سیمای سوره مدّثر

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ«1» قُمْ فَأَنْذِرْ«2» وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ«3» وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ«4» وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ«5» وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ«6» وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ«7»

ای ردا بر خود کشیده.به پا خیز و هشدار ده.و پروردگارت را بزرگ بدار.

و لباست را پاکیزه دار.و از پلیدی دور شو.و(در عطا)منّت مگذار.و (کارت را)بزرگ مشمار و به خاطر پروردگارت صبر کن.

نکته ها:

* در قرآن،دو مرتبه کلمه «قُمِ» آمده که هر دو خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است،یکی برای نماز شب و خودسازی «قُمِ اللَّیْلَ» و دیگری برای ارشاد و جامعه سازی. «قُمْ فَأَنْذِرْ»

* «مدثر»از«دثار»به معنای لباس بلندی است که روی سایر لباس ها به تن می کنند و یا به هنگام خواب روی خود می کشند.(در مقابل«شِعار»که لباس زیر است.)

* فرمان«کبر»را در تکبیرهای اذان و اقامه و تکبیرهالاحرام و همچنین تسبیحات اربعه نمازهای واجب ملاحظه می کنیم.

* امام صادق علیه السلام فرمود:منظور از «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» آن است که لباس خود را کوتاه کن.زیرا در جاهلیّت،بزرگان لباس ها را به قدری بلند می گرفتند که قسمتی از آن بر روی زمین کشیده می شد و افرادی را اجیر می کردند که آن قسمت را همراه آنها بیاورد.

و امام کاظم علیه السلام فرمود:مراد از «ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» ،بالا زدن جامه برای جلوگیری از به زمین کشیده شدن آن و آلوده شدن آن است.[1]

* کلمه«رجز»مترادف«رجس»به معنای پلیدی و آلودگی است و لذا در مورد هر گونه گناه، شرک،بت،عذاب و هر عمل و اخلاق ناروا به کار رفته است.

* در حدیث می خوانیم:«لا تعطی تلتمس اکثر منها»یعنی چیزی به دیگران عطا مکن که انتظار بازگشت بیشتری داشته باشی.و در حدیث دیگر می خوانیم:«لا تستکثر ما عملت من خیر لله»یعنی کار نیکی را که برای خدا انجام داده ای هرگز بزرگ مشمار.[2]

* در سوره قبل(مزمّل)برنامه عبادت شبانه و رابطه با خداوند مطرح شد: «قُمِ اللَّیْلَ» و در این سوره،برنامه روزانه و رابطه با مردم مطرح شده است. «قُمْ فَأَنْذِرْ»

* ذکر«الله اکبر»مصداق روشن عمل به این آیه است. «وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ»

* دانستن خداوند به معنای کوچک شمردن غیر اوست.همان گونه که هواپیما هرچه بالاتر رود،زمین و آنچه بر روی آن است کوچکتر می شود،کسی هم که خداوند نزد او بزرگ است و اللّه اکبر را با تمام وجود می گوید،دنیا نزد او کوچک است و از هیچ ابرقدرتی نمی ترسد.[3] چنانکه از جمله صفات متّقین در خطبه همام نهج البلاغه می خوانیم:«عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دون ذلک»

* بزرگی خداوند مطلق است،بزرگتر و برتر از همه دیدنی ها،شنیدنی ها،نوشتنی ها،فکر کردنی ها،توصیف کردنی ها و...

* در ارشاد و انذار چند نکته اثر گذار است:پاکی ظاهری: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» ،پاکی معنوی: «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ» ،اخلاص در عمل: «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ» صبر و پشتکار: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»

پیام ها:

1- تمام حالات پیامبر،مورد توجه و عنایت خاص خداوند است. «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ»

2- شرط نجات مردم آن است که رهبران دینی حرکت کنند و انزوا و استراحت را

کنار بگذارند. «قُمْ فَأَنْذِرْ»

3- با اینکه انبیا هم بشارت می دهند و هم انذار،ولی برای غفلت زدایی و بیدار کردن مردم،هشدار لازم است نه بشارت. «فَأَنْذِرْ»

4- انسان در معرض انواع خطرها قرار دارد و کار انبیا هشدار به بشر در مورد انواع خطرهای دنیوی و اخروی است. «فَأَنْذِرْ»

5-برای انجام مأموریّت های الهی،با تمام وجود به پا خیزید. «قُمْ فَأَنْذِرْ»

6- قیام انبیا برگرفته از فرمان وحی است نه بر اثر ریاست طلبی،برتری جویی و هوای نفس. «قُمْ فَأَنْذِرْ»

7- خداوند را،هم در دل و جان بزرگ بدانید و هم با زبان بزرگ بدارید. «رَبَّکَ فَکَبِّرْ»

8-کسی که خدا را بزرگ دانست،دشمن و حیله ها و نیش ها و آزارهای او را کوچک می بیند. «وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ»

9- بزرگی،مخصوص خداوند است نه دیگران.(کلمه «رَبَّکَ» قبل از «فَکَبِّرْ» آمده است و حصر را می رساند.)

10- شرط نفوذ کلام رهبر آسمانی آن است که دامنش از هرگونه آلودگی پاک باشد. «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»

11- نظافت و پاکی،در کنار توحید و تکبیر،نشانه توجه دین به پاکیزگی است.

«وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»

12- نه فقط پاکی بدن،بلکه نظافت و پاکیزگی لباس نیز مورد توجه اسلام است.

«وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»

13- رهبر جامعه اسلامی باید از هر نوع پلیدی دوری کند تا بتواند الگو و اسوه ای برای همه باشد. «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»

14- خودسازی مقدم بر جامعه سازی است.کسی که می خواهد جامعه را از آلودگی پاک کند،باید خودش از هر آلودگی پاک باشد. «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»

15- نه با عبادت و انفاق بر خداوند منت بگذار و اعمال خود را بسیار شمار،و نه بر خلق خدا منّت گذار. «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»

16- منّت گذاشتن و چشم داشتن در انفاق ها و عطایا،از مصادیق پلیدی روح است. «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»

17- دوری گزیدن از منّت و زیاده شماری،یکی از شرایط موفقیّت رهبران و مبلّغان است. قُمْ فَأَنْذِرْ ... وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ

18- رهبر دینی نباید از مردم توقّعی داشته باشد. «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ»

19- پایداری و صبری ارزش دارد که برای خدا باشد وگرنه یکدندگی و لجاجت است. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»

20- پشتکار وسیله رشد انسان است. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»

21- گرچه در برابر معصیت،مصیبت و اطاعت،صبر لازم است امّا هدایت مردم نیاز به صبر ویژه دارد. قُمْ فَأَنْذِرْ ... وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ

22- مقاومت رهبر جامعه اسلامی باید جامع باشد.صبر در برابر تهمت ها، آزارها،تکذیب ها و صبر و پایداری در تبلیغ و انذار و عبادت. قُمْ ... فَاصْبِرْ

23- دعوت مردم نیاز به عزم جدّی دارد. فَأَنْذِرْ ... فَاصْبِرْ

فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ«8» فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ«9» عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ«10» ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً«11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً«12» وَ بَنِینَ شُهُوداً«13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً«14»

پس هنگامی که در صور دمیده شود.پس آن روز،روز سختی است.بر کافران آسان نیست.مرا واگذار با آن که خود به تنهایی آفریدم.و به او مالی پیوسته و در حال فزونی دادم.و پسرانی که در کنارش حاضرند.و برای او اسباب کامیابی را به طور کامل آماده کردم.

نکته ها:

* «ناقور»چیزی است که برای ایجاد صدا بر آن می کوبند،همچون طبل و یا در آن می دمند همچون شیپور و مراد از آن در اینجا همان نفخ در صور است که در آیات دیگر می فرماید:

«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» [4]به نوک پرندگان«منقار»گویند،چون وسیله کوبیدن و سوراخ کردن است و صدای شیپور،گویا گوش را سوراخ می کند و در مغز فرو می رود.

در قرآن،به دو نفخ در صور تصریح شده است:نفخه ی اوّل که در اثر آن همه می میرند و نفخه ی دوم که در اثر آن دوباره همه زنده می شوند.

* در نزدیکی مسجدالحرام مرکزی به نام«دارالنّدوه»بود که مشرکان برای مشورت در آن جمع می شدند.ولید بن مغیره که فردی سرشناس و به داشتن عقل و درایت معروف بود،در مجلسی در آن مرکز گفت:بیایید برای مقابله با محمّد،حرف های خود را یکی کنیم و به زائران کعبه درباره محمّد یک پاسخ بدهیم.یک نفر گفت:می گوییم:محمّد شاعر است، دیگری گفت:می گوییم:او کاهن است،سوّمی گفت:می گوییم:او مجنون است.ولید چهره در هم کشید و گفت:ما شعرهای بسیاری شنیده ایم امّا سخن محمّد شباهتی به شعر ندارد، و در او اثری از جنون نیست و کلامش نیز با کاهنان تفاوت دارد.بالاخره تصمیم گرفتند که بگویند:محمّد ساحر است و میان افراد خانواده جدایی می اندازد و حتّی در یک خانه،کسانی که به او ایمان آورده اند از سایر اعضای خانواده جدا می شوند.

در این آیات،خداوند،در مورد ولید می گوید:من او را آفریدم و به او مال و فرزند بسیار دادم، اما او از فکر و توان خود سوء استفاده کرد و در برابر پیامبر من ایستاد.پس مرگ بر او باد.

* مراد از «وَحِیداً» در «خَلَقْتُ وَحِیداً» یکی از معانی زیر است:

1-«وحید»،صفت مخلوق است،یعنی او تک وتنها وناتوان ونادار بود و من به او نعمت دادم.

2-«وحید»،صفت خالق است،یعنی من به تنهایی او را آفریدم و اکنون هم خودم به تنهایی به حساب او می رسم.

پیام ها:

1- پایان این جهان و آغاز جهان دیگر،با صدایی وحشتناک و عظیم است. «نُقِرَ فِی النّاقُورِ»

2- قیامت برای کافران بسیار سخت است و با گذشت زمان هم انسان کافر با آن سختی ها خو نمی گیرد و برای او آسان نمی شود. عَسِیرٌ ... غَیْرُ یَسِیرٍ

3- خداوند،پیامبرش را دلداری می دهد که دشمن را به من واگذار. ذَرْنِی ...

4- هم اصل آفرینش و هم امور زندگی به دست خداوند است. خَلَقْتُ ... جَعَلْتُ

5-اگر امروز اموال و فرزندان در اطراف ما هستند،گرفتار غرور نشویم و فراموش نکنیم که روزی،تنها آمده ایم و تنها می رویم. «خَلَقْتُ وَحِیداً»

6- دارایی بشر به اراده و مشیّت خداوند وابسته است،نعمت های داده شده را در اثر علم و هنر خود ندانید. جَعَلْتُ ... مَهَّدْتُ

ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ«15» کَلاّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً«16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً«17» إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ«18» فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ«19» ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ«20» ثُمَّ نَظَرَ«21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ«22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ«23» فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ«24» إِنْ هذا إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ«25»

با این حال،طمع دارد که بیفزایم.هرگز،زیرا او به آیات ما عناد می ورزد.به زودی او را به گردنه ای سخت گرفتار می کنم.همانا او(برای مبارزه با قرآن)فکر کرد و به سنجش پرداخت.پس مرگ بر او باد که چگونه سنجید.باز هم مرگ بر او که چگونه سنجید.سپس نگریست.سپس چهره در هم کشید و با عجله دست به کار شد.سپس پشت کرد و تکبّر ورزید.پس گفت:این(قرآن)جز سحری که(از پیشینیان)روایت می شود نیست.این نیست مگر گفته بشر.

نکته ها:

* «عنید»از«عناد»است،یعنی کافران حق را فهمیدند،امّا از روی عناد و لجاجت حاضر به پذیرش آن نیستند.

* «ارهقه»از«ارهاق»به معنای وادار کردن کسی به کار سخت است.

* «صعود»به معنای گردنه ای است که عبور از آن و صعود بر آن سخت است.

* مراد از «قَدَّرَ» ،«تقدیر»به معنای مقایسه میان قرآن با سحر و شعر و کهانت است.

* قرآن در مورد کفر و دروغ،کلمه «قُتِلَ» را یکبار به کار برده است:

«قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» [5]کشته باد انسان(بی ایمان)که تا این حد کفر می ورزد.

«قُتِلَ الْخَرّاصُونَ» [6]کشته باد آن که دروغ می بندد.

امّا در مورد توطئه علیه پیامبر و قرآن،دوبار فرمود: «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»

* در آیه 23 فرمود: «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ» ،حال ببینیم کیفر کسی که به حق پشت کند و با آن مخالفت ورزد،چیست؟

قرآن درباره کسانی که با وجود شناخت حق بدان کفر می ورزند و از آن روی می گردانند می فرماید:چنین کسانی به کیفرهای گوناگونی دچار می شوند،از جمله:

جهت و هدف خود را در زندگی از دست می دهند.«استهوته الشیطان فی الارض حیران»[7]فریب و اغوای شیطان او را در زمین سرگردان ساخته است.

ضیق صدر او را تحت فشار قرار می دهد: «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً» [8]خداوند،دل او را تنگ و سخت قرار می دهد.

دچار معیشت دشوار و تنگ می شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً» [9]هرکس از یاد و اطاعت من سرپیچی کند،معیشتش تنگ شود.

نکبت و بدبختی بر او مسلّط می شود: «إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرِینَ»[10]امروز ذلّت و خواری عذاب،بر کافران خواهد بود.

از بهره گیری از نعمت های الهی در راه صحیح محروم می شود.قرآن می فرماید:خداوند بر دل و گوش و بر چشم کافران مُهر می زند و پرده ای بر آن می افکند تا از فهم حقایق الهی محروم مانند: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ» [11]

اعمالش همانند سرابی که انسان در بیابان می بیند،پوشالی و توخالی است: «أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ»[12]و خاکستری است در معرض تندبادی شدید،که همه به باد فنا می رود:

«أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ»[13]

هر لحظه بر خسارتش افزوده می شود: «وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاّ خَساراً»[14]

همواره از راه حق دور می شود: «ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً»[15]

تا آنجا که جز جهنم و دوزخ هیچ راه دیگری ندارد: «وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلاّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ» [16]

* امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه مسلمانان را سرزنش می کند که دشمن شما با فکر و برنامه ریزی حرکت می کند،امّا شما در خواب هستید و غافلید:تکادون و لا تکیدون...لا ینام علیکم و انتم فی غفله[17]

* انسان های عنود و لجوج معمولاً برخوردهای سرسختانه ای دارند و اعتدال خودشان را به کلّی از دست می دهند.با این که «عَبَسَ» و «بَسَرَ» تقریباً به یک معناست.آوردن هر دو کلمه نشانه سرسختی آنها است. «عَبَسَ وَ بَسَرَ» چنانکه روی گردانی بر اساس تکبّر است، اما در اینجا هم کلمه«ادبار»و«استکبار»هر دو آمده است. «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ»

پیام ها:

1- انسان دور از خدا،اهل طمع و افزون خواهی است. «یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ»

2- دشمن،به تمام آرزوهایش نمی رسد. یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ کَلاّ ...

3- در برابر توقّعات نابجا،محکم و قاطع برخورد کنید. یَطْمَعُ ... کَلاّ

4- وقتی عناد و لجاجت در انسان مستقر شود،آیات الهی را تکذیب می کند. «کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً»

5-عناد و لجاجت،سبب زوال نعمت می شود. «یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ کَلاّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً»

6- عناد،سبب عذاب طاقت فرساست. «عَنِیداً سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً»

7- رفاه و کامیابی غافلانه در دنیا،سختی های شدید قیامت را در پی دارد.(آری هر سرازیری،گردنه ای را به دنبال دارد) جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً ... سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً

8-دشمن با فکر و برنامه کار می کند. «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ».

9- برنامه دشمن،مبارزه با قرآن و آیات الهی است. کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً ... فَکَّرَ وَ قَدَّرَ

10- هر فکری ارزش ندارد و هر متفکری ارزشمند نیست. «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»

11- توطئه گران بدانند که آیندگان نیز به آنان نفرین خواهند کرد. «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»

12- لعن و نفرین بر دشمن،نه تنها جایز،بلکه لازم است. «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»

13- به کسانی که با فکر و طرح خود ضربه فرهنگی می زنند و به رهبران فاسد، باید همواره نفرین کرد. «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»

14- فکر بد مقدمه ای برای تصمیم خطرناک و نادرست است.(در آیه شریفه به جای«فقتل کیف فکر»،دو مرتبه فرمود: «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»)

15- لحظه ای فکر کردن می تواند مقدمه کار خیر یا کار شر برای مدتهای طولانی شود.کلمه «فَکَّرَ» یکبار و کلمه «قَدَّرَ» سه بار تکرار شده است.

16- دشمن از طریق نظارت و ارزیابی،فکر و طرح خود را علیه دین عمق و استمرار می بخشد. إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ... ثُمَّ نَظَرَ

17- از دشمن،انتظار تبسّم و لبخند نداشته باشید. «ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»

18- دشمن برای موفقیّت خود،زمان های طولانی را صرف و صبر می کند. «ثُمَّ

نَظَرَ ، ثُمَّ عَبَسَ ، ثُمَّ أَدْبَرَ» (کلمه«ثُمّ»معمولاً در مواردی به کار می رود که فاصله زمانی زیادی در کار باشد.)

19- قرآن،حتّی در نظر کافران،کلامی پر جاذبه و سحرآمیز است. «إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ»

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ«26» وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ«27» لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ«28» لَوّاحَهٌ لِلْبَشَرِ«29» عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ«30»

زود است که او را به سقر درآورم.و تو نمی دانی که سقر چیست.نه باقی گذارد و نه رها کند.پوست رابه شدّت دگرگون کند.بر آن(دوزخ)نوزده نفر(از فرشتگان عذاب)گماشته شده اند.

نکته ها:

* «سَقَرَ» از نام های دوزخ و در اصل به معنای ذوب شدن در برابر حرارت خورشید است.[18]

* «لواح»و«تلویح»به معنای تغییر رنگ به سیاهی یا سرخی است.

* «بشر»جمع«بشره»به معنای ظاهر پوست است.

* در تاریخ آمده است،هنگامی که ابوجهل شنید که دوزخ نوزده مأمور دارد،به یارانش گفت:

هر ده نفر از شما یکی از آنها را مغلوب کند.یکی از زورمندان قریش گفت:من هفده نفر آنها را مغلوب می کنم و شما دو نفر بقیه را مغلوب کنید[19]

* بعضی گفته اند:مراد از آیه «لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ» آن است که آتش دوزخ نه می میراند و نه زنده نگه می دارد،نظیر آیه «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی»[20]و نظیر آیه «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودا[21]

پیام ها:

1- حقیقت دوزخ،به جز از راه وحی،قابل درک نیست. «وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ»

2- آتش دوزخ،هم فراگیر است: «لا تُبْقِی» ،هم خاموش نشدنی است. «لا تَذَرُ»

3- معاد جسمانی است. «لَوّاحَهٌ لِلْبَشَرِ»

4- کیفر کسی که وحی الهی را دگرگون جلوه دهد و در سیمای سحر به مردم معرّفی کند،دگرگون شدن پوست بدنش با آتش دوزخ است. «لَوّاحَهٌ لِلْبَشَرِ»

5-وقتی یک فرشته می تواند جان همه مردم را بگیرد و وقتی دو فرشته می توانند شهر لوط را زیر و رو و همه اهل آن را هلاک کنند،نوزده فرشته می توانند مسئول عذاب همه مجرمان باشند. «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ»

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَهً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاّ ذِکْری لِلْبَشَرِ«31»

و نگهبانان آتش را جز از فرشتگان قرار ندادیم و تعداد آنها را جز وسیله آزمایش برای کسانی که کفر ورزیدند قرار ندادیم،تا اهل کتاب یقین کنند(که قرآن کتاب آسمانی است.زیرا همین عدد در تورات و انجیل نیز آمده است)و کسانی که ایمان آورده اند بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان،گرفتار شک و تردید نشوند و(به علاوه،عدد 19 سبب شد)تا کفّار و بیماردلان بگویند خدا از این مثال چه اراده ای کرده است؟ این گونه خداوند هرکس را بخواهد گمراه می کند و هرکه را بخواهد هدایت می نماید و شمار لشگریان پروردگارت را کسی جز او نمی داند و این جز تذکّری برای بشر نیست.

نکته ها:

* فخر رازی در تفسیر کبیر می گوید:عدد 19 که تعداد ماموران دوزخ است،از چند راه موجب یقین اهل کتاب و مسلمانان می شود:

الف)چون همین عدد در کتاب های آسمانی قبلی یعنی تورات و انجیل آمده است،اهل کتاب گفتند:یک نفر درس نخوانده چگونه از آن آگاه شده است؟ پس حتماً به او وحی می شود.

ب)ایمان اهل کتاب به حقانیّت قرآن،سبب زیاد شدن ایمان مسلمانان می شود.

ج)این که تعداد ماموران دوزخ 19 نفر باشد،برای بعضی سبب مسخره و تعجب می شود و انسان به طور معمول چیزی نمی گوید که مردم به او بخندند.اکنون که قرآن این عدد را به عنوان تعداد مأموران دوزخ ذکر کرده است،معلوم می شود که این کلام از وحی است.

* در برخی آیات قرآن،گمراه کردن مردم به خداوند نسبت داده شده است،نظیر آخر همین آیه که می فرماید: «یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ» لکن باید بدانیم که مراد از «اضلال» رهاکردن به حال خود است،یعنی خداوند انسان نااهل را به حال خود رها می کند.مانند کشاورزی که دانه و هسته فاسد و خراب را رها کرده و کنار می گذارد،ولی دانه سالم را نگه می دارد و اسباب رشد آن را فراهم می کند.

* مطالعه تورات و انجیل و مقایسه میان قرآن و آن دو،یکی از راههای افزایش ایمان مؤمنان است.زیرا هم موارد تحریف شده آن دو کتاب پیشین را در می یابند و هم به موارد مشترک بسیار برمی خورند که حقانیّت قرآن را به اثبات می رساند.

* نسبت به احکام و مطالب دینی،برخوردی محترمانه داشته باشیم و هیچگاه نسبت به اموری که برای ما تعجّب آور است،توهین و تحقیر و تمسخر نکنیم.

بیان اینکه تعداد مأموران دوزخ،نوزده نفر می باشد،وسیله ای است برای آزمایش که چه کسانی می پذیرند و چه کسانی به تمسخر می گیرند.

* اداره و تدبیر امور هستی،بسیار دقیق و حساب شده است.کارگزاران نظام هستی،به تعداد مورد نیاز در جای خود قرار می گیرند،نه یک نفر بیش و نه یک نفر کم.

بر اساس علم الهی،19 فرشته برای اداره دوزخ و دوزخیان کافی است،پس یک نفر هم

اضافه نمی شود و این بهترین درس برای مدیران است که در استخدام کارکنان،در حدّ نیاز و ضرورت اقدام کنند.

پیام ها:

1- مأموران دوزخ،فرشتگان هستند. «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَهً»

2- کسی می تواند مجری قوانین و دستورات الهی باشد که خودش آلوده نباشد و به آنچه دیگران از آن نهی شده اند،مبتلا نباشد. «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَهً»

3- ذکر تعداد نگهبانان دوزخ،برای آزمایش کفّار است. «إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»

4- در میان اهل کتاب نیز افراد با انصافی وجود دارند که با دیدن حقانیّت اسلام، ایمان می آورند. لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ...

5-قرآن از سخن بیماردلان بهانه گیر در آینده خبر می دهد. وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ...

6- گمراه کردن خداوند ابتدایی نیست،بلکه کیفر کافران است.(مانند دزدی که وارد خانه شده و شما درب را به روی او می بندید.در اینجا زندانی کردن سارق،جنبه کیفری دارد.) «یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ»

7- کفّار و منافقان در دشمنی با اسلام و مسلمانان هماهنگ هستند. «وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ»

8-گاهی یک مطلب ساده،افرادی را هدایت و گروهی را گمراه می کند. «ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»

کَلاّ وَ الْقَمَرِ«32» وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ«33» وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ«34» إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ«35» نَذِیراً لِلْبَشَرِ«36» لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ«37»

به ماه سوگند،چنین نیست(که کفّار می پندارند).به شب،آنگاه که پشت می کند سوگند. به صبح،آنگاه که آشکار می شود سوگند.که این(دوزخ)، یکی از بزرگترین پدیده هاست.هشداری،برای بشر است.برای هرکس از شما که بخواهد(در کار خیر) مقدّم شود یا متأخر باشد.

نکته ها:

* «أَسْفَرَ» از«سفر»به معنای پرده برداشتن و آشکار کردن است و به زنان بی حجاب، «سافرات»می گویند.

* «کبر»جمع«کبری»به معنای بزرگتر است،یعنی این عذابی که در آیات قبل بیان شد، تنها یکی از عذابهای بزرگ الهی است و عذابهای بزرگ دیگری نیز وجود دارد.

* ماه،به خاطر حرکت به دور زمین،نور رسانی در شب،زیبایی و تقویم طبیعی بودن،ایجاد جزر و مدّ و نقش های دیگر آن در هستی،یکی از آیات بزرگ الهی است که سزاوار است به آن سوگند یاد شود.

* خداوند در قرآن به تمام بخش های زمان یک بار سوگند یاد کرده است ولی به هنگام سحر سه بار سوگند یاد می کند. «وَ الْفَجْرِ[22]، «وَ الصُّبْحِ»[23]، «وَ الضُّحی[24]«وَ الْعَصْرِ» [25]هر کدام یک بار آمده،امّا آنگاه که شب پایان می پذیرد و سحر می شود،با سه تعبیر آمده است: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» [26]«وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْر[27]، «وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ» [28]

* امام کاظم علیه السلام فرمود:هرکس به سوی پذیرفتن ولایت ما پیشی گرفت،از دوزخ دور می شود و هرکس از پذیرش ولایت ما عقب افتاد،در رفتن به دوزخ جلو می افتد. [29]«لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ»

پیام ها:

1- آفریده های خداوند در طبیعت از چنان اهمیّتی برخوردارند که قابل سوگند هستند. وَ الْقَمَرِ ، وَ اللَّیْلِ ... وَ الصُّبْحِ

2- هشدارهای پیامبر اسلام برای همه بشر است. «نَذِیراً لِلْبَشَرِ»

3- برای هدایت آنان،هشدار دادن امری ضروری است. «نَذِیراً لِلْبَشَرِ»

4- انسان دارای اختیار و اراده است. «لِمَنْ شاءَ»

5-انسان دیندار از دیگران جلوتر است و فرد بی دین عقب مانده است. «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ»

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ«38» إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ«39» فِی جَنّاتٍ یَتَساءَلُونَ«40» عَنِ الْمُجْرِمِینَ«41» ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ«42» قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ«43» وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ«44» وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ«45» وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ«46» حَتّی أَتانَا الْیَقِینُ«47»

هرکسی در گرو چیزی است که کسب کرده است.مگر اصحاب یمین،که در باغ های بهشتی از مجرمان می پرسند:چه چیز شما را روانه دوزخ کرد.

گویند:ما از نمازگزاران نبودیم.و افراد مسکین را اطعام نمی کردیم و با اهل باطل در سخنان باطل فرو می رفتیم.و پیوسته روز جزا را تکذیب می کردیم تا آن که مرگ به سراغ ما آمد.

نکته ها:

* مراد از اصحاب یمین همان گروهی هستند که در آیه 27 سوره واقعه از آنان یاد شده است:

وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ...کسانی که نامه عمل آنان را در قیامت به دست راستشان می دهند.

* در قیامت،گفتگوهای تلخ و شیرین،سلام یا نفرین،سؤال و توبیخ،انداختن گناه و جرم به گردن دیگران و لعنت به یکدیگر بسیار است و گفتگوی مؤمنان با مؤمنان،مجرمان با مجرمان،مجرمان با مؤمنان،و مؤمنان با مجرمان و نیز فرشتگان با مؤمنان و مجرمان در قرآن آمده است.

* مراد از اطعام مسکین،یا زکات واجب است که ترک آن مستوجب دوزخ است و یا آن است که حتّی اگر زکات پرداخت شد ولی در جامعه گرسنه ای وجود داشت،سیر کردن او واجب است و بی تفاوتی نسبت به او،سبب دوزخی شدن می گردد.

* شاید مراد از اطعام مسکین،تمام نیازهای او باشد نظیر پوشاک،مسکن،نه فقط خوراک و غذا.

* هم تکذیب قیامت،مقدمه گناه است: «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ» [30]و هم گناه،انسان را به سوی کفر و تکذیب می کشاند: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا»[31].بنابراین آیه «وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ» هم می تواند علت کارهای مجرمین در آیات قبل باشد و هم می تواند معلول گناهان آنان باشد.

* مراد از«یقین»در این آیه،مرگ است،یا به خاطر آن که یقینی ترین امر در نزد همه است و احدی در آن شک ندارد و یا به خاطر آن که در لحظه مرگ تمام حقایق برای انسان کشف می شود و همه به درجه یقین و باور می رسند. «حَتّی أَتانَا الْیَقِینُ»

* نمازی که گاه و بیگاه خوانده شود،انسان را در زمره نمازگزاران قرار نمی دهد. «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» یعنی نماز ما استمرار نداشت.در سوره ماعون نیز آمده است: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ[32]و این چنین نمازی انسان را مشمول شفاعت شافعان قرار نمی دهد. لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ... فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ[33]و این همان حدیث معروف امام صادق علیه السلام است که در آستانه شهادت فرمودند که بستگانم را حاضر کنید و خطاب به آنان فرمودند:«لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاه»[34]

* مردم یا فائزند یا خائض؛یعنی یا به فوز و فلاح و رستگاری می رسند که فائز هستند و یا در یاوه و باطل خوض می کنند و فرو می روند که خائض هستند.

* قرطبی از مفسرین معروف اهل سنّت از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود:ما و شیعیان ما اصحاب یمین هستیم و هرکس کینه و بغض ما اهل بیت را داشته باشد،در گرو است.«نحن و شیعتنا اصحاب الیمین و کل من ابغضنا اهل البیت فهم المرتهنون»[35]

پیام ها:

1- رفتار انسان،سازنده شخصیت اوست. «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ»

2- نجات انسان در قیامت و رهایی او از عذاب الهی،در گرو پاسخگویی به سؤالات در دادگاه عدل خداوند است. «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ»

3- پرسیدن سؤالات پی در پی از مجرمان در قیامت،نوعی عذاب روحی برای آنان است. «یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ»

4- کسی با یک بار گناه به دوزخ نمی رود اصرار و مداومت به گناه و فساد،سبب رفتن به دوزخ است.(عبارت «لَمْ نَکُ» و «کُنّا» نشانه استمرار فعل است.)

5-اطعام مسکین لازم است،اگرچه مسلمان نباشد. «لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ»

6- گذراندن عمر به بطالت،جرمی نابخشودنی است. «کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»

7- یکی از عوامل دوزخی شدن،همرنگ شدن با جماعت فاسد است. «کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»

8-دوست و همنشین بد،زمینه ساز دوزخی شدن است. «کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»

9- مرگ،فنا نیست،بلکه آزاد شدن از اسارت دنیای مادی و دیدن حقایق ماورایی است. «کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتّی أَتانَا الْیَقِینُ»

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ«48» فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ«49» کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ«50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ«51» بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَهً«52» کَلاّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَهَ«53» کَلاّ إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ«54» فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ«55»

پس شفاعت شافعان سودشان ندهد.چه شده آنان را که از تذکّر(قرآن) روی گردانند؟ گویا آنان گورخرانی هستند که از شیر می گریزند.بلکه هریک از آنان توقّع دارد که نامه هایی سرگشاده(از سوی خدا)به او داده شود.چنین نیست،بلکه آنان از آخرت نمی ترسند.چنین نیست،همانا آن (قرآن)تذکّری ارزشمند است.پس هرکس خواست،با آن تذکّر یابد.

نکته ها:

* حُمُرٌ» جمع«حمار»به الاغ وحشی گفته می شود و معادل فارسی آن گورخر است.کلمه «گور»به معنای صحرا و گورخر یعنی الاغ صحرایی.

* در تشبیه فرار کفّار از قرآن،به فرار گورخر از شیر نکاتی نهفته است:

الف)فرار گورخر از شیر بر اساس عقل و شعور نیست.

ب)این فرار با وحشت همراه است.

ج)فرار با هدف خاصی صورت نمی گیرد.

د)فرار کننده توان و فرصتی برای تجدید قوا ندارد و عاقبت اسیر خواهد شد.

* «قَسْوَرَهٍ» از«قسر»به معنای قهر و غلبه و یکی از نام های شیر است و در برخی موارد به معنای شکارچی نیز آمده است.به نظر می رسد مراد،فرار گورخر از شیر یا صیّاد باشد.

* در برخی روایات آمده است که ابوجهل و جماعتی از قریش به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گفتند:ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آن که نامه ای از آسمان بیاوری که عنوانش این باشد:از پروردگار جهانیان به فلان فرزند فلان و در آن رسماً به ما دستور داده شود که به تو ایمان آوریم.[36]

* در آیاتی از قرآن کریم از توقّع نابجای کفّار که می گفتند: «وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ» [37]ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه بر ما کتابی نازل کنی که ما بخوانیم.سخن به میان آمده است.در سوره انعام نیز مشابه آیه 52 را می خوانیم که گفتند:

«لَنْ نُؤْمِنَ حَتّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ[38]ایمان نمی آوریم مگر آن که آنچه برای انبیا آمده است،برای ما نیز بیاید.در پاسخ این توقّعات نابجا خداوند می فرماید: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» [39]خداوند بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد.

شفاعت کنندگان در قیامت

در قرآن و روایات می خوانیم که خداوند در قیامت به افرادی اجازه می دهد تا برای دیگران شفاعت کنند.در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:«انا اول شافع» [40]اوّلین کسی که شفاعت(امّت خود را)می کند،من هستم.

قرآن.امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:روز قیامت،قرآن از شفاعت کنندگان است. [41]

انبیا.در روایات آمده است که انبیا در قیامت شفاعت می کنند:«یشفع الانبیاء» [42]

امامان معصوم و شیعیان واقعی.در روایتی از امام معصوم علیه السلام می خوانیم:در قیامت،شفاعت برای ما و شیعیان ما خواهد بود.«لنا شفاعه و لاهل مودتنا شفاعه»[43]

فرشتگان.در روز قیامت،به فرشتگان و شهدا اجازه داده می شود تا(از کسانی که

می خواهند)شفاعت کنند:«یؤذن للملائکه و الشهداء ان یشفعوا»[44]

شهدا.در قیامت هر شهید هفتاد نفر از خانواده خود را شفاعت می کند.[45]

عبادات.عبادات بندگان،از اسباب شفاعت در قیامت خواهد بود:«الصیام و القرآن شفیعان للعبد یوم القیامه»[46]

شرایط شفاعت شوندگان

قرآن و روایات،کسانی را مشمول شفاعت معرفی می کنند که دارای شرایط زیر باشند:

الف)اهل ایمان و نماز و انفاق در راه خدا باشند و عمر را به هدر نداده باشند. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ»

ب)خداوند به شفاعت آنان اذن داده باشد. «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ»[47]

ج)با ایمان از دنیا برود.

د)رابطه ای میان شفیع و شفاعت شونده وجود داشته باشد.کسی که با شافعان ارتباطی مکتبی نداشته باشد،مشمول شفاعت قرار نمی گیرد.

پیام ها:

1- تساهل در نماز و انفاق و اطعام نیازمندان و هدر دادن عمر،سبب محروم شدن از شفاعت در قیامت می شود. فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ ...

2- خداوند در قیامت به افرادی اجازه می دهد تا برای دیگران شفاعت کنند ولی بسیاری از مردم،شرائط دریافت شفاعت را ندارد. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشّافِعِینَ»

3- در قیامت،شفاعت کنندگان متعدّدند:انبیا،اوصیا،شهدا،قرآن و... «الشّافِعِینَ»

4- مخالفان اسلام،هیچ دلیلی برای نپذیرفتن آیات الهی و سخن وحی ندارند.

«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ»

5-اعراض کنندگان از سخن حق،از عقل و خرد بهره ای ندارند. «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ»

6- داشتن توقّعات نابجا از خداوند(نظیر درخواست نامه از خداوند)،نشانه حماقت است. کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ ... یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ...

7- کفّار مغرورند و انتظار دارند که برای هدایت هریک از آنان به راه حق،دعوت نامه ای خاص فرستاده شود. «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَهً»

8-به توقّعات نابجا قاطعانه پاسخ منفی دهید.(خدا با فرستادن برهان و معجزه اتمام حجّت کرده است و نیازی به فرستادن نامه خصوصی نیست.) «کَلاّ»

9- درخواست های نابجای کفّار برای ایمان آوردن،بهانه ای بیش نیست. یُرِیدُ ...

کَلاّ

10- بی پروایی نسبت به قیامت سبب انکار نبوّت است. عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ... بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَهَ

11- انسان در انتخاب عقیده و اندیشه،مختار و دارای اراده است. «فَمَنْ شاءَ»

12- قرآن بستر مناسبی برای هدایت بشر است،لکن هدایت شدن و بهره بردن از این بستر،مشروط به خواست خود انسان است. «فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ»

وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ«56»

و تذکّر نمی یابند مگر آن که خداوند بخواهد.او سزاوار تقواست و سزاوار آمرزیدن است.

پیام ها:

1- گرچه انسان دارای اختیار است: «فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ» امّا خواست او به تنهایی کافی نیست و تا خدا نخواهد چیزی واقع نمی شود. «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ»

2- پند گرفتن از تذکّرات الهی جز با توفیق الهی میسر نمی شود. «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ»

3- کفّار لجوج و سرسخت به هیچ قیمتی ایمان نمی آورند،جز آن که خداوند بخواهد و آنان را مجبور کند(که خداوند هم چنین نمی کند). «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ»

4- تنها خداوند،سزاوار آن است که از او پروا کنیم و اگر خلافی انجام دادیم،فقط اوست که می تواند ما را عفو کند و ببخشد. «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ»

«والحمدللّه ربّ العالمین»

 


[1] - کافی،ج 6،ص 455.

[2] - تفسیر نورالثقلین.

[3] - امام خمینی(ره)چون به اللّه اکبر اعتقاد داشت،می گفت:آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

[4] - مؤمنون،101 و حاقّه،13.

[5] - عبس،17

[6] - ذاریات،10

[7] - انعام،71.

[8] - .انعام،125.

[9] - طه،123.

[10] - نحل،27.

[11] - .بقره،7.

[12] - نور،39.

[13] - ابراهیم،18.

[14] - .فاطر،39.

[15] - .نساء،167.

[16] - نساء،169.

[17] - نهج البلاغه،خطبه 34.

[18] - مفردات راغب.

[19] - تفسیر مجمع البیان.

[20] - اعلی،13.

[21] - .نساء،59.

[22] - .فجر،1.

[23] - مدثر،34.

[24] - .ضحی،1.

[25] - .عصر،1.

[26] - مدثر،33.

[27] - فجر،4.

[28] - .تکویر،17.

[29] - تفسیر نورالثقلین.

[30] - .ماعون،2 و 3.

[31] - .روم،10.

[32] - ماعون،5 و 6.

[33] - مدّثر،43 و 48.

[34] - کافی،ج3،ص270.

[35] - تفسیر قرطبی.

[36] - تفسیر مراغی.

[37] - اسراء،93.

[38] - انعام،124.

[39] - انعام،125

[40] - صحیح مسلم،ج2،ص130

[41] - نهج البلاغه،خطبه 176

[42] - مسنداحمد،ج3،ص12

[43] - خصال،ص624.

[44] - مسند احمد،ج 5،ص 43.

[45] - سنن ابی داود،ج3،ص15.

[46] - مسند احمد،ج 2،ص 174.

[47] - بقره،255.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس