نام سیمای سوره ی یس
این سوره در مکّه نازل شده و هشتاد و سه آیه دارد و به نام اوّلین آیه اش که از حروف مقطّعه است،نامگذاری شده است.
مطالب این سوره بر محور عقاید است و تعلیم آن به فرزندان و هدیه کردن ثواب قرائت آن به مردگان سفارش شده است.
این سوره با گواهی خداوند به رسالت پیامبر اسلام آغاز و با بیان رسالت سه تن از پیامبران الهی ادامه می یابد.
در بخشی از این سوره،به برخی از آیات عظمت پروردگار در هستی به عنوان نشانه های توحید اشاره شده و در بخش دیگر،مسائل مربوط به معاد،سؤال و جواب در دادگاه قیامت و ویژگی های بهشت و دوزخ مطرح شده است.
در روایات از سوره یس به عنوان«قلب قرآن»یاد شده است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
یس«1» وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ«2»
یا،سین.سوگند به قرآن(محکم و)حکمت آموز.
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ«3» عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«4»
که همانا تو از پیامبرانی.بر راه راست هستی.
نکته ها:
به گفته ی روایات،یس نام مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله است.
کلمه«حکیم»هم می تواند به معنای ذوالحکمه باشد و هم به معنای محکم،نظیر آیه اول سوره هود که می فرماید: «أُحْکِمَتْ آیاتُهُ» یعنی آیات قرآن محکم است.
راه مستقیم،راهی نیست که پس از پیمودن تمام آن به مقصد برسیم،بلکه به هر مقدار که برویم به بخشی از مقصد رسیده ایم.مانند تحصیل علم که به هر مقدار پیش برویم،به همان میزان به علم دست یافته ایم.
در برابر انواع تهمت ها که به پیامبر،شاعر،کاهن،ساحر و مجنون می گفتند،خداوند حکیم سوگند به قرآن حکمت آمیز بر رسالت پیامبر تأکید می کند.
پیام ها:
1- در قرآن باطل راه ندارد و تمام آن محکم و استوار است. «وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ»
2- سوگند به قرآن آنهم از سوی خداوند،بیانگر عظمت و قداست آن است. «وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ»
3- در برابر هجوم تهمت ها و تضعیف های ناروا،حمایت های صحیح و همه جانبه ضرورت دارد. «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»
4- مردان خدا در طول تاریخ تنها نیستند و در کنار سایر فرستادگان الهی هستند.
«لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»
5-راه پیامبر همان راه خداست. «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، إِنَّکَ ... عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (راه مستقیم،راه خدا و رسول اوست.)
6- برای موفقیّت سه چیز لازم است:الف:برنامه مدوّن«قرآن حکیم»ب:مجری و رهبر آگاه «لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» ج:راه روشن. «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
7- اساس عقیده باید محکم باشد.(خدای حکیم،قرآن حکیم و پیامبر آموزگار حکمت). «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ«5»
قرآن از جانب خداوند قادر مهربان نازل شده است.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ«6»
تا به مردم آن چه را به نیاکانشان هشدار داده شده تو نیز هشدار دهی، پس آنان غافلند.
پیام ها:
1- خداوند نسبت به مخالفان،عزیز و نسبت به اولیای خود رحیم است. «الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»
2- سرچشمه ی نزول قرآن،قدرت و رحمت است و کسی که به آن تمسک کند به عزّت و رحمت می رسد. «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»
3- انذار،هدف بعثت انبیا است. «لِتُنْذِرَ»
4- انذار یک سنّت الهی است «ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ» (گرچه با وجود آن باز هم مردم غافل بمانند.)
5-اساس و پایه تبلیغ و انذار باید تعالیم قرآن باشد. «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ لِتُنْذِرَ»
6- حتّی هشدارهای قرآن برخاسته از رحمت و مهر خداست. «الرَّحِیمِ لِتُنْذِرَ»
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ«7»
به یقین فرمان(عذاب)بر بیشتر آنان سزاوار گشته است پس ایشان ایمان نمی آورند.
إِنّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ«8»
به راستی که ما در گردن های آنان غل هایی قرار دادیم،که تا چانه شان را می پوشاند در نتیجه سرهای آنان بالا مانده است(و نمی توانند اطراف و پیش پای خود را ببینند).
نکته ها:
«اذقان»جمع«ذقن»به معنای چانه و «مُقْمَحُونَ» از«قمح البعیر»به معنای سر بالا کردن شتر است.یعنی همان گونه که به شتر آب عرضه می شود ولی او سر خود را بالا می برد،به این مردم نا اهل نیز حقّ ارائه می شود،امّا آنان سر خود را بالا گرفت و در برابر حقّ سر تعظیم فرود نمی آورند.
مراد از زدن غل بر گردن آنان،یا کیفر آخرت آنهاست،نظیر آیه ی «إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْو یا مراد وجود عقاید خرافی است که همچون غل های سنگین بر گردنشان
است،نظیر آیه 157 اعراف که می فرماید: «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» که از وظایف انبیا برداشتن خرافاتی است که همچون غل های سنگین آنان را به بند کشیده است.آری،انبیا می خواهند غل ها را بردارند ولی خود مردم نمی خواهند.
مراد از «الْقَوْلُ» به قرینه آیه 13 سوره سجده که فرمود: «وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ» ،فرمان خداوند در مورد عذاب پیروان شیطان است.
پیام ها:
1- اکثر مردم غافل،به حقّ گرایش ندارند. «فَهُمْ غافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ»
2- مخالفت اکثریّت،نباید مبلّغ و رهبر را دلسرد کند. أَکْثَرِهِمْ ... لا یُؤْمِنُونَ
3- غفلت،زمینه ی کفر است. «فَهُمْ غافِلُونَ - فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»
4- گرچه خداوند بر گردن کافران غل هایی می نهد،ولی زمینه ی آن را خودشان فراهم کرده اند. «لا یُؤْمِنُونَ إِنّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً»
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ«9»
و پیش روی آنان حائل و سدّی و پشت سرشان نیز حائل و سدّی قرار دادیم،و به طور فراگیر آنان را پوشاندیم،پس هیچ چیز را نمی بینند.
نکته ها:
با این که قرآن استوار و حکمت آموز است و رسالت پیامبر قطعی است و راه دین مستقیم است و خداوند قوی ومهربان است،لیکن چون اکثر مردم،غافل،بی ایمان و گرفتار خرافاتند،از هر سو بروند به سدّی محکم و بن بست برخورد می کنند.
سیمای افراد لجوج در این آیه بسیار دقیق و جالب ترسیم شده است:
اّولاً:غافل هستند، «فَهُمْ غافِلُونَ» و در نتیجه ایمان نمی آورند. «فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»
ثانیاً:خرافات آنان را گرفتار کرده است. «فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً» و همچون شتر چموش از پذیرفتن حقّ سر باز می زنند. «فَهُمْ مُقْمَحُونَ» از پیش و پس در محاصره هستند، «سَدًّا» و بر چشمان آنان پرده ای آویخته شده و نمی بینند.
شاید مراد از «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا» آرزوهای طولانی انسان برای آینده و مراد از «مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» غفلت از خلافکاری های گذشته باشد که آن آرزوها و غفلت ها دو مانع بزرگ برای دیدن حقّ است.
در این آیات،دو کیفر در برابر دو انحراف بزرگ قرار گرفته است. «فَهُمْ غافِلُونَ - فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» ، «جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً - جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا»
پیام ها:
1- صدها چراغ دارد و بی راهه می رود،بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش. «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا»
2- غافلان بی ایمان،نه از گذشته ی کفّار عبرت می گیرند، «خَلْفِهِمْ» و نه از معجزه و استدلالی که پیش روی آنان است. «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ»
3- کافر در بن بست است. «سَدًّا»
4- در تبلیغ،معقولات را با محسوسات تشبیه کنیم. «سَدًّا»
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ«10»
بر آنان تفاوتی نمی کند که آنان را بیم دهی یا بیم ندهی،ایمان نمی آورند.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ«11»
تنها کسی را(می توانی)هشدار دهی که از ذکر(قرآن)پیروی کند و در درون و نهان از خدای رحمان بترسد،پس او را به آمرزش و پاداشی پر ارزش بشارت ده.
نکته ها:
مراد از «الذِّکْرَ» با توجّه به آیات دیگر،قرآن است.چنانکه در آیه 9 سوره ی حجر می خوانیم: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»
گروهی از کفّار و مشرکان هرگز قابل هدایت نیستند و هشدار پیامبر در مورد آنان بی اثر است.امّا کفّار: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»امّا مشرکان: «سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ»
مراد از «خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ» یا ترس از خدا در درون است.یا ترس از خدا در مکان های پنهان از چشم مردم و یا ترس از خداوند نسبت به دادگاه قیامت که از امور غیبی است.
هرگاه انسان در برابر شخصیّتی بزرگ قرار گیرد،هیبت و شوکت او باعث می شود که به انسان حالی دست دهد که به آن خشیت گویند و این با حالت خوف و ترسی که ناشی از کیفر و عذاب باشد،متفاوت است.
پیام ها:
1- بر سیه دل چه سود خواندن وعظ،نرود میخ آهنین در سنگ. سَواءٌ عَلَیْهِمْ ...
2- حساب اتمام حجّت،از حساب تأثیرگزاری سخن و تأثیرپذیری مردم جداست.(با این که در مورد گروهی،احتمال تأثیر نیست ولی باید پیامبر با آنان اتمام حجت کند و هشدار دهد.) سَواءٌ عَلَیْهِمْ ...
3- قرآن،مایه ی ذکر است و پیروی از آن،وسیله ی یادآوری فراموش شده ها و بیدارگری فطرت خفته انسان است. «اتَّبَعَ الذِّکْرَ»
4- رحمت گسترده ی الهی،نباید موجب بی پروایی ما شود. «خَشِیَ الرَّحْمنَ»
5-نشانه ی ایمان و خشیت واقعی،پروا داشتن در نهان است. «بِالْغَیْبِ»
6- بیم و امید در کنار هم لازم است.در جمله «خَشِیَ الرَّحْمنَ» هم خشیت است و هم رحمت.
7- ترس از خدا در خلوت و درون مهم است نه در ظاهر و حضور در برابر مردم.
«خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ»
8-وظیفه انبیا هم انذار و هشدار است، إِنَّما تُنْذِرُ ...هم امید وبشارت. «فَبَشِّرْهُ»
9- کسی بشارت بهشت را دریافت می کند که هشدار پیامبران او را متذکّر کرده باشد. تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ ... فَبَشِّرْهُ ...
إِنّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ«12»
همانا ما مردگان را زنده می کنیم و آن چه را از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و هر چیزی را در(کتاب و)پیشوایی روشن برشمرده ایم.
نکته ها:
آنچه از انسان سرمی زند،در پرونده عمل او ثبت می شود و در قیامت به شکل کتابی در اختیار او قرار می گیرد.این کتاب ها سه نوع است:
الف:کتاب شخصی. «اقْرَأْ کِتابَکَ»
ب:کتاب امّت ها. «کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا»
ج:کتاب جامع. «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» ، «فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»
کلمه«امام»،هم به کتاب گفته شده، «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً» و هم به اشخاص، «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً» در روایات،حضرت علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به عنوان یکی از مصادیق«امام مبین»معرّفی شده که همه ی علوم در نزد اوست.
بیشتر مفسّران مراد از «إِمامٍ مُبِینٍ» را لوح محفوظ دانسته اند که در قرآن به آن «أُمُّ الْکِتابِ»گفته شده است و از آن جایی که این کتاب حاوی تمام دانش ها است و همه چیزو همه کس تابع مقدّراتی است که در آن نوشته شده،به آن«امام»گفته اند.
پیام ها:
1- در برابر عقاید انحرافی و انکارآمیز کافران،با صراحت و قاطعیّت سخن بگویید. «إِنّا نَحْنُ نُحْیِ»
2- همه مردگان در قیامت زنده می شوند. «نُحْیِ الْمَوْتی»
3- پرونده ی عمل انسان،حتّی پس از مرگ او تا قیامت باز است. نَکْتُبُ ... وَ آثارَهُمْ
4- نه فقط اعمال،بلکه همه آثار آن نیز ثبت می شود و در حساب قیامت لحاظ می گردد. «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (خواه آثار خیر نظیر وقف و صدقه جاریه و آموختن علم به مردم و...یا آثار شرّ مثل تأسیس مراکز فحشا.)
5-سروکار ما در قیامت با خداست. «إِنّا ، نَحْنُ ، نُحْیِ ، نَکْتُبُ ، أَحْصَیْناهُ»
6- انسان،تنها ضامن اعمال خود نیست،بلکه مسئول پیامدهای آن نیز هست. «وَ آثارَهُمْ»
7- دستگاه محاسباتی خداوند دقیق است. «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ»
8-دادگاه الهی،پیش روی همه روشن است. «أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ«13»
برای آنها اصحاب قریه را مثال بزن که فرستادگان خدا به سوی آنها آمدند.
نکته ها:
از این آیه تا هفده آیه ی دیگر سرگذشت تعدادی از انبیا نقل شده که مأمور هدایت مردم منطقه ی خود بودند.
در تفاسیر گفته اند که مراد از قریه در این آیه،منطقه انطاکیه است که از شهرهای قدیم روم بوده و هم اکنون جزو خاک ترکیه و از شهرهای تجاری آن می باشد.از مجموع این هجده آیه بر می آید که مردم این شهر بت پرست بودند و پیامبران برای دعوت آنها به توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.
پیام ها:
1- تاریخ گذشتگان،بهترین درس برای آیندگان است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ»
2- مربی و مبلغ باید با تاریخ آشنا باشد. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ»
3- بر جامعه،اصول و قوانین ثابتی حاکم است که سرنوشتِ انسان ها و جوامع را بر اساس آن می توان تعیین نمود.آری،سنّت های الهی ثابت است و با تفاوت اقوام،افراد،زمان و مکان،تفاوتی نمی کند. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً»
4- بهترین مثال،مثال های واقعی و عینی است نه تخیّلی. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً»
5-در بیان داستان،عبرت ها مهم است،نام قریه،نژاد،زبان و تعداد افراد مهم نیست. «أَصْحابَ الْقَرْیَهِ»
6- انبیا به سراغ مردم می رفتند و منتظر نبودند تا مردم به سراغ آنان بیایند. «جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ»
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ«14»
آن گاه که دو نفر(از پیامبران خود)را به سوی آنان فرستادیم،پس تکذیبشان کردند،سپس با شخص سوّمی(آن دو را)تأیید کردیم،پس گفتند:همانا ما(از طرف خدا)به سوی شما فرستاده شده ایم.
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَکْذِبُونَ«15»
کفّار گفتند:شما جز بشری مثل ما نیستید و خدای رحمان چیزی(بر شما) نازل نکرده است،شما جز دروغ نمی گویید.
قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ«16»
پیامبران گفتند:پروردگار ما می داند که ما به سوی شما فرستاده شده ایم.
وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ«17»
و بر ما،جز تبلیغ آشکار و روشن،وظیفه ی دیگری نیست.
نکته ها:
برخی انسان ها به وجود خدا اعتقاد دارند،ولی مسأله ی نبوّت را نمی پذیرند و می گویند خداوند به ما عقل داده و نیازی به وحی نداریم.این اعتقاد ناشی از عدم شناخت صحیح خداست،چنانکه در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ»
پیام ها:
1- گاهی باید دعوت به حقّ و امر به معروف به صورت گروهی باشد. أَرْسَلْنا ...
اِثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ
2- لجاجت،درد بی درمان است.(حتی انبیا را تکذیب کردند.) «فَکَذَّبُوهُما»
3- با تکذیب دشمن،دست از کار و هدف نکشید،نفرات خود را تقویت کنید.
«فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
4- گاهی چند پیامبر،هم زمان به سوی یک قوم اعزام می شدند. اِثْنَیْنِ ... بِثالِثٍ
5-تعداد مبلّغان،به نیاز جامعه بستگی دارد. «أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
6- در مدیریّت،وقتی کسی را به مأموریّتی می فرستید رهایش نکنید و او را تأییدو تقویت کنید. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
7- کثرت افراد لایق،سبب عزّت است. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
8-عزّت و ذلّت به دست خداست،گرچه فرد یا چیزی واسطه شود. «فَعَزَّزْنا»
9- در مدیریّت،همیشه نیروی ذخیره داشته باشید. «بِثالِثٍ»
10- کفّار تمام کمالات را نادیده و همه چیز را با دید ظاهری می نگرند. «بَشَرٌ مِثْلُنا»
11- بعضی،تکلیف و امر و نهی را مخالف رحمت الهی می دانند و گمان می کنند معنای رحمت،آزادی بی قید و شرط و رها بودن انسان است. «ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ»
12- در برابر انکارهای پی در پی دشمن،دل خود را با یاد خدا آرامش دهید.
رَبُّنا یَعْلَمُ ...
13- وظیفه ی انبیا،روشنگری و تبلیغ آگاهی بخش است و ضامن نتیجه نیستند.
«وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ»
قالُوا إِنّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِیمٌ«18»
(کفّار به انبیا)گفتند:ما(حضور)شما را به فال بد گرفته ایم(وجود شما شوم است و مایه ی بدبختی ما)و اگر از حرفتان دست بر ندارید قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و از طرف ما عذاب دردناکی به شما خواهد رسید.
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ«19»
(انبیا در پاسخ)گفتند:شومی شما از خود شماست،آیا اگر پند داده شدید (باید فال بد بزنید)؟ بلکه شما قومی اسرافکارید.
نکته ها:
فال بد یکی از خرافاتی است که در قدیم بوده و امروزه نیز در شرق و غرب هست و هر منطقه و قومی به چیزی فال بد می زنند.اسلام آن را شرک دانسته و با جمله«الطیره شرک» بر آن خط بطلان کشیده و کفّاره ی آن را توکّل بر خداوند دانسته است.«کفاره الطیره التوکل»
فال بد آثار شومی دارد،از جمله:سوء ظن به افراد،رکود در کارها،تلقین شکست و احساس حقّارت.بدترین آن،فال بد به مقدّسات و اولیای الهی است.
پیام ها:
1- در برابر هر سخن انحرافی باید پاسخی روشن عرضه داشت. «قالُوا إِنّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ ، قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ»
2- تکذیب «فَکَذَّبُوهُما» ،تحقیر «تَطَیَّرْنا بِکُمْ» و تهدید «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» از حربه های کفّار است.
3- فالگیری و فال زدن،از آداب و رسوم جاهلی است. «تَطَیَّرْنا بِکُمْ»
4- کسی که منطق ندارد به خرافات متوسّل می شود. «تَطَیَّرْنا بِکُمْ»
5-انحراف فکری مقدّمه ی انحراف عملی است. تَطَیَّرْنا بِکُمْ ... لَنَرْجُمَنَّکُمْ
6- کفر،مایه سنگدلی و جسارت به انبیا است. «لَنَرْجُمَنَّکُمْ»
7- کفّار که در برابر منطق و روش پیامبران منطقی ندارند،پس از تکذیب،دست به تهدید می زنند. لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ ...
8-کار انبیا،غفلت زدایی و توجّه دادن مردم به فطرت سالم است. «ذُکِّرْتُمْ»
9- یکی از جلوه های اسراف،سرکشی و طغیان است. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»
10- ریشه ی بدبختی ها طغیان و اسراف است،نه ایمان به خدا و پیامبران. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ«20»
و از دورترین منطقه شهر،مردی با شتاب آمد(و)گفت:ای قوم من! از این انبیا پیروی کنید.
اِتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ«21»
از کسانی که پاداشی درخواست نمی کنند و خود هدایت یافته اند پیروی کنید.
پیام ها:
1- دور بودن از شهر،نشانه دوری از فرهنگ نیست. «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ»
2- حمایت از حقّ،مرز و منطقه ندارد. «جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ»
3- گاهی یک تنه باید حرکت کرد و فریاد کشید. «جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:در راه حقّ از اندک بودن پیروان نهراسید.
4- برای حمایت از حقّ،مسافت طولانی نباید مانع باشد. «أَقْصَا الْمَدِینَهِ»
5-طرفداری از حقّ،انگیزه و سوز لازم دارد نه نشان و عنوان. «رَجُلٌ»
6- حمایت از حقّ،باید با شدّت،سرعت،منطق و عاطفه همراه باشد. «یَسْعی - یا قَوْمِ - هُمْ مُهْتَدُونَ»
7- شکستن سکوت و فریاد زدن در محیطهای انحرافی،برای حمایت از رهبری حقّ مورد ستایش خداوند است. «قالَ یا قَوْمِ»
8-اخلاص در تبلیغ،شرط جذب مردم است. «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً» منادیان حقّ نباید از مردم مزدی بخواهند.
9- هادیان باید خود مهتدی باشند. اِتَّبِعُوا ... مُهْتَدُونَ
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ«22»
چه شده است مرا که نپرستم آنکه مرا آفریده است و همگی به سوی او بازگشت داده می شوید.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ«23»
آیا به جای او خدایانی را برگزینم که اگر خداوند رحمان اراده ی گزندی به من نماید،شفاعت آنها کمترین سودی برای من ندارد و مرا نمی رهانند؟
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ«24» إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ«25»
در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود.(ای مردم! بدانید)من به پروردگارتان ایمان آوردم،پس(شما نیز سخن مرا)بشنوید(و ایمان آورید).
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ«26»
(سرانجام او را شهید کردند)به او گفته شد:به بهشت وارد شو.گفت:ای کاش قوم من می دانستند.
بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ«27»
که پروردگارم مرا بخشید و از گرامی داشتگان قرارم داد.
نکته ها:
بر اساس آنچه در تفسیر مجمع البیان آمده است،ماجرا مربوط به زمان حضرت عیسی است که دو تن از حواریین خود را برای دعوت مردم به شهر انطاکیه فرستاد و آنها در بین راه به حبیب نجّار برخوردند و او با معجزه ای که این دو تن نشان دادند،ایمان آورد.
آن دو به شهر وارد شدند،ولی مردم سخن آنها را نپذیرفتند و تکذیبشان کردند.حضرت مسیح،«شمعون»بزرگ ترین حواری خود را به کمک آنها فرستاد و او توانست با به دست آوردن دل پادشاه،نظر او را به دست آورد و اکثر مردم به خدا ایمان آوردند.
البتّه این روایت که در دیگر کتب تفسیری نیز آمده است،از دو جهت با متن قرآن سازگار نیست:زیرا اوّلاً ظاهر آیات قرآن،فرستادن پیامبر از سوی خدا برای این قوم است،نه یاران یک پیامبر و ثانیاً اگر اکثر مردم ایمان می آوردند که عذاب بر آنها نازل نمی شد.
بر اساس روایات،فردی که برای حمایت از فرستادگان الهی به شهر انطاکیه آمد،حبیب نجّار بود که از او به«صاحب یس»نیز تعبیر شده و در ردیف مؤمنِ آل فرعون که به حمایت حضرت موسی برخاست،شمرده شده است.
امروزه شهر انطاکیه که میان حَلب و اسکندریه واقع است و جزو خاک ترکیه می باشد،پس از«بیت المقدّس»دومین شهر مورد توجّه مسیحیان است.
پیام ها:
1- کسانی که در برابر آفریدگار خود بندگی نکنند در دادگاه وجدان محکومند. «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ»
2- یکی از راه های دعوت دیگران،بیان اعتقادات منطقی خود است. ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی ...
3- توجّه به مبدء و معاد سرچشمه ی بندگی است. «فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
4- مقایسه،از بهترین راههای آموزش است.خدا مرا آفریده،ولی بت ها برایم ذرّه ای فایده ندارند. «فَطَرَنِی - لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ»
5-سختی هایی را که انسان می بیند،با اراده خداوند و در مدار رحمت اوست.
«إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ»
6- برای توجّه به خداوند،کافی است شرایط سخت و فوق العاده را در پیش خود
مجسّم سازیم. «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ»
7- برای جریحه دار نکردن عواطف مردم،از خود مثال بزنیم. إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ ...
8-بهترین راه دعوت،دعوت عملی است. «إِنِّی آمَنْتُ»
9- شهادت در راه حمایت از رهبر آسمانی و امر به معروف سابقه ای بس طولانی دارد. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ»
10- میان شهادت و بهشت فاصله ای نیست. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ»
11- مردان خدا حتّی بعد از مرگ و شهادت نیز در فکر زنده ها هستند. «یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ»
12- حیات و بهشت برزخی قبل از بهشت موعود است. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ»
13- شهادت سبب مغفرت است. «بِما غَفَرَ لِی»
جزء«23»
وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنْزِلِینَ«28»
و ما بعد از(شهادت آن مرد خدا)هیچ لشگری از آسمان برای هلاک قوم او نفرستادیم و اصولاً سنّت ما قبل از این هم چنین نبود(که برای عذاب اهل زمین سپاهی از آسمان بفرستیم).
إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ«29»
تنها یک صیحه(آسمانی،صیجه ای تکان دهنده و مرگبار که)ناگهان همگی خاموش شدند.
نکته ها:
در آیات قبل ماجرای مردی بیان شد که به تنهایی به حمایت از پیامبران الهی قیام کرد و فریاد زد و در این راه شهید شد.این آیه در مقام بیان هلاکت کفّار سرسختی است که انبیا را تکذیب کردند و این مرد خدا را کشتند.
«خامد»از«خمود»یعنی خاموش شدن شعله آتش و در اینجا مراد هلاکت و مردن است.
پیام ها:
1- فرشتگان مأموران قهر یا مهر الهی هستند و فرود آمدن یا نیامدن آنها به امر خداوند است. ما أَنْزَلْنا ... جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ
2- قهر الهی ناگهانی است،غافل نباشیم. «صَیْحَهً واحِدَهً»
3- گاهی بخاطر ریختن خون یک مؤمن بی گناه و یک مجاهد و مبلّغ دینی،مردم یک منطقه نابود می شوند. «هُمْ خامِدُونَ»
4- ابر قدرت هایی که دیروز می گفتند: «لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِیمٌ» امروز با یک صیحه نابود شدند. «هُمْ خامِدُونَ»
یا حَسْرَهً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ«30»
ای دریغ بر بندگان! که هیچ پیامبری بر آنان نیامد مگر آن که او را به استهزا گرفتند.
پیام ها:
1- انسانی که با موضع گیری حقّ،می تواند فریادگر حقّ باشد و با پیروی از انبیا سعادتمند شود، «جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ» چگونه با لجاجت خود را مورد قهر قرار می دهد؟ یا حَسْرَهً ...
2- لجاجت،کور کردن زمینه های رشد و قرب و مقدّمه ی حسرت هاست. «یا حَسْرَهً»
3- آگاهی از حوادث تلخ تاریخ،انسان را بیمه می کند. یا حَسْرَهً ... ما یَأْتِیهِمْ
4- استهزای انبیا،شیوه دائمی کفّار در طول تاریخ بوده است. «کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»
5-تمام انبیا مورد استهزا قرار گرفتند. «مِنْ رَسُولٍ» (پس مبلّغان دینی در انتظار زخم زبان دیگران باشند.)
أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ«31»
آیا ندیدند چه بسیار نسل هایی را که قبل از آنان هلاک کردیم و آنان به سوی این کفّار بر نمی گردند؟
وَ إِنْ کُلٌّ لَمّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ«32»
و نیستند آنان مگر این که همگان نزد ما حاضر می شوند.
نکته ها:
کلمه ی«قرن»به گفته تفسیر نمونه،هم به زمان طولانی گفته می شود و هم به مردمی که در یک زمان زندگی می کنند.
پیام ها:
1- کسانی که در تاریخ تحقیق نکنند و از سرنوشت گذشتگان عبرت نگیرند، مورد انتقاد قرار می گیرند. «أَ لَمْ یَرَوْا»
2- سنّت های الهی در تاریخ ثابت است و سرنوشت ها به یکدیگر شباهت دارد و دیدن یک صحنه می تواند الگوی صحنه های دیگر باشد. أَ لَمْ یَرَوْا ...
3- نقل تاریخ،سبب تهدید مجرمان و تسلّی پویندگان راه حقّ است. «أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا»
4- نتیجه ی استهزای انبیا هلاکت است. کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ... أَهْلَکْنا
5-بعد از قهر الهی راهی برای برگشت و جبران نیست،فرصت ها را از دست ندهیم. «أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ»
6- هلاکت کفّار پایان کارشان نیست،بلکه آغاز عذاب آنهاست. «لَدَیْنا مُحْضَرُونَ»
7- تمام مردم در قیامت یکجا حاضر می شوند. کُلٌّ ... جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ
وَ آیَهٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ«33»
و زمین مرده که ما آن را زنده کردیم و دانه ای از آن خارج ساختیم که از آن می خورند،برای آنان نشانه ای است(بر امکان معاد).
نکته ها:
در آیه قبل خواندیم که همه ی مردم در قیامت زنده شده،نزد خداوند حاضر خواهند شد؛ این آیه دلیل معاد و زنده شدن را بیان می کند.
پیام ها:
1- هر دانه و گیاهی که از زمین می روید،همچون مرده ای است که در قیامت از گور بر می خیزد. «وَ آیَهٌ لَهُمُ»
2- برای اثبات حقّانیّت سخن خود به نمونه ها استدلال کنیم. «وَ آیَهٌ لَهُمُ»
3- بهترین دلیل برای عموم مردم،آن است که دائمی،عمومی،غیر قابل انکار، ساده و همه جایی باشد. «وَ آیَهٌ لَهُمُ الْأَرْضُ»
4- بهترین راه ایمان به معاد،دقّت در آفریده هاست. «الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْناها»
5-بخش عمده ای از غذای انسان را دانه های گیاهی تشکیل می دهد که دقّت در آنها راهی برای خداشناسی است. وَ آیَهٌ ... .حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
وَ جَعَلْنا فِیها جَنّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ«34»
و در آن،باغ هایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم و در آن چشمه ها شکافته و روان ساختیم.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ«35»
تا از میوه ی آن و آن چه دستانشان به عمل آورده است،بخورند،پس چرا سپاسگزاری نمی کنند؟
نکته ها:
در قرآن از میان میوه ها نام انگور و خرما بیش تر به کار رفته و این یا به خاطر نقش غذایی این دو میوه است و یا به خاطر در دسترس بودن آنها یا تنوّع گونه های آنها یا بهره گیری از خشک و تر آن دو و یا جهات دیگر.
دو کلمه «نَخِیلٍ» و «أَعْنابٍ» به صورت جمع بکار رفته است،زیرا هر یک از خرما و انگور دارای انواع زیادی هستند.
پیام ها:
1- در تغذیه نقش اول با حبوبات و دانه هاست و سپس میوه ها. أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا ...
جَعَلْنا فِیها جَنّاتٍ
2- وظیفه انسان در برابر نعمت ها،معرفت و شکر است.(خداوند زمین مرده رازنده می کند و گیاهان و میوه ها را در دسترس قرار می دهد تا انسان بخورد و شکر کند.) لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ ... أَ فَلا یَشْکُرُونَ
3- تولید فرآورده های مختلف از میوه ها،مورد پذیرش قرآن است. «وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ»
4- بیان نعمت ها،سبب ایجاد روح شکرگزاری در انسان است. «أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا یَعْلَمُونَ«36»
منزّه است خدایی که تمام زوج ها را آفرید،از آن چه زمین می رویاند و از خود مردم و از آن چه نمی دانند.
نکته ها:
یکی از معجزات علمی قرآن،بیان قانون زوجیّت در همه چیز است،گیاهان،انسان ها و آن چه که مردم در آن زمان نمی دانستند و امروز می دانند.در عصر نزول قرآن،مردم با زوجیّت در نخل خرما آشنا بودند،امّا امروزه مشخّص شده که مسأله ی زوجیّت در عالم گیاهان عمومیّت دارد.
پیام ها:
1- تشکّر ما نشانه ی رشد ما است،او نیازی به شکر و سژاس ما ندارد. «أَ فَلا یَشْکُرُونَ سُبْحانَ الَّذِی»
2- قانون زوجیّت در مخلوقات را به ذات الهی سرایت ندهید،او یکتا و بی نظیر است. «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ»
3- آفریدن ها و آفریده ها،نشانه ی قدرت،اراده و حکمت اوست،نه نشانه ی نیاز و وابستگی او. «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ»
4- پیدایش دانه و میوه،از طریق قانون زوجیّت است. مِنْ ثَمَرِهِ ... خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها
5-انسان در مسائل جسمی و جنسی در ردیف دیگر موجودات است. «مِمّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
6- در هستی موجوداتی است که نحوه زوجیّت آنها برای بشر ناشناخته است.
خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها ... مِمّا لا یَعْلَمُونَ
وَ آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ«37»
و نشانه ای(دیگر)برای آنان شب است که ما روز را(مانند پوست)از آن بر می کنیم،پس در تاریکی فرو می روند.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ«38»
و خورشید به(سوی)قرارگاه خود روان است،آن نظام تقدیر خداوند عزیز داناست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ«39»
و برای ماه نیز منزلگاه هایی معین کرده ایم،تا همچون شاخه کهنه ی خرما برگردد.
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ«40»
نه خورشید را سزاست که به ماه رسد و نه شب را سزد که بر روز پیشی گیرد هر کدام در سپهر و مدار معینی شناورند.
نکته ها:
«عرجون»به آن قسمت از خوشه ی خرما گفته می شود که به درخت وصل است و پس از گذشت زمان به شکل قوس در می آید.
از آین آیات برهان نظم استفاده می شود که یکی از برهان های اثبات وجود خداوند است.
توجّه دادن مردم به حرکت خورشید و ماه و پیدایش شب و روز،تغییراتی که در ماه دیده می شود،شناور بودن کرات در آسمان،مدار کرات،عدم اصطکاک کرات و اندازه گیری های دقیق،عالمانه و حکیمانه،نشانه ی توجّه اسلام به علم هیئت و ایجاد بستری مناسب برای تحقیقات دانشمندان در طول تاریخ بوده است.
پیام ها:
1- شب،از نشانه های قدرت و حکمت الهی است. «آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ»
2- یک برنامه ثابت در طول تاریخ،آن هم بدون خلل نشانه ی وجود حسابگری حکیم و علیم است. «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»
3- پیدایش شب و روز تصادفی نیست،کار خداست. «نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ»
4- مدار حرکت خورشید و ماه طوری طراحی شده که هرگز به یکدیگر برخورد نمی کنند و در ایجاد شب و روز خللی وارد نمی شود. «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ»
5-بر خلاف نظریه ثابت بودن خورشید،قرآن خورشید را دارای حرکت می داند،آن هم حرکت جهت دار. «تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها»
6- در نظم حاکم بر هستی احدی نمی تواند اخلال کند. تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ ...
7- تشبیهات قرآن کهنه شدنی نیست.حرکت ماه به حرکت خوشه خرما تشبیه شده است. «عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»
8-همه ی کرات در مدار خود در حرکتند. «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
9- حرکت کرات در مدار خود با سرعت است.( «یَسْبَحُونَ» یعنی شنای سریع)
وَ آیَهٌ لَهُمْ أَنّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ«41» وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ«42»
و نشانه ای(دیگر)برای آنان،آن است که ما فرزندانشان را در کشتی های پر از بار سوار کردیم.و برای آنان مرکب های دیگری مانند همان،(از قبیل اسب و شتر...)آفریدیم.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ«43»
و اگر بخواهیم آنان را غرق می کنیم،به گونه ای که نه فریادرسی برایشان باشد و نه(از دریا)نجات داده شوند.
إِلاّ رَحْمَهً مِنّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ«44»
مگر آنکه بار دیگر رحمت ما شامل حالشان شود و تا مدّتی(دیگر از زندگی)بر خوردار باشند.
نکته ها:
بهره گیری از کشتی ها و حیوانات،بارها در قرآن به عنوان نعمت های الهی مطرح شده است،ولی در این آیه به عنوان وسیله ای برای حمل فرزندان آمده تا انسان با عقل و عاطفه نعمت الهی را درک کند. «حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ»
همین امروز نیز اگر کشتی های نفت کش و حمل گندم و مواد غذایی در اقیانوس ها به حرکت در نیایند،زندگی بشر فلج می شود.علاوه برآنکه حمل و نقل از طریق دریا، ارزان ترین راه برای انتقال کالاهای حجیم وسنگین است.
پیام ها:
1- این خداوند است که آب را به گونه ای قرار داده که انسان می تواند با ساخت کشتی بر روی آن حرکت کند و این از نشانه های قدرت الهی است. وَ آیَهٌ ...
أَنّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ»
2- مَرکب و وسیله نقلیه که از ضروریّات زندگی بشر است،یک نعمت ویژه و نشانه ای از لطف و تدبیر الهی است. «خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ»
3- دست خدا در قهر و غضب باز است.به خود مغرور نشویم. «إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ»
4- اگر قهر خدا سرازیر شود احدی فریادرس نیست.پس نباید احساس امنیّت صد در صد داشته باشیم. «إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ»
5-هرگز نجات خود را در سایه ی عوامل مادّی نپنداریم. «رَحْمَهً مِنّا»
6- هر کس اجلی دارد و زندگی ما محدود است. «مَتاعاً إِلی حِینٍ»
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ«45»
و هرگاه به آنان گفته شود از(مجازات دنیا)که پیش روی شماست و از (مجازات آخرت)که به دنبال شماست پروا کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید(اعراض می کنند).
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ«46»
و هیچ نشانه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر آن که از آنها روی گردانند.
نکته ها:
در آیات قبل به نعمت های الهی اشاره شد که اگر دقّت کنند همه آنها نشانه ای از قدرت و حکمت و لطف اوست.در این آیات می فرماید:لجاجت آنان به قدری است که نه از نشانه ها درس می گیرند و نه به موعظه ها گوش می دهند که به آنها گفته می شود:از انجام کارهایی که عقوبت دنیا و عذاب آخرت را به دنبال دارد بپرهیزید،تا خداوند گذشته شما را ببخشد و شما را مورد لطف خود قرار دهد.
پیام ها:
1- با امر به معروف حجت را بر افراد تمام کنید. «قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا»
2- تقوا،رمز دریافت رحمت الهی است. اِتَّقُوا ... لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
3- برای اتمام حجّت،انواع استدلال ها را مطرح کنید. «آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ»
4- نشانه های خدا بسیار است،امّا پذیرش مردم اندک است. آیاتِ رَبِّهِمْ ... عَنْها مُعْرِضُونَ
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«47»
و هرگاه به آنان گفته شود:از آن چه خداوند روزی شما کرده بخشش کنید،کسانی که کفر ورزیدند به کسانی که ایمان آورده اند می گویند:آیا به کسانی غذا دهیم که اگر خداوند می خواست خودش به آنها غذا می داد؟ شما در گمراهی آشکاری هستید.
نکته ها:
افرادی که بینش صحیح ندارند یا می خواهند از زیر بار مسئولیّت شانه خالی کنند،تمام انحرافات و عملکرد زشت خود را به گردن دیگران می اندازند:
1.گاهی می گویند:مقصّر خداست،اگر او نمی خواست ما مشرک نبودیم: «لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا» ، «لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ»
2.گاهی می گویند:مقصّر جامعه است،اگر این بزرگان نبودند،ما مؤمن بودیم. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنِینَ»
3.گاهی می گویند:مقصّر نیاکان ما هستند. «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا»
در این آیه نیز می گویند:اگر لازم بود خدا خودش به فقرا روزی می داد.غافل از آن که خداوند مسئولیّت سیر کردن فقرا را به دوش اغنیا گذاشته است.
سؤال: چرا خداوند خود فقرا را رزق نمی دهد و به مردم دستور انفاق می دهد؟!
پاسخ: رشد انسان،در سایه ی گذشت و ایثار و سخاوت و نوع دوستی و دلسوزی و صرفه جویی و الفت و تعاون و محبّت و تفقّد است.اگر همه ی مردم از امکانات یکسان برخوردار باشند، نه زمینه ای برای بروز این کمالات باقی می ماند و نه بستری برای صبر و زهد و قناعت محرومان.
پیام ها:
1- توجّه به این که«آن چه داریم رزق الهی است نه ملک ما»بخشش را آسان می کند. «أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»
2- کفر،سبب خود داری از انفاق است. قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ
3- کافر،رازق بودن خدا را مسخره می کند. «لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ»
4- انفاق،نشانه ایمان است.(زیرا ترک انفاق از ویژگی های کفّار شمرده شده است). قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ ...
5-کار انسان به جائی می رسد که کفر و بخل را راه درست و ایمان و انفاق را انحراف می شمرد. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«48»
(کفّار)می گویند:اگر راست می گوئید،این وعده(قیامت)چه وقت فرا می رسد؟
ما یَنْظُرُونَ إِلاّ صَیْحَهً واحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ«49»
آنان جز یک صیحه(مرگبار)را انتظار نمی کشند که آنان را فرا خواهد گرفت،در حالی که به مخاصمه و جدال سرگرمند.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ«50»
پس در آن حال،نه توان وصیّتی دارند و نه می توانند به سوی خانواده هایشان باز گردند.
پیام ها:
1- کفّار،دلیلی بر انکار قیامت ندارند و تنها با طرح این سؤال که قیامت چه زمانی است،آن را به استهزا می گیرند. «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»
2- معیّن نبودن زمان امری،دلیل بر واقع نشدن آن نیست. «مَتی هذَا الْوَعْدُ»
3- قیامت،وعده الهی است. «هذَا الْوَعْدُ»
4- کفّار،انبیا و مؤمنان را دروغگو می پندارند. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»
5-قیامت خبر نمی کند،این همه غفلت و استهزا چرا؟ «صَیْحَهً واحِدَهً»
6- قیامت که بیاید،نه زبان تاب سخن دارد و نه پا توان فرار. فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ لا ... یَرْجِعُونَ
7- برپایی قیامت پس از یک صیحه مرگبار است. «صَیْحَهً واحِدَهً»
8-پایان دنیا و آغاز قیامت در حالی خواهد بود که مردم سرگرم جدال و کشمکش روزانه اند. «تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ»
9- وابستگی ها و دل بستگی ها در دنیا،کارساز است.با قیام قیامت،همه بندها گسسته می شود. «وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ»
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ«51»
و در صور دمیده شود،پس ناگاه آنان از گورها(برخاسته،)شتابان به سوی پروردگارشان می آیند.
قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ«52»
گویند:وای بر ما،چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ این همان است که خدای رحمان وعده داد و پیامبران راست گفتند.
إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ«53»
(آری،)جز یک بانگ نبود که ناگهان همگی نزد ما احضار شدند.
نکته ها:
در قرآن،دو بار دمیدن در صور مطرح شده است؛یکی برای انقراض دنیا و دیگری برای برپایی قیامت.
مراد از نفخ صور در این آیه،دمیده شدن در صور برای بار دوم و زنده شدن مردگان است.
«اجداث»جمع«جدث»به معنای قبر است. «یَنْسِلُونَ» از«نسلان»به معنای رفتن با سرعت و کلمه«مرقد»اسم مکان از«رقاد»به معنای محلّ استراحت و مراد از آن در اینجا قبر است.
امام باقر علیه السلام می فرماید:جمله «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» ،کلام فرشتگان به اهل قیامت است.
پیام ها:
1- آغاز قیامت با صوتی است که از دمیده شدن در صور شنیده می شود. «نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ»
2- معاد جسمانی است و بدن ها از همین قبرها خارج می شوند. مِنَ الْأَجْداثِ ...
یَنْسِلُونَ ... بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا
3- زنده شدن انسان ها در قیامت بسیار سریع و با آسانی خواهد بود. نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ ...
4- حرکت شتابان،نشانه ی اضطراب و هیجان مردم در قیامت است. «یَنْسِلُونَ»
5-قیامت،روز حسرت کفّار است. «یا وَیْلَنا»
6- قیامت،صحنه ی بیداری و اقرار و اعتراف است. «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»
7- برپایی قیامت و حسابرسی،لازمه رحمان بودن خداست. «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ»
8- در قیامت همه مردم در یک جا حاضر می شوند. «جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ»
9- حضور در قیامت با اختیار نیست. «مُحْضَرُونَ»
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«54»
پس در چنین روزی بر هیچ کس ستمی نمی شود،و جز آن چه عمل کردید جزایی داده نمی شوید.
نکته ها:
این آیه بیانگر تجسّم عمل در قیامت است،زیرا می فرماید:جزای شما چیزی نیست جز عمل خود شما. «ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» امّا اگر می فرمود:«بما کنتم تعملون»بدین معنا بود که به خاطر اعمالی که انجام داده اید،کیفر یا پاداش داده می شوید.
پیام ها:
1- خداوند عادل است و قیامت روز ظهور و جلوه ی عدل الهی است. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ» (سخت ترین عذاب ها نیز عادلانه است). «لا تُظْلَمُ نَفْسٌ»
2- کیفر و پاداش در قیامت،بر اساس عملکرد ما در دنیاست. «ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ«55»
بی شک اهل بهشت در آن روز به خوشی مشغولند.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ«56»
آنان و همسرانشان در زیر سایه ها بر تخت های زینتی تکیه می زنند.
لَهُمْ فِیها فاکِهَهٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ«57» سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ«58»
در آن جا(هر گونه)میوه برای آنان مهیّا است و هر آن چه بخواهند برایشان موجود است.سلام،سخن پروردگار مهربان به آنان است.
نکته ها:
«شُغُلٍ» به معنای امری است که انسان را به خود مشغول کند. «فاکِهُونَ» از«فکاهه»به معنای سخن مسرّت آمیز است.
«ارائک»جمع«اریکه»به معنای تخت مزیّن در حجله عروس است.
در بهشت از هر سو سلام است؛
خداوند به آنان سلام می کند: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»
فرشتگان سلام می کنند: «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»
اهل بهشت نیز به یکدیگر سلام می کنند. «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»
پیام ها:
1- در بهشت،بیکار نیست. «فِی شُغُلٍ» ( «شُغُلٍ» که با تنوین و به اصطلاح نکره آمده به معنای مشغله ای است که کنه و عمق آن ناشناخته و وصف ناپذیر است.)
2- در بهشت،غم و اندوه نیست. «فاکِهُونَ»
3- در بهشت،زندگی بدون مرگ،سلامتی بی مرض،جوانی بی پیری،عزّت بی ذلّت،نعمت بی محنت،بقا بی فنا،خشنودی بی خشم و انس بی وحشت است. «فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ»
4- در بهشت،تنهایی نیست. «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ»
5-مسکن بهشتی آرامش بخش است. «فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ»
6- نشستن بر تخت و صندلی،به نشستن روی زمین برتری دارد. «عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ»
7- در بهشت بهترین تغذیه است. «لَهُمْ فِیها فاکِهَهٌ» (فاکهه به صورت نکره آمده تا علامت آن باشد که با میوه های آن چنانی پذیرایی می شوند).
8-در بهشت محدودیّت نیست. «وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ» ( «یَدَّعُونَ» به معنای آن است که هر چه می خواهی بخواه و تمنّا کن.)
9- معاد جسمانی است.(کلمات میوه و همسر و تخت نشانه ی آن است که در قیامت با همین جسم زندگی خواهیم کرد).
10- در بهشت رضا و سلامی با عظمت از خدا دریافت می شود. سَلامٌ قَوْلاً ...
11- دریافت سلام الهی،آرزو و خواسته بهشتیان است. وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ سَلامٌ ...
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ«59»
و(گفته می شود)ای گناهکاران و مجرمین! امروز(از نیکوکاران)جدا شوید.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ«60» وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ«61»
ای فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او برای شما دشمنی آشکار است.و تنها مرا بپرستید،که راه مستقیم همین است.
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ«62»
امّا شیطان گروه زیادی از شما را گمراه کرد،پس چرا تعقّل نمی کردید؟
نکته ها:
جدایی گناهکاران از نیکوکاران طبق قانون عدل الهی است،که فرمود:مؤمن و کافر یکسان نیستند: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»شاید هم مراد از جدا شدن، جدایی مجرمین از یکدیگر و تنها شدن و به درد فراق گرفتار شدن باشد،همچون زندان انفرادی در دنیا که مجرمان را از یکدیگر جدا می کند.
«جِبِلاًّ کَثِیراً» به جمعیّت زیادی گفته می شود که همچون کوه عظمت داشته باشد
مراد از عبادت شیطان،اطاعت شیطان است،چنانکه در حدیث می خوانیم:«من اطاع رجلا فی معصیه فقد عبده» هر کس در گناه از کسی اطاعت کند،بندگی او را کرده است.
پیام ها:
1- قیامت روز فیصله و جدایی است. «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ»
2- خداوند(از طریق انبیا،عقل و فطرت)از انسان پیمان گرفته است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ»
3- شیطان پدر شما را فریب داد و شما فرزندان کسی هستید که اطاعت شیطان کرد. یا بَنِی آدَمَ ... لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ
4- انسان،از دو حال خارج نیست،یا بنده خداست یا بنده شیطان. لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ ... اُعْبُدُونِی
5-دشمن بودن شیطان آشکار است.(فکری که سنگ و چوب را به جای خدا برای انسان جلوه می دهد در انحراف آن هیچ گونه ابهامی نیست.) «عَدُوٌّ مُبِینٌ»
6- راه مستقیم که هر شبانه روز در نماز از خدا می خواهیم،همان اطاعت از او و عبادت اوست. «اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
7- از سرنوشت فریب خوردگان عبرت بگیرید. أَضَلَّ ... جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ
8-اندیشه در سرنوشت تلخ قربانیان فریب شیطان،راه نجات از وسوسه ها و دام های اوست. «أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ»
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ«63»
این همان جهنّمی است که به شما وعده داده می شد.
اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ«64»
امروز وارد آن شوید و به خاطر کفری که داشتید،به آتش آن بسوزید.
نکته ها:
«اصْلَوْهَا» از«صلی»به معنای آتش افروختن و در آتش وارد گشتن وملازم آن بودن است.
پیام ها:
1- خداوند بارها وعده جهنّم داد،ولی کافران باور نکردند. «تُوعَدُونَ - تَکْفُرُونَ»
2- خداوند بر دوزخیان اتمام حجت نموده و پیوسته خطر دوزخ را به آنان ابلاغ کرده است. «کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»
3- ورود کفّار به دوزخ با تحقیر همراه است.(فرمان «اصْلَوْهَا» برای تحقیر و اهانت است.)
4- کفّار و دوزخیان هرگز از آتش جدا نخواهند شد. «اصْلَوْهَا الْیَوْمَ»
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ«65»
امروز بر دهانشان مُهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به آن چه کسب کرده اند گواهی می دهند.
نکته ها:
ذکر نام دست و پا از باب نمونه است،زیرا در آیات دیگر می خوانیم که گوش و چشم و دل نیز مورد سؤال قرار می گیرند و حتّی پوست گواهی می دهد. به هر حال هر عضوی به آن چه عمل کرده گواهی می دهد.
پیام ها:
1- خداوند،سبب سوز و سبب ساز است.دهانی را که وسیله سخن گفتن است می بندد و دست و پا را وسیله ی سخن گفتن قرار می دهد. نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ ... أَرْجُلُهُمْ
2- معاد،جسمانی است. «تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ»
3- در قیامت اعضای بدن،تابع اراده انسان نیست. «تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»
4- قوی ترین گواه در دادگاه،اقرار و اعتراف عامل جرم است. «تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»
5-اعضای بدن دارای نوعی درک و شعورند که می توانند در قیامت شهادت دهند. «تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبْصِرُونَ«66»
و اگر بخواهیم فروغ دیدگانشان را محو می کنیم،پس آنگاه که در راه سبقت می گیرند،چگونه خواهند دید؟
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ«67»
و اگر بخواهیم آنان را در جای خود مسخ می کنیم(و به مجسّمه هایی بی روح مبدّل می سازیم،)به گونه ای که نه بتوانند به راه خود ادامه دهند و نه بر گردند.
نکته ها:
اگر این دو را ادامه آیات قبل در مورد عذاب کفّار در قیامت بدانیم،بیانگر ناتوانی کفّار در جستجوی راه بهشت و حیرت و سرگردانی آنها در صحرای محشر است.امّا اکثر مفسّران این دو را مربوط به کیفر دنیوی کفّار دانسته و آن را نوعی تهدید در از دست دادن قوّه بینایی و یافتن راه خانه و کسب و کار دانسته اند.
پیام ها:
1- فکر نکنید آن چه دارید باید داشته باشید یا جاودانه خواهید داشت،از قهر و غضب الهی و تغییر نعمت ها غافل نباشید. «لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا»
2- علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.قبل از نزول عذاب باید از لجاجت دست برداشت. لَوْ نَشاءُ ... لَوْ نَشاءُ ...
3- هر مکانی می تواند ظرف قهر خدا باشد. «عَلی مَکانَتِهِمْ»
4- قهر خدا که آمد احدی توان تحمّل ندارد. فَمَا اسْتَطاعُوا ...
5-سنّت خداوند،آزاد گذاشتن انسان ها است تا از راه دیدن و شنیدن حقایق ایمان بیاورند،نه آنکه از طریق قهر و اجبار و فشار ایمان آورند. «لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ» (حرف «لَوْ» نشانه آن است که سنّت خداوند،مسخ و زمین گیر کردن مردم نیست.)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ«68»
و هر که را طول عمر دهیم،او را در آفرینش واژگونه می کنیم.(حافظه اش به فراموشی سپرده می شود،قدرتش به ضعف می گراید و قامتش خم می گردد)آیا تعقّل نمی کنند؟
نکته ها:
در آیات قبل خداوند فرمود:اگر بخواهیم چشم را نابینا و قیافه ها را دگرگون می کنیم؛این آیه نمونه ای از این دگرگونی را در مورد سالمندان بیان می کند.
«نُنَکِّسْهُ» از«تنکیس»به معنای واژگون کردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت کودکی است.علمش به جهل و فراموشی تبدیل می شود،قدرتش رو به ضعف می رود و سعه ی صدرش به زود رنجی می رسد،حسّاسیتش زیاد و اشکش روان می شود.
پیام ها:
1- عمر به دست خداست. «نُعَمِّرْهُ»
2- سنّت خداوند بر آن است که پیری همراه با شکستگی باشد. «نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ» گرچه آثار عمر طولانی به دست خداست.آن جا که خداوند اراده کند،افرادی مثل نوح و مهدی علیهما السلام عمر طولانی می کنند و شکسته هم نمی شوند.
4- انسان هم باید به فکر از دست رفتن نعمت ها باشد. «لَطَمَسْنا ،مسخنا»و هم به فکر ضعیف شدن آنها. «نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ»
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ«69»
و ما به او(پیامبر)شعر نیاموختیم و سزاوار او نیز نیست،آن(چه به او آموختیم)جز مایه ی ذکر و قرآن روشن نیست.
نکته ها:
یکی از تهمت هایی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می زدند،علاوه بر ساحر و مجنون و کاهن بودن، تهمت شاعر بودن بود،در حالی که:
شعر بر خاسته از تخیل است،بر خلاف وحی.
شعر بر خاسته از عواطف و احساسات است،بر خلاف وحی.
شعر آمیخته با اغراق است،بر خلاف وحی.
گرچه قرآن دارای جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است،امّا عنصر اصلی شعر که تخیّل است،در قرآن راهی ندارد.
قرآن،جز ذکر نیست. «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ» ذکر قدرت و قهر خدا،یاد الطاف و نعمت های او،یاد عفو و مغفرت او،یاد سنّت ها و قوانین او،یاد انبیا و اوصیا و اولیای او،یادی از تاریخ های پر عبرت،یادی از عوامل عزّت و سقوط امّت ها،یادی از نیکوکاران و هدایت شدگان،یادی از تبه کاران و کافران و فاسقان و مجرمان و ستمگران و عاقبت آنان،یادی از اخلاص ها، ایثارها،شجاعت ها،انفاق ها،صبرها و پایان نیک آن،یادی از قتل ها،شکنجه ها،اذیّت ها، تهمت ها،تحقیرها،حقّ کشی ها و به استضعاف کشیدن ها و عاقبت شوم مستکبران،یادی از اوامر و نواهی و مواعظ و حکمت ها،یادی از آفریده های آسمانی و زمینی و دریایی،یادی از آینده تاریخ و پیروزی حکومت حقّ و پر شدن جهان از عدل و داد و محکومیّت ظلم و ستم، یادی از برزخ و معاد و حوادث قبل از قیامت و چگونگی صحنه های قیامت و خطرات دوزخ و نعمت های بهشتی.
آری،تمام قرآن به نحوی تذکّر و یادآوری است. «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ»
پیام ها:
1- در قرآن،سخن از نفی ارزش شعر نیست،بلکه سخن از نفی شعر از پیامبر است. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
2- خداوند از تهمت به انبیا دفاع می کند. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
3- ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضرری نمی زند. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
4- رشدهای نابجا و فضاهای فرهنگی غلط شما را متزلزل نکند.(در زمان پیامبر مسأله شعر جایگاهی بیش از متعارف داشت و شعر و شاعری در رأس امور بود.این آیه ابّهت آن را شکست.) «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
5-طبع شعر از سوی خداوند است. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
6- معلّم،پیامبر خداست. «عَلَّمْناهُ»
7- هر علمی برای هر کس سزاوار نیست. «وَ ما یَنْبَغِی لَهُ»
8-تا از تخیّلات و موهومات شاعرانه تخلیه نشویم،روح ما ظرف معارف الهی قرار نمی گیرد. وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ... إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ
9- قرآن،مایه ی تذکّر و یادآوری است. «إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ»
10- قرآن،کلامی روشن و قابل فهم و استدلال است. «قُرْآنٌ مُبِینٌ»
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ«70»
(این قرآن برای آن است که)تا هر کس زنده(دل)است،هشدارش دهد و (حجّت را بر کافران تمام کند)و گفتار خدا درباره آنان محقّق گردد.
نکته ها:
حیات چند نوع است:
1.حیات نباتی. «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» خداوند زمین را(با رویاندن گیاهان)زنده می کند.
2.حیات حیوانی. «کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ» شما مرده بودید پس او شما را زنده کرد.
3.حیات فکری. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» پیامبر شما را به چیزی دعوت می کند که(دل های مرده)شما را زنده می کند.
4.حیات اجتماعی. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ» حیات(سیاسی و اجتماعی شما که در سایه امنیّت بدست می آید)در قصاص و انتقام به حقّ است.
5.حیات قلبی و روحی. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» (آیه مورد بحث)قرآن افرادی را که دارای دل های زنده و روح های پاک و آماده اند هشدار می دهد.
آری،مؤمنان انسان های زنده دل و برخوردار از حیات واقعی و معقول و کافران همچون مردگان محروم از حیات واقعی هستند.
بر اساس روایات،منظور از «حَیًّا» انسان عاقل است.
مسئله قهر حتمی خداوند بر کافران که در این آیه با جمله «یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ» آمده، در سوره ی زمر آیه ی 71 نیز مطرح است: «وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ»
هشدارهای قرآن از سرچشمه علم الهی است.هشدارهای قرآن متنوّع،معروف و حکیمانه است.هشدارهای قرآن همراه با بشارت و شیوه های ابتکاری است.هشدارهای قرآن همراه با نمونه های عینی در زمین و زمان است.
انذار دهنده در این آیه، «لِیُنْذِرَ» هم می تواند قرآن باشد،هم می تواند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد که در آیه قبل مطرح بود.
پیام ها:
1- هشدارهای قرآن،مایه ی تذکّر و تنبّه است. إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ ... لِیُنْذِرَ
2- نشانه ی زنده دلی،پذیرش هشدارهای قرآن است. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»
3- هدایت پذیری از قرآن،در انحصار قوم و نژاد خاصّی نیست. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»
4- هدف از وحی و بعثت انبیا بیداری و هوشیاری زنده دلان و اتمام حجت با مرده دلان است. «وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»
5-در سنگدلان حتّی کلام خداوند اثر ندارد. «مَنْ کانَ حَیًّا»
6- کفّار و کسانی که حقّ را نپذیرند مردگانی بیش نیستند.(در برابر «مَنْ کانَ حَیًّا» ، «الْکافِرِینَ» آمده است.
7- وعده قهر الهی برای کافران،کلام قطعی خداست. «یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ«71»
آیا ندیدند که ما از آن چه با قدرت خود به عمل آوردیم برای آنان چهارپایانی آفریدیم که آنان مالک آن هستند؟
پیام ها:
1- انسان می تواند برای شناخت قدرت خدا،از توجّه به موجوداتی که در دسترس اوست کمک بگیرد. أَ وَ لَمْ یَرَوْا ...
2- آفرینش چهارپایان(همچون گاو و گوسفند و شتر و...)برای انسان است.
«خَلَقْنا لَهُمْ»
3- در تولید گیاهان و میوه ها،انسان نقشی داشت، «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» ولی در آفرینش چهارپایان انسان نقشی ندارد. «عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً»
4- آفرینش خداوند ابتکاری است نه تقلیدی. «عَمِلَتْ أَیْدِینا»
5-از خورشید و گیاه و دریا غیر انسان نیز بهره مند می شود ولی از چهارپایان تنها انسان استفاده می کند. خَلَقْنا لَهُمْ ... فَهُمْ لَها مالِکُونَ
6- از نشانه های لطف خداوند همین بس که انسان در پیدایش حیوانات نقشی ندارد،ولی به راحتی مالک آنها می شود. أَیْدِینا ... فَهُمْ لَها مالِکُونَ
7- اصل مالکیّت،مورد قبول اسلام است. «فَهُمْ لَها مالِکُونَ»
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ«72»
و چهارپایان را برای آنان رام کردیم،از برخی سواری می گیرند و از برخی تغذیه می کنند.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ«73»
و در آنها بهره های دیگری نیز(از قبیل پشم و کرک)و نوشیدنی ها برای مردم است.پس چرا(با این حال)سپاس نمی گزارند؟!
پیام ها:
1- اگر گاو و گوسفند وحشی بودند،دنیای لبنیات با همه ی منافعی که دارد به روی انسان بسته می شد. ذَلَّلْناها لَهُمْ ... وَ مِنْها یَأْکُلُونَ
2- اگر همه ی حیوانات وحشی بودند،بسیاری از سفرها انجام نمی گرفت.
«ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ»
3- هم زمین رام و ذلول است،و «الْأَرْضَ ذَلُولاً» و هم حیوانات، «ذَلَّلْناها» امّا انسان که به هر دو محتاج است،طاغی است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی»
4- هر چیزی برای هدفی آفریده شده است. «فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ»
5-خام خواری مورد مدح اسلام نیست و در مورد مصرف گوشت سفارش شده است. «وَ مِنْها یَأْکُلُونَ»
6- شیر،نعمت ویژه ای است که باید برای آن شکر کرد.(با این که شیر جزو منافع حیوانات است،ولی نام آن به خصوص برده شده «مَشارِبُ» تا نشانه ویژگی آن باشد. «وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ»
7- شکر باید بر اساس فهم و معرفت باشد. أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... أَ فَلا یَشْکُرُونَ
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ«74»
و به جای خداوند(یگانه)خدایانی را(به پرستش)گرفتند،به این امید که یاری شوند.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ«75»
(در حالی که آن)خدایان،توان یاری آنان را ندارند و اینها(در قیامت)به عنوان لشگر بت ها احضار می شوند.
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ«76»
پس سخنان مشرکان تو را محزون نکند،ما آن چه را پنهان می دارند و آن چه را آشکار می کنند می دانیم.
نکته ها:
لباس انسان از حیوانات است.از پشم،صنعت قالی و پتو و کارخانجات نساجی به راه می افتد.کفش انسان از پوست حیوانات است.برای استفاده از پوست حیوانات کارخانجات چرم سازی به راه می افتد و کیف و کفش و کلاه و...تولید می شود.غذای انسان از شیر و گوشت حیوانات است. «وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ»
نقش حیوانات در کشاورزی بسیار مهم است.از قبیل:شخم زدن،آب کشی،کود طبیعی، مصرف علف های هرز،حمل بار و محصولات و کوبیدن خرمن از منافع حیوانات برای بشر است. «فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ»
پیام ها:
1- شرک و بت پرستی،کفران نعمت های الهی است. «أَ فَلا یَشْکُرُونَ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً»
2- انگیزه ی بت پرستان،بر اساس خیال ها و موهومات است. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»
3- در گفتگو با منحرفین،سرچشمه ی عقاید آنان را نشانه بگیرید. «لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ»
4- کیفر کسی که به جای مطالعه در نعمت ها و شکر الهی به سراغ بت ها برود، احضار برای ورود به دوزخ است. «مُحْضَرُونَ»
5-انبیا نیز به تقویت روحیه نیاز دارند و خداوند به آنان دلداری می دهد. «فَلا یَحْزُنْکَ»
6- هر کس هدف بلند دارد مورد انواع تهاجم قرار می گیرد. «فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ»
7- توجّه به علم و آگاهی خداوند،بهترین وسیله آرامش برای مؤمن و تهدید برای منحرف است. «نَعْلَمُ»
8-دشمنان در پنهان و آشکار توطئه ها می کنند. «یُسِرُّونَ ، یُعْلِنُونَ»
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ«77»
آیا انسان ندید(و نیاندیشید)که ما او را از نطفه ای(بی مقدار)آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویی آشکار شده است.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ«78»
و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛گفت:چه کسی این استخوان ها را در حالی که پوسیده است زنده خواهد کرد؟
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ«79»
(به او)بگو:همان کسی که بار اول آن را آفرید،(بار دیگر)آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفریده ای آگاه است.
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ«80»
(اوست)آن که برای شما از درخت سبز،آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش می افروزید.
نکته ها:
یکی از مشرکان،قطعه استخوان پوسیده ای را در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کرد و بر زمین ریخت و گفت:چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد.
مقصود از درخت در این آیه،دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عرب ها با زدن یکی به دیگری جرقه تولید می کردند،درست مانند کبریت های امروزی.
تهیه آتش از درخت سبز،مثالی است که عوام می فهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژی در درخت،راه علمی آن را به دست می آورند. «مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً»
پیام ها:
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد،هرگز گردنکشی نمی کند. «أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ»
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه،ایمان به معاد را در انسان تقویت می کند. «مِنْ نُطْفَهٍ»
3- بدتر از اصل خصومت،آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خَصِیمٌ مُبِینٌ»
4- ستیزه جوئی انسان با خدا،دور از انتظار و شگفت آور است. «فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ» (کلمه«اذا»برای کار غیر منتظره به کار می رود.)
5-نقل و بیان افکار باطل برای پاسخگوئی به آن مانعی ندارد. «ضَرَبَ لَنا مَثَلاً»
6- ریشه ی بسیاری از اشکالات در مورد قدرت خداوند،توجّه نکردن به نمونه های مشابه و فراموش کردن سوابق است. «وَ نَسِیَ خَلْقَهُ»
7- منکران معاد برهان ندارند،هر چه هست استبعاد است. «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ ؟»
8-آزادی در اسلام به قدری است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمانان با صراحت حرف خود را می زنند. «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ»
9- سؤال مانعی ندارد،آن چه بد است انگیزه های لجوجانه و مغرورانه است. «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ»
10- ریشه ی بعضی از اشکالات عقیدتی،مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ»
11- شبهات عقیدتی باید پاسخ داده شود،گرچه القای شبهه از یک نفر باشد.
قالَ ... قُلْ
12- معاد جسمانی است. «یُحْیِ الْعِظامَ»
13- معاد به دو چیز نیاز دارد:یکی قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسان ها و دیگری علم او به عملکرد مردم.این آیه به هر دو اشاره می کند؛ «أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ» نشانه ی قدرت او و «هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» نشانه ی علم اوست.
14- خداوند جمع میان اضداد می کند،آب و آتش که با یکدیگر سازگاری ندارند. «مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً»
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلِیمُ«81»
آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفرید،توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آری،(می تواند)و او آفریدگار بسیار داناست.
نکته ها:
انسان مرکّب از جسم و روح است؛جسم انسان با مرگ متلاشی می شود و در حال حیات نیز دائماً در حال تغییر است،ولی روح و شخصیّت انسان ثابت است.در قیامت روح انسان همان روح دنیوی است،ولی جسم انسان در قالبی مشابه قالب جسم دنیوی او می باشد.
«یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ»
پیام ها:
1- گاهی باید سؤال را با سؤال جواب داد. مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ ... أَ وَ لَیْسَ الَّذِی ...
2- سؤال راهی است برای بیدار کردن وجدان ها. أَ وَ لَیْسَ الَّذِی ...
3- در گفتگو با منکران،از مسائل کوچک آغاز کنیم تا به مسایل بزرگ برسیم.
(مثال اول نطفه بود،مثال بعد درخت سبز و مثال سوم آفرینش آسمان ها.) «خَلَقَ السَّماواتِ»
4- چون که صد آمد نود هم پیش ماست.کسی که آسمان ها و زمین را آفرید می تواند انسان ها را هم می آفریند. خَلَقَ السَّماواتِ ... بِقادِرٍ
5-کار او خلق کردن است،چه در دنیا و چه در قیامت. «هُوَ الْخَلاّقُ»
6- دلیل معاد،علاوه بر حکمت و عدالت الهی،داشتن قدرت و علم او بر اعمال انسان هاست. «هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلِیمُ»
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ«82»
چون چیزی را اراده کند،فرمانش این است که بگوید:«باش»پس بی درنگ موجود می شود.
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ«83»
پس منزّه است کسی که حاکمیّت و مالکیّت همه چیزی به دست اوست و به سوی او باز گردانده می شوید.
نکته ها:
از آن جا که ایمان به معاد باید بسیار جدی و قوی باشد،هر گونه شبهه زدایی از آن باید طوری انجام گیرد که ذره ای خلل در ذهن باقی نماند.خداوند در پاسخ کسی که استخوان پوسیده ای را خورد کرد و به زمین ریخت،چندین جواب داد که آخرین آن این آیه است. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا ...
تحقّق فرمان و اراده ی الهی زمان نمی خواهد،به اصطلاح مثل یک چشم به هم زدن است. «وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»
خداوند حتّی نیاز به گفتن کلمه «کُنْ» ندارد،زیرا این خود نیاز است و در شأن او نیست، بنابراین مراد از کلمه «کُنْ» همان اراده و حکم اوست.به فرموده ی حضرت علی علیه السلام«لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع»
پیام ها:
1- برای خداوند،آفرینش همه اشیا یکسان است. «إِذا أَرادَ شَیْئاً»
2- خداوند در آفرینش هستی،نه وسیله می خواهد نه کمک و نه کسی که موانع را بر طرف کند. «کُنْ فَیَکُونُ»
3- میان اراده ی خدا و انجام کار فاصله ای نیست. «کُنْ فَیَکُونُ»
4- چگونه خدا را در برپایی قیامت عاجز می دانید؟ او از هر عجز و ناتوانی منزّه است. «فَسُبْحانَ الَّذِی»
5- هم سرچشمه ی هستی به دست اوست و هم بازگشت همه چیز به سوی اوست. «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
«و الحمد للّه ربّ العالمین»