آيه و ترجمه


كلا إ ذا بلغت التراقى(26)
و قيل من راق(27)
و ظن أ نه الفراق(28)
و التفت الساق بالساق(29)
إ لى ربك يومئذ المساق(30)

 


ترجمه :

26 - چنين نيست ، او هرگز ايمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش رسد.
27 - و گفته شود: آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد؟!
28 - و يقين به فراق از دنيا پيدا كند.
29 - و ساق پاها (از شدت جان دادن ) به هم مى پيچيد.
30 - (آرى ) در آن روز مسير همه به سوى (دادگاه ) پروردگارت خواهد بود.
تفسير:
در ادامه بحثهاى مربوط به جهان ديگر و سرنوشت مؤ منان و كافران ، در اين آيات سخن از لحظه دردناك مرگ است كه دريچه اى است به سوى جهان ديگر.
مى فرمايد: (چنين نيست ، او هرگز ايمان نمى آورد تا زمانى كه جان
به گلوگاهش برسد) (كلا اذا بلغت التراقى ).
آن روز اسـت كـه چـشـم بـرزخـى او باز مى شود، حجابها كنار مى رود، نشانه هاى عذاب و كيفر را مى بيند، و به اعمال خود واقف مى شود، و در آن لحظه ايمان مى آورد، ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود.
(تـراقـى ) جـمـع (تـرقـوه ) بـه مـعـنـى اسـتخوانهائى است كه گرداگرد گلو را گـرفـتـه اسـت ، و رسـيـدن جـان بـه گـلوگاه ، كنايه از آخرين لحظات عمر است ، زيرا هنگامى كه روح از بدن بيرون مى رود، اعضائى كه فاصله بيشترى از قلب دارند (مانند دست و پاها) زودتر از كار مى افتند، گوئى روح تدريجا خود را از بدن بر مى چيند تا به گلوگاه برسد.
در ايـن هـنـگـام اطـرافـيـان او سـراسـيـمـه و دسـتـپـاچـه بـه دنبال راه نجاتى مى گردند (و گفته مى شود، آيا كسى هست كه بيايد و اين بيمار را از مرگ نجات دهد) (و قيل من راق ).
ايـن سـخـن را از روى عـجـز و ياءس و بيچارگى مى گويند، در حالى كه مى دانند كار از كار گذشته است ، و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست .
(راق ) از مـاده (رقـى ) (بـر وزن نـهـى ) و (رقـيـه ) (بـر وزن خفيه ) به معنى (بالا رفتن ) است ، اين واژه (رقيه ) به اوراد و دعاهائى كه موجب نجات مريض مى شود اطـلاق گـرديـده ، بـه خود طبيب از آنجا كه بيمار را رهائى مى بخشد و نجات مى دهد نيز (راقى ) گفته اند، بنابراين مفهوم آيه چنين است كه اطرافيان
مـريـض ، و گـاه خود او، از شدت ناراحتى صدا مى زند آيا طبيبى پيدا مى شود؟ آيا كسى هست كه دعائى بخواند و اين بيمار رهائى يابد؟
بعضى نيز گفته اند معناى آيه اين است كه چه كسى از فرشتگان روح او را قبض مى كند و بالا مى برد؟ آيا فرشتگان عذاب ، يا فرشتگان رحمت ؟!
و بعضى افزوده اند از آنجا كه فرشتگان الهى از گرفتن و بالا بردن روح چنين انسان بى ايمانى كراهت دارند ملك الموت مى گويد: كيست كه روح او را بگيرد و بالا برد؟
ولى تفسير اول از همه صحيحتر و مناسبتر است .
در آيـه بـعـد بـه يـاءس كـامـل مـحـتـضـر اشـاره كـرده ، مـى گـويـد: (در ايـن حال او از زندگى به طور مطلق ماءيوس شده ، و يقين به فراق و جدائى از دنيا پيدا مى كند) (و ظن انه الفراق ).
(و سـاق پـاهـا بـه هـم پـيـچـيده مى شود و لحظه مرگ فرا مى رسد) (و التفت الساق بالساق ).
ايـن بـه هـم پـيـچـيـدگى ، يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است ، يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و بر چيده شدن روح ، از آنها.
بـراى ايـن آيه تفسيرهاى ديگرى نيز نقل شده است ، از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : التفت الدنيا بالاخرة : (دنيا به آخرت پيچيده مى شود).
و در تفسير على بن ابراهيم نيز همين معنى آمده است .
از ابن عباس نيز نقل شده كه منظور (به هم پيچيدن شدت امر آخرت به امر دنيا است ).
بعضى نيز گفته اند: منظور به هم پيچيدن شدائد مرگ با شدائد قيامت است .
ظـاهـر ايـن اسـت كـه هـمـه ايـنـهـا بـه هـمـان مـعـنـى كـه از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نقل شده باز مى گردد.
ايـن تـفـسـيـر از ايـنـجـا گـرفته شده كه يكى از معانى (ساق ) در لغت عرب ، حادثه شديد و مصيبت و بلاى عظيم است .
و بعضى نيز گفته اند: منظور به هم پيچيدن ساق پاها در كفن است .
البته اين تفسيرها تضادى با هم ندارند، و مى تواند همه آنها در معنى آيه جمع باشد.
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث مـى فـرمـايد: (مسير همه خلايق در آن روز به سوى دادگاه پروردگار تو است ) (الى ربك يومئذ المساق ).
آرى هـمـه بـه سـوى او بـازمـى گـردنـد و در دادگـاه عدل او حاضر مى شوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت .
ايـن آيـه هـم تـاءكـيـدى بـر مـساءله معاد و رستاخيز عمومى بندگان است ، و هم مى تواند اشـاره اى بـه جـهـت گـيـرى حركت تكاملى خلايق به سوى ذات پاك او كه ذاتى است بى نهايت از هر جهت ، بوده باشد.
نكته :
لحظه دردناك مرگ
چنانكه مى دانيم قرآن بارها روى مساءله مرگ و مخصوصا لحظه جان دادن تكيه مى كند، و به انسانها هشدار مى دهد كه همگى چنين لحظه اى را در پيش دارند، گاه از آن به (سكرة الموت ) (مستى و گيجى حال مرگ ) تعبير كرده است .
و گاه تعبير به (غمرات الموت ) يعنى (شدائد مرگ ).
گاه تعبير به (رسيدن روح به حلقوم ) و گاه تعبير به (رسيدن روح به تراقى )، يعنى استخوانهاى اطراف گلوگاه نموده است (آيات مورد بحث )
از مجموع اينها به خوبى استفاده مى شود كه آن لحظه - بر خلاف آنچه بعضى از ماديين مـى گـويـنـد - لحـظـه سـخـت و دردنـاكـى اسـت ، چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه لحـظه انـتـقـال از ايـن جـهـان بـه جـهـان ديـگـر مـى بـاشـد، يـعـنـى هـمـانـگـونـه كـه انـتـقـال انـسـان از عـالم جـنـيـن بـه جـهـان دنـيـا تـواءم بـا درد و رنـج فـراوان اسـت ، انتقال به جهان ديگر نيز طبعا چنين خواهد بود.
ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه اين لحظه برراستين آسان مى گذرد، در حالى كـه بـراى افـراد بـى ايمان سخت دردناك است ، اين به خاطر آن است كه شوق به لقاى پروردگار و رحمت و نعمتهاى بى پايان او،
چـنـان گـروه اول را از خـود بـى خـود مـى كـنـد كـه دردهـاى لحـظـه انتقال را احساس نمى كنند.
در حـالى كـه گـروه دوم وحـشـت مـجـازات از يـكـسـو، و مـصـيـبت فراق از دنيائى كه به آن دل بـسـتـه بـودنـد از سـوى ديـگـر، دردهـاى لحـظـه انتقال از دنيا را براى آنها مضاعف مى كند.
در حـديـثـى از امـام عـلى بـن الحـسين (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه درباره مرگ از آنـحـضـرت سـؤ ال شـد فرمود مرگ براى مؤ من مانند كندن يك لباس چركين پرحشره ، و گـشودن غل و زنجيرهاى سنگين ، و تبديل آن به بهترين لباسها، و خشبوترين عطرها، و راهـوارتـريـن مركبها، و مرفه ترين منزلهاى است و نسبت به كافر مانند كندن يك لباس فـاخـر، و نـقـل مـكان از منزلها مرفه ، و تبديل آن به كثيف ترين و خشن ترين لباسها، و وحشتناكترين منزلها و عظيم ترين عذابها است .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه شخصى از حضرتش توصيف مـرگ را خواست امام فرمود: للمؤ من كاطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع التعب و الالم كله عنه ، و للكافر كلسع الافاعى و لدغ العقارب او اشد!: (نسبت به مؤ من همچون عطر بـسيار خشبوئى است كه آن را مى بويد و حالتى شبيه خواب به او دست مى دهد، و درد و رنـج بـه كـلى از او قطع مى شود! و نسبت به كافر مانند گزيدن افعيها و عقربها و يا شديدتر از آن است )!.
به هر حال مرگ ، دريچه عالم بقا است ، چنانكه در حديثى از على (عليه السلام ) آمده كه فرمود: لكل دار باب و باب دار الاخرة الموت : (هر خانه اى درى دارد
و در خانه آخرت ، مرگ است ).
آرى تـوجـه آن اثـر عـمـيـقـى در شكستن شهوات ، و پايان دادن به آرزوهاى دور و دراز، و زدودن زنگار غفلت از آئينه دل دارد، لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ذكر الموت يميت الشهوات فى النفس و يقلع منابت الغفلة ، و يقوى القلب بمواعد الله و يـرق الطـبع ، و يكسر اعلام الهوى ، و يطفى ء نار الحرص ، و يحقر الدنيا، و هو معنى ما قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فكر ساعة خير من عبادة سنة :

يـاد مـرگ شـهـوتـهـاى سـركـش را در درون آدمـى مـى مـيـرانـد، و ريـشـه هـاى غـفـلت را از دل بر مى كند، قلب را به وعده هاى الهى نيرو مى بخشد، و به طبع آدمى نرمى و لطافت مى دهد نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شكند، آتش حرص را خاموش مى كند. و دنيا را در نظر انسان كوچك مى كند، و اين است معنى سخنى كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : يك ساعت فكر كردن از يكسال عبادت بهتر است !.
البته منظور بيان يكى از مصداقهاى روشن تفكر است نه اينكه موضوع تفكر منحصر به آن بوده باشد.
در ايـن بـاره بـحـث ديـگـرى در جـلد 22 صـفـحـه 235 (ذيل آيه 19 سوره ق ) گذشت .
آيه و ترجمه


 


فلا صدق و لا صلى(31)
و لكن كذب و تولى(32)
ثم ذهب إ لى أ هله يتمطى(33)
أ ولى لك فأ ولى(34)
ثم أ ولى لك فأ ولى(35)
ايحسب الانسان أ ن يترك سدى(36)
الم يك نطفة من منى يمنى(37)
ثم كان علقة فخلق فسوى(38)
فجعل منه الزوجين الذكر و الا نثى(39)
اليس ذلك بقادر على ان يحى الموتى(40)

 


ترجمه :

31 - او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند
32 - بلكه تكذيب كرد، و روى گردان شد.
33 - سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبرانه قدم بر مى داشت .
34 - عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر!
35 - سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر!
36 - آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟
37 - آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟
38 - سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت ؟
39 - و از او دو زوج مذكر و مؤ نث آفريد.
40 - آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟!
تفسير:
خدائى كه انسان را از نطفه بى ارزش آفريد ...
در ادامـه بـحـثهاى مربوط به مرگ كه نخستين گام در سفر آخرت است و در آيات گذشته آمـده ، در آيـات مـورد بـحـث از خـالى بـودن دسـت كافران از توشه اين مسافرت سخن مى گويد.
نخست مى فرمايد: (اين انسان منكر معاد هرگز ايمان نياورد و آيات خدا را تصديق نكرد و براى او نماز نگذارد) (فلا صدق و لا صلى ).
(بلكه راه تكذيب را پيش گرفت و به فرمان خدا پشت كرد) (و لكن كذب و تولى ).
منظور از جمله فلا صدق عدم تصديق قيامت و حساب و جزا و آيات الهى
و تـوحـيـد و نـبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، ولى بعضى آن را اشاره به ترك انفاق و (صدقه ) از ناحيه كافران دانسته اند، به قرينه ذكر آن در كنار نماز.
ولى آيـه دوم بـه خـوبـى گـواهـى مـى دهـد كـه نـقـطـه مـقـابـل ايـن تـصـديـق ، تـكـذيـب اسـت ، بـنـابـرايـن تـفـسـيـر اول صحيحتر به نظر مى رسد.
در آيه بعد مى افزايد: (سپس او به سوى خانواده خود بازگشت ، در حالى كه متكبرانه راه مى رفت ) (ثم ذهب الى اهله يتمطى ).
او بـه گـمـان ايـنـكـه بـا بى اعتنائى و تكذيب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آيـات الهـى ، پـيـروزى مـهـمـى بـه دسـت آورده ، از بـاده غـرور سرمست بود، و به سراغ خـانواده خود مى آمد تا طبق معمول مسائل افتخارآميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتنش و حركت اعضاء پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بوده .
(يـتـمـطى ) از ماده (مطا) در اصل به معنى پشت است و (تمطى ) به معنى كشيدن پـشـت از روى بـى اعتنائى و غرور، و يا كسالت و بى حالى است ، و در اينجا منظور همان معنى اول است .
بعضى نيز آن را از ماده (مط) (بر وزن خط) به معنى كشيدن پا يا ساير اعضاى بدن بـه هـنـگـام اظـهـار بـى اعـتنائى يا كسالت مى دانند، ولى اشتقاق آن از (مطا) با ظاهر لفظ مناسبتر است .
به هر حال اين معنى شبيه چيزى است كه در آيه 31 سوره (مطففين )
آمـده اسـت : و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين : (هنگامى كه آنها به سوى خانواده هاى خود بازمى گردند از روى استهزا درباره مؤ منان سخن مى گويند).
سـپـس اينگونه افراد بى ايمان را مخاطب ساخته ، و به عنوان تهديد مى گويد: (عذاب الهى براى تو شايسته تر است ، شايسته تر)! (أ ولى لك فاولى ).
(باز هم عذاب الهى براى تو شايسته تر است شايسته تر)! (ثم أ ولى لك فاولى ).
تفسيرهاى متعدد ديگرى براى اين آيه نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه :
تهديدى است به آنها كه عذاب بر تو باد باز هم عذاب بر تو باد.
يا اين حالتى را كه دارى براى تو سزاوارتر است ، سزاوارتر.
يا سرزنش و مذمت براى تو بهتر است ، باز هم بهتر.
يا واى بر تو، باز هم واى بر تو.
يا خيرات دنيا از تو دور باد، و خيرات آخرت نيز دور باد.
يا شر و عذاب دامنگير تو باد، باز هم شر و عذاب دامنگيرت باد.
يا عذابى كه در ميدان بدر مشاهده مى كنى براى تو در اين دنيا شايسته تر است ، و عذاب قبر و قيامت نيز براى تو شايسته تر.
ولى نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كه غالب اين معانى به يك معنى كلى و جامع بر مى گردد كه تهديد به عذاب و مذمت و شر و عقاب را در بر مى گيرد اعم از عذاب دنيا، برزخ ، و قيامت .
در روايـات آمـده اسـت كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) دسـت ابـوجـهـل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت ) و فرمود: أ ولى لك فـاولى ثـم أ ولى لك فـاولى ابوجهل گفت : (مرا به چه چيز تهديد مى كنى ، نه تو مى توانى و نه پروردگارت مى تواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد ايـن سرزمين هستم ،)! اينجا بود كه همين جمله ها بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به صورت آيات قرآنى نازل شد.
سـپس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد كه يكى از طريق بيان هدف آفرينش و حـكـمـت خـداونـد اسـت و ديـگـرى از طـريـق بـيـان قـدرت او بـه اسـتـنـاد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين .
در مـرحـله اول مـى فـرمـايـد: (آيـا انـسـان گـمـان مـى كـنـد كه بيهوده و بى هدف رها مى شود)؟! (ايحسب الانسان ان يترك سدى ).
(سـدى ) (بـر وزن هـدى ) بـه مـعـنـى مـهـمـل و بيهوده و بى هدف است عرب مى گويد: (ابـل سـدى ) در مـورد شترى كه بدون ساربان رها شده و هر جا مى خواهد به چرا مى رود.
منظور از (انسان ) در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى باشد، آيه مـى گـويـد: او چـگـونـه باور مى كند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت ، و اينهمه شگفتيها براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد،؟ چگونه مى تواند باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى
انـسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد، چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن ، و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلولهاى بدن . حتى خطوط سر انگشتان انـسـان نـيـز حـكـمـتى دارد، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نيست ، و بيهوده و مهمل و بدون هيچگونه برنامه و امر و نهى و تكليف و مسؤ وليت آفريده شده است ؟
يك فرد عادى اگر مصنوع كوچكى بى هدف بسازد به او ايراد مى كنند، و نامش را از زمره انسانهاى عاقل حذف مى نمايند، چگونه خداوند حكيم على الاطلاق ممكن است چنين آفرينش بى هدفى داشته باشد؟!
و اگـر گـفـتـه شـود هـدف هـمـيـن زندگى چند روزه دنيا است ، همين خور و خواب تكرارى و آمـيخته با هزار گونه درد و رنج ، قطعا اين چيزى نيست كه بتواند آن آفرينش بزرگ را توجيه كند.
بنابراين نتيجه مى گيريم كه اين انسان براى هدف بزرگترى يعنى زندگى جاويدان در جوار قرب رحمت حق ، و تكامل بى وقفه و بى پايان ، آفريده شده است .
سـپـس به بيان دليل دوم پرداخته ، مى افزايد: (آيا انسان در آغاز نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته مى شود)؟! (الم يك نطفة من منى يمنى )
(سپس اين مرحله را پشت سر گذارد و به صورت خون بسته درآمد،
و خداوند او را آفرينش تازه اى بخشيد، و موزون ساخت ) (ثم كان علقة فخلق فسوى ).
بـاز در ايـن مـرحـله مـتـوقـف نـمـانـد خـداونـد از هـمـيـن نـطـفـه دو جـفـت مـرد و زن را آفـريـد (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى ).
آيـا كـسـى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مى بـخـشـد، و لبـاس تـازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند، و چهره نوينى به او مى دهـد، تـا سـرانـجـام انـسان مذكر يا مؤ نث كاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد آيا چنين كسى قادر نيست مردگان را زنده كند؟ (اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى ).
ايـن بـيـان در حـقـيـقـت در مـقـابـل مـنـكـرانـى اسـت كـه در مـسـاءله مـعـاد جسمانى غالبا دم از مـحـال بـودن مـى زدنـد، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كـردند، و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بـازمـى گـردانـد، مـراحـل عـجـيـب جـنـيـن ، و تـطـورات شـگـفـت انـگـيـز انـسـان را در ايـن مراحل به او نشان مى دهد، تا بداند او بر همه چيز قادر و توانا است ، و به تعبير ديگر بهترين دليل براى امكان يك شى ء وقوع آن است .
نكته ها:
1 - تطورات جنين يا رستاخيزهاى مكرر!
(نطفه ) در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است ، سپس به قطرات آبى
كه از طريق لقاح سبب پيدايش انسان يا حيوانى مى شود گفته شده است .
در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع عـلم (جـنـيـن شـناسى ) مى باشد، و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا حد زيادى برداشته شده است .
قـرآن در آن روز كـه هـنـوز ايـن مـسـائل كشف نشده بود كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده ، و اين خود از نشانه هاى عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است .
گـرچـه در اين آيات تنها بعضى از مراحل جنينى ذكر شده ولى در آيات ديگر قرآن مانند آيـات آغـاز سـوره حـج ، و اوائل سـوره مـؤ مـنـون ، مـراحـل بـيـشـتـرى بـيـان گـرديـده اسـت ، و مـا شـرح بـيـشـتـرى در ذيل اين آيات در اين زمينه داده ايم .
ضـمـنـا بـه (ذلك ) كـه اسم اشاره به بعيد است در مورد خداوند كنايه از عظمت مقام او است و اشاره به اين است كه بقدرى ذات پاكش والا است كه از دسترس افكار بشر بيرون است .
در روايتى آمده است هنگامى كه آيات اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى : (آيا خداوند بـا ايـنـهـمـه تـوانـائى ، قـادر نـيـسـت مـردگـان را زنـده كـنـد)؟ نازل گرديد؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرضه داشت : سبحانك اللهم ، و بلى : منزهى تو اى خداوند آرى چنين قدرتى را دارى .
هـمـيـن مـعـنـى از امـام بـاقـر و امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـز نقل شده است .
2 - نظام جنسيت در جهان بشريت
بـا تـمـام گـفـتگوهائى كه درباره عوامل جنسيت جنين شده ، و اينكه تحت تاءثير چه امورى تـبـديـل بـه جنس (مذكر) يا (مؤ نث ) مى شود، هنوز هيچكس به درستى نمى داند كه عوامل اصلى چيست ؟
درسـت اسـت كـه بـعـضـى از مـواد غـذائى يـا پاره اى از داروها ممكن است در اين مساءله بى تـاءثـيـر نباشد. ولى يقينا هيچكدام عامل تعيين كننده محسوب نمى شود، و به تعبير ديگر اين مطلبى است كه علمش نزد خداوند عالم است .
از سـوى ديـگـر هـمـواره يـك تـعـادل نـسـبى در ميان اين دو جنس در همه جوامع ديده مى شود گـرچـه در غـالب جـوامـع تـعداد زنان كمى بيشتر و ندرتا در بعضى جوامع تعداد مردان كمى زيادتر است ولى رويهمرفته يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس وجود دارد.
اگـر فـرضا روزى فرا رسد كه اين تعادل به هم بخورد، و مثلا تعداد زنان ده برابر مردان ، يا تعداد مردان ده برابر زنان شود، فكر كنيد چگونه نظام جامعه انسانى به هم مـى خـورد؟ و چـه مـفـاسـد عجيبى از اين رهگذر به وجود مى آيد كه در برابر هر يك زن ده مرد، و يا در برابر هر ده مرد يك زن وجود داشته باشد، و چه جنجالى بر پا مى شود.
آيات فوق كه مى گويد فجعل مـنـه الزوجين الذكر و الانثى اشاره لطيف و سربسته اى به اين دو موضوع است : از يكسو بـه تـنـوع مـرموز انسانها، و تقسيم آنها به اين دو جنس در دوران جنين اشاره مى كند، و از سوى ديگر به اين تعادل نسبى .
خـداوندا! ما گواهى مى دهيم كه تو قادرى بر اينكه در يك لحظه تمام مردگان را لباس حيات بپوشانى ، چيزى در مقابل قدرت تو مشكل و پيچيده نيست .
پـروردگـارا! در آن روز كـه جـانها به گلوگاه مى رسد، و از همه چيز قطع اميد مى كنيم تنها اميدمان به ذات پاك تو است .
بار الها! ما را به هدف آفرينش آشنا بفرما.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس