ ... کَلاّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ
2- علاقه به دنیا زمانی بد و قابل سرزنش است که یا شدید باشد: «لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» و یا ملازم رها کردن قیامت باشد. «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ»
3- علاقه به دنیا بستری برای انکار معاد است. «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ»
4- دنیا زودگذر است.گویا دنیا برای به آخر رسیدن عجله دارد و به سرعت سپری می شود. «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ»
5-یک دل،دو دوستی برنمی دارد. «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ»
6- انسان از عَجَل آفریده شده: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ،اگر با عقل و وحی خود را مهار نکند،تنها به فکر دنیای عاجل است. «تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ»
7- یکی از شیوه های تربیت مقایسه بین کفر و پاداش است: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ - وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ»
8-مسایل روحی و روانی در چهره انسان اثر می گذارند.رنگ رخساره خبرمی دهد از سّر ضمیر. «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ - وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ»
9- کسانی که در دنیا تنها خداوند را عبادت کردند: «فَادْعُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ»،تنها به او توکّل کردند: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا»،تنها نسبت به او خاشع بودند و از احدی نهراسیدند: «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً»،تنها از او کمک خواستند: «إِیّاکَ نَسْتَعِینُ» و...، در آن روز نیز تنها به او نظر دارند. «إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ»
10- دلبستگی به دنیا و رها کردن آخرت سبب اندوه و گرفتگی چهره در قیامت است. تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ ... وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ
کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ«26» وَ قِیلَ مَنْ راقٍ«27» وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ«28» وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ«29» إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ«30» فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی«31» وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی«32» ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطّی«33» أَوْلی لَکَ فَأَوْلی«34» ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی«35»
چنین نیست(که انسان می پندارد)آنگاه که(در آستانه مرگ)جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود:چه کسی شفادهنده است؟ و(محتضر)بداند که هنگام جدایی است.و ساق پا به ساق دیگر بچسبد(و دیگر حرکتی نکند)در آن روز به سوی پروردگارت سوق داده شود.او که نه حق را تصدیق کرد و نه نماز گزارد.بلکه تکذیب کرد و روی گردانید.و سپس با کبر و غرور به سوی اهلش رفت.(عذاب الهی)برای تو شایسته تر است،شایسته تر.باز هم شایسته تر است،شایسته تر.
نکته ها:
* «تراقی»جمع«ترقوه»به معنای استخوانی است که دور گلو را فراگرفته است.
* «راقٍ» در اصل«راقی»،اسم فاعل از«رقی»است.به اوراد و اذکاری که موجب شفای
مریض می شود،«رقیه»گویند.پس «راقٍ» :هرچیزی که مایه نجات بیمار از مرگ است.
* کلمه«ظن»گاهی به معنای علم می آید،همان گونه که در این آیه آمده است:انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا می کند.
* در روایت آمده است که در لحظه مرگ،مال و اولاد و اعمال در نظر انسان می آیند.مال می گوید:من از دسترس تو خارج هستم،فرزند می گوید:من تا قبر با تو هستم ولی اعمال می گویند:من تا ابد با تو هستم
* «إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» سوق داده شدن،گاهی توسط فرشتگان رحمت و به سوی بهشت است و گاهی توسط فرشتگان عذاب و به سوی دوزخ است.
* در حدیث می خوانیم:«من ترک الصلاه معتمدا فقد کفر»،هرکس با توجّه و از روی عمد نماز را ترک کند،کافر است.قرآن نیز ترک نماز را ثمره کفر می داند. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی»
* بعضی مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تکّبر و غرور ابوجهل دانسته اند،ولی بر فرض صحّت آن،ضرری به کلّیت موضوع نمی زند.
* کلمه «یَتَمَطّی» یا از«مط»به معنای دراز کردن پا و یا از مطاء به معنای پشت کردن است که هر دو کنایه از تکّبر و تبختر است.
* این آیات،ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق علیه السلام،جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنی هاست
* در حدیث می خوانیم:یاد مرگ شهوات را می میراند،غفلت را ریشه کن می کند،دل را به وعده های الهی تقویت می کند،طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایی می کند،آتش حرص را خاموش می کند،دنیا را نزد انسان پایین می آورد و این معنای سخن و کلام پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود:«فکر ساعه خیر من عباده سنه».
* حضرت علی علیه السلام،آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم کرده است:
در لحظه مرگ صحنه ای پیش می آید که برگشت و رجوعی در آن نیست،آنچه در تمام عمراز آن بی خبر بودند،چگونه در آن لحظه بر آنان وارد می شود،جدایی از دنیایی را که نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده،به آخرتی که پیوسته به خطرات آن تهدید می شدند، رو می نمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنی است.
سختی جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا(و آنچه در آن است)،به آنان هجوم می آورد، بدن ها سست و رنگ ها دگرگون می شود،مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامی گیرد،پس زبانش از کار می افتد،در میان خانواده اش افتاده،چشم و گوش و عقل او کار می کند،در آن لحظه در فکر آن است که عمر خود را در چه چیزی از دست داده و زندگی را در کجا مصرف نموده است.
به یاد اموالی می افتد که در عمرش جمع آوری کرده،همان اموالی که در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نکرده که از حلال و حرام و شبهه ناک گردآوری کرده است،اکنون گناه جمع آوری آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را برای وارثان بگذارد تا بهره مند شوند،راحتی و خوشی اموال برای دیگران و درد سر آن برای اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است،پس او از پشیمانی و غصه دست خود را به دندان می گزد،....
کم کم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته می شود و روح از بدنش خارج می شود و همچون مرداری در میان بستگان بر زمین می ماند،که وحشت زده از او دور می شوند.نه سوگواران را یاری می کند و نه پاسخی به ناله های آنان می دهد.
سپس او را به سوی قبر و منزلگاهش حمل کرده و دفن می کنند و به دست عملش می سپارند و می روند.
* گاهی انسان چیزی را نمی پذیرد ولی ردّ هم نمی کند،زیرا شک دارد.چنانکه به حضرت صالح می گفتند:نسبت به آنچه ما را به آن می خوانی در شک هستیم. «وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» امّا گاهی نه تنها نمی پذیرد،بلکه در مقام انکار و تکذیب بر می آید که نشان دهنده عناد و لجاجت است.مانند این آیات: فَلا صَدَّقَ ... وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی
* «أَوْلی لَکَ» نظیر«ویل لک»برای تحقیر و مذمّت است.امام رضا علیه السلام آیه «أَوْلی لَکَ فَأَوْلی» را چنین تفسیر فرمود:خیر دنیا برای تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.
* «سُدیً» به معنای مهمل است،به شتر رها شده،«سُدی»می گویند.
* مصداق آنچه سزاوار متکبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختی و نکبت بشود.
«أَوْلی لَکَ فَأَوْلی»
پیام ها:
1- ترسیم لحظات جان دادن،بهترین وسیله برای ترک دل بستگی به دنیاست.
تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ ... کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ
2- سخت ترین حالات جان دادن،زمانی است که روح به گلو می رسد. «کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ»
3- مرگ،قابل درمان نیست.زمانی می رسد که همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز می کنند و درماندگی خود را به زبان می آورند. «قِیلَ مَنْ راقٍ»
4- دلبستگی انسان به دنیا به گونه ای است که حتّی لحظه مرگ نیز،گمانِ رفتن دارد،نه یقین. «ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»
5-کسانی که دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش می کنند،باید بدانند که روزی باید از محبوب خود جدا شوند. تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ ... أَنَّهُ الْفِراقُ
6- لحظه مرگ،هنگام فراق و جدایی است.فراق از فرزندان،اموال،مقام، امکانات و... «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»
7- پس از مرگ،روح باقی می ماند.(کلمه فراق به معنای جدایی است نه نابودی) «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»
8-لحظه مرگ،لحظه ای بسیار سخت و ناگوار است. «وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ»
9- جز حرکت به سوی خداوند و بازگشت به او،راه دیگری وجود ندارد. «إِلی
رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»
10- عقاید مقدّمه اعمال است.کسی که حق را تصدیق نکند،قهراً نماز هم نمی خواند. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی»
11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر کسی یکی از ضروریات دین را تصدیق نکند،گویا کل دین را تصدیق نکرده است. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی»
12- نماز،اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی»
13- دوری از دین و تکالیف دینی،عامل غرور و سرمستی می شود. «ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطّی» در جای دیگر هم می خوانیم:مجرمان وقتی به نزد اهل خود می روند، خنده های مستانه دارند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ
14- در برابر انکارهای پی در پی «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی» ، تهدیدهای پی در پی لازم است.(چهار مرتبه کلمه «أَوْلی» نشانه آن است که در برابر تکبّرهای مستانه باید تحقیرهای پی در پی باشد.) «أَوْلی لَکَ فَأَوْلی»
15- متکبّران باید تحقیر شوند. «یَتَمَطّی - أَوْلی لَکَ فَأَوْلی»
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً«36» أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی«37» ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوّی«38» فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی«39» أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی«40»
آیا انسان می پندارد که به حال خود رها می شود؟ آیا او قطره ای از منی نبود که(در رحم)ریخته می شد؟ سپس خون بسته ای شد و خداوند آن را آفرینش داد و استوار ساخت.و دو جنس زن و مرد را از آن پدید آورد.آیا این خدا قادر نیست که مردگان را زنده کند؟
نکته ها:
* این سوره با سوگند به قیامت شروع شد و با قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان در قیامت پایان می یابد.
* کسانی که معاد را انکار می کنند،خداوند را به درستی نشناخته اند،زیرا اگر با مردن انسان پرونده او محو شود،حکمت خدا زیر سؤال می رود.چنانکه در این آیه می فرماید: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً» و در جای دیگر می فرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» آیا گمان می برید ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما باز نمی گردید؟
* این آیات در ابتدا به حکمت الهی در برپاکردن قیامت اشاره می کند و سپس به قدرت خداوند در آفرینش انسان که بیانگر امکان دوباره آفریدن اوست.البتّه خداوند نمونه های دیگری از قدرت خود در مورد بازآفریدن را به دست پیامبرانش در این دنیا نشان داده است:
حضرت عیسی علیه السلام با دمیدن در دو پرنده ای که از گل درست کرده بود،آن را زنده کرد.
حضرت ابراهیم علیه السلام با صدا زدن پرنده هایی که گوشت آنها درهم کوبیده و مخلوط شده بود، آنها را دوباره زنده کرد.
هفتاد نفری که همراه حضرت موسی علیه السلام به کوه طور آمدند و زمانی که خداوند در کوه تجلّی کرد مردند،خداوند متعال دوباره آنها را زنده کرد.
پیام ها:
1- کسی که انسان را بی هدف و بی مسئولیّت می پندارد،سزاوار تحقیرهای مکّرر است. «أَوْلی لَکَ فَأَوْلی ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»
2- خداوند حکیم است و انسان موجودی هدفدار،مسئول و مکلّف،پس باید قیامتی در کار باشد. «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»
3- بسیاری از محاسبات انسان باطل است.در آغاز سوره خواندیم: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ» و در پایان آن می خوانیم: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً» ،آری انسان موجودی خیال گرا است و اگر رهنمود انبیا نباشد منحرف می شود. یَحْسَبُ ... یَحْسَبُ
4- آفرینش نخستین،نشانه ای بر امکان و توان آفرینش بعدی است. أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً ...
5-متکبّران بدانند که ضعیف و ناچیزند. یَتَمَطّی ... مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی
6- خداوند انسان را به صورت کامل و به دور از هر گونه کاستی و فزونی آفریده است. «فَخَلَقَ فَسَوّی»
7- مطالعه در مراحل و چگونگی آفرینش انسان از راههای معادشناسی است.
نُطْفَهً ... عَلَقَهً ... اَلذَّکَرَ وَ الْأُنْثی
8-تعادل میان جنسیّت دختر و پسر،نشانه قدرت و حکمت خداوند است.
«فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»
9- اگر قیامتی در کار نباشد،آفرینش انسان بی معنا و بدون هدف می شود.
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً ... أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی
«والحمد للّه ربّ العالمین