آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


إ نـا أ رسـلنـا نـوحـا إ لى قـومـه أ ن أ نـذر قـومـك مـن قبل أ ن يأ تيهم عذاب أ ليم(1)
قال يقوم إ نى لكم نذير مبين(2)
أ ن اعبدوا الله و اتقوه و أ طيعون(3)
يـغـفـر لكـم مـن ذنـوبـكـم و يـؤ خـركـم إ لى أ جـل مـسـمـى إ ن أ جل الله إ ذا جاء لا يؤ خر لو كنتم تعلمون(4)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - مـا نـوح را بـه سـوى قـومش فرستاديم ، و گفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد.
2 - گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم .
3 - كه خدا را پرستش كنيد، و از مخالفت او بپرهيزيد، و مرا اطاعت نمائيد.
4 - اگـر چـنـيـن كـنـيـد خـدا گناهانتان را مى آمرزد، و تا زمان معينى شما را عمر مى دهد، اما هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تاخيرى نخواهد داشت اگر مى دانستيد.
تفسير:
نخستين پيام نوح
گـفـتـيـم اين سوره بيانگر آن قسمت از حالات نوح است كه مربوط به مساءله دعوت او مى بـاشـد، و نكات جالبى را در زمينه دعوت به سوى حق مخصوصا در برابر اقوام لجوج به همه رهروان راه خدا مى آموزد.
نخست از مساءله بعثت او شروع كرده مى فرمايد: (ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، و گـفتيم : قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد) (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان ياتيهم عذاب اليم ).
ايـن عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت ، و مناسبتر اينكه هر دو باشد، هر چند به قرينه آيات آخر سوره بيشتر منظور عذاب دنيا است .
تـكـيـه روى (انـذار) (و بيم دادن ) با اينكه پيامبران هم بيم دهنده بودند و هم بشارت دهـنـده بـه خـاطـر آن اسـت كه انذار غالبا تاثير قويتر دارد همانگونه كه براى ضمانت اجرائى قوانين در تمام دنيا روى انذار و مجازات تكيه مى شود.
نـوح ايـن پـيـامـبـر (اولوالعـزم ) كـه صـاحـب نخستين شريعت و آئين الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دريافت اين فرمان به سراغ قومش آمد و گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم (قال يا قوم انى لكم نذير مبين )
(هـدف ايـن اسـت كـه خـداونـد يـگانه يكتا را پرستش كنيد و هر چه غير از او است به دور افـكنيد، تقوا را پيشه نموده ، و از دستورات من كه دستور خدا است اطاعت كنيد) (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون )
در حـقـيـقـت نـوح مـحتواى دعوت خود را در سه جمله خلاصه كرد: پرستش خداى يكتا، رعايت تـقـوا و اطاعت از قوانين و دستوراتى كه او از سوى خدا آورده كه مجموعه عقايد و اخلاق و احكام بود.
سـپـس بـه تـشـويق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت اين دعوت را در دو جمله كوتاه بيان مى كـند و مى گويد: اگر دعوت مرا اجابت كنيد خداوند گناهان شما را مى آمرزد (يغفر لكم من ذنوبكم ).
در حقيقت قاعده معروف (الاسلام يجب ما قبله ) (اسلام پيش از خود را مى پوشاند و از بين مـى بـرد) قـانـونـى اسـت كه در همه اديان الهى و توحيدى بوده است و منحصر به اسلام نيست .
سپس مى افزايد: (و شما را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد، عمرتان را
طـولانـى كـرده و عـذاب را از شـمـا دور مـى دارد (و يـؤ خـركـم الى اجل مسمى ).
(زيـرا هـنـگـامى كه اجل نهائى الهى فرا رسد تاخير پيدا نمى كند اگر مى دانستيد (ان اجل الله اذا جاء لا يؤ خر لو كنتم تعلمون ).
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه (اجل ) و سر رسيد عمر انسان دو گونه است (اجـل مـسـمـى ) و (اجـل نـهـائى ) و يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر (اجـل ادنـى ) (نـزديـكـتـر) و (اجـل اقـصـى ) (دورتـر) و يـا (اجل معلق ) (مشروط) و (اجل حتمى ) (مطلق )
قـسـم اول سـر رسـيـدى اسـت كـه قـابـل تـغـيـيـر و دگـرگـونـى اسـت ، و بـر اثـر اعـمـال نـادرست انسان ممكن است بسيار جلو بيفتد كه عذابهاى الهى يكى از آنها است و به عكس بر اثر تقوا و نيكو كارى و تدبير ممكن است بسيار عقب بيفتد.
ولى اجـل و سـررسـيـد نـهائى به هيچوجه قابل دگرگونى نيست ، اين موضوع را با يك مـثـال مـى تـوان مـشـخـص كـرد و آن ايـنـكه يك انسان استعداد عمر جاويدان ندارد اگر تمام دسـتـگـاهـهـاى بـدن خوب كار كند سرانجام زمانى فرا مى رسد كه بر اثر فرسودگى زيـاد قـلب او خـود بـه خـود از كـار مـى افـتـد، ولى رعـايـت اصول بهداشت و جلوگيرى به موقع از بيماريها مى تواند عمر انسان را طولانى كند در حـالى كـه عدم رعايت اين امور ممكن است آنرا بسيار كوتاه سازد و به زودى به آن پايان دهد.
نكته
عوامل معنوى زيادى و كوتاهى عمر
نـكـته ديگرى كه به خوبى از اين آيه استفاده مى شود تاءثير گناهان در كوتاهى عمر اسـت ، زيـرا مـى گـويد: اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد خدا به شما عمر طولانى مى دهد و مرگ شما را به تاخير مى اندازد، با توجه به اينكه گناهان همواره بر جسم و يا روح انسان ضربه هاى هولناك وارد مى كند درك اين معنى آسان است .
در روايـات اسـلامـى نيز روى اين معنى تاءكيد فراوان شده است ، از جمله در يك حديث پر مـعـنـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم مـن يـمـوت بـالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال ، و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار!:
(آنـهـا كـه بـر اثـر گـنـاهـان مـى ميرند بيش از آنها هستند كه به مرگ الهى از دنيا مى رونـد، و كـسـانـى كه بر اثر نيكو كارى عمر طولانى پيدا مى كنند بيش از كسانى هستند كه بر اثر عوامل طبيعى عمرشان زياد مى شود!.
آيه و ترجمه


قال رب إ نى دعوت قومى ليلا و نهارا(5)
فلم يزدهم دعاءى إ لا فرارا(6)
و إ نى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أ صابعهم فى ءاذانهم و استغشوا ثيابهم و أ صروا و استكبروا استكبارا(7)
ثم إ نى دعوتهم جهارا(8)
ثم إ نى أ علنت لهم و أ سررت لهم إ سرارا(9)

 


ترجمه :

5 - (نوح ) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم .
6 - اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود!
7 - و مـن هـر زمـان آنـهـا را دعـوت كـردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خـويـش را در گـوشـهـا قـرار داده ، و لبـاسـهـايـشـان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند.
8 - سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم .
9 - و پنهان آنها را به سوى تو خواندم .
تفسير:
از هر فرصتى براى هدايت آنها استفاده كردم ، اما...
در اين آيات در ادامه رسالت و ماءموريت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هـنـگـامـى كـه بـه پـيـشـگـاه پـروردگـار شـكـايـت مـى بـرد، نقل شده كه بسيار آموزنده است .
سخنان نوح در اين زمينه سخنانى است كه مى تواند راهگشا براى همه مبلغان دينى باشد، مـى فرمايد: (نوح گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم ) (قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا)
و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم .
(امـا ايـن دعـوت و ارشاد من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود) (فلم يزدهم دعائى الا فرارا)
و ايـن عـجـيـب است كه دعوت به سوى چيزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به اينكه تـاءثـيـر دعـوتـهـاى نـيـاز بـه يـك نـوع آمـادگـى و سـنـخـيـت و جـاذبـه مـتـقـابل دارد جاى تعجب نيست كه در دلهاى تا آماده اثر معكوس و منفى ببخشد، و به تعبير ديـگـر افـراد لجـوج و دشـمـن حـق هـنـگـامـى كـه دعـوت مـردان خـدا را مـى شـنـونـد در مـقابل آن مقاومت به خرج مى دهند، و همين مقاومت آنها را از خدا دورتر مى كند و كفر و نفاق را راسختر مى سازد.
ايـن درسـت هـمـانـنـد چـيـزى اسـت كـه در آيـه 80 سـوره اسـراء آمـده اسـت : و نـنـزل مـن القـرآن مـا هـو شفاء و رحمة للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا (ما در قرآن آيـاتـى نـازل كرده ايم كه مايه شفاء و رحمت براى مؤ منان است اما ظالمان را جز خسران و زيان نمى افزايد)!
و ايـنـكـه در آيات قرآن مى خوانيم اين كتاب آسمانى مايه هدايت پرهيزگاران است (هدى للمـتـقـيـن ) (بـقـره - 2) به خاطر همين است كه بايد مرحله اى از تقوا هر چند ضعيف ، در وجـود انـسـان بـاشـد، تـا آماده پذيرش حق گردد، اين مرحله همان (روح حقيقت جوئى ) و آمادگى براى پذيرش گفتار حق است .
سپس نوح در ادامه اين سخن مى افزايد: (خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهى ، آنها انگشتان خويش را در گوشهاى خـود قـرار داده ، و لبـاسـهـايـشـان را بـر خـود پيچيدند و در مخالفت و عدم ايمان اصرار ورزيدند و شديدا استكبار كردند) (و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا).
گـذاشتن انگشت در گوشها براى اين بوده كه صداى حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خـويـشـتـن يـا بـه ايـن مـعـنـى اسـت كـه لباس بر سر مى انداختند تا پشتوانه اى براى انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتى به پرده صماخ آنها نرسد، و از آنـجـا كه پيامى به مغز منتقل نگردد! و يا مى خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چـشـمـانـشان بر قيافه ملكوتى نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن !
ايـن راستى حيرت انگيز است كه انسان به اين مرحله از عداوت و دشمنى با حق برسد كه حتى اجازه ديدن و شنيدن و انديشيدن را به خود ندهد.
در بـعضى از تفاسير اسلامى آمده است كه بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خويش را گرفته و نزد (نوح ) مى بردند، و به فرزند خود چنين مى گفتند:
از ايـن مـرد بـترس مبادا تو را گمراه كند اين وصيتى است كه پدرم به من كرده ، و من الان همان سفارش را به تو مى كنم (تا حق وصيت و خير خواهى را ادا كرده باشم ).
ايـن آيـه نـشـان مـى دهـد كـه نـوح بـا عـمـر طـولانـى خـود در طـى چـنـد نسل همچنان به دعوت الهى خويش ادامه مى داد و هرگز خسته نمى شد.
و ضمنا نشان مى دهد كه يكى از عوامل مهم بدبختى آنها استكبار و غرور بود، زيرا خود را بـالاتـر از ايـن مـى ديـدنـد كـه در بـرابـر انسانى مانند خود هر چند نماينده خدا باشد و قلبش كانون علم و دانش و تقوا سر تسليم فرود آورند، اين كبر و و غرور هميشه يكى از مـوانـع مـهـم راه حـق بـوده و ثـمـره شـوم آنـرا در تـمـام طول تاريخ بشر در زندگى افراد بى ايمان مشاهده مى كنيم .
نوح همچنان به سخنان خود در پيشگاه پروردگار ادامه داده ، مى گويد: (خداوندا!
سپس آنها را آشكارا به توحيد و عبادت تو دعوت كردم ) (ثم انى دعوتهم جهارا).
در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ايمان فرا خواندم .
به اين نيز قناعت نكردم (آشكارا و نهان ، حقيقت توحيد و ايمان را براى آنها بيان داشتم ) (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا).
به گفته بعضى از مفسران ، نوح براى نفوذ در اين جمعيت لجوج و خود خواه دعوت خود را از سـه طـريـق مـخـتـلف دنـبـال كـرد: گـاه تـنـهـا دعوت مخفيانه مى نمود كه مواجه با عكس العملهاى چهارگانه شد (انگشتها را در گوش گذاشته لباسها را به خود پيچيدند، و در كـفـر اصـرار ورزيدند، و استكبار نمودند) و گاه تنها دعوت علنى و آشكار داشت ، و گاه نيز از روش آميختن دعوت آشكار و نهان استفاده مى كرد ولى هيچ يك از اينهانيفتاد.
اصـولا سـاخـتـمـان انـسـان چـنـيـن اسـت كـه اگـر در مـسـيـر باطل آن قدر پيش برود كه ريشه هاى فساد در وجود او مستحكم گردد، و در اعماق وجودش نفوذ كرده به صورت طبيعت ثانوى در آيد نه دعوت مردان خدا در او اثر مى بخشد، و نه پيامهاى رساى الهى فايده اى مى دهد.
نكته ها:
1 - راه و رسم تبليغ
آنـچـه در آيـات فـوق دربـاره دعـوت نـوح آمده در عين اين كه وسيله اى براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منان اندكى كه در مكه به او پيوستند بود يك برنامه عمومى و همگانى را براى همه مبلغان راه خدا ارائه مى دهد.
او هـرگـز انتظار نداشت مردم دعوتش را اجابت كرده ، در يك مركز عمومى شهر جمع شوند سپس با آرامش خاطر در حالى كه همگان چشم به دهان او دوخته و گوش به سخنانش دارند پـيـام الهـى را بـه آنـان بـرسـانـد، بـلكه از لحن آيات استفاده مى شود (و در بعضى از روايـات نـيـز آمـده ) كـه او گـاه بـه سـراغ مردم در خانه هايشان مى رفت ، يا در كوچه و بـازار آنـهـا را بـه طور خصوصى صدا مى زد، و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مى كـرد، و گـاه در مـجـالس عـمـومـى كـه بـه مـنـظـورهـاى ديـگـرى از قبيل جشن و عزا تشكيل شده بود مى آمد و با صداى بلند و آشكار فرمان خدا را بر آنها مى خـوانـد، امـا هـمـيـشـه بـا عـكـس العملهاى نامطلوب و توهين و استهزاء، و گاه ضرب و جرح روبرو مى شد، ولى با اين حال هرگز دست از كار خود برنداشت .
اين حوصله عجيب ، و آن دلسوزى عجيب تر، و پشتكار و استقامت بى نظير سرمايه او در راه دعوت به آئين حق بود.
و شـگـفـت انـگـيـزتـر ايـنـكـه در طـول نـهـصـد و پـنـجـاه سـال دعـوتـش تنها حدود هشتاد نفر به او ايمان آوردند كه اگر اين دو عدد را بر يكديگر تـقـسـيـم كـنـيـم روشـن مـى شـود كـه بـراى هـدايت هر يك نفر به طور متوسط حدود دوازده سال تبليغ كرد!!.
آيـا اگـر مـبـلغـان اسـلامـى از يـك چنين استقامت و پشتكارى برخوردار باشند اسلام با اين محتواى غنى و جالب عالمگير نخواهد شد؟!
2 - فرار از حقيقت چرا؟
گـاه انـسان تعجب مى كند كه مگر ممكن است در زير اين آسمان كسانى پيدا شوند كه حتى حاضر به شنيدن حرف حق نباشند و از آن فرار كنند؟ سخن از پذيرش نيست سخن تنها از شنيدن است .
ولى تاريخ مى گويد اين گونه افراد بسيار بوده اند.
نه تنها قوم نوح به هنگامى كه آنها را دعوت به توحيد مى كرد انگشت در گوش نهاده و جـامـه بـر سـر و صـورت مـى پـيـچيدند كه حق را نشنوند و نبينند، بلكه در عصر پيامبر اسـلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) طبق صريح قرآن گروهى بودند كه وقتى صداى دل انـگـيـز پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آيات قرآن بلند مى شد با جار و جـنـجال و سوت و صفير چنان غوغائى به راه مى انداختند كه هيچكس صداى او را نشنود، و قال الذين كفروا لا تسمعوا
لهـذا القـرآن و الغـوا فيه لعلكم تغلبون : (كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد) (فصلت 26)
در تاريخ خونين كربلا نيز آمده است هنگامى كه امام حسين (عيله السلام ) سالار شهيدان مى خواست دشمنان منحرف را ارشاد و بيدار كند چنان جنجالى به راه انداختند كه صداى امام در ميان آنها گم شد.
امـروز نـيـز ايـن بـرنـامـه ادامـه دارد مـنـتـهـى در اشـكـال و چـهـره هـاى ديـگـر طـرفـداران بـاطـل بـا انـواع سـرگـرميهاى ناسالم ، موسيقيهاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم كرده اند كه مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند.
آيه و ترجمه


فقلت استغفروا ربكم إ نه كان غفارا(10)
يرسل السماء عليكم مدرارا(11)
و يـمـددكـم بـأ مـوال و بـنـيـن و يـجـعـل لكـم جـنـات و يجعل لكم أ نهارا(12)
ما لكم لا ترجون لله وقارا(13)
و قد خلقكم أ طوارا(14)

 


ترجمه :

10 - به آنها گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است .
11 - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى درپى بر شما فرستد.
12 - و شما را با اموال و فرزندان فراوان امداد كند، و باغهاى سر سبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد.
13 - چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟
14 - در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريده است .
تفسير:
پـاداش دنـيـوى ايـمـان (نوح ) در ادامه بيانات مؤ ثر خود براى هدايت آن قوم لجوج و سـركـش ايـن بـار روى بـشـارت و تـشويق تكيه مى كند، و به آنها وعده مؤ كد مى دهد كه اگـر از شـرك و گـنـاه تـوبـه كـنند خدا درهاى رحمت خويش را از هر سو به روى آنها مى گـشـايـد، عـرض مـى كـنـد: (خـداونـدا مـن به آنها گفتم : از پروردگار خويش تقاضاى آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ) (فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا).
نـه تـنـهـا شـمـا را از گـنـاهان پاك مى سازد بلكه (اگر چنين كنيد بارانهاى پربركت آسـمـان را پـى درپـى بـر شـمـا فـرو مـى فـرسـتـد) (يرسل السماء عليكم مدرارا)
خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پر بركت مادى او شما را فرا مى گيرد.
قـابـل تـوجـه اينكه مى گويد: (آسمان را بر شما مى فرستد) يعنى آنقدر باران مى بارد كه گوئى آسمان دارد نازل مى شود! اما چون باران رحمت است نه ويرانى مى آورد، و نه آسيبى مى رساند، بلكه در همه جا مايه خرمى و سر سبزى و طراوت است .
سـپـس مـى افـزايـد: (و امـوال و فـرزنـدان شـمـا را افـزون مـى كـنـد،) (و يـمـدد كـم باموال و بنين ).
(و بـراى شـمـا بـاغـهـاى خـرم و سـرسـبـز و نـهـرهـاى آب جـارى قـرار مـى دهـد.) (و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا).
بـه ايـن تـرتـيـب يك نعمت بزرگ معنوى ، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاك شدن از آلودگى
كـفـر و عـصـيـان اسـت ، امـا نعمتهاى مادى : ريزش بارانهاى مفيد و به موقع و پر بركت ، فـزونى اموال ، فزونى فرزندان (سرمايه هاى انسانى ) باغهاى پر بركت ، و نهرهاى آب جارى
آرى ايمان و تقوى طبق گواهى قرآن مجيد هم موجب آبادى دنيا و هم آخرت است .
در بـعـضـى از روايـات آمـده اسـت كـه وقـتـى ايـن قـوم لجـوج از قـبـول دعـوت نـوح سـر بـاز زدنـد خشكسالى و قحطى آنها را فرا گرفت ، و بسيارى از امـوال و فرزندانشان هلاك شدند، زنان عقيم گشتند و كمتر بچه مى آوردند، نوح به آنها گـفـت : اگـر ايـمـان بـيـاوريـد هـمـه ايـن مصائب و بلاها از شما دفع خواهد شد، ولى آنها اعـتـنـائى به او نكردند و همچنان سر سختى نشان دادند تا عذاب نهائى فرا رسيد و همه را درو كرد!
سـپـس بـار ديگر به انذار باز مى گردد، و مى گويد: (چرا شما از خدا نمى ترسيد و براى خداى عظمت قائل نيستيد)؟! (ما لكم لا ترجون لله وقارا).
(در حالى كه خدا شما را آفرينش هاى گوناگون داد) (و قد خلقكم اطوارا)
نخست (نطفه ) بى ارزشى بوديد، چيزى نگذشت كه شما را به صورت (علقه ) و از آن پـس بـه صـورت (مـضـغـه ) در آورد، سـپـس شكل و اندام انسانى به شما داد،
بـعـد لبـاس حـيـات در اندام شما پوشانيد، و به شما روح و حس و حركت داد، همين گونه مـراحـل مـخـتـلف جـنـيـنـى را يـكـى پس از ديگرى پشت سر نهاديد، تا به صورت انسانى كـامـل از مادر متولد شديد باز اطوار حيات و اشكال مختلف زندگى ادامه يافت ، شما هميشه تـحـت ربـوبيت او قرار داريد، و دائما نو مى شويد، و آفرينش جديدى مى يابيد، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظيم فرود نمى آوريد؟
نه تنها از نظر جسمانى اشكال مختلفى به خود مى گيريد، كه چهره روح و جان شما نيز دائمـا در تـغـيـيـر اسـت ، هـر يك از شما استعدادى داريد، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عـشـقـى اسـت ، و هـمـه شـمـا دائمـا دگـرگـون مى شويد احساسات كودكى جان خود را به احساسات جوانى مى دهد، و آن هم جاى خود را به احساسات كهولت و پيرى مى بخشد.
و بـه ايـن تـرتـيـب او در همه جا با شما است و در هر گام رهبرى و هدايت مى كند و با اين همه لطف و عنايت او، اينهمه كفران و بى حرمتى چرا؟
نكته :
رابطه (تقوى ) و (عمران و آبادى )
از آيـات مختلف قرآن ، از جمله آيات فوق ، اين نكته به خوبى استفاده مى شود كه ايمان و عدالت مايه آبادى جامعه ها، و كفر و ظلم و گناه مايه ويرانى است .
در آيه 96 (اعراف ) مى خوانيم : و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات مـن السماء و الارض : (اگر اهل شهرها و آباديها ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشائيم ).
و در آيـه 41 سـوره (روم ) مـى خـوانـيـم : ظـهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايـدى النـاس : (فـسـاد در خـشـكـى و دريـا بـر اثـر اعمال مردم ظاهر شد).
و در آيـه 30 (شـورى ) آمـده اسـت : و مـا اصـابـكـم مـن مصيبة فبما كسبت ايديكم : (هر مـصـيـبـتـى به شما مى رسد به خاطر اعمال شما است ) و در آيه 66 مائده آمده است و لو انـهـم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم : (اگـر آنـهـا تـورات و انـجـيـل و آنـچـه از طـرف پـروردگـارشـان بـر آنـان نازل شده است بر پا دارند، از آسمان و زمين روزى مى خورند) (و بركات زمين و آسمان آنـهـا را فـرا خـواهـد گـرفـت ) و آيـات ديـگـرى از ايـن قبيل .
ايـن (رابطه ) تنها يك رابطه معنوى نيست ، بلكه علاوه بر رابطه معنوى كه آثارش را به خوبى مى بينيم رابطه مادى روشنى نيز در اين زمينه وجود دارد.
كـفـر و بـى ايـمـانـى سـرچـشـمه عدم احساس مسؤ وليت ، قانون شكنى ، و فراموش كردن ارزشـهـاى اخـلاقـى اسـت ، و ايـن امـور سـبـب از مـيـان رفـتـن وحـدت جـامـعـه هـا، متزلزل شدن پايه هاى اعتماد و اطمينان ، هدر رفتن نيروهاى انسانى و اقتصادى ، و به هم خوردن تعادل اجتماعى است .
بـديـهـى اسـت كه جامعه اى كه اين امور بر آن حاكم گردد به سرعت عقب نشينى مى كند و راه سقوط و نابودى را پيش خواهد گرفت .
و اگر مى بينيم جوامعى هستند كه با وجود عدم ايمان و تقوا از پيشرفت نسبى وضع مادى بـرخـوردارنـد آن را نـيـز بـايـد مـرهـون رعـايـت نـسـبـى بـعـضـى از اصـول اخـلاقى بدانيم كه ميراث انبياى پيشين و نتيجه زحمات رهبران الهى و دانشمندان و علما در طول قرنها است .
علاوه بر آيات فوق در روايات اسلامى نيز روى اين معنى زياد تكيه شده
است كه استغفار و ترك گناه سبب فزونى روزى و بهبودى زندگى مى شود، از جمله :
در حـديـثـى از عـلى (عـليـه السلام ) آمده كه فرمود اكثر الاستغفار تجلب الرزق : (زياد استغفار كن تا روزى را به سوى خود جلب كنى ).
در حـديـث ديـگـرى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) چـنـيـن نـقـل شـده كـه فـرمـود: مـن انـعم الله عليه نعمة فليحمد الله تعالى ، و من استبطا الرزق فـليـسـتـغـفـر الله ، و من حزنه امر فليقل : لا حول و لا قوة الا بالله : (كسى كه خداوند نـعـمـتى به او بخشيده شكر خدا را بجا آورد، و كسى كه روزيش تاءخير كرده از خدا طلب آمـرزش كـنـد، و كـسـى كـه بـر اثـر حـادثـه اى غـمـگـيـن گـردد بـگـويـد: لا حول و لا قوة الا بالله ).
در نـهج البلاغه نيز مى خوانيم (و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحـمـة الخـلق ، فـقـال سـبـحـانـه اسـتـغـفـروا ربـكـم انـه كـان غـفـارا يرسل السماء عليكم مدرارا...): (خداوند سبحان ، استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خـلق قرار داده ، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است ، باران پر بركت آسمان را بر شما مى فرستد)
حـقـيـقـت ايـن است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميتهائى در اين جهان است و هنگامى كه انـسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى سازد.
آيه و ترجمه


الم تروا كيف خلق الله سبع سموات طباقا(15)
و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا(16)
و الله أ نبتكم من الا رض نباتا(17)
ثم يعيدكم فيها و يخرجكم إ خراجا(18)
و الله جعل لكم الا رض بساطا(19)
لتسلكوا منها سبلا فجاجا(20)

 


ترجمه :

15 - آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده ؟
16 - و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائى ، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است .
17 - و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد!
18 - سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند، و بار ديگر شما را خارج مى سازد.
19 - و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد.
20 - تا از راههاى وسيع و دره هاى آن بگذريد (و به هر نقطه مى خواهيد برويد).
تفسير:
باغبان هستى ، شما را چون گلى پرورش داد.
حضرت (نوح ) در بيانات عميق و مستدل خود در برابر مشركان لجوج
نـخـسـت دسـت آنـهـا را گـرفته و به اعماق وجودشان برد، تا آيات انفسى را مشاهده كنند، (چـنـانكه در آيات قبل گذشت ) سپس همان گونه كه آيات مورد بحث مى گويد آنها را به مـطالعه نشانه هاى خدا در عالم بزرگ آفرينش دعوت كرده و آنان را به سير آفاقى مى برد.
نخست از آسمان شروع كرده ، مى گويد: (آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده است )؟! (الم تروا كيف خلق الله سبع سماوات طباقا).
(طـبـاق ) مـصـدر بـاب (مفاعله ) به معنى مطابقه است ، گاه به معنى قرار گرفتن چـيـزى بالاى چيزى مى آيد، و گاه به معنى هماهنگى و مطابقت دو چيز با يكديگر است ، و در اينجا هر دو معنى صدق مى كند.
مـطـابـق مـعـنـى اول آسـمـانـهاى هفتگانه يكى بالاى ديگرى قرار دارد، و به طورى كه در تـفـسـيـر آسـمـانـهـاى هـفـتـگـانـه در گـذشـتـه گـفـتـه ايـم يـك تـفـسـيـر قـابـل تـوجه اين است كه تمام آنچه را ما با چشم مسلح و غير مسلح از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه جزء آسمان اول است ، و شش عالم ديگر يكى ما فوق ديگرى بعد از آن قـرار دارد كـه از دسـتـرس عـلم و دانـش انـسـان امروز بيرون است ، و ممكن است در آينده اين شايستگى را پيدا كند كه آن عوالم عجيب و گسترده را يكى بعد از ديگرى كشف كند.
و بـنـابـر احـتـمـال دوم قـرآن بـه هـمـاهـنگى و مطابقت آسمانهاى هفتگانه در نظم و عظمت و زيبائى اشاره مى كند.
سـپـس مـى افزايد: (خداوند ماه را در ميان آسمانهاى هفتگانه مايه نور و روشنائى براى شـمـا قـرار داد، و خـورشـيـد را چـراغ فـروزانـى ) (و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا).
درست است كه در آسمانهاى هفتگانه ميليونها ميليون كوكب فروزنده است كه از خورشيد و مـاه مـا نـيز پرفروغ تر مى باشد، ولى آنچه براى ما مهم است و در زندگى ما اثر دارد همين خورشيد و ماه منظومه شمسى است كه فضاى زندگى ما را يكى در روزها، و ديگرى در شبها روشن مى سازد.
تـعـبـيـر بـه (سراج ) (چراغ ) درباره (خورشيد) و (نور) در مورد (ماه ) به خـاطـر آن اسـت كـه نـور خورشيد از درون خودش مى جوشد مانند چراغ ، اما نور ماه از درون خـودش نـيـست و شبيه بازتابى است كه از آئينه منعكس مى شود، و لذا كلمه (نور) كه مفهوم اعمى دارد در مورد آن به كار رفته است .
اين تفاوت تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود.
شرح بيشترى در اين زمينه ذيل آيه 5 سوره يونس آورده ايم (جلد 8 صفحه 226).
سپس بار ديگر به آفرينش انسان باز مى گردد، و مى افزايد: (خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد)! (و الله انبتكم من الارض نباتا).
تـعـبـيـر بـه (انبات ) و رويانيدن ، در مورد انسان ، به خاطر آن است كه اولا آفرينش نخستين انسان از خاك است ، و ثانيا تمام مواد غذائى كه انسان مى خورد و به كمك آن رشد و نـمـو مـى كـند از زمين است ، يا مستقيما مانند سبزيها و دانه هاى غذائى و ميوه ها، و يا به طـور غـير مستقيم مانند گوشت حيوانات ، و ثالثا شباهت زيادى در ميان انسان و گياه وجود دارد و بـسـيـارى از قـوانـيـنـى كـه حـاكـم بـر تـغـذيـه و تـوليـد مثل و نمو و رشد گياهان است بر انسان نيز حكمفرما است .
ايـن تـعـبـيـر در مـورد انـسان بسيار پر معنى است و نشان مى دهد كه كار خداوند در مساءله هـدايـت فـقـط كـار يـك مـعـلم و اسـتـاد نـيست ، بلكه همچون كار يك باغبان است كه بذرهاى گياهان را در محيط مساعد قرار مى دهد تا استعدادهاى نهفته آنها شكوفا گردد.
در مـورد حـضرت مريم نيز در آيه 37 آل عمران مى خوانيم : فانبتها نباتا حسنا (خداوند به طرز شايسته اى گياه وجود مريم را آفريد و پرورش داد) اينها همه اشاره به همان نكته لطيف است .
بـعد به سراغ مساءله معاد كه يكى ديگر از مسائل پيچيده براى مشركان بوده است رفته ، مـى فـرمـايـد: (سـپـس شـما را به همان زمين كه از آن روئيديد باز مى گرداند، و بار ديگر شما را از آن خارج مى كند) (ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا).
در آغاز خاك بوديد بار ديگر به خاك بر مى گرديد و همان كسى كه قدرت داشت در آغاز شـمـا را از خـاك بـيـافـريـنـد تـوانائى دارد بار ديگر بعد از خاك شدن لباس حيات در اندامتان بپوشاند.
ايـن انـتقال از مساءله (توحيد) به (معاد) كه به طرز بسيار جالبى در آيات فوق مـنـعـكـس شـده بـيـانـگـر رابـطـه نـزديـك ايـن دو مـسـاءله اسـت ، و به اين ترتيب نوح در مـقـابـل مـخـالفـان از طـريـق نظام آفرينش هم استدلال بر توحيد مى كند و هم از اين طريق استدلال بر معاد.
مـجددا به آيات آفاقى و نشانه هاى توحيد در عالم بزرگ باز مى گردد و از نعمت وجود زمـيـن سـخـن مـى گـويد، مى فرمايد: (خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد) (و الله جعل لكم الارض بساطا).
نه آنچنان خشن است كه نتوانيد بر آن استراحت و رفت و آمد كنيد، و نه آنچنان نرم است كه در آن فرو رويد و قدرت حركت نداشته باشيد.
نه چنان داغ و سوزان است كه از گرمايش به زحمت بيفتيد، و نه چنان سرد و بى حرارت اسـت كـه زنـدگى روى آن براى شما مشكل گردد، به علاوه بساطى است گسترده و آماده و داراى همه نيازمنديهاى زندگى شما.
نـه تـنـهـا زمـيـنـهـاى هـمـوار هـمـچون فرش گسترده اى است ، بلكه كوهها به خاطر دره و شكافهائى كه در لابلاى آن وجود دارد و قابل عبور است نيز بساط گسترده اى مى باشد، (هدف اين است كه از راههاى وسيع و درههائى كه در اين زمين قرار دارد بگذريد و به هر نقطه اى كه مى خواهيد برويد) (لتسلكوا منها سبلا فجاجا).
(فـجـاج ) (بـر وزن مـزاج ) جمع (فج ) (بر وزن حج ) به معنى دره اى است كه در ميان دو كوه قرار دارد، و به جاده هاى وسيع نيز گفته مى شود.
بـه اين ترتيب (نوح ) در اين قسمت از سخنان خود گاه به نشانه هاى خدا در آسمانها و كواكب آسمانى اشاره مى كند، و گاه به نعمتهاى گوناگون او در كره زمين ، و گاه به سـاخـتمان خود انسان و مساءله حيات و زندگى او كه هم دليلى است براى شناخت خداوند و هم اثبات مساءله معاد.
ولى نـه آن انـذارهـاى نـخـسـتين و نه بشارتها و تشويقها و نه استدلالات منطقى هيچيك در دل سـيـاه ايـن قـوم لجـوج اثـر نـگـذاشـت ، هـمـچـنـان بـه مـخـالفـت و كـفر ادامه دادند و از قبول حق استنكاف جستند كه در آيات بعد سرانجام اين خيره سرى را خواهيم ديد.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس