آيات 127 تا 135

 و كذلك نجزى من اسرف و لم يومن بآيات ربه و لعذاب الاخره اشد و ابقى (127)

 افلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون يمشون فى مساكنهم ان فى ذلك لايات لاولى النهى (128)

 و لو لا كلمه سبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى (129)

 فاصبر على ما يقولون و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى (130)

 و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازوجا منهم زهره الحيوه الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقى (131)

 و امر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها لا نسلك رزقا نحن نرزقك و العاقبه للتقوى (132)

 و قالوا لو لا ياتينا بايه من ربه اولم تاتهم بينه ما فى الصحف الاولى (133)

 و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى (134)

 قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى (135)

ترجمه آيات

و هر كه زياده روى كرده و آيه هاى پروردگارش را باور نكرده چنين سزايش مى دهيم و عذاب آخرت سخت تر و پايدارتر است (127).

آيا براى آن ها روشن نشد كه پيش از ايشان چه نسلهايى را كه در مساكن خود راه مى رفتند هلاك كرديم، در همين عبرت، براى صاحبان خرد اندرزها است (128).

اگر گفتار پروردگارت بر اين نرفته بود و مدتى معين نبود عذاب قرينشان بود (129).

بر آنچه مى گويند صبر كن و پيش از طلوع خورشيد و پيش از غروب آن به ستايش، پروردگارت را تسبيح گوى و كناره هاى شب و اواخر روز نيز تسبيح بگوى شايد كه خوشنود شوى (130).

ديدگان خويش را به آن چيزهايى كه رونق زندگى دنيا است و بعضى از دسته هاى آدميان را از آن بهره داده ايم تا درباره آن عذابشان كنيم نگران و خيره مساز كه روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است (131).

كسان خويش را به نماز خواندن وادار كن و به كار نماز شكيبايى به خرج ده ما روزى دادن كسى را به عهده تو نمى گذاريم كه تو خود نيز روزى خور مائى و سر انجام نيك مخصوص پرهيزكارى است (132).

گويند: چرا معجزه اى از جانب پروردگارش سوى ما نياورد مگر توضيح آن چيزها كه در كتابهاى گذشته هست سوى ايشان نيامد (133).

اگر پيش از نزول قرآن به عذابى هلاكشان كرده بوديم مى گفتند: پروردگارا چرا پيغمبرى به ما نفرستى تا پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم آيه هاى تو را پيروى كنيم ؟ (134).

بگو همه منتظرند شما نيز انتظار بريد كه به زودى خواهيد فهميد كه رهروان طريقه راست كيانند و هدايت يافته كيست ؟! (135).

بيان آيات

اين آيات، متفرقاتى است از وعد و وعيد، حجت و حكمت، و تسليت خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، كه همه آنها مربوط به آيات گذشته در اين سوره و نتيجه آنها است.

و كذلك نجزى من اسرف و لم يومن بايات ربه و لعذاب الاخره اشد و ابقی

كلمه (اسراف )، به معناى تجاوز از حد است، و ظاهرا (واو) در و (كذلك ) براى استيناف و از سر گرفتن سخن است، نه عطف به ما قبل، و اشاره (كذلك ) به گذشته است كه كسانى را كه از ذكر خدا اعراض نموده آيات او را فراموش كردند مواخذه مى كرد، چون عمل آنان نيز يكى از مصادق تجاوز از حد، يعنى تجاوز از حد عبوديت و كفر به آيات پروردگار است،

كه كيفرش كيفر همان كسى است كه آيات پروردگار خود را فراموش كند با اينكه خدا با وى عهد آن را بسته بود و عمدا از ياد او اعراض نمايد.

(و لعذاب الاءخره اشد و ابقى ) - يعنى عذاب آخرت از عذاب دنيا شديدتر و دائمى تر است، براى اينكه عذاب آخرت محيط به باطن آدمى است آنطور كه محيط به ظاهر او است، و نيز به خاطر اينكه براى آن آخرى نيست و دائمى است.

افلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون يمشون فى مساكنهم...

از ظاهر آيه چنين فهميده مى شود كه كلمه (يهد) معناى (يبين ) را متضمن باشد، و معنايش اين باشد كه : (آيا طريق عبرت گرفتن و ايمان به آيات خداى را كثرت هلاكت ما برايشان بيان نكرد و اين همه قرون گذشته كه در آبادى هاى خود آمد و شد مى كردند، و اهل مكه در سفرهاى خود به مساكن عاد كه در احقاف يمن است، و مساكن ثمود، و اصحاب (ايكه )، كه در شام است، و مساكن قوم لوط كه در فلسطين است، عبور كرده همه را ديده اند، كه چگونه هلاك كرديم، اين همه صحنه ها طريق عبرت گيرى را براى آنان بيان ننمود؟ با اينكه (ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) در اين صحنه ها آيت هايى است براى صاحبان عقل ).

و لو لا كلمه سبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى

مقتضاى سياق سابق اين است كه كلمه (لزاما) به معناى ملازمه باشد، چون هر دو، مصدر باب مفاعله، يعنى (لازم - يلازم ) است و مراد از مصدر معناى اسم فاعل باشد، كه در اين صورت اسم (كان ) ضميرى خواهد بود كه به كلمه هلاك بر مى گردد، كه در آيه قبلى قرار داشت، و جمله (و اجل مسمى ) عطف بر (كلمه سبقت ) خواهد بود، و تقدير كلام (و لو لا كلمه سبقت من ربك و اجل مسمى لكان الهلاك ملازما لهم اذا سرفوا و لم يومنوا بايات ربهم ) مى شود، يعنى اگر قضايى از پروردگارت رانده نشده بود و اجلى معين نگشته بود، هلاك ملازم ايشان بود، چون اسراف ورزيدند و به آيات پروردگار خود ايمان نياوردند.

بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه كلمه (لزام ) اسم آلت باشد، مانند حزام و ركاب. بعضى ديگر احتمال داده اند جمع لازم باشد، مانند قيام كه جمع قائم است. ولى نه اسم آلت با سياق خيلى سازگار است و نه جمع.

(و لو لا كلمه سبقت من ربك ) - اين جمله از خداى سبحان در حق بنى اسرائيل و ديگران در چند جاى قرآن مكرر آمده، مانند (و لو لا كلمه سبقت من ربك لقضى بينهم ) و نيز مانند (و لو لا كلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم ) كه در اين سوره به قيد (اجل مسمى ) مقيد شده و ما در تفسير دو سوره يونس و هود گفتيم كه مراد از اين (كلمه ) همان قضايى است كه هنگام هبوط دادن آدم از بهشت به زمين راند و فرمود: (و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ).

مردم به حكم اين قضاء در برابر اسراف و كفرشان در بين و فاصله استقرارشان در زمين و اجل مسمايشان ايمن از عذاب استيصالند، مگر آنكه رسولى به سويشان بيايد، و قضاى الهى را در بينشان اجراء نمايد، همچنانكه فرمود: (و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ).

عذاب استيصالى هم كه دنبال معجزه پيشنهادى مردم در صورت ايمان نياوردن مى آيد، به همين قضايى كه گفتيم بر مى گردد، حال اين امت هم حال ساير امتها است كه به خاطر وعده اى كه در سابق از خداى تعالى گذشته است از عذاب استيصال ايمنند، باقى مى ماند قضاى ميان آنان و پيغمبرشان، كه در خصوص اين امت اين قضاء تا مدتى تاءخير افتاده، همچنانكه استفاده آن در ذيل آيه (و لكل امه رسول ) كه از آيات سوره يونس است گذشت.

بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه مراد از (كلمه ) وعده خاصى به اين امت باشد، و آن اين باشد كه در خصوص اين امت عذاب تا روز قيامت تاءخير افتاده باشد، ولى در همانجا كه آيات سوره يونس را تفسير مى كرديم گذشت، كه اين احتمال خلاف ظاهر آيات است، بله كلام خداوند متعال دلالت مى كند بر تاءخير عذاب تا مدتى، چنانچه گذشت.

نظير اين احتمال در فساد، نظريه جمعى ديگر است كه گفته اند: مراد از (كلمه ) قضاء عذاب از كفار اهل بدر است، به وسيله شمشير مسلمين و اجل مسمى مربوط به بقيه كفار مكه است، ولى فساد اين قول روشن است.

(و اجل مسمى ) - در تفسير اول سوره انعام گذشت، كه اجل مسمى عبارت است از اجلى كه با نامگذاريش آن چنان معين شده كه به هيچ وجه تخلف نمى كند، همچنانكه فرمود: (ما تسبق من امه اجلها و ما يستاخرون ) ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كه مراد از اجل مسمى، روز قيامت است. جمعى ديگر گفته اند: اجل مسمى آن كلمه اى است كه از خدا رانده شده باشد، و بنابراين قول، عطف اجل بر كلمه عطف تفسيرى مى شود. اما به هيچ يك از اين دو قول نمى شود اعتماد كرد، چون دليلى بر آنها نيست.

پس ما حصل معناى آيه اين مى شود: (اگر كلمه اى كه از پروردگارت پيشى گرفته - اضافه رب به - كاف - خطاب احترام و تأييدى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است - نبود كه عذابشان را تاءخير انداخت، و اجل مسمى وقت آن را معين كرده، هر آينه هلاكت ملازم آنان بود، و به مجرد كفر و اسراف هلاك مى شدند).

از اينجا روشن مى شود كه مجموع كلمه اى كه پيشى گرفته، و اجل مسمى، يك علت تام، براى تاءخير عذاب از ايشان است نه دو علت، كه هر يك سبب مستقلى باشد كما اينكه بسيارى از مفسرين پنداشته اند.

فاصبر على مايقولون و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها...

در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا در برابر گفته هاى كفار صبر كند، و اين دستور خود را متفرع بر مطالب قبل كرده، گويا فرموده است : وقتى يكى از قضاهاى رانده شده خدايى باشد كه عذاب كفار را تاءخير بيندازد، و از آنان در برابر سخنان كفرآميزى كه مى گويند انتقام نگيرد، ديگر جز صبر راهى براى تو نمى ماند، بايد به قضاى خدا راضى شوى، و او را از آنچه درباره اش از كلمات شرك مى گويند منزه بدارى، و در برابر عكس العمل هاى بدى كه نشان مى دهند صبر كنى و در ازاى آثار قضاى او حمد خدا گويى، چون آثار قضاى او جز اثر جميل نخواهد بود، پس بر آنچه مى گويند صبر كن، و به حمد پروردگارت تسبيح گوى، باشد كه خوشنود گردى.

(و سبح بحمد ربك ) - يعنى او را در حالى منزه بدار كه مشغول به حمد و نيايش باشى، چون اين حوادث كه تحملش مشكل و صبر بر آن دشوار است، نسبتى با عوامل خود دارد كه البته از اين نظر حوادثى است بد و زشت، كه بايد خداى را از آن منزه بدارى، و نسبت ديگرى به خداى تعالى دارد كه همان اذن خدا است، كه به اين نسبت همه حوادثى است جميل، و جز مصالحى عمومى كه باعث اصلاح نظام هستى است بر آن مترتب نمى شود، و از اين نظر بايد خداى را حمد و ثنا گويى.

(قبل طلوع الشمس و قبل غروبها) - دو كلمه (قبل ) دو ظرفند براى تسبيح و حمد پروردگار.

(و من آناء الليل فسبح ) - اين جمله نظير جمله (و اياى فارهبون ) است كه فاى تفريع بر سر فعل آمده و مفعول مقدم ذكر شده است و كلمه (آناء) بر وزن افعال جمع (انى ) و يا (انو) - به كسر همره است - كه به معناى وقت است، و كلمه (من ) براى تبعيض است و جار و مجرور متعلق به فعل (سبح ) است و تقدير آن (و بعض آناء الليل سبح فيها - و در بعضى اوقات شب تسبيح بگوى ) مى باشد، و كلمه (اطراف ) در جمله (اطراف النهار) به طورى كه گفته اند منصوب به حذف حرف جر است و به جمله (من آناء) عطف شده و تقدير آن (و سبح فى اطراف النهار) است. و اما اينكه مقصود از اطراف النهار چيست آيا قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن است يا وقتى ديگر است ؟ كلمات مفسرين مختلف شده كه به زودى بدان اشاره خواهيم كرد.

تسبيحى كه در آيه ذكر شده مطلق است و از جهت لفظ دلالتى ندارد كه مقصود از آن نمازهاى واجب يوميه باشد كه بعضى از مفسرين گفته اند و يا مطلق نماز باشد كه بعضى به تبعيت از روايتى كه از بعضى از قدما مانند قتاده و غيره نقل شده بر آن اصرار ورزيده اند؟.

دسته اول گفته اند: مجموع آيه دلالت دارد بر امر به نمازهاى پنجگانه يوميه پس جمله (قبل طلوع الشمس ) به نماز صبح و جمله (و قبل غروبها) به نماز عصر و جمله (و من آناء الليل ) به نماز مغرب و عشاء و جمله (اطراف النهار) به نماز ظهر دلالت دارد.

و اگر وقت نماز ظهر را اطراف روز خوانده با اينكه وقت آن نيمه روز است بدين جهت بوده كه اگر روز را دو نيم كنيم ظهر در طرف آخر نيمه اول قرار دارد چون ظهر همان آخر نيمه اول است و نيز در طرف اول نيمه دوم قرار دارد چون درست است كه ظهر يك وقت است ولى در آن، دو اعتبار هست يكى اعتبار اينكه آخر نيمه اول روز است و ديگر اعتبار اينكه اول نيمه دوم است. پس خلاصه اين شد كه اين يك وقت دو طرفه است.

و اما اينكه چرا دو طرف را اطراف خوانده با اينكه اطراف جمع است و به كمتر از سه عدد اطلاق نمى شود؟ جواب مى گوييم هر چند معروف همين است كه كلمه جمع در لغت عرب به عدد سه و بالاتر اطلاق مى شود ولى گاهى هم به دو اطلاق شده است، در آيه مورد بحث هم به همان اعتبار بوده. بعضى گفته اند مراد از نهار، جنس نهار است پس در حقيقت اطراف نهار يعنى اول و آخر روزها، و اول و آخر روزها جمع و بيش از دو طرف است. و از اين قبيل سخنان و اعتراض ها و جوابها در ميان مفسرين بسيار شده.

و ليكن انصاف اين است كه توجيه مذكور از فهم بسيار دور است پس بعد از اين همه حرف ذوق سليم نمى تواند وسط روز را چند طرف روز بداند، و آن فرض ها و اعتبارات را كه در توجيه اطراف گذشت فروض و اعتبارات وهميه اى مى داند كه هيچ گوينده اى را مجبور نمى داند كه در مقام تخاطب به اعتبار آن فروض، لفظ جمع بياورد نكته ادبى هم كه ذوق سليم را قانع سازد در بين نيست.

و اما آنانكه گفته اند : مراد از تسبيح و تحميد، غير فرائض و مطلق تسبيح و حمد است كه يا با ياد آورى، نزاهت و ثناء و تحميد قلبى باشد و يا با زبان، گفتن سبحان اللّه و الحمد اللّه صورت گيرد و يا اعم از ذكر قلبى و زبانى باشد، چنين كسانى درباره فقرات آيه اينطور گفته اند كه مراد از قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن و آناء شب صبح و عصر و اوقات شب است و مراد از اطراف روز باز همان صبح و عصر است.

و وقتى از ايشان سؤال شود كه اشكال اطلاق اطراف را كه صيغه جمع است بر صبح و عصر كه دو وقت است چه مى كنيد؟ نظير آن جوابى را مى دهند كه در نظريه سابق گذشت كه كمترين عدد در صيغه جمع دو است نه سه و اما اشكال اينكه بنا به گفته شما تسبيح صبح و عصر دو بار تكرار مى شود در پاسخ، بعضى از آنان مى گويند: هيچ عيبى ندارد تكرار شده باشد براى اينكه هم صبح و عصر اول را تأكيد مى كند و هم مى رساند كه نسبت به تسبيح در

آن دو وقت عنايت بيشترى هست. از بعضى ديگرشان چنين بر مى آيد كه در پاسخ مى گويند: مراد از اطراف، صبح و عصر و ظهر است. و شما خواننده خوب مى دانيد كه همان اشكالى كه به وجه سابق وارد مى شد با مختصر تفاوتى بر اين وجه نيز وارد مى شود و اشكال همه اش از ناحيه جمله (و اطراف النهار) شده كه چگونه با وسط روز و يا صبح و عصر منطبق شود؟ و پاسخى كه بتواند اشكال را حل كند اين است كه گفته شود كلمه (اطراف النهار) مفعول معه است نه ظرف تا كلمه (فى ) در تقدير گرفته شود (و اين پاسخ را كه من آورده ام كسى از مفسرين به اين نحو نگفته ).

و مراد از اطراف نهار ما قبل از طلوع آفتاب و ما قبل از غروب آن است كه چون دو وقت وسيع هستند و براى هر يك اجزايى است كه هر جزء آن نسبت به ظهر يك طرف روز حساب مى شود و صحيح است كه اين دو هنگام را چندين طرف براى روز به حساب آورد همچنانكه صحيح است دو طرف روز حسابش كرد چون در عرف هم مى بينيم همانطور كه قبل از آفتاب را اول روز مى نامند اوائل روز هم مى نامند و اين به همان اعتبارى است كه گفتيم يك هنگام را به چند جزء تجزيه مى كنند كه كلمه قبل از آفتاب بر همه اش ‍ صادق است و همچنين قبل از غروب را، هم آخر روز مى نامند و هم اواخر روز. و بنابراين وجه برگشت معناى آيه به مثل اين مى شود كه بگوييم (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و هى اطراف النهار و بعض اوقات الليل سبح فيها مع اطراف النهار) يعنى قبل از طلوع آفتاب و غروب آن كه اطراف روز هستند و در پاره اى اوقات شب در آن تسبيح كن با اطراف نهار كه ماءمور به تسبيح در آن شدى.

و اگر بپرسى چطور ممكن است (اطراف نهار) مفعول معه باشد با اينكه ظرف براى تسبيح است، به تقدير (فى ) در آن، همچنانكه كلمه (آناء الليل ) نيز ظرف براى تسبيح است ؟.

در جواب مى گوييم : لفظ آناء الليل، ظرف نيست، و چگونه ممكن است لفظ آن ظرف باشد، با اينكه (من ) بر سر آن در آمده ؟ و با بودن آن ديگر ممكن نيست (فى ) نيز در تقدير باشد، تا ظرف شود، و ناگزير معناى جمله بر لفظ فى دلالت كند، و معناى (و من آناء الليل فسبح )، (و بعض آناء الليل فسبح فيه ) باشد، وقتى در اين جمله چنين بود، چرا در جمله (و اطراف النهار) چنين نباشد، يعنى كلمه فى در تقديرش نباشد، بلكه از معنايش استفاده شود، و خودش مفعول معه باشد، و معنايش اين باشد كه قبل از طلوع و غروب آفتاب با اطراف نهارى كه در آن تسبيح مى كنى...، و خلاصه ظرف در هر دو طرف از معنا فهميده شود نه از لفظ (فى ) تقديرى، (توجه فرماييد).

بنابراين اگر بگوييم : مراد از تسبيح در آيه، غير نمازهاى واجب است، در اين صورت مراد از تسبيح در اجزاى اول روز و اجزاى آخر روز، و اجزايى از شب، به ضميمه اجزاى اول روز و آخر آن خواهد بود، و ديگر محذور تكرار، و نيز محذور اطلاق لفظ جمع بر كمتر از سه لازم نمى آيد.

و اگر بگوييم مراد از تسبيح در آيه شريفه همان نمازهاى يوميه است، در اين صورت آيه شريفه تنها متضمن امر به نماز صبح و عصر و دو نماز مغرب و عشا خواهد بود، نظير امرى كه در آيه (اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من الليل ) بود كه آن نيز متعرض چهار نماز شده.

و شايد تعبير از دو هنگام صبح و عصر در آيه مورد بحث به اطراف روز براى اشاره به وسعت آن دو وقت باشد.

و اما اينكه چرا تنها متضمن چهار نماز از نمازهاى پنجگانه يوميه شده، عيبى ندارد، براى اينكه اين سوره به طورى كه به زودى هم به آن اشاره خواهيم كرد از سوره هاى اولى است كه در مكه نازل شده، و اخبار مستفيضه از طرق عامه و خاصه نيز دلالت دارد بر اينكه واجبات روزانه در معراج پنج نماز تشريع شده، همچنانكه مى بينيم در سوره اسراء كه بعد از معراج نازل شده پنج نماز ذكر شده، و فرموده : (اقم الصلوه لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر).

پس شايد آنچه از نمازهاى يوميه در هنگام نزول سوره طه و نيز سوره هود كه قبل از اسراء نازل شده اند واجب شده بوده، چهار نماز بوده، و تا نزول سوره اسراء نماز ظهر واجب نشده بوده، بلكه ظاهر دو آيه سوره طه و سوره هود هم همين است.

و معلوم است كه بنابراين وجه ديگر آن اشكالى كه وارد مى شود بر قولى كه مى گفت مراد از تسبيح، نمازهاى پنجگانه است بر اين قول وارد نمى شود چون در آن وجه در انطباق اطراف نهار بر نماز ظهر با اينكه وسط روز است دچار اشكال مى شديم.

(لعلك ترضى ) - سياق سابق كه اعراض كفار از ياد خدا و نسيان ايشان آيات او و اسرافشان در امر او و ايمان نياوردنشان را ذكر مى كرد و نيز تاءخير انتقام از ايشان و دستور صبر و تسبيح و تحميد به رسول خدا را ذكر مى نمود اقتضاء دارد كه مراد از رضا، رضاى به قضاى خدا و قدر او باشد كه در اين صورت معنا اين طور مى شود: صبر كن و پروردگارت را حمد و تسبيح گوى آنقدر كه حالت رضا برايت حاصل شود، رضاى به قضاى خدا. و بنابراين جمله مزبور نظير آيه (و استعينوا بالصبر و الصلوه ) مى شود. و اما اينكه چطور تسبيح و تحميد خدا رضا مى آورد؟ وجهش اين است كه تنزيه فعل خدا را نقص و عيب، و او را به ثناى جميل ياد كردن و مداومت در اين كار باعث مى شود انسان انس قلبى به خدا پيدا كند و علاقه مند به بيشتر كردن آن شود وقتى انس به زيبايى و جمال فعل خدا و نزاهت او زياد شد رفته رفته اين انس در قلب رسوخ پيدا مى كند و آنگاه آثارش در نظر نفس هويدا گشته خطورهايى كه مايه تشويش در درك و فكر است از نفس زايل مى گردد و چون جبلى نفس اين است كه به آنچه دوست دارد راضى و خوشنود باشد و آنچه غير جميل و داراى نقص و عيب است دوست ندارد لذا ادامه ياد خدا با تسبيح و تحميد باعث مى شود كه به قضاى خدا راضى گردد. بعضى گفته اند مراد از جمله (لعلك ترضى ) اين است كه به شفاعت و درجه رفيع در درگاه خدا راضى شوى. بعضى ديگر گفته اند: به همه آنچه خدا وعده داده ياريت كند و دينت را در دنيا عزيز گردانده و در آخرت شفاعت و بهشت ارزانى بدارد راضى شوى.

و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا لنفتنهم فيه....

(مدعين ) به معناى مد ديد آن است يعنى نگاه را طولانى كردن، و در اين تعبير مجاز عقلى به كار رفته و نگاه طولانى به هر چيز كنايه است از شدت علاقه و محبت به آن، و مراد از كلمه (ازواج ) - به طورى كه گفته شده - اصناف كفار و يا جفت هاى زن و شوهرى از كفار است، (كه همان معناى خانواده مى باشد) و اگر ازواج را نكره آورد براى اندك نشان دادن آنان است و اظهار اينكه اينان آنقدر ناچيزند كه قابل اعتناء نيستند.

جمله (زهره الحيوه الدنيا) به منزله تفسير است بر جمله (ما متعنا به )و كلمه (زهره ) منصوب به فعلى است در مقدر و تقدير آن (نعنى به - و يا جعلنا لهم - زهره الحيوه الدنيا) است و مقصود از (زهره حيات دنيا) زينت و بهجت آن است و كلمه (نفتنهم ) از فتنه است كه به معناى آزمايش و سنجيدن است. بعضى گفته اند، مراد از آن فتنه عذاب است چون زيادى مال و اولاد نوعى عذاب است از ناحيه خداى تعالى همچنانكه فرمود: (و لا تعجبك اموالهم و اولادهم انما يريد اللّه ان يعذبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون.

و مراد از جمله (رزق ربك خير و ابقى ) به قرينه مقابله با زهره حيات دنيا عبارت است از رزق حيات آخرت كه معلوم است هم بهتر است و هم ماندنى تر.

و معناى آيه اين است كه چشم خود را به زينت حيات دنيا و بهجت آن كه ما اصنافى از مردم و يا عده معدودى از ايشان را به آن اختصاص داده ايم تا امتحانشان كنيم و ببينيم در آنچه روزيشان كرده ايم چه مى كنند مدوز، زيرا آنچه پروردگارت به زودى در آخرت روزيت مى كند بهتر و ماندنى تر است.

و امر اهلك بالصلوه و اصطبر عليهالا نسئلك رزقا نحن نرزقك و العاقبه للتقوى...

اين آيه سياقى سازگار با سياق ساير آيات سوره دارد و پيدا است كه مانند بقيه آيات مكى است علاوه بر اين ما تاكنون به كسى بر نخورده ايم كه بگويد در ميان همه آيات سوره اين يكى مدنى است، پس بنابراين جمله (اهلك ) بر حسب انطباقش با هنگام نزول، خديجه همسر آن جناب و على (عليه السلام) هستند چون على (عليه السلام) هم اهل آن جناب و در خانه آن جناب بود و يا آن دو بزرگوار به ضميمه بعضى از دختران رسول خدايند.

پس اينكه بعضى گفته اند مراد از اهل، همسران و دختران و دامادش على است، و اينكه بعضى ديگر گفته اند: مراد همه پيروان از امت او هستند و نيز قول ديگران كه گفته اند: مراد از آن همسران و دختران و خويشاوندان از بنى هشام و بنى مطلب است، صحيح نيست هر چند قول اول از نظر انطباق آيه، (نه از حيث مورد نزول )، حرف بدى نيست، و اين كه گفتيم نه از حيث مورد نزول براى اين بود كه گفتيم آيه در مكه نازل شده و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در مكه همسرى به غير خديجه (عليهالسلام) نداشت. (لا نسئلك رزقا نحن نرزقك ) - ظاهر مقابله اى كه ميان اين دو جمله واقع شده اين است كه مراد از سؤال رزق در خواست براى خودش باشد و اين كنايه است از اينكه ما (خداى تعالى ) از تو بى نيازيم و تو محتاج مايى، پس آيه در معناى آيه (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتين ) است.

و نيز از نظر آن ذيلى كه دارد يعنى جمله (و العاقبه للتقوى ) در معناى آيه (لن ينال اللّه لحومها و لا دمائها و لكن يناله التقوى منكم ) مى باشد، پس اينكه بعضى از مفسرين درخواست رزق را در اين آيه به درخواست رزق براى خلق، يا براى شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) تفسير كرده اند صحيح نيست.

و تفسير و بحث در پيرامون جمله (و العاقبه للتقوى ) مكرر گذشته است.

و بعيد نيست كه از آيه شريفه به خاطر اينكه امر به نماز را منحصر در اهل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كرده، با اينكه در دو آيه قبل آن را منحصر در خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كرده بود و مى فرمود: در چهار هنگام نماز بخوان و صبر بكن، و نيز با در نظر گرفتن اينكه آن جناب را نهى مى كرد از اين كه چشم به زر و زيور دنيايى كفار بدوزد، بر مى آيد كه اين سوره در اوائل بعثت، يا خصوص اين آيه در آن موقع نازل شده است، و از ابن مسعود هم روايت شده كه سوره طه از عتاق اول يعنى سوره هاى قديمى است.

و قالوا لو لا ياتينا بايه من ربه اولم تائهم بينه ما فى الصحف الاولى

اين آيه حكايت گفتار مشركين مكه است كه به عنوان تعريض به قرآن گفته اند: اين قرآن آيتى نيست كه بر نبوت دلالت كند، بايد آيتى بياورد نظير آياتى كه پيغمبران نخست آوردند، كلمه (بينه ) به معناى شاهد بيان كننده، و يا شاهد روشن است. و بعضى گفته اند: به معناى بيان است.

هر چه باشد اينكه گفته اند: (اگر آيتى از ناحيه پروردگارش نياورد)، منظورشان اهانت به قرآن كريم و عاجز ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در آوردن آيت پيشنهادى است و جمله (اولم تاتهم بينه...) پاسخ از آن اعتراض است، و معنايش بنابر وجه اول از دو معنايى كه براى كلمه (بينه ) كرديم اين مى شود كه : (مگر نيامد براى ايشان شاهدى كه شهادت دهد بر آنچه در كتابهاى نخستين - تورات و انجيل و سائر كتب آسمانى - از شرايع و حقايق معارف است، و بيان كننده آنها باشد. بله آمد، و آن قرآن است كه به وسيله مردى درس نخوانده آمده است، مردى كه هيچ سابقه مراجعه به معلمى كه تعليمش دهد، و تلقينش كند نداشته است ).

و اما بنابر وجه دوم معنا چنين مى شود: (مگر نيامد براى ايشان بيان آنچه در كتب نخستين از اخبار امتهاى گذشته بود، آنهايى كه بر انبياى خود معجزاتى پيشنهاد كردند، و آن انبيا هم آن معجزات را آوردند، و آوردن آنها باعث هلاكت و استيصال آنان شد، چون بعد از آمدن آن معجزات باز هم ايمان نياوردند، با اين حال مردم امروز چرا متنبه نمى شوند، و ايشان هم مانند آن اقوام گذشته پيشنهاد معجزه مى كنند، با اينكه معجزه قرآن برايشان آمد؟) هر يك از اين دو معنا را كه قبول كنيم، نظيرش در كلام خداى تعالى آمده است.

و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى

ظاهرا ضمير در (من قبله ) به كلمه (بينه ) - كه در آيه قبلى بود - بر مى گردد، چون مقصود از آن قرآن است، و معناى آيه اين است كه : اگر ما كفار را به خاطر اسرافى كه در كفر ورزيدند، به عذابى هلاك كنيم قبل از آنكه بر آنان بينه نازل سازيم و حجت را بر آنان تمام كنيم، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما، و خلاصه حق به جانب ايشان مى شد، چون مى گفتند: پروردگارا! چرا رسولى به سوى ما گسيل نكردى، تا قبل از آنكه به عذاب استيصال هلاك و بيچاره شويم، آيات تو را پيروى كنيم ؟.

بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير مذكور به رسول بر مى گردد، هر چند چنين لفظى قبلا نيامده، ولى از مضمون آيه قبلى استفاده مى شود، به شهادت اينكه گفتند: (چرا رسولى به سوى ما نفرستادى ) و اين وجه از نظر لفظ وجهى قريب و نزديك به ذهن است، ولى معناى اول از نظر معنا قريب به ذهن است، و جمله (فنتبع آياتك ) آن را تأييد مى كند، چون نفرمود: (فنتبع رسولك ).

قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوى ومن اهتدى

كلمه (تربص ) به معناى انتظار است، و (صراط سوى ) به معناى راه مستقيم است، و جمله (كل متربص ) معنايش اين است كه بگو هر يك از ما و شما منتظريم، ما منتظريم تا وعده اى كه درباره شما خدا به ما داده، كه دين خود را بر كفر شما جلو مى اندازد و نور خود را تمام مى كند فرا رسد، شما هم منتظريد تا بلاها بر سر ما هجوم آورد، و شما بتوانيد دعوت حق ما را باطل كنيد، و هر يك از ما و شما راه خود را به سوى آرزو و هدف خود گرفته، پيش مى رود، پس شما منتظر باشيد.

و اين جمله تهديد است، مى فرمايد به زودى خواهيد فهميد كه كدام يك از ما و شما راه درست را پيموده، و آن صراط مستقيمى كه آدمى را به هدفش مى رساند. طى كرده، و كدام يك به مطلوب خود راه يافته است، كه اين جمله از اخبار غيبى است كه فتح و پيروزى مسلمان را پيشگويى مى كند.

بحث روايتى

در تفسير قمى در ذيل جمله (لكان لزاما و اجل مسمى ) گفته است : عذاب بر آنان نازل مى شد، و ليكن خداى تعالى آن را تا مدتى معين تاءخير انداخت.

و در الدر المنثور است كه طبرانى و ابن مردويه و ابن عساكر، از جرير، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده اند كه در ذيل جمله (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها) فرمود: يعنى قبل از طلوع آفتاب نماز صبح را و قبل از غروب آن نماز عصر را بخوان.

و در تفسير قمى در ذيل جمله (و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار) گفته يعنى صبح و شام.

مؤلف: اين روايت گفتار گذشته ما را تأييد مى كند.

و در كافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه گفت : به حضرتش عرضه داشتم : (و اطراف النهار لعلك ترضى ) يعنى چه ؟ فرمود يعنى در روز، ناف له بخوان.

مؤلف اين روايت تسبيح را به معناى مطلق نماز و يا مطلق تسبيح گرفته.

و در تفسير قمى در ذيل جمله (و لا تمدن عينيك...) مى گويد امام صادق (عليه السلام) فرمود وقتى كه اين آيه نازل شد رسول خدا برخاست و نشست آنگاه فرمود كسى كه در ناكاميها به آنچه نزد خدا است دلگرم نباشد دلش از حسرت بر دنيا پاره پاره مى شود و كسى كه چشم به آنچه مردم دارند بدوزد اندوهش بسيار گشته و هرگز از غيظ تهى نمى شود و كسى كه نفهمد كه خداى تعالى غير از خوردن و آشاميدن نعمتهايى دارد اجلش كوتاه و عذابش نزديك مى گردد.

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و ابن راهويه و بزار و ابو يعلى و ابن جرير و ابن منذرو ابن ابى حاتم و ابن مردويه و خرائطى در كتاب مكارم الاخلاق خود و ابو نعيم در كتاب معرفت همگى از ابى رافع روايت كرده اند كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وقتى شخصى را ميهمان كرد در حالى كه طعامى كه شايسته ميهمان باشد نداشت مرا نزد مردى يهودى فرستاد كه مقدارى آرد به ما نسيه بدهد تا روز اول رجب پول آن را مى آورم. يهودى در پاسخ گفت : نسيه نمى دهم مگر با گرو.

من به خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آمده و جريان را بازگو كردم، فرمود: هان به خدا سوگند كه من در آسمان امين و در زمين امين هستم اگر به ما سلف دهد و يا بفروشد پولش را به او مى رسانيم اينك زره مرا به عنوان رهن برايش ببر. مى گويد من بيرون نشدم تا آنكه آيه (و لا تمدن عينيك الى ما متعنابه ازواجا منهم ) نازل گرديد و گويا او را درباره ناكاميهاى دنيايى دلدارى مى دهد).

مؤلف: مضمون آيه مذكور مخصوصا ذيل آن با قصه اى كه در روايت آمده نمى سازد.

و در همان كتاب است كه ابن مردويه و ابن عساكر و ابن نجار از ابى سعيد خدرى روايت مى كند كه گفت : وقتى آيه (و امر اهلك بالصلوه ) نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) همواره تا هشت ماه به در خانه على مى آمد و مى فرمود: (الصلوه رحمكم اللّه انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا - نماز، خدا رحمتتان كند همانا خدا مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور نموده آن طور كه خود مى داند تطهيرتان كند).

مؤلف: اين روايت را صاحب مجمع البيان نيز از خدرى نقل كرده ولى در نقل او به جاى هشت ماه نه ماه آمده. و همين معنا در كتاب عيون در ضمن بحثى كه ميان حضرت رضا (عليه السلام) و ماءمون شده از آن جناب نقل شده.

و قمى نيز آن را در تفسير خود به طور رفع آورده. و تقييد نه ماه مبنى بر رفتارى است كه راوى از عمل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مشاهده كرده نه اينكه راوى خواسته باشد تاريخ و تحديد آن را معين كرده باشد، به دليل روايتى كه شيخ در امالى به سند خود از ابى الحميراء روايت كرده كه گفت من چهل صبح شاهد رفتار رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بودم كه مى آمد درب خانه على و فاطمه و دو طرف چهار چوبه درب را مى گرفت و مى فرمود: سلام بر شما اهل بيت و رحمت و بركات خدا بر شما، نماز،! خدا رحمت تان كند، خدا مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت برداشته آنطور كه خود مى داند تطهيرتان كند.

و ظاهر روايت اين است كه آيه شريفه در مدينه نازل شده است و حال آنكه تا آنجا كه من ياد دارم احدى اين را نگفته و شايد مراد بيان اين معنا باشد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در مدينه اين كار را مى كرد تا به آيه شريفه كه در مكه نازل شده عمل كرده باشد هر چند كه اين احتمال هم از لفظ آيه بعيد است.

ولى روايت قمى كه قبلا بدان اشاره كرديم اين احتمال را تأييد مى كند، چون در آن آمده : (پس همواره اين عمل را همه روزه انجام مى داد، حتى زمانى هم كه به مدينه آمد، تا از دنيا رفت )، و داستان امر فرمودنش اهل بيت را به نماز، به طرق ديگرى غير آنچه آورديم نيز روايت شده.

و در الدر المنثور است كه ابو عبيد و سعيد بن منصور و ابن منذر و طبرانى، در كتاب اوسط، و ابو نعيم در حليه، و بيهقى در كتاب شعب الايمان، به سند صحيح از عبد اللّه بن سلام روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وقتى خاندانش ‍ دچار شدت تنگى مى شدند، دستورشان مى داد به نماز و اين آيه را تلاوت مى كرد: (و امر اهلك بالصلوه....)

مؤلف: اين معنا از احمد در كتاب زهد، ابن ابى حاتم، و بيهقى در شعب الايمان، نيز از ثابت از آن جناب روايت شده و بنابراين روايت، مراد از تسبيح معنايى وسيعتر از معناى لغوى آن است.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس