آيه و ترجمه
و اذا تتلى عليهم اياتنا بينت قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقران غير هذا او بدله قل ما يكون لى ان ابدله من تلقاى نفسى ان اتبع الا ما يوحى الى انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم (15)
قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لا ادرئكم به فقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون(16)
فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بايته انه لا يفلح المجرمون (17)
|
ترجمه :
15 - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كسانى كه اميد لقاى ما (و رستاخيز) را ندارند مى گويند قرآنى غير از اين بياور، و يا آنرا تبديل كن (و آيات نكوهش بتها را بردار!) بگو من حق ندارم كه آنرا از پيش خود تغيير دهم ، فقط از چيزى كه بر من وحى مى شود پيروى مى كنم ، من اگر معصيت پروردگارم را كنم از مجازات روز بزرگ (قيامت ) مى ترسم .
16 - بگو اگر خدا مى خواست من اين آيات را بر شما نمى خواندم و از آن آگاهتان نمى كردم چه اينكه مدتها پيش از اين در ميان شما زندگى نمودم آيا نمى فهميد؟!
17 - چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد و آيات او را تكذيب مى كند، مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد.
شان نزول :
بعضى از مفسران گفته اند كه اين آيات در باره چند نفر از بت پرست نازل
شد، چرا كه خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: آنچه در اين قرآن درباره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنين مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نيست ، اگر مى خواهى از تو پيروى كنيم ، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد،! و يا حداقل اين گونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير ده ! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير :
اين آيات نيز در تعقيب آيات گذشته كه پيرامون مبدء و معاد سخن ميگفت در همين زمينه و مسائل مربوط به آن بحث مى كند. نخست به يكى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره كرده مى گويد: (هنگامى كه آيات آشكار و روشن ما بر آنها خوانده مى شود، آنها كه به رستاخيز و لقاى ما ايمان ندارند مى گويند قرآن ديگرى غير از اين بياور و يا لااقل اين قرآن را، تغيير ده ) (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقائنا ائت بقرآن غير هذا او بدله ).
اين بيخبران بينوا، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را براى رهبرى خود نمى خواستند، بلكه به پيروى از خرافات و اباطيل خويش دعوت مى كردند، قرآنى از او مى خواستند كه دنباله رو انحرافاتشان باشد، نه اصلاح كننده مجتمعشان ، آنها نه فقط به قيامت ايمان نداشتند و در برابر كارهاى خود احساس مسئوليت نمى كردند، بلكه اين گفتارشان نشان مى داد، اصلا مفهوم نبوت را نفهميده بودند، يا به بازى مى گرفتند.
قرآن با صراحت آنها را از اين اشتباه بزرگ در مى آورد، و به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه به آنها بگو: (براى من ممكن نيست كه از پيش خود آنرا تغيير
دهم ) (قل ما يكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ).
سپس براى تاكيد اضافه مى كند (من فقط پيروى از چيزى مى كنم كه بر من وحى مى شود) (ان اتبع الا ما يوحى الى ).
نه تنها نمى توانم تغيير و تبديلى در اين وحى آسمانى بدهم ، بلكه (اگر كمترين تخلفى از فرمان پروردگارم بكنم ، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخيز) مى ترسم ) (انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم ).
در آيه بعد به دليل اين موضوع مى پردازد و مى گويد به آنها بگو: من كمترين اراده اى از خودم درباره اين كتاب آسمانى ندارم (و اگر خدا مى خواست اين آيات را بر شما تلاوت نمى كردم و از آن آگاهتان نمى ساختم ) (قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لا ادريكم به ).
به دليل اينكه (سالها پيش از اين در ميان شما زندگى كردم و هرگز اين گونه سخنان را از من نشنيده ايد، اگر آيات از ناحيه من بود لابد در اين مدت چهل سال از فكر من بر زبانم جارى مى شد و حداقل گوشه اى از آن را بعضى از من شنيده بودند (فقد لبثت فيكم عمرا من قبله ).
آيا مطلبى را به اين روشنى درك نمى كنيد (افلا تعقلون ).
باز براى تاكيد اضافه مى كند كه من به خوبى مى دانم بدترين انواع ظلم و ستم آن است كه كسى بر خدا افتراء ببندد، (چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى را به خدا نسبت بدهد) (فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا).
بنابراين چگونه چنين گناه بزرگى را ممكن است من مرتكب بشوم
(همچنين كار كسى كه آيات الهى را تكذيب مى كند، نيز بزرگترين ظلم و ستم است ) (او كذب باياته ).
اگر شما از عظمت گناه تكذيب و انكار آيات حق بيخبريد من بى خبر نيستم ، و به هر حال اين كار شما جرم بزرگى است ، و مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد (انه لا يفلح المجرمون ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - مشركان از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خواستند كه يا قرآن را تعويض به كتاب ديگر كند و يا آن را تغيير دهد. فرق ميان اين دو روشن است ، در تقاضاى اول هدفشان اين بود كه اين كتاب به كلى برچيده شود و به جاى آن كتاب ديگرى از سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار گيرد، اما در تقاضاى دوم مى خواستند حداقل آياتى كه مخالف بتهاى آنها بود اصلاح گردد، تا هيچگونه احساس ناراحتى از اين ناحيه نكنند!.
و مى بينيم كه قرآن با چه لحن قاطعى به آنها پاسخ مى گويد: كه نه تبديل در اختيار پيامبر است ، نه تغيير و نه حتى دير و زود شدن وحى .
و براستى چه افكار پست و خامى داشتند، پيامبرى را مى پرستيدند كه پيرو خرافات و هوسهاى آنها باشد، نه پيشوا و رهبر و مربى و راهنما!.
2 - قابل توجه اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در پاسخ دو تقاضاى آنها، تنها به عدم توانائى بر انجام خواسته دوم قناعت مى كند و مى فرمايد: من نمى توانم از پيش خود آن را تغيير دهم ، و با اين بيان ، خواسته اول نيز به طريق اولى نفى شده است ، زيرا هنگامى كه تغيير بعضى از آيات از صلاحيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيرون باشد، آيا تعويض مجموع اين كتاب آسمانى ممكن است در اختيار او قرار گيرد، اين يك
نوع فصاحت در تعبير است كه قرآن در نهايت فشردگى و اختصار، همه مسائل را بازگو مى كند بدون يك جمله يا يك كلمه زائد و اضافى .
3 - ممكن است گفته شود دليلى كه در آيات فوق بر نفى انتساب قرآن به شخص پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اينكه حتما از ناحيه خدا است ذكر شده ، قانع كننده نمى باشد چه لزومى دارد كه اگر اين كتاب مستند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، حتما بايد نمونه آن را قبلا از او شنيده باشند.
اما پاسخ اين سؤ ال با كمى دقت روشن است ، زيرا طبق آنچه روانشناسان گفته اند نبوغ فكرى و اكتشاف و ابداع مسائل تازه و نو ظهور در انسان معمولا از سن بيست سالگى شروع مى شود، و حداكثر به سى و پنج الى چهل سالگى مى رسد، يعنى اگر انسان تا اين تاريخ دست به ابتكار تازه اى نزند، بعد از آن غالبا امكانپذير نيست
اين موضوع كه امروز به عنوان يك كشف روانشناسى تلقى مى شود مسلما در گذشته تا اين حد روشن نبوده ، ولى غالب مردم با هدايت فطرت به اين موضوع توجه دارند كه عادتا ممكن نيست انسان روش و مكتبى داشته و چهل سال در ميان قوم و ملتى زندگى كند و مطلقا آنرا بروز ندهد، قرآن نيز روى همين اصل تكيه مى كند كه چگونه تا اين سن و سال ممكن بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين افكارى داشته باشد و آنرا مطلقا مكتوم دارد.
4 - همانگونه كه در ذيل آيه 21 سوره انعام اشاره كرده ايم در موارد زيادى از قرآن گروهى به عنوان ستمكارترين مردم (با تعبير اظلم ) معرفى شده اند، و در ابتدا شايد به نظر برسد كه اينها با هم تضاد دارد، زيرا هنگامى كه يك دسته به عنوان ستمكارترين معرفى شود، دسته ديگر چگونه مى تواند اين عنوان را به خود بپذيرد.
در پاسخ اين سؤ ال گفته ايم كه همه اين عناوين به يك عنوان باز مى گردد و آن مساله شرك و كفر و عناد است ، و افترا و تكذيب آيات الهى ، در آيات مورد، بحث
نيز از همين ريشه است (براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه 183 مراجعه فرمائيد).
آيه و ترجمه
و يعبدون من دون الله ما لا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هؤ لاء شفعؤ نا عند الله قل اتنبئون الله بما لا يعلم فى السموت و لا فى الا رض سبحنه و تعلى عما يشركون (18)
|
ترجمه :
18 - و غير از خدا چيزهائى را پرستش مى كنند كه نه به آنها زيان مى رساند و نه سودى به آنان مى دهد، و مى گويند اينان شفيعان ما نزد خدا هستند بگو: آيا خداوند را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد؟ منزه است او، و برتر است از آن شريكهائى كه قرار مى دهند.
تفسير :
معبودهاى بى خاصيت
در اين آيه نيز بحث (توحيد)، از طريق نفى الوهيت بتها، تعقيب شده است ، و با دليل روشنى بى ارزش بودن بتها اثبات گرديده : (آنها غير از خدا معبودهائى را مى پرستند كه نه زيانى به آنان مى رساند كه از ترس زيانشان آنها را بپرستند، و نه سودى مى رساند كه به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند) (و يعبدون من دون الله ما لا يضرهم و لا ينفعهم ).
بديهى است اگر بتها فرضا منشا سود و زيانى بودند ، باز هم شايسته عبوديت نبودند، ولى قرآن با اين تعبير مى خواهد اين نكته را بفهماند كه بت پرستان كوچكترين بهانه اى براى اين كار ندارند و موجوداتى را مى پرستند كه مطلقا بى خاصيتند و اين بدترين و زشتترين پرستش است .
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته ، مى گويد (آنها مى گويند: اين بتها شفيعان ما در پيشگاه خدا هستند، يعنى مى توانند از طريق شفاعت منشا سود و زيانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان كارى ساخته نباشد (و يقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله ).
اعتقاد به شفاعت بتها يكى از انگيزه هاى بت پرستى بود، و چنانكه در تواريخ آمده هنگامى كه (عمرو بن لحى )، بزرگ عرب ، براى استفاده از آبهاى معدنى شام و مداواى خويش به آن منطقه رفته بود، وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب كرد، هنگامى كه دليل اين پرستش را از آنها پرسيد، به او گفتند اين بتها سبب نزول باران ، و حل مشكلات ، و شفاعت در پيشگاه خدا هستند، او كه يك مرد خرافى بود تحت تاثير قرار گرفت و خواهش كرد بعضى از بتها را در اختيار او بگذارند تا به حجاز بياورد، و به اين طريق بت پرستى در ميان مردم حجاز رواج يافت .
قرآن در پاسخ اين پندار مى گويد (آيا شما خداوند را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد) (قل اتنبؤ ن الله بما لا يعلم فى السماوات و لا فى الارض ).
كنايه از اينكه اگر خدا چنين شفيعانى مى داشت ، در هر نقطه اى از زمين و آسمان كه بودند، از وجودشان آگاه بود، زيرا وسعت علم خداوند چنان است كه كوچكترين ذره اى در آسمان و زمين نيست ، مگر اينكه از آنها آگاهى دارد.
و به تعبير ديگر اين درست به آن مى ماند كه به كسى بگويند تو چنين نماينده اى دارى ، و او در پاسخ بگويد من از وجود چنين نماينده اى خبر ندارم ، و اين بهترين دليل بر نفى وجود او است ، چرا كه ممكن نيست كسى از وجود نماينده خود بى خبر باشد.
و در پايان آيه براى تاكيد مى فرمايد: (خداوند منزه ، و برتر است از
شريكهائى كه براى او مى سازند) (سبحانه و تعالى عما يشركون ).
(درباره شفاعت به طور مشروح در جلد اول صفحه 163 و جلد دوم صفحه 196 بحث شده است ).
آيه و ترجمه
و ما كان الناس الا امة وحدة فاختلفوا و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم فيما فيه يختلفون(19)
|
ترجمه :
19 - و (در آغاز) همه مردم امت واحدى بودند سپس اختلاف كردند، و اگر فرمانى از طرف پروردگار تو (درباره عدم مجازات سريع آنان ) نبود، در آنچه اختلاف داشتند ميان آنها داورى مى كرد.
تفسير :
اين آيه به تناسب بحثى كه در آيه قبل در زمينه نفى شرك و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحيدى همه انسانها مى كند و مى گويد: (در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند) و جز توحيد در ميان آنها آئين ديگرى نبود (و ما كان الناس الا امة واحدة ).
اين فطرت توحيدى كه در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افكار كوتاه و گرايشهاى شيطانى ، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحيد منحرف شدند و به شرك روى آوردند و طبعا جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسيم شد گروهى موحد و گروهى مشرك (فاختلفوا).
بنابراين شرك در واقع يكنوع بدعت و انحراف از فطرت است ، انحرافى كه از مشتى اوهام و پندارهاى بى اساس سرچشمه گرفته است .
در اينجا ممكن بود اين سؤ ال پيش بيايد كه چرا خداوند اين اختلاف را از طريق مجازات سريع مشركان بر نمى چيند؟ تا بار ديگر همه جامعه انسانى موحد شوند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به اين سؤ ال اضافه مى كند، (اگر فرمان سابق الهى دائر بر آزادى بشر در مسير هدايت كه رمز تكامل و پيشرفت او است نبود، خداوند به زودى در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كرد، و مشركان و منحرفان را به كيفر مى رسانيد (و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم فيما فيه يختلفون )
بنابراين ، (كلمه ) در آيه فوق اشاره به سنت و فرمان آفرينش دائر به آزادى انسانها است كه از آغاز چنين بوده است ، چه اينكه اگر منحرفان و مشركان بلافاصله مجازات شوند، ايمان موحدان تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى كند و حتما از روى ترس و وحشت خواهد بود، و چنين ايمانى نه مايه افتخار است ، و نه دليل بر تكامل ، خداوند اين داورى و كيفر را بيشتر براى سراى ديگر گذاشته است تا نيكوكاران و پاكان آزادانه راه خود را انتخاب كنند.
آيه و ترجمه
و يقولون لو لا اءنزل عليه اية من ربه فقل انما الغيب لله فانتظروا انى معكم من المنتظرين(20)
|
ترجمه :
20 - و مى گويند چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ بگو غيب (و معجزات ) براى خدا (و به فرمان او) است شما در انتظار باشيد من هم با شما در انتظارم (شما در انتظار معجزات اقتراحى و بهانه جويانه باشيد و من هم در انتظار مجازات شما!).
تفسير :
معجزات اقتراحى
دگر بار قرآن به بهانه جوئيهاى مشركان به هنگام سرباز زدن از ايمان و اسلام مى پردازد و مى گويد: (مشركان چنين مى گويند كه چرا معجزه اى از ناحيه خداوند بر پيامبر نازل نشده است ) (و يقولون لو لا انزل عليه آية من ربه ).
البته به قرائنى كه بعدا اشاره خواهيم كرد، منظور آنها هر گونه معجزه اى نبوده است ، زيرا مسلما پيامبر اسلام علاوه بر قرآن معجزات ديگرى نيز داشته و تواريخ اسلام و بعضى از آيات قرآن گواه بر اين حقيقت است .
بلكه منظور آنها اين بوده كه هر وقت معجزه اى به ميل خود پيشنهاد كنند فورا آن را انجام دهد!
آنها چنين مى پنداشتند كه اعجاز امرى است در اختيار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هر وقت و هر گونه اراده كند مى تواند انجام دهد، و علاوه بر اين موظف است از اين نيروى خود در برابر هر مدعى لجوج و بهانه جو استفاده كند و مطابق ميل او عمل نمايد.
لذا بلافاصله به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين دستور داده مى شود كه (به آنها بگو معجزه مخصوص خدا و مربوط به جهان غيب و ماوراء طبيعت است ) (فقل انما الغيب لله ).
بنابراين چيزى نيست كه در اختيار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه اى انجام دهم ، و بعدا هم با عذر و بهانه اى از ايمان آوردن خوددارى كنيد.
و در پايان آيه با بيانى تهديد آميز به آنها مى گويد: (اكنون كه شما دست از لجاجت بر نمى داريد در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم ) (فانتظروا
انى معكم من المنتظرين ).
شما در انتظار مجازات الهى باشيد، و من هم در انتظار پيروزيم !؟
و يا اينكه شما در انتظار آمدن چنين معجزاتى باشيد، و من هم در انتظار مجازات شما افراد لجوجم !
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - همانگونه كه در بالا اشاره كرديم كلمه (آيه ) (معجزه ) اگر چه مطلق است و هر گونه معجزه اى را شامل مى شود ولى قرائنى در دست است كه نشان مى دهد آنها طالب معجزه براى شناخت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبودند، بلكه آنها خواهان معجزات اقتراحى بودند، يعنى هر روز معجزه اى به نظرشان مى رسيد، آن را به پيامبر پيشنهاد مى كردند و انتظار داشتند او هم تسليم پيشنهاد آنان باشد، گوئى پيامبر انسان بيكارى است كه كليد همه معجزات را در دست گرفته و منتظر است كسى از راه برسد و پيشنهادى به او بكند!
غافل از اينكه اولا معجزه كار خدا است ، و تنها به فرمان او انجام مى گيرد، و ثانيا معجزه براى شناخت پيامبر و هدايت است و يك مورد آن هم براى اين منظور كافى است ، و پيامبر اسلام علاوه بر آن ، به اندازه كافى معجزه به آنها نشان داده بود، و بيش از آن چيزى جز يك مشت اقتراحات هوس آلود نبود.
شاهد بر اينكه منظور از (آيه ) در جمله فوق معجزات اقتراحى است اينكه :
اولا - ذيل آيه آنها را تهديد مى كند، و اگر آنها براى كشف حقيقت خواهان معجزه بودند جاى تهديد ندارد.
ثانيا - در چند آيه قبل خوانديم كه آنها به قدرى لجوج بودند كه به پيامبر پيشنهاد مى كردند كتاب آسمانى خود را به كتاب ديگرى تبديل كند
و يا حداقل آياتى كه اشاره به نفى بت پرستى است تغيير دهد!
ثالثا - طبق اصل مسلمى كه در تفسير آيات داريم (القرآن يفسر بعضه بعضا): آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند ما مى توانيم از آياتى مانند آيات 90 - 94 سوره اسراء به خوبى بفهميم كه اين بت پرستان لجوج طالب معجزه براى هدايت نبودند لذا گاهى مى گفتند ما به تو ايمان نمى آوريم تا چشمه هائى از اين زمين خشكيده بيرون بياورى ، ديگرى مى گفت اينهم كافى نيست بايد قصرى از طلا داشته باشى ، ديگرى مى گفت اينهم براى ما قانع كننده نيست بايد جلو چشم ما به آسمان پرواز كنى ، سپس اضافه مى كرد كه پرواز به آسمان نيز كافى نيست مگر اينكه نامه اى از طرف خدا براى ما بياورى ! و از اين گونه ترهات و لا طائلات .
از آنچه در بالا گفتيم روشن شد كسانى كه خواسته اند اين آيه فوق را دليل بر نفى هر گونه معجزه ، يا نفى معجزات غير از قرآن بدانند، در اشتباهند (توضيح بيشتر درباره اين موضوع را به خواست خدا ذيل آيه 59 از سوره اسراء خواهيد خواند).
2 - كلمه (غيب ) در جمله (انما الغيب لله ) ممكن است اشاره به اين باشد كه معجزه امرى است مربوط به عالم غيب ، و در اختيار من نيست و مخصوص خدا است .
و يا اشاره به اين است كه مصالح امور و اينكه در چه موردى حكمت ايجاب نزول معجزه را مى كند جزء اسرار غيب است ، و مخصوص خدا است ، او هر مورد را كه صلاح بداند، و طالب معجزه را جوياى حقيقت ببيند، معجزه را نازل مى كند، چرا كه غيب و اسرار نهان مخصوص ذات پاك او است .
ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.
آيه و ترجمه
و اذا اءذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر فى اياتنا قل الله اءسرع مكرا ان رسلنا يكتبون ما تمكرون (21)
هو الذى يسيركم فى البر و البحر حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها جاءتها ريح عاصف و جاءهم الموج من كل مكان و ظنوا اءنهم اءحيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن اءنجيتنا من هذه لنكونن من الشكرين(22)
فلما اءنجئهم اذا هم يبغون فى الا رض بغير الحق يأ يها الناس انما بغيكم على اءنفسكم متع الحيوة الدنيا ثم الينا مرجعكم فننبئكم بما كنتم تعملون (23)
|
ترجمه :
21 - هنگامى كه به مردم رحمتى پس از زيانى كه به آنها رسيده مى چشانيم آنها در آيات ما مكر مى كنند (و دست به توجيهات ناروا براى آن نعمت و رحمت مى زنند) بگو خداوند از شما سريعتر چاره جوئى مى كند، و رسولان ما آنچه مكر مى كنيد (و نقشه مى كشيد) مى نويسند.
22 - او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا اينكه در كشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق آنها را (به سوى مقصد) حركت مى دهند و خوشحال مى شوند ناگهان طوفان شديدى مى وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد و گمان مى برند هلاك خواهند شد در اين موقع خدا را از روى اخلاص عقيده مى خوانند كه اگر ما را نجات دهى حتما از سپاسگزاران خواهيم بود.
23 - اما هنگامى كه آنها را رهائى بخشيد، (دوباره ) در زمين ، بدون حق ، ستم مى كنند اى مردم ستمهاى شما به زيان خود شماست ، بهره اى از زندگى دنيا (مى بريد) سپس بازگشت شما بسوى ماست و (خدا) شما را به آنچه عمل مى كرديد خبر مى دهد.
تفسير :
در اين آيات باز سخن از عقائد و كارهاى مشركان و سپس دعوت آنها به توحيد و نفى هر گونه شرك است .
در آيه نخست اشاره به يكى از نقشه هاى جاهلانه مشركان كرده ، مى گويد: هنگامى كه مردم را براى بيدارى و آگاهى ، گرفتار مشكلات و زيانهائى مى سازيم سپس آن را بر طرف ساخته ، طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مى چشانيم به جاى اينكه متوجه ما شوند اين آيات و نشانه ها را به باد مسخره و استهزاء گرفته ، و يا با توجيهات نادرست در مقام انكار آنها بر مى آيند و مثلا بلاها، و مشكلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دليل بر شفقت و محبت آنان مى گيرند، و يا به طور كلى همه را معلول يك مشت تصادف مى شمرند (و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر فى آياتنا).
كلمه (مكر) در آيه فوق كه به معنى هر گونه چاره انديشى است اشاره به توجيهات ناروا و راههاى فرارى است كه مشركان در برابر آيات پروردگار و ظهور بلاها و نعمتها مى انديشيدند.
اما خداوند به وسيله پيامبرش به آنها هشدار مى دهد كه (به آنها بگو خدا از هر كس در چاره انديشى و طرح نقشه هاى كوبنده قادرتر و سريعتر است ) (قل الله اسرع مكرا).
همانگونه كه مكرر اشاره كرده ايم (مكر) در اصل به معنى هر گونه چاره انديشى تواءم با پنهان كارى است ، نه به آن معنى كه در فارسى امروز از آن مى فهميم كه تواءم با يكنوع شيطنت است ، بنابراين هم در مورد خداوند صدق مى كند و هم در مورد بندگان .
اما اينكه در آيه مورد بحث مصداق اين مكر الهى چيست ؟ ظاهرا اشاره به همان مجازاتهاى پروردگار است كه بعضا در نهايت اختفا و بدون هيچ مقدمه و با سرعت هر چه تمامتر انجام مى گيرد، حتى گاهى خود مجرمان را با دست خودشان مجازات مى كند، بديهى است كه آن كس كه از همه قادرتر، و بر دفع موانع و تهيه اسباب تواناتر است ، نقشه هاى او نيز سريعتر خواهد بود.
و به تعبير ديگر او هر زمان اراده مجازات و تنبيه كسى كند بلافاصله تحقق مى يابد، در حالى كه دگران چنين نيستند.
سپس آنها را تهديد مى كند كه گمان نبريد اين توطئه ها و نقشه ها فراموش مى گردد، (فرستادگان ما، يعنى فرشتگان ثبت اعمال ، تمام نقشه هائى را كه براى خاموش كردن نور حق مى كشيد مى نويسند) (ان رسلنا يكتبون ما تمكرون ).
و بايد خود را براى پاسخگوئى و مجازات در سراى ديگر آماده كنيد.
درباره ثبت اعمال ، و فرشتگان مامور آن ذيل آيات مناسب بحث خواهيم كرد.
در آيه بعد دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحيد فطرى را براى آنها تشريح مى كند كه چگونه انسان در مشكلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چيز را جز خدا فراموش مى نمايد، اما به محض اينكه بلا بر طرف شد، آتش خاموش گشت و مشكل حل گرديد بار ديگر ستمگرى را پيشه مى كند و از خدا بيگانه مى شود.
نخست مى گويد: (او خدائى است كه شما را در صحرا و دريا سير مى دهد) (هو الذى يسيركم فى البر و البحر).
(تا هنگامى كه در كشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق سرنشينان كشتى را آرام آرام به سوى مقصد حركت مى دهند و همه شادمان و خوشحالند) (حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها).
(اما ناگهان طوفان شديد و كوبنده اى مى وزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مى آورد، آنچنان كه مرگ را با چشم خود مى بينند و دست از زندگانى مى شويند) (جائتها ريح عاصف و جائهم الموج من كل مكان و ظنوا انهم احيط بهم ).
درست در چنين موقعى به ياد خدا مى افتند (و او را از روى اخلاص مى خوانند و آئين خود را براى او از هر گونه شرك و بت پرستى خالص مى كنند)! (دعوا الله مخلصين له الدين ).
در اين هنگام دست به دعا بر مى دارند و مى گويند: (خداوندا! اگر ما را از اين مهلكه رهائى بخشى سپاسگزار تو خواهيم بود نه ستم مى كنيم و نه به غير تو روى مى آوريم ) (لئن انجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين ).
(اما هنگامى كه خدا آنها را رهائى مى بخشد و به ساحل نجات مى رسند شروع به ظلم و ستم در زمين مى كنند) (فلما انجاهم اذا هم يبغون فى الارض بغير الحق ).
ولى (اى مردم بدانيد هر گونه ظلم و ستمى مرتكب شويد و هر انحرافى از حق پيدا كنيد زيانش متوجه خود شما است ) (يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم ).
آخرين كارى كه مى توانيد انجام دهيد اين است كه (چند روزى از متاع زندگى دنيا بهره مند شويد) (متاع الحيوة الدنيا).
(سپس بازگشت شما به سوى ما است ) (ثم الينا مرجعكم ).
(آنگاه ما شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه خواهيم ساخت ) (فننبئكم
بما كنتم تعملون ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - آنچه در آيات فوق خوانديم مخصوص به بت پرستان نيست ، بلكه يك اصل كلى درباره همه افراد آلوده و دنياپرست و كم ظرفيت و فراموشكار است ، به هنگامى كه امواج بلاها آنها را احاطه مى كند و دستشان از همه جا كوتاه ، و كارد به استخوانشان مى رسد، و يار و ياورى براى خود نمى بينند، دست به درگاه خدا بر مى دارند و هزار گونه عهد و پيمان با او مى بندند و نذر و نياز مى كند كه اگر از اين بلاها رهائى يابيم چنين و چنان مى كنيم .
اما اين بيدارى و آگاهى كه انعكاسى است از روح توحيد فطرى براى اينگونه اشخاص چندان به طول نمى انجامد، همينكه طوفان بلا فرو نشست و مشكل حل شد پرده هاى غفلت بر قلب آنها فرو مى افتد پرده هاى سنگينى كه جز طوفان بلا نمى توانست آن را جابجا كند.
با اينكه اين بيدارى موقتى ، اثر تربيتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مى كند، و دليلى خواهد بود بر محكوميتشان .
ولى افرادى كه آلودگى مختصرى دارند در اين گونه حوادث معمولا بيدار مى شوند و مسير خود را اصلاح مى كنند، اما بندگان خدا حسابشان روشن است ، در آرامش همان قدر به خدا توجه دارند كه به هنگام سختى زيرا مى دانند هر خير و بركتى كه ظاهرا از عوامل طبيعى به آنها مى رسد آنهم در واقع از ناحيه خدا است .
و به هر حال اين يادآورى و تذكر در آيات فراوانى از قرآن مجيد آمده است .
2 - در آيات فوق نقطه مقابل (ضراء) (ناراحتى و زيان ) (رحمت )
ذكر شده است نه (سراء) (خوشى و مسرت ) اشاره به اينكه هر گونه خوبى به انسان برسد از ناحيه خدا و رحمت بى پايان او است در حالى كه بديها اگر به عنوان درس عبرت نباشد از اثرات اعمال خود انسان مى باشد.
3 - در آغاز دومين آيه مورد بحث ضميرها به صورت مخاطب ذكر شده ، اما در اثناء آيه به صورت غائب در مى آيد، و مسلما اين نكته اى دارد، بعضى از مفسران گفته اند كه اين تغيير لحن آيه به خاطر آن است كه وضع حال مشركان را به هنگامى كه گرفتار طوفان و بلا مى شوند به عنوان درس عبرتى براى ديگران بيان كنند به همين دليل آنها را غائب فرض كرده و بقيه را در حضور.
بعضى ديگر گفته اند نكته اش بى اعتنائى و تحقير آنها است گوئى نخست آنها را خداوند به حضور مى پذيرد و مخاطب مى سازد، سپس آنها را از خود دور كرده و رها مى نمايد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه به صورت يك ترسيم طبيعى از چگونگى وضع مردم باشد، تا آن زمان كه در كشتى نشسته اند و از ساحل دور نشده اند در ميان جمعند، و بنابراين مى توانند مخاطب باشند، اما هنگامى كه كشتى آنها را از ساحل دور مى كند و از چشمها تدريجا پنهان مى شوند به صورت گروه غائبى در شمار مى آيند و اين يك ترسيم زنده از دو حالت مختلف آنها است .
4 - جمله (احيط بهم ) به معنى اين است كه آنها از هر سو در احاطه امواج بلا قرار گرفته اند ولى در اينجا كنايه از هلاكت و نابودى است ، كه لازمه آن مى باشد.
آيه و ترجمه
انما مثل الحيوة الدنيا كماء اءنزلنه من السماء فاختلط به نبات الا رض مما ياءكل الناس و الا نعم حتى اذا اءخذت الا رض زخرفها و ازينت و ظن اءهلها اءنهم قدرون عليها اءتئها اءمرنا ليلا اءو نهارا فجعلنها حصيدا كاءن لم تغن بالا مس كذلك نفصل الايت لقوم يتفكرون (24)
و الله يدعوا الى دار السلم و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم (25)
|
ترجمه :
24 - زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم كه بر اثر آن گياهان گوناگون كه مردم و چهار پايان از آن مى خورند، مى رويد، تا زمانى كه روى زمين زيبائى خود را (از آن ) گرفته و تزيين مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند (ناگهان ) فرمان ما شب هنگام يا در روز براى نابودى آن ) فرا مى رسد (سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلط مى سازيم ) و آنچنان آنرا درو مى كنيم كه (گوئى ) هرگز نبوده است اينچنين آيات خود را براى گروهى كه تفكر مى كنند شرح مى دهيم .
25 - و خداوند دعوت به سراى صلح و سلامت مى كند و هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى نمايد.
تفسير :
دورنماى زندگى دنيا
در آيات گذشته اشاره اى به ناپايدارى زندگى دنيا شده بود، در نخستين آيه مورد بحث اين واقعيت ضمن مثال جالبى تشريح شده تا پرده هاى غرور و غفلت
از مقابل ديده هاى غافلان و طغيانگران كنار زند.
(زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم ) (انما مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء).
اين دانه هاى حياتبخش باران بر سرزمينهاى آماده مى ريزند، (و به وسيله آن گياهان گوناگون كه بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حيوانات است ، مى رويند) (فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس و الانعام ).
اين گياهان علاوه بر خاصيتهاى غذائى كه براى موجودات زنده دارند سطح زمين را مى پوشانند و آن را زينت مى بخشند، تا آنجا كه (زمين بهترين زيبائى خود را در پرتو آن پيدا كرده و تزيين مى شود) (حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت ).
در اين هنگام شكوفه ها، شاخساران را زينت داده و گلها مى خندند، و گياهان در پرتو نور آفتاب مى درخشند، و ساقه ها و شاخه ها همراه وزش باد در طربند دانه هاى غذائى و ميوه ها كم كم خود را نشان مى دهند، و صحنه پر جوشى را از حيات و زندگى به تمام معنى كلمه مجسم مى كنند، كه دلها را پر از اميد و چشمها را پر از شادى و سرور مى سازند، آنچنان كه (اهل زمين مطمئن مى شوند، كه مى توانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند) هم از ميوه ها و هم از دانه هاى حياتبخششان (و ظن اهلها انهم قادرون عليها).
(اما ناگهان فرمان ما فرا مى رسد (سرماى سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان درهم كوبنده اى بر آنها مسلط مى گردد) و آنها را چنان درو مى كنيم كه گويا هرگز نبوده اند)! (اتاها امرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس ).
(لم تغن ) از ماده (غنا) به معنى اقامت كردن در مكانى است ، بنابراين جمله (لم تغن بالامس ) يعنى (ديروز در اين مكان نبوده است ) و اين كنايه از اين است كه چيزى به كلى از ميان برود آنچنان كه گوئى هرگز وجود نداشته !
در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: (اين چنين آيات خود را براى افرادى كه تفكر مى كند تشريح مى كنيم ) (كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون ).
آنچه گفته شد ترسيم روشن و گويائى از زندگى زودگذر و فريبنده و پر زرق و برق دنياى مادى است كه نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاى امنيت و سلامت مى باشد.
لذا در آيه بعد با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اينگونه زندگى كرده و مى فرمايد (خداوند به دارالسلام ، خانه صلح و سلامت و امنيت دعوت مى كند) (و الله يدعوا الى دار السلام ).
در آنجا كه نه از اين كشمكشهاى غارتگران دنياى مادى خبرى است ، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بيخبر، و نه جنگ و خونريزى و استعمار و استثمار، و تمام اين مفاهيم در كلمه دارالسلام (خانه صلح و سلامت ) جمع است .
و هر گاه زندگى در اين دنيا نيز شكل توحيدى و رستاخيزى به خود گيرد آن هم تبديل به دارالسلام مى شود، و از صورت آن مزرعه بلا ديده طوفان زده در مى آيد.
سپس اضافه مى كند (خدا هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند) به سوى راه مستقيم ، همان راهى كه به دارالسلام و مركز امن و امان منتهى مى شود، دعوت مى كند) (و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - از آنجا كه قرآن يك كتاب انسانسازى و تربيت است در بسيارى از موارد براى روشن ساختن حقايق عقلى متوسل به ذكر مثال مى شود و گاهى
موضوعاتى را كه آغاز و انجامش ، سالها طول مى كشد در يك صحنه زودگذر و قابل مطالعه در برابر چشمان مردم مجسم مى سازد.
بررسى تاريخ پر ماجراى عمر يك انسان يا يك نسل كه گاهى يكصد سال طول مى كشد براى افراد عادى كار آسانى نيست ، اما هنگامى كه صحنه اى همانند زندگى بسيارى از گياهان كه در چند ماه خلاصه مى شود (از تولد و رشد و نمو و زيبائى و سپس نابودى ) در مقابل او قرار دهند بسيار راحت مى تواند چگونگى زندگى خود را در اين آئينه شفاف ببيند
درست اين صحنه را در مقابل چشم خود مجسم كنيد، باغى است پر از درخت و سبزه و گياه كه همگى به ثمر نشسته و غوغاى حيات در سرتاسر آن نمايان است ، اما در يك شب تاريك يا يك روز روشن ناگهان ابرهاى سياه آسمان را ميپوشاند، رعد و برق و سپس طوفان و رگبارهاى شديد و تگرگهاى دانه درشت آنرا از هر سو درهم مى كوبد.
فردا كه به ديدن آن باغ مى آئيم درختان در هم شكسته ، گياهان از هم پاشيده و پژمرده ، و همه چيز را در هم به روى خاك ريخته در مقابل خودمان مشاهده مى كنيم آنچنان كه باور نمى كنيم اين همان باغ سرسبز خرمى است كه ديروز بروى ما مى خنديد.
آرى چنين است ماجراى زندگى انسانها مخصوصا در عصر و زمان ما كه گاه يك زلزله يا يك جنگ چند ساعته چنان يك شهر آباد و خرم را در هم مى كوبد كه چيزى جز يك ويرانه با يك مشت اجساد قطعه قطعه شده باقى نمى گذارد.
وه چه غافلند مردمى كه به چنين زندگى ناپايدار دل خوش كرده اند؟!
در جمله (اختلط به نبات الارض ) بايد توجه داشت كه (اختلاط) در اصل آنچنان كه (راغب ) در (مفردات ) گفته : به معنى جمع ميان دو چيز يا بيشتر است ، خواه مايع باشند يا جامد، و (اختلاط) اعم از (امتزاج ) است (زيرا
امتزاج معمولا در مايعات گفته مى شود) بنابراين معنى جمله چنين مى شود كه بوسيله آب باران ، گياهان از هر قسم به هم مى آميزند، گياهانى كه بدرد انسان مى خورد يا مورد استفاده حيوانات است .
جمله فوق اشاره ضمنى به اين حقيقت نيز مى كند كه خداوند از آب باران كه يكنوع و يك حقيقت بيشتر ندارد انواع و اقسام گياهانى را مى روياند كه نيازمنديهاى مختلف انسانها و حيوانات را با مواد غذائى گوناگونشان تامين مى كنند.