فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً«61»
پس چون به محلّ تلاقی آن دو(دریا)رسیدند،ماهی خود را(که برای غذا همراه داشتند)فراموش کردند.ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.
نکته ها:
* کلمه ی«موسی»136 بار در قرآن آمده و همه ی موارد مراد همان پیامبر اولواالعزم است.
* بکار بردن کلمه ی «فَتًی» که به معنای جوان و جوانمرد است،به جای غلام و پسر،نشانه ی ادب،مهربانی و نام نیک است.مراد از«فتاه»در آیه،«یوشع بن نون»است که مصاحب و ملازم حضرت موسی در آن سفر بوده است
* «حقب»به معنای سال های طولانی است،70 الی 80 سال.
* در تفاسیر وروایات،ماجرای موسی وخضر بیان شده است.چنانکه در کتاب صحیح بخاری از ابن عباس از ابیّ بن کعب آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:روزی حضرت موسی در حال خطبه خواندن،مورد سؤال بنی اسرائیل قرار گرفت که عالم ترین افراد کیست؟موسی گفت:
من هستم.خداوند موسی را مورد عتاب قرار داد که چرا نگفتی:خدا بهتر می داند.خضر از تو عالم تر است. موسی گفت: خضر کجاست؟خطاب آمد:در منطقه ی مجمع البحرین است و رمز ونشانه ی آن این است که یک ماهی در سبدی قرار بده و حرکت کن،هرجا ماهی را نیافتی،وعده گاه ملاقات خضر همان جا می باشد.
موسی ماهی را در سبد قرارداده و به کسی که همراهش بود فرمود:هرکجا ماهی را نیافتی به من خبر بده.موسی و همراهش حرکت کردند تا کنار دریایی رسیدند و برای استراحت کنار سنگی توقّف کردند.در حالی که موسی در خواب بود و همراهش بیدار،ماهی حرکتی کرده و از سبد به دریا پرید! همراه موسی چون او را در خواب دید،او را صدا نزد.پس از بیداری موسی نیز فراموش کرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند،پس از یک شبانه روز موسی گفت:غذایی بیاور که ما از این سفر خسته شدیم.همراه موسی،ماجرای زنده شدن ماهی و پریدنش در آب را بازگو کرد.موسی گفت:باید برگردیم به همان منطقه ای که ماهی در آب پریده که وعده گاه ما آنجاست.
* امام باقر وامام صادق علیهما السلام فرمودند:همراه موسی،ماهی نمک زده را کنار دریا برد تا بشوید،ماهی در دست او به حرکت در آمد و به دریا رفت
* بعضی مجمع البحرین را تلاقی دو دریای نبوّت(موسی و خضر)دانسته اند؛موسی دریای حکمت ظاهری و خضر،دریای حکمت باطنی است.
* از آنجا که پیامبران معصوم اند و فراموش نمی کنند،مراد از نسیان ماهی در آیه،کنار گذاشتن ماهی و واگذاشتن آن است.مثل آیاتی که نسبتِ نسیان به خدا می دهد، «الْیَوْمَ نَنْساکُمْ»و «إِنّا نَسِیناکُمْ»به علاوه آن دو بزرگوار،ماهی را فراموش نکردند،بلکه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل کردیم همراه موسی چون نخواست حضرت را از خواب بیدار کند،صبر کرد و بعد از بیداری،فراموش کرد ماجرا را بازگو کند.
* در قرآن،بارها حیوانات علامت،یا الهام بخش و یا خبررسان بوده اند،مانند چگونگی دفن هابیل با الهام از کلاغ،اطلاع از کفر مردم سبأ با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهی،در ماجرای ملاقات این دو پیامبر،و نقش عنکبوت در حفاظت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غار و نقش حفاظتی سگ برای اصحاب کهف.
پیام ها:
1-تلاش موسی برای ملاقات خضر و تحصیل علم قابل ذکر است. وَ إِذْ ...
2-انتخاب عنوان زیبا،سفارش اسلام است. قالَ ... لِفَتاهُ
3-هجرت وسفر برای کسب علم،تاریخی بس طولانی دارد. لا أَبْرَحُ ...
4-طالب علم باید سراغ عالم برود،نه آنکه به انتظار عالم بنشیند. «لا أَبْرَحُ» یعنی تا رسیدن به عالم،دست از جستجو بر نمی دارم.
5-در طلب علم و عالم،اگر عمری جستجو کنیم جا دارد. «أَمْضِیَ حُقُباً»
6-تحصیل علم پایان و حدّی ندارد.پیامبری چون موسی نیز برای فراگیری علم باید آماده ی سفر طولانی شود. «أَمْضِیَ حُقُباً»
7-همسفر جوانمرد کسی است که تا پایان سفر همراه انسان باشد. حَتّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ ... فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما
8-دریا و کنار دریا می تواند محلّ مناسب و سالم و آماده ای برای آموزش و ملاقات های معنوی باشد. «فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما»
فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً«62»
پس همین که(از کنار دریا)گذشتند،موسی به جوان(همراه)خود گفت:
غذای چاشت ما را بیاور،به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده ایم.
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً«63»
(آن جوان)گفت:آیا به یاد داری وقتی که به صخره پناه بردیم و من (پریدن)ماهی(به دریا)را فراموش کردم(که برای تو بگویم)و کسی جز شیطان آن را از یاد من نبرد،تا آن را یادآوری کنم.و(در کمال)شگفتی ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت(و رفت).
نکته ها:
* «غداء»به غذای صبح و«عشاء»به غذای شب گفته می شود.
* به فرموده ی امام صادق علیه السلام،حضرت موسی در سه نوبت از گرسنگی به خدا شکایت کرد:
اوّل:پس از آنکه برای دختران شعیب آب آورد و به گوسفندان آنان کمک کرد،به گوشه ای رفت و گفت:پروردگارا! برای خیری که بر من نازل کنی نیازمندم
دوّم:در این آیه.
سوّم:آنجا که از اهل روستا غذا خواستند و آنها ندادند،به خضر اعتراض کرد که چرا برای مردمی که غذا به ما ندادند،رایگان کار می کنی؟
* وعده گاه موسی و خضر نشانه ای داشت و آن اینکه آن ماهی که غذای موسی و همراهش بود،از ظرف غذا به دریا برود.وقتی به محلّ قرار رسیدند و ماهی به دریا پرید،همراه موسی فراموش کرد آن را به موسی بگوید.چون مقدار زیادی راه رفتند،همراه موسی ماجرا را نقل کرد.مقدار اضافه ی راه را برگشتند و در همان محلّ،خضر را دیدار کردند.
* حضرت موسی علیه السلام چهار سفر داشت:
1-سفر هَرب. «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ»
2-سفر طَلب. «فَلَمّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ»
3-سفر طرَب. «وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا»
4-سفر تَعب. «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً»
پیام ها:
1-از آداب سفر،داشتن همسفر وتدارک غذا است. «آتِنا غَداءَنا»
2-در راه تحصیل علم و معرفت و رسیدن به آرمان ها،پیامبران نیز سختی ها را متحمّل شده اند. «لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً»
3-شیاطین،مانع ملاقات و همراهی موسی وخضرها هستند و به همین دلیل همراه موسی را به فراموشی انداختند. «ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ»
قالَ ذلِکَ ما کُنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً«64»
(موسی)گفت:این همان(محلّ قراری)بود که در پی آن بودیم.پس از همان راه برگشتند،در حالی که ردّ پای خود را(به دقّت)دنبال می کردند.
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً«65»
پس(در آنجا)بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود،رحمتی(عظیم)به او عطا کرده بودیم و از نزد خود علمی(فراوان)به او آموخته بودیم.
نکته ها:
* امام صادق علیه السلام فرمود:موسی در علم شرع از خضر آگاه تر بود،ولی خضر در رشته و مأموریّت دیگری غیر از آن،آگاه تر بود.
* مراد از«عبد»در این آیه،حضرت خضر است که به دلائل زیر پیامبر بوده است:
الف:کسی که استاد پیامبری همچون موسی می شود حتماً از پیامبران است.
ب:تعابیر «عَبْدِنا ، عَبْدِهِ ، عِبادِنا» در قرآن،غالباً مخصوص پیامبران است.
ج:خضر به موسی گفت:تمام کارهای خارق العاده که از من دیدی و صبر نکردی،همه طبق فرمان و رأی خدا بوده،نه رأی من. «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی»
د:موسی به خضر قول داد که من خلاف دستور تو کاری انجام نمی دهم، «لا أَعْصِی لَکَ امراً»و کسی که پیامبر اولواالعزمی،تسلیم بی چون و چرای او می شود،حتماً معصوم و پیامبر است.
ه:علم لدنّی،مخصوص انبیاست.خداوند درباره خضر فرمود: «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا»
و:بعضی از مفسّران نیز مراد از «رَحْمَهً» را نبوّت دانسته اند. «آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا»
پیام ها:
1-برخی علوم،با تمرین و تجربه و آموزش به دست نمی آید و علم لدنّی لازم دارد، مانند علم انبیا. «مِنْ لَدُنّا عِلْماً»
2-سرانجام رنج و جویندگی،یافتن و رسیدن است. «فَوَجَدا عَبْداً»
3-در جامعه،خضرهای راهنما یافت می شوند،مهم گشتن و پیدا نمودن و شاگردی آنان است. «عَبْداً مِنْ عِبادِنا»
4-کسی که می خواهد مردم را به عبودیّت خدا فرابخواند،باید هم خودش و هم استادش عبد باشند. «مِنْ عِبادِنا»
5-دریافت رحمت و علم الهی،در سایه ی عبودیّت است. عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً ... وَ عَلَّمْناهُ
6-بالاتر از هر دانایی،داناتری است،پس به علم خود مغرور نشویم. عَبْداً ... عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً
قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً«66»
موسی به او(خضر)گفت:آیا(اجازه می دهی)در پی تو بیایم،تا از آنچه برای رشد وکمال به تو آموخته اند،به من بیاموزی؟
نکته ها:
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:هنگامی که موسی،خضر را ملاقات کرد،پرنده ای در برابر آنان قطره ای از آب دریا را با منقارش برداشت و برزمین ریخت.خضر به موسی گفت:آیا رمز این کار پرنده را دانستی؟او به ما می آموزد که علم ما در برابر علم خداوند،همانند قطره ای در برابر دریایی بی کران است.
* در این آیات کوتاه،نکات متعدّدی در ادب و تواضع نسبت به استاد دیده می شود،از جمله:
الف:موسی شاگردی خود را با اجازه آغاز کرد. «هَلْ»
ب:خود را پیرو استاد معرّفی کرد. «أَتَّبِعُکَ»
ج:خضر را استاد معرفی کرد. «تُعَلِّمَنِ»
د:خود را شاگرد بخشی از علوم استاد دانست. «مِمّا»
ه:علم استاد را به غیب پیوند داد. «عُلِّمْتَ»
و:تعلیم استاد را اثربخش دانست. «رُشْداً»
ز:همانگونه که خداوند به تو آموخت تونیز به من بیاموز. «مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
ح:قول داد که نافرمانی نکند.(دو آیه ی بعد): «لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»
ط:کارها و سخنان استاد را فرمان دانست. «لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»
ی:برای آینده و پایداریش وعده نداد و گفت: «إِنْ شاءَ اللّهُ»
پیام ها:
1-برای دریافت علم،باید در مقابل استاد،ادب و تواضع داشت. هَلْ أَتَّبِعُکَ ...
2-تواضع نسبت به عالمان واساتید،از اخلاق انبیاست. هَلْ أَتَّبِعُکَ ...
3-کسی که عاشق علم و آموختن است،تلاش وحرکت می کند. «هَلْ أَتَّبِعُکَ»
4-مسافرت با عالم و تحمّل سختی ها در راه کسب علم و دانش و رسیدن به رشد و کمال ارزش دارد. «هَلْ أَتَّبِعُکَ»
5-طالب علم باید هدف داشته باشد و شخصیّت زده نباشد. «عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ»
6-کارهای الهی گرچه گاهی با معجزه پیش می رود،ولی قانون اصلی،پیمودن مسیر طبیعی است.موسی باید شاگردی کند تا حکمت بیاموزد. «أَنْ تُعَلِّمَنِ»
7-پیامبران اولواالعزم نیز از فراگیری دانش دریغ نداشتند. «عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ»
8-حضرت خضر،پیامبر و دارای علم لدنّی از سوی خدا بود. «عُلِّمْتَ»
9-پیمودن راه تکامل ورسیدن به معارف ویژه ی الهی،به معلّم و راهنما نیاز دارد.
«تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ»
10-علم انبیا،محدود و قابل افزایش است. تُعَلِّمَنِ مِمّا ...(اعلم افراد زمان نیز محدودیّت علمی دارند.)
11-مراتب انبیا در بهره مندی از علم و کمال متفاوت است. تُعَلِّمَنِ مِمّا ...
12-برخورداری از تمام مراتب علم و کمال،شرط نبوّت نیست. «تُعَلِّمَنِ»
13-آگاهی به معارف وعلوم الهی،تضمین کننده رشد و کمال انسان است.
«تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
14-علم به تنهایی هدف نیست،بلکه باید مایه ی رشد باشد وانسان را به عمل صالح بکشاند و فروتنی آورد،نه غرور و مجادله. «رُشْداً»
قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً«67»
(خضر)گفت:تو هرگز نمی توانی بر همراهی من صبر کنی.
وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً«68»
و چگونه بر چیزی که آگاهی کامل به(راز)آن نداری صبر می کنی؟
قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً«69»
(موسی)گفت:به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری،تو را نافرمانی نخواهم کرد.
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً«70»
(خضر)گفت:پس اگر در پی من آمدی،از چیزی(از کارهای شگفت من) مپرس،تا آنکه خودم درباره ی آن سخن آغاز کنم.
نکته ها:
* چنانکه در آیات قبل بیان کردیم؛حضرت موسی با آنکه از پیامبران اولواالعزم است و در علم شریعت،اعلم می باشد،ولی در سایر علوم،دانش خضر بیشتر بوده است.
پیام ها:
1-مربّی و معلّم باید از ظرفیّت شاگردان آگاه باشد. إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ...
2-در واگذاری مسئولیّت های فرهنگی،باید لیاقت ها شناخته و ضعف ها گوشزد شود. إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ...
3-ظرفیّت افراد برای آگاهی ها متفاوت است،حتّی موسی تحمّل کارهای خضر را ندارد. «لَنْ تَسْتَطِیعَ»
4-رشد علمی بدون صبر،میسّر نیست. رُشْداً ... وَ کَیْفَ تَصْبِرُ
5-بسیاری از مجادلات و کدورت ها،در اثر بی اطلاعی افراد از افکار و اهداف یکدیگر است. وَ کَیْفَ تَصْبِرُ ...
6-آگاهی و احاطه ی علمی،ظرفیّت و صبر انسان را بالا می برد. «کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»
7-با صبر و لطف الهی می توان به رشد و کمال رسید. «إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً»
8-برای هر کاری که در آینده می خواهیم انجام دهیم،مشیّت الهی را فراموش نکرده و «إِنْ شاءَ اللّهُ» بگوییم. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً»
9-خضر معصوم بود،چون موسی تعهّد کرد که از دستورهای او نافرمانی نکند.
«لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً»
10-اطاعت از معلّم وصبر در راه تحصیل،ادب وشرط تعلّم است. سَتَجِدُنِی ...
صابِراً
11-تعهّد گرفتن در مسایل علمی و تربیتی جایز است. «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی»
12-سؤال کردن،زمان دارد وشتابزدگی در سؤال،ممنوع است. فَلا تَسْئَلْنِی ... حَتّی أُحْدِثَ لَکَ
13-تمام کارهای انبیا،با دلیل،منطق و حکیمانه است. «أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً»
14-استاد و مربّی باید از ذهن شاگردان،ابهام زدایی کند. «حَتّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً»
فَانْطَلَقا حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَهِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً«71»
پس آن دو(موسی و خضر)به راه افتادند،تا آنکه سوار کشتی شدند.(خضر)آن را سوراخ کرد.موسی(از روی اعتراض یا تعجّب)گفت:آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟راستی که کار ناروایی انجام دادی!
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً«72»
(خضر)گفت:آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی همراه من شکیبا باشی؟
نکته ها:
* «خرق»به معنای پاره کردن چیزی از روی فساد و بدون مطالعه است.کلمه ی«امر»به کار مهم شگفت آور یا بسیار زشت گفته می شود.
پیام ها:
1-در آموزش،زمان را از دست ندهید. «فَانْطَلَقا» (حرف«ف»نشانه فوریّت است)
2-همراهی افراد،گاهی تا پایان راه نیست.همسفر اوّل موسی،در ادامه راه با آنان نبود و موسی وخضر،دو نفری به راه افتادند. «فَانْطَلَقا» و نفرمود: «فَانْطَلَقُوا»
3-فراگیری علم،محدود به زمان و مکان و وسیله ی خاصّی نیست. «رَکِبا فِی السَّفِینَهِ» (در دریا و سوار بر کشتی و در سفر هم می توان آموخت.)
4-اگر علم و حکمتِ کسی را پذیرفتیم باید در برابر کارهایش،حتّی اگر به نظر ما عجیب آید،سکوت کنیم. «السَّفِینَهِ خَرَقَها»
5-گاهی لازمه ی آموزش،خراب کردن است. «خَرَقَها»
6-هنگام خطر،هر کسی خود و منافع خود را می بیند،ولی انبیا به فکر دیگرانند.
«لِتُغْرِقَ أَهْلَها» و نفرمود:«لتغرقنا»
7-سوراخ کردن کشتی،به ظاهر هم تصرّف بی اجازه در مال دیگری بود،هم زیان و خسارت رساندن بی دلیل به مال و جان خود و دیگران،لذا حضرت موسی اعتراض کرد. «شَیْئاً إِمْراً»
قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً«73»
(موسی)گفت:مرا به خاطر فراموشی ام مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر.
فَانْطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً«74»
پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانی برخورد کردند،پس خضر او را کشت.موسی گفت:آیا بی گناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کشتی؟به راستی کار زشت و منکری انجام دادی!
نکته ها:
* نه انبیا فراموشکارند،نه فراموشی قابل انتقاد و مؤاخذه است.بنابراین در جمله ی «لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» ،مراد از نسیان،رها کردن قرار تبعیّت و سکوت،به دلیل کارهایی بود که به نظر موسی خلاف شرع می آمد.
* «ارهاق»،هم به معنای فراگیر شدن با قهر و غلبه است و هم به تکلیف کردن به کار سخت گفته می شود.
* از کلمه ی«غلام»و «زَکِیَّهً» استفاده می شود که نوجوان به تکلیف نرسیده بود. کلمه«نکر» از«امر»شدیدتر است،زیرا در مورد سوراخ کردن کشتی فرمود: «شَیْئاً إِمْراً» ، ولی در مورد کشتن نوجوان فرمود: «شَیْئاً نُکْراً» .
پیام ها:
1-معلّم و استاد می تواند شاگرد خود را مؤاخذه کند. «لا تُؤاخِذْنِی»
2-در تعلیم وتربیت نباید کار را بر شاگردان سخت گرفت. «لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً»
3-معلّم و استاد،پس از پذیرش اشتباه وعذرخواهی شاگرد،تعلیم و ارشاد را ادامه دهد. «فَانْطَلَقا»
4-معلّم باید شاگرد را به تدریج با معارف آشنا کند. «فَانْطَلَقا» (موسی گام به گام با اسرار آشنا می شود.)
5-مراعات محکمات،مهم تر از تعهّدات اخلاقی است. «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً» موسی به خاطر اینکه قتل را از منکرات می دانست،نهی از منکر را برخورد لازم دید و نهی کرد و از تعهّد اخلاقی که داده بود،دست برداشت.
6-قانون قصاص،در دین موسی نیز بوده است. «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ» اعتراض موسی این بود که چرا نوجوانی را که قاتل نبوده کشتی؟
7-گاهی آنچه نزد کسی«معروف»است،نزد دیگری«منکر»جلوه می کند. «جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً»
جزء«16»
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً«75»
گفت:آیا نگفتمت که نمی توانی همپای من صبر کنی؟
قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً«76»
(موسی)گفت:اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم،دیگر با من همراه مباش،قطعاً از سوی من معذور خواهی بود(و اگر رهایم کنی حقّ داری).
نکته ها:
* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:اگر موسی صبر می کرد،عجایب بیشتری از خضر می دید.
پیام ها:
1-اولیای خدا در تحمّل علم و ظرفیّت،در یک درجه نیستند. «لَنْ تَسْتَطِیعَ»
2-سه بار آزمایش و مهلت دادن،برای شناخت خصلت ها کافی است. «إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها»
3-اگر با کسی تضادّ فکری داریم و یکدیگر را درک نمی کنیم،بی آنکه مقاومت کنیم از هم جدا شویم. «فَلا تُصاحِبْنِی
4-اعتراض های موسی به خاطر ابهام هایی بود که در کار خضر می دید و جنبه ی سؤال داشت. «إِنْ سَأَلْتُکَ»
5-درباره ی عملکرد خود،رأی منصفانه بدهیم. «فَلا تُصاحِبْنِی» موسی مسئولیّت بی صبری خود را بر عهده گرفت.
6-وقتی از کسی جدا می شویم،ادب را مراعات کنیم. «فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»
7-هر جدایی،نشانه ی کینه وعقده و غرور وتکبّر نیست. «قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»
فَانْطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً«77»
پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل یک آبادی رسیدند،از اهل آنجا غذا خواستند،آنان از مهمان کردن آن دو سرباز زدند.پس آن دو در آنجا دیواری را یافتند که در حال ریزش بود.خضر،دیوار را برپا کرد.(موسی با تعجّب)گفت:اگر می خواستی برای این کار مزد می گرفتی!
نکته ها:
* مردم از دادن غذا به موسی و خضر امتناع کردند،ولی خضر به تنهایی دیوارِ خراب را مجّانی تعمیر کرد.
پیام ها:
1-هر دوره ی آموزشی،نیاز به حرکت دارد و تنوّع در مکان برای آموزش های جدید،یک ارزش است. «فَانْطَلَقا»
2-ملّتی که سقوط اخلاقی کند،از دادن نان به پیامبر اولواالعزم هم خودداری می کند. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (البتّه این در صورتی است که آنان را می شناختند.)
3-آنان که از مهمانانی غریب پذیرایی نکنند،قابل نکوهش اند. فَأَبَوْا ...
4-بی اعتنایی و بی مهری مردم،در کار ما تأثیر منفی نگذارد. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما»
5-انبیا گاهی در شدّت نیاز به سر می بردند. «اسْتَطْعَما»
6-گرچه نیازمندان به حداقل قناعت کنند،ولی کرامت انسانی می گوید که در حدّ ضیافت پذیرایی کنید. اِسْتَطْعَما ... یُضَیِّفُوهُما
7-لازم نیست مهمان همیشه آشنا باشد،از مهمان غریب و ابن السبیل هم باید پذیرایی کرد. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما»
8-باید نواقص را اصلاح و تعمیر کرد،نه آنکه هر چیز عیب دار را بی ارزش پنداشت و از آن دست کشید. فَوَجَدا فِیها جِداراً ... فَأَقامَهُ
9-اولیای الهی اهل کینه و انتقام نیستند.گرچه آنان را مهمان نکردند،ولی خضر به آنان خدمت کرد. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما - فَأَقامَهُ»
10-پیامبران بر مال و جان مردم ولایت دارند که هرگونه تصرّف کنند و نیاز به کسب اجازه از مالک ندارند. «فَأَقامَهُ»
11-همه جا منطقِ«اوّل معاش سپس کار»و«اوّل تأمین سپس تمکین»،درست نیست.پیامبرِ گرسنه،مجّانی کارگری می کند.ابوا... فَأَقامَهُ وقتی نیاز را دیدیم،دست به کار شویم و منتظر دعوت و بودجه و همکار و آیین نامه نباشیم. «جِداراً فَأَقامَهُ»
12-کار کردن برای خدا بدون گرفتن مزد،عیب نیست. «فَأَقامَهُ»
13-وقتی کاری را مفید و لازم تشخیص دادیم،به انتقاد این و آن کاری نداشته باشیم. «لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً»
14-کار کردن و مزد گرفتن و اجیر شدن ننگ نیست. «لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً»
15-اولیای خدا برای پول کار نمی کنند. «لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً»
قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً«78»
(خضر)گفت:این(بار)جدایی میان من و توست،بزودی تو را از تأویل و راز آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت.
نکته ها:
* «تأویل»به معنای ارجاع و بازگشت دادن است و به هرکاری که به هدف برسد یا پرده از اسراری بردارد گفته می شود.
* جداییِ خضر از موسی به پیشنهاد خود موسی بود که گفت: «إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی» و زمینه ی آن را با سؤال ها و اعتراض های مکرّر و تنها گذاشتن او در ساختن دیوار فراهم کرد.
* از موسی پرسیدند:سخت ترین لحظاتی که بر تو گذشت،کدام لحظه بود؟گفت:با آنکه از فرعونیان تهمت ها شنیدم و از بنی اسرائیل بهانه جویی ها دیدم،ولی دشوارترین زمان،آن لحظه ای بود که خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»
بگذار تا بگریم،چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد،روز وداع یاران
پیام ها:
1-هر کس قدر وصال را نداند،گرفتار فراق خواهد شد. هذا فِراقُ ...
2-به کوچک ترین انتقادی یاران خود را از دست ندهیم.خضر بعد از چند مرحله فرمود: هذا فِراقُ ...
3-هر چه سریعتر ابهام ذهنی دیگران را بر طرف کنید. «سَأُنَبِّئُکَ»
4-با تعلیم حکمت،ظرفیّت افراد را افزایش دهیم. سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ ...
5-حوادث ظاهری،گاهی جنبه ی باطنی هم دارد. «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»
أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً«79»
اما آن کشتی(که سوراخ کردم)از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می کردند.خواستم آن را معیوبش کنم،(چون)در کمین آنان پادشاهی بود که غاصبانه و به زور،هر کشتی(سالمی)را می گرفت.
نکته ها:
* «وراء»به هر مکان پنهانی و پوشیده گفته می شود؛خواه آن مکان روبروی انسان باشد،یا پشت سر او.
* آنچه را انسان مشاهده می کند،یک چهره ی ظاهری امور است که چه بسا برای آن، چهره ی باطنی نیز وجود داشته باشد.ظاهر کارهای خضر در دیدگاه حضرت موسی کار خلاف بود،ولی در باطن آن،راز و رمز و حقیقتی نهفته بود.
* حضرت خضر،کشتی را به گونه ای سوراخ نکرد که آب در آن رفته وسبب غرق شود،بلکه آن را معیوب ساخت.چه بسا عیب ها ونواقصی که مصلحت ها در آن است.
* معیوب کردن کشتی برای آن بود که به دست آن پادشاه ستمگر نیفتد و آن بینوایان، بینواتر نشوند.در واقع دفع افسد به فاسد بود،که این کار همه کس نیست و تشخیص اهمّ و مهم کار دین شناسان عمیق است.
* اهل بیت علیهم السلام،گاهی برخی یاران خالص خود را در حضور دیگران نکوهش و عیبجویی می کردند،تا مورد سوءظنّ حکومت ستمگر قرار نگیرند و جانشان سالم بماند.چنان که امام صادق علیه السلام از زراره انتقاد علنی کرد تا از آزار عبّاسیان درامان باشد،سپس به او پیام داد که برای حفظ جان تو چنین کردم.آنگاه این آیه را تلاوت کردند: أَمَّا السَّفِینَهُ ...و فرمودند:تو بهترین کشتی این دریایی که طاغوت در پی تو و مراقب توست.
* کسانی پا به دنیای اسرار گذاشته و به باطن اشیا آگاه می شوند که از مرحله ی ظاهر گذشته باشند،همچون موسی علیه السلام که عالم به شریعت بود و به آن عمل می کرد،در دوره ی همراهی با خضر،به اسرار باطنی نیز آگاه شد.
پیام ها:
1-مراعات نظم در شیوه ی آموزش مهم است.سؤال اوّل از شکستن کشتی بود، ابتدا پاسخ همین سؤال مطرح می شود. «أَمَّا السَّفِینَهُ»
2-اسرار ناگفته و راز کارها،روزی آشکار می شود. «أَمَّا السَّفِینَهُ»
3-شخص حکیم،هرگز کار لغو نمی کند و اعمالش براساس حکمت ومصلحت است. «أَمَّا السَّفِینَهُ»
4-افراد متعهّد،باید حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. فَکانَتْ لِمَساکِینَ ...
5-اولیای خدا دلسوز مساکین و محرومانند. «لِمَساکِینَ»
6-چه بسا کسانی با داشتن سرمایه و کار،باز هم درآمدشان برای مخارجشان کافی نباشد و از نظر قرآن،مسکین محسوب شوند. «لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ»
7-مشارکت در سرمایه و کار،عقد قانونی و در ادیان قبل نیز بوده است. «لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ»
8-باید حاکمان غاصب را از دست یابی به اموال مردم محروم کرد. أَعِیبَها ... مَلِکٌ یَأْخُذُ
9-دفع افسد به فاسد جایز ورعایت اهمّ ومهم لازم است. أَعِیبَها ... مَلِکٌ یَأْخُذُ
10-طاغوت ها به کم راضی نیستند.به فقرا و سرمایه های اندک هم رحم نمی کنند. «یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ»
11-هر چند کار خضر به فرمان خدا بود، «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» امّا برای رعایت ادب،عیب دار ساختن کشتی را به خود نسبت داد. «أَعِیبَها»
12-کار پیامبران معمولاً براساس قوانین ظاهری است،امّا وظیفه ی خضر، براساس واقعیّات بود. فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها ... مَلِکٌ یَأْخُذُ
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً«80»
و امّا نوجوان(که او را کشتم)پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند.ترسیدیم که او آن دو را به کفر و طغیان وا دارد.
فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاهً وَ أَقْرَبَ رُحْماً«81»
(از این رو)خواستیم که پروردگارشان به جای او(فرزندی)پاک تر و بهتر و با محبّت تر به آن دو بدهد.
نکته ها:
* «ارهاق»به معنای وادار کردن دیگری به کاری است که انجام آن برای او دشوار و طاقت فرسا باشد.
* در حدیث آمده است:خداوند به جای آن پسر،دختری به آن دو مؤمن داد که از نسل او هفتاد پیامبر پدید آمدند.
* گاهی فرزند،سبب انحراف و کفر والدین می شود، فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما ...گاهی هم والدین فطرت پاک و توحیدی فرزند را به کفر و آیین های انحرافی می کشانند.
چنانکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:هر فرزندی،به طور فطری خداشناس و مؤمن است،مگر آنکه پدر و مادر او را تغییر دهند
پیام ها:
1-اولیای خدا کار لغو و بی جهت نمی کنند،گرچه در ظاهر خلاف به نظر آید.
«أَمَّا الْغُلامُ»
2-مرگ فرزند،بهتر از آن است که بد عاقبت و موجب فساد و طغیان شود.
«یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً»
3-خداوند به پدر و مادر با ایمان،عنایت خاص دارد. «أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا»
4-گاهی جسم باید فدای فکر بشود.فرزند کشته می شود تا ایمان پدر و مادر محفوظ بماند. «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما»
5-باید فتنه ها را پیش بینی کرد و از ریشه خشکاند. «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما»
6-طغیان و سرکشی زمینه ی کفر است.(طغیان»قبل از«کفر»آمده است.)
7-اراده ی مردان خدا،اراده ی خداست. «فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما»
8-اولیای خدا هم مسئولیّت دارند و هم در اندیشه ی آینده ی مردم می باشند.
«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما»
9-گاهی دلیل گرفتار شدن مؤمنین به بعضی ناگواری ها،حفظ ایمان و عقیده خود آنان است. «یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ»
10-اگر خداوند چیزی را از مؤمن گرفت،بهتر از آن را به او می دهد. «یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ»
11-از بین رفتن فرزند ناصالح و جایگزینی آن با فرزند صالح،جلوه ای از ربوبیّت خداوند است. «یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ»
12-تنها پاکی و صلاح فرزندان کافی نیست،باید نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زَکاهً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»
13-آنچه ارزش است،سلامت،پاکی ومحبّت به والدین است،نه دختر یا پسر بودن فرزند. «زَکاهً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً«82»
و امّا آن دیوار،از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار،گنجی برای آن دو بود و پدرشان مردی صالح بود.پس پروردگارت اراده کرد که آن دو به حدّ رشد(و بلوغ)خود برسند و گنج خویش را که رحمتی از سوی پروردگارت بود استخراج کنند و من این کارها را خودسرانه انجام ندادم.این بود تأویل و راز آنچه نتوانستی بر آن صبر و شکیبایی ورزی.
نکته ها:
* پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در روایتی فرمودند:آن گنج،کلماتی حکیمانه بود که بر صحیفه ای از طلا نوشته شده بود.مضمون آن حکمت ها این بود:تعجّب از کسی که ایمان به تقدیر الهی دارد، چرا محزون می شود!؟شگفت از کسی که یقین به مرگ دارد،چرا شاد است،یقین به حساب دارد،چرا غافل است،یقین به رزق دارد،چرا خود را به زحمت بیش از اندازه می اندازد و یقین به دگرگونی دنیا دارد،چرا به آن اطمینان می کند!؟
* طبق احادیث،لطف و رحمت خدا مخصوص فرزندان بی واسطه نیست،بلکه در نسل های بعدی هم تأثیر دارد و نیکوکاری اجداد،موجب عنایت خدا به ذریّه ی آنان می شود.
* امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند به موسی وحی کرد:من فرزندان را به خاطر خوبیِ پدران پاداش می دهم.سپس فرمود:اگر به ناموس مردم خیانت کنید،به ناموس شما خیانت می شود.«کما تدین تدان».
* یک جا فرزند به خاطر حفظ ایمان والدین کشته می شود،و در جای دیگر به خاطر صالح بودن پدر،پیامبری کارگری می کند تا سرمایه به دست فرزند برسد.
* وقتی بعضی به امام مجتبی علیه السلام به خاطر صلح با معاویه اعتراض کردند، فرمود: مگر نمی دانید خضر برای مصلحت،کشتی را سوراخ کرد و نوجوانی را کشت و کارهای او مورد غضب موسی قرار گرفت؟ای مردم! اگر صلح را نمی پذیرفتم همه ی شیعیان روی زمین نابود می شدند.
«لو لا ما اتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احد الا قتل».
* «قریه»و«مدینه»هردو به یک معنی می باشد.چنانکه در آیه ی 77 فرمود: «أَتَیا أَهْلَ قَرْیَهٍ» در اینجا می فرماید: «فِی الْمَدِینَهِ»
* «اشد»،جمع«شده»،و «یَبْلُغا أَشُدَّهُما» یعنی تا آنان به تمام رشد خود برسند.
پیام ها:
1-کودک نابالغ نیز می تواند مالک باشد،امّا شرط تصرّف در اموال،توانمندی و رشد است. «کَنْزٌ لَهُما حتی یَبْلُغا أَشُدَّهُما»
2-ذخیره سازی ثروت برای فرزندان،جایز است. «کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً»
ولی زراندوزی اگر بدون انفاق باشد ممنوع است.
3-حفظ اموال یتیمان،واجب است. «لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ»
4-کارهای خوبِ پدر،در زندگی فرزندان اثر دارد. «أَبُوهُما صالِحاً»
5-خضر،پیامبر بوده است. «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی»
6-گاهی حوادث دارای تحلیل و تفسیر عمیق و در مسیر رشد انسان است.هدف از این دوره ها،رشد موسی بود. «فَأَرادَ رَبُّکَ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ»
7-در برابر خدا باید مؤدّبانه سخن گفت.حضرت خضر آنجا که سخن از عیب و نقص است،به خود نسبت می دهد، «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» و آنجا که محدوده ی کارالهی است،به خدا نسبت می دهد. «فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما»
8-اراده ی اولیای خدا،اراده خداست. «أَرَدْتُ ، أَرَدْنا ، فَأَرادَ رَبُّکَ»
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً«83»
و از تو درباره ذوالقرنین می پرسند.بگو:به زودی از او یادی بر شما خواهم کرد.
نکته ها:
* «قرن»،دو معنا دارد:یکی دوران طولانی و دیگری به معنای شاخ حیوان،و ذوالقرنین را از آن جهت بدین وصف نامیده اند که یا حکومت طولانی داشته و یا آنکه دو رشته موی خود را مثل دو شاخ می بافته و یا روی کلاه او دو شاخک قرار داشته است.همچنین ممکن است مراد از«قرنین»شرق و غرب جهان باشد،که چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پیدا کرده بوده«ذوالقرنین»نامیده شده است.
امام باقر علیه السلام فرمودند:«ذوالقرنین»پیامبر نبود،لیکن مرد صالحی بود که خدا او را دوست می داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش می کرد.مردم بر یک طرف سر او ضربه ای وارد کردند و او تا مدّتی ناپدید شد،پس از آن به سوی مردم بازگشت و دعوت خود را تکرار کرد، مردم به سمت دیگر سر او ضربه ای زدند.آنگاه امام فرمود:در میان شما نیز شخصی با این خصوصیات استبنابراین به خاطر این دو ضربه به ذوالقرنین معروف بوده است.
* تفسیر نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ یونانی و چند فراز از تورات(کتاب اشعیا، فصل 46،شماره ی 28 و 11)و کشف مجسمه ی کورش در قرن نوزدهم میلادی که تاجی با دو شاخ بر سر داشت،ذوالقرنین را با کورش بیشتر تطبیق می دهد،ولی مرحوم شعرانی،در حاشیه تفسیر ابوالفتوح،ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی می داند که از سیزده سالگی شاگرد ارسطو بوده است.و صاحب تفسیر المیزان او را همان کورش می داند.به هر حال در اینکه ذوالقرنین چه مدّت حکومت کرده و نام واقعی او چیست و چند سال عمر کرده وآیا بشر بوده یا فرشته،پیامبر یا عبد صالح؟اسکندر بوده یا کورش؟چرا
ذوالقرنین نام دارد؟امکاناتش چه بوده،محدوده ی حکومتش کجا بود؟طول و عرض و مشخصات سدی که ساخت چه بود؟چه زمانی بود؟آیا این سدّ همان دیوار چین است یا نه؟سخنان بسیاری بیان شده وبحث در جزئیّات آن چندان مفید نیست.باید دنبال هدف ها رفت،نه مسائل جزئی که در آنها هیچ رشدی نیست.
پیام ها:
1-انبیا مرجع مردم وپاسخگوی سؤالات آنان بوده اند. «یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ»
2-رهبر ومبلّغ دینی باید با تاریخ و حوادث مهم آشنا باشد. یَسْئَلُونَکَ ...
آنکه پیشوای مردم شد،از او سؤالات مختلفی می کنند،چنانکه در آیات دیگر سؤال از روح مطرح است.
3-سؤالات بجا و منطقی مردم را بی پاسخ نگذاریم. «سَأَتْلُوا»
4-در پاسخ سؤال ها،شتابزده جواب ندهیم. «سَأَتْلُوا»
5-تاریخ وبازگویی آن،به اندازه ای که در آن تذکّر و عبرت باشد ارزشمند است.
«سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً»
6-پرسش های مردم،زمینه ی نزول بعضی از آیات بوده است. یَسْئَلُونَکَ ... قُلْ ...
إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً«84»
همانا ما در زمین به او(ذوالقرنین) قدرت دادیم و از هر چیزی وسیله ای به او عطا کردیم.
فَأَتْبَعَ سَبَباً«85»
پس او در پی سبب رفت(وسفر خود را آغاز کرد).
نکته ها:
* در دعایی که حضرت علی علیه السلام تعلیم آن جوان بلخی داد،(دعای مشلول)می خوانیم:
«یا من نصر ذی القرنین علی ملوک الجبابره» ای خدایی که ذوالقرنین را بر پادشاهان ستمگر پیروز کردی.و در حدیثی آن حضرت،ذوالقرنین را کسی می داند که نشانه ی پادشاهی و نبوّت داشته و به همه چیز،آگاهی داشته تا حقّ را از باطل بشناسد و خداوند شهرها و دلها را تسلیم او گرداند.
* ذوالقرنین و سلیمان،دو مؤمن بودند که حاکم زمین شدند و بخت النصر و نمرود دو کافر که حاکم زمین شدند.
* قدرتی را که خداوند به اولیای خویش می دهد،(همچون حضرت سلیمان و یوسف و برخی مؤمنان)برای استفاده در راه خداست.قرآن درباره بندگان خوب خدا می فرماید: اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ ... آنان کسانی هستند که اگر تمکّن و قدرت به آنان دهیم به اقامه ی نماز و پرداخت زکات و احیای امربه معروف و نهی از منکر می پردازند.واز کسانی که از قدرت خود در مسیر ناحق استفاده کنند،انتقاد کرده و می فرماید: «کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ»چه بسیار کسانی را که پیش از شما هلاک کردیم،زیرا از قدرت وحکومت خود سوءاستفاده می کردند.
پیام ها:
1-خداوند بر همه ی هستی واسباب طبیعی،حاکم است و به هر کس بخواهد مکنت و قدرت می دهد. «مَکَّنّا لَهُ» ولی بهره وری صحیح،در سایه ی حسن نیّت و حسن تدبیر انسان است. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
2-گاهی خداوند همه گونه امکانات را در اختیار بعضی قرار می هد. مَکَّنّا لَهُ ...
آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً 3-نظام طبیعی،نظام سبب و مسبّب است و هر چیزی سببی دارد که باید آن را شناخت ودر پی آن رفت. «مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً» بندگان خاص خدا نیز باید به وسیله ی اسباب و امکانات طبیعی،اهداف حقّ را دنبال کنند.
4-مهم تر از داشتن امکانات و قدرت،خوب استفاده کردن است. آتَیْناهُ ... سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً
5-ذوالقرنین علاوه بر داشتن امکانات،از دانش بکارگیری اسباب نیز برخوردار بود. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
حَتّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً«86»
تا آنگاه که به(منطقه ی)غروب خورشید رسید،چنان یافت که آن در چشمه ای تیره وگل آلود فرو می رود ونزد آن قومی را یافت.گفتیم:ای ذوالقرنین! یا آنها را عذاب می کنی یا میان آنان راه نیکی پیش می گیری (وهمه را می بخشایی).
نکته ها:
* «حَمِئَهٍ» ،به گل سیاه بدبو،لجن و گل داغ گفته می شود.
پیام ها:
1-پیامبران و اولیای الهی برای حل مشکلات ونجات مردم،شخصاً قیام و اقدام می کردند و تنها به دعا اکتفا نمی کردند. «بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ»
2-جهانگردیِ با شناخت وهدف،مورد تأیید است. حَتّی إِذا بَلَغَ ...
3-ذوالقرنین پیامبر بود.زیرا مورد خطاب الهی قرار گرفته است. «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ»
4-گاهی باید به مدیران ورهبران اختیاراتی را تفویض کرد. إِمّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمّا ...
(اولیای خدا از سوی پروردگار،دارای اختیاراتی هستند.)
5-کفر در مغرب زمین،سابقه ای بس طولانی دارد. وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً ... أَنْ تُعَذِّبَ
6-پیامبران نباید از مردم فاصله بگیرند. «تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً»
قالَ أَمّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً«87»
(ذوالقرنین)گفت:امّا هر کس ستم کند،او را عذاب خواهیم کرد،سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می شود،او هم وی را به سختی عذاب می کند.
وَ أَمّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً«88»
و امّا هر کس ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهد،پس پاداش بهتر برای اوست و برای او از سوی خود،آسانی مقرّر خواهیم داد.
پیام ها:
1-کفر و شرک،ظلم است.در مقابل ایمان،به جای شرک،ظلم به کار رفته است أَمّا مَنْ ظَلَمَ ... أَمّا مَنْ آمَنَ
2-حکومت اسلامی حقّ دارد با مشرکان برخوردی تند داشته باشد. «مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ»
3-ذوالقرنین به امید توبه ی ستمگران بود و لذا در کیفر آنان شتابی نکرد. «مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ»
4-عذاب دنیا،مانع کیفر آخرت نیست. «نُعَذِّبُهُ ، فَیُعَذِّبُهُ»
5-کیفر دنیوی،شناخته شده و معلوم است،ولی عذاب آخرت ناشناخته است.
«عَذاباً نُکْراً»
6-با نیکان و بدان نباید یکسان برخورد کرد،چه از موضع فرد،چه حکومت.
أَمّا مَنْ ظَلَمَ ... أَمّا مَنْ آمَنَ
7-ذوالقرنین،مجری دستورهای الهی بود.در آیه ی قبل به او سفارش برخورد نیکو شد: «تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» و در اینجا فرمود: «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی»
8-رهبران الهی باید با قوانین آسان بر مردم،حکومت کنند. «سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً»
9-برخورد شدید با ستمگران و نرمش با مؤمنان،شیوه ی رهبران الهی است.
عَذاباً نُکْراً ... أَمْرِنا یُسْراً
10-وظیفه رهبر و حاکم الهی،اجرای عدالت ومبارزه با ظلم و آسان کردن مقرّرات اجتماعی است. عَذاباً نُکْراً ... أَمْرِنا یُسْراً
11-در تشویق وپاداش سرعت بگیرید،ولی در کیفر و عذاب عجله نکنید.
حرف«سین»در «سَنَقُولُ» نشانه تسریع وحرف«سوف»نشانه تأخیر است.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً«89»
سپس(ذوالقرنین برای سفر دیگر)سببِ(دیگری)را پیگیری کرد.
حَتّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً«90»
تا آنکه به محلّ طلوع خورشید رسید،آن را چنان یافت که بر قومی طلوع می کند که جز خورشید برای آنان پوشش وسایه بانی قرار نداده بودیم.
کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً«91»
و ما اینگونه به آنچه از امکانات و برنامه نزد او(ذوالقرنین)بود،احاطه داشتیم(و کارهایش زیر نظر ما بود).
نکته ها:
* ذوالقرنین،پس از سفری به سوی غرب واقامه ی نظام عادلانه دینی در میان ساحل نشینان،سفری نیز به شرق کرد.
* مراد از اینکه جز خورشید،سایه بانی نداشتند،زندگی ابتدایی وبدون امکانات است.به
فرموده امام صادق علیه السلام:نه خانه سازی می دانستند،نه خیّاطی.خورشید،بی مانع بر آنان می تابید به گونه ای که صورت های آنان سیاه شده بود.
پیام ها:
1-افراد صالح و متعهّد،پیگیری و پشتکار دارند. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»
2-مردان خدا،با داشتن همه نوع امکانات رفاهی،برای نجات محرومان و گسترش عدالت حرکت می کنند. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...
3-بازگو کردن سفرهای مردان خدا و برکات مترتّب بر آن،ارزش و مایه ی درس و عبرت است. أَتْبَعَ سَبَباً حَتّی إِذا ...
4-آنچه مهم است؛هدایت و خدمت به مردم است،چه درشرق باشد چه در غرب. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ...
5-خداوند به افراد و نعمت های ویژه ای که به آنان عطا فرموده،آگاهی کامل دارد. «أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» (بازگویی سفرهای ذوالقرنین و حوادث و گفتگوهای او با مردم،نمونه ای از احاطه ی علمی خداوند است.)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً«92» حَتّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً«93»
سپس(برای سفری دیگر از اسبابی که در اختیار داشت)سببی را پیگیری کرد.تاآنگاه که به میان دو سدّ(کوه)رسید،پشت آن دو کوه مردمی را یافت که گویا هیچ سخنی را نمی فهمیدند.
نکته ها:
* با توجّه به آیه بعد که مردم،ذوالقرنین را به کمال،قدرت،دلسوزی و لیاقت شناختند و ناامنی را مهم ترین مسئله تشخیص داده و حلّ آن را به دست ذوالقرنین دانستند و با او
گفتگو کردند.بنابراین مراد از جمله «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً» این است که فرهنگشان پایین بود.چنانکه در آیه ی 78 سوره ی نساء می خوانیم: «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» چرا اینها هیچ سخن و گفتاری را نمی فهمند؟که مراد آیه،آشنایی نداشتن با زبان و لهجه ی خاصّی نیست،بلکه مراد این است که چرا در خط صحیح قرار نمی گیرند!؟
* در این سوره،سه ماجرا نقل شده است که در هر سه،حرکت و هجرت وجود دارد:هجرت اصحاب کهف،هجرت موسی برای دیدار خضر،هجرت ذوالقرنین؛اوّلی هجرت برای حفظ ایمان است،دوّمی برای تحصیل دانش و سوّمی برای نجات محرومان می باشد.
پیام ها:
1-قوانین حاکم بر طبیعت را باید کشف و بکار بست. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»
2-هر حرکت و هدف و سفری،وسیله ای خاص نیاز دارد.جمله ی «أَتْبَعَ سَبَباً» برای هر حرکت و سفری تکرار شده است.
3-برای مردان خدا،توقّف از فعالیّت و فراغت و بازنشستگی معنی ندارد. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً»
4-پیشوای مردم باید به مناطق دیگر هم سرکشی کند و در جریان اوضاع قرار گیرد. حَتّی إِذا بَلَغَ ...
5-تا حرکت و کاوش نباشد،نیازها و واقعیّات شناخته نمی شود. إِذا بَلَغَ ... وَجَدَ
6-خدمت به محرومان یک ارزش است،چه با فرهنگ باشند یا نباشند.
«لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ»
قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا«94»
(آن مردم)گفتند:ای ذوالقرنین! همانا(قوم)یأجوج ومأجوج در این سرزمین فساد می کنند،آیا ما برای تو خرج و هزینه ای قرار دهیم تا میان ما وآنان سدّی ایجاد کنی(تا از شرّشان ایمن شویم)؟
نکته ها:
* «خراج»چیزی است که از زمین خارج می شود،و«خَرج»به آنچه از مال خارج می گردد گفته می شود.
* مفسّران و مورّخان،با استفاده از قرائن موجود می گویند:مراد از یأجوج و مأجوج همان قبایل مغول و تاتار می باشند.
* در روایتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:ذوالقرنین قومی را یافت که به او گفتند:قوم یأجوج و مأجوج پشت این کوه هستند و هنگام برداشت محصول و میوه ها هجوم آورده و همه را غارت یا نابود می کنند،آیا ما برای تو سالیانه هزینه ای را قرار دهیم تا برای ما سدّی بسازی.
پیام ها:
1-هرجا مردم احساس نیاز کردند،سرمایه گذاری هم می کنند. «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» در آیه ی 77 این سوره مردم قطعه نانی به دو پیامبر خدا ندادند،ولی در این آیه، حاضرند سرمایه گذاری کلان کنند.
2-اولیای خدا بهترین کسانی اند که می توانند ایجاد امنیّت کنند و گره گشای مردم باشند. یا ذَا الْقَرْنَیْنِ ... تَجْعَلَ بَیْنَنا ... سَدًّا
3-نیاز به امنیّت بیش از مسکن ولباس است. نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ ... سَدًّا (مردمی که در برابر خورشید،سایه بان ولباس نداشتند،از ذوالقرنین امنیّت خواستند،نه پوشش.)
4-در جوامع انسانی،امنیّت وآسایش از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. «تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا» لذا سخت ترین کیفرها نیز برای برهم زنندگان امنیّت است.
5-حبس و محدود کردن تبهکاران،جایز است. «سَدًّا»
قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً«95»
(ذوالقرنین در پاسخ)گفت:آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده،(از کمک مالی شما)بهتر است.پس مرا با نیرویی کمک کنید تا میان شما و آنان سدّی محکم بسازم.
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً«96»
پاره های آهن برای من بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه(با انباشتن پاره های آهن)برابر شد،گفت:بدمید؛تا وقتی که آن را(مانند)آتشی گرداند،گفت:مس گداخته و آب شده بیاورید تا روی آهن ها بریزم.
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً«97»
(پس از ساختن این دیوار آهنی،یأجوج ومأجوج)نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنه ای پدید آورند.
نکته ها:
* «ردم»به بستن شکاف،«صدف»به کناره وجانب،«قطر»به مس گداخته و «زُبَرَ» به قطعه های بزرگ آهنی گفته می شود.
* امام صادق علیه السلام فرمود:تقیّه،سدّی میان شما و مخالفان است که قابل بالا رفتن از آن و سوراخ کردن نیست
پیام ها:
1-از دیدگاه اولیای الهی،همه ی امکانات از خداست. «ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی»
2-پیامبران برای رسالت و هدایت مردم،درخواست پول و مادیات از آنان نداشتند. «ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ»
3-امکانات مردمی را در راه مصالح آنان باید به کار گرفت. «فَأَعِینُونِی»
4-برای رسیدن به هدف،علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه،همّت و مشارکت مردمی نیز لازم است. «فَأَعِینُونِی»
5-گاهی به جای کمک های مالی باید نیروی انسانی را به کمک طلبید. «فَأَعِینُونِی»
6-ترکیب آهن و مس(آلیاژ سازی)،ابتکار انبیاست. آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ... قِطْراً (امروزه از نظر علمی،اهمیّت این ترکیب ثابت شده است.)
7-محکم کاری و بی نقص انجام دادن کارها،شیوه ی انبیاست. فَمَا اسْطاعُوا ...
سدّ ذوالقرنین چنان محکم وبزرگ بود که نمی توانستند آن را خراب کنند یا از آن بگذرند. أَنْ یَظْهَرُوهُ ... لَهُ نَقْباً
8-در حلّ مشکلات اجتماعی،همیاری مردمی که صاحبان درد هستند،لازم است.(زیرا نشاط کاری بیشتر می شود،ارزش زحمات را می دانند و کم کاری نمی کنند.) فَأَعِینُونِی ... فَمَا اسْطاعُوا ...
9-رهبران لایق،به کمک علم،هنر،سوز و تعاون،از ساده ترین افراد و ابزار، بهترین کارها را تولید می کنند،بنابراین اگر مدیر لایق باشد،کارگران ساده مهم ترین پروژه ها را انجام دهند. فَأَعِینُونِی ... فَمَا اسْطاعُوا ...
قالَ هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا«98»
(ذوالقرنین)گفت:این رحمت بزرگی از پروردگارم است(و تا موعد مقرّر پابرجاست) پس هرگاه وعده ی پروردگار من فرارسد،آن(سدّ)را خورد و هموار می کند و وعده ی پروردگارم حقّ است.
نکته ها:
* سدّ ذوالقرنین،نه دیوار چین است و نه موارد دیگر که گفته اند،چون اینها از آهن و مس ساخته نشده اند.در سرزمین قفقاز در تنگه ی داریال،سدّی آهنین پیدا شده که نزدیک آن نیز نهری به نام سائوس(به معنای کوروش)است،اینکه این همان سدّ باشد، پذیرفتنی تر می نماید
پیام ها:
1-مردان الهی،توفیقات خویش را از رحمت خداوند می دانند،و هرگز مغرور نمی شوند. «رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی»
2-همه ی تلاش ها و تغییر و تحوّل ها برای پرورش و رشد انسان هاست. «رَبِّی» سه بار در آیه تکرار شده است.
3-رحمت و ربوبیّت الهی بهم پیوسته است. «رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی»
4-ایجاد امنیّت،رحمت الهی است. «رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی» ساخت سد برای امنیّت بود.5-قداست کار و تلاش،محکم کاری،همکاری مردم،مدیریّت و صنعت،و اهداف والا،همه مجموعه ای از الطاف الهی است. «هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی»
6-با تأمین امنیّتِ مردم،بهتر می توان تبلیغ و ارشاد کرد و زمینه ی کارهای دیگر فراهم می شود. رَحْمَهِ رَبِّی ... وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ذوالقرنین بعد از اتمام سدّ،مردم را با مبدأ و معاد آشنا کرد.
7-در آستانه ی قیامت،همه چیز خراب می شود. «جَعَلَهُ دَکّاءَ»
8-محکم ترین دژهای بشر،در برابر اراده و قدرت خداوند متعال ناپایدار است.
«جَعَلَهُ دَکّاءَ»
9-مردان خدا با تکیه به لطف خدا پیشگویی می کنند. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ»
10-محکم کاری را باید از اولیای خدا آموخت،سدی می سازند که تا آستانه ی قیامت پابرجاست. «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ»
11-هم باید کارهای دنیایی را بی خلل و استوار انجام داد،هم باید متذکّر قدرت الهی و پوچی قدرت خود شد. فَمَا اسْطاعُوا ... کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
12-رهبران الهی،هم دنیای مردم را آباد می کنند و هم آخرت آنان را متذکّر می شوند. فَمَا اسْطاعُوا ... کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً«99»
و در آن روز(پایان جهان)،مردم را رها می کنیم تا بعضی در بعضی همچون موج درآمیزند و(چون)در صور دمیده شود،همه را یکجا گرد خواهیم آورد.
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً«100»
و آن روز،دوزخ را چنان که باید،بر کافران عرضه خواهیم کرد.
اَلَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً«101»
آنان که چشمانشان از یاد من در پرده ی غفلت بود و(از شدّت تعصّب و لجاجت)توان شنیدن(سخن حقّ)را نداشتند.
نکته ها:
* اگر آیه وَ تَرَکْنا ...را در کنار آیه ی حَتّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ ... قرار دهیم،به نظر می رسد که مسأله ی قوم یأجوج و مأجوج، مربوط به قیامت و گویا مقدّمه ی آن است.یعنی پیش از قیامت،قوم یأجوج و مأجوج،آزاد و رها و مثل موج گسترده می شوند.
* از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه ی «أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» نقل شده که به مأمون فرمود:مراد از«ذکر»در این آیه علی بن ابی طالب علیهما السلام است
* مراد از چشم و گوش در آیه ی 101،معرفت،بصیرت و شناخت است،یعنی چشم و گوش دل،نه عضو خاصّ در سر.زیرا قرآن گاهی کوری را به دل نسبت می دهد و می فرماید:«مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی»
پیام ها:
1-هر جا که امنیّت هست از لطف اوست،اگر لحظه ای مردم را رها کند،جهان ناأمن می شود. تَرَکْنا بَعْضَهُمْ ...
2-شکسته شدن سدّ ذوالقرنین از نشانه های قیامت است. فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی ... نُفِخَ فِی الصُّورِ
3-پیش از قیامت،زمین توسط اقوامی به هرج و مرج کشیده می شود. تَرَکْنا ...
یَمُوجُ هر چند با ظهور امام زمان علیه السلام این هرج و مرج اصلاح می شود
.4-راه شناخت،بیشتر به وسیله ی چشم و گوش است.آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنیدن حقّ را نداشت.و حقّ را نمی فهمیدند،والاّ ذکر که دیدنی نیست! «أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی»
5-انسان شنوا به خاطر عناد،به جایی می رسد که توان شنیدن حقّ را ندارد.
«لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»
6-دلیل عرضه ی جهنّم بر کافران،عملکرد و قساوت خودشان در دنیاست.
عَرَضْنا جَهَنَّمَ ... اَلَّذِینَ کانَتْ ...
أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ إِنّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلاً«102»
آیا آنان که کفر ورزیدند،پنداشتند که بندگان مرا به جای من به سرپرستی بگیرند؟قطعاً ما جهنّم را برای پذیرایی از کافران مهیّا کرده ایم.
نکته ها:
* در این آیات،سیمای کافران چنین ترسیم شده است:
الف:کوردلی، «کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ»
ب:بندگی بندگان به جای بندگی خدا، «یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ»
ج:جهل و تعصّب، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً
* کلمه ی«نُزُل»یا به معنای منزلگاه است و یا نخستین چیزی است که با آن از میهمان پذیرایی می شود.
پیام ها:
1-شرک و باورهای مشرکان،خیالی بیش نیست. «أَ فَحَسِبَ»
2-غیر خدا،هر که باشد،«دون الله»،مخلوق وبنده ی خداست. «عِبادِی» چگونه مخلوق را به جای خدا گرفته اند؟
3-پذیرفتن ولایت غیر خدا کفر است. «کَفَرُوا مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ»
4-دوزخ هم اکنون موجود است و عذاب الهی جدّی وقطعی است. «إِنّا أَعْتَدْنا»
5-کیفر کفر،دوزخ است. «أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ»
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً«103»
بگو:آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم کیست؟
اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً«104»
آنان که در زندگی دنیا تلاششان گم و نابود می شود،در حالی که می پندارند (همچنان)کار شایسته و نیک انجام می دهند.
نکته ها:
* در روایات،این آیه به منکران ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلامو کسانی که در انجام حج، امروز و فردا می کنندتفسیر شده است.
* حضرت علی علیه السلام فرمود:مصداق آیه،اهل کتابند که در آغاز برحق بودند،سپس بدعت هایی در دین گذاشتند و گمان می کردند که کار نیکی انجام می دهند.آنگاه فرمود:
«و ما اهل النهر منهم ببعید» ،نهروانیان دست کمی از آنان ندارند.
* امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرماید:خدایا خوبی های ما بدی است و حقیقت های ماادّعایی بیش نیست.
* همان گونه که بهره مندی ها متفاوت و دارای درجاتی است؛دو برابر،چند برابر،ده برابر:
«ضِعْفٌ ،اضعاف، عَشْرُ أَمْثالِها» و گاهی هفت صد برابر، «فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ» و گاهی فوق تصوّر، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ»،ضرر و زیان ها نیز دارای مراحل و تفاوت هایی است:
الف:گاهی معامله ی بدی است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا»
ب:گاهی سودی ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»
ج:گاهی خسارت است. «اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدی»
د:گاهی غرق در زیان است. «لَفِی خُسْرٍ»
ه:گاهی خسارت بزرگ و آشکار است. «خُسْراناً مُبِیناً»
و:گاهی خسارت در تمام ابعاد است. «بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً»
* زیانکاران چند گروهند:
الف:گروهی که کار نیک نمی کنند.
ب:گروهی که برای دنیا کار می کنند،نه آخرت.
ج:گروهی که کار می کنند و می دانند که کارشان صحیح نیست.
د:گروهی که در زیانند و می پندارند که سود می برند.
سه گروه اوّل،ممکن است با توبه به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند،ولی گروه چهارم چون به فکر چاره نمی افتند،بدترین مردمند.مثل راهبان مسیحی که خود را از لذّات حلال دنیا محروم می کنند ومورد انتقاد انبیا نیز هستند،یا مثل زاهدنماهای ریاکار.
* کسانی که اعتقادات صحیحی ندارند و از پندارهای باطل خود پیروی می کنند،تنها در یک عمل خسارت نمی کنند،بلکه در همه ی برنامه ها زیان می بینند.زیرا معیار ارزش هر کاری انگیزه ی درست آن است و قرآن نیز با تعابیری همچون: أَ حَسِبَ یَحْسَبُونَ ، لا یَحْسَبَنَّ ، أَ فَحَسِبْتُمْ و...از حسابگری های متّکی به خیال و پندار بی اساس،انتقاد کرده است.
پیام ها:
1-پیامبر مأمور بیان سود و زیان واقعی مردم است. قُلْ ... أَعْمالاً
2-شیوه ی پرسش و پاسخ،از بهترین روشهای آموزش و تربیت است. هَلْ ...
3-انسان در معرض غفلت از سود و زیان خویش است. هَلْ نُنَبِّئُکُمْ ...
4-هیچ عملی محو نمی شود،گرچه به نظر گم می شود. «ضَلَّ سَعْیُهُمْ»
5-تکیه بر خیال نکنیم و واقع گرا باشیم. «یَحْسَبُونَ»
أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً«105»
آنان،کسانی اند که به آیات پروردگارشان و دیدار او(در قیامت)کفر ورزیدند،پس کارهایشان تباه ونابود شد.پس ما برای آنان در قیامت، میزانی برپا نخواهیم کرد،(چون کارشان وزن وارزشی ندارد تا نیاز به میزان باشد.)
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً«106»
این است که کیفر آنان دوزخ است،به خاطر کفری که ورزیدند و آیات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند.
نکته ها:
* «حبط»،در لغت آن است که شکم حیوان به خاطر خوردن گیاه سمّی باد کند و آن را در معرض مرگ قرار دهد که هر کس می بیند،می پندارد حیوانی سالم و پرگوشت است،در حالی که در شکم آن باد و خودش مسموم است.
تباه شدن اعمال انسان را نیز از این رو حبط می گویند که آنان توسط گناهان،مسموم و توخالی و در معرض نابودی قرار گرفته اند.
* مردم در قیامت سه گروهند:
الف:گروهی که از خوبی نیاز به میزان ندارند.
ب:گروهی که از بدی و شقاوت نیاز به میزان ندارند. «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً»
ج:گروهی متوسّط که باید عمل هایشان محاسبه گردد. «فَأَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ. وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ. فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ»
پیام ها:
1-کفر به خدا،سبب حبط اعمال می شود و هر چه که پوک شد،وزنی ندارد.
فَحَبِطَتْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ ... وَزْناً
2-حقّ،نزد خدا وزن دارد،ولی باطل پوچ و بی وزن است. فَلا نُقِیمُ ... وَزْناً
3-سرنوشت انسان در گرو اعمال خودش است. جَزاؤُهُمْ ... بِما کَفَرُوا
4-سرانجام کفرو مسخره کردن آیات ورسولان الهی،دوزخ است. بِما کَفَرُوا وَ ...
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً«107»
یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند،بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایی است.
خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً«108»
همواره در آن جاودانه اند ودرخواست دگرگونی وجابه جایی نمی کنند.
نکته ها:
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:بهشت صد درجه دارد که بهترین آنها «فردوس» است. هرگاه دعا می کنید،از خداوند فردوس بخواهید.
پیام ها:
1-ایمان و عمل صالح،شرط دریافت نعمت های بهشتی است. آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ ...
2-در تربیت،هشدار در کنار بشارت و پاداش در مقابل عذاب لازم است.در چند آیه ی قبل،وسیله ی پذیرایی از کافران دوزخ بیان شد، «أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلاً» و در اینجا فردوس وسیله ی پذیرایی از مؤمنان است. «کانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً»
3-انسان در هر جا به مدّت طولانی ساکن شود،خسته می شود واگر جای بهتری ببیند،آرزوی انتقال به آنجا را دارد،ولی با وجود جاودانگی بهشت،هرگز بهشتیان آرزوی انتقال از آن را ندارند. «لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً»
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً«109»
بگو:اگر دریا برای(نوشتن)کلمات پروردگارم مرکب شود،پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد،دریا پایان می پذیرد،هر چند دریای دیگری همانند را به کمک آن آوریم.
نکته ها:
* «مداد»به جوهری گفته می شود که در دوات ریخته می شود و وسیله ی کشیدن قلم روی کاغذ می گردد و قلم را در نوشتن مدد می کند.
* «کلمات رب»،یا وعده ها وآفریده هاست ویا حکمت ها ومفاهیم،ویا وحی وهرچه نشانی از خدا دارد.پس هر ذرّه وهر اتم وهر سلّول،یکی از کلمات ربّ است.
پیام ها:
1-نشانه های الهی،بی نهایت است وانسان حتّی از شمارش و نگارش آنها نیز ناتوان است. «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ»
2-هر پدیده ای نشانه وکلمه ای از پروردگار و در مسیر رشد و تربیت انسان است. «لِکَلِماتِ رَبِّی»
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً«110»
بگو:همانا من بشری همچون شمایم(جز اینکه)به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است.پس هر که به دیدار پروردگارش(در قیامت و به دریافت الطاف او)امید و ایمان دارد،کاری شایسته انجام دهد.و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.
نکته ها:
* در این آیه هم توحید، «إِلهٌ واحِدٌ» هم نبوّت، «یُوحی إِلَیَّ» و هم معاد، «لِقاءَ رَبِّهِ» هم امید به رحمت الهی، «یَرْجُوا» هم تلاش در رسیدن به آن، «فَلْیَعْمَلْ» و هم اخلاص در عمل «لا یُشْرِکْ» آمده است.از این جهت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:اگر تنها آیه ی آخر سوره ی کهف بر امّت من نازل می شد،برای آنان کافی بود
* در روایات بسیاری در ذیل این آیه،از اهمیّت اخلاص و خطر ریا و شرک خفیّ،سخن به میان آمده است.
* در حدیث آمده است:هر کس هنگام خوابیدن این آیه را بخواند،هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.
پیام ها:
1-نباید خود را بیش از آنچه هستیم معرّفی کنیم،پیامبران خود را بشر می دانستند. «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»
2-شرط نبوّت،انسان بودن است تا پیامبر در عمل نیز الگوی دیگر انسان ها باشد. «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»
3-رهبران الهی باید جلو غُلوّ و مبالغه ها را بگیرند. «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»
4-برای کار خدایی کردن،حتّی امید به پاداش الهی کافی است گرچه یقین نباشد.
فَمَنْ کانَ یَرْجُوا ... فَلْیَعْمَلْ
5-امید در انسان باید به صورت یک حالت دائمی و پیوسته باشد،نه لحظه ای.
«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا»
6-امید بدون عمل،کارساز نیست. «یَرْجُوا فَلْیَعْمَلْ»
7-مرگ برای همه حتمی است،امّا ارزشمندتر آن است که انسان آرزوی ملاقات با خدا را داشته باشد. «یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»
8-شرک،به هر نحوی باشد ممنوع است. «لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» 9-ارزش کارها در سه جهت است:اصل کار،انجام دهنده ی کار ونیّت و هدف آن.در این آیه هر سه جهت آمده است. «عَمَلاً صالِحاً فَمَنْ کانَ یَرْجُوا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ»
10-این آیه،هم توحید در الوهیّت را بیان می کند، «إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» هم توحید در ربوبیّت و عبادت را. «لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»
والحمدلله رب العالمین
- علامه شعرانی در حاشیه تفسیر ابوالفتوح،محلّ ملاقات را حوالی شام وفلسطین می داند.
- چنانکه عربها می گویند:«قرنی الشمس»یعنی دو شاخ آفتاب که مراد شرق و غرب عالم است.
- در سوره ی شعراء،پنج مرتبه از قول پنج پیامبر نقل شده است که به مردم می گفتند:ما از شما پاداش مادّی نمی خواهیم.پیامبر اسلام نیز مزد رسالت خود را محبّت اهل بیت علیهم السلام قرار داد،که ثمره ی محبّت و پیروی از آنان نیز به خود انسان بازمی گردد.