سیمای سوره نجم

این سوره شصت و دو آیه دارد و در مکّه نازل شده و از سوره هایی است که دارای سجده واجب می باشد.

نام سوره برگرفته از آیه اول است که خداوند به ستاره سوگند یاد می کند.

در این سوره به جایگاه وحی و شیوه نزول آن بر دل پیامبر اشاره شده و همچون سوره اسراء،معراج پیامبر به آسمان ها مطرح شده است.بخش دیگری از سوره،به رسوم خرافی مشرکان در مورد بت ها و پرستش فرشتگان پرداخته و آنها را محکوم کرده است.

امّا روح حاکم بر سوره،توجّه به قیامت و حالات نیکان و بدان است که معیار کیفر و پاداش الهی واقع می شود.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

وَ النَّجْمِ إِذا هَوی«1» ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی«2»

سوگند به ستاره،چون فرو شود.همانا یار و مصاحب شما(محمّد صلی الله علیه و آله)، نه گمراه شده و نه منحرف گشته است.

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی«3» إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی«4»

و نه از روی هوای نفس سخن می گوید.سخن او جز وحی که به او نازل می شود،نیست.

نکته ها:

* «هَوی» به معنای تمایل به سقوط است و هوای نفس،همان خواسته هایی است که انسان را به سقوط می کشاند. «ضَلَّ» به معنای انحراف از مسیر مستقیم است و «غَوی» به انحراف اعتقادی گفته می شود که از عقیده باطل برخاسته باشد.

* «صاحب»به معنای دوست و یاور است.این واژه در قرآن،چندین بار در باره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است،[1]زیرا برخورد پیامبر با مردم،صمیمی،دلسوزانه و دوستانه بود.

* آخرین کلمه در سوره قبل(طور)،«نجوم»بود و اولین کلمه در این سوره،«نجم»است.

* مراد از «وَ النَّجْمِ إِذا هَوی» ،یا هنگام طلوع خورشید در هر صبح است که نور ستارگان بی فروغ می شود و یا هنگام برپایی قیامت است که ستارگان سقوط کرده و افول می کنند.

* در مدار توحید،خداوند و پیامبرانش در مقام تأیید یکدیگرند.خداوند،پیامبر را از هر گونه انحراف منزّه می داند، «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی» و پیامبر نیز خداوند را تنزیه می نماید.

* خداوند در معرّفی قرآن فرمود: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ» [2]و در معرّفی پیامبر فرمود:

«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی» ،تا حجّت بر مردم تمام شده و جای هیچ گونه تردید باقی نماند.

* قرآن،خطاب به منحرفان می فرماید:شما مدّت زیادی همنشین و مصاحب پیامبر بودید و خوب می دانید که او انحراف ندارد. «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی»

* امتیاز رهبران الهی از رهبران بشری در چند چیز است:

1.سابقه ی انحراف فکری ندارند. «ما ضَلَّ»

2.سابقه ی گناه و فسق در عمل ندارند. «ما غَوی»

3.دلسوز و مردمی هستند. «صاحِبُکُمْ»

4.مغلوب هوسهای خود و دیگران نیستند. «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»

* مرحوم صدوق در امالی،در مورد این که رضایت همه مردم کسب نمی شود و زبان مردم قابل کنترل نیست،می فرماید:بعضی از مردم حتّی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت هوی و هوس می دادند و خداوند از حضرت دفاع کرد و فرمود: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»[3]

* در حدیث می خوانیم که حمزه عموی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن حضرت پرسید:چرا تمام درهایی که به مسجد باز بود مسدود کردی جز درِ خانه علی علیه السلام را؟ حضرت آیات اول سوره نجم را تلاوت فرمود: «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی» ،یعنی من بر اساس فرمان الهی چنین کردم. [4]همچنین هنگامی که حضرت علی علیه السلام در غدیرخم به امامت و وصایت تعیین شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد انتقاد قرار گرفت،ولی حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی» [5]

* در پاسخ کفار که می گفتند: «إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» [6]قرآن جز افسانه های پیشینیان نیست،خداوند با قاطعیّت می فرماید: «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی» سخنان او جز وحی نیست.

* گرچه قرآن،کتاب شعر نیست و آیات آن،حکم بیت های شعر را ندارد،امّا از نظم خاصی در کلمات و عبارات برخوردار و قرائت آن زیبا و موزون است. «هَوی - غَوی - اَلْهَوی - یُوحی»

پیام ها:

1- به مظاهر طبیعت چون نشانه خدا هستند،می توان سوگند یاد کرد. «وَ النَّجْمِ» ، «وَ الشَّمْسَ»،«وَ الْقَمَرَ»

2- حرکت ستاره ها به سوی افول و انهدام است و در آینده متلاشی می شوند.

«وَ النَّجْمِ إِذا هَوی»

3- در راه تبلیغ دین،تهمت ها بسیار است،ولی خداوند دفاع می کند. «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی»

4- انبیا،عمری در میان منحرفان بودند،ولی منحرف نشدند و این خود یک نشانه عظمت است. «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ»

5-کرات بزرگ آسمان ها منهدم شدنی است،ولی پیامبر و سخنان او،همچنان استوار است. «وَ النَّجْمِ إِذا هَوی. ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی. وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»

6- فرمان و سخن پیامبر،حجّت و لازم الاجراست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»

7- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه در گذشته انحراف داشته، «ما ضَلَّ» و نه در آینده انحرافی خواهد داشت. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»

8-هر چه مقام و مسئولیّت بالاتر باشد،تضمین بیشتری برای سلامتِ مسئول لازم است. «ما ضَلَّ - ما غَوی - ما یَنْطِقُ»

9- در مدیریّت،باید از افراد پاک،دفاع و دامن آنها از تهمت پاک گردد. ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ ...

10- هم پیامبر بر حق است وهم سخن او. ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ ...- إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی

11- سخن پیامبر،نه برخاسته از تمایلات شخصی و نه برخاسته از محیط اجتماعی است. «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

12- اختیار نزول وحی در محتوی،زمان،مکان و مقدار،با خداست. «یُوحی»

13- هوی و هوس،با وحی سازگار نیست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی«5» ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوی«6»

(وحی را خداوندِ)قوی قدرت به او آموخت.(خداوندِ)صاحب صلابت که سلطه یافت.

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی«7» ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی«8»

در حالی که او در افق برتر بود.سپس نزدیک شد پس نزدیک تر.

فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی«9» فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی«10»

تا جایی که فاصله اش به اندازه دو کمان یا کمتر شد.پس به بنده اش وحی کرد،آنچه را وحی کرد.

ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی«11»

قلب،آنچه را دید دروغ نخواند.

نکته ها:

* «مِرَّهٍ» به معنای تابیده شده و محکم است و در قدرت و توانایی به کار می رود،چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:صدقه بر«مرّه»و«سویّ»،یعنی افراد توانمند،روا نیست. [7]

* «دَنی» یعنی نزدیک شد،ولی«تدلی»یعنی خیلی نزدیک شد تا جایی که از شدّت نزدیکی وابسته شد. «قابَ» معادل کلمه مقدار و«قوس»به معنای کمان است.تعبیر به «قابَ قَوْسَیْنِ» کنایه از شدّت نزدیکی و تقرّب پیامبر به خداوند به هنگام نزول وحی است.

* در این که مراد از «شَدِیدُ الْقُوی» خداوند است یا جبرئیل،بحث و گفتگو است،ولی این عنوان،در موارد دیگر فقط برای خدا آمده است.مثلاً در دعای ندبه می خوانیم:«و أره سیده یا شدید القوی»خداوندا! امام زمان را به ما نشان بده،یا در دعای وارده از امام حسن علیه السلام برای دفع شرّ ظالم می خوانیم:«یا شدید القوی یا شدید المحال» [8]

به علاوه در آیات دیگر،خداوند،معلّم قرآن معرّفی شده است،از جمله:

«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[9]

معلّم قرآن،خداوند رحمان است.

«عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»[10]

،خداوند چیزهایی را که نمی توانستی بیاموزی،به تو آموخت.

البتّه در سوره تکویر درباره ی جبرئیل می خوانیم: «ذِی قُوَّهٍ» [11]ولی بسیار تفاوت است میان «ذِی قُوَّهٍ» و «شَدِیدُ الْقُوی» .بنابراین منظور از «شَدِیدُ الْقُوی» خداوند است.

* در این آیات به مسئله معراج پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره شده که ما سیمایی از معراج را در جلد هفتم تفسیر نور به مناسبت آیه اول سوره اسراء بیان نمودیم.

* در تفسیر روح المعانی آمده است:در جاهلیّت،هنگامی که دو نفر هم قسم می شدند، کمان های خود را در کنار هم قرار می دادند و زه آن را می کشیدند و هر دو یک تیر می انداختند،کنایه از آن که هر دو یکی شده اند.

* فرشته،در افق اعلی نیست،بلکه در افق مبین است و پیامبر بسیار بالاتر است و می تواند او را مشاهده کند. «وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ» [12]

* خداوند مکان ندارد و منظور از افق اعلی(ناحیه برتر)،مکان خاصّی نیست،بلکه مراد اوج بلند مرتبگی و کنایه از احاطه و تسلّط همه جانبه خداوند است.

* وحی در زمین،با واسطه است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ» [13]،جبرئیل،قرآن را بر قلب تو نازل کرد.امّا در اینجا که سخن از معراج پیامبر است،فرمود: «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی» یعنی در مقام قرب خبری از واسطه نیست و فرشته مقرب هم راهی به آنجا ندارد.

* از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:علت معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود،مگر خدا مکان دارد؟ حضرت فرمود:معراج برای آن بود که خداوند،ملکوت آسمان ها و آنچه را در آنهاست از عجایب صنعت و ابتکار،به پیامبرش نشان دهد.[14]

* کلاسی که پیامبر صلی الله علیه و آله در معراج دید،کلاس ویژه ای بود:

محل کلاس:برترین مکان. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی»

استاد:(خداوند)قوی ترین استاد. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

محتوای درس:(وحی)محکم ترین سخن. «إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

* از امام سؤال کردند:«هل رأی رسول الله ربه»آیا پیامبر در معراج پروردگارش را دید؟ حضرت فرمودند:«نعم بقلبه رآه»آری،خدا را به قلبش مشاهده کرد.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی»[15]

* امام رضا علیه السلام فرمود:آیه «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»[16]،آیه «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی» را تفسیر می کند،یعنی مراد از رؤیت در آیه،دیدن آیات الهی است،نه ذات خداوند.

پیام ها:

1- دین به قدری ارزش دارد که باید معلّم آن،خداوندی باشد که دارای قدرت بی نهایت است، «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی» و شاگرد آن،پیامبری باشد بی لغزش و معصوم. «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ»

2- دریافت علوم الهی،نیازمند ظرفیّت خاصی است. ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی ...

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی

3- یکی از راه های شناخت افراد،شناخت استاد است. ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ ... عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی

4- وحی،همان تعالیم الهی است. یُوحی ... عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی

5-تحلیل ها و تهمت های ناروا را پاسخ دهید.در مقابل کسانی که می گفتند:این قرآن را دیگران به پیامبر آموخته اند، «یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»[17]،خداوند می فرماید:«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

6- علم پیامبر از جانب خداوند است. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

7- علم الهی،از قدرت او جدا نیست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

8-تنها خداوند قدرتمندترین است،قدرت های غیر الهی سست است.... شَدِیدُ الْقُوی

9- معلّم باید در کار خود توانا باشد. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

10- با تعلیم خدا،یک امّی می تواند معلّم تمام بشریّت شود. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

11- همه بشر شاگردان خداوند هستند، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» [18]ولی شخص پیامبر شاگرد مخصوص اوست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

12- برنامه های الهی برای بشر،بسیار محکم و کامل است. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی ذُو مِرَّهٍ ...

13- تقرّب به خدا،مرحله به مرحله و گام به گام است. «دَنا فَتَدَلّی»

14- رابطه معلّم و شاگرد باید نزدیک و صمیمی باشد. «دَنا فَتَدَلّی»

15- در سخن،از واژگان و ادبیات مخاطب استفاده کنیم و به لسان قوم سخن بگوییم. «قابَ قَوْسَیْنِ» (در فرهنگ عرب،نزدیکی دو کمان،نشانه نزدیکی صاحبان آنها بود.)

16- قرب به خداوند برای بندگان،محدودیّت ندارد. «أَوْ أَدْنی» چون فرشتگان نمی توانند.

17- مردان خدا،در زمین باشند یا در آسمان،عبد خدایند. «أَسْری بِعَبْدِهِ» [19]،

«فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ»

18- بندگی،بستر فراگیری وحی و عنایت الهی است. «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ»

19- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در دریافت وحی معصوم است و هم در ابلاغ آن. ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ... ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی

20- آن شهود باطنی حجت است که مورد تأیید خدا باشد. «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی»

أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری«12» وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْری«13»

پس آیا بر سر آنچه می بیند با وی جدال می کنید؟ و همانا در نزولی دیگر او را دید.

عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهی«14» عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوی«15»

نزد سدره المنتهی.که بهشتِ امن نزد آن است.

نکته ها:

* «فَتُمارُونَهُ» از«مراء»به معنای جدال همراه با شک و تردید و «نَزْلَهً» به معنای یکباره نازل شدن است. «سِدْرَهِ الْمُنْتَهی» نام مکانی نزدیک بهشت موعود است که مالامال از الطاف الهی است و به گفته روایات جز شخص پیامبر اسلام کسی از آن بالاتر نرفته است.[20]

* در حدیث آمده است:آنجایی که آخرین مرحله پرواز فرشتگان یا آخرین مرحله بالا رفتن اعمال می باشد،به آن «سِدْرَهِ الْمُنْتَهی» می گویند و در روایات می خوانیم:«سدره المنتهی» نام درختی است که همراه هر برگ آن فرشته ای در حال تسبیح است.[21]

* چون در ماجرای معراج،ناباوری و تردید بسیار است،خداوند یک بار در سوره اسراء فرمود:

«سُبْحانَ الَّذِی» یعنی او از کار لغو منزّه است و معراج یک هدف بس عالی دارد و یک بار در این سوره فرمود:چرا در این باره جدال می کنید؟ أَ فَتُمارُونَهُ ...

* گرچه همه مردم زیر نظر خداوند هستند،امّا خداوند گاهی بعضی را به طور خاص مورد نظر قرار می دهد. «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْری» یعنی خداوند در معراج پیامبرش را یکبار دیگر مورد نظر ویژه قرار داد.همان گونه که خداوند با این که با همه مردم است، «وَ هُوَ مَعَکُمْ»[22]ولی بودن او با متّقین به گونه ای دیگر است. «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»[23]

آری،همراه بودن و عنایت خداوند گاهی عام است و گاهی خاص.او پیامبرش را در آسمان ها مهمان کرد و نزد سدره المنتهی و بهشت موعود،مورد نظر خاص خود قرار داد.

این معنا در تفسیر اطیب البیان ذکر شده،امّا در تفاسیر دیگر به گونه ای دیگر معنا شده است:

پیامبر،یک بار دیگر جبرئیل را با قیافه اصلی دید و یا بار دیگر،خدا را با دید باطنی دید.

دلیل ما در انتخاب گفتار اطیب البیان این است که این آیات در مقام تجلیل از پیامبر و معراج اوست و دیدن جبرئیل،برای پیامبر که مقامش بالاتر از جبرئیل است امتیاز و تجلیلی نیست و با سیاق آیات خیلی تناسب ندارد،و نیز دیدن باطنی خداوند،برای پیامبر همیشه بوده و نه یکبار و دو بار،ولی لطف خاص خداوند در معراج قابل توجّه بوده است، چون خداوند با هدفی خاص پیامبرش را به آسمان ها برد،بنابراین نگاه خاصی به او داشت.

«رَآهُ نَزْلَهً أُخْری»

* در حدیث می خوانیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:من جبرئیل را نزد سدره المنتهی دیدم.

جبرئیل به پیامبر گفت:انتهای حدّی که خداوند برای من گذارده همین جاست و اگر بیشتر از آن بیایم،بالهایم خواهد سوخت[24]

پیام ها:

1- افراد بی ایمان،تحمّل باور کردن مکاشفات و دریافت های اولیای خدا را ندارند و با بدبینی و تردید با آنها به جدال می پردازند. «أَ فَتُمارُونَهُ»

2- در مسائل نظری و فکری،بحث و تردید جای دارد،ولی در محسوسات و دیدنی ها جایی ندارد. «أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری»

3- شرط تبلیغ،پذیرش همگانی نیست؛بعضی انکار یا تردید یا جدال می کنند.

«أَ فَتُمارُونَهُ»

4- پرسش و دلیل خواهی همیشه مورد سفارش است، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»[25]ولی مجادله و ستیز مورد توبیخ است. «أَ فَتُمارُونَهُ»

5-بالاتر از بهشت نیز وجود دارد. «عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوی» سدره المنتهی به قدری مهم است که بهشت با آن عظمتش در کنار اوست.

إِذْ یَغْشَی السِّدْرَهَ ما یَغْشی«16»

آنگاه که سدره المنتهی را پوشاند آن(نوری)که می پوشاند.

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی«17» لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری«18»

دیده منحرف نگشت و تجاوز نکرد.همانا او برخی از نشانه های بزرگ پروردگارش را دید.

نکته ها:

* در آیه اول سوره اسراء خواندیم که خداوند پیامبرش را شبانه سیر داد تا آیات خود را به او نشان دهد: «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» ،در این سوره می فرماید:خداوند آیات خویش را به او نشان داد.و «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از هر جهت معصوم است:

الف)افکار و کردار: «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ»

ب)زبان و گفتار: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»

ج)علم و دانش: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی»

د)دل و قلب: «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی»

ه)چشم و دیده: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی»

پیام ها:

1- حقّ چشم،آن است که نه انحراف بیند و نه تجاوز کند. «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی»

2- چشمی توان دیدن آیات بزرگ الهی را دارد که واقع بین و حق بین باشد. «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»

3- آیات الهی به قدری گسترده است که حتّی اشرف مخلوفات،تنها گوشه ای از آن را می بیند. «مِنْ آیاتِ رَبِّهِ»

أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی«19» وَ مَناهَ الثّالِثَهَ الْأُخْری«20»

آیا(بت های)لات و عزّی را دیده اید؟ و منات،آن سومین بت دیگر.

أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی«21» تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزی«22»

آیا(این گونه می پندارید که)پسر برای شما است و دختر برای خداوند؟ این(تقسیم شما)تقسیمی است ناعادلانه.

نکته ها:

* خداوند قادری که بشر را به اوج آسمان ها می برد و آیات بزرگ خود را به او نشان می دهد کجا،و بت های سنگی بی خاصیّت کجا.

* در قرآن نام نُه بت آمده است:«لات»،«عُزّی»،«مناه»دراین سوره،«بعل»در صافّات و «ودّ»، «سواع»، «یَعوق»، «یغوث» و«نسر»در سوره نوح.

پیام ها:

1- نگاه باید هدفدار باشد. أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ ...

2- مبلّغ باید از عوامل انحراف و وسایل آن آگاه باشد. اَللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناهَ ...

3- گاهی باید اشیا و افراد و عوامل انحرافی را معرفی و افشا و محکوم کرد تا دیگران درس بگیرند و هدایت شوند. اَللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناهَ ...

4- در اصلاح،ابتدا باید سراغ سرچشمه ها رفت.در بت شکنی نیز باید ابتدا سراغ بت های بزرگ رفت.(نظیر آیه «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ»[26]) اَللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناهَ ...

5-هرچه را برای خود نمی پسندید،برای دیگران نپسندید. «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی» (مشرکان که دختر را ننگ می دانستند،فرشتگان را دختران خدا می خواندند.)

6- در ارشاد،می توان از شیوه طرح سؤال استفاده نمود. «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی»

7- تبعیض میان دختر و پسر،نوعی بی عدالتی است. «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی. تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزی»

إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی«23»

این بت ها جز نام هایی بیش نیستند که شما و پدرانتان،نام گذاری کرده اید.

خداوند هیچ گونه برهانی(بر حقانیّت آنها)نفرستاده است.(مشرکان)، جز گمان و آنچه که دلخواهشان است پیروی نمی کنند،در حالی که از سوی پروردگارشان هدایت به سراغشان آمده است.

نکته ها:

* منظور از «سُلْطانٍ» در قرآن،دلیل و برهان است که مایه ی سلطه علمی می گردد.

* بت پرستان،هر یک از بت ها را مظهر امری می دانستند؛یکی را مظهر قدرت،یکی علم، یکی محبّت،یکی خشم و....قرآن می فرماید:این عناوین و القاب دهان پرکن،هیچ خاصیّتی ندارد و این اسم ها،بی مسمّی است.

پیام ها:

1- به هر شعار و عنوان و لقبی،نباید توجّه کرد. «أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها»

2- نیاکان،فرهنگ سازان نسل بعد از خود هستند. «سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ»

3- تقلید کورکورانه،گرچه از نیاکان و پدران باشد،ممنوع است. «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ»

4- شرک،برخاسته از خیال پردازی و موهوم گرایی است و هیچ گونه پشتوانه منطقی ندارد. سَمَّیْتُمُوها ... ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ

5-عقاید،باید بر اساس برهان باشد و حدس و گمان و تقلید،کافی نیست. «ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»

6- هدایت از سوی خداوند است، «جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی» و گمراهی از هوای نفس. «تَهْوَی الْأَنْفُسُ»

7- هوا پرستی،محکوم است. یَتَّبِعُونَ ... ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ

8-خداوند،بر همه اتمام حجّت کرده است و پس از آمدن وحی،دیگر انسان عذری ندارد. «وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی»

9- ارشاد و هدایت،از شئون ربوبیّت است. «مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی»

10- هرگاه راه هایی را محکوم می کنید،راه حق را ارائه دهید. «جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی»

11- راه علم و راه وحی،حق است. سُلْطانٍ ... مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی ولی سلیقه های شخصی «أَنْتُمْ» و نیاکان «آباؤُکُمْ» و راه ظنّ و گمان «إِلاَّ الظَّنَّ» و راه هوی و هوس «تَهْوَی الْأَنْفُسُ» همه باطل اند.

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنّی«24» فَلِلّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولی«25»

آیا(می پندارید که)انسان،به هر چه آرزو دارد می رسد؟ پس آخرت و دنیا برای خداوند است.

وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی«26»

و چه بسا فرشتگانی که در آسمان ها هستند،(ولی)شفاعت آنان سودی ندارد، مگر بعد از آن که خداوند برای هر که بخواهد و رضایت دهد،اجازه شفاعت دهد.

نکته ها:

* «تَمَنّی» به معنای آرزو است،خواه امر ممکن یا محال،منطقی یا بی اساس.[27] امّا«رجا» در مورد آرزوهای شدنی،«طمع»در مورد آرزوهایی که حصول آن نزدیک است و«أمل»در مورد آرزوهایی که بدست آوردنش مشکل باشد بکار می رود.[28]

* اسلام برای اصلاح رفتار،سرچشمه افکار را اصلاح می کند.برای این که به امید کسب عزّت و قدرت به سراغ این و آن نرویم،می فرماید: «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً»[29]تمام عزّت از اوست. «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً»[30]تمام قدرت از اوست.

در این آیه نیز می فرماید:آخرت و دنیا مخصوص خداست،پس چرا از غیر او توقّع داری؟!

* هستی به اراده ی خداوند می چرخد،نه به آرزوی ما.امام علی علیه السلام می فرماید:«عرفت الله بفسخ العزائم و نقض العهود»[31]خدا را از این راه شناختم که برخی تصمیم های مهم بشر فسخ و برخی عهدهای او نقض شده است،یعنی هستی با اراده او می چرخد نه با تصمیم ما.

* امام صادق علیه السلام فرمود:نه فرشته و نه پیامبر،در برابر قهر الهی،نمی توانند شما را نجات دهند.هر کس انتظار شفاعت دارد،در جستجوی رضای خدا باشد.[32]

سؤال: آیا شفاعت یک نوع پارتی بازی نیست؟

پاسخ: هرگز،زیرا:

الف)کسی مورد شفاعت قرار می گیرد که با فکر و عمل،برای خود استحقاق شفاعت را ایجاد کرده باشد.بنابراین بر خلاف پارتی،شفاعت قانون و ضابطه دارد.

ب)در شفاعت،حقی از بین نمی رود ولی در پارتی بازی حقوق دیگران ضایع می شود.

ج)شفاعت کننده،از شفاعت شونده انتظاری ندارد،بر خلاف پارتی بازی که شخصی که کار را انجام داده است،انتظاراتی دارد.

د)هدفِ شفاعت کننده،رستگاری شفاعت شونده است،ولی هدف در پارتی بازی کامیابی دنیوی است.

ه)شفاعت،وسیله تربیت و رشد است،زیرا شفاعت شونده با اولیای خدا که شفاعت کننده هستند،رابطه ی معنوی برقرار می کند.

* «لِمَنْ یَشاءُ» را دو گونه می توان معنا کرد:

الف)هر کسی را که خدا بخواهد،به او اجازه شفاعت کردن می دهد.

ب)هر کسی را که خدا بخواهد،به او اجازه شفاعت شدن می دهد.

* سؤال: آیا شفاعت موجب تشویق انسان ها به گناه نمی شود؟

پاسخ: هرگز،زیرا اولاً معلوم نیست چه کسی شفاعت می شود و ثانیاً آیا ساختن یک دارو برای رفع مسمومیّت،انسان ها را به مسموم شدن و زهر خوردن تشویق می کند؟!

نگاهی به آرزو در روایات و آیات

ارزش آرزو:

آرزو،عامل و انگیزه حرکت و رشد است.رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«لو لا الامل ما رضعت و الده ولدها و لا غرس غارس شجرها» [33]اگر آرزو نبود،نه مادری کودک خود را شیر می داد و نه کشاورزی درختی را می کاشت.

حضرت عیسی علیه السلام،پیرمردی را دید که بیل در دست دارد و زمین را شخم می زند،گفت:

خدایا! آرزو را از این مرد بگیر.دید پیرمرد بیل را کنار گذاشت و خوابید.پس از مدتی، حضرت عیسی از خدا خواست که آرزو به او برگردد،مشاهده کرد که پیرمرد بلند شد و شروع به کار کرد[34]

مهار کردن آرزو:

آرزوها باید در چارچوب امکانات،استعدادها،شرایط و ظرفیّت باشد وگرنه سر از موهومات در می آورد.امام علی علیه السلام فرمودند:بیشترین ترس من بر شما،از هوا پرستی و آرزوهای طولانی است. [35]

آرزوهای منفی:

در قرآن از بعضی آرزوها انتقاد و نهی شده است.نظیر کسانی که آرزو داشتند ثروت قارون را داشته باشند و می گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ»[36]

یا آرزو دارند مورد ستایش نابجا قرار گیرند: «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا»[37]

یا آرزو دارند بر دیگران برتری داشته باشند. «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ»[38]

بارها خداوند با جملات: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ»[39]و «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»[40]مؤمنان را از نگاه های آرزومندانه به سرمایه داران و مرفّهان باز داشته است.

آرزوهایی که به آن نمی رسند:

در قیامت بارها مجرمان «یا لَیْتَنِی» (ای کاش!)می گویند،ولی چه سود که دیگر دیر شده است،از جمله:

«یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً»[41]

ای کاش خاک بودم.(خاک،یک دانه می گیرد و یک خوشه می دهد.

خاک،فاضلاب را می گیرد و آب زلال می دهد،ولی بعضی انسان ها جز فسادکاری نمی کنند.)

«یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»[42]

ای کاش! راهی همراه پیامبر انتخاب کرده بودم.

«یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ»[43]

ای کاش نامه عملم به دستم نمی رسید!

«یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی»[44]

ای کاش برای روز حیاتم،چیزی از پیش فرستاده بودم!

«یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ»[45]

ای کاش ما به دنیا بازگشته و دیگر تکذیب نمی کردیم!

پیام ها:

1- به امید شفاعت و کارگشایی دیگران راه خدا را ترک نکنید که به این آرزو نخواهید رسید. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنّی»

2- رها کردن هدایت الهی «مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی» و به سراغ آرزوهای خیالی رفتن محکوم است. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنّی»

3- ولایت و حاکمیّت مطلقه در آخرت و دنیا مخصوص خداست،به سراغ غیر او نرویم. «فَلِلّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولی»

4- غیر خدا هر که و هر چه باشد،زودگذر است و ماندگار نیست. «فَلِلّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولی»

5-اصل،اراده حکیمانه خداوند است،خواه آرزوهای ما با آن همساز باشد یا نباشد. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنّی فَلِلّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولی»

6- جلوه ی مالکیّت خداوند،در قیامت بیشتر است. «الْآخِرَهُ وَ الْأُولی» (نام آخرت قبل از دنیا آمده است.)

7- حتّی فرشتگان مقرّب،بدون اذن خدا قدرت شفاعت ندارند،چه رسد به بت ها. إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها ... وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ

8-چون آخرت و دنیا مخصوص خداست،پس اذن و رضایت او در شفاعت ضروری است. فَلِلّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولی ... إِلاّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللّهُ

9- نه هر موجودی حق شفاعت دارد،نه هر خلاف کاری شفاعت می شود.بلکه شفاعت برای کسی است که خدا بخواهد و شکی نیست که خواست خداوند نیز حکیمانه و طبق اصول و ضوابط است.... لِمَنْ یَشاءُ

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثی«27»

همانا کسانی که به آخرت ایمان ندارند،فرشتگان را به نام دختران نام گذاری می کنند.

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً«28»

در حالی که برای آنان(به این امر)هیچ علمی نیست،آنان جز گمان،از چیزی پیروی نمی کنند و قطعاً گمان،(انسان را)از حق بی نیاز نمی کند.

نکته ها:

* هر امری که واقعاً علمی باشد،حق است و هر حقّی،مطابق علم واقعی است و هر دو به جای یکدیگر بکار می روند.قرآن به جای این که بفرماید:گمان،انسان را از علم بی نیاز نمی کند،می فرماید:گمان،انسان را از حق بی نیاز نمی کند،پس حق و علم یکی است. «إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»

* نام دختر نهادن بر فرشته،براساس باور باطلی بود که فرشتگان را دختران خدا می دانستند.

* نقّاشانی که فرشتگان را به شکل دختر می کشند،رگه هایی از رسومات جاهلی دارند،گرچه ناخودآگاه باشد.

پیام ها:

1- هر کس در برابر دادگاه قیامت احساس مسئولیّت کند،هر حرفی نمی زند و به هر حدس و گمانی عقیده پیدا نمی کند. «لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ»

2- نامگذاری را ساده نیانگارید.کسانی که نام ناروا بر دیگران می گذارند،مورد توبیخ اند. «لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثی»

3- هر کس علم ندارد،ساکت باشد. لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ ... ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ

4- هر کجا علم نبود،حدس و گمان جولان دارد. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»

5-در امور اعتقادی،گمان کافی نیست. «إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا«29»

پس،از هر که از یاد ما روی گرداند و جز زندگی دنیا را خواستار نبود، روبگردان.

ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی«30»

آن،آخرین درجه از علم و شناخت آنان است.همانا پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شده اند،بهتر می شناسد و کسانی را که هدایت یافته اند،بهتر می داند.

نکته ها:

* در قرآن،فرمان اعراض از:کفّار[46]،مشرکان[47]،منافقان [48]،جاهلان[49]فراریان از جبهه[50]و کسانی که به قصد تمسخر وتخطئه در آیات الهی کندوکاو می کنند[51]آمده است.

سیمای دنیا در قرآن

قرآن در آیات متعددی سیمای دنیا و زندگی دنیوی را این گونه ترسیم کرده است:

1.دنیا کم و ناچیز است. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ»[52]

2.دنیا فانی است،عبورگاه است نه توقفگاه. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»[53]

3.دنیاگرایی جز لهو و لعب نیست. «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» [54]

4.دنیا وسیله فریب است. «مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ» [55]

5.دنیاگرایی مانع آخرت طلبی است. «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ»[56]

6.دنیا،دلربا است. «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ»[57]

7.در آیه 20 سوره حدید،پنج ویژگی برای دنیا ذکر شده که با مراحل پنجگانه عمر انسان مطابقت دارد:و اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ ...

الف)لعب و بازی.(کودکی)

ب)لهو و سرگرمی.(نوجوانی)

ج)زینت و خودآرایی.(جوانی)

د)تفاخر و فخرفروشی.(میانسالی)

ه)تکاثر و ثروت اندوزی.(کهنسالی)

آری،دنیا وسیله است نه هدف،چنانکه در دعای ماه شعبان می خوانیم:«و لا تجعل الدنیا اکبر همنا»خدایا دنیا را هدف برتر ما قرار مده.

پیام ها:

1- در برخورد با کسانی که دنیا محور و خداگریزند،تسامح نداشته باشید.

«فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا»

2- از کسانی که به دین خدا پشت می کنند و حاضر به شنیدن نام خدا و دستورات او نیستند،اعراض کنید.(در اسلام،بایکوت مخالفان و دشمنان جایز است.) «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا»

3- تبرّی جستن از دشمنان اسلام،یک اصل است. «فَأَعْرِضْ»

4- در تبلیغ دین،وقت و فرصت را در موارد بی ثمر هدر ندهید. فَأَعْرِضْ ...

5-گاهی مقابله به مثل لازم است.باید از کسی که از یاد خدا اعراض می کند، اعراض کرد. «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا»

6- دنیاگرایی و اعراض از یاد خدا،ملازم یکدیگرند. «تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا»

7- آنچه نکوهیده است،انحصار فکر و عمل در راه رسیدن به دنیاست وگرنه تلاش و علاقه طبیعی،امری پسندیده است. وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ ...

8-دنیاگرایی،نشانه سطح پایینِ درک و معرفت است. لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا ... ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ

9- کسانی که جز به زندگی دنیا فکر نمی کنند،گمراهند. لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا ...

ضَلَّ ...

10- ایمان به علم و نظارت خداوند به عملکرد انسان،سبب تسلّی و دلداری مؤمنان است. «هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ»

11- خداگریزی و دنیامحوری،بارزترین نشانه انحراف است. تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا ... أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ

12- خداوند اعمال و نیّات تک تک بندگان را می داند. هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ ... هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی

وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی«31»

و برای اوست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است تا کسانی را که بد انجام دادند کیفر بدهد و کسانی را که نیکی کرده اند،به بهترین وجه پاداش دهد.

نکته ها:

* در آیه قبل خواندیم که بعضی،از یاد خدا روی گردانند و جز دنیا فکر دیگری ندارند.این آیه می فرماید:اعراض از کسی که همه چیز از او و کیفر وپاداش به دست اوست،کمال بی خردی است،شما اگر طالب دنیا هم هستید،نباید از او اعراض کنید،زیرا که دنیا هم از اوست.

* عظمت آسمان ها از زمین بیشتر است،لذا در قرآن همواره «السَّماواتِ» مقدّم بر «الْأَرْضِ» آمده است.

پیام ها:

1- کیفر و پاداش عادلانه،به علم و قدرت نیاز دارد. لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ ... لِیَجْزِیَ

2- هستی،هدفدار است. لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ ... لِیَجْزِیَ ...

3- پاداش الهی،برتر از عمل نیک انسان است ولی کیفر،بیش از عملِ بد نیست.

اَلَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا ... اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی

4- سرنوشت انسان،به دست خود اوست. بِما عَمِلُوا ... اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی

اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی«32»

کسانی که از گناهان بزرگ و زشتی های آشکار اجتناب می کنند جز گناهان ناخواسته،بی شک پروردگارت(نسبت به آنان)آمرزشش گسترده است.او به شما داناتر است،آنگاه که شما را از زمین پدید آورد و آنگاه که شما در شکم مادرانتان جنین بودید،پس خود را بی عیب نشمارید که او به تقواپیشگان داناتر است.

نکته ها:

* «فواحش»جمع«فاحشه»به هر گناهی گفته می شود،نظیر زنا.

* برای کلمه«لمم»در روایات[58]و کتب لغت و تفسیر،معانی گوناگونی نقل شده است،از جمله:

1.گناهی که ناخواسته و بدون اصرار باشد.

2.گناهی که تصمیم بر آن گرفته شده باشد،ولی عملی نشود.

3.گناهی که بعد از آن عذرخواهی و توبه صورت گرفته باشد.

4.گناهی که وعده عذاب برای آن داده نشده باشد.

5.گناهی که برای ارتکاب آن،حدّی تعیین نشده باشد.

* مسئله بزرگ و کوچکی گناه در قرآن بارها مطرح شده است، [59]و این که تمام اعمال انسان ضبط شده، «کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ» [60]و پرونده عمل انسان در روز قیامت گشوده می شود، «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً»[61]و در این هنگام فریادش بلند می شود: «یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاّ أَحْصاها» [62]این چه کتابی است که در ثبت تمام اعمال کوچک و بزرگ فروگذار نکرده است.

* امام رضا علیه السلام گناهان کبیره را بدین صورت فهرست کرده اند:قتل نفس،زنا،سرقت، شراب خواری ،نارضایتی و عاق والدین،فرار از میدان جنگ،تصرّف ظالمانه در مال یتیم، خوردن گوشت مردار،خون،گوشت خوک و آنچه به غیر نام خدا ذبح شده،رباخواری، رشوه خواری،قمار،کم فروشی،تهمت به زنان پاکدامن،لواط،گواهی ناحق،ناامیدی از رحمت خداوند،ایمن دانستن خود از عذاب الهی،یأس از رحمت الهی،کمک و تکیه به ظالمان،سوگند دروغ،حبس و ندادن حق دیگران،دروغ،تکبّر،اسراف،تبذیر،خیانت، کوتاهی در انجام حج،دشمنی با اولیای خدا،اشتغال به لهو و لعب و اصرار بر گناه.[63]

* امام باقر علیه السلام به مناسبت جمله «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» فرمودند:به نماز و زکات و روزه و عبادات خود افتخار نکنید که خداوند اهل تقوا را بهتر می شناسد.[64]

* از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آیا جایز است کسی از خودش تعریف و ستایش کند؟ فرمود:اگر اضطرار پیش آمد،مانعی ندارد،سپس فرمودند:آیا نشنیده ای که یوسف نزد حاکم مصر از خود ستایش کرد و فرمود: «اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»[65]مرا مسئول درآمدها و محصولات زمین قرار بده زیرا که من حافظ بیت المال و فردی آگاهم.

* امام علی علیه السلام هنگامی که شنید گروهی برای فخر فروشی به یکدیگر می گویند،ما دیشب را تا صبح نماز خواندیم و دیروز روزه بودیم،فرمود:من دیشب خوابیدم و دیروز روزه نبودم.

بنابراین،گاهی باید برای جلوگیری از غرور خود یا دیگران،این گونه سخن گفت.

* فردی یهودی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و معجزات حضرت موسی را به رخ پیامبر کشید،آن حضرت فرمود:نارواست که انسان از خود ستایش کند،ولی برای روشن شدن تو می گویم:

حضرت آدم برای توبه خود،حضرت نوح برای نجات از غرق شدن،حضرت ابراهیم برای

نجات از آتش و حضرت موسی برای نجات از ترس،خدا را به حقّ محمّد و آل محمّد علیهم السلام سوگند دادند،ای یهودی! اگر موسی مرا می دید،به من ایمان می آورد.حضرت مهدی از نسل من است که حضرت عیسی برای یاری او از آسمان فروآید و پشت سر او نماز خواند.

نکاتی در باره گناه و نافرمانی

اهمیّت مسأله

* مخالفت فرمان خداوند هر چه باشد،بزرگ است،ولی با این حال همه گناهان در یک سطح نیستند،برخی گناهان همچون دروغ و غیبت،زشتی بیشتری دارند و از کیفر سخت تری برخوردارند.علاوه بر آنکه زمان گناه،مکان گناه،قصد گناهکار،علم و جهل او نسبت به گناه،اصرار و عدم اصرار بر گناه نیز در آن اثر می گذارد.

* ارزش هر انسانی به مقداری است که در برابر گناه مقاومت می کند.اگر برای یک مثقال طلا گناه کردیم،ارزش ما یک مثقال است و اگر برای صد مثقال،ارزش ما صد مثقال است.

امام علی علیه السلام فرمود:به خدا سوگند اگر کره زمین(اقالیم سبعه)را به من دهند تا برای گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای مرتکب گناه شوم،این کار را نخواهم کرد.[66]

امام علی علیه السلام فرمودند:بدترین گناه،گناهی است که انسان آن را سبک یا کوچک بشمارد.

«اشد الذنوب ما استخف به صاحبه»[67]

در روایات می خوانیم:همانا دوست پیامبر کسی است که مطیع خدا باشد،گرچه نسبتی با حضرت نداشته باشد و دشمن پیامبر،کسی است که نافرمانی خدا کند،گرچه از نزدیکان حضرت باشد.«ان و لی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت قرابته»[68]

تبدیل گناه صغیره،به کبیره

بعضی عوامل و شرایط،گناهان صغیر را به کبیره تبدیل می کند،از جمله:

اصرار بر صغیره،سبک شمردن گناه،شادی کردن هنگام گناه،انجام دادن گناه از روی طغیان،مغرور شدن به مهلت های الهی،آشکارا گناه کردن،گناه بزرگان و افراد برجسته.

آثار گناه

قساوت دل،سلب نعمت،ردّ دعا،تغییر رزق،محروم شدن از بعضی عبادات نظیر نماز شب، بلای ناگهانی،قطع باران،ویرانی خانه،رسوایی و خواری،کوتاهی عمر،زلزله،فقر و ناداری، اندوه و بیماری،تسلط اشرار،که برای هر یک از این آثار،آیات و روایاتی وارد شده است.

راههای جبران گناه

1.نماز. أَقِمِ الصَّلاهَ ... إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ[69]

2.استغفار برای خود و دیگران(شفاعت). «فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»[70]

3.انفاق.«صدقه السر تکفر الخطیئه» [71]

4.حل مشکلات مردم.«من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف» [72]

5.ایمان و کارهای نیک. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» [73]

6.پرهیز از گناهان کبیره. إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ... نُکَفِّرْ عَنْکُمْ[74]

7.توبه و جبران بدی ها. «إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[75]

8.شرکت در جنگ و جهاد و شهادت. «وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»[76]

9.سلام کردن،طعام دادن و نماز شب.«ثلاث کفارات:افشاء السلام و اطعام الطعام و الصلاه باللیل و الناس نیام»[77]

10.ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.«من لم یقدر علی ما یکفر به ذنوبه فلیکثر من الصلوات علی محمد و آل محمد فانها تهدم الذنوب ذنبا»[78]

* حساب تزکیه نفس و خودستایی،از حساب بیان نعمت های الهی جداست.خداوند در این آیه می فرماید:خودتان را ستایش نکنید، «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» ولی در جای دیگر می فرماید:

«وَ أَمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»[79]

نعمت ها و الطاف خدا را بیان کن.

پیام ها:

1- با بیان نشانه ها،خوبان را معرّفی کنیم. اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی ... اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ

2- انجام کارهای خوب،زمانی ارزشمند است که همراه با تقوا و دوری از گناه باشد. أَحْسَنُوا ... یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ

3- اجتناب از گناه باید سیره و ملکه انسان باشد. «یَجْتَنِبُونَ» (فعل مضارع نشانه استمرار و دوام است)

4- روشن ترین نشانه نیکوکاران،دوری از گناهان کبیره و گناهانی است که قبح بیشتری دارند. اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا ... اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ

5-نزدیک شدن به گناه،انسان را به گناه می کشاند.(لذا قرآن،واژه اجتناب و دوری از گناه را به کار برده است.) «یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ»

6- در زمین به سراغ فرشته نگردید،انسان،جایزالخطا است و حتّی نیکوکاران در معرض لغزش و خطا هستند. اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا ... اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ ... إِلاَّ اللَّمَمَ

7- مربّی باید خطاپوش باشد و از یک سری لغزش ها،گذشت کند. «إِلاَّ اللَّمَمَ»

8-از گناهانی که لحظه ای انجام می گیرد و لجاجت و اصراری بر آن نیست،باید گذشت. «إِلاَّ اللَّمَمَ»

9- انگیزه در عمل،اثر دارد.گناهانی که با انگیزه سرپیچی و نافرمانی صورت نمی گیرد،مورد عفو است. «إِلاَّ اللَّمَمَ»

10- مغفرت الهی،دلیل و توجیهی برای گناه کردن نیست،در هر حال باید از گناه اجتناب کنیم. یَجْتَنِبُونَ ... واسِعُ الْمَغْفِرَهِ

11- حتّی مرتکبین گناه کبیره،نباید از رحمت الهی مأیوس شوند. «إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ»

12- خداوند،هم علم دارد و هم قدرت ولی در عین حال خطاپوش است. «واسِعُ الْمَغْفِرَهِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ»

13- خداوند نه تنها امروز ما،بلکه دوران پست جنینی ما را نیز می داند،پس فخرفروشی نکنیم. «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ»

14- کسانی که از گناه دوری می کنند،گرفتار خودستایی نشوند. یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ ...

فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ

15- توجّه به ناچیزی و ضعف و ذلت سابق،انسان را از خودستایی باز می دارد.

«إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ»

16- اصلاح رفتار مردم باید از طریق اصلاح عقاید باشد.عقیده به علم و نظارت الهی انسان را از خودستایی باز می دارد. هُوَ أَعْلَمُ ... فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ

17- اگر کمالی داریم همه از اوست،چرا به خود افتخار می کنیم. أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ... فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ

18- با تظاهر به تقوا،انسان متّقی نمی شود. «هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی»

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلّی«33» وَ أَعْطی قَلِیلاً وَ أَکْدی«34»

پس آیا دیدی آن که را اعراض کرد.و اندکی(از مال)بخشید و دست کشید؟

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری«35»

آیا علم غیب نزد اوست و او(حقایق را)می بیند؟!

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی«36» وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی«37»

آیا از آنچه در تورات موسی(درباره کمک به محرومان)آمده،او را خبر نداده اند؟ و(نیز صُحُفِ)ابراهیم که(حق را)به طور کامل ادا کرد.

نکته ها:

* «أَکْدی» از«کدیه»یعنی بخل و دست کشیدن از انفاق که در اصل به معنی زمین سخت است. «وَفّی» یعنی حضرت ابراهیم در همه موارد به وعده و تعهدش وفا کرد.

* در شأن نزول آیه اول گفته اند:این آیات در مورد شخصی است که اهل انفاق و کمک به مردم بود،دیگران به او گفتند:در آینده نیازمند خواهی شد.او از انفاق دست کشید و گرفتار بخل شد.

* خداوند حضرت ابراهیم را با اوصاف گوناگونی در قرآن ستایش فرموده است،از جمله:اوّاه، حلیم،بصیر، مخلص، قانت، شاکر، صدّیق، مؤمن، محسن،وفیّ،خلیل،امام،اسوه،امّه، عابد،حنیف و مسلم.

* در قرآن،دو بار صحف ابراهیم و موسی در کنار هم ذکر شده است:یکی در این سوره و یکی در سوره اعلی آیه 19. «صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی»

* شاید به خاطر آن باشد که حضرت موسی مورد قبول اهل کتاب و حضرت ابراهیم مورد قبول مشرکان مکّه بود،لذا نام این دو بزرگوار در کنار هم بیان شده است.

* در برابر بخل،سخن از وفا و ایثار حضرت ابراهیم مطرح شده است او که همه چیز خود را در راه خدا داد:«بذل نفسه للنیران و قلبه للرحمن و ولده للقربان و ماله للاخوان»جان را تسلیم آتش،دل را تسلیم خدا،فرزند را برای قربانی شدن و ثروت را برای برادران ایمانی خود قرار داد.

پیام ها:

1- در تربیت،از الگو و نمونه های در دسترس استفاده کنید. أَ فَرَأَیْتَ ...

2- هم گرایش و علاقه قلبی لازم است و هم کار زیاد و هم استمرار آن و نبود هر یک نقص است.( «تَوَلّی» ،نشانه گرایش نداشتن است، «أَعْطی قَلِیلاً» انتقاد از کم کاری و «أَکْدی» اشاره به استمرار نداشتن است.)

3- در تربیت،نام افراد مهم نیست،بیان روحیات و خصلت ها مهم است. اَلَّذِی تَوَلّی ... أَعْطی ... أَکْدی

4- هر یک از عروج یا سقوط انسان،مراحلی دارد که مرحله اول اعتقادی است، سپس عملی. تَوَلّی ... أَعْطی قَلِیلاً

5-کسی که نادار است و مقدار کم انفاق می کند،قابل ستایش است، «لا یَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ»[80]ولی اگر فرد دارا و متمکّن به مقدار قابلی کمک نکند،شایسته توبیخ است. «أَعْطی قَلِیلاً»

6- کمی انفاق گاهی حکیمانه است،نظیر غذای کم به کودک که اگر زیاد شد موجب ضرر و زیان می شود،ولی گاهی ریشه آن بخل است که مورد انتقاد می باشد. «أَعْطی قَلِیلاً وَ أَکْدی»

7- راه درمان بخل،یادآوری سخاوتمندان و ایثارگران است. أَعْطی قَلِیلاً وَ أَکْدی ...

إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی

8-از کجا می دانید که آینده فقیر می شوید و از حالا بخل می ورزید. «أَعْطی قَلِیلاً وَ أَکْدی أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری»

9- گرچه در کتب آسمانی تحریفاتی صورت گرفته ولی باز هم جاهایی از آنها قابل استناد است. «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی»

10- ادیان آسمانی،اصول مشترکی دارند. «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی وَ إِبْراهِیمَ»

11- با نام بردن از کمالات و خدمات دیگران،به آنان ارج نهیم. «مُوسی وَ إِبْراهِیمَ»

12- در تبلیغ و ارشاد از نمونه های مورد قبول استفاده کنیم. «مُوسی وَ إِبْراهِیمَ» (این دو پیامبر در عصر بعثت،معروف و شناخته شده بودند.)

13- در تربیت،الگوهای مثبت و منفی،هر دو را باید ارائه کرد. أَعْطی قَلِیلاً ...

إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی

14- وفاداری در راه حق،از بزرگ ترین کمالات است. «وَفّی»

أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری«38» وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی«39»

(در کتب آسمانی آمده است)هیچ کس بار دیگری را به عهده نخواهد گرفت.و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده،(بهره دیگری)نیست.

وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری«40» ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی«41»

و این که تلاش و سعی او را به زودی به وی بنمایند.سپس جزای کامل آن را به او بدهند.

نکته ها:

* آیات 38 تا 54،تعالیمِ کتاب های ابراهیم و موسی است که مورد قبول اسلام است.

* «وِزْرَ» به معنای بار سنگین است و به گناه نیز که در حقیقت بار سنگینی است،گفته می شود.«وزیر»کسی است که بار سنگین اداره مملکت را بر دوش می گیرد.

* خداوند توسط کارهای نیک،بدی ها را محو می کند و یا با توبه و استغفار می بخشد و یا بدی ها را به خوبی تبدیل می کند،امّا بارگناه کسی را به ناحق به دوش دیگری قرار نمی دهد.

* هنگامی که خلیفه دوم دستور داد زن حامله ای را که مرتکب زنا شده بود،سنگسار کنند، حضرت علی علیه السلام فرمود:فرزندی که در شکم دارد چه گناهی کرده است و با تکیه به این آیه «أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری» فرمود:صبر کنید تا پس از زایمان حکم اجرا شود.[81]

* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:گناه والدین زناکار بر عهده فرزندی که از زنا متولد شده نمی باشد و سپس آیه أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ ...را تلاوت فرمودند. [82]

* سؤال: آیه «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی» می گوید:برای انسان بهره ای نیست مگر آنچه تلاش کرده باشد،در صورتی که در آیات و روایات دیگر می خوانیم که انسان گاهی از طریق شفاعت،به بهشت وارد می شود.

پاسخ: اولاّ این آیه در ردّ تفکّر جاهلی است که به یکدیگر می گفتند:اگر فلان مبلغ را به من بدهی،من بار گناه تو را به عهده می گیرم.قرآن کریم فرمود:هیچ کس بار گناه کسی را به عهده نمی گیرد و برای هر کس کار و تلاش خودش ثبت می شود.

ثانیاً آیه،نظر به عدل الهی دارد نه فضل الهی،یعنی طبق عدل،باید کیفر و پاداش هر کس به مقدار تلاش او باشد،ولی خداوند از فضل خود می تواند لطف کند و پاداش را بیشتر دهد و یا کیفر را کم کند. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» [83]

ثالثاً:اگر در روایات می خوانیم که هرکس سنت خوب یا بدی را در جامعه پایه گذاری کند،در پاداش و کیفر تمام کسانی که آن راه را رفته اند،شریک است،این معنا با آیه «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی» منافاتی ندارد،زیرا ایجاد کننده خط حق و باطل نیز با واسطه ی دلالت و راهنمایی یا ایجاد مقدّمات و امکانات یا تبلیغات و تشویقات و یا حمایت های دیگر مادی و معنوی،به طور غیر مستقیم نوعی تلاش کرده است و بهره گرفتن از آن پاداش بی جهت نیست،چنانکه اگر شخصی در خط صحیح نبود،مشمول شفاعت نمی شد.

* در روایات می خوانیم که انسان پس از مرگ از کارهای نیک فرزند صالح خود یا کتاب و موقوفاتی که از او به یادگار مانده،کامیاب می شود. [84]و یا در بهشت،نسل صالح انسان به او ملحق می شود. [85]یا از کار خیری که سفارش و وصیت کرده،بهره مند می شود[86]

در تمام این موارد گرچه انسان مستقیماً سعی و تلاشی نکرده،ولی غیر مستقیم از طریق تربیت فرزند صالح،وقف،وصیت یا کتاب خوبی که به یادگار گذاشته،نقش داشته است.

پیام ها:

1- کیفر و پاداش الهی عادلانه است. «أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری»

2- به اتکای دیگران،خود را گرفتار خلاف نکنید که آنان بار شما را به دوش نخواهند کشید. «أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری»

3- در عزل و نصب ها،انحرافات بستگان و نزدیکان را به پای مردم نگذارید.

«أَلاّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری»

4- هستی،میدان تلاش و کار و نتیجه گیری است. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی»

5-ما مکلّف به انجام وظیفه ایم،نه حصول نتیجه.سعی و تلاش وظیفه ماست.

«إِلاّ ما سَعی»

6- ایمان به بقای عمل و نظام عادلانه کیفر و پاداش،انسان را در برابر رفتار خود، هم دلگرم و تشویق و هم محتاط و مسئول می کند. «وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری»

7- هیچ عملی در هستی محو نمی شود. «سَعْیَهُ سَوْفَ یُری»

8-نیکوکاران در دریافت پاداش کار خود،عجله نکنند. «سَوْفَ یُری»

9- دنیا،ظرفیّت جزای کامل را ندارد و باید قیامتی باشد تا حق مطلب ادا شود.

«ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی»

10- اقدام انسان،با پاداش های بهتری پاسخ داده می شود. وَفّی ... اَلْأَوْفی

11- گرچه در دنیا نیز مجازات هایی هست،امّا مجازات کامل در قیامت است.

«الْجَزاءَ الْأَوْفی»

12- قیامت دارای مراحل و مواقف متعدّدی است.(از کلمه «سَوْفَ» و «ثُمَّ» استفاده می شود که مرحله شهود عمل با مرحله جزای عمل متفاوت است.)

وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی«42» وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی«43» وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا«44»

و پایان و بازگشت همگان به سوی پروردگار توست.و اوست که به خنداند و بگریاند.و اوست که به میراند و زنده کند.

نکته ها:

* گرچه کارهای الهی،با واسطه است ولی در حقیقت،همه کاره خود اوست.تکرار ضمیر «هُوَ» ،نشانه آن است که همه کاره فقط خداست.

* تضادّ میان مرگ و حیات یا گریه و خنده،در نظر بشر است،امّا در نزد خداوند اینها همه خیر است و تضادّی میان آنها نیست.

پیام ها:

1- نه مؤمنان خسته شوند و نه کافران مغرور،پایان همه کس و همه چیز به دست اوست که به حساب همه خواهد رسید. «إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی»

2- هستی،در حرکت به سوی اوست. «إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی»

3- هم کیفر و پاداش به دست اوست، «سَوْفَ یُری» و هم حالات و روحیات و غم و شادی. «أَضْحَکَ وَ أَبْکی»

4- خنده و گریه،هر دو لازم است و نباید در حالات عاطفی و احساسی،مانع خنده و گریه شد. «أَضْحَکَ وَ أَبْکی»

5-قدرت خداوند،نسبت به کار متضادّ یکسان است. «أَضْحَکَ وَ أَبْکی ، أَماتَ وَ أَحْیا»

6- قیامت،روز خنده گروهی و گریه گروهی دیگر از مردم است. ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی ... أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی

7- مرگ و حیات،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. رَبِّکَ الْمُنْتَهی ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا

8- شیوه تربیت قرآن به گونه ای است که در مسائل متضاد،جهت توحیدی را دنبال می کند. هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی ... هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا

وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی«45» مِنْ نُطْفَهٍ إِذا تُمْنی«46» وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْری«47»

و همواست که دو زوج نر و ماده را آفرید،از نطفه ای،آنگاه که(در رحم) فروریخته شود.و بر اوست آفرینش دیگر(در قیامت).

وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنی وَ أَقْنی«48» وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری«49»

و اوست که بی نیاز کند و نیازمند سازد.و اوست پروردگار(ستاره)شِعری.

نکته ها:

* «أَغْنی» از«غنی»به معنای بی نیازی و «أَقْنی» از«قنیه»به معنای ذخیره ثروت است. [87]

البتّه بعضی آن را به معنی فقیر کردن گرفته اند[88]

* حضرت علی علیه السلام در تفسیر آیه «أَغْنی وَ أَقْنی» فرمود:خداوند هم بی نیاز می کند و هم انسان را به همان درآمد خشنود می کند.[89]

* «شعری»نام ستاره ای است که معبود گروهی بوده که خیال می کردند این ستاره در فقر و غنای آنان تأثیرگذار است.قرآن می فرماید:آن ستاره،مربوب و تحت امر خداست نه مؤثّر در زندگی شما.

البتّه بعضی شِعری را نام بتی دانسته اند.[90]

* زوجیّت،رمز بقای هستی است،اگر زوجیّت را برداریم،زندگی سرد و بی رمق شده و به بن بست خواهد رسید.

پیام ها:

1- قانون زوجیّت را خداوند در نظام آفرینش قرار داده است،نه آنکه امری قراردادی میان افراد بشر باشد. «أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»

2- پیاده کردن طرح های متضاد روی یک عنصر مادی،نشانه قدرت و ربوبیّت خداست. «أَضْحَکَ وَ أَبْکی ، أَماتَ وَ أَحْیا ، اَلذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»

3- آفرینش نر و ماده،هم از عجایب و شگفتی هاست و هم از ضروریات زندگی.

«الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»

4- زن و مرد،در عنصر اولیه آفرینش همگونند. «مِنْ نُطْفَهٍ»

5-خدایی که از قطره ای آب،موجودی جاندار می سازد،می تواند از ذرات مرده خاک،آنها را دوباره زنده کند. «مِنْ نُطْفَهٍ إِذا تُمْنی وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْری»

6- زنده کردن مردگان و برپایی قیامت،بر خدا لازم است. «أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْری»

7- هم اصل خلقت از اوست، «خَلَقَ» هم تنوّع خلقت. «الزَّوْجَیْنِ» هم مایه خلقت را آفرید، «نُطْفَهٍ» هم آفرینش او تکرار و استمرار دارد. «النَّشْأَهَ الْأُخْری» و هم تدبیر امروز و فردای آفریده ها به دست اوست. «أَغْنی وَ أَقْنی»

8-بی نیازی را از او بخواهیم نه از دیگران. «هُوَ أَغْنی»

9- اکنون که نیاز و بی نیازی به دست اوست،بخل و غرور و نیازخواهی از غیر او چرا؟ «هُوَ أَغْنی وَ أَقْنی»

10- تدبیر خدا،هم بر نطفه در رحم است،هم بر ستاره در آسمان. نُطْفَهٍ ... رَبُّ الشِّعْری

وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی«50» وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی«51»

و همو است که نسل پیشین عاد را هلاک کرد.و(نیز قوم)ثمود را،پس (احدی از آنان را)باقی نگذاشت.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی«52»

و پیش از آنان،قوم نوح را که آنان ستمکارتر و سرکش تر بوده اند.

وَ الْمُؤْتَفِکَهَ أَهْوی«53» فَغَشّاها ما غَشّی«54»

و شهرهای قوم لوط را زیر و رو کرد و فرو ریخت.پس آن شهرها را(با سنگباران و عذاب خود)پوشاند،آنچه پوشاند.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری«55» هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی«56»

پس در کدامیک از نعمت های پروردگارت تردید ایجاد می کنی؟ این (پیامبر)هشدار دهنده ای از سنخ هشدار دهندگان پیشین است.

نکته ها:

* «مؤتفکه»از«ائتفاک»،به معنای زیر و رو شده و دگرگون شده است.از آنجا که شهرهای محلّ سکونت قوم عاد در اثر عذاب،زیر و رو شد و فرو ریخت،این عنوان درباره آنها به کار رفته است.

«أَهْوی» ساقط کردن و فرو ریختن و «تَتَماری» به معنای مجادله همراه با ایجاد شک و تردید است.

* جمله «إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی» ممکن است مربوط به قوم نوح باشد که ظالم تر از عاد و ثمود بودند و ممکن است مربوط به قوم عاد و ثمود و نوح باشد،یعنی این سه قوم از سایر اقوام هلاک شده،ظالم تر و طاغی تر بوده اند.

پیام ها:

1- مجازات ها منحصر به قیامت نیست،خداوند برخی اقوام را در دنیا هلاک می کند. «أَهْلَکَ عاداً الْأُولی»

2- از بدعاقبتی و هلاکت پیشینیان منحرف عبرت بگیریم. أَهْلَکَ عاداً ... وَ ثَمُودَ ... وَ قَوْمَ نُوحٍ

3- ظلم و طغیان به خصوص استمرار آن،عامل نابودی است. أَهْلَکَ ... کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی

4- در مطالعه تاریخ و حوادث و تحوّلات آن،به علت و فلسفه ی آنها باید توجّه کرد. «کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی»

5-هلاک شدن ستمگران،یکی از نعمت ها و الطاف الهی است. «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ»

6- وظیفه اصلی همه ی پیامبران و کتب آسمانی،هشدار و انذار بوده است. «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی»

أَزِفَتِ الْآزِفَهُ«57» لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ کاشِفَهٌ«58»

رستاخیز نزدیک شد.جز خداوند،کسی برطرف کننده(شداید)آن روز نیست.

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ«59» وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ«60»

پس آیا از این سخن،تعجّب می کنید.و می خندید و گریه نمی کنید؟

وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ«61» فَاسْجُدُوا لِلّهِ وَ اعْبُدُوا«62»

در حالی که شما غافل و هوس رانید.پس تنها خدا را سجده کنید و پرستش نمایید.

نکته ها:

* «آزفه»به معنای نزدیک شونده و«سامد»به معنای سهو و غفلت و تکبّر است.

* در حدیثی در تفسیر فرقان می خوانیم که بعد از نزول این آیات،پیامبر صلی الله علیه و آله تا پایان عمر خندان نبود و تنها تبسّم می کرد.در ضمن آیه آخر سجده واجب دارد.

* شاید مراد از «هذَا الْحَدِیثِ» قرآن باشد،چنانکه در آیه 23 سوره زمر نیز قرآن به«حدیث» تعبیر شده است. «اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»

پیام ها:

1- قیامت را دور نپنداریم. «أَزِفَتِ الْآزِفَهُ»

2- همه اسباب و وسایل،ذرّه ای از گرفتاری های قیامت را نمی کاهد. «لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ کاشِفَهٌ»

3- از تعجّب بعضی نسبت به قیامت،باید تعجّب کرد. «تَعْجَبُونَ»

4- کسی که قیامت را باور کند،از خنده خود می کاهد و به یاد قیامت می گرید. «وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ»

5-گاهی خنده،نشانه تکبّر و سرمستی است. تَضْحَکُونَ ... وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ

6- راه درمان غرور و سرمستی،سجده و عبادت است. فَاسْجُدُوا ... وَ اعْبُدُوا

«والحمدللّه ربّ العالمین»


[1] - سبأ،46؛اعراف،184؛تکویر،22.

[2] - بقره،2

[3] - تفسیر کنزالدقائق.

[4] - تفسیر درالمنثور

[5] - تفسیر نورالثقلین.

[6] - انعام،25.

[7] - تفسیر روح المعانی.

[8] - مستدرک،ج5،ص260.

[9] - الرّحمن،1

[10] - نساء،113

[11] - تکویر،20.

[12] - تکویر،23

[13] - شعراء،193

[14] - تفسیر کنزالدقائق.

[15] - تفسیر کنزالدقائق

[16] - .نجم،18

[17] - نحل،103

[18] - علق،5.

[19] - اسراء،1.

[20] - تفسیر کنزالدقائق

[21] - تفاسیر نمونه و مجمع البیان

[22] - حدید،4.

[23] - نحل،128.

[24] - تفسیر هدایت.

[25] - .نحل،43.

[26] - توبه،12.

[27] - مفردات راغب.

[28] - فروق اللغات

[29] - نساء،139

[30] - بقره،165

[31] - نهج البلاغه،حکمت 250.

[32] - بحار،ج 8،ص 53.

[33] - بحار،ج 77،ص 137.

[34] - بحار،ج 14،ص 329.

[35] - .نهج البلاغه،خطبه 28.

[36] - قصص،79.

[37] - آل عمران،188

[38] - قصص،83

[39] - توبه،55 و 85.

[40] - حجر،88 و طه،131

[41] - نباء،40.

[42] - .فرقان،27

[43] - حاقّه،26

[44] - .فجر،25

[45] - انعام،27.

[46] - سجده،30

[47] - انعام،106

[48] - .منافقون،4.

[49] - اعراف،199.

[50] - توبه،95.

[51] - انعام،68.

[52] - نساء،77.

[53] - نحل،96.

[54] - عنکبوت،64.

[55] - حدید،20.

[56] - .توبه،38.

[57] - .قصص،79.

[58] - کافی،ج2،ص422

[59] - نساء،31؛کهف،49؛شوری،37؛قمر،53.

[60] - قمر،53

[61] - اسراء،13

[62] - کهف،49.

[63] - تفسیر نورالثقلین.

[64] - .تفسیر کنز الدقائق.

[65] - یوسف،55.

[66] - نهج البلاغه،خطبه 224.

[67] - نهج البلاغه،حکمت 477

[68] - .وسائل،ج15،ص 238

[69] - هود،114.

[70] - نساء،64

[71] - غررالحکم

[72] - وسائل،ج16،ص373

[73] - عنکبوت،7.

[74] - نساء،31.

[75] - فرقان،70

[76] - آل عمران،195

[77] - وسائل،ج 12،ص59

[78] - بحار،ج91،ص47.

[79] - ضحی،11.

[80] - توبه،79.

[81] - بحار،ج 76،ص 49.

[82] - تفاسیر راهنما و درّالمنثور.

[83] - نساء،173.

[84] - خصال،ص 151

[85] - طور،21

[86] - کافی،ج 4،ص 315

[87] - مفردات راغب.

[88] - قاموس قرآن.

[89] - تفسیر قمی

[90] - تفسیر نمونه.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس