سوره نحل، آيات 106 تا 111

من كفر بالله من بعد اِيمنه اِلا من أ كره و قلبه مطمئن بالايمن و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم (106)

ذلك باَنهم استحبوا الحيوة الدنيا على الاخرة و أ ن الله لا يهدى القوم الكافرين (107)

اُولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و اَبصرهم و اُولئك هم الغافلون (108)

لا جرم أَهم فى الاخرة هم الخاسرون (109)

ثم اِن ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جهدوا و صبروا اِن ربك من بعدها لغفور رحيم (110)

يوم تاَتى كل نفس تجدل عن نفسها و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون (111)

ترجمه آيات

و هر كه از پس ايمان آوردنش منكر خدا شود، نه آنكه مجبور شده و دلش به ايمان قرار دارد، بل آنكه سينه به كفر گشايد، غضب خدا بر آنها باد و عذابى بزرگ دارند (106).

و اين بدان سبب است كه آنها زندگى اين دنيا را از دنياى ديگر بيشتر دوست داشته اند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند (107).

اينها همان كسانند كه خدا بر دلها و گوشها و ديدگانشان مهر نهاده و آنها خودشان بيخبرند (108).

و بى گفتگو آنها در آخرت خودشان زيان كارند(109).

و نيز پروردگارت نسبت به آنها كه پس از محنت كشيدن مهاجرت كرده آنگاه جهاد كرده و صبورى پيشه كرده اند پروردگارت از پس ‍ آن، آمرزگار و رحيم است (110).

روزى بيايد كه هر كس، گرفتار دفاع از خويشتن است و به هر كس هر چه كرده تمام دهند و ايشان ستم نبينند (111).

بيان آيات

در اين آيات عليه كفارى كه بعد از ايمان به خدا كافر گشته و مرتد شدند تهديد نموده مهاجرين را كه در جهاد خود دچار زحمت گشته و در راه خدا صبر كردند وعده جميل داده، و متعرض حكم تقيه نيز شده است.

تهديد شديد عليه كفارى كه بعد از ايمان آوردن كافر و مرتد شدند

من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره

كلمه (اطمينان ) به معناى سكون و آرامش است، و (شرح صدر) به معناى گشادى و وسعت آن است، در مفردات گفته است اصل شرح به معناى بسط گوشت و امثال آن بوده، وقتى مى گويد گوشت را شرح كردم و يا تشريح كردم معنايش اين است كه آن را ولو كردم، و از همين باب است شرح صدر كه به معناى باز كردن سينه به نور الهى و سكينه اى از ناحيه خدا و روحى از او است، همچنان كه خداى تعالى در حكايت دعاى موسى فرموده: (رب اشرح لى صدرى ) و در باره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده: (الم نشرح لك صدرك) و نيز فرموده: (افمن شرح الله صدره )، و شرح دادن كلامى كه مشكل است به معناى بسط آن و اظهار معانى پنهان آن است.

جمله (من كفر بالله من بعد ايمانه) جمله اى است شرطيه كه جوابش جمله (فعليهم غضب من الله ) است، و جمله (ولهم عذاب عظيم ) بر آن عطف شده، و ضمير جمع در جزاء، به اسم شرط (من كفر) بر مى گردد، چون هر چند مفرد است، ولى بحسب معنا كلى و داراى افراد است.

و جمله (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ) استثنايى است از عموم شرط، و مراد از اكراه، مجبور شدن به گفتن كلمه كفر و تظاهر به آن است، زيرا قلب هيچ وقت (اكراه ) نمى شود، و حاصل مقصود اين است كه: كسانى كه بعد از ايمان تظاهر به كفر مى كنند و مجبور به گفتن كلمه كفر شوند، ولى دلهايشان مطمئن به ايمان است از غضب خدامستثناء هستند.

(و لكن من شرح بالكفر صدرا) - يعنى كسى كه سينه خود را براى كفر گشاده كرده و كفر را پذيرفته و به آن خوشنود گشته و آن را در خود جاى داده چنين كسى مورد غضب خدايى است، و اين جمله استثناء از استثناى قبلى است، و قهرا به مستثناء منه بر مى گردد، و معنا چنين مى شود: اينكه گفتيم (كسانى كه بعد از ايمانشان به خدا كفر بورزند) آنهائى نيستند كه در دل ايمان دارند ولى در زبان مجبور به گفتن كفر مى شوند، بلكه منظور كسانى است كه در دل كفر را پذيرفته باشند، و مجموع اين استثناء و استدراك، بيان كاملى است براى شرط، و منظور از معترضه آوردن جمله استثناء ميان دو جمله شرط و جزاء هم همين بوده و گر نه مى توانست آن را بعد از تمام شدن دو جمله شرط و جزاء بياورد.

بعضى از مفسرين گفته اند: جمله (من كفر) بدل است از جمله (الذين لا يؤمنون بايات الله ) كه در آيه قبلى بود، و جمله (اولئك هم الكاذبون ) جمله اى است معترضه، و جمله (الا من اكره ) استثنايى است از آن جمله، و جمله (و لكن من شرح ) مبتدايى است كه خبر و يا قائم مقام خبرش جمله (فعليهم غضب من الله ) است.

و بنا بر اين معناى آيه چنين مى شود: اين است و جز اين نيست كه افتراء دروغ را كسانى مى بندند كه بعد از ايمانشان كافر شده باشند، مگر آن كسى كه مجبور به كفر گفتن شده باشد، و دلش به ايمان مطمئن باشد. در اينجا كلام تمام شده مطلب ديگرى شروع مى شود، و آن اين است كه كسانى كه سينه خود را براى كفر باز كرده بر چنين كسانى غضبى است از خدا.

و ليكن ذوق سليم، خود جوابگوى اين تفسير بوده و به سخافت آن پى برد و ديگر نيازى به جوابگو ما نيست.

(ذلك بانهم استحبوا الحيوة الدنيا على الا خرة و ان الله لا يهدى القوم الكافرين).

اين آيه شريفه علت حلول غضب خدا بر آنان را بيان نموده است، و آن اين است كه ايشان حيات دنيا را كه حياتى است مادى و جز تمتعهاى حيوانى و اشتغال به مشتهيات نفس نتيجه ديگرى ندارد، بر حيات آخرت كه حيات دائمى و زندگى در جوار رب العالمين است و اصولا غايت و نتيجه خلقت و زندگى انسانيت است ترجيح دادند، و آن را بجاى اين اختيار نمودند.

و به عبارت ديگر اينان جز دنيا هدف ديگرى نداشتند، و بكلى از آخرت بريده و بدان كفر ورزيدند، و خدا هم مردم كافر پيشه را هدايت نمى كند، و چون خدا هدايتشان نكرد از راه سعادت و بهشت و رضوان گمراه گشته در غضب خدا و عذابى بزرگ افتادند.

اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون

معناى مهر زدن خدا بر دل ها و گوشها و ديدگان كفار

اين آيه به اين نكته اشاره مى كند كه اختيار حيات دنيا بر آخرت، و محروميت از هدايت خداى سبحان، وصف و نشانه كسانى است كه خدا بر دلها و بر گوشها و چشمانشان مهر نهاده و كسانى هستند كه غافل ناميده شده اند.

براى اينكه اينان بخاطر اختيار زندگى دنيا و هدف قرار دادن آن و نوميدى از اهتداء بسوى زندگى آخرت يكباره دل از آن زندگى شستند، و در نتيجه حس و شعور و عقلشان اسير در چارچوبه ماديات شدو ديگر به ماوراى ماده كه همان زندگى آخرت است توجهى ندارند، و ديگر به آنچه كه مايه عبرتشان است نمى نگرند، و آنچه را كه مايه اندرزشان است نمى شنوند، و به ادله و حجتهايى كه بسوى آخرت راهنماييشان مى كند فكر و تعقل نمى كنند. پس اينان دلها و گوشها و چشمانشان مهر خورده و بسته شده، و ديگر آنچه كه ديگران را بسوى آخرت رهنمون مى شود، در دل و گوش و چشم آنان راه پيدا نمى كند، و بكلى از آن ادله غافلند، و احتمال بودن چنين ادله اى را هم نمى دهند.

با اين بيان روشن مى شود كه وصفى كه در آيه قبلى بود به منزله معرف مهر و غفلتى است كه در اين آيه ذكر شده پس همينكه خدا ايشان را هدايت نكرده بخاطر اينكه دلهاشان به دنيا متعلق شده، خود معناى طبع و غفلت است و طبع، صفتى است الهى و منسوب به ساحت مقدس او كه آن را بعنوان مجازات بكار مى برد، ولى غفلت صفتى است بشرى و منسوب به خود انسان.

( لا جرم انهم فى الاخرة هم الخاسرون ).

ناگزير ايشان در آخرت همان زيانكارانند چون رأ س المال و سرمايه خود را در دنيا ضايع كردند و بى زاد و توشه شدند، ديگر چيزى ندارند كه در آن جهان با آن زندگى كنند.

نظير اين بيان در سوره هود هم آمده كه مى فرمايد: (لا جرم انهم فى الا خرة هم الاخسرون ) و شايد وجه زيانكارترى در آن جا اين باشد كه در آن سوره يك صفتى اضافه بر صفات مذكور در اين سوره براى آنان ذكر كرده، و آن اين است كه علاوه بر اينكه خودشان به راه حق نيامدند، جلو ديگران را هم گرفتند (بدانجا مراجعه شود).

وعده جميل به محاجرانى كه جهاد نموده صبورى كردند

ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم

كلمه (فتنه ) در اصل به معناى بردن طلا در آتش براى آزمايش بوده سپس در همه آزمايشها و شكنجه ها بكار رفته، و اين جمله ناظر به شكنجه هايى است كه مؤمنين صدر اسلام در مكه از قريش مى ديدند چون مشركين مكه مؤمنين را آزار مى دادند تا شايد از دينشان برگردند، و بدين منظور انواع شكنجه ها را در باره آنان روا مى داشتند حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان مى داد همچنانكه عمار و پدر و مادرش را شكنجه كردند پدر و مادرش در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمار به ظاهر از دين اسلام بيزارى جست و به اين وسيله جان سالم بدر برد، و آيات سابق بطورى كه در بحث روايتى خواهد آمد در اين باره نازل شد.

و از همينجا روشن مى گردد كه آيات مورد بحث با آيات قبل مربوط و متصل است، چون جمله (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ) كه در آيات قبل بود همان معنا را ميرساند كه آيات مورد بحث در مقام افاده آن است، اين آيه نيز مى فرمايد: (بعد از همه اينها خدا نسبت به كسانى كه بعد از آن شكنجه ها هجرت نموده و پس از هجرت جهاد و صبر نمودند آمرزگار و مهربان است ).

پس جمله (ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا) وعده جميلى است كه به مهاجرين مى دهد كه بعد از شكنجه ها مهاجرت كردند، و در قبال تهديدى كه به ديگران كرده و خسران تام را نويدشان داده مؤمنين را به مغفرت و رحمت در قيامت نويد مى دهد.

و جمله (ان ربك من بعدها لغفور رحيم ) به منزله خلاصه گيرى در صدر كلام است تا بخاطر طولانى بودنش از ذيلش جدا نشود، و در عين حال تاكيد را هم افاده كند در حقيقت مثل اين مى ماند كه بگوييم زيد در خانه، زيد در خانه چنين و چنان است، و بعلاوه اين نكته را هم برساند كه قيودى كه در كلام قبلى آورده شده همه در حكم، دخالت دارند، پس بايد بدانى كه خدا از آن مسلمانان كه بظاهر، ارتداد جستند راضى نمى شود مگر آنكه مهاجرت كنند، و نيز از هجرتشان راضى نمى شود مگر آنكه بعد از آن جهاد و صبر كنند.

يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون

(آمدن نفس در قيامت ) كنايه از حضور نفس در محضر ملك ديان است، همچنان كه فرموده: (فانهم لمحضرون ) و ضمير در جمله (عن نفسها) به خود نفس بر مى گردد، و در برگشتن ضمير در اضافه به نفس، به خود نفس هيچ اشكالى ندارد، چون گاهى مقصود از نفس، شخص انسانى است، مانند: (من قتل نفسا بغير نفس ) و گاهى مقصود از نفس، صرف تاكيد است كه با مؤ كد در معنا متحد است چه اينكه آن مؤ كد انسان باشد، يا غير انسان، همچنانكه گفته مى شود: (انسان نفسه يعنى انسان خودش، و فرس ‍ نفسه، يعنى اسب خودش، و همچنين سنگ خودش، و سياهى خودش )، و يا گفته مى شود: (نفس انسان و نفس فرس و نفس ‍ حجر، و نفس سواد، يعنى خود انسان و خود اسب و خود سنگ و خود سياهى ) و در جمله (عن نفسها) مقصود از مضاف يعنى نفس كه به ضمير اضافه شده معناى دومى است، يعنى خودش، و مقصود از مضاف اليه يعنى ضمير كه به نفس بر مى گردد معناى اولى است يعنى شخص.

و اگر نفس را به ضمير اضافه كرد براى اين بود كه اگر ضمير را به نفس اضافه مى كرد عبارت به خاطر تكرار به اضافه ركيك مى شد، و همين مقدار كه ما در باره اين عبارت بحث كرديم كافى است و حاجتى به آن ابحاث طولانى كه مفسرين در باره آن كرده اند نيست.

در قيامت هركسى به فكر خود بوده و از خود دفاع مى كند

ظرف (يوم ) در جمله (يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها) متعلق است به جمله (لغفور رحيم ) كه در آيه قبلى بود، و مجادله نفس از خودش به معناى دفاع از خويشتن است چون در آن روز غير از خودش هر خاطره ديگرى را فراموش مى كند درست بر خلاف دنيا كه به هر چيزى توجه دارد جز به خودش، و خودش را فراموش مى كند، و اين نيست جز بخاطر اينكه در قيامت حقيقت امر براى انسان مكشوف مى شود، و آن اين است كه آدمى بهيچ وجه نبايد به غير خودش مشغول شود و در حقيقت بايد هميشه به فكر خود باشد.

پس آن روز شخص مى آيد و در موقف حساب قرار مى گيرد، آن وقت از خود دفاع مى كند و با اصرار هم دفاع مى كند، و تا آنجا كه مقدور او است عذر مى تراشد.

كلمه (توفى ) در جمله (و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون ) از توفيه است، كه به معناى دادن حق بطور تمام است، بدون خردلى كم و كاست، و در اين جمله توفيه را متعلق بر خود عمل كرده و فرموده: (ما عملت ) يعنى خود عملش را بدون كم و كاست به او مى دهند، پس مى فهماند كه پاداش و كيفر آن روز خود عمل است بدون اينكه در آن تصرفى كرده و تغيير داده باشند يا عوض كرده باشند، و در اين كمال عدالت است، چون چيزى بر آنچه مستحق است اضافه نكرده و چيزى از آن كم نمى كنند، و بهمين جهت دنبالش اضافه فرموده: (و هم لا يظلمون: و ايشان ظلم نمى شود).

بنا بر اين، در آيه شريفه به دو نكته اشاره رفته است:

نكته اول اينكه: هيچ كس در قيامت از شخصى ديگر دفاع نمى كند، بلكه تنها و تنها به دفاع از خود اشتغال دارد، ديگر مجالى برايش ‍ نمى ماند كه به غير خود بپردازد و غم ديگرى را بخورد، و اين نكته در آيه (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا) و نيز آيه (يوم لا ينفع مال و لا بنون ) (يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة ) خاطر نشان شده است.

نكته دوم اينكه: دفاعى كه هر كس از خودش مى كند سودى ندارد، و آنچه را كه سزاوار او است از او دور نمى كند براى اينكه سزائى كه به او مى دهند خود عمل اوست، و ديگر معنا ندارد كه نسبت عمل كسى را از او سلب كنند، و اينگونه سزا دادن هيچ شائبه ظلم ندارد.

بحث روايتى (رواياتى درباره تقيه در ذيل آيه: (الا من اكره...) ونزول آن درباره عمار ياسر و...)

در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خواست به مدينه مهاجرت كند به اصحابش فرمود: از دور من پراكنده شويد، هر كس توانايى دارد بماند آخر شب حركت كند و هر كس ندارد همين اول شب به راه بيفتد، هر جا كه به اطلاعتان رسيد كه من در آنجا منزل كرده ام به من ملحق شويد.

بلال مؤ ذن و خباب و عمار، و زنى از قريش كه مسلمان شده بود ماندند تا صبح شد مشركين و ابو جهل ايشان را دستگير كردند، به بلال پيشنهاد كردند كه از دين اسلام برگردد، قبول نكرد، ناگزير زرهى از آهن در آفتاب داغ كردند و بر تن او پوشاندند، و او همچنان مى گفت: احد احد، و اما خباب، او را در ميان خارهاى زمين مى كشيدند، و اما عماراو از در تقيه حرفى زد كه همه مشركين خوشحال شده رهايش كردند و اما آن زن، ابو جهل چهارميخش كرد، آنگاه حربه خود را در عورت او فرو كرده و او را كشت، ولى بلال و خباب و عمار را رها كردند، آنها خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رساندند، و جريان را براى آن جناب تعريف كردند، عمار از آن حرفى كه زده بود سخت ناراحت بود، حضرت فرمود: دلت در آن موقعى كه اين حرف را زدى چگونه بود، آيا به آنچه گفتى راضى بود يا نه ؟ عرض كرد: نه، فرمود: خداى تعالى اين آيه را نازل فرموده: (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ).

مؤلف: در روايت آمده كه آن زن همان سميه، مادر عمار بوده، و ياسر پدر عمار هم با اين چند نفر بوده و بعضى گفته اند: پدر و مادر عمار اولين شهيد در اسلام بوده اند، و روايات در اينكه پدر و مادر عمار در اين فتنه كشته شدند، و عمار از در تقيه اظهار كفر نموده و اين آيه در باره اش نازل شده بسيار است.

باز در همان كتاب است كه عبد الرزاق و ابن سعد و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و حاكم، (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى در كتاب دلائل از طريق ابى عبيدة بن محمد بن عمار از پدرش عمار روايت كرده اند كه گفت: مشركين عمار ياسر را گرفتند، و رهايش نكردند تا به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دشنام داد، و خدايان مشركين را تمجيد كرد، آن وقت رهايش ‍ نمودند.

پس وقتى شرفياب حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گرديد، پرسيد حال و خبر چه بود عرض كرد: بسيار بد، زيرا رهايم نكردند تا به ساحت مقدس تو توهين نموده و خدايان آنان را تعريف كردم، فرمود: دلت را چگونه يافتى ؟ عرض كرد مطمئن به ايمان، فرمود: اگر بار ديگر هم در چنين وضعى قرار گرفتى همين عمل را انجام بده، و در اين باره بود كه آيه شريفه (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ) نازل گرديد.

در مجمع البيان از ابن عباس و قتاده روايت كرده كه گفته اند: اين آيه در باره جماعتى نازل شد كه اكراه شده بودند،

و آن جماعت عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه و صهيب و بلال و خباب بودند كه شكنجه شدند و در آن شكنجه پدر و مادر عمار كشته شدند و عمار با زبانش چيزى به آنها داد كه راضى شدند، و خداى سبحان جريان را به رسول گراميش خبر داد، پس وقتى كه جماعتى براى آن جناب خبر آوردند كه عمار كافر شد، حضرتش فرمود: نه حاشا، عمار از فرق تا قدمش مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته شده.

تا آنكه خود عمار شرفياب شد در حالى كه گريه مى كرد، حضرت فرمود: چه حال و چه خبر؟ عرض كرد: خبر بسيار بد آوردم يا رسول الله، زيرا رهايم نكردند تا دست به ساحت تو دراز نمودم، و خدايان ايشان را به خير ياد كردم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شروع كرد اشكهاى عمار را پاك كردن، در حالى كه مى فرمود: اگر بار ديگر نيز به تو چنين كردند تو هم همان كار را تكرار كن، آنگاه اين آيه نازل شد.

و در الدر المنثور است كه ابن سعد از عمر بن حكم روايت كرده كه گفت: عمار بن ياسر شكنجه مى شد تا آنجا كه ديگر نمى فهميد چه مى گويد، و صهيب نيز شكنجه مى شد تا آنجا كه هذيان مى گفت، ابو فكيهه نيز عذاب مى شد تا آنجا كه از خود بى خود مى گرديد، و نيز بلال و عامر و ابن فهيرة و قومى ديگر از مسلمين، كه در باره آنان اين آيه نازل شد: (ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا).

مؤلف: و در بعضى از روايات از جمله آن نفرات، عياش بن ابى ربيعه و در بعضى ديگر او و وليد بن ابى ربيعه و وليد بن مغيره و ابو جندل بن سهيل بن عمر نيز نامبرده شده اند، و جامع ترين آن روايات روايتى است از ابن عباس كه گفته: اين آيه در باره كسانى از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد كه در مكه شكنجه شدند.

و در كافى به سند خود از (ابى عمرو زبيرى ) از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: و اما آنچه كه از ايمان بر قلب فريضه شده عبارت است از اقرار و معرفت و عقد و رضا و تسليم به اينكه (لا اله الا الله وحده لا شريك له الها واحدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا، و ان محمدا عبده و رسوله ) و اقرار به آنچه از ناحيه خدا آمده از انبياء و يا كتاب. اين آن چيزى است كه خدا بر قلب واجب كرده، پس اقرار و معرفت، عمل به وظيفه مسلمانى قلب است و اين همان است كه آيه (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرا) بيان مى كند.

و در همان كتاب به سند خود از مسعدة بن صدقه روايت مى كند، كه گفت: مردى به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: مردم از على (عليه السلام) روايت مى كنند كه در منبر كوفه فرموده است: (اى مردم ! به زودى شما را مى خوانند كه به من ناسزا بگوئيد، شما هم بگوئيد، و مى خوانند كه از من تبرى بجوئيد قبول بكنيد ولى تبرى مجوئيد)، آيا اين روايت صحيح است يا نه ؟ حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: چقدر زياد شده دروغ هايى كه به على (عليه السلام) مى بندند، آنگاه فرمود: آن جناب اينطور فرموده: (مردم ! به زودى شما را مى خوانند كه مرا ناسزا بگوئيد شما هم بگوييد، سپس مى خوانند كه از من بيزارى جوئيد، اينقدر بدانيد كه من بر دين محمدم ) و نفرمود: از من بيزارى مجوئيد.

سپس آن شخص پرسيد: يعنى مى فرماييد اگر بيزارى خواستند بيزارى نجويد و لو اينكه كشته شود؟ فرمود: به خدا سوگند چنين وظيفه اى ندارد، و چيزى بر او نيست جز آنچه كه بر عمار بن ياسر گذشت، كه اهل مكه او را مجبور كردند به دشنام دادن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و او داد در حالى كه قلبش مطمئن به ايمان بود، و رسول خدا به عمار فرمود: اى عمار! اگر بار ديگر برگشتند تو هم برگرد كه خدا در معذور بودنت اين آيه را فرستاد: (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ) و دستورت داده كه اگر بار ديگر مجبورت كردند تو نيز همان كار را بكن.

مؤلف: عياشى در تفسير خود اين معنا را از معمر بن يحيى بن سالم از ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده. و اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر برگشتند تو هم برگرد، معنايى است كه آن جناب از عموميت آيه و استثناء نكردن شخص ‍ معين استفاده فرموده، چون در آيه شريفه حكم جواز دشنام به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روى عنوان اكراه كسى كه قلبش مطمئن به ايمان است رفته، و اما اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:( خدا دستورت داده كه اگر بار ديگر مجبورت كردند تو نيز همان كار را بكن ) با اينكه در آيه امرى مخصوص به عمار نشده، شايد وجهش اين باشد كه استثناء صراحت در جواز دارد، و با اين صراحت، ديگر جاى امتناع از دشنام دادن و خود را در معرض هلاكت انداختن نيست و اين جواز با وجوب جمع مى شود نه با اباحه، و چنين نيست كه شخص مختار باشد در دشنام دادن و سالم ماندن، و در ندادن و كشته شدن، نه، بلكه واجب است دشنام بدهد.

و در تفسير عياشى از عمرو بن مروان روايت مى كند كه گفت: من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چهار چيز از امت من برداشته شده: اول آنچه از روى خطا از ايشان سر بزند، دوم آنچه كه فراموش ‍ كنند، سوم آنچه كه بدان اكراه و اجبار شوند، چهارم آنچه از وسع و طاقتشان بيرون باشد، و اين در كتاب خداست كه فرموده:( الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ).


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس