آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


و الضحى (1)
و اليل إ ذا سجى (2)
ما ودعك ربك و ما قلى (3)
و للاخرة خير لك من الا ولى (4)
و لسوف يعطيك ربك فترضى (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد (و همه جا را فرا گيرد).
2 - و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد.
3 - كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ، و مورد خشم قرار نداده است .
4 - و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است .
5 - و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شو
شاءن نزول :
دربـاره شـاءن نـزول ايـن سـوره روايـات زيـادى نقل شده كه از همه روشن تر روايت زير است .
ابـن عـبـاس مـى گـويد: پانزده روز گذشت ، و وحى بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) نـازل نشد، مشركان گفتند: پروردگار محمد، او را رها كرده ، و دشمن داشته ، اگر راسـت مـى گـويـد مـاءمـوريـت او از سـوى خـدا اسـت ، بـايـد وحـى بـه طـور مـرتـب بر او نـازل مـى شـد، در ايـنـجـا سـوره فـوق نـازل گـشـت (و بـه سـخـنـان آنـهـا پاسخ گفت ). قـابـل تـوجـه ايـنـكـه طـبـق حـديـثـى وقـتـى ايـن سـوره نـازل شـد پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه جـبـرئيـل فـرمـود: ديـر كـردى در حـالى كـه سـخـت بـه تـو مـشـتـاق بـودم ، جبرئيل گفت و انا كنت اشد اليك شوقا: من به تو مشتاق تر بودم ، ولى من بنده ماءمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمى شوم !
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه جـمـاعـتـى از يـهـود خـدمـت رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله و سلم ) رسيدند، و از داستان ذى القرنين و اصحاب كـهـف و آفـريـنـش روح سؤ ال كردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود فردا بـه شـمـا خـبـر خـواهـم داد، و ان شاء الله نگفت ، و همين سبب شد كه وحى الهى ايامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت باز گشت ، و از اين جهت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) غمگين شد سوره نازل شد تا مايه تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) گـردد (ولى ايـن شـاءن نـزول بـعـيـد بـه نظر مى رسد چرا كه تماس يهود با پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اينگونه سؤ الات معمولا در مدينه بود نه در مكه ).
در بـعـضـى از روايـات نـيـز آمـده اسـت جـمـعـى از مـسـلمـانـان عـرض كـردنـد: اى رسـول خـدا! چـرا وحـى بـر شـمـا نـازل نـمـى شـود ؟ فـرمـود: و كـيـف ينزل على
الوحـى و انـتـم لا تـنـقـون بـراجـمـكـم و لا تـقـلمـون اظـفـاركـم : چـگـونـه وحـى بـر مـن نـازل شـود در حـالى كـه شـما مفاصل انگشتان خود را پاكيزه نمى كنيد، و ناخنهاى خود را نمى گيريد!؟.
در ايـنـكـه مـدت انـقـطاع وحى چقدر بود؟ روايات مختلف است ، بعضى دوازده روز، بعضى پـانـزده ، بـعـضـى نـوزده ، بـعـضـى بـيـسـت و پـنـج ، و حـتـى بـعـضـى چهل روز نقل كرده اند.
و در روايتى نيز فقط دو سه شبانه روز نقل شده است .
تفسير:
آن قدر به تو ميبخشد كه خشنود شوى !
در آغـاز اين سوره نيز با دو سوگند روبرو مى شويم : سوگند به نور و سوگند به (ظلمت ) مى فرمايد:
قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد و همه جا را فرا گيرد (و الضحى ).
و سـوگـنـد بـه شـب در آن زمـان كـه آرام گـيـرد و هـمـه جـا را در آرامـش فـرو بـرد (و الليل اذا سجى ).
(ضحى ) به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد در آسمان بالا بيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود، و اين در حقيقت بهترين موقع روز است ، و به تعبير بعضى در حكم فصل جوانى است ، در تابستان هوا هنوز گرم نشده ، و در
زمـسـتـان سـرمـاى هـوا شـكـسـته شده است ، و روح و جان انسان در اين موقع آماده هر گونه فعاليت است .
(سـجـى ) از مـاده (سـجـو) (بـر وزن سـرد، و بـر وزن غـلو) در اصل به معنى سكون و آرامش است ، و به معنى پوشاندن و تاريك شدن نيز آمده است و لذا هنگامى كه ميت در كفن مى پيچند (مسجى ) به او گفته مى شود، ولى در اينجا همان معنى اصـلى را مـى بـخشد كه سكون و آرامش است ، به همين جهت شبهائى كه باد نمى وزد ليلة سـاجـية (شب آرام ) مى گويند و به درياى خالى از طوفان و امواج خروشان (بحر ساج ) (درياى آرام ) گفته مى شود.
در هـر حال آنچه در شب مهم است همان آرامشى است كه بر آن حكم فرما است ، و طبعا اعصاب و روح انـسـان را در آرامـش فـرو مى برد، و براى تلاش و كوشش فردا و فرداها آماده مى سازد، و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.
مـيـان ايـن دو قـسـم و مـحـتـواى آيـه شـبـاهـت و رابـطـه نـزديـكـى وجـود دارد، روز هـمـچـون نـزول نـور وحـى بـر قـلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است .
و بـه دنـبـال ايـن دو سـوگـنـد بـزرگ بـه نـتـيـجـه و جـواب قـسـم پرداخته مى فرمايد: پروردگارت هرگز تو را ترك نگفته ، و هرگز مورد خشم قرار نداده است (ما ودعك ربك و ما قلى ).
(ودع ) از ماده (توديع ) به معنى ترك گفتن و وداع كردن است .
(قلى ) از ماده (قلا) (بر وزن صدا) به معنى شدت بغض و عداوت است و از ماده قلو (بر وزن سرو) به معنى پرتاب كردن نيز آمده است .
راغب معتقد است كه اين هر دو به يك معنى باز مى گردد، زيرا كسى
كه مورد عداوت انسان است گوئى قلب او را پرت مى كند و نمى پذيرد.
بـه هر حال اين تعبير دلدارى و تسلى خاطرى است براى شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه بداند اگر گاهى در نزول وحى تاءخير افتد روى مصالحى است كه خدا مـى داند، و هرگز دليل بر آن نيست كه طبق گفته دشمنان خداوند نسبت به او خشمگين شده بـاشـد يـا بـخـواهـد او را تـرك گـويـد، او هـمـيـشـه مشمول لطف و عنايات خاصه خدا است ، و همواره در كنف حمايت ويژه او است .
سـپـس اضافه مى كند: بى شك جهان آخرت براى تو از اين دنيا بهتر است (و للاخرة خير لك من الاولى ).
تو در اين جهان مشمول الطاف او هستى ، و در آخرت بيشتر و بهتر، نه در كوتاه مدت مورد غـضـب پـروردگار خواهى بود، و نه در دراز مدت ، كوتاه سخن اينكه تو در دنيا و آخرت عزيزى ، در دنيا عزيز و در آخرت عزيزتر.
بعضى از مفسران (آخرت ) و (اولى ) را اشاره به آغاز و پايان عمر پيغمبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) دانـسـتـه انـد و گـفـته اند منظور اين است كه تو در آينده عمرت مـوفـقـتـر و پـيـروزتـر خـواهى بود، و اين اشاره به گسترش اسلام و پيروزيهاى مكرر مـسـلمـيـن بـر دشـمـنـان ، و فـتـوحـات آنـهـا در غـزوات ، و بـارور شـدن نهال توحيد، و برچيده شدن آثار شرك و بت پرستى است .
جمع ميان اين دو تفسير نيز بى مانع است .
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـرتـريـن نـويـد را بـه او داده مـى افـزايـد: بـه زودى پـروردگارت آنقدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).
ايـن بـالاتـرين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش محمد (صلى الله عليه و آله و سـلم ) اسـت كـه مى فرمايد: آنقدر به تو مى بخشيم كه راضى شوى ، در دنيا بر دشـمـنـان پـيـروز خـواهـى شـد و آئيـن تـو جـهـان گـيـر خـواهـد گـشـت ، و در آخـرت نـيـز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود.
بدون شك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان خاتم انبياء و رهبر عالم بـشريت خشنوديش تنها در نجات خويش ‍ نيست ، بلكه آن زمان راضى و خشنود مى شود كه شـفـاعـتـش دربـاره امـتـش نـيـز پـذيـرفـتـه شـود، بـه هـمـيـن دليـل در روايـات آمـده اسـت كـه ايـن آيـه امـيـدبـخـشـتـريـن آيـات قـرآن مـجـيـد و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) از پدرش زين العابدين (عليه السلام ) از عمويش مـحـمـد بـن حـنـفـيـه از پـدرش امـيـر مـؤ مـنـان (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : رسول الله فرمود: روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم ، و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كـه خـداونـد گـويـد: ارضيت يا محمد؟!: آيا راضى شدى اى محمد؟! من مى گويم : رضيت ، رضيت : راضى شدم ، راضى شدم !
سـپـس امـيـر مـؤ مـنـان (عـليـه السـلام ) رو بـه جـمـعـى از اهـل كـوفـه كـرده و افـزود شـمـا مـعـتـقـديـد امـيـدبـخـش تـريـن آيـات قـرآن آيـه (قـل يـا عـبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ) است (اى كسانى كه نسبت به خود زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد).
گفتند: آرى ما چنين مى گوئيم .
فرمود: ولى ما اهل بيت مى گوئيم اميدبخش ترين آيات قرآن آيه
(و لسوف يعطيك ربك فترضى ) است .
نـاگـفته پيدا است كه شفاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرائطى دارد، نه او بـراى هـر كـس شـفـاعت مى كند، و نه هر گنهكارى مى تواند چنين انتظارى را داشته باشد (مشروح اين بحث را در جلد اول ذيل آيه 48 سوره بقره مطالعه فرمائيد).
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : رسـول خدا وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد در حالى كه لباس ‍ خشنى از پشم شتر در تـن دخـتـرش بـود، با يك دست آسيا مى كرد، و با دست ديگر فرزندش را شير مى داد، اشك در چشمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ظاهر شد، فرمود دخترم ! تلخى دنيا را در بـرابـر شـيـريـنـى آخـرت تـحـمـل كـن ، چـرا كـه خـداونـد بـر مـن نـازل كـرده اسـت كـه آنـقـدر پـروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).
نكته :
فلسفه انقطاع وحى
از مجموع آيات فوق به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر چه دارد از ناحيه خدا است حتى در نزول وحى از خود اختيارى ندارد، هر زمان خدا بخواهد وحـى قـطـع مـى شود، و هر زمان بخواهد برقرار مى گردد، و شايد انقطاع وحى نيز به هـمـين منظور بود تا پاسخى باشد به آنها كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تقاضاى معجزات اقتراحى و بر طبق ميل خود داشتند، يا به او پيشنهاد مى كردند كه فـلان حـكـم يـا فلان آيه را تغيير ده ، و او مى فرمود من در اين امور اختيارى از خود ندارم (همانگونه كه در آيه 15 سوره يونس آمده است ).
آيه و ترجمه


اء لم يجدك يتيما فاوى (6)
و وجدك ضالا فهدى (7)
و وجدك عائلا فأ غنى (8)
فأ ما اليتيم فلا تقهر (9)
و اءما السائل فلا تنهر (10)
و اءما بنعمة ربك فحدث (11)

 


ترجمه :

6 - آيا تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد؟
7 - و تو را گمشده يافت و هدايت كرد.
8 - و تو را فقير يافت و بى نياز نمود.
9 - حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن .
10 - و سؤ ال كننده را از خود مران .
11 - و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن .
تفسير:
به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده ...
چـنـانـكـه گفتيم هدف در اين سوره تسلى و دلدارى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم
الطاف الهى نسبت به آن حضرت است ، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مى گـفـت ، در آيـات مـورد بـحـث نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مى دهد.
مى فرمايد: آيا خداوند تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد (ا لم يجدك يتيما فاوى ).
در شكم مادر بودى كه پدرت عبدالله از دنيا رفت ، تو را در آغوش جدت عبدالمطلب (سيد مكه ) پرورش دادم .
شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت ، و از اين نظر نيز تنها شدى ، اما عشق و محبت تو را در قلب عبدالمطلب افزون ساختم .
هـشـت سـاله بـودى كـه جـدت عبدالمطلب از دنيا رفت عمويت ابوطالب را به خدمت و حمايتت گماشتم ، تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.
آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم .
بـعـضى از مفسران معانى ديگرى براى اين آيه گفته اند كه با ظاهر آن سازگار نيست ، از جـمـله ايـنـكـه مـنـظـور از يـتـيـم كـسـى اسـت كـه در شـرافـت و فـضـيـلت مثل و مانند ندارد، همانگونه كه گوهر بى نظير را (در يتيم ) گويند، بنابراين معنى جـمـله چـنـيـن مـى شـود خـداونـد تـو را در شـرافـت و فضل بى مانند يافت لذا تو را بر گزيد و مقام نبوت بخشيد.
ديـگـر ايـنكه : تو خود يك روز يتيم بودى ، ولى سرانجام پناهگاه يتيمان و رهبر انسانها شدى .
بدون شك معنى اول از هر جهت مناسب تر است و با ظاهر آيه هماهنگ تر.
بـعـد بـه ذكـر نـعـمت دوم پرداخته مى فرمايد و تو را گمشده يافت و هدايت كرد (و وجدك ضالا فهدى ).
آرى تـو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما اين نور را در قلب تو افكنديم كه بـه وسـيـله آن انـسـانـهـا را هـدايـت كـنـى چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: ما كنت تدرى ما الكـتـاب و لا الايـمـان و لكـن جـعـلنـاه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا: تو نه كتاب را مى دانـسـتـى و نـه ايـمـان را (از مـحـتـواى قـرآن و اسـلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى ) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بـنـدگـانـمان را بخواهيم هدايت مى كنيم (شورى - 52). روشن است كه پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) قـبـل از رسـيـدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهى بود، خـداونـد دسـت او را گـرفـت و هـدايـت فرمود، و به اين مقام نشاند، چنانكه در آيه 3 سوره يـوسـف مـى خـوانيم : نحن نقص عليك احسن القصص بما او حينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قـبـله لمـن الغـافـليـن : مـا بـهترين داستانها را براى تو از طريق وحى اين قرآن بازگو كرديم ، هر چند پيش از آن از غافلان بودى .
مـسـلما اگر هدايت الهى و امدادهاى غيبى دست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نمى گرفت . او هرگز به سر منزل مقصود راه نمى يافت .
بـنـابـراين منظور از (ضلالت ) در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوى نيست ، بـلكـه بـه قـريـنـه آياتى كه در بالا به آن اشاره شد نفى آگاهى از اسرار نبوت ، و قـوانـيـن اسـلام ، و عدم آشنائى با اين حقايق بود، همانگونه كه بسيارى از مفسران گفته انـد، ولى بـعـد از بـعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (دقت كنيد).
در آيه 282 سوره بقره به هنگام ذكر فلسفه تعدد گواهان در مساءله نوشتن سند وامها، مى فرمايد: ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخرى :
اين به خاطر آن است كه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى به او ياد آورى نمايد.
در اين آيه (ضلالت ) فقط به معنى فراموشى آمده است به قرينه جمله (فتذكر).
در ايـنـجـا تـفسيرهاى متعدد ديگرى نيز براى آيه ذكر شده ، از جمله اينكه : منظور آن است كـه تو بى نام و نشان بودى و خداوند آنقدر به تو از مواهب بى نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدى .
يـا ايـنـكـه : تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدى (يكبار در دره هاى مكه ، آنگاه كه در حـمـايت عبدالمطلب بودى ، بار ديگر زمانى كه مادر رضاعيت (حليمه ) سعديه بعد از پـايـان دوران شـيرخوارى تو را به سوى مكه مى آورد تا به عبدالمطلب دهد، در راه گم شـدى ، و مـرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت ابوطالب در قافله اى كه به سوى شام مـى رفـت در يـك شب تاريك و ظلمانى راه را گم كردى ) و خداوند در تمام اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.
قابل توجه اينكه (ضال ) از نظر لغت به دو معنى آمده : گمشده و گمراه مثلا گفته مى شود: الحكمة ضالة المؤ من : دانش گمشده انسان با ايمان است .
و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـه معنى مخفى و غائب نيز آمده ، و لذا در آيه 10 سجده مى خوانيم : منكران معاد مى گفتند: اء إ ذا ضللنا فى الارض اء ئنا لفى خلق جديد: هنگامى كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نوينى قرار خواهيم گرفت ؟.
اگـر (ضـال ) در آيـه مورد بحث به معنى (گمشده ) باشد مشكلى پيش نمى آيد، و اگر به معنى گمراه باشد منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت
و رسالت قبل از بعثت است ، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزى نداشت ، هر چه داشت از سوى خدا بود، بنابراين در هر دو صورت مشكلى پيش نمى آيد.
بـعـد به بيان سومين نعمت پرداخته ، مى فرمايد: خداوند تو را فقير يافت و غنى و بى نياز كرد (و وجدك عائلا فاغنى ).
تـوجـه (خـديـجـه ) آن زن مـخـلص بـا وفـا را بـه سـوى تـو جـلب نـمـود تـا ثروت سـرشـارش را در اخـتـيـار تـو و اهـداف بـزرگـت قـرار دهـد، و بـعـد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى .
در روايـتـى از امـام عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عليهماالسلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيـات چـنـيـن فـرمـود: ا لم يـجـدك يـتـيـمـا فـاوى قـال : فـردا لا مـثل لك فى المخلوقين ، فاوى الناس اليك ، و وجدك ضالا اى ضالة فى قوم لا يعرفون فـضـلك فـهـداهـم اليـك ، و وجـدك عائلا تعول اقواما بالعلم فاغناهم بك : آيا تو را يتيم يعنى فردى بى نظير در ميان مخلوقات خود نيافت و سپس مردم را در پناه تو قرار داد؟ و تـو را گـمـشـده و نـاشـنـاخـتـه در مـيـان قـومـى يـافـت كـه مـقـام فـضـل تو را نمى دانستند و خدا آنها را به سوى تو هدايت كرد، تو را سرپرست اقوامى در علم و دانش قرار داد و آنها را به وسيله تو بى نياز ساخت .
البـتـه ايـن حـديـث نـاظـر بـه بطون آيه است ، و گرنه ظاهر آيات همان است كه در بالا گفته شد.
مـبـادا تـصور شود كه بيان اين امور كه در ظاهر آيه است از مقام شامخ پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى كـاهـد، و يا توصيفى منفى از سوى پروردگار درباره او است ، بلكه اين در حقيقت بيان الطاف الهى و اكرام و احترام او نسبت به اين پيغمبر بزرگ است ، هنگامى كه محبوب ، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته مى گويد خود عين لطف و محبت اسـت و دليـل بـر عـنـايـت خـاص او اسـت ، و بـه هـمـيـن دليـل بـا شـنيدن اين الفاظ از سوى محبوب روح تازه مى شود، و جان او صفا مى يابد و قلبش غرق آرامش و سكينه مى شود.
در آيـات بـعـد بـه عـنـوان نـتـيـجـه گـيـرى از آيـات قبل ، سه دستور پر اهميت به پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد كه هر چند مخاطب در آن شخص رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ولى مسلما همگان را شـامـل مـى شـود، نـخـسـت مى فرمايد: حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن (فاما اليتيم فلا تقهر).
(تـقـهـر) از مـاده (قـهـر) بـه گـفته (راغب ) در مفردات به معنى غلبه تواءم با تـحـقـيـر اسـت ، ولى در هـر يـك از ايـن دو مـعـنـى نـيـز جـداگـانـه استعمال مى شود، و مناسب در اينجا همان (تحقير) است .
اين نشان مى دهد كه در مورد يتيمان مساءله اطعام و انفاق گرچه مهم است ، ولى از آن مهمتر دلجـوئى و نـوازش و رفـع كـمـبودهاى عاطفى است ، و لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه (رسـول الله ) (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من مسح على راءس ‍ يتيم كان له بـكـل شـعرة تمر على يده نور يوم القيامة : هر كس به عنوان نوازش دست بر سر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مى گذرد در روز
قيامت نورى خواهد داشت .
گـوئى خـداونـد بـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: تو هم خود يتيم بـودى و رنـج يتيمى را كشيدهاى ، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبت سيراب كن .
و در آيـه بـعـد بـه دومـيـن دسـتـور پـرداخـتـه ، مـى فـرمـايـد: و سـؤ ال كننده را از خود مران (و اما السائل فلا تنهر).
(لا تـنـهر) از ماده (نهر) به معنى راندن تواءم با خشونت است ، و بعيد نيست ريشه آن با نهر به معنى نهر آب جارى يكى باشد چرا كه آن هم آب را با شدت مى راند!
در ايـنكه منظور از سائل در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجود دارد: نخست اينكه منظور كـسـانـى اسـت كـه سؤ الاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دينى دارند، به قرينه اينكه اين دسـتـور نـفـريعى است بر آنچه در آيات قبل آمده (و وجدك ضالا فهدى ) خداوند تو را گـمـشـده يـافـت و هـدايـت كـرد پـس به شكرانه اين هدايت الهى تو نيز در هدايت نيازمندان كوشا باش ، و هيچ تقاضا كننده هدايتى را از خود مران .
ديـگـر اينكه منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تو مى آيند، بايد آنچه در توان دارى به كارگيرى ، و آنها را ماءيوس نكنى ، و از خود نرانى .
سـوم ايـنـكـه هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى ، دستور مى دهد كه به تقاضاى سـائلان در هـر قـسـمـت پـاسـخ مثبت ده ، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.
عـجـب ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران بـراى اثـبـات ايـنـكـه مـقـصـود از (سـائل ) در ايـنـجـا تـنـهـا سـؤ ال كـنـنـده از مـسـائل عـلمـى اسـت گـفـتـه انـد كه تعبير سائل در قرآن مجيد هرگز به معنى تقاضا كننده مالى نيامده است .
در حالى كه مكرر در قرآن در اين معنى به كار رفته است ، چنانكه در آيه 19 ذاريات مى خـوانـيـم : و فـى امـوالهـم حـق للسـائل و المـحـروم : در امـوال آنـها حقى است براى سائل و محروم همين معنى در آيه 25 معارج و 177 بقره نيز آمده است .
و سـرانـجـام در سومين و آخرين دستور مى فرمايد: و اما نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن (و اما بنعمة ربك فحدث ).
بـازگـو كـردن نـعـمت ، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر و سپاس بـاشـد، نـه غـرور و بـرتـرى جـوئى ، و گـاه بـا عـمـل اسـت بـه ايـن تـرتـيـب كه از آن انفاق و بخشش در راه خدا كند، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا كرده است .
اين سنت افراد سخاوتمند و كريم است كه وقتى نعمتى به آنها روى آورد بازگو مى كنند و شكر خدا را بجا مى آورند، و عملشان نيز تاييد و تاءكيدى است بر اين حقيقت ، به عكس بخيلان دون همت كه دائما ناله مى كنند، و اگر دنيا را نيز به آنها بدهى اصرار در پرده پوشى بر نعمتها دارند، چهره آنها فقيرانه ، و سخنانشان آميخته با آه و زارى و عملشان نيز بيانگر فقر است !
ايـن در حـالى اسـت كـه از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـقـل شـده اسـت كـه فـرمود: ان الله تعالى اذا انعم على عبد نعمة يحب ان يرى اثر النعمة عليه :
(خداوند هنگامى كه نعمتى به بنده اى مى بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببيند).
بـنـابـرايـن حاصل معنى آيه چنين مى شود: به شكرانه اينكه فقير بودى خدا بى نيازت كـرد، تـو هـم آثـار نـعـمـت را آشـكـار كـن ، و بـا گـفـتـار و عمل اين موهبت الهى را بازگو نما.
ولى بعضى از مفسران گفته اند منظور از (نعمت ) در اينجا تنها نعمتهاى معنوى از جمله نـبـوت يـا قـرآن مـجـيـد اسـت كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مؤ ظف بود آنها را ابلاغ كند و اين است منظور از بازگو كردن نعمت .
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه تـمـام نـعـمـتـهـاى مـعـنـوى و مـادى را شامل شود.
لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود معنى آيه چنين است : حدث بما اعطاك الله ، و فضلك ، و رزقك ، و احسن اليك و هداك : آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده و هدايت نموده همه را بازگو كن .
و بـالاخـره در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم به عنوان يك دستور كلى مى خوانيم : من اعطى خـيـرا فـلم يـر عـليه ، سمى بغيض الله ، معاديا لنعم الله !: هر كس خيرى به او رسد و آثارش بر او ديده نشود، دشمن خدا شمرده مى شود، و مخالف نعمتهاى او.
اين سخن را با حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم كه
فرمود: ان الله جميل يحب الجمال ، و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده : خداوند زيبا است ، و زيبائى را دوست دارد! و همچنين دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببيند.
نكته ها :
1 - رهبرى برخاسته از ميان درد و رنجها!
آيات بالا ضمن اينكه نعمتهاى خداوند را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شـرح مى دهد اين نكته را نيز منعكس ‍ مى كند كه او در آغاز كودكى يتيم بود، و در شرائط سـخـت مـادى زنـدگى مى كرد، با درد و رنج قرين بود، و از ميان رنجها برخاست و بايد چنين باشد.
يـك رهبر الهى و انسانى بايد مرارتهاى زندگى را بچشد، ناراحتيها را شخصا لمس كند، و با تمام وجودش تلخيها را احساس ‍ كند، تا بتواند ارزيابى صحيحى از قشرهاى محروم جامعه كند و از حال مردمى كه در درد و رنج غوطه ورند با خبر باشد.
بـايـد در خـردى پـدر را از دسـت دهـد تـا از درد طـفـلان يـتيمش با خبر باشد، بايد روزها گرسنه بماند و شبها گرسنه بخوابد، تا درد گرسنگان را با تمام وجودش درك كند.
لذا گـاه كـه يـتـيـمـى را مى ديد قطرات اشك از چشمان مباركش سرازير مى شد، او را بر دامان مى نشاند و نوازش مى داد و همچون جان شيرين در بر - مى گرفت .
او بايد فقر فرهنگى جامعه را به خوبى درك كرده باشد، تا كسانى را كه
براى كسب دانشى خدمتش مى رسند گرامى دارد، و با آغوش باز آنها را پذيرا گردد.
نـه تـنـهـا پـيـغـمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلكه شايد همه انبياء پرورش يـافـتـگان رنجها و محروميتها بودند، و نه تنها انبياء كه همه رهبران راستين و مؤ فق چنين بودند، و بايد چنين باشند.
آن كـس كـه در مـيـان نـاز و نـعـمـت پـرورش يـافـتـه ، در كـاخـهـاى مجلل زندگى كرده ، و هر زمان هر چه مى خواسته در اختيارش بوده ، چگونه مى تواند درد مـحرومان را درك كند، منظره خانه فقرا و كاشانه يتيمان را در نظر مجسم سازد و به كمك آنها بشتابد؟!
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليه السلام ) مى خوانيم : ما بعث الله نبيا قط حتى يسترعيه الغنم يعلمه بذلك رعية الناس :
خدا هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه او را به چوپانى گوسفندان گماشت تا از اين طريق چوپانى انسانها را به او بياموزد.
يعنى هم رنج كشيدند، و هم صبر و تحمل در برابر موجودى كم شعور را تجربه كردند، و هم در ميان كوه و صحرا و آغوش ‍ طبيعت درسهاى بزرگ توحيد و عرفان را آموختند.
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه مـوسـى بـن عـمـران از خـداى خـود پـرسـيـد: مـن بـه چـه دليـل بـه اين مقام رسيدم ؟ خطاب آمد آيا به خاطر مى آورى آن روز كه بچه گوسفندى از مـيـان گـله تو فرار كرد، به دنبال آن رفتى و آن را گرفتى ، و به او گفتى : حيوان ! چـرا خـود را خـسـته نمودى ؟ سپس بر دوش گرفتى و به گله گوسفندان باز گرداندى به اين دليل من تو را سرپرست خلق
كـردم (ايـن تـحـمـل و حـوصـله عـجـيـب تـو در مـقـابـل يـك حـيـوان دليل بر قدرت عظيم روحى تو است و لذا شايسته آن مقام بزرگى ).
2 - نوازش يتيمان
وجود كودكان يتيم كه پدر خود را در طفوليت از دست داده اند در هر اجتماعى اجتناب ناپذير است ، اين كودكان از جهات مختلفى بايد مورد حمايت قرار گيرند.
از نـظـر عـاطـفـى داراى كـمـبـودهـائى هـسـتند كه اگر خلاء وجود آنها از اين نظر پر نشود كـودكـانـى نـاسـالم ، و در بـسـيـارى از مـواقـع سـنگدل و جانى و خطرناك بار مى آيند، بـعـلاوه عـواطف انسانى ايجاب مى كند كه آنها همچون ساير فرزندان جامعه مورد حمايت و تـوجـه عموم باشند، و از همه اينها گذشته مردم از آينده كودكان خود كه ممكن است در چنين شرائطى قرار گيرند مطمئن شوند.
يـتـيـمـان در بـسـيارى از موارد داراى اموالى هستند كه بايد با دقت و امانت براى آينده آنها حـفـظ شود، و در بسيارى از موارد فاقد امكانات مالى هستند كه بايد از اين نظر نيز مورد تـوجه قرار گيرند بايد ديگران همچون پدران و مادرانى دلسوز رنج يتيمى را از روح آنها بيرون كنند، و گرد و غبار تنهائى را از چهره آنها بزدانيد.
لذا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بسيار روى اين مساءله تكيه شده است كه هم بعد اخلاقى دارد و هم بعد اجتماعى و انسانى .
اين حديث از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) معروف است كه فرمود: ان اليتيم اذا بـكـى اهـتز لبكائه عرش الرحمن !: هنگامى كه يتيم گريه مى كند عرش خدا به لرزه در مى آيد خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: اى ملائكه من !
چـه كـسـى اين يتيم را كه پدرش در خاك پنهان شده است به گريه در آورده ؟ ملائكه مى گـويـنـد: خدايا! تو آگاهترى ، خداوند مى فرمايد: اى ملائكه من ! شما را گواه مى گيرم كه هر كس گريه او را خاموش ، و قلبش را خشنود كند، من روز قيامت او را خشنود خواهم كرد.
از اين بالاتر حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : اذا بـكـى اليـتـيـم وقـعـت دمـوعـه فى كف الرحمن : هر گاه يتيم گريه كند اشكهاى او در دست خداوند رحمن مى ريزد!.

بـاز در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حـضـرت آمـده اسـت كـه فـرمـود: انـا و كـافـل اليـتـيـم كـهـاتـيـن فـى الجـنـة اذا اتـقـى الله عـز و جل و اءشار بالسبابة و الوسطى : من و سرپرست يتيم مانند اين دو در بهشت خواهيم بود - بـه شـرط ايـنـكـه تـقـواى الهـى را پيشه كند - سپس ‍ اشاره به انگشت سبابه و انگشت وسط نمود. اهميت اين موضوع آن قدر زياد است كه امير مؤ منان على در وصيت نامه معروفش ‍ تـوجـه بـه يـتـيـمان را در كنار توجه به نماز و قرآن قرار داده ، مى فرمايد: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم و لا يضيعوا بحضرتكم : خدا را خدا را درباره يتيمان ، آنها را گاهى سير و گاهى گرسنه نگذاريد، و نكند با حضور شما ضايع شوند.
در حـديـثى از يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه مى گويد ما خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بوديم ، پسر بچه اى خدمتش آمد، عـرض كـرد: كـودكـى يتيم هستم ، و خواهرى يتيم دارم ، و مادرى بيوه زن . از آنچه خدا به تو اطعام
كرده به ما اطعام كن ، تا خداوند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد كه خشنود شوى !
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمود: چه زيبا گفتى اى پسر! سپس رو به بـلال كـرده ، فـرمـود: بـرو از آنـچـه نـزد مـا اسـت بـيـاور، بلال بيست و يك خرما با خود آورد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هفت دانه براى تو، هفت دانه براى خواهرت ، و هفت دانه براى مادرت .
معاذ بن جبل برخاست دستى بر سر كودك يتيم كشيد گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند، و تو را جانشين صالحى براى پدرت سازد (كودك يتيم از فرزندان مهاجران بود).
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رو به معاذ كرد و فرمود: انگيزه تو براى اينكار چه بود؟ عرض كرد: محبت و رحمت بود.
فرمود: هر كس از شما سرپرستى يتيمى را بر عهده گيرد، و حق آن را ادا كند، و دست بر سر يتيم كشد خداوند به عدد هر موئى حسنه اى براى او مى نويسد، و به هر موئى سيئه اى از او محو مى كند، و به هر موئى درجه اى به او مى بخشد.
البـتـه در جـوامـع گسترده اى مانند جوامع امروز، مسلمانان بايد به كارهاى فردى در اين زمينه قناعت نكنند بلكه بايد نيروهاى خود را متمركز كرده يتيمان را زير پوشش برنامه هـاى حـسـاب شـده اقـتـصادى و فرهنگى و آموزشى قرار دهند، و از آنها افرادى لايق براى جامعه اسلامى بسازند، و اين امر مهم نياز به همكارى عمومى دارد.
3 - بازگو كردن نعمتها
دستورى كه در آيات فوق در اين زمينه آمده در صورتى كه به عنوان شكر و سپاس الهى ، و نـه بـه عـنـوان افـتـخار برترى جوئى انجام گيرد، علاوه بر اينكه انسان را در مقام عبوديت پروردگار تكامل مى بخشد و اثرات مثبت اجتماعى دارد در روح و جان خود انسان نيز اثر آرام بخشى مى گذارد.
يـادآورى نـعـمـتـهـاى خـدا سـبب مى شود كه انسان كمبودها را كمتر احساس كند، از بيماريها شكوه نكند چرا كه بر سلامت اعضاء ديگر خود شكرگزار است ، بخاطر از دست دادن چيزى جزع و فزع ننمايد چرا كه بقيه امكانات خود را بازگو مى كند.
ايـنـگونه افراد در سختيها و طوفانهاى زندگى گرفتار ياءس و نوميدى و اضطراب و ناراحتى نمى شوند روحى آرام و قلبى مطمئن دارند و توان آنها در مبارزه با مشكلات زياد است .
خداوندا! نعمتهايت بيش از آن است كه بتوان آنها را بازگو كرد، آنها را از ما سلب مكن ، و به كرمت بيفزا.
پروردگارا! ما در اين دنيا غرق احسان توئيم ، انتظار داريم در آن دنيا نيز چنين باشيم .
بارالها! ما را توفيقى مرحمت كن كه هميشه پشتيبان محرومان و حافظ حقوق يتيمان باشيم .
آمين يا رب العالمين


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس