آيات 1 تا 6 

 بسم اللّه الرحمن الرحيم

 طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين (1)

 هدى و بشرى للمؤمنين (2)

 الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون (3)

 ان الذين لا يؤمنون بالاخرة زينا لهم اعملهم فهم يعمهون (4)

 اولئك الذين لهم سوء العذاب و هم فى الاخرة هم الاخسرون (5)

 و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم (6)

ترجمه آيات

به نام خداى رحمان و رحيم. طس اين آيه هاى قرآن و كتاب آشكار است (1).

كه هدايت و بشارتى براى مؤمنان مى باشد (2).

همان كسانى كه نماز مى گزارند و زكات مى دهند و آنان، آرى همانان به آخرت و سراى ديگر يقين دارند (3).

كسانى كه به آخرت ايمان ندارند اعمالشان را به نظرشان آراسته ايم كه تا كور دل باشند (4).

آنها كسانى هستند كه عذاب سخت دارند و آنان خود در آخرت زيانكارترند (5).

حقا كه تو قرآن را از جانب خدايى فرزانه و دانا فرا مى گيرى (6).

بيان آيات

بطورى كه از آيات صدر سوره و پنج آيه آخر آن بر مى آيد غرض اين سوره اين است كه مردم را بشارت و انذار دهد و به همين منظور، مختصرى از داستانهاى موسى، داود، سليمان، صالح و لوط (عليهما السلام) را به عنوان شاهد ذكر نموده و در دنبال آن پاره اى از اصول معارف مانند وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و مانند معاد را ذكر نموده است.

تلك آيات القرآن و كتاب مبين

اشاره به تلك - همانطور كه در اول سوره شعراء گفتيم - اشاره به آيات سوره است، آياتى كه بعدا نازل مى شود، و آياتى كه قبلا نازل شده، و تعبير به لفظ (تلك ) كه مخصوص اشاره به دور است براى اين است كه به رفعت قدر و بلندى مرتبه آن آيات نيز اشاره كرده باشد.

كلمه (قرآن ) اسم كتاب است و اگر آن را قرآن ناميده بدين جهت است كه خواندنى است و كلمه (مبين ) از ابانه به معناى اظهار است، و اگر كلمه كتاب را نكره آورد و نفرمود (و الكتاب المبين ) براى اين بوده كه عظمت آن را برساند ( چون نكره آوردن اسم، گاهى تفخيم و تعظيم را مى رساند )، و معناى جمله مورد بحث اين است كه اين آيات رفيع القدر و عظيم المنزله كه ما نازل مى كنيم آيات كتابى است خواندنى و عظيم الشان، كتابى كه مقاصد خود را روشن مى كند و ابهام و پيچيدگى ندارد.

در مجمع البيان گفته : اگر آيات را به دو صفت (قرآن و كتاب ) توصيف كرد، براى اين بود كه بفهماند همانطور كه با خواندن، ظاهر مى شود با نوشتن نيز ظاهر مى شود، و خلاصه به منزله ناطقى است كه معارف را آن هم از دو طريق خواندن و نوشتن بيان مى كند و اگر آن را با كلمه (مبين ) توصيف كرد، براى اين بود كه آن را به ناطقى تشبيه كرده باشد كه روشن سخن مى گويد.

هدى و بشرى للمؤمنين

دو مصدر (هدى ) و (بشرى ) يا به معناى اسم فاعلند، و يا اگر همان معناى مصدرى مراد باشد به منظور مبالغه به اين تعبير آورده شده اند و معناى جمله اين است كه : اين كتاب مبين براى مؤمنين بسيار هدايت كننده و بشارت دهنده است.

الّذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة...

مقصود از ذكر نماز و زكات، ذكر نمونه اى از اعمال صالح است و اگر از ميان اعمال صالحه اين دو را نام مى برد، چون اين دو هر يك در باب خود ركن هستند، نماز در عبادتهاى راجع به خداى تعالى، و زكات در آنچه راجع به مردم است و از نظرى ديگر، نماز در اعمال بدنى و زكات در اعمال مالى.

و اينكه فرمود: (و هم بالاخرة هم يوقنون ) وصف ديگرى است براى مؤمنين، كه عطف شده به آن دو وصف ديگر، و اين وصف را به منظور اشاره به اين معنا آورده كه بفهماند اعمال صالح، وقتى در جاى خود قرار مى گيرد و به غرض و هدفى كه بايد مى رسد، كه توام با يقين به آخرت باشد، زيرا عمل هر قدر هم صالح باشد، با تكذيب آخرت، اثرش خنثى و اجرش حبط مى شود، به دليل اينكه خداى تعالى فرموده : (و الّذين كذبوا باياتنا و لقاء الاخرة حبطت اعمالهم ).

و اگر ضمير جمع را در جمله (و هم بالاخرة ) هم تكرار كرد، با اينكه ممكن بود بفرمايد (و هم بالاخرة يوقنون...)، براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه اين يقين به آخرت شان مردم با ايمان است و مردم با ايمان اهل يقينند و بايد چنين انتظارى از ايشان داشت و توقع نمى رود كه با داشتن ايمان به روز جزا كفر بورزند.

با تكذيب معاد، انسان متحير، و اعمالش حبط و بلا اثر است  

ان الّذين لا يؤمنون بالا خرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون

كلمه (يعمهون ) از (عمه )، به معناى تحير و سرگردانى در امرى است و معناى زينت دادن عمل اين است كه، عمل را طورى قرار دهند كه آدمى مجذوب و شيفته آن شود و كسانى كه ايمان به آخرت ندارند از آنجايى كه آن روز را كه غايت مسير انسان است قبول ندارند، بناچار آنان مى مانند و دنيا، و معلوم است كه دنيا هم نمى تواند غايت اعمال قرار گيرد، پس اين بينوايان كه دست به دامان اعمال خود مى زنند، در راه زندگى متحير و سرگردانند، زيرا هدفى ندارند تا با اعمال خود به سوى آن هدف بروند.

اولئك الّذين لهم سوء العذاب و هم فى الآخره هم الاخسرون

اين جمله تهديدى است به مطلق عذاب، چه دنيوى و چه اخروى، چون دنبالش عذاب خصوص آخرت را خاطر نشان مى سازد و مى فرمايد: (و هم فى الآخره هم الاخسرون )، پس معلوم مى شود جمله اول مربوط به مطلق عذاب است و شايد وجه اينكه مى فرمايد: اينان در آخرت (اءخسرون زيانكارتران ) هستند، اين است كه نامه اعمال ساير گنهكاران، هم مشتمل بر گناه است و هم مشتمل بر ثواب، كه مطابق آن اعمال، جزا داده مى شوند، اما اين بيچارگان گناهانشان در نامه ها ثبت شده، اما ثوابهايشان و كارهاى نيكشان حبط شده، و ثبت نگشته است.

و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم

كلمه (تلقيه ) با كلمه (تلقين ) تقريبا به يك معناست و اگر دو وصف (حكيم ) و (عليم ) را نكره آورد، هم به منظور تعظيم بود و هم تصريح كند به اينكه اين قرآن از ناحيه خداى تعالى است، تا خود حجتى باشد بر رسالت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله) و تأييدى باشد براى معارفى كه قبلا بيان داشت و صحه اى باشد براى آنچه از داستانهاى انبياء به زودى ذكر مى كند.

و اگر در ميان همه اسماى حسناى خدا دو نام شريف حكيم و عليم را ذكر كرده، براى آن بود كه دلالت كند بر اينكه نزول اين قرآن از ناحيه سرچشمه حكمت است، ديگر هيچ ناقضى نمى تواند آن را نقض كند و هيچ عامل وهنى نمى تواند آن را موهون سازد و نيز، از ناحيه منبع علم است، پس هيچ دروغى در اخبار آن نيست، و هيچ خطايى در قضاوتش راه ندارد.

سوره، نمل، آيات 7 تا 14 

 اذ قال موسى لاهله انى انست نارا ساتيكم منها بخبر او اتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون (7)

 فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها و سبحان اللّه رب العالمين (8)

 يا موسى انه انا اللّه العزيز الحكيم (9)

 و الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يموسى لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون (10)

 الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فانى غفور رحيم (11)

 و ادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء فى تسع ايت الى فرعون و قومه انهم كانوا قوما فاسقين (12)

 فلما جاءتهم ايتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين (13)

 و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (14)

ترجمه آيات

چون موسى به خانواده خود گفت : من آتشى مى بينم به زودى خبرى از آن براى شما مى آورم يا شعله اى از آتش گرفته مى آورم تا شايد گرم شويد (7).

و چون به آتش رسيد ندا داده شد كه هر كه در اين آتش است و هر كه پيرامون آن است مبارك باد و پروردگار جهانيان منزه است (8).

اى موسى ! مطلب از اين قرار است كه من خداى نيرومند فرزانه ام (9)

عصاى خويش را بيفكن و چون آن را ديد كه چون مار جست و خيز مى كند و باز پس نگرديد، اى موسى بيم مدار، كه پيغمبران در پيشگاه من بيم نمى دارند (10).

مگر كسى كه ستم كرده سپس از پى بدى نيكى آورده باشد كه من آمرزگار و رحيمم (11).

و دستت را در گريبانت داخل كن كه سپيد و روشن بدون رنج در آيد همه اينها از جمله نه معجزهاى بود كه به سوى فرعون و قوم او برد كه آنان گروهى عصيان پيشه بودند (12).

و چون آيتهاى روشن ما به سويشان آمد گفتند: اين جادويى است آشكار (13).

از روى ستم و عصيان منكر آنها شدند، اما ضميرهايشان بدان يقين داشت، بنگر عاقبت مفسدان حسان بوده است (14).

بيان آيات

اين آيات، ابتداى داستانهاى پنج گانه اى است كه گفتيم در اين سوره به عنوان استشهاد براى مطالب صدر سوره از قبيل تبشير و انذارى كه در آنها ذكر مى كند مى باشد و در سه داستان اول از آن پنج داستان يعنى در داستان موسى و داوود و سليمان، جهت وعده را بر جهت وعيد غلبه داده و در دوتاى ديگر جانب وعيد، بيشتر رعايت شده است.

اذ قال موسى لاهله...

مراد از اهل موسى، همسرش، يعنى دختر شعيب است، كه خداى تعالى در سوره قصص داستانش را آورده.

در مجمع البيان گفته : اينكه خطاب را به صيغه جمع آورده و فرموده است : (اتيكم برايتان بياورم )، بدين سبب بوده كه همسر او با اينكه يك نفر بوده، اما قائم مقام چند نفر بوده است، چون در مواقع حساس و جاهاى وحشت انگيز يك نفر در ايجاد انس در دل آدمى كار چند نفر را مى كند.

احتمال هم دارد كه در آن روز به غير همسرش شخص و يا اشخاص ديگرى از قبيل : خادم، يا مكارى (كرايه دهنده )، يا غير آن همراهش بوده باشند.

و در مجمع البيان گفته : (انست ) از (ايناس ) به معناى ديدن است و بعضى گفته اند: معناى انست (احسست ) است، يعنى من احساس آتشى كردم، البته احساسى كه مايه دلگرمى شود، هر چه كه به آن ايناس داشته باشى آن را احساس كرده اى و دلت به آن آرامش و گرمى يافته.

معناى (شهاب) و (قبس) در (آتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون)

و كلمه (شهاب ) به طورى كه در مجمع آمده، نورى است كه چون عمود از آتش بر خيزد و همچنين هر نورى كه مانند عمود امتداد داشته باشد به آن شهاب مى گويند و مراد از شهاب در آيه مورد بحث شعله اى از آتش است و در مفردات گفته : شهاب به معناى شعله اى از آتش افروخته است كه بالا رود، يا شعله اى كه در جو پيدا شود. و نيز در مفردات گفته : كلمه (قبس ) به معناى آن مقدار آتشى است كه از آتشى ديگر بردارى و كلمه (تصطلون ) از اصطلاء است كه به معناى گرم شدن با آتش است.

سياق آيه ماجرايى را كه از اين داستان در سوره هاى ديگر آمده تأييد نموده و گواهى مى دهد بر اينكه موسى (عليه السلام) در اين هنگام كه از دور آتشى ديده، داشته خانواده اش را به سوى مصر مى برده ولى در بين حركت راه را گم كرده، و خودش و خانواده اش ‍ دچار سرما شده بودند و شب هم شبى بسيار تاريك بوده است در اين هنگام از دور آتشى ديده، خواسته است تا نزديك آن برود تا اگر انسانى در كنار آن آتش يافت، از او راه را بپرسد و يا پاره اى آتش بگيرد و نزد اهلش برده در آنجا هيزمى آتش كند تا گرم شوند، لذا به خانواده اش گفت : اينجا باشيد كه من احساس آتشى كردم و آن را ديدم، از جاى خود تكان نخوريد كه به زودى از آن آتش، يعنى از كنار آن آتش خبرى مى آورم و به راهنمايى او راه را پيدا مى كنم و يا شعله اى از آن آتش را مى آورم تا هيزمى آتش كنيد و گرم شويد.

و نيز، از سياق بر مى آيد كه آتش مذكور تنها براى آن جناب هويدا شده، و غير او كسى آن را نديده است، و گر نه بطور نكره نمى گفت : من آتشى مى بينم، بلكه آن را نشان مى داد و به آن اشاره مى كرد.

و اگر كلمه آوردن را تكرار كرد، و يكبار در آوردن خبر و بارى ديگر در آوردن آتش آن را به كار برد، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (ساتيكم منها بخبر او شهاب...)، براى اين بود كه نوع اين دو آوردن، مختلف بود.

فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها و سبحان اللّه رب العالمين

يعنى وقتى نزد آتش آمد و آنجا حاضر شد ندايى به گوشش خورد كه (ان بورك...) ( كلمه (بورك ) مجهول ماضى از (برك ) در باب مفاعله - مباركة - است. مترجم ).

و (مباركه ) به معناى دادن خير بسيار است، گفته مى شود: (باركه )، و نيز (بارك عليه )، و همچنين (بارك فيه )، يعنى خير بسيارى به او پوشانيد و خلعت بسيارى به او آويخت، در سوره (طه ) وقتى در داستان موسى (عليه السلام) به اينجا مى رسد، بجاى اين جمله در اينكه چه ندايى از آتش برخاست فرموده : (فلما اتيها نودى يا موسى انى انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس ‍ طوى و انا اخترتك فاستمع لما يوحى ) از اين بيان چنين به نظر مى رسد كه منظور از من حولها در آيه مورد بحث، كسى است كه پيرامون آتش بوده، كه يا موسى به تنهايى بوده، يا اگر غير از او نيز بوده موسى هم بوده است و مراد از مباركه او، همان برگزيدن او بعد از تقديس او است.

وجوه مختلف درباره مراد از (من فى النار) در آيه شريفه  

و اما اينكه مراد از (من فى النار - آنكه در آتش است ) كيست ؟

بعضى گفته اند: خداست و معنايش اين است كه : مبارك است آن كسى كه سلطان و قدرتش در آتش ظهور كرده، چون صداى گفتگو از درخت برمى خاست، درختى كه به شهادت آيات سوره قصص، آتش اطرافش را احاطه كرده بود و بنا به گفته اين مفسر معناى آيه اين مى شود كه : مبارك است آن كسى كه با كلام خود از آتش براى تو تجلى كرد و خير كثير به تو داد، آن وقت جمله (و سبحان اللّه رب العالمين ) تنزيه خداست از اينكه جسم يا جسمانى باشد و مكان بدو احاطه يابد و يا در دسترس حوادث قرار گيرد، نه اينكه منظور از آن به شگفت درآوردن موسى باشد، كه بعضيها گفته اند.

بعضى ديگر از مفسران گفته اند: مراد از (من فى النار) ملائكه اى است كه در آتش حاضر بوده اند، همچنانكه مراد از (من حولها) موسى (عليه السلام) است.

بعضى ديگر به عكس گفته اند، يعنى گفته اند: مراد از جمله اولى موسى (عليه السلام) و مراد از دومى ملائكه است.

بعضى هم گفته اند: در كلام تقديرى هست و اصل آن (بورك من فى المكان الذى فيه النار) بوده، يعنى مبارك است آن كسى كه در مكانى قرار دارد، كه آتش در آن مكان است و مقصود از آن مكان بقعه مباركه اى است كه درخت در آن قرار داشته است و در سوره قصص نام آن بقعه آمده، و مراد از (من فيها) موسى (عليه السلام) است و مقصود از (من حولها) انبيايى هستند كه از آل ابراهيم و از بنى اسرائيل در پيرامون آن بقعه يعنى سرزمين شام منزل گزيده اند.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از (من فى النار) نور خداى تعالى، و مراد از (من حولها) موسى (عليه السلام) است.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از (من فى النار) درخت است كه در احاطه آتش قرار داشت و مراد از (من حولها) ملائكه اى است كه خداى را تسبيح مى گفته اند. ليكن بيشتر اين وجوه تفسير به راى است كه از نظر خواننده مخفى نمى باشد.

يا موسى انه انا اللّه العزيز الحكيم

خداى تعالى در اين جمله خود را براى موسى معرفى مى كند، تا بداند آن كسى كه دارد با او سخن مى گويد پروردگار متعال اوست. پس، اين آيه در اين سوره در برابر آيه (نودى ان يا موسى انى انا ربك فاخلع...) مى باشد، كه خواننده بايد به سوره طه مراجعه نموده، و در آن دقت كند.

و الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب

كلمه (تهتز) از اهتزاز است، كه به معناى تحريك به شدت است و (جان ) به معناى مار كوچكى است كه به سرعت مى دود، و (مدبرا) از ادبار است كه خلاف اقبال را معنا مى دهد و يعقب از تعقيب است كه به معناى حمله بعد از فرار است يعنى كسى كه دشمن را تعقيب مى كند اگر دشمن فرار كرد و دوباره حمله كرد او هم حمله كند.

و در آيه، حذف و ايجازى به كار رفته، كه (فا)ى فصيحه از آن خبر مى دهد، چون بعد از آنكه فرمود: (عصايت را بينداز)، به دنبالش فرمود: پس همينكه ديد به شدت به حركت در آمد و از كلمه (پس همينكه ) فهميده مى شود كه تقدير كلام چنين بوده : عصايت را بينداز، پس همينكه عصايش را افكند و ناگهان به صورت اژدهايى آشكار شده در آمد كه داشت به شدت حركت مى كرد و مثل يك مار كوچك جست و خيز مى كرد - چون آن را بديد كه به شدت حركت مى كند - رو به عقب فرار كرد...

بيان عدم منافات بين تشبيه عصاى موسى عليه السّلام بعد از القاء، به (ثعبان مبين مار بزرگ) و به (جانّ مار كوچك)

در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اين است كه : چرا در دو سوره اعراف و شعراء در مورد همين داستان عصاى زنده شده را (ثعبان مبين ) خواند، كه نام مار بسيار بزرگ و عظيم الجثه است ولى در اين سوره آن را به (جان ) كه نام مار كوچك است تشبيه كرده است ؟

جواب از اين سؤال اين است كه : تشبيه تنها از نظر اهتزاز و سرعت حركت و اضطراب است، نه از نظر كوچكى و بزرگى، چون آنچه مايه شگفتى است اين است كه يك چوب دستى به صورت اژدهايى به صورتهاى عظيم الجثه و هول انگيز در آيد، آن وقت بر خلاف اژدهاهاى ديگر مانند يك مار كوچك جست و خيز كند و به سرعت آن بدود و نخواسته است خود عصا و يا ثعبان را به خود (جان ) تشبيه كند.

بعضى ديگر در رفع اين منافات دو جور تشبيه گفته اند به اينكه : عصاى موسى به صور مختلفى در مى آمده، در اولين بار به صورت مارى كوچك در آمد، كه در سوره طه از آن خبر داده، مى فرمايد: (فالقيها فاذا هى حية تسعى ) و در موقعى كه پيش روى فرعون آن را به زمين انداخت به صورت اژدهايى آشكار در آمد، همچنانكه در سوره اعراف و شعراء آمده است.

ليكن اين وجه درست نيست، هر چند از نظر سياق آيات، وجه خوبى است، ولى اين اشكال بر آن وارد است كه يا مى گويى عصا مار نشد، كه صحيح است و يا مى گويى مار شد كه در اين صورت معنا ندارد بفرمايد مار، مثل مار شد، به خلاف وجهى كه ما گفتيم چون در وجه ما تشبيه به مار تنها از نظر سرعت جست و خيز است گويا فرموده عصا اژدها شد اژدهايى كه از نظر سرعت جست و خيز، گويى مار كوچكى است، پس وجهى كه در دفع اشكال مورد اعتماد است همان وجه گذشته است.

يا موسى لا تخف انى يخاف لدى المرسلون

توضيحى درباره جمله (انى لا يخاف لدى المرسلون ) و بيان اينكه ترس موسىعليه السّلام مذموم نبوده است

اين جمله حكايت خود آن خطابى است كه در آنجا - يعنى در كنار آتش طور - صدور يافته، پس در معناى اين است كه : (قال اللّه يا موسى لا تخف... - خداى تعالى فرمود اى موسى نترس كه رسولان نزد من نمى ترسند).

و جمله (لا تخف ) نهى مطلق است كه او را از تمامى ترسيدنيها كه ممكن است پيش بيايد امنيت مى دهد و مى رساند مادامى كه در حضور پروردگار و مقام قرب او است هيچ مكروهى به او نمى رسد، نه از ناحيه عصا و نه از غير آن. و به همين جهت نهى مزبور را تعليل كرد به اينكه : (چون رسولان در حضور من نمى ترسند)،

وجه تعليل اين است كه : كلمه (لدى ) در اين جمله مى فهماند كه مقام قرب و حضور، ملازم با امن است و ممكن نيست امنيت آن با مكروهى جمع شود، مؤيد اين تعليل اين است كه در سوره قصص به جاى اين عبارت فرموده : (انك من الامنين - همانا تو از ايمنانى )، پس در نتيجه از آيه مورد بحث اين معنا به دست مى آيد كه : از هيچ چيز مترس، چون تو از مرسلين هستى، و مرسلان - كه در مقام قرب مايند - از هر گزندى ايمنند و ايمنى با ترس جمع نمى شود.

و اما اينكه موسى كه از بزرگان و مرسلان بود، چرا از عصا كه به صورتى هائل و هول انگيز، يعنى مارى پر جست و خيز در آمده بود ترسيد؟ جوابش اين است كه : اين اثر طبيعت و جبلت آدمى است كه وقتى به منظرهاى هول انگيز، آن هم بى سابقه بر مى خورد، كه هيچ راهى براى دفع آن به نظرش نمى رسد مگر فرار كردن، قهرا پا به فرار مى گذارد، مخصوصا كسى كه هيچ سلاحى براى دفاع ندارد، عصايى هم كه تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگيز در آمده، قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست، بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه (الق عصاك ) و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترسهاى مذموم نيست، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.

و اما اين كه خداى تعالى به او فرمود: (انى لا يخاف لدى المرسلون )، انبياء و مرسلين مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست، - تا چون موسى نداشت بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تاديب خدا به دست مى آورده اند و چون آن شب، يعنى شب طور، اولين موقفى بود كه خدا موسى را به مقام قرب خود برد و افتخار هم سخنى و رسالت و كرامت خود را به وى اختصاص داد، لذا اين دستورش كه فرمود: (لا تخف انك من الامنين ) و آيه ديگر كه فرمود: (لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون )، همه همان تعليم و تاديب الهى است نه مذمت و سرزنش.

الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فانى غفور رحيم

توضيح درباره (الا من ظلم ثم بدل حسنا...) 

آنچه درباره اين استثناء مى توان گفت - و خدا داناتر است - اين است كه بعد از آنكه در آيه قبلى خبر داد كه مرسلين ايمنند و ترسى ندارند، از اين خبر فهميده شد كه غير مرسلين همه اهل ظلمند و ايمن از عذاب نيستند و بايد بترسند و چون اين مفهوم به كليتش درست نبود، لذا در اين آيه اهل توبه را از بين غير مرسلين، يعنى از اهل ظلم استثناء كرده، فهماند كه اهل توبه به خاطر اينكه توبه كردند و ظلم خود را - كه همان سوء بوده باشد - به حسن مبدل كردند، مغفور و مرحومند و آنها هم مانند مرسلين خوفى ندارند.

بنابر اين، استثناء اهل توبه از بين مرسلين، با اينكه داخل آنان نبودند، استثناء منقطع است و مراد از (ظلم ) هم مطلق نافرمانى خدا، و مراد از (حسن بعد از سوء) هم توبه بعد از معصيت و يا عمل صالح بعد از عمل سوء است و معناى آيه مورد بحث اين است كه : هر چند گفتيم غير انبياء همه ظالمند، و ليكن كسى كه با ارتكاب گناه ظلم مى كند و سپس آن گناه و سوء را مبدل به حسن مى سازد، يعنى توبه مى كند يا عمل صالحى انجام مى دهد، من كه غفور و رحيمم ظلم او را مى آمرزم و به او ترحم مى كنم، پس او نيز نبايد بعد از اين از چيزى بترسد.

و ادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء...

در اين آيه كلمه (سوء) به برص كه يك نوع بيمارى خطرناك پوستى است تفسير شده، كه قبلا هم ذكرش گذشت و ممكن است از سياق استظهار شود كه :

اولا: جمله (فى تسع آيات الى فرعون و قومه )، حال از دو معجزه عصا و يد بيضا باشد و معنا چنين باشد كه : اى موسى ! تو عصايت را بينداز و دستت را به گريبان كن، در حالى كه اين دو معجزه دو تا از نه معجزهاى باشد كه براى دعوت فرعون و قومش به تو داديم.

و ثانيا: اينكه دو معجزه مذكور دو تا از آن نه معجزه باشد كه ما در تفسير آيه (و لقد اتينا موسى تسع آيات بينات ) درباره اينكه اين نه معجزه كدام است بحث مفصلى كرديم، و بقيه الفاظ آيه روشن است.

فلما جاءتهم آياتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين

كلمه (مبصرة ) به معناى واضح و روشن است و اينكه در مقابل گفتند: (هذا سحر مبين )، در حقيقت اهانتى بوده كه به آيات خدا كردند و دلالت واضح آنها را بر حقانيت دعوت موسى، به هيچ گرفتند و حتى نسبت به عدد آنها هم توجهى نكردند و جز به اين مقدار كه اين كارها هم كارى است، عنايتى بدان نورزيدند.

و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا...

راغب گفته است : كلمه (جحد) به معناى انكار چيزى است كه در دل ثبوتش مسلم شده و يا اثبات چيزيست كه در قلب نفى آن به ثبوت رسيده است، و كلمه استيقان و يقين هر دو به يك معناست.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس